تاریخنگاری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاریخْ نِگاری، به عنوان اصطلاحی خاص، به معنی وصف و ثبت وجوه گوناگون حیات و احوال
انسان در عرصۀ
سیاست و
اجتماع است.
مراد از تاریخنگاری در اینجا بررسی انگیزهها، اهداف و فواید، روشها، مکاتب، انواع تاریخنگاری، دیدگاههای مورخان قلمرو
اسلام در وصف احوال ساکنان این قلمرو، و شیوههای تدوین و تنظیم تاریخی در همین پهنه است. بحث در تاریخنگاری اسلامی، مستلزم بررسی واژۀ تاریخ، مبدأ تاریخ اسلام، موضوع و مفهوم تاریخ است.
دربارۀ ریشه و اشتقاق واژۀ تاریخ اتفاق نظر وجود ندارد. در حالی که برخی گزارشهای کهن، واژۀ تاریخ را مصدرِ برساخته از کلمۀ «مُوَرَّخ» دانسته و آوردهاند که این کلمه خود معرب ترکیب فارسی «ماه روز» است،
و برخی از لغتشناسان هم آنرا غیرعربی خواندهاند،
ولی بعضی دیگر آنرا از مادۀ عربی «الأرخ» یا از «اَرَخَ» و «وَرَخَ» دانستهاند.
به عقیدۀ
اصمعی، برخی از تیرههای بزرگ عرب، شکلهایی از این واژه را برای بیان زمان به کار میبردند؛
اما باید گفت که تداول شکلهایی از این واژه در
عربی، دلیل بر عربیت آن نیست؛ چنانکه برخی محققان احتمال دادهاند که واژۀ تاریخ وامواژهای مأخوذ از «أرخو» ی اکدی و یا «یرخ» عبری به معنای ماه (قمر) یا ماه (شهر:
مجموعۀ ۳۰ روزه یا اندکی بیشتر و کمتر) به واسطۀ زبان حبشی یا گویش عربی جنوبی باشد. گفتهاند که در کتیبههای باقیمانده از این گویش دو شکل «ارخ» یا «ورخ» بهکار رفته است و عرب از بسیاری از حوادث و مراسم خود با قید تاریخ یاد میکرد.
به هرحال اگر هم واژۀ «تاریخ» و مشتقات آن در میان عرب پیش از اسلام وجود داشته، دستکم میتوان گفت که در
عربستان مرکزی رواجی نداشته است. در
روایت بخاری دربارۀ تقویم اسلامیهم بهجای «ارخ»، از «عد» استفاده شده است.
تاریخ به معنای لغوی و اصطلاحی آن در اینجا، بهطور مستقیم با وضع مبدأ تاریخ در اسلام مرتبط است. در اینباره
روایات مختلف است. غالب گزارشها برآناند که تا روزگار
عمر بن خطاب، مبدأی ثابت برای محاسبۀ تاریخ وجود نداشت و عمر در ۱۷ق/ ۶۳۸م، بنا بر ضرورتهایی، به دنبال
مشورت با اصحاب بلندپایه، سال هجرت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به
مدینه را ــ از
محرم سال اول هجری، نه
ربیعالاول که هجرت در آن ماه اتفاق افتاده بـود ــ مبدأ محاسبۀ تاریخ قرار داد.
از
مجموع روایتها برمیآید که تا آن زمان نامهها نیز تاریخ نداشت و نخستیـنبار
یعلی بن امیه ــ امیر یمن (۱۳-۳۵ق/۶۳۴-۶۵۵م) ــ نامۀ تاریخدار به مدینه فرستاد، ولی از مبدأ این تاریخ یاد نشده است.
«تاریخ» در لغت عرب به معنای صریحِ «تعریف وقت» (تعیین زمان)، اثبات چیزی، و بهطور کنایی غایت و نهایت چیزی، و در اصطلاح یعنی بازشناساندن حوادث و زمان وقوع آنها نسبت به مبدأی زمانی است (
که از آن معنای تأخیر نیز بر میآید). برحسب همین معنای اصطلاحی، از اوایل سدۀ ۲ق، کتابهایی که مشتمل بر حوادث و احوال، با تعیین زمان آنها تدوین میشد، «تاریخ» نام میگرفت؛ در حالی که پیش از آن واژۀ «خبر» (اخبار) بر همان مفهوم و اندیشهای اطلاق میشد که بعداً به «تاریخ» تعبیر شد.
کتاب
التاریخ از
عوانة بن حکم در نیمۀ اول
سده ۲ق، ممکن است نخستین اثر با این عنوان باشد.
با آنکه از شیوۀ تنظیمِ کتاب عوانه اطلاعی در دست نیست، ولی گفتهاند: کتابهایی که از زمان حدوث وقایع سخن نمیگفت، «تاریخ» نام نمیگرفت.
نخستین اثری که ذکر زمان در آن اهمیت داشت و ظاهراً سالشمارانه و برحسب توالی زمانی تدوین شده بود، کتاب
التاریخ علی السنین از
هیثم بن عدی است.
از آن پس عنوان «تاریخ» به تدریج بر همینگونه آثار اطلاق گردید و البته گاه آنها را ــ مانند دورۀ پیشین ــ «اخبار» نیز مینامیدند؛ اما باید گفت «اخبار» بیشتر بر آثاری اطلاق میشد که امروزه با تکنگاری قابل مقایسه است، مانند اخبار
زیاد بن ابیه از هیثم ابن عدی، یا اخبار العباس از
هشام کلبی، و اخبار ابیطالب و ولده از
مدائنی،
در حالی که «تاریخ» بیشتر بر حوادث عامتر و مشتمل بر ذکر زمان وقوع آنها اطلاق میگردید، مانند کتاب التاریخ و المبعث و المغازی از
واقدی که کتاب المغازی او که اینک در دست است، جزئی از آن بهشمار میرود.
موضوع و مفهوم تاریخ، معنای تاریخنگاری: موضوع تاریخ یعنی آنچه از عوارض ذاتی آن بحث میکند، بررسی حوادث و تحولاتی است که در اندیشه و حیات آدمی رخ میدهد؛ و مفهوم تاریخ، یعنی
مجموع صفاتی که تصور «تاریخ» حاوی آن است، دربردارندۀ
مجموع خصایص و صفات همان حوادث و تحولاتی است که موضوع «تاریخ» بهشمار میآید. از اینرو، محور اصلی تاریخ، انسان است و شناخت قوا، حواس و ادراکات انسانی و جلوههای بیرونی آن قوا مانند رشد، زندگی، سیاست،
علم و
ادب و بسیاری دیگر.
پس وصف مکتوب احوال و اعمال انسان و آنچه بر او گذشته است، به هر روش و مبتنی بر هر مکتب و رعایت هر شیوۀ تنظیم و تدوین تاریخی را تاریخنگاری میتوان خواند. پیداست که هر قومی احوالی داشته، و حوادثی از سر گذرانده که «تاریخ» اوست،
اما بسیاری از اقوام، به سبب فقدان انگیزه و هدف و اعتقاد به فواید تاریخ، و سرانجام به سبب فقدان تاریخنگری یا شعور تاریخی، لزوم حفظ و ثبت و نقل تاریخ خود را احساس نمیکردند؛ چنانکه انگیزهها و اهدافی که
مسلمانان برای این کار داشتند و مهمترین عامل ظهور و گسترش تاریخنگاری در دورۀ اسلامی بود، میان عرب حجاز پیش از
اسلام وجود نداشت یا فقط به آن اندازه بود که به نقل شفاهی افتخارات مبالغهآمیز و مشحون از افسانههای قومی میدان دهد.
در حقیقت بسیاری از اقوام مسلمان بهویژه عرب، در دورۀ اسلامی شعور تاریخی یافتند و به ضبط و ثبت حوادث ایام و احوال خود پرداختند و در بیشتر سرزمینهای اسلامی، تاریخنگاری با توسعۀ فرهنگی اسلام آغاز شد و پیش رفت.
اجمالاً باید گفت که تکوین و تکامل مفاهیم و مصادیق حکومت، دولت و دیوانسالاری، حرکت امواج تمدنی و برخورد آراء، گرایشهای قومی، دینی و مذهبی، و برآیند این همه، به عنوان عناصرِ اصلی درک تطورات تاریخنگاری در دورۀ اسلامی بهشمار میآیند.
نگاهی به آثار مورخانی چون
یعقوبی،
ابن جوزی و
مقریزی که هریک بر حسب عقاید قومی و مذهبی خود به نگارش دست زدند، و آثار دیگر مورخان که هریک حاکی از محیط فکری و انعکاسدهندۀ آن فضای فرهنگی و سیاسی و
اجتماعی است که مورخ در آن میزیسته،
مؤید این دعوی است. البته همۀ آثار تاریخی اطلاعات مستقیم دربارۀ تکامل تاریخنگاری به دست نمیدهند و میان این آثار به عنوان منبع تاریخی و اهمیت آنها در تاریخنگاری، رابطهای مستقیم وجود ندارد.
بنابر آنچه دربارۀ انگیزههای تاریخنگاری و اهداف مورخ در تصنیف یا تألیف اثر تاریخی گفتهاند، یا خود از آراء مورخان پیداست، جدا انگاشتن ایندو از یکدیگر دشوار است. نخستین انگیزههای تاریخنگاری در عصر اسلامی را باید در
قرآن و
حدیث جستوجو کرد که اشارات تاریخی آنها به اقوام و امم پیشین، شوقی نیرومند برای گردآوری اطلاعات بیشتر و دقیقتر دربارۀ آن اقوام ایجاد کرد.
از آن سوی بسط اندیشۀ «امت اسلامی» و توصیه به پیروی از
سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در شئون زندگی فردی و
اجتماعی، خود بزرگترین انگیزۀ ضبط و نقل سیره و مغازی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، و نخستین گامها در تکوین تاریخنگری و پیدایی تاریخنگاری شد. هم از اینروست که تاریخنگاریِ اوایل دورۀ اسلامی با
سیره و
حدیث و
تفسیر پیوندی عمیق داشت.
پس از عصر فتوحات بزرگ که نتایجی چون پیوستن اقوام دیگر ــ با پیشینۀ تاریخـی و سنن فرهنگی خاص ــ به اسلام، رواج تعالیم دین نو، و اختلاط فرهنگها را در پی داشت، شعور تاریخی یا تاریخنگری مسلمانان تقویت شد، به اهمیت تاریخ در درک و تبیین نقاط ضعف و قوت اقوام، علل ظهور و سقوط دولتها و تمدنها پی بردند، و به تحقیق دربارۀ اقوام، حوادث و مناسبات
اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها پرداختند. از دیدگاه عملی، اطلاع از این مناسبات، نوعِ فتوح آن سرزمینها، سنن مالیاتی کهن، خالصهها و اقطاعات، و همچنین اطلاع بر انساب و احوال خاندانها و نقش آنها در گسترش اسلام، برای تدوین دیوان عطایا، و نیز ادارۀ قلمرو اسلام، خاصه سرزمینهای اسلامیشده، اهمیت حیاتی داشت؛ آنگاه فزونی و توالی حوادث نظامی، بروز کشمکشهای سیاسی و نژادی، پیدایش فرقهها و مکتبهای فکری و مذهبی، هر یک به انگیزهای مهم برای ظهور دیدگاهها، روشهای تدوین تاریخی و آنچه امروز آنرا مکاتب تاریخنگاری اسلامی میخوانیم، تبدیل شد.
افزون بر انگیزههای عمومی، آن دیدگاهها خود مبین هدف خاص مورخ در عنایت به تاریخ و تاریخنگاری، و گاه فلسفۀ تاریخ است. مثلاً
طبری تاریخ را در خدمت تبیین
اراده خدا در ظهور و سقوط دولتها و امتها میدید،
مسعودی تاریخ را بستر ظهور و رشد همۀ دانشها میدانست و بر آن بود که اگر از تاریخ غفلت شود، دانشها ضایع میگردد،
ابن قتیبه تاریخ را مهمترین تعلیمدهندۀ امور سیاسی و رموز دیوانسالاری و کشورداری میشمرد،
ابوعلی مسکویه میخواست با عرضۀ تجارب تاریخی امم، موجبات اصلاح سیاسی و اخلاقی
جامعه را فراهم کند،
و
ابن اثیر تاریخ را آموزندۀ معرفت، ادب و
تجربه میدانست.
این تجربه، یعنی پند و عبرت ازسرگذشت انسان خود از مهمترین فواید تاریخ تلقی شده است و مورخ میکوشد از خلال آن سرگذشت و احوال، معیارهایی برای رهنمایی انسان در احوال و اعمال امروز او بیابد. بنا به اشارات قرآن، مراد از بیان سرگذشت
انبیا، آدمیان، اعمال امتها و علل سقوط آنها نیز تشویق به تحصیل تجربه و عبرتآموزی برای تهذیب اخلاق فردی و
اجتماعی و جستن راه هدایت بوده است.
ابو
علی مسکویه نظر به همین فواید، اثر خود را
تجاربالامم نامید؛ و ابن اثیر بر آن بود که اطلاع از تاریخ بر خرد آدمی میافزاید و عبرت تاریخی توانایی او را در مقابله با حوادث و دشواریها افزایش میدهد و فرمانروایان را در
جهان ناپایدار به دادگری میکشاند و او را از مهالک دور میسازد.
ابن خلدون اطلاع از خویها و سیاسات اقوام، انگیزهها و مظاهر عمران، و علل ظهور و سقوط تمدنها را از فواید مهم تاریخ برای اصلاح
جامعه میدانست.
علی بیهقی انسان را طبیعتاً دوستدار تاریخ خوانده است. به دیدۀ او اگر جز این میبود، آدمی در دفع دشواریها و زیانها و جلب منافع و تهذیب اخلاق و تحصیل آسایش ناتوان میماند؛
و اینها ــ که
سخاوی آن را غایت تاریخ خوانده ــ همه باعث خشنودی
خداوند است (برای برخی از دیدگاههای مورخان دیگر در اینباره، مثلاً نک :
برای یک دیدگاه دربارۀ تاریخ محلی بغداد، نک :
) بنابر همین فواید و اهداف، برخی از نویسندگان حتی تدوین تاریخ را از مصادیق
واجب کفایی دانستهاند.
اهمیت تاریخ و پیوند آن با سیاست، از انبوه آثار تاریخی که در سراسر
تاریخ اسلام، به خواست مورخان و نویسندگان، یا به خواست و دستور فرمانروایان، و حتی به قلم خود آنان یا فرزندانشان نوشته شده، و خاصه از فزونی اینگونه آثار در کتابخانههای دولتی، مشهود است.
با این همه، و به رغم آنکه تاریخنگاری از آغاز پیدایش اسلام، بخش بزرگی از فرهنگ مکتوب این قلمرو را پدید آورد و همواره روی به گسترش داشت، اما حکمای قرون نخستین اسلامی همچون
فارابی و
ابوعلی سینا در طبقهبندی دانشها از آن یاد نکرده، یا آنرا دانشی مستقل ندانستهاند، اگرچه دربارۀ علم مدنی یا سیاست سخن گفتهاند و از برخی از جنبههای تاریخ، مانند سیرۀ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) یاد کردهاند.
در حقیقت تاریخ جایگاه مدرسی خاص نداشت و در برنامههای مراحل
عالی تحصیل از آن یاد نمیشد.
شاید از همینرو، برخی آنرا در زمرۀ افسانههای بیفایده به شمار میآوردند. گویا نخستین یا از نخستین کسانی که علم تواریخ را در طبقهبندی علوم وارد کرد، ابوعبدالله
محمد بن احمد خوارزمی است که «اخبار» را در ۹ فصل بررسی کرد، و آنرا در زمرۀ علوم عربی و
شریعت و
لغت قرار داد.
اخوان الصفا «علم سیر و اخبار» را آخرین شاخه از
علم الریاضه قرار دادند،
و
ابن حزم نیز از «علم اخبار» به عنوان یکی از شاخههای مستقل علوم، در کنار علم شریعت و لغت، سخن گفته، و به شیوۀ تدوین سالشمارانۀ تاریخ و تدوین بر حسب طبقات اشاره کرده، و نسبشناسی را شاخهای از علم اخبار دانسته، و به مقابله با کسانی برخاسته است که تاریخ را بیفایده میدانستند.
فخرالدین رازی علاوه بر آنکه «علم تواریخ» را خادم
دین و
دانش دانسته، از آن و از «علم مغازی» هریک به عنوان شاخههای مستقل علم نام برده است.
با اینهمه، ابن خلدون که در مقدمه تاریخ را سزاوار آن دانسته است که از اقسام حکمت و
علوم عقلی شمرده شود،
خود در طبقهبندیاش از آن یاد نکرده است،
اما در شرق اسلامی، در این روزگار و پس از آن، دانشمندان در طبقهبندیهای خود «تاریخ» را وارد کرده، و دربارۀ آن سخن گفتهاند. (برای برخی از این نظریات، نک :
)
قرآن و
سنت: ظهور و رشد تاریخنگاری در عصر اسلامی، در درجۀ اول مبتنی بر دین اسلام، یعنی تعالیم قرآن و سنت، آنگاه تاریخنگاری ایرانی، پس از آن ادبیات یهودی و مسیحی، و در مرحلۀ آخر میراث عربی است.
در حقیقت منشأ اصلی تاریخنگاری اسلامی، و مهمترین عامل الهامبخش مورخان برای تحقیق و تدوین تاریخ، قرآن و سنت بود که شعور تاریخی قوم را برمیانگیخت و مورخ را وامیداشت تـا راههای تعلیل تاریـخ را از آموزههای اسـلام ــ کـه میان عمل دینی و دنیوی تفاوتی قائل نیست ــ فراگیرد.
اسلام به تاریخ چنان نگریسته است که گویی پدیدههای تاریخی و اعمال و اندیشههای
بشر در طول تاریخ بر یک بستر میلغزد. این اعمال و اندیشهها همانطور که از گذشته برآمده، و با آن گره خورده، به آینده نیز پیوسته است و تاریخ گذشته، جهات حرکت تاریخ آینده را تعیین میکند
و از اینروست که موضع اسلام نسبت به تاریخ را تحسنی (بهبودگرایی) دانسته اند؛ یعنی خواست و عمل فرد و امت هرچه به ارادۀ خدا نزدیکتر شود، خودرستگاری بیشتری خواهند یافت.
اشارات تاریخی قرآن به اقوام و انبیای گذشته، مبین همان پیوستگی گذشته و آینده، تبیین هدف تاریخ و تجربۀ تاریخی، یعنی عبرتآموزی از تاریخ است و این معنی را در آیاتی چند، همچون «لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِم عِبْرَةٌ لِاولِی الْاَلْباب»
و «کَذٰلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ اٰتَیْناکَ مِنْ لَدُنّا ذِکْراً»
به صراحت بیان کرده است. دیدگاههای قرآنی دربارۀ امتهای گذشتـه ــ که مسلمانان را شعور تاریخی بخشید و آنان را آگاه کرد که از موقعیتی خاص در تاریخ برخوردارند
ــ مهمترین انگیزۀ مسلمانان در توجه به تاریخ اقوام و انبیا، خاصه تاریخ حیات و سیرت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) بود که خود از نخستین پایههای تاریخنگاری اسلامی بهشمار میرود. به دیدۀ بسیاری از نخستین مورخان مسلمان، همچون
عروة بن زبیر،
محمد بن شهاب زهری، و از متأخران،
ابن کثیر، تاریخنگاری بدون نظر به قرآن و معیارهای آن، کافی و کامل نیست؛ و روایات واقدی از زهری نشان میدهد که قرآن تا چه پایه میتواند در پژوهشهای تاریخی مؤثر یا سهیم باشد.
به همین سبب، تفسیر قرآن در آغاز پیدایش تاریخنگاری اسلامی، خاصه در مکتب مدینه، با تاریخ پیوندی عمیق داشت.
حتی «اساطیر الاولین» نیز از نظر مفسران اولیۀ قرآن و نخستین سیرهنویسان با تاریخ مرتبط بود. (مثلاً
ابن هشام دربارۀ تاریخ صدر اسلام، از
نضر بن حارث که داستانهای ملی و اساطیری ایرانی را بر مکیان میخواند، یاد کرده است) ابن روزبهان، فضلالله اصفهانی با اشاره به همین معنی، فهم بسیاری از
آیات قرآن را منوط به اطلاع از تاریخ دانسته، و تاریخ را از علوم ضروری خوانده است.
از سوی دیگر، شأن و مقام یگانۀ پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) و توصیۀ قرآن به پیروی از افعال و اقوال او، قویترین انگیزۀ مسلمانان در تدوین سیرۀ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شد.
با این همه، باید تأکید کرد که هدف از تدوین حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در آغاز، بهرههای سیاسی و
اجتماعی و اعتقادی بود؛ ولی آنگاه که این کار شکل گرفت، اهمیت آن در نقل و ضبط و تدوین تاریخ آشکار گردید و سیرهنویسی که خود از انواع تاریخنگاری اسلامی و مهمترین مدخل پژوهشهای تاریخ آغاز اسلام بهشمار میرود، از همینجا وارد عرصۀ تاریخنگاری شد.
افزون بر آنکه روایتی هم از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل کردهاند که مردم را به پرداختن به «تاریخ» توصیه کرده،
اطلاع ایشان از تاریخ گذشتگان که آنرا از جملۀ معجزاتش بر شمرده،
و از آگاهی عمیق تاریخی او یاد کردهاند
انگیزۀ دیگری در مسلمانان برای اقبال به تاریخ ایجاد کرد. اما فرایند ضبط و تدوین سیرۀ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را برخی از محققان متأثر از عواملی چون شیوۀ تاریخنگاری ساسانی و روایات ایام العرب دانستهاند.
باید گفت که تاریخنگاری در
ایران پیش از اسلام، بهعنوان یکی از مهمترین عوامل ایجاد و رشد تاریخنگاری عصر اسلامی، بیگمان از رواج و اهمیتی برخوردار بود، چنانکه مورخان و «کُتّاب سیر» را در طبقۀ دبیران جای میدادند.
دربارۀ آثار ایرانی پیش از اسلام، باید گفت که این آثار هم از جنبۀ روش و شیوۀ تدوین، و هم از لحاظ مواد و مضامین، در توجیه اندیشۀ تاریخی و روش تاریخنگاری در قلمرو اسلام تأثیری بزرگ داشت.
انبوه روایات ایرانی و شیوۀ بیان و عرضۀ تاریخی آنها که در آثار مورخان برجستۀ قرون اولیۀ اسلام آمده، و حتی مورد استناد و اقبال مورخی مسیحی چون
ابن بطریق بوده که خود به منابع سریانی دسترسی داشته
مؤید این تأثیر است.
نخستین آثار ایرانی برای
هشام بن عبدالملک به عربی ترجمه شد که خود بر تاریخنگاری اسلامی شام مؤثر افتاد.
مشهورترین منبع تاریخی ایرانی که به عربی ترجمه شد و تقریباً مورد استناد تمامی مورخانی واقع گردید که به تاریخ ایران توجه داشتند، کتاب
خداینامه (یا خداینامهها)
است که با عنوان سیرالملوک چند بار به عربی ترجمه یا تهذیب شد.
نیکلسن اندیشه و روش تاریخنگاری اسلامی را اساساً منبعث از این کتاب دانسته است.
کتاب
سیرالعجم که ابن قتیبه از آن نقل کرده،
احتمالاً همان خداینامهای است که
ابن ندیم آنرا خداینامه فی السیر نامیده است. دو کتاب آیین نامه و گاهنامه یا
طبقات الاشراف هم از دیگر کتابهای ایرانی است که به عربی ترجمه شد و مورد استناد مورخان قرار گرفت.
به گفتۀ
مسعودی،
گاهنامه جزو آئیننامه به شمار میآمده، و حاوی اطلاعاتی دربارۀ سازمان و مناصب دولت ساسانی بوده است. تاجنامه اثر مشهور دیگری که مشتمل بر فنون کشورداری و اندرزهای سیاسی است، به عربی ترجمه شد و از منابع مورخان عصر اسلامی به شمار آمد.
نویسندگان عصر اسلامی از ترجمههای عربی دیگر کتابهای فارسی، چون کارنامۀ انوشروان، بهرام و نرسی، سیرۀ اردشیر، و کتاب بزرگ و مصوری دربارۀ
ساسانیان، مأخوذ از اسناد و آثار خزاین ساسانی، نیز یاد کردهاند.
میراث عرب پیش از اسلام را در دو مقولۀ ایام و انساب باید مطالعه کرد
که مضمون اصلی فرهنگ و ادب عرب پیش از اسلام بود و نوعی مواد تاریخی در دسترس مورخ قرار میداد، و ثبت و ضبط آنرا میتوان آغاز نوعی روش روایی در تاریخنگاری اسلامی بهشمار آوردکه در
جمع و تدوین روایات فتوح اسلامی تأثیر بسیار داشت. اگرچه «ایام العرب» بیشتر در مقولۀ «ادب» میگنجید تا «تاریخ»،
ولی بهکلی فاقد برخی عناصر تاریخی هم نبود
و از اینروی، توجه و استناد ادیبان و مورخان را به خود جلب کرد.
و حتی بعدها برخی آنرا شاخهای از تاریخ دانستند.
علم انساب از نظر شکل و محتوای تاریخی کم اهمیتتر از ایامالعرب مینماید، ولی دارای خصایص تاریخنگارانۀ بیشتری است. با اینهمه، بعید به نظر میرسد که نقل شفاهی ایام و انساب عرب پیش از اسلام در عربستان شمالی و مرکزی منبعث از احساس تاریخنگاری بوده باشد و راویان آن ذهنی تاریخنگر داشته باشند؛ در حالیکه دستکم بخشی از روایات مربوط به اخبار و انساب دولتهای عربستان جنوبی و حیره که به منابع اسلامی راه یافت، چون متکی بر اسناد دولتی و خانوادگی بوده است، حاکی از وجود نوعی تاریخنگری میان راویان آن میتواند باشد.
در منابع اسلامی از اینگونه آثار بسیار استفاده شده است
علم انساب از دیدگاه دیگری نمایندۀ نگرش عرب به
آفرینش و حیات انسان است که برخی از محققان آنرا در ایجاد و تکوین اندیشۀ مورخان و تذکرهنویسانِ عصر اسلامی سخت مؤثر دانستهاند.
پیش از این به نقش مهم آثار و اخبار
یهود در تفسیر آیات و روایات اسلامی دربارۀ اقوام و امتهای پیشین اشاره شد. این اخبار که انبوهی اطلاعات تاریخی یا افسانهآمیز در دسترس قرار میدادند،
مهمترین عامل اقناع کنجکاوی مسلمانان دربارۀ اینگونه اشارات قرآنی به شمار میروند. قطع نظر از اینکه حجم قابل توجهی اخبار نادرست و واهی از این راه وارد منابع اسلامیشد، ولی مسلمانان را با شکل اخبار و صورتهای تعبیر تاریخی آشنا کرد.
با توجه به حدیثی که
بخاری نقل کرده، به نظر میرسد که سابقۀ استفاده از روایات یهودی به روزگار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میرسد.
راویان و نویسندگان و مورخان قرون اولیۀ اسلامی که دربارۀ اقوام و دولتهای سامی، منبع دیگری جز
اسرائیلیات نمیشناختند، بهطور وسیع بهاین اخبار استناد میجستند.
برخی از آثار تاریخی مانند کتاب
ابوعیسی منجم هم صرفاً براساس روایات یهودی پدید آمد. با اینهمه، مورخان مسلمان بهزودی به عیوب و خطاهای اینگونه اخبار و روایات پی بردند و به انتقاد برخاستند و استفاده از آنها را محدود کردند.
افزون بر اینها، تأثیر اخبار و آثار مسیحی (بیزانسی ـ سریانی) بر تاریخنگاری اسلامیقابل بحث است. برخی از آثار مکتوب تاریخی سریانی و بیزانسی، مانند کتابهای اوسبیوس۱ و آندرونیکوس۲ از طریق مسیحیان وارد جهان اسلام شد
و برخی مورخان، مانند طبری
و ابن بطریق مسیحی از اینگونه روایات مسیحی استفاده کردند. ولی ظاهراً دربارۀ این تأثیر مبالغه شده است. حتی گفتهاند که اخبار ملوک جنوب عربستان محتملاً از طریق منابع مسیحی به کتابهای عصر اسلامی راه یافته است.
شیوۀ تدوین سالشمارانۀ تاریخی در عصر اسلامیرا هم متأثر از تاریخنگاری بیزانسی و یا سریانی دانستهاند
و نیز گفتهاند که تحول شکل «اخبار» به «تاریخ» در تاریخنگاری عصر اسلامی، یعنی تحول از عرضۀ روایات متعدد دربارۀ یک حادثه، به تألیف میان روایات، متأثر از تاریخنگاری سریانی بوده است.
شیوۀ تدوین تاریخی، انواع تاریخنگاری و روش نگارش تاریخ: شیوۀ تدوین و تنظیم مواد تاریخی را درتحلیل نخستین میتوان به دو دستۀ تنظیم سالشمارانه و تنظیم موضوعی ـ فرهنگنامهای تقسیم کرد که برخی از وجوه هریک، برخی از وجوه دیگری را هم دربر میگیرد؛ زیرا تنظیم و تدوین موضوعی خود به گونههایی چون تدوین بر حسب طبقات، تدوین تبارشناختی، تدوین بر حسب خاندان و جز آن تقسیم میشود. هریک از اینها ممکن است سالشمارانه تنظیم شود، و یا یک اثر تاریخی سالشمارانه میتواند دودمانی یا محلی و یا تبارشناختی باشد؛ اگرچه ترکیب این گونهها، همیشه مصداق خارجی ندارد، ولی قابل تصور است که مثلاً اثری در تاریخ خاص یک سلسله به روش فرهنگنامهای نوشته شود.
انواع تاریخنگاری، یعنی محورها و مضامین اصلی که یک اثر مکتوب تاریخی بر اساس آن، و هماهنگ با دایرۀ نگاه مورخ شکل میگیرد. انواع تاریخنگاری را میتوان به سیر و مغازی؛ مقاتل و فتن و حروب یا تکنگاری دربارۀ حوادث؛ فتوح؛ تواریخ عمومی؛ تواریخ دودمانی وتک نگاری دربارۀ فرمانروایان؛ تواریخ محلی؛ انساب؛ طبقات؛ آثار مربوط به وزارت و دیوانسالاری؛ فرهنگنامههای تاریخی؛ و تاریخ فرق و مذاهب تقسیم کرد.
از این جمله، شکل تبارشناختی یا انساب که در میان عرب پیش از اسلام هم وجود داشت، کهنترین نوعِ تاریخنگاری به شمار میرود و روایاتی هم از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حاکی از تشویق به نسبشناسی نقل کردهاند.
اما مراد از روشهای نگارش تاریخ، صورت نقل و تألیف مواد تاریخی است، یعنی روش روایی، روش ترکیبی و روش تحلیلی. میان انواع و شیوههای تدوین تاریخی نسبت عام و خاص برقرار است و روشهای نگارش تاریخ با همۀ اینها سازگار مینماید، چنانکه مثلاً کتاب
التاریخ الباهر ابن اثیر، اثری دودمانی دربارۀ سلسلۀ اتابکان آلزنگی، و در عین حال سالشمارانه است که به روش ترکیبی نگاشته شده است. چنانکه کتاب تاریخ بیروت و اخبار الامراء البحتریین من بنی العرب از صالح
بن یحیی، تاریخی دودمانی و در عین حال محلی است. روش کلی نگارش یک اثر فرهنگنامهای اگرچه سالشمارانه نیست، ولی آنچه ذیل نام کسان، یا ذیل عنوان حوادث، یا ذیل نام مکان میآید، نیز میتواند بر حسب زمان تنظیم شود.
شیوۀ تنظیم سالشمارانه، رایجترین شیوۀ تدوین تاریخی است. در این شیوه، تسلسل زمانی میان حوادث حفظ میشود، اگرچه یکپارچگی موضوعی ممکن است دچار اختلال شود، زیرا چنانکه ابن اثیر هم متوجه بوده، اجزاء یک حادثۀ تاریخی و نتایج آنکه فرایندی طولانی را طی کرده است، ذیل ماهها و سنوات مختلف و گاه دور از هم درج میشوند و پیوند موضوعی گسیخته میگردد. به همین سبب، ابن اثیر برای احتراز از این اختلال، وقایعی را که ذیل ماهها و سالهای پراکنده و طولانی یاد کرده، غالباً در یکجا هم به مناسبت مقام، تصویری کلی از آن ارائه داده است تا انسجام موضوع از بین نرود.
به علاوه، وقتی اجزاء یک حادثه در مواضع مختلف ذکر گردد، به دشواری میتوان آنرا تحلیل کرد و تصویری دقیق از نتایج سیاسی و فرهنگی و
اجتماعی آن عرضه داشت. برخی از محققان این شیوه را از اختصاصات مورخان ادیب دانستهاند.
افزون بر آن، تعیین جای حوادثی که تاریخ حدوث آنها به درستی معلوم نیست، در تواریخ سالشمارانه دشوار است. به همین دلیل، برخی از مورخان چنین حوادثی را ذیل «زمانی» که خود آنرا درستتر میدانستند، به تفصیل یاد کرده، و در بقیۀ سنوات مورد اختلاف، به اشارهای یا فقط ذکر نظر مخالف دربارۀ حدوث واقعه بسنده میکردهاند. مثلاً طبری واقعۀ فتح مداین را در حوادث سال ۱۶ق/۶۳۷م به تفصیل آورده، و در حوادث سال ۱۹ق متذکر شده که واقدی فتح مداین و جلولا را در این سال دانسته است.
یا معمولاً احوال و صفات حکام و خلفا را در یک موضع، و بیشتر در ذیل سالمرگ آنها میآوردند. (دربارۀ منصور عباسی
) دربارۀ منشأ این شیوه در تاریخنگاری اسلامینمیتوان به ضرس قاطع اظهارنظر کرد؛ اگرچه برخی از محققان برآناند که این شیوه از راه آثار ایرانی یا سریانی، یا تماس مسلمانان با
مسیحیان به تاریخنگاری اسلامیوارد شده است.
این معنی هم که گفتهاند ذکر واژۀ «تاریخ» در عنوان آثار مکتوب تاریخی، نشاندهندۀ شیوۀ سالشمارانه است،
چندان وجهی ندارد؛ چه، واژۀ «تاریخ» ــ که در آغاز به عنوان زمان یا دورۀ زمانی معین بهکار میرفته است ــ در عنوان آثار کهن تاریخ اسلام فقط میتواند نشاندهندۀ اهمیت زمان حدوث وقایع برای مورخ و ذکر زمان حادثه باشد و لزوماً به معنای تدوین سالشمارانۀ اثر نیست. در واقع دانسته نیست که نخستین آثار مورخان عصر اسلامی مانند
تاریخ اخبار الخلفاء هشام کلبی یا
تاریخ الخلفاء مداینی، بر حسب تسلسل زمانی تنظیم شده بوده، یا فقط زمان حوادث در آنها یاد شده است؛ در حالی که از عنوان التاریخ
علی السنین، نوشتۀ هیثم
بن عدی، معلوم است که بر حسب تسلسل زمانی تدوین شده بوده است. از اینجا میتوان حدس زد که واژۀ «تاریخ» به تنهایی تسلسل زمانی را القاء نمیکرده، و نویسنده برای افادۀ این معنی، عنوان را با «
علی السنین» مقید کرده است. به هرحال، بنا بر قراینی، به نظر میرسد کسانی چون محمد
بن مسلم زهری،
موسی بن عقبه، و
عبدالله بن ابیبکر بن حزم، نخستین کسانی باشند که این شیوه را به کار گرفتند.
اگر نظر کلود کائن
درست باشد که تاریخ
خلیفة بن خیاط، از آنِ مداینی استاد اوست، این کتاب را باید یکی از کهنترین آثار تاریخی موجود به شیوۀ سالشمارانه دانست. شیوۀ تنظیم سالشمارانه را در بیشتر انواع تاریخنگاری، مانند تاریخهای عمومی، محلی، دودمانی، سیر و مغازی، مقاتل و فتن، میتوان بهکار گرفت.
از دیدگاه روشهای تاریخنگاری، روشروایی یا حدیثی ـ خبری، از کهنترین و مهمترین روشهای عرضۀ اخبار تاریخی در تاریخنگاری اسلامی بهشمار میرود. تحقیق دربارۀ آغاز شکلگیری و رواج این روش، قطع نظر از تاریخ ظهور روایت و اسناد روایت، مستلزم بحث دربارۀ کتابت روایات و اخبار تاریخی است. نظر مشهور بر آن است که روایات مربوط به انساب و مغازی و سیره تا اوایل سدۀ ۲ق/ ۸م به صورت شفاهی نقل میشد. پس از آن، راویان به تدریج به کتابت گرایش یافتند و هم اینها نخستین مورخان عصر اسلامی بهشمار میروند. در واقع تاریخنگاری اسلامی با آغاز کتابت حدیث و اخبار مقارن بود.
از سوی دیگر به نظر میرسد که دستکم بخشی از گزارشهای مورخانی چون طبری از منابع مکتوب گرفته شده است
و گروهی از محققان، ضمن تحقیق دربارۀ نخستین راویـان مغازی و آثار آنها، معتقد شدند کـه روایات از آغازــ یعنـی از زمانی که مسلمـانـان بـه اهمیت روایت پی بردند ــ نوشته میشد.
دربارۀ اسناد روایت، اعم از شفاهی یا مکتوب، باید گفت کـه حـوادث و کشمکشهای سیـاسی و اعتقادی ــ که جعل حدیث و دخلوتصرف در آنرا نیز در پی داشت ــ موجب توجه بهسلسله سند روایت شد و هرکس که خبری اعم از دینی و غیر دینی روایت میکرد، آنرا به کسی که شاهد صدور آن خبر از منبع اصلی بود، یا آنرا بلاواسطه از شنونده و شاهد دیگر گرفته بود، مستند میکرد. پدیدۀ اِسناد و اصطلاحاتی چون «سماع» و «قرائت» و «کتابت»
و جز آنها را نشانهای بر وجود منابع مکتوبِ اخبار و روایات در دوران آغازین اسلام دانستهاند و شواهدی بر آن اقامه کردهاند.
به هر حال، از آنجا که اقوال و افعال پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به دیدۀ مسلمانان، یگانه راهنمای ایشان پس از قرآن به شمار میرود، محدثان، یعنی نخستین کسانی را که به مغازی و سیرت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) توجه، و آنها را حفظ کردند، باید اولین مورخان عصر اسلامی بهشمار آورد. به سبب همین اهمیت، اسناد روایت و نقد راویان سیره و مغازی نیز همچون احادیث دیگر در ارزیابی میزان صحت آنها اهمیت یافت و به عنصری اساسی در بررسی روایات تاریخی و تاریخنگاری روایی تبدیل شد.
از اولین محدثانی که به سیره و مغازی پرداختند،
روایات آنرا گرد آوردند و نوشتند و آثارشان طلیعۀ تاریخنگاری روایی به شمار میرود، باید به
ابان بن عثمان، عروة
بن زبیر،
شرحبیل بن سعد، و محمد
بن مسلم
بن عبدالله زهری اشاره کرد که بنیانگذاران مکتب تاریخنگاری مدینه نیز به شمار میروند. اولین نمایندگان مکتب عراق چون
ابومخنف و عوانة
بن حکم نیز از آغازکنندگان تاریخنگاری روایی به شمار میروند. (نک : ادامۀ مقاله)
برجستهترین نمایندۀ روش تاریخنگاری روایی، طبری است که اساساً بینش حدیثی داشت و ارزش روایات را به اسانید آن وابسته میدانست. بر این روش که فاقد ارزیابی و نقد متن روایات است و پیوندهای تاریخی میان اجزاء آن سست مینماید، خردهها گرفتهاند؛ با این همه، از فواید آن هم نباید غافل ماند
و البته طبری خود این خردهگیریها را پیشبینی میکرده، و به آنها پاسخ داده است.
ابوریحان نیز در اینباره که تاریخ مبتنی بر نقل و سماع است، با طبری همداستانی کرده، اما در عین حال بر آن است که از راه مقایسۀ روایات و بهره گرفتن از
عقل در این کار میتوان مسموعات و منقولات را ارزیابی نمود و تا حدی درست را از نادرست باز شناخت.
با این همه، روش مورخ متأخرتری چون
رشیدالدین فضلالله که تصریح کرده وظیفۀ مورخ گردآوری همۀ روایات است، بدانگونه که معتبران و بزرگان هر قوم گفته، و در کتب خود آوردهاند؛ و اگر بخواهد فقط اخبار مورد اتفاق و موثق را گرد آوَرَد، هرگز نمیتواند تاریخ بنویسد،
با طبری هماهنگ است.
روش روایی در تاریخنگاری چند خصوصیت داشت: نخست آنکه هر دسته از اخبار دربارۀ واقعهای، بدون توجه به پیوستگی آن با وقایع دیگر ذکر میشد و به تنهایی کامل مینمود؛ دوم آنکه اسناد روایت، کامل یا ناقص ذکر میگردید؛ و سه دیگر آنکه گزارشهای روایی، خاصه در آثار اخباریانی که متأثر از شکل روایات «ایام العرب» بودند، ویژگیهای ادبی نیز داشت، و به سبب همین خصوصیت است که برخی محققان، تاریخنگاری خبر را برگرفته از شکل «خبر» قصص الایامِ پیش از اسلام دانستهاند.
تاریخنگاری روایی در آغاز تکوین چیزی جز مواد خام تاریخی ارائه نمیداد. ظاهراً عرضۀ هر دسته خبردربارۀ واقعهای خاص و جدا از حوادث دیگر در این روش، موجب انگیزش توجه مورخ به ارائۀ تکنگاری دربارۀ حوادث مهم تاریخی شد. سرانجام باید گفت که بخش مهمی از آثار مکتوب تاریخی دورۀ اسلامی منطبق با این روش است. بهعنـوان اولین نمونههای تاریخنگاری روایی یا حدیثی ـ خبری باید از رسالههای مختصر و تکنگاریهای نخستین مورخان اهل حدیث و اخباریان، از عوانة
بن حکم و عروة
بن زبیر تا مداینی و
ابن اسحاق یاد کرد. نمونههای برجستهتر این روش را در تاریخهای عمومی، دودمانی، طبقات و تبارشناختیهای عصر مورخان بزرگ چون
بلاذری و طبری در
قرن ۳ق تا
ابن عماد حنبلی در سدۀ ۱۱ق میتوان دید.
در روش دیگر که آنرا ترکیبی میخوانیم، مورخ به جای آوردن روایات مختلف با اسانید متفاوت دربارۀ یک حادثه، از
مجموع آن روایات، از راه مقایسه و ترکیب و استدلال ضمنی، گزارشی
جامع از آن حادثه ارائه میدهد. نشانههایی از این روش در برخی از روایات زهری دربارۀ مغازی و سیره دیده میشود.
بلاذری در
فتوح البلدان این روش را بهطور گستردهتر بهکار گرفت و مواد تاریخ موجود را پس از نقادی و پالایش برگزید و شکل موزونی به گزارشها داد و از آوردن روایات متعدد دربارۀ یک حادثه خودداری کرد. وی در این کار از منابع هردو مکتب اخباریان و اهل حدیث استفاده کرده، ولی بیشتر بر روایات مدنی تکیه داشته است.
وی گاه سند روایت را یاد کرده، و گاه فقط آخرین راوی را آورده، و در مواضعی هم به «قالوا» یا «عن مشایخ من اهل الشام» بسنده کرده است
و همین نکته حاکی از آن است که وی روایات را ترکیب میکرده است. این روش به تدریج رواج بیشتری یافت و کسانی چون
دینوری در
الاخبار الطوال،
یعقوبی که خود به اتخاذ این روش تصریح کرده است،
ابن قلانسی در
تاریخ دمشق،
ابن جوزی در المنتظم
(ذکر واقعۀ شهادت
امام علی (علیهالسلام) ) و ابن اثیر که در
الکامل، روش خود را توضیح داده،
به آن پایبندی نشان دادهاند. این شیوه در بسیاری از تواریخ محلی هم به چشم میخورد؛ چنانکه
نرشخی در
تاریخ بخارا و
ابن اسفندیار در
تاریخ طبرستان، (
) از این روش پیروی کردهاند.
در روش تحلیلی، مـورخ افزون بر عرضۀ مواد تاریخی ــ که بیشتر به روش ترکیبی شکل گرفته است ــ به تحلیل، تبیین و بررسی علل و نتایج حوادث میپردازد. البته در تاریخنگاری عصر اسلامی نمیتوان اثری تحلیلی، آنگونه که امروز مورد نظر است، نشان داد؛ زیرا توجه مورخان بیشتر معطوف به نگارش احوال فرمانروایان و دیوانسالاران، شرح جنگها و کشمکشهای داخلی و خارجی و موضوعاتی از این دست بود و کمتر به درک مفاهیم
اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و تبیین کیفیت و ترکیب بافتهای آن میپرداختند.
با اینهمه، مورخانی نیز بودند که با توجه به احوال فرهنگی و
اجتماعی روزگار، دیدگاهی خاص نسبت به تاریخ و اهداف تاریخنگاری داشتند و گاه به تعلیل برخی فرایندهای تاریخی میپرداختند. در واقع، مورخی که تنها به نقل روایات اعتماد نورزد، بلکه اخبار را با معیار
حکمت و خرد بسنجد و احوال سیاسی و تمدنی را در معرض تفحص و ارزیابی قرار دهد،
اثر او را به اعتباری باید تحلیلی خواند. اینگونه تاریخ تحلیلی، از برخی جهات، مثلاً
جمع و تألیف روایات و ارائۀ گزارشی پیوسته و منسجم از یک حادثه، دارای خصوصیاتی مشترک با تاریخ ترکیبی است. ازینرو، در تواریخ ترکیبی عمومی، نه فقط نشانههایی از تحلیل و ارزیابی هم دیده میشود، بلکه اثری چون الکامل ابن اثیر را برخی از محققان اصلاً اثری تحلیلی و از مهمترین نمونههای آن دانستهاند؛
اما اینکه گفتهاند تاریخ ترکیبی را میتوان بر اساس تاریخ تحلیلی نوشت،
جای بحث و نقد است. به هرحال، از جمله تواریخ عمومیکه میتوان آنرا در زمرۀ تاریخهای تحلیلی قرار داد، تجارب الامم
ابوعلی مسکویه است. دیدگاه نویسنده نسبت به تاریخ که آنرا از زاویۀ عمل و
اخلاق نگریسته، اهداف تاریخنگاری و روش استدلالی و نگرش فلسفی او بهتاریخ،
آنرا از بیشتر آثار تاریخی عصر اسلامی متمایز ساخته است. به نظر
ابوعلی مسکویه ذکر حوادث یا وقایعنگاری صرف نمیتواند تاریخ را به بوتۀ آزمایش و عمل، برای تحصیل تجربه و استفاده از آن در سیاست و حتی تدبیر منزل تبدیل کند، مگر آنکه حوادث مشابه با یکدیگر مقایسه شود و علل و اسباب پیروزیها، شکستها، ظهور و سقوط دولتها شناخته و ذکر گردد.
این دیدگاه به اصول کار مورخان امروز بسیار نزدیک است.
از جملۀ تحلیلهای
ابوعلی، باید از بررسی علل ویرانی شهرها و ظهور فساد و سوء سیاست، مصادرۀ اموال توسط فرمانروایان، استقلالطلبی حاکمان و علل محدود شدن قلمرو خلافت
یاد کرد.
از تواریخ تحلیلی فارسی، میتوان
تاریخ بیهقی را نام برد.
ابوالفضل بیهقی به برخی از جزئیات حوادث که به کار تحلیل تاریخ میآید، و در آن عصر یادآوری و تحلیل آنها را چیزی جز قصهگویی نمیدانستند، توجه داشته، و آگاهانه به آنها پرداخته است. بجز آن، وی از بعضی مواد و اطلاعات که مستقیماً به کار تاریخ نمیآید، در تبیین و تحلیل حوادث استفاده کرده است تا از آن «بیداری افزاید و تاریخ به راه راست رود» (
نیز برای برخی ارزیابیها و تحلیلهای او، نک :
)
مقصود از مکتبهای تاریخنگاری، نوعِ دیدگاهها، اندیشهها، مقاصد، و نیز مواد، مضامین و موضوعات مورد توجه مورخ در عرضۀ تاریخ است. تحقیق در این مباحث نشان میدهد که تاریخنگاری عصر اسلامی به سرعت وجوه متفاوت یافت و هر وجهی با مشخصات و خصایص ویژه از دیگری متمایز شد و مهمترین مکتبهای تاریخنگاری، یعنی مکتبهای مدینه،
عراق، ایران،
شام،
اندلس و
شبه قاره را پدید آورد.
تاریخنگری، هدف و شیوۀ محدثان مدینه در عرضۀ مواد تاریخی، نخستین مکتب تاریخنگاری اسلامی را شکل داد که آنرا به اعتبار وجهۀ نظر اصلی پدیدآورندگانش،
مکتب اهل حدیث؛ و به آن اعتبار که نخستین نشانههای اهتمام خاص به مغازی و سیرۀ نبوی در آنجا پیدا شد، مکتب مغازی نیز خواندهاند. این مکتب از اواخر قرن اول هجری، با گردآوری و نگارش سیره و مغازی، ظاهر شد و به تدریج تکوین یافت. هدف محدثان مدینه در آغاز، تدوین و عرضۀ رشتهای بههم پیوسته و فراگیر از حوادث تاریخ اسلام نبود؛ بلکه میخواستند راهنما و نمونهای برای امت در کردار و گفتار فراهم آورند،
ولی این کوششها به زودی خصایصی تاریخنگارانه یافت و نخستین مکتب تاریخنگاری را پدید آورد.
پیدایش این مکتب و دیدگاههای تاریخی آن مدیون چند تن از نخستین و برجستهترین نمایندگان آن، مانند عروة
بن زبیر (د۹۴ق/۷۱۳م)، مؤسس پژوهش در مغازی و اولین نویسندۀ کتابی در همین موضوع،
ابان بن عثمان بن عفان (د ۱۰۵ق/۷۲۳م) که کتابی در مغازی داشته، و شاگردش
مغیرة بن عبدالرحمان از آن نقل کرده است؛
شرحبیل
بن سعد (د ۱۲۳ق/۷۴۱م)، از نخستین راویان مغازی و صاحب فهرستهایی از نام مهاجران به مدینه و جنگجویان بدر و احد؛
و محمد
بن مسلم
بن عبدالله زهری (د۱۲۴ق/۷۴۲م)، صاحب کتاب
المغازی در احوال و غزوات پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، کتابی در سیرۀ صحابه، و آثاری در انساب عرب (
برای برخی روایات او دربارۀ حوادث صدر اسلام و آغاز حکومت امویان، مثلاً
) است. در این دوره پایههای مکتب مدینه استوار شد، پژوهشهای تاریخی که از متن حدیث آغاز شده بود، به تحقیقات تاریخی بدل گردید و زمینۀ ظهور و فعالیت مورخان و راویان بزرگ سیر و مغازی، مانند ابن اسحاق، واقدی و ابن سعد شکل گرفت.
این مکتب در
بصره و
کوفه ظاهر شد. این دو شهر از آغاز بنیادگذاری ویژگیهایی یافت که خصایص تاریخنگاری مورخان عراق را رقم زد. بصره و کوفه از آغاز فتوح اسلامی به مهمترین مرکز
تجمع قبایل عرب برای
جهاد، جلوهگاه فرهنگ و سنن و البته رقابتهای دیرپای قبیلهای، و سرانجام به محور فعالیتهای نظامی و سیاسی در قلمرو شرقی خلافت تبدیل گردید.
چون لشکرکشیها و فتوحات بزرگ خاتمه یافت و جنگجویان آرام گرفتند، رقابتهای دیرینۀ قبایل باز از سر گرفته شد و آشوبها و نزاعهای قبیلهای، و البته به شکل گرایشهای سیاسی و فرقهای و مذهبی، مجال بروز یافت.
ظاهراً تألیف و تدوین تکنگاریهایی دربارۀ قبایل که از اینجا آغاز شد، مانند
اخبار تمیم، کتاب
نسب خندف، کتاب قریش، کتاب
نوافل ربیعه،
اخبار ثقیف و بسیاری دیگر، نتیجۀ همین رقابتها و برای حفظ اخبار و انساب و مآثر قبیلهای بوده است.
افزون بر این، عراق که اصلاً در قلمرو دولت ساسانی بود و ولایتی ایرانی به شمار میرفت، در عصر اسلامی بسیاری از خصایص ایرانی خود را حفظ کرد. حضور موالی ایرانی در کنار مسلمانان عرب
موجب بروز رقابت و تفاخر میشد. عرب، مآثر قومی و قبیلهای خود را به گونهای مبالغهآمیز نقل و ضبط میکرد، و
ایرانیان میکوشیدند با تمسک به
فرهنگ کهن خویش به تفاخر برخیزند و آثار مکتوب و نامکتوب این فرهنگ را به عربی نقل کنند. آنچه از این راه پدید آمد، نه فقط نخستین مواد تاریخیِ حوادث فتوح سرزمینهای شرقی، بلکه شیوۀ تاریخنگری و تاریخنگاری مکتب عراق را شکل داد. دیدگاه تاریخی و نوع روایات و مواد آثار نخستین نمایندگان این مکتب، یعنی اخباریان نخستین نمایانگر استمرار دیدگاه قبیلهای پیش از اسلام نسبت به حوادث، و یا ادامۀ روایات ایام و انساب عرب توسط راویان شعر و اخبار است که مستقیماً از «ایام» به جنگهای فتوح اسلامی، با حفظ خصایص قبیلهای، یعنی مبالغه و تفاخر، هدایت شد.
دستهای از برجستهترین نمایندگان این مکتب ایناناند:
ابوعمرو شعبی (د ۱۰۳ یا ۱۰۵ق/۷۲۱ یا ۷۲۳م)، از تابعین مشهور و صاحب آثار متعدد ((برای قطعهای از مغازی او،
برای بخشهایی از کتاب
الشوری و مقتل الحسین او،
و گویا بخشهایی از کتاب املا شدۀ او در فتوح هم در سدههای بعد در دست بوده است،
)
عوانة بن حکم (د ۱۴۷ق/۷۶۴م)، راوی بسیاری از روایات فتوح و جنگهای داخلی صدر اسلام، و نویسندۀ آثاری متعدد در تاریخ امویان (
برای برخی از روایات او دربارۀ حوادث صدر اسلام،
) ابومخنف
لوط بن یحیی (د ۱۵۷ق/۷۷۴م)، از مشهورترین اخباریان و نسبشناسان کوفه که روایات مورخان بزرگی چون طبری
و بلاذری
دربارۀ حوادث صدر اسلام و فتوح از او نقل شده است؛
سیف بن عمر (د۱۸۰ق/۷۹۶م)، اخباری برجسته که آثار متعددی دربارۀ جنگهای رِدّه و فتوح را به او نسبت دادهاند
و با این همه، او را جعال و ضعیف هم خواندهاند،
و از روایاتش پیداست که در تاریخنگاری گرایشهای قوی قبیلهای داشته است؛
نصر
بن مزاحم (د ۲۱۲ق/۸۲۷م)، اخباری مشهور شیعی که آثار بسیاری به او منسوب است و به خصوص از کتاب وقعة صفین او گرایشهای اخباری و
علوی و تأثرش از اسلوب ایام العرب پیداست،
هیثم
بن عدی (د ۲۰۷ یا ۲۰۹ق/۸۲۲ یا ۸۲۴م)، اخباری و نسبشناس بزرگ و صاحب آثار متعدد
و ظاهراً نخستین کسی که اخبار را سالشمارانه تدوین کرد؛ و ابوالحسن
علی مداینی (د ۲۲۵ق/۸۴۰م)، نامدارترین نمایندۀ اخباریان که در اخبار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، فتوح، تاریخ خلفا، اخبار قبایل عرب، طبقات، تاریخ شهرها، و برخی فرقهها آثار بسیاری پدید آورد.
باید یادآور شد که دربارۀ تعلق
وهب بن منبه (د۱۱۴ق/۷۳۲م) به یکی از این دو مکتب، با توجه به آثار منسوب به او، اظهار نظری قاطع نمیتوان کرد؛ ولی به احتمال بسیار او را باید از نمایندگان برجستۀ اخباریان دانست. (
برای آثار او، نک
)
دربارۀ خصایص اصلی دو مکتب تاریخنگاری عراق و مدینه به اجمال میتوان گفت که مکتب مدینه در شهری ظهور کرد که مهمترین پایگاه رشد و ترویج
اسلام بود و حرکت دینی و بلکه سیاسی اسلام به سوی دنیای آن روز از آنجا هدایت میشد. نخستین نمایندگان این مکتب هم از فقها و محدثان بودند که وجهۀ نظر اسلامیشان بر انگیزههای دیگر غلبه داشت و از آغاز، مغازی و سیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را وجهۀ همت خویش قرار دادند و سپس به پژوهشهای تاریخی دربارۀ حوادث اسلام در عصر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پرداختند؛ در حالی که مکتب عراق در بصره و کوفه ظهور کرد که از مراکز بزرگ قبیلهای پس از اسلام به شمار میرفت و وجهۀ نظر قبیلهای، یعنی گرایش به ذکر افتخارات قبیله از مهمترین ویژگیهای آن بود. اخبار در آغاز توسط مشایخ قبایل و ناقلان شعر که راویان اصلی اخبار بودند، نقل میشد؛ و از اینرو، روایات اخباریان نخستین را دنبالۀ روایات «ایام العرب» میتوان دانست که برخی خصوصیات خود را حفظ کرده است. البته آشکار است که تحولات وسیع و سریع سیاسی و
اجتماعی در قلمرو اسلام موجب تغییراتی دردیدگاهها، علایق و انگیزههای اخباریان شد و به پهنۀ گستردهتری که همۀ
جهان اسلام را دربر میگرفت، نظر افکندند. این تحولات راه را برای تبدیل عصر راویان قبیلهای و مورخان حوادث محلی به دورۀ مورخان بزرگ و آثار تاریخی
جامع هموار کرد. اخباریان، نسبشناسان و حتی راویان شعر و لغویان هم در تکنگاریهای خود، چارچوب تاریخنگاری مکتب عراق را معین کردند و میدان بررسیهای تاریخی را گسترش دادند، تا آنجا که نسبشناسانی چون
مصعب بن عبدالله زبیری، در چارچوب نسبشناسی، دیدگاههای تاریخی عرضه کردند.
افزون بر این، اهل حدیث برای «اِسناد» اهمیت خاص قائل بودند، در حالی که اخباریان در ذکر اسناد روایات تساهل میکردند و سلسله سند روایاتشان اغلب منقطع بود، یا فقط نام نخستین راوی را دربر داشت؛ گاه نام راوی را نیز نیاورده، تعبیراتی مبهم چون «قیل» و «عن رجل» را به کار میبردند.
جالب توجه آنکه اختصاص مکتب مدینه به پژوهش در سیر و مغازی، و مکتب عراق به اخبار و ایام و انساب، از اوایل ظهور این مکاتب، بر راویان و نویسندگان معلوم بود؛ چنانکه وقتی
محمد بن حسن شیبانی عراقی کتابی در سیرۀ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نوشت،
عبدالرحمان بن عمرو اوزاعی آنرا نپسندید و عراقیان را ناآگاه از سیره خواند.
مورخان بزرگ سدههای بعد هم میان دیدگاههای تاریخنگارانۀ مکاتب مختلف فرق مینهادند. از جمله ابن اثیر از مورخان عراقی با همین عنوان یاد کرده، و تصریح کرده که برخی از شیوههای او در تدوین تاریخی مخالف روش اخباریان یا مکتب عراق است.
مقصود از مکتب تاریخنگاری ایرانی در اینجا، نقش و تأثیری است که آثار ایرانی، و هم تاریخنگری ایرانی پیش از اسلام بر «انواع و مضامین» تاریخنگاری اسلامی در نخستین دوران آن نهاد. اینگونه آثار ایرانی، همچون آثار مربوط به سیرت سیاسی فرمانروایان ساسانی، جز آنکه خود مورد استناد و اشارۀ مورخان عصر اسلامی، خاصه در سیاست و آداب ملکداری بود،
مورخان نخستین عهد اسلامی را به تألیف آثاری در سیرت و احوال سیاسی و
اجتماعی ایرانیان بر انگیخت. از آن میان، میتوان به
اخبار الفرس، و
فضائل الفرس از ابوعبیده،
معمر بن مثنی؛ اخبار الفرس و تاریخ العجم از هیثم
بن عدی؛
نهایة الارب فی اخبار الفرس و العرب از اصمعی؛
غرر اخبار ملوک الفرس منسوب به
ثعالبی مرغنی؛
اخلاق و ادب سیاسی پدید آمد، بر پایۀ همان آثار ایرانی پیش از اسلام بنیاد نهاده شد و البته بسیاری از نویسندگان آن هم ایرانینژاد بودند. از آن میان، میتوان به کتاب السیاسة الصغیر، کتاب السیاسة الکبیر و آداب الملوک از احمد
بن طیب سرخسی،
السیاسة الکبیر و السیاسة الصغیر از
ابوزید بلخی؛
سیاسة المملکة و سیرة الخلفاء از
علی بن عیسی ابن جراح؛
تدبیر الملک و السیاسه از
سهل بن هارون؛ و
آداب السلطان از
مداینی اشاره کرد. این مداینی که به احتمال بسیار از موالی ایرانی بود، با انبوه آثاری که پدید آورد، و مهمترین خصیصۀ آنها دقت در ثبت جزئیات حوادث است، باید تأثیری عمیق بر تاریخنگاری عصر اسلامی بر جای نهاده باشد. بررسی شیوۀ مداینی و نقش او در تاریخنگاری محل تحقیق مستقل تواند بود.
به هر حال، پیشتر گفته شد که شیوۀ تدوین سالشمارانۀ تاریخی هم از ایرانیان اقتباس شده بود. از اینرو، خصایص اینگونه آثار، یعنی سبک و اندیشه و حتی مضامین آنها چنان است که میتوان همه را مصادیق تاریخنگاری ایرانی خواند؛ چه به دست ایرانیان پدید آمده باشد، یا توسط دانشمند و نویسندهای عرب چون
کندی صاحب
الرسالة الکبری فی السیاسه. از سوی دیگر دستهای از مهمترین مورخان عصر اسلامی، چون بلاذری ــ که
انسابالاشراف او را زبان گویا و مدافع اشرافیت و سیادت عرب دانستهاند
ــ و ترجمۀ برخی از آثار ایرانی هم منسوب به اوست، در انتقال تاریخنگاری ایرانی به عصر اسلامی سهم داشتهاند. آثار بلاذری خود ناقض این نظر است که توجه ایرانیان به ترجمۀ آثار ایرانی یا تألیف آثاری دربارۀ تاریخ عصر فرمانروایان ایران، و اخلاق و آداب سیاسی ایرانی، محصول دیدگاههای شعوبی بوده است.
با این همه، باید گفت که انگیزۀ این مترجمان و نویسندگان هرچه بوده است، تأثیر آنرا بر ظهور تاریخنگاری عصر اسلامی نمیتوان انکار کرد. اجمالاً باید گفت که تاریخنگاری ایرانی در دورهای که تاریخنگاری در عراق شکل میگرفت، با آن پیوند یافت و در رشد و تکامل آن سهیم گشت؛ ولی نه تنها خود از میان نرفت، بلکه در سدههای بعد هم نمایندگان برجستهای از مکتب تاریخنگاری ایرانی برخاستند و عامل نهضت و ظهور مجدد ادبیات و تاریخ خود شدند.
نمایندگان این مکتب تا اوایل سدۀ ۴ق به عربی مینوشتند و کسانی چون طبری، البته به تاریخ ایران به عنوان جزئی از تاریخ اسلام نگاه میکردند؛ اما از آنگاه که سلسلههای ایرانی ظهور کردند، تاریخنگاری مورخان ایرانیِ عربینویس، مانند
ابوعلی مسکویه بیش از پیش صبغۀ ایرانی به خود گرفت،
و در
ایران شرقی نخستین تاریخنامههای فارسی ظهور کرد.
در واقع از روزگار
سامانیان، خاصه از دوران امیر نصر، ظهور کرد. موقعیت ممتاز زبان فارسی در سرزمینهای شرقی، در ظهور این حرکت بیگمان اثری بزرگ داشت.
از این ایام تا دورۀ مغولان، مورخان ایرانی غالباً به نگارش انواع تواریخ دودمانی و محلی به
زبان فارسی گرایش بیشتر نشان میدادند؛ و از عصر مغول نگارش تاریخهای عمومی بزرگ به فارسی هم مورد توجه واقع شد و تا دوران اخیر انبوهی آثار تاریخی دربارۀ ایران پیش از اسلام، عصر اسلامی و قلمرو اسلام بهطور عموم پدید آوردند که بسیاری از آنها مهمترین و معتبرترین تواریخ اسلامی نیز بهشمار میروند. گذشته از ترجمۀ تاریخ طبری، که مترجم یا مترجمان اسناد و روایات متعدد دربارۀ یک حادثه را افکنده، و به روایت مقبولتر بسنده کرده، و در مواضعی بسیار نکتههای مهم به آن افزودهاند، و بلکه تحریری نو مبتنی بر
تاریخ طبری پدید آوردهاند، کتاب تاریخ بخارا اثر محمد
بن جعفر نرشخی (د ۳۴۸ق/ ۹۵۹م) در دورۀ سامانی، از کهنترین تاریخنامههای محلی ایرانی است که ابونصر
احمد قباوی در سدۀ ۶ق آنرا به فارسی ترجمه کرد و مطالب مفیدی نیز به آن افزود و بعدها محمد
بن زفر در همان سده آنرا تلخیص کرد و همین گزیده اکنون در دست است.
سنت تازه تأسیس تاریخنگاری فارسی در عصر
غزنویان تبلور خاصی یافت و دیوانسالاران و فرمانروایان غزنه زبان فارسی را به عنوان دومین زبان فرهنگی اسلام شناساندند.
زینالاخبار، معروف به
تاریخ گردیزی نوشتۀ
عبدالحی بن ضحاک گردیزی (تألیف: ح ۴۳۲ق/۱۰۴۱م) شاید نخستین تاریخ عمومی به فارسی، اما مختصر است که بهخصوص به سبب اتکا بر کتاب گمشدۀ سلامی، موسوم به اخبار خراسان، از اهمیت خاصی برخوردار است.
تاریخ مسعودی، معروف به تاریخ
بیهقی نوشتۀ ابوالفضل
بیهقی (د ۴۷۰ق/۱۰۷۷م)، بزرگترین تاریخنامۀ دودمانی و محلی فارسی است که بخش کوچکی از آن در دست است و همین نیز به سبب اشتمال بر اطلاعات مهم و دقیق دربارۀ احوال سیاسی و
اجتماعی عصر سلطان مسعود و اوضاع دیوانسالاری غزنویان، منبعی یگانه به شمار میرود.
در عصر سلاجقۀ بزرگ مورخی نامدار ظهور نکرد
و آنچه دربارۀ این دولت در دست است، به روزگار حکومت سلالههای کوچکتر سلجوقی، و بیشتر به عربی، نگاشته شد. کتاب
مجمل التواریخ و القصص از نویسندهای ناشناس ــ که حدود سال ۵۲۰ق/۱۱۲۶م به فارسی نوشته شده ــ اثری است در تاریخ عمومی، اما مختصر که مطالب آن دربارۀ ایران پیش از اسلام و نیز دورۀ سلطان سنجر بسیار مهم است. در همین دوره
انوشیروان بن خالد (د ۵۳۲ق/ ۱۱۳۸م) وزیر محمود سلجوقی و
المسترشد عباسی، کتابی به فارسی در تاریخ سلجوقیان و وزیران ایشان نوشت که
نفثة المصدور فی فتور زمان الصدور و صدور زمانالفتور نام داشت. این کتاب اکنون مفقود است، اما برادرزادۀ او،
عمادالدین کاتب اصفهانی (د ۵۹۷ق/۱۲۰۱م) آن را با نام نصرة الفترة و عصرة الفطرة عربی گردانید و اطلاعات بسیاری بر آن افزود و ترجمۀ عمادالدین را بنداری با عنوان
زبدة النصرة و نخبة العصره مختصر کرد.
از تواریخ محلی مهم در این عصر باید از تاریخ
بیهق، اثر ابوالحسن
علی بن زید
بیهقی (د ۵۶۵ق/۱۱۷۰م) یاد کرد که به سبب اشتمال بر مسائل تاریخی و احوال مشاهیر اهمیت بسیار دارد. دو کتاب فارسی
بدایع الازمان فی وقایع کرمان و عقدالعلی للموقف الاعلی از ابوحامد احمد کرمانی مشتمل بر تاریخ سلاجقۀ کرمان و حکومت غزها از مهمترین تاریخنامههای محلی بهروزگار سلاجقۀ متأخر بهشمار میروند.
تحول اساسی در تاریخنگاری ایرانی فارسی به روزگار مغول ظهور کرد و مورخان بزرگی چون
جوینی و رشیدالدین فضل الله با درک و بینش عمیق تاریخی و توجه آگاهانه به عوامل تاریخساز
اجتماعی، بر بزرگترین مورخان اسلامی ـ عربی پیشی جستند
و مشهورترین و مبسوطترین تواریخ فارسی را پدید آوردند.
تاریخ جهانگشای جوینی (تألیف: ح ۶۵۸ق/۱۲۶۰م) به سبب دارا بودن اطلاعات مفصل و یگانه دربارۀ خوارزمشاهیان،
اسماعیلیان و قراختاییان، از آثار بیمانند و از منابع درجه اول مورخان ایرانی و عرب به شمار میرود.
جامعالتواریخ رشیدالدین هم تاریخ عمومی، و مهمترین اثر دربارۀ نژاد و تاریخ اقوام مغول و برخی اقوام ترک است.
از ویژگیهای تاریخنگاری فارسی عصر ایلخانیان، نثر مصنوع و متکلف است که بارزترین نمونههای آنرا در
تاریخ وصاف میتوان یافت. در دورۀ
تیموریان و سلسلههای همزمان آنان و دورههای پس از آن، ستایش و نکوهش و مبالغه در هر دو، دست کم در آثاری که به دستور فرمانروایان و یا مصالح دولتهای وقت نوشته میشد، عنصر غالب در تاریخنگاری فارسی است.
ظفرنامۀ نظامالدین شامی در تاریخ تیمور که به دستور امیر گورکانی نوشته شد، از همین نمونه و از آثار گرانبهای تاریخ این عصر است. بزرگترین تاریخنامۀ این عصر، کتاب
مجمع التواریخ السلطانیه، نوشتۀ
حافظ ابرو (د ۸۳۳ق/۱۴۳۰م) در تاریخ ایران و اسلام در ۴ مجلد تدوین شده است. جلد چهارم این اثر
زبدةالتواریخ بایسنقری نام دارد که مشتمل بر تاریخ تیموریان است. شرفالدین
علی یزدی (د۸۵۸ق/۱۴۵۴م) هم به دستور ابراهیم سلطان، پسر شاهرخ تیموری کتابی موسوم به ظفرنامه در احوال تیمور تا خلیل سلطان نوشت که بهویژه مقدمۀ آن ممتاز و مفید است. کتاب مطلع سعدین و
مجمع بحرین نوشتۀ عبدالرزاق سمرقندی (د ۸۸۷ق/۱۴۸۲م)، خاصه جلد دوم آن از نمونههای معتبر تاریخنگاری فارسی در این دوره است.
دربارۀ سلسلههای همزمان با تیموریان، کتاب
مواهب الاهیه از
معینالدین یزدی در تاریخ مظفریان فارس و یزد را به سبب نثر مصنوع و پیچیده، تالی تاریخ وصاف دانستهاند.
دربارۀ عصر آق قویونلو، کتاب
دیار بکریه از
ابوبکر طهرانی، اثری ممتاز و مرجع مهم تاریخ این دوره به شمار میرود. کتاب عالم آرای امینی نوشتۀ ابن روزبهان، فضلالله خنجی (د ۹۲۷ق/۱۵۲۱م) هم منبعی بس مهم دربارۀ دولت ترکمانان است. از تواریخ مهم محلی سدۀ ۹ق باید از تاریخ طبرستان و رویان و مازندران اثر ظهیرالدین مرعشی (د ح۸۹۲ق/۱۴۸۷م) یاد کرد که خود از خاندان کیا جلالیان و مرعشیان بود. بخشهایی از این اثر که متکی بر اسناد خانوادگی و حوادث عصر نویسنده است، از مهمترین منابع تاریخ شمال ایران در این دوره به شمار میرود. بحث مرعشی دربارۀ اهداف و فواید تاریخ حاوی نکات قابل توجه است. یکی از مشهورترین تاریخنامههای عمومی فارسی،
روضةالصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفاء نوشتۀ
میرخواند (د ۹۰۳ق/ ۱۴۹۸م) است با زبان و بیانی معقد و منشیانه. جلد آخر این اثر دربارۀ عصر تیموریان متأخر در خراسان و احوال هرات ارزشمند است. روضةالصفای ناصری نوشتۀ
رضاقلی هدایت در حقیقت ذیل همین اثر است که حوادث دورههای
صفویه و
افشاریه و
زندیه و
قاجاریه را به آن افزوده است. خواندمیر نوادۀ میرخواند هم کتاب
حبیب السیر فی اخبار افراد البشر را بر اساس روضةالصفای نیای خود نوشت که از مراجع مهم در تاریخ اواخر عصر تیموری و ظهور صفویان است.
دربارۀ اواخر ایام تیموریان و آق قویونلو، و اوایل کار صفویان کتاب
احسن التواریخ نوشتۀ
حسن بیک روملو، اگرچه تنها دو جلد از ۱۲ جلد آن در دست است، مأخذی گرانبهاست. مشهورترین منبع تاریخ عصر صفوی کتاب عالم آرای عباسی اثر اسکندر بیک منشی (د ۱۰۴۳ق/۱۶۳۳م)، از منشیان شاه عباس است که خود بسیاری از حوادث این دوره را دیده، و در آنها حضور داشته است. در عصرنادری هم چند تاریخنامۀ مهم نوشته شد. از آن میان جهانگشای نادری، نوشتۀ میرزا مهدی استرابادی، منشی نادرشاه اهمیت خاصی دارد. کتاب عالم آرای نادری اثر محمد کاظم مروی (میانۀ سدۀ ۱۲ق)، که این اثر را به خواست خود و بر اساس آنچه دیده و شنیده، و حوادثی که در آن حضور داشته، نوشته است، به ویژه برای بررسی تاریخ
اجتماعی این دوره بس مهم مینماید.
در عصر زندیان کتاب تاریخ زندیه اثر
علیرضا
بن عبدالکریم شیرازی؛ و
تاریخ گیتی گشا از میرزا محمدصادق موسوی، معروف به نامی؛ و
گلشن مراد نوشتۀ میرزا ابوالحسن غفاری کاشانی که هردو به زبانی منشیانه و مصنوع تألیف شده، از منابع معتبر به شمار میروند.
دربارۀ قاجاریه منابع پر شمار است. از تاریخنامههای دودمانی این عصر باید از تاریخ محمدی از محمد
بن محمد تقی ساروی؛ و
مآثر سلطانیه از عبدالرزاق دنبلی؛ و از تواریخ عمومی، کتاب بزرگ
ناسخ التواریخ محمد تقی سپهر یاد کرد (برای برخی از مهمترین تاریخنامههای دیگر، نک :
)
آنچه به تاریخنگاری شام نامبردار است، ترکیبی است از خصایص دو مکتب اهل حدیث و اخباریان مورخان منسوب به این مکتب، مانند عروة
بن زبیر و عوانة
بن حکم، اصلاً از رجال مکاتب اهلحدیث و اخباریان بهشمار میروند. در حقیقت هم مغازی و سیر، و هم فتوح و انساب در میدان تاریخنگاری نمایندگان این مکتب قرار داشت؛ ولی مغازی و سیر البته محل عنایت و اهتمام بیشتر بود و راویان شامی از دیر زمان به روایت مغازی شهرت داشتند؛ چنانکه
اوزاعی (د ۱۵۷ق/۷۷۳م)، پژوهش در سیر و مغازی را خاص دانشمندان شام و حجاز میدانست.
توجه به این معنی از کسانی چون
ابن عساکر و
ابن تیمیه هم نقل شده است.
بیگمان یکی از وجوه شهرت شام به پژوهش و گردآوری روایات سیر و مغازی،
تجمع گروهی از
صحابه و
تابعین و محدثان بزرگ طبقات بعدی در این سرزمین بوده است. از آن سوی، وقایع و روایات صرفاً تاریخی، خاصه روایات فتوح، به علل سیاسی و خاندانی میتوانست علاقۀ نخستین خلفا را به اهتمام به آن برانگیزد. چنانکه کهنترین یا یکی از کهنترین نوشتههای تاریخی عصر اسلامی، موسوم به کتاب
الملوک و اخبار الماضین، به دعوت
معاویه و به قلم
عبید بن شریه جرهمی نوشته شد،
و روایات
شراحیل بن مرثد تابعی ــ که خود در فتح
دمشق شرکت داشت ــ از مهمترین و رایجترین روایات فتوح شام به شمار میرود.
با این همه، به سبب فقدان آگاهی دقیق دربارۀ این کتاب و آثاری که گفتهاند در زمان امویان، دربارۀ جنگها و فتوح
سوریه نوشته شده،
نمیتوان جزئیات خصایص تاریخنگاری شام را، در نخستین دورۀ تکوین، به درستی باز شناخت. در واقع پس از استقرار دولت عباسی تا میانههای سدۀ ۳ق اثر مهم و مکتوب تاریخی در این سرزمین یا دربارۀ آن نوشته نشد. برخی، علت این رکود را مهاجرت نویسندگان و دانشمندان شامی به عراق دانستهاند.
همینجا باید یادآور شد که اتحاد فرهنگی مصر و شام هم، در همین سالها با انتقال خصایص تاریخنگاری شام به مصر، به گونهای که تفکیک آندو از هم ناممکن مینماید، مؤکد شد. در سدۀ ۳ق/۹م تألیف کتابهای تاریخ در مصر و شام روند قابل توجه به خود گرفت. البته اغلب آثاری که دربارۀ تاریخ این نواحی در دورۀ نخستین دولتهای این نواحی نوشته شده است، اکنون در دست نیست و بیشترین و بهترین اطلاعات ما دربارۀ آنها و حتی
فاطمیان اولیه متکی بر آثار نویسندگان عصر جنگهای صلیبی، از اتابکان زنگی و
ایوبیان تا ممالیک است. به هر حـال از کهنترین و مهـمترین نوشتههای مربوط به تاریـخ مصر تا سدۀ ۳ق که اکنون موجود است، کتاب فتوح مصر و اخبارها از
عبدالرحمان بن عبدالحکم (د۲۵۷ق/۸۷۱م) میتوان نام برد که دو روایت از آن در دست است.
کتاب سیره احمد
بن طولون نوشتۀ
عبدالله بن محمد بلوی در اوایل سدۀ ۴ق از کهنترین آثاری است که دربارۀ فرمانروایی از عصر اسلامی مصر نوشته شده، و موجود است.
کتاب الولاه و کتاب القضاه از
محمد بن یوسف کندی (د ۳۵۰ق/۹۶۱م)، بهخصوص مشتمل بر اطلاعات گرانبهایی دربارۀ عصر اخشیدیان و طولونیان مصـر است. جـالب توجه آنکه کتاب
العیون الدعج فی حلی دولة بنی طغج، نوشتـۀ
ابن سعید اندلسی، متعلق به سدۀ ۷ق، دربارۀ همان سلسلههاست که البته مبتنی بر شماری کتابهای معتبر تاریخی از سدههای پیشین است.
دربارۀ عصر سلجوقیان و
اتابکان آل زنگی، آثاری چون تاریخ دمشق یا
الذیل علی تاریخ دمشق، نوشتۀ
ابن قلانسی (د ۵۵۵ق) از آثار گرانبها به شمار میرود.
تاریخ دمشق نوشتۀ ابن عساکر (د ۵۷۱ق/۱۱۷۶م) هم از مهمترین تاریخهای محلی دمشق و شام، خاصه تاریخ فرهنگی آن است. در همین دوره،
عمادالدین کاتب اصفهانی (د ۵۹۷ق/۱۲۰۱م) دو اثر مهم در تاریخ شام به روزگار زنگیان و ایوبیان نوشت. یکی موسوم به
البرق الشامی، و دیگری به نام
الفتح القسی فی الفتح القدسی که هردو از منابع گرانبهای یکی از مهمترین ادوار تاریخ مصر و شام،
ولی با نثری مصنوع و منشیانه، به شمار میرود.
یکی از مشهورترین تکنگاریها دربارۀ فرمانروایی اسلامی در مصر و شام، کتاب سیرة صلاحالدین یا
النوادر السلطانیه و
المحاسن الیوسفیه، اثر بهاءالدین
ابن شداد (د ۶۳۲ق/ ۱۲۳۴م) است که از زبان و بیانی روان برخوردار است.
ابن اثیر (د۶۳۰ق)، بزرگترین مورخ این عصر هم صاحب یکی از تواریخ دودمانی، دربارۀ ممدوحان خود، یعنی آل زنگی است که
التاریخ الباهر فی الدولة الاتابکیه نام دارد.
ابوشامه (د ۶۶۵ق/۱۲۶۷م) نیز کتابی در تاریخ دو دودمان حاکـم بر مصر و شام ــ زنگیان و ایوبیان ــ دارد، با عنوان کتاب
الروضتین فی اخبار الدولتین که از اهمیت خاصی برخوردار است. عزالدین محمد ابن شداد (د ۶۸۴ق/ ۱۲۸۵م) از نخستین مورخانی است که دربارۀ سلاطین مملوک اثری با عنوان الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة پدید آورد که از مهمترین منابع تاریخ سوریه و مصر به شمار میرود.
کتاب
مفرج الکروب فی اخبار بنی ایوب نوشتۀ
جمالالدین بن واصل هم از آثار معتبر دربارۀ ایوبیان و آغاز عصر ممالیک و جنگهای صلیبی است.
باید گفت که در این حوزۀ جغرافیایی، تاریخهای عمومی معتبری چون
تاریخالاسلام نوشتۀ شمسالدین
محمد ذهبی (د۷۴۸ق/ ۱۳۴۷م) و
البدایة و النهایه نوشتۀ عمادالدین
اسماعیل بن کثیر (د۷۷۴ق/۱۳۷۲م) هم پدید آمد که اولی خاصه به سبب اشتمال بر تاریخ فرهنگی منطقه،
و دومی در تاریخ شام به روزگار مغولان از منابع مهم به شمار میروند.
در پایان سدۀ ۸ق کتاب
الانتصار لواسطة عقدالامصار از
ابن دقماق (د ۸۰۹ق/۱۴۰۶م) و در نیمۀ اول سدۀ ۹ق کتاب
المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار نوشتۀ تقیالدین
احمد مقریزی (د۸۴۵ق/۱۴۴۱م) از منابع معتبر و کممانند در تاریخ و جغرافیای مصر محسوب میشوند. در همین سده باید از آثار جمالالدین
یوسف بن تغری بردی، خاصه کتاب
النجوم الزاهرة فی اخبار مصر و القاهره یاد کرد که به ویژه به سبب اشتمال بر اطلاعات وسیع و دقیق از دورۀ فاطمیان به این سوی، و نیز استفاده از منابعی که اکنون در دست نیست، از اهمیتی خاص برخوردار است. پس از او باید از شمسالدین
محمد سخاوی (د ۹۰۲ق/۱۴۹۷م) یاد کرد که بخشی از فعالیتهای خود را به بررسی تاریخنگاری اسلامی و برخی از آثار مکتوب تاریخی اختصاص داد و اثری گرانبها با عنوان
الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ پدید آورد. چند سالی پس از او
عبدالرحمان سیوطی (د ۹۱۱ق/۱۵۰۵م) که در تاریخنگاری با سخاوی رقابت و کشمکش داشت،
علاوه بر کتابهای متعدد در تاریخهای عمومی و محلی، کتاب الشماریخ فی علم التاریخ را نوشت که از منابع معتبر در این موضوع به شمار میرود. از آخرین تواریخ مهم محلی شام باید از
الانس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل از
مجیرالدین حنبلی (د ۹۲۷ق/۱۵۲۱م) یاد کرد که از منابع معتبر دربارۀ
فلسطین در اواخر ایام ممالیک است.
آنچه به قلم نویسندگان و مورخان این سرزمینها نوشته شد، مانند برخی از دیگر دانشها، دیرتر از شرق اسلامی آغاز گردید. از اینرو،
مغرب و اندلس در اوایل گسترش اسلام در آن سرزمینها، از نظر فرهنگی پیرو شام و عراق بود،
چنانکه
عبدالملک بن حبیب (د ۲۳۸ق/ ۸۵۲م)، مورخ کهن اندلسی در مشرق اسلامی دانش اندوخته بود،
اما آثار تاریخی او، خاصه مباحث مربوط به اندلس را مشتمل بر افسانه و اساطیر نیز دانستهاند.
اعضای خاندان رازی، از کهنترین مورخان اندلس، کتابهای متعددی دربارۀ فتح اسلامی و تاریخ این سرزمین و احوال فرمانروایان و دیوانسالاران آن تا سدۀ ۴ق پدید آوردند.
گفتهاند که
احمد بن محمد رازی اولین کسی است که قواعدی برای تألیف آثار مکتوب تاریخی پیشنهاد کرد.
ص ۱۸۸؛
کتاب اخبار
مجموعه، از نویسندهای ناشناس، که با روایات فتح اندلس آغاز شده، و تا حوادث روزگار عبدالرحمان الناصر در سدۀ ۴ق ادامه یافته است و تاریخ افتتاح الاندلس از
ابن قوطیه، هردو از آثار معتبر در تاریخ اندلس (دربارۀ این دو اثر، نک :
)
و نمونههای مهم تاریخنگاری در اینجا به شمار میروند. شماری آثارکوچک منظوم در تاریخ اندلس نیز از شاعران و ادیبانی چون
ابن عبدربه،
ابن زیدون و
ابن خطیب در دست است.
در تاریخنگاری اندلس و شمال افریقا بهندرت روح نقادی دیده میشود. حتی ابن خلدون به رغم آنچه در مقدمه آورده، در متن کتاب
العبر، به نقد و سنجش روایات توجه نداشته است. ابنحزم در سدۀ ۵ق از معدود کسانی بود که در اخبار تاریخی دقت میکرد، اسباب و علل حوادث را بررسی مینمود، راویان را میسنجید و به ارزیابی روایات تاریخی میپرداخت و به داوری عقل در نقد اخبار اعتقاد داشت.
ابن حیان (د ۴۶۹ق/۱۰۷۶م) نویسندۀ کتاب
المقتبس و اخبار بلد الاندلس، که گویا در اصل شامل ۱۰ جلد بوده،
یکی از بزرگترین مورخان اندلس است که در اواخر عصر اسلامی این سرزمین میزیست و آنچه در کتاب خود دربارۀ علل انحطاط اسپانیای مسلمان آورده، در نوع خود بیمانند است.
قاضی صاعد اندلسی هم ــ که برخی از نخستین دیدگاههای
جامعهشناسانه دربارۀ اقوام بشر را در طبقات الامم او میتوان دید ــ در تاریخنگاری این سرزمین پایگاهی دارد و برخی از محققان او را واضع علم مردمشناسی به مفهوم کلی آن خواندهاند.
تاریخنگاری در مغرب از اندلس هم دیرتر پای گرفت و از سدۀ ۶ق روی بهشکوفایی نهاد. در این دوره عبدالملک ابن سعید کتاب بزرگ
فلک الارب المحیط بحلی لسان العرب را در تاریخ شرق و غرب اسلام آغاز کرد و پس از او پسرانش محمد و احمد، وآنگاه نوادگانش موسی
بن محمد و
علی بن موسی در سدۀ ۷ق آنرا به سامان رساندند. کتابهای
المُغرب فی حلی المغرب و
المُشرق فی حلی المشرق اجزاء همان اثر بزرگ به شمارند که جز قطعاتی کوچک از آن برجای نمانده است
و همین قطعات، دیدگاهها و شیوههای این مورخان را به خوبی باز میتاباند.
دو سفرنامۀ مهم از سدههای ۶و ۷ق، یکی سفرنامۀ ابن جبیر، و دیگری
رحلة التجانی در دست است که اطلاعاتی گرانبها دربارۀ احوال سیاسی و
اجتماعی مغرب، اندلس و سیسیل دربر دارند و از منابع مورخان و نویسندگان سدههای بعد بهشمار میروند.
در سدۀ ۷ق کتاب
المعجب فی تلخیص اخبار المغرب از
عبدالواحد مراکشی که در آن، تاریخ مغرب و اندلس پیوسته با یکدیگر بررسی شده، و الحلة السیراء نوشتۀ
محمد بن ابار؛ و در سدۀ ۸ق، کتاب
الاحاطة فی اخبار غرناطه از
لسانالدین بن خطیب، و العبر و
دیوان المبتدا و الخبر... از ابن خلدون، نمونههای
عالی تاریخنگاری در اندلس و مغرب به شمار میروند.
گستردگی سرزمین شبهقاره و نقش و تأثیر بزرگی که در تکوین و رشد بسیاری از وجوه فرهنگ اسلامی ـ ایرانی داشت، بررسی مستقل تاریخنگاری در این سرزمین را ایجاب میکند. ورود اسلام به شبهقاره که تغییرات
اجتماعی و سیاسی را به دنبال داشت، به تبیین تاریخی نیاز داشت، چنانکه در
اندونزی و
مالزی چنین بود (دربارۀ اسلام در شبهقاره، نک
برای اطلاعات تفصیلی، نک
که
جامعترین و عالمانهترین کتاب در این زمینه همراه با کتابشناسی کامل است)) افزون بر ایجاد فضای نوین سیاسی و
اجتماعی، موجد تحولات عمیق فرهنگی نیز بود.
یکی از مهمترین جلوههای این تحولات، ایجاد سنت تاریخنگاری پس از ظهور و تداوم حضور دولتها و سلسلههای حکومتی مسلمان در این سرزمین بزرگ بود که نگارش تاریخ این دولتها و تبیین حضور و فعالیت آنها را ایجاب میکرد. گستردگی و گوناگونینوشتههای تاریخی، فراوانتر از آن است که بتوان همۀ آنها را در یکجا گرد آورد. جدا از سالشماریهای سیاسی، نوشتهها و ادبیات غیرسیاسی از انواع مختلف وجود دارد: آثار شعری، نوشتههای عرفانی ـ ملفوظات، مکتوبات و رسالههای عمومی، روایتهای جغرافیایی، زندگینامههایی به قلم خود اشخاص (اتوبیوگرافیها)، تذکرهها، و کلیاتی دربارۀ دین، رسالههایی علمی مانند
اشارات ابنسینا، ترجمهها و غیره. زبان عمدۀ این نوشتهها فارسی است.
وجه غالب در تاریخنگاری هندِ عصر اسلامی که نگارش مقالهای مستقل دربارۀ آن را، ضروری میگرداند، سیطرۀ زبان فارسی و دیدگاههای تاریخنگارانۀ ایرانی برآن است. با اینهمه، نبایـد از زبانهای عربی ــ دست کم تا سدۀ ۵ق ــ و ترکی ــ از استیلای گورکانیان بر شبهقاره ــ در برخی از زمینههای تاریخنگاری غفلت کرد.
برخی کوشیدهاند از دو سنت تاریخنگاری عربی و ایرانی در شبهقاره سخن گویند.
در حالی که بیگمان، و چنانکه در بخشس اول اشاره شد، تاریخنگاری عربی ـ اسلامی، بیشتر مبتنی بر تألیفات و نگرشهای ایرانی است.
به هر حال، تاریخنگاری در شبهقارۀ هند را به عنوان فرایندی منسجم و قابل مطالعه، باید از سدۀ ۵ق/۱۱م پیگیری کرد. این فرایند بهویژه از دورۀ حاکمیت دهلی وارد مرحلهای نوین شد و منابع اصلی تاریخ هند عصر اسلامی در قرون میانه از همین دوره پدید آمد (دربارۀ مورخان و تاریخنگاری در این دوره، نک : «مورخان هند میانه۳») پس میتوان گفت که تاریخنگاری در شبهقاره نسبت به دیگر سرزمینهای اسلامی متأخرتر است. در این عرصه عواملی چون ضرورتهای تاریخی و فرهنگی و سیاسی، جلب رضای حاکمان و حامیان یا توجیه اندیشۀ مشیت الاهی، هدفها و انگیزههای مورخان بوده است
که خود عامل تغییر در تاریخنگاری بهشمار میرود و بحث از آنها معنای دقیقتر تاریخنگاری را روشن میسازد،
اما برای درک آن لازم است قدری به گذشته برگشت تا بتوان منشأ، شیوهها، دیدگاهها و روشهای تدوین روایات و نوشتههای تاریخی را بیان داشت.
مورخان سدههای میانۀهند، دیدگاهی عالمانه و
عالیتر از تاریخ داشتند، اما بیشتر آنان بهدربار وابسته بودند، یا مانند
منهاج سراج،
حسن نظامی،
امیرخسرو و
ضیاءالدین برنی به خانوادهای اشرافی تعلق داشتند و در عصر غلبۀ
دین بر
ذهن و زبان به سر میبردند. از اینرو، میکوشیدند روایات تاریخی را نوعی جذابیت بخشند و حاکمان سدههای میانه را به عنوان مبارزان اسلام مطرح کنند.
در واقع بررسی تاریخنگاری این دوران محتاج مطالعات سبکشناسانه و حتی مردمشناسانه است تا در پرتو آن بتوان از سطح زبان لفّاظ به عمق دیدگاهها و مفاهیم دست یافت. (برای اطلاعات بیشتر دربارۀ تاریخنگاری و مردمشناسی، نک
)
با استقرار اسلام در شمال غرب هند، تألیفات تاریخی، به عنوان شاخهای از ادبیات در شبهقاره رو به توسعه گذاشت و همۀ شاخههای ادبیات فارسی، بهخصوص شاخۀ تاریخنگاری آنکه در دکن شکوفا شد، مورد بررسی قرار گرفته است.
نخستین نوشتههای تاریخی در ناحیۀ سند، در زمان حکومت ناصرالدین قباچه در سدۀ ۷ق تهیه و تدوین شد. چنین مینماید که نخستین نوشتۀ تاریخی که آن را میتوان آغاز مرحلۀ تاریخنگاری اسلامی در شبهقاره قلمداد کرد، با ترجمۀ اثری به زبان فارسی رقم خورد. اطهر
علی تاریخ تدوین آن را دستکم در سدۀ ۳ق/ ۹م جستوجو میکند.
بهنظر شیمل، این اثر تاریخی، احتمالاً اقتباسی از اثر گمشدۀ مداینی (د ۲۲۵ق/۸۴۰م) با عنوان فتوح الهند و السند بوده است.
با استقرار دولت غوریان، تاریخنویسی ایرانی، توسط دانشمندان خراسان آن روز به
هند انتقال یافت
و جنبش تاریخنگاری به زبان فارسی شکل گرفت.
گفتهاند که تاریخنگاری فارسی در این سرزمین با اثر بسیار متکلف
حسن نظامی ــ تاج المآثر ــ آغاز میشود (
دربارۀ جایگاه مؤلف و چند و چون راه یافتن مضامین و مسائل ادبی به این اثر تاریخی، نک :
) بهرغم تقدم این کتاب، صاحبنظران، نخستین اثر مهم در تاریخنگاری فارسی را طبقات ناصری منهاج سراج میدانند که در ۶۵۷ق/ ۱۲۵۹م در
دهلی و همزمان با تألیف تاریخ جهانگشای جوینی نوشته شد. طبقات ناصری اثری است در تاریخ عمومی با نثری ساده و استوار و به دور از تکلف که از منابع معتبر تاریخ سلاطین مسلمان و افغان هند بهشمار میآید. (
دربارۀ طبقاتنویسی نزد مسلمانان، نک
)
با توجه به این واقعیت که تاریخنگاری در هند با تألیف طبقات ناصری روندی منظمتر یافت
و بسیاری از مورخان بعدی از او تأثیر پذیرفتند و سبک استوار و روان مؤلف را پیروی کردند، اما مورخی که به رهیافت
ابوریحان بیرونی در تاریخنگاری توجه ویژه داشت، رشیدالدین فضلالله بود که بخشی از
جامع التواریخ او را تاریخ هند تشکیل میدهد
) گذشته از رویکرد تعدیل یافتۀ مؤلف در تحلیل تاریخیِ برخی از حوادث
) و اهمیت اثر او که آن را «تاریخ راستین جهان»
و دائرةالمعارف بزرگ تاریخی و بینظیر در سدههای میانه
دانستهاند، اهتمام مؤلف در کاربستِ رهیافت ابوریحان بیرونی در تاریخنگاری بسیار قابل تأمل است. چه، او بررسی تطبیقی را برای درک بهتر رویدادها مهم میدانست
و همین شیوه را پیش از او ابوریحان بیرونی در نوشتن تاریخ پادشاهان هند بهکار بسته بود.
آثار این مورخان و نیز دیگر مورخان، تصویر گویایی از اوضاع هند در دورههای نخستین اسلامی عرضه میدارند، اما آنها را نباید تنها منابع موجود در اینباره به حساب آورد. اشعار سرایندگانی مانند امیرخسرو دهلوی (۶۵۱-۷۲۵ق/۱۲۵۳-۱۳۲۵م)، بزرگترین شاعر هند میانه نیز متضمن اطلاعاتی در تاریخ
اجتماعی است،
چنانکه منظومۀ فتوح السلاطین، معروف به شاهنامۀ هند از
خواجه عبدالملک عصامی، تاریخ شبهقاره از
سلطان محمود غزنوی تا سلطان محمد تغلق را در بر دارد. (
دربارۀ تأثیر
شاهنامه فردوسی بر تواریخ منظوم، نک
)
اما ضیاءالدین برنی و تاریخ فیروزشاهی او، آغازگر مرحلهای تازه در تاریخنگاری شبهقاره بهشمار میرود. برنی تاریخ را علم میدانست: علم نظم
اجتماعی که بنیان آن نه بر دین یا سنت، بلکه بر مشاهده و تجربه استوار است.
دیدگاهی که برنی دربارۀ
علم حدیث و علم تاریخ عرضه میدارد، موجب شده است تا هاردی رهیافت تاریخی او را در اصل کلامی بداند، حال آنکه نظامی نظر او را مردود میداند. (
دربارۀ نقد آراء هاردی، نک
)
برنی تحتتأثیر محیط خانوادگی و
اجتماعی بهنگرش ویژهای دستیافت. بهنظر نظامی، وی مفهوم
جامعه را در زندگی سلطنتی و طبقات بالاتر
اجتمـاع جست و مواد ایدئولوژیک ایـن نگرش را از آرمـانهای تاریخنگاری ایرانـی اقتباس کرد. سلطنت به دیدۀ برنـی حاوی همۀ مفاهیـم قدرت و عظمت بـود، چنانکه پیامبـر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نیـز «سلطان پیامبران» میخواند.
در این دوره تاریخنگاری محلی، خاصه در
کشمیر رواج و اهمیتی یافت. اهمیت کشمیر در تاریخنگاری در آن است که از یکسو ظاهراً تنها ولایت هندوستانِ پیش از اسلام است که نوشتههای تاریخی در آنجا پدید آمد و آخرین وقایعنامۀ هند به سنسکریت در کشمیر نوشته شد
و از سوی دیگر، انبوهی نوشتههای تاریخی، بهویژه به فارسی در آنجا پدید آمد. چه، گذشته از سنت نیرومند تاریخنگاری، سنتهای فرهنگی ایرانی توسط بسیاری از اهل فکر و قلم از ایران و
ترکستان به این سرزمین منتقل شد. این آثار آگاهیهای سودمند دربارۀ گسترش اسلام در این دوره بهدست میدهند، گواینکه پرتوی بسیار بر زندگی
اجتماعی و اقتصادی مردم نمیافکنند. (برای تفصیل، نک
)
افزون بر تواریخ کشمیر، تواریخ ارزشمند محلی دیگری نیز در دست است، همچون مرآت سکندری دربارۀ تاریخ گجرات و بهخصوص سلاطین آن
بهارستان دربارۀ تاریخ بنگال (برای کشف این اثر و ترجمۀ انگلیسی آن، نک
) و تواریخ دکن و تواریخ سلسلۀ قطب شاهی مانند تاریخ فرشته، نوشتۀ مورخی ایرانی که یکی از مهمترین سالشماریهای دورۀ میانۀ تاریخ هند است که بر تاریخنگاری پس از خود مؤثر بود، سزاوار ذکرند. (دربارۀ آنها، نک
)
قلمرو تیموریان هند با برخی از امپراتوریهای هند باستان قابل مقایسه بود، اما از نظر ساختار درونی به کلی با آنها تفاوت داشت؛ چه، بر کنترل شدید درآمد ارضی و گسترش نظامیگری استوار بود.
عصر تیموری در سدههای ۱۰ تا ۱۲ق از نظر حجم نوشتههای تاریخی که بیشتر به فارسی بود، مهمترین اعصار تاریخنگاری شبهقاره است (دربارۀ منابع تاریخنگاری این دوره، نک
دربارۀ روابط فرهنگی میان هندوستان وایران در طول سدۀ ۱۰ق، نک
)
مورخان این دوره، تاریخنگاری خود را بر ۳ عنصر اصلی: تاریخنگاری ایرانی، یافتههای تاریخنگاری دورۀ حاکمیت دهلی، و دستاوردهای تاریخنگاری هند پیش از اسلام از رهگذر ترجمه در دورۀ اکبرشاه (۹۶۳-۱۰۱۴ق) استوار ساختند.
در این دوره، افزون بر مورخان ایرانی و افغانی،
مورخان هندو نیز به نگاشتن تاریخ همت گماشتند. آفتاب اصغر معتقد است که بهرغم خالی نبودن از شائبۀ تعصب قومی، این آثار مهمترین اطلاعات تاریخی را دربارۀ تیموریان بهدست میدهند.
در عصر تیموری، تحولی در کیفیت نوشتههای تاریخی نیز پدید آمد. این تحول با ابوالفضل علامی آغاز شد و در تاریخ الفی تبلور یافت (دربارۀ این کتاب، پدیدآورندگان و نقش آن در تاریخنگاری شبه قاره، نک
) گفتهاند که پدیدآورندگان تاریخ الفی نقدگرایی بر پایۀ عقل و منطق را در گزینش موثقترین گزارشها به کار بستند
و این خود موجد تحولات کیفی در تاریخنگاری هند شد که ابوالفضل علامی مورخ و ادیب و اندیشمند فارسی زبان در آن نقشی بزرگ دارد
دربارۀ او و آثارش، نک
برای جایگاه او در تاریخنگاری، نک
) بیشک کار او کاستیهایی دارد: مانند بَرَنی و بدائونی بسیار ذهنگرا ست، اما برخلاف آنها روح زمانهاش را منعکس نمیسازد؛ با اینهمه، در برابر شیوۀ پذیرفته شدۀ تاریخنگاری سنتشکنی کرد و طرحی نو درانداخت.
او نخستین مورخ شبهقاره است که عقلانیت و
سکولاریسم را در بررسی تاریخی به کار برد و نوعی روششناسی جدید برای گردآوری حقایق و مرتب کردن آنها بر پایۀ تحقیق انتقادی و اصول تحقیق تاریخی بنیان نهاد.
نزد او تاریخ هند، نتیجۀ تقابل میان هندوها و مسلمانان نیست، بلکه مواجهۀ میان نیروهای ثبات (حکومت تیموریان هند) و بیثباتی و از همگسیختگی (فئودالها) است. وی دیدگاه سنتی پیشینیان خود را دایر بر اینکه تاریخ هند باید فقط به دستاوردهای حاکمان مسلمان بپردازد، مردود میشمارد و بر این باور است که افزون بر آن، باید به تاریخ، فلسفه و دین هندوها نیز پرداخت. دستاوردهای او در مقام مورخ، با هر معیاری به راستی درخور توجه است. شیوۀ او در تاریخنگاری توسط
عبدالحمید لاهوری و خوافیخان و دیگر مورخان سدههای ۱۱ و ۱۲ق/۱۷ و ۱۸م دنبال شد، گو اینکه سهم قابل توجه در تاریخنگاری نداشتند.
تاریخنگاری سدۀ ۱۲ق/ ۱۸م: آثار مکتوب تاریخی و دیدگاههای تاریخنگارانۀ این دوره حائز اهمیت بسیار است. مطالعات تاریخی در دانشگاههای هند در خلال این سده دنبال شد و بررسی تاریخی تحت تأثیر علوم انسانی ــ که پایه و مایۀ آن بر نقد و نقدگرایی استوار است ــ قرار گرفت
و از سوی دیگر، تاریخنگاری به روش جدید توسط نویسندگان انگلیسی آغاز شد (نک : «فرهنگ مورخان۱»، ۲۰۶) شاید در هیچ دورهای از تاریخ هند به اندازۀ این قرن، نوشتههای تاریخی با مضامین دینی، سیاسی،
اجتماعی و بازرگانی پدید نیامد.
مضمون اصلی این نوشتهها سیاست بود و موضوعاتی با مشخصۀ جدایی دین از سیاست اهمیت بسیار یافت. مورخان اینسده، با وجود آگاهی هوشمندانه از اساس مادی تمدن مغول، نیروهای
اجتماعی و عوامل اقتصادی دخیل در روند سقوط آن را، چندان تحلیل نمیکردند.
اثر خوافیخان یکیاز مورخان تاریخ سیاسی این دوره (دربارۀ او و نوشتههایش، نک
) بازسازی سالشمارانه و درخشان رویدادها ست. وی مفهومی از تداوم تاریخ تیموری را در ذهن داشت و شاید تنها نویسندهای باشد که شرحی منسجم و دقیق از اصلاحات به عمل آمده در زمانهای متفاوت برای ساماندهی دربارۀ نظام منصبداری عرضه میدارد
مورخی دیگر که در این عصر، یعنی دورۀ توطئههای درباری، سیاست جناحی و دودستگیهای اشراف و بهطورکلی سقوط سریع اقتصادی و سیاسی امپراتوری تیموریان هند فعالیت میکرد، محمدقاسم است که این صحنۀ تاریخی را مانند خوافیخان، اما با رویکردی دیگر بررسی کرده است.
اجمالاً میتوان گفت که هر دو، عوامل اصلی زوال امپراتوری مغول را بهطور انتقادی بررسی کردهاند و دربارۀ اینکه دستهبندیهای درباری، عامل اصلی این انحطاط بود، اتفاق نظر دارند، اما محمدقاسم نگاه منتقدانهتری به قضایا دارد، حال آنکه خوافیخان سبک سنتی تاریخنگاری را دنبال کرد و بیشتر به وصف صرف جزئیات جنگها و کشمکشها همت گماشت.
بررسی تطبیقی این دو مورخ نشان میدهد که برخوردهای سیاسی و خصومتهای جناحی بر رهیافت مورخان بیتأثیر نبود.
مطلب دیگری که در تاریخنگاری سدۀ ۱۲ق قابل توجه است، اختلافنظر مورخان دربارۀ نقش اشراف هنگام تهاجم نادرشاه به هند است (دربارۀ نادرشاه از نظر نویسندگان، مثلاً نک
) چنین مینماید که این مورخان از حس انتقادی برای بررسیحقیقت و تشخیص اهمیت عینیت در گردآوری و استفاده از مواد تاریخی بیبهره بودند
و عقیده بر آن است که نوشتههای این سده را نباید با معیارهای تاریخنگاری جدید ارزیابی کرد. (
دربارۀ تاریخنگاری جدید هند، نک
)
مرحلۀ گذر به تاریخنگاری جدید در شبهقاره با مطالعات تاریخی در زبانشناسی اواخر
قرن ۱۲ق که به کشف قرابت میان سنسکریت و سایر زبانهای هند و آریایی انجامید، همراه شد و مطالعات هندشناسی که مبنا را بر مطالعه و تدوین تاریخ فرهنگی این سرزمین نهاد، با تقدم انگلیسیها و آنگاه هندشناسان آلمانی شکل گرفت (نک : «فرهنگ مورخان»، همانجا) منبع دوم تاریخنگاری جدید، گزارشهای کمپانی هند شرقی است.
این مطالعات نخستین کوششهای جدی برای بازسازی تاریخ قوم هندی بهشمار میآید؛ هرچند که روش روایی تا مدتها بر تاریخنگاری شبهقاره سایه افکنده بود
نویسندگان و محققان انگلیسی، متأثر از روشها، گرایشها و دیدگاههای تاریخنگاری معاصر انگلیس بودند. به نظر محب
الحسن، هرچند آنان برتری نهادهای
اجتماعی، سیاسی و فرهنگی غرب را مسلم میانگاشتند، اما رهیافت آنان همدلانه بود.
نخستین دانشمندان انگلیسی و اروپایی که توجه خود را به مطالعۀ دورۀ میانۀ تاریخ هند، یعنی حاکمیت مسلمانان معطوف ساختند، مطالعات خود را بر تواریخ سالشمار فارسی استوار کردند.
حوزۀ این سالشماریها بهطور تحسینبرانگیزی هدف نویسندگان غربی را برآورده میساخت، گو اینکه تصویر
جامعهای که عرضه میکرد، ناقص بود.
بررسیهای به عمل آمده در برخی معابد و
مجموعهها و اسناد راجستان که اوضاع اقتصادی، سیاسی،
اجتماعی و هنری و سایر موضوعات جالب توجه را نشان میدهند، امروز پرده از ابهامات بسیاری برمیدارند.
آنندا کوماراسوامی کاشف راستین هنر راجپوت و مورخ هنر نیز از رهگذر بررسی تاریخ نقاشی و مکاتب متعدد، آگاهیهایی دربارۀ تاریخ سیاسی و اندیشه در هند عرضه میدارد.
بررسی تاریخ هنر هند از اواسط سدۀ ۱۳ق/ ۱۹م توسط دانشمندان غربی که هنجارها و روش تحقیق اروپایی را به کار بستند، آغاز شد. («فرهنگ هنر۱»، XV/۲۱۰-۲۱۳)
مورلند نخستین دانشمندی بود که به بررسی همهجانبۀ نظام ارضی تیموریانهند همت گماشت و آثار پیشگامانۀ او راهگشای پژوهندگان تاریخ اقتصادی هند شد.
هرچند همۀ مورخان انگلیسی را که دربارۀ تاریخ هند میانه کارکردهاند. (دربارۀ اینمورخان و ویژگیهای کار آنان، نک
) نمیتوان در یک مکتب تاریخنگاری انگلیسی قرار داد، اما گرایشهای عمده به آن سوی، آشکارا در نوشتههایشان منعکس است.
در آثار اینان رابطۀ نزدیک تاریخنگاری باجریان گسترش حاکمیتانگلیس در هند و نیز برتر دانستن فرهنگ غربی به چشم میخورد.
مرحلۀ نخست تاریخنگاری انگلیسیها در هند (اواخر سدۀ ۱۸ و اوایل سدۀ ۱۹م) با کار الکساندر داو، نخستین مورخ عمومی سیاست هندی ـ اسلامی آغاز شد که فقط مترجم
تاریخ فرشته یا گلشن ابراهیمی تلقی شده است.
آخرین مورخ عمومی هند میانه در این مرحله از تاریخنگاری، الفینستن بود که تحلیل و تفسیر او از تاریخ هند میانه مورد قبول الیت قرار نگرفت.
در واقع با الفینستن، مرحلۀ
لیبرال یا آزاد ـ اندیشانۀ تاریخنگاری انگلیسیها در شبهقاره پایان مییابد.
مرحلۀ دوم تاریخنگاری آنان با الیت آغاز میشود که ظاهراً طرح تدوین تاریخ عمومی هند را با فرضیات و نیات کاملاً متفاوت با الفینستن پیریزی کرده بود. در طرح او، مفهوم هند «اسلامی»، یا به تعبیر او «محمدی»، تبلور یافته، و یک بررسی تخصصی به دورۀ میانه اختصاص یافته است. به نظر محب
الحسن، طرح الیت توسط مورخان بعدی که ــ گرایشها و روشهای اصلح تاریخنگاری اروپایی را نادیده انگاشتند ــ دنبال شد.
از آنجا که بیشتر این مورخان، مجریان و مأموران حکومت انگلیس بودند، قلمرو تاریخ را به سیاست و ادارۀ مملکت محدود کردند و از سایر جنبههای زندگی و
جامعۀ انسانی غفلت ورزیدند. آنان به نوشتههای تاریخی فارسی و سفرنامههای جهانگردان اروپایی تکیه کردند و آنها را حجت دانستند. از اواسط تسلط انگلیسیها بر هند، ترجمۀ نوشتههای فارسی به اردو صورت گرفت
و تقریباً مهمترین منابع فارسی، بنابر سیاست فارسیزدایی، به انگلیسی ترجمه شد.
مورخان روسی در دورۀ اتحاد جماهیر شوروی علاقۀ عمیقی به هندشناسی دورۀ معاصر نشان دادند؛ اما برای شناخت و تحلیل مسائل هند انگلیسی، به حیات اقتصادی هند در دورۀ تیموریان توجه خاص مبذول کردند. آنان مطالعات خود را بر طیف وسیعی از منابع اولیه استوار ساختند و از این روی، کارشان درخور اعتنا ست، گو اینکه در استخراج مواد محلی محدودیتهایی داشتند (
دربارۀ نقد پژوهشهای مورخان روسی در شبه قاره، نک
)
تألیف آثار تاریخی دربارۀ هند میانه به زبان اردو در نیمۀ اول سدۀ ۱۳ق/ ۱۹م آغاز شد. اما نخستین کار جدی با تألیف آثار صنادید در ۱۸۴۹م توسط سیداحمدخان، بنیانگذار دانشگاه علیگره، صورت گرفت که الگوهایش آثار مورخان هند میانه بودند.
فعالیتهای سیداحمدخان (۱۸۱۷- ۱۸۹۸م) هم به لحاظ احیای علاقۀ مردم به گذشتۀ مسلمانان در هند و خارج از هند، و هم از نظر تأثیری که بر شبلی نهاد، درخور توجه است.
شبلی یکی از همکاران او بود که علاقۀ عمیق او به ادبیات، تاریخ و الاهیات، به تاریخنگاری اردو هدف و جهت مشخص داد.
آثار صنادید که در واقع با طرز تفکر شبلی هماهنگ بود، آشکارا از طرح روزنتال در طبقهبندی تاریخ محلی بهره جست.
آثار وی دیگران را بر آن داشت تا به اهمیت روششناسی غربی در نوشتن تواریخ موثق پی ببرند. شبلی شاید تنها مورخ مسلمان روزگار خود باشد که آراء مشخص در باب تاریخنگاری عرضه داشته است.
وی در پیشگفتار اثر مشهورش، یعنی الفاروق به ستایش از نخستین مورخان بزرگ اسلام، مانند ابن قتیبه، واقدی، بلاذری، طبری و مسعودی پرداخته است، اما کار مورخانی را که از آغاز سدۀ ۵ق از آنها پیروی و تقلید کردند، تأسفبار میداند و منتقد جدی همۀ آنها، به استثنای ابن خلدون است. به نظر شبلی، تاریخنگاری بر دو نکته استوار است: ۱. در نظر گرفتن همۀ رویدادها و شرایط دورۀ موردنظر، یعنی فرهنگ و
جامعه و سیاست؛ ۲. اهتمام در کشف زنجیرۀ
علت و
معلول در همۀ رویدادها. وی مدعی است که تواریخ اولیه فاقد این روششناسیاند، زیرا آن مورخان عموماً با
فلسفه و علوم عقلی ناآشنا بودند و از علوم مختلف مرتبط با رویدادهای تاریخی غافل ماندند و از اینرو، غالباً به روایت صرف رویدادهای سیاسی، نبردها، ظهور و سقوط سلسلهها پرداختهاند. البته شبلی خود این اصول را در تاریخنگاری به کار نبست.
تاریخ نزد او بیشتر تاریخ تحولات فرهنگی و روشنفکری بود تا پیشرفت مادی و
اجتماعی جامعۀ بشری
با این حال، باید اذعان داشت که شبلی دربارۀ گذشتۀ اسلام در خارج از مرزهای هند بیشتر نگاشت، تا دربارۀ اسلام در هند.
گفتنی است تاریخِ تاریخنگاری، پژوهش قابل توجهی است که در تاریخنگاری شبهقاره آثار فراوانی دربارۀ آن دردست است. نخستین اثر نقادانه در اینباره که خصوصاً به تاریخ هند میانه میپردازد و از
جامعیت موضوع و منابع برخوردار است کتاب سرکار است. (دربارۀ آن، نک
)
(۱) آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، ۱۳۷۷ق.
(۲) ابراهیم، محمدابوالفضل، مقدمه بر تاریخ طبری.
(۳) ابن ابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، بهکوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸-۱۳۸۴ق.
(۴) ابن اثیر، عزالدین، الکامل.
(۵) ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۶) ابن حجر عسقلانی، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق.
(۷) ابن حزم،
علی، جمهرة انساب العرب، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۹۶۲م.
(۸) ابن حزم،
علی، مراتب العلوم، رسائل، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۹) ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمه، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، ۱۴۱۷ق.
(۱۰) ابن خلکان، احمد
بن محمد، وفیات.
(۱۱) ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبیر، به کوشش ادوارد زاخاو و دیگران، لیدن، ۱۹۰۴- ۱۹۱۸م.
(۱۲) ابن سلام جمحی، محمد، طبقات فحول الشعراء، به کوشش محمود محمد شاکر، قاهره، ۱۹۷۴م.
(۱۳) ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، قاهره، ۱۳۶۵ق/۱۹۴۶م.
(۱۴) ابن عساکر،
علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش صلاح الدین منجد، دمشق، ۱۹۵۱م.
(۱۵) ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۱۶) ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۱۷) ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۸) ابن منظور، لسان.
(۱۹) ابن ندیم، محمد ابن اسحاق، الفهرست.
(۲۰) ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
(۲۱) ابوعبیده، معمر، ایام العرب، به کوشش عادل جاسم بیاتی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۲۲)
ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۲۳)
ابوعلی مسکویه، احمد، تجاربالامم، به کوشش هف آمدرز، قاهره، ۱۹۱۴م.
(۲۴) ابوالفرج اصفهانی،
علی، الاغانی، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
(۲۵) ابویوسف، یعقوب، الرد
علی سیر الاوزاعی، به کوشش ابوالوفا افغانی، قاهره، ۱۳۵۷ق.
(۲۶) ابیاری، ابراهیم، مقدمه بر اخبار
مجموعة، قاهره/بیروت، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۸۹م.
(۲۷) ابیاری، ابراهیم ، مقدمه بر تاریخ افتتاح الاندلس ابن قوطیه، قاهره/بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۲۸) ادهم،
علی، بعض مورخیالاسلام، بیروت، ۱۹۷۴م.
(۲۹) امامی، ابوالقاسم، مقدمه بر تجارب الامم (نک: هم،
ابوعلی مسکویه).
(۳۰) باقلانی، محمد، اعجاز القرآن، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
(۳۱) بخاری، محمد، التاریخ الکبیر، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
(۳۲) بخاری، محمد، الصحیح، استانبول، ۱۲۵۷ق.
(۳۳) برنسویک روبر، تاریخ افریقیة فی العهد الحفصی، ترجمۀ حمادی ساحلی، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۳۴) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش گویتین، قدس، ۱۹۳۶م.
(۳۵) بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش منجد، قاهره، ۱۹۵۶م.
(۳۶) بوعلوان، حیاة، مقدمه بر طبقات الامم صاعد اندلسی، بیروت، ۱۹۸۵م.
(۳۷) بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ۱۸۷۲م.
(۳۸)
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش
علی اکبر فیاض، مشهد ۱۳۲۴ش.
(۳۹)
بیهقی،
علی، تاریخ
بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۴۰) زبيدی، مرتضى، تاجالعروس.
(۴۱) تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، کلکته، ۱۸۶۲م.
(۴۲) جاد المولی، محمداحمد و دیگران، ایام العرب فی الجاهلیة، قاهره، ۱۹۴۲م.
(۴۳) جوالیقی، موهوب، المعرب، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، ۱۸۶۷م.
(۴۴) جونز مارسدن، مقدمه بر المغازی واقدی، بیروت، ۱۹۸۹م.
(۴۵) جوهری، اسماعیل، الصحاح، بیروت، دارالعلم للملایین.
(۴۶) حاجی خلیفه، کشف الظنون.
(۴۷) حافظ ابرو، عبدالله، جغرافیا، به کوشش صادق سجادی، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۴۸) حجی، عبدالرحمان
علی، مقدمه بر المقتبس ابن حیان، بیروت، ۱۹۶۵م.
(۴۹) حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، برلین، ۱۳۴۰ق.
(۵۰) خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۵۱) خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، لیدن، ۱۸۹۵م.
(۵۲) دوری، عبدالعزیز، بحث فی نشأة علم التاریخ عند العرب، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۵۳) دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال الدین شیال، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۵۴) ذهبی، محمد، تذکرة الحفاظ، به کوشش عبدالرحمان
بن یحیی معلمی، مکه، ۱۳۷۴ق.
(۵۵) رسائل اخوان الصفا، تهران، ۱۴۰۵ق.
(۵۶) رشیدالدین فضلالله،
جامعالتواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۵۷) زبیری، مصعب، نسب قریش، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۵۸) زریاب خویی، عباس، «مورخان ایران در عصر اسلامی»، بزم آورد، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۵۹) زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۶۰) زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازو، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۶۱) زکار، سهیل، مقدمه بر تاریخ دمشق ابن قلانسی، دمشق، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۶۲) زکار، سهیل، مقدمه بر المغازی زهری، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۶۳) سالم، عبدالعزیز، التاریخوالمورخون العرب، بیروت، ۱۹۸۱م.
(۶۴) ستوده، حسینقلی، تاریخ آل مظفر، تهران، ۱۳۴۶.
(۶۵) سجادی، صادق، تاریخنگاری در اسلام، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۶۶) سجادی، صادق، طبقهبندی علوم در تمدن اسلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۶۷) سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، به کوشش صالح احمدعلی، بغداد، ۱۳۸۲ق.
(۶۸) سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۶۹) صالح، صبحی، علوم الحدیث و مصطلحه، دمشق، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
(۷۰) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۹۶۲م.
(۷۱) صولی، محمد، ادب الکتاب، قاهره، ۱۳۴۱ق.
(۷۲) ضیف، شوقی، العصر الجاهلی، قاهره، ۱۳۴۱ق.
(۷۳) طاش کوپریزاده، احمد، الشقائق النعمانیة، بیروت، ۱۳۹۵ق.
(۷۴) طبری، محمد
بن جریر، تاریخ طبری.
(۷۵) طبری، تفسیر، ترجمۀ کهن، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۷۶) عاملی، جعفر، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلیاللهعلیهوآله)، قم، ۱۴۰۳ق.
(۷۷) عباس، احسان، مقدمه بر رسائل (نک: هم، ابن حزم).
(۷۸) عزاوی، عباس، التعریف بالمورخین، بغداد، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۷م.
(۷۹)
علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، ۱۹۶۸م.
(۸۰) عمادالدین کاتب، محمد، الفتح القسی فی فتح القدسی، به کوشش محمد محمود صبح، بیروت، دارالقومیه.
(۸۱) فخرالدین رازی، محمد،
جامع العلوم، به کوشش محمدحسین تسبیحی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۸۲) فروخ، عمر، تاریخ الادب العربی، بیروت، ۱۹۸۳- ۱۹۸۵م.
(۸۳) ابن روزبهان، فضلالله، تاریخ عالم آرای امینی، به کوشش محمداکبر عشیق، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۸۴) قرآنکریم.
(۸۵) قرشی، ه، تاریخنگاری، تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمد شریف، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۸۶) قطبالدین شیرازی، محمود، درة التاج، به کوشش محمد مشکوٰة، تهران، ۱۳۲۰ش.
(۸۷) کافیجی، م، «المختصر فی علم التاریخ»، همراه علم التاریخ عند المسلمین فرانتس روزنتال، ترجمۀ صالح احمدعلی، بغداد، ۱۹۶۳م.
(۸۸) کریستن سن آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ غلامرضا رشید یاسمی، تهران، ۱۳۴۵ش.
(۸۹) کلیما اوتاکر، تاریخچۀ مکتب مزدک، ترجمۀ جهانگیر افکاری، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۹۰) گنثالث پالنثیا، آنخل، تاریخ الفکر الاندلسی، ترجمۀ
حسین مونس، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۹۱) محمدی، محمد، آییننامههای پهلوی، الدراسات الادبیه، بیروت، ۱۹۵۹م، شم ۲-۳.
(۹۲) محمدی، محمد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۹۳) محمدی، محمد، التاج للجاحظ، الدراسات الادبیة، بیروت، ۱۹۵۹م، شم ۱.
(۹۴) مدرس رضوی، محمدتقی، مقدمه بر تاریخ بخارا (نک: هم، نرشخی).
(۹۵) مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به کوشش برنهارد دارن، پترزبورگ، ۱۸۵۰م.
(۹۶) مسعودی،
علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۹۳م.
(۹۷) مسعودی،
علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق.
(۹۸) مصطفی، شاکر، التاریخ العربی و المورخون، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۹۹) مهدی،
محسن، فلسفۀ تاریخ ابن خلدون، ترجمۀ مجید مسعودی، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۱۰۰) نامۀ تنسر، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، ۱۳۱۱ش.
(۱۰۱) نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمد ابن محمد قباوی، تلخیص محمد
بن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۱۰۲) نصار، ناصف، اندیشۀ واقع گرای ابن خلدون، ترجمۀ یوسف رحیملو، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۰۳) نصر
بن مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۲ق.
(۱۰۴) نفیسی، سعید، مقدمه بر مواهب الاهی معلم یزدی، تهران، ۱۳۲۶ش.
(۱۰۵) واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، بیروت، ۱۹۸۹م.
(۱۰۶) ویدگری البان گریگوری، التاریخ و کیف یفسرونه، ترجمۀ عبدالعزیز توفیق جاوید، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۱۰۷) هورویتس یوزف، المغازی الاولی و مؤلفوها، ترجمۀ
حسین نصار، قاهره، ۱۳۶۹ق.
(۱۰۸) حموی، یاقوت، معجم الادبا.
(۱۰۹) یعقوبی، احمد، التاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
(۱۱۰) آفتاب اصغر، تاریخنویسی فارسی در هند و پاکستان، لاهور، ۱۹۸۶م.
(۱۱۱) بارتولد، و و، ترکستاننامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۲ش.
(۱۱۲) ترکمنی آذر، پروین، رشیدالدینفضلاللههمدانی و
جامعالتواریخ، پژوهشنامۀ دانشکدۀادبیات و علوم انسانی، تهران، ۱۳۸۱ش، شم ۳۴.
(۱۱۳) رزمآرا، مرتضی، «معرفیهای اجمالی: تاریخ تاریخنگاری در هند میانه»، آیینۀ پژوهش، تهران، ۱۳۸۴ش، س ۱۶، شم ۱.
(۱۱۴) رشیدالدین فضلالله،
جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۱۵) روزنتال، فرانتس، تاریخ تاریخنگاری در اسلام، ترجمۀاسداللهآزاد، مشهد، ۱۳۶۵ش.
(۱۱۶) سجادی، صادق و هادی عالمزاده، تاریخنگاری در اسلام، تهران، ۱۳۸۰ش.
(۱۱۷) شیمل، آنه ماری، ادبیات اسلامی هند، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۱۱۸) مسکوب، شاهرخ، هویت ایرانی و زبان فارسی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۱۹) مظاهری،
علی، زندگی مسلمانان در قرون وسطی، ترجمۀ مرتضی راوندی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۱۲۰) میرحسین شاه، علایق در تاریخنویسی افغان و هند، ادب، کابل، ۱۳۵۴ش، س ۲۳، شم ۴.
(۱۲۱) هنوی، ج، زندگی نادرشاه، ترجمۀ ا دولتشاهی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۱۲۲) Cahen، C،» The Historiography of the Seljuqid Period «، Historians of the Middle East، ed B Lewis، London، ۱۹۶۲.
(۱۲۳) id، Introduction à l'histoire du monde musulman médiéval، Paris، ۱۹۸۲.
(۱۲۴) Dahan، S،» The Origin and Development of the Local Histories of Syria «، Historians at the Middle East، ed B Lewis، London، ۱۹۶۲.
(۱۲۵) Duri، AA،» The Iraq School of History to the Ninth Century- A Sketch «، ibid.
(۱۲۶) EI۲.
(۱۲۷) Fischer، A،» Neue Auszüge aus aԯ-Ԯahabî und Ibn an-Nağğâr «، ZDMG، ۱۹۶۸، vol XLIV.
(۱۲۸) GAL، S.
(۱۱۷) GAS.
(۱۲۹) i Grunebaum، G E von، Medieval Islam، Chicago/London، ۱۹۷۱.
(۱۳۰) Himly، M and M Ahmad،» Some Notes on Arabic Historiography During of the Zengid and Ayyubid Periods «، Historians of the Middle East، ed B Lewis، London، ۱۹۶۲.
(۱۳۱) Hitti، Ph K، History of the Arabs، London، ۱۹۷۰.
(۱۳۲) Lewis، Band Holt، introd Historians of the Middle East، London، ۱۹۶۲.
(۱۳۳) a Meisami، J S، Persian Historiography to the End of the Twelfth Century، Edinburgh، ۱۹۹۹.
(۱۳۴) Nicholson، RA، A Literary History of the Arabs، Cambridge، ۱۹۵۶.
(۱۳۵) a Nöldeke، Th، Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden، Leiden، ۱۹۷۳.
(۱۳۶) Pellat، Ch،» The Origin and Development of Historiography in Muslim Spain «، Historians of the Middle East، ed B Lewis، London، ۱۹۶۲.
(۱۳۷) a Rozenthal، F، A History of Muslim Historiography، Leiden، ۱۹۶۸.
(۱۳۸) Spuler، B،» The Evolution of Persian Historiography «، Historians of the Middle East، ed B Lewis، London، ۱۹۶۲.
(۱۳۹) Ahmad، Q،» Mirza Nathan «، Historians of Medieval India، ed M Hasan، New Delhi، ۱۹۸۲.
(۱۴۰) Askari، S H،» Amir Khusrau «، ibid.
(۱۴۱) a Athar Ali، M،» The Use of Sources in Mughal Historiography «، JRAS، ۱۹۹۵، vol V.
(۱۴۲) Bayly، C A،» Modern Indian Historiography «، Companion to Historiography، ed M Bentley، London/New York، ۱۹۹۷.
(۱۴۳) i The Blackwell Dictionary of Historians، New York، ۱۹۸۸.
(۱۴۴) ii The Dictionary of Art، ed J Turner، New York، ۱۹۹۶.
(۱۴۵) EI۲.
(۱۴۶) Elliot، H M and J Dowson، The History of India as Told by its own Historians، Lahore، ۱۹۷۶.
(۱۴۷) ER.
(۱۴۸) i Evans-Pritchard، E E، Essays in Social Anthropology، London، ۱۹۶۰.
(۱۴۹) Faruqi، Z H،» Sir Sayyid and Maulana Shibli «، Historians of Medieval India، ed M Hasan، New Delhi، ۱۹۸۲.
(۱۵۰) Gopal، S،» Soviet Historians of Mughal India «، ibid.
(۱۵۱) a Goswami، B N،» Ananda Coomaraswami «، ibid.
(۱۵۲) Grewal، J S،» Early British Historians «، ibid.
(۱۵۳) Grover، B R،» W H Moreland «، ibid.
(۱۵۴) Habib، M، The Political Theory of the Delhi Sultanate.
(۱۵۵) a Habibullah، A B M،» Historical Writing in Urdu: A Survey of Tendencies «، Historians of India، Pakistan and Ceylon، ed C H Philips، London، ۱۹۴۱.
(۱۵۶) Hardy، P، Historians of the Medieval India، Studies in Indo-Muslim Historical Writing، London، ۱۹۶۰.
(۱۵۷) Hasan، M، introd Historians of Medieval India، New Delhi، ۱۹۸۲.
(۱۵۸) id،» Writings in Medieval Kashmir «، ibid.
(۱۵۹) Kulke، H and D Rothermund، A History of India، London/New York، ۱۹۹۸.
(۱۶۰) Malik، Z،» Persian Historiography in India During the ۱۸th Century «، Historians of Medieval India، New Delhi، ۱۹۸۲.
(۱۶۱) Misra، S C،» Shaikh Sikandar «، ibid.
(۱۶۲) i Najafī Barzegar، K، Mughal-Iranian Relations During Sixteenth Century، Delhi، ۲۰۰۰.
(۱۶۳) Nizami، K A، On History and Historians of Medieval India، New Delhi، ۱۹۸۳.
(۱۶۴) id،» Ziya-ud-Din Barani «، Historians of Medieval India، ed M Hasan، New Delhi، ۱۹۸۲.
(۱۶۵) Prakash، B،» Fazlullah Rashid-ud Din Abul Khair «، ibid.
(۱۶۶) i Rashid Husain، S،» Tarikh-i Alfi «، Indo-Iranica، Calcutta، ۱۹۹۲، vol XLV.
(۱۶۷) Rizvi، A A،» Tarikh-Alfi «، Historians of Medieval India، ed M Hasan، New Delhi، ۱۹۸۲.
(۱۶۸) Robins، H R، A Short History of Linguistics، New York، ۱۹۸۰.
(۱۶۹) Sharan، P،» Writings in Rajasthan and Gujarat «، Historians of Medieval India، ed M Hasan، New Delhi، ۱۹۸۲.
(۱۷۰) a Sherwani، H K،» Histories of the Qutb Shahi Dynasty «، ibid.
(۱۷۱) Siddiqi، NA،» Shaikh Abul Fazl «، ibid.
(۱۷۲) a Tara Chand، Influence of Islam on Indian Culture، Allahabad، ۱۹۴۶.
(۱۷۳) Umar، M،» Muhammad Qasim and Khafi Khan «، Historians of Medieval India، ed M Hasan، New Delhi، ۱۹۸۲.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تاریخنگاری»، شماره۵۷۰۷.