تاریخ منع تدوین حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ممانعت از نگارش و
تدوین حدیث که از دوران
خلفاء آغاز و تا دوران
حکومت عمر بن عبدالعزیز (سال ۹۹ هجری) ادامه یافت. از مسلمات
تاریخ حدیث است که هیچ پژوهش گری در آن
تردید نمیکند. البته بحث از ممانعت از تدوین حدیث تنها به حوزه حدیث
اهل تسنن مربوط میشود و حدیث
شیعه هیج گاه چنین ممانعتی را نپذیرفته است.
سخن در این است که آیا این ممانعت در زمان
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز وجود داشته است؟ و اگر پاسخ مثبت است چه عوامل و انگیزههایی در آن نقش داشته است؟ عموم حدیث پژوهان
اهل سنت تلاش دارند این ممانعت را تا زمان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توسعه دهند و با استناد به روایاتی از آن حضرت به این کار
مشروعیت ببخشند.
گروهی نیز به رغم پذیرش آغازگری ممانعت از دوران
ابوبکر میکوشند آن را کاری از سر
خیرخواهی و به سود مصالح
اسلام و
مسلمانان جلوه دهند، در حالی که واقعیتهای تاریخی به خوبی نشان میدهد این کار ناشی از انگیزههای سیاسی بوده و از هر جهت به زیان اسلام تمام شده است.
با صرف نظر از روایاتی که مخالفت با نگارش حدیث را به پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت میدهد، نخستین نشانة آشکار مخالفت با کتابت
حدیث از زبان
عمر بن خطاب پدیدار شد. به استناد اسناد تاریخی مورد پذیرش عالمان فریقین، پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آستانة رحلت در حالی که بزرگان
صحابه و
بنی هاشم در خانة ایشان گرد آمده بودند، فرمود: برای من کاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید. در این هنگام عمر گفت: بر
پیامبر درد غلبه کرده است،
قرآن نزد ماست و ما را بس است
و بدین ترتیب با بر هم زدن مجلس و با شعار: حسبنا کتاب الله مانع نگارش
حدیث از سوی آن حضرت شد.
پس از رحلت پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
ابوبکر در نخستین روزهای
حکومت خود، احادیث گرد آورده از سخنان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از بین برد، آنگاه به صورت رسمی از مردم خواست تا
احادیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نقل نکنند.
عایشه میگوید: پدرم پانصد حدیث از گفتار
پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را جمع کرده بود، شبی خوابید، اما آرام نداشت، من اندوهگین شدم و از ناآرامی اش پرسیدم، چون
آفتاب بر آمد، گفت: دخترم احادیثی که نزد تو است بیاور، من احادیث را آوردم، او آتش خواست و آنها را سوزاند.
او در اقدامی دیگر خطاب به مردم گفت:
شما از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخنها گزارش میکنید و در آنها
اختلاف میکنید، پس از شما اختلافها بیش تر خواهد شد. از رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیزی نقل نکنید و اگر کسی از شما سؤال کرد، بگویید: بین ما و شما کتاب الهی است. حلالش را
حلال و حرامش را
حرام بدانید.
بر اساس برخی از گزارشهای تاریخی، عمر در آغاز میخواست به گردآوری روایات بپردازد و اصحاب پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز او را به این کار
تشویق کردند، اما به بهانهای از این کار منصرف شد. عروه چنین نقل کرده است:
عمر بن خطاب خواست تا سنن را بنگارد و در این کار با
اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشورت کرد، آنان نیز او را به این کار
تشویق کردند. عمر یک ماه در این کار به تامل گذراند و از
خداوند راهنمایی میخواست تا آن که یک روز
خداوند عزم او را استوار ساخت و گفت: من میخواستم سنن را بنویسم، اما به یاد اقوام پیش از شما افتادم که کتابی (درباره سنت پیامبرانشان) فراهم آورده و به آن رو آوردند و کتاب الهی را وا نهادند،
سوگند به خدا که من کتاب خدا را هرگز به چیزی نمیآمیزم.
بدین ترتیب عمر نه تنها خود به گرد آوری روایات اقدام نکرد، بلکه از هر اقدامی برای کتابت و تدوین
حدیث بسان ابوبکر جلوگیری نمود. او وقتی مطلع شد که احادیث، بسیار شده و گروهی به کتابت حدیث روی آوردهاند، از آنان خواست تا نگاشتههای حدیثی خود را بیاورند و دستور داد آنها را بسوزانند.
خطیب بغدادی مینویسد: به
عمر بن خطاب گزارش دادند که در میان مردم کتابها و حدیثهایی فراهم آمده است. او این امر را ناخوش داشت و گفت: ای مردم به من گزارش رسیده که در میان شما کتابهایی فراهم آمده است (بدانید که) استوارترین آنها محبوب ترینشان نزد خداوند است.
همگان کتابها را نزد من آورند تا دربارة آنها اظهار نظر کنم، مردم
گمان کردند که او میخواهد در آنها نگریسته و بر اساس معیار، چندگانگی و
تعارض آنها را برطرف کند، اما هنگامی که کتابها را آوردند، همه را در
آتش سوزاند.
عمر در این کار چنان مراقبت و پافشاری داشت که گاه بزرگانی از
صحابه؛ هم چون
ابن مسعود،
ابو درداء و
ابو مسعود انصاری را به بهانة فراوانی نقل حدیث از پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به زندان افکند
و برخی دیگر را که در سایر شهرهای اسلامی به نشر حدیث اشتغال داشتند به
مدینه فرا خواند و تا زنده بود
اجازة خروج از مدینه را به آنان نداد.
عبدالرحمان
بن عوف میگوید: عمر
بن خطاب از تمام شهرهای اسلامی
عبدالله بن حذیفه، ابودرداء،
ابوذر،
عقبة بن عامر و گروهی دیگر از اصحاب را فرا خواند و گفت: این احادیث چیست که در میان شهرها میپراکنید؟ گفتند: آیا ما را از پراکندن
حدیث باز میداری؟ گفت: نه، در پیش من باشید، تا زندهام از من جدا نشوید، ما بهتر میدانیم چه چیز را از شما فرا گیریم و چه چیز را وا نهیم. بدین سان آنان تا زمانی که عمر زنده بود از وی جدا نشدند.
او حتی اگر ناچار میشد، جمعی را به شهری گسیل میداشت تا به شدت آنان را از نقل حدیث باز دارد.
قرظة بن کعب چنین نقل کرده است: عمر خواست ما را به سوی
عراق روانه کند، خود نیز تا نقطه صرار ما را همراهی کرد. در بین راه از ما سؤال کرد: میدانید چرا شما را
مشایعت کردم؟ گفتیم: برای احترام و
تکریم. گفت: علاوه بر این، غرض دیگری دارم و آن این که شما به دیاری میروید که مردم آن به
قرآن،
انس خاصی دارند و همانند زنبوران که در کندوی خویش دائم آواز میخوانند، صدای
تلاوت قرآن از خانههای ایشان بلند است. مانع ایشان نشوید. آنها را مشغول حدیث نسازید و
روایت از پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به حداقل برسانید.
در روایت دیگر او گفت: اقلوا الروایة عن رسول الله الا فیما یعمل به؛ از پیامبر روایت کم نقل کنید، مگر در روایاتی که مربوط به اعمال است.
شدت عمل عمر چنان کار ساز شد که بسیاری از بزرگان صحابه از نقل، یا کتابت حدیث جز در زمان و در مواردی محدود سر باز زدند.
گر چه به خاطر برخورداری
عثمان از روحیه
تسامح و به گواهی برخی اسناد تاریخی میتوان پذیرفت که مخالفت با نقل و تدوین حدیث در دوران عثمان با شدت کمتری دنبال شده است، اما به هر حال میبایست اذعان کرد که هم چنان کسی مجاز به گردآوری روایات نبود. از او نقل است که گفت: هیچ کس را روا نیست که حدیثی را که به روزگار ابوبکر و عمر نشنیده است، گزارش کند.
چنان که صحابیانی؛ هم چون
ابوذر از بیان و نشر حدیث پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ممنوع بودهاند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «دوره ممانعت از تدوین حدیث و داستان آن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۱۷