تاریخ تفسیر دوره آغازین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاریخ تفسیر در دورۀ آغازین در مباحث متعددی مطرح میشود.
پیامبر (ص) را به عنوان نخستین مفسر
قرآن کریم باید بازشناخت، فارغ از آنکه تا چه اندازه تفسیر در عهد نبوی مفهوم روشنی داشته است. بی تردید برخی از سخنان و رفتارهای آن حضرت با برخی از آیات قرآنی دارای پیوستگی بوده، و به فهم عمیقتر آن آیات یاری میرسانده است. برخی از احادیث نبوی، به وضوح تفسیر آیهای از قرآن است، مانند آنچه نقل شده که مقصود از «یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ»
آن است که «از وی پیروی میکنند، آنچنان که سزاوار اوست».
گاه چنین مینماید که پیامبر (ص) سخنی فرموده که توسط مخاطبان یا پسینیان مفسر آیهای از قرآن شمرده شده است. از جمله این
حدیث نبوی که «بنی اسرائیل هرگاه یکی از آنها خادمی و چارپایی و زنی داشت، پادشاه خوانده میشد»، مفسر آیۀ «وَجَعَلَکُم مُلُوکاً»
دانسته شده است،
بدون آنکه در متن حدیث اشارهای مستقیم به آیه وجود داشته باشد. سیوطی در نوع ۸۰ از الاتقان، مجموعهای از احادیث نبوی در باب تفسیر را گرد آورده است، اما باید توجه داشت که بسیاری از آنها وضع استنادی مناسبی ندارند و به همین سبب، به سختی میتوان دربارۀ کیفیت تفسیر در عصر نبوی سخن استـواری آورد.
در عصر دو خلیفۀ نخست گرایش به توسعۀ تفسیر دیده نمیشود. ابوبکر آنگاه که از وی دربارۀ آیهای از
قرآن پرسش کردند و معنا بر او آشکار نبود، گفت «کدام آسمان بر من سایه افکند یا کدام زمین مرا بردارد… اگر در کتاب
خدا از سر نادانی چیزی گویم».
مضمون مشابهی از خلیفۀ دوم عمر نیز نقل شده است، آنگاه که در پاسخ پرسشگری از آیهای از قرآن یادآور شد که «این پرسش تکلف است» و دانستن پاسخ آن لازم نیست.
در میان
اصحاب پیامبر (ص) تنها معدودی نسبت به تفسیر اهتمام ورزیدهاند. در کتب
علوم قرآنی چنین شهرت دارد که مشهوران به تفسیر از
صحابه را ۱۰ تن بدانند: خلفای چهارگانه،
ابنمسعود ،
ابنعباس ،
ابی بن کعب ،
زید بن ثابت ،
ابوموسی اشعری و
عبدالله بن زبیر . اما آنان که به واقع مضامین تفسیری گستردهای از ایشان نقل شده، به ترتیب
امام علی (ع)،
ابنعباس،
ابنمسعود و ابی بن کعباند. از ۳ خلیفۀ نخست به تصریحِ سیوطی، جز نادر سخنانی در تفسیر نرسیده است.
شمار آن اصحاب که بتوان ایشان را مفسر قلمداد کرد، فراوان نیست تا ممکن باشد به تشخیصهایی دربارۀ دورهها و بومهای تفسیر در دورۀ صحابه دست یافت. در مجموع به نظر میرسد تا ۳۵ق/ ۶۵۵م، یعنی در عهد کبار صحابه، فراتر از آموزشهای فرابومیحضرت علی (ع)، تنها آموزگاران مهم تفسیر ابی بن کعب در
مدینه و
ابنمسعود در
کوفه بودهاند که توانستهاند دو محفل مهم تفسیری را بنیاد گذارند. بدون آنکه پیوند مستقیمی میان تفسیر و ضبط مصحف باشد، باید توجه داشت که بقای دو مصحف از
ابنمسعود و ابی بن کعب تا
قرن ها پس از یکنواخت کردن مصاحف توسط عثمان، حکایت از جایگاه نمادین ابی و
ابنمسعود به عنوان معلمان قرآن در خاطرهای تاریخی دارد، در حالی که چنین جایگاهی برای فرد ثالثی از صحابه دیده نمیشود.
در عصر صغار
صحابه همچنان دو گرایش توجه به تفسیر و پرهیز از تفسیر دیده میشود، اگرچه نیاز به
تفسیر بیش از پیش درک شده، و نگاهها بدان احترامآمیزتر شده است.
ابنعباس (د۶۸ق) که به عنوان شیخ مفسران شناخته میشود، برجستهترین شخصیت در میان
نسل جوان صحابه بود که یک مکتب پرتوان تفسیری را در
مکه بنیاد نهاد و طالبانی از سرزمینهای مختلف را پرورش داد. عبدالله بن عمر (د ۷۳ق) را نیز باید در رأس گروهی یاد کرد که به پیروی از نسل مهتر صحابه، از برخورد علمی با معارف دینی و در همین راستا از پرداختن به تفسیر قرآن پرهیز داشتند.
از نظر پرداخت مضامین تفسیری، در دورۀ کبار صحابه گاه به نظر میرسد مرزهای تفسیر و متن نا معین است. برخی از آنچه میتوانست تفسیری از سوی صحابه باشد، به عنوان قرائت از آنان تلقی و نقل شده است. قرائاتی در بر دارندۀ برخی افزودهها بهخصوص از کسانی چون
عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب نقل شده است.
برخی قرائات مبتنی بر تغییر لفظ مانند قرائت «لاهون» به جای «ساهون»
از
ابنمسعود،
«خیارکم» به جای «اکرمکم»
از همو
و «مطبقه» به جای «مُؤَصَدَه»
از ابی بن کعب
نیز همسان تفاسیر منقول از
صحابه اند و میتوانند نوعی تفسیر تلقی گردند.
دربارۀ تدوین تفسیری در عصر صحابه بهسختی میتوان سخن گفت. برخی از عالمان
امامیه چون
شیخ مفید بر این باور بودند که زیادات موجود در مصحف
حضرت علی (ع) نسبت به مصاحف رایج، افزودههایی از مقولۀ تأویل و تفسیر بین سطری بوده است
و بر این مبنا این مصحف را باید نخستین نمونه از تدوین تفسیری محسوب داشت. در عصر صغار صحابه، تنها نمونۀ درخور تأمل از تدوین احتمالی تفسیر، نوشتهای است مختصر از
ابنعباس که به روایت علی بن ابیطلحه از
ابنعباس به دست پسینیان رسیده است. بخاری از آن با تعبیر «قال
ابن عباس» نقل کرده،
و از منابع اصل طبری نیز بوده است.
سزگین این متن را تنها تألیف قرآنی از چندین متن منسوب به
ابنعباس میداند که توسط شخص او قلمی شده است.
در طبقۀ نخست تابعین که اوج فعالیت آنان در فاصلۀ
سال های ۶۱-۸۵ ق/۶۸۱-۷۰۴م بوده است، تفسیر به صورت آموزش شفاهی در محافل اصحاب علی (ع) و
ابنمسعود در
کوفه و در محافل اصحاب
ابنعباس در
مکه رونقی تمام داشته است. در
مدینه و
بصره فضای غالب دوری از تفسیر است و تنها استثنای شاخص ابوالعالیۀ ریاحی (د ح۹۳ق)، عالم ایرانیتبار بصره است که از صحابیان
عراق و
حجاز چون
ابنمسعود، ابی و
ابنعباس و احتمالاً حضرت علی (ع) بهره گرفته، و نسخهای به روایت ربیع بن انس بصری از وی وجود داشته است که در بردارندۀ مضامین تفسیری به نقل ابوالعالیه از ابی بن کعب بوده است.
با توجه به روایات تاریخی، باید گفت که تدوین تفسیر به جد از همین دوره آغاز شده است. بر اساس روایتی از ابوحاتم رازی،
عبدالملک بن مروان خلیفۀ اموی (حک ۶۵-۸۶ق) در نامهای به سعید بن جبیر، از او خواست تا کتابی در تفسیر قرآن بنویسد.
در همان زمان حیات سعید، این تفسیر
استنساخ میشده و احتمالاً این همان متن تفسیری است که عزره نزد سعید بن جبیر میخوانده، و بر اساس
قرائت ، تغییراتی در نسخۀ خود میداده است.
در طبقۀ دوم
تابعین ، در فاصلۀ سالهای ۸۵-۱۱۰ق/۷۰۴-۷۲۸م تحول چشمگیری در حوزۀ
تفسیر رخ داده است. شاگردان محفل
ابنعباس که از بومهای گوناگون گرد او آمده بودند، در این دوره به
سرزمین های خود بازگشته، و شعبهای از مکتب
ابنعباس را پدید آورده بودند. افزون بر کسانی چون مجاهد بن جبر و عطاء بن ابیرباح در بوم اصلی مکه، کسانی چون محمد بن کعب قرظی و عکرمه مولای
ابنعباس در مدینه، حسن بصری، قتاده و جابر بن زید در بصره، اسماعیل سدی، و عطیة بن سعد در کوفه، میمون بن مهران در بلاد جزیره، طاووس یمانی در یمن و ضحاک بن مزاحم در
ایران به نشر آموزههای تفسیری
ابنعباس پرداختند. به تعبیری میتوان گفت تمام رجال تفسیری شناخته در این طبقه، یا چون مجاهد و طاووس شاگردان خاص
ابنعباس بودند، یا چون حسن بصری و محمد بن کعب از محفل او بهرۀ فراوان گرفتند. در این دوره،
ابنعباس نقش یک شخصیت وحدتبخش به حوزههای تفسیری را ایفا نموده، تا آنجا که حتی زمینۀ قرابت میان حوزۀ تفسیری کوفه و مدینه را نیز فراهم کرده است. این بسیار پرمعناست که عون بن عبدالله مسعودی، از پیروان مکتب
ابنمسعود در اوایل سدۀ ۲ق،
اقرار کند که کسی را به «تأویل قرآن» داناتر از محمد بن کعب مفسر مدینه ندیده است.
البته جریان پرهیز از تفسیر نیز در دورۀ
تابعین همچنان ادامه داشته است. از جمله در
بصره ، شاخص این جریان
ابنسیرین است که برخلاف حسن از تفسیر فاصله میگرفته، و این گرایش در
نسل های پسین در پیروان مکتب او دوام یافته است. در مدینه نیز آموزههای فقهای سبعه غلبه داشته که به پرهیز از تفسیر گرایش داشتهاند.
بازماندههای این دوره از
تاریخ تفسیر، نسخههایی گردآمده از اقوال تفسیری تابعان است که توسط اتباع تابعین گردآوری یا روایت شده است. برخلاف برخی نسخ مانند تفسیر روایت شده از سوی عطاء بن دینار از سعید بن جبیر، دشوار بتوان نشان داد که در نسخههای تفسیری پرشمار که به نام نسل جوان تابعین چون مجاهد، عکرمه، قتاده و
زید بن اسلم شناخته شدهاند، تا چه حد شخص تابعین در روند
تدوین ایفای نقش کردهاند. به هر روی نه تنها محققان معاصر، بلکه برخی از عالمان کهن نیز بر این باور بودند که این آثار از اقوال تابعین پس از عصر تابعین تدوین شده است.
بررسی این بازماندهها نشان میدهد که برخی از تابعین در روش تفسیری خود از
صحابه و از جمله
ابنعباس فراتر رفتهاند. از جمله میتوان نمونههایی از توجه به
زبان مجازی در
قرآنکریم و نیز تفسیری عقلی ـ درایی را در مضامین تفسیری منقول از مجاهد بازیافت.
عطیة بن سعدعوفی (د ۱۱۱ق)، مفسر کوفی شیعه نیز در تفسیر خود به مطالعۀ مجازات قرآنی توجه داشته است. بیشترین نمود تفسیر عقلی ـ درایی را نیز میتوان در اقوال حسن بصری بازیافت که بهخصوص توسط عمرو بن عبید معتزلی مدون شده است.
تفسیر حسن از آن جهت که وی تقید به ذکر طرق و اسانید نداشته، مورد نقد اصحاب حدیث بوده،
و بیشتر مورد توجه اهل درایت قرار داشته است. اما رعایت اصول نقل توسط عمرو موجب شده بود تا اثر او مرجعی برای مؤلفان مذاهب مختلف نیز باشد.
در دورۀ اتباع تابعین، تفسیر به عنوان شاخهای از «علم» شناخته میشد که مبتنی بر دریافت از سلف ــ صحابه و تابعین ــ بود. در این باره جای دارد به عبارتی از
ابنجریج (د ۱۵۰ق) دربارۀ همتای یمنیاش معمر بن راشد (د ۱۵۱ق) اشاره شود، وی که از سوی پرسشگری در معرض
تعارض تفسیرش با معمر قرار گرفته بود، یادآور شده که معمر بیش از خود وی از چشمۀ
علم نوشیده و بهره برده است.
به هر روی، کهنترین نمونهها از تفسیر مکتوب، بخش مهمیاز کهنترین نوشتههای پدید آمده در محیط اسلامی است و آن صورت مضبوط تفاسیر صحابه و
تابعین است که توسط اتباع آنان قلمی شده است. در دورۀ اتباع، گونهای از تفسیرنویسی آغازین شکل گرفت که در آن اقوال تفسیری یک یا چند تن از صحابه و تابعین گردآوری شده بود.
با توجه به آنچه دربارۀ اسناد و پیدایی آن در تاریخ
حدیث دانسته است، نباید انتظار داشت که در نیمۀ نخست سدۀ ۲ق، به خصوص نزد گروهی که اهتمام اصلی آنان بر تفسیر و نه حدیث بوده است، مسئلۀ اسناد، مسئلهای محوری باشد. هم از اینروست که در تدوین نخستین نسخههای حدیثی، نادیده گرفتن حساسیتهای اسنادی امری معمول بوده است. از جمله باید به نسخههایی اشاره کرد که در آنها راوی بدون آنکه شیخی را درک کرده باشد، با تعبیر «عن» از شیخ روایت کرده است. به عنوان نمونه باید به
تفسیر ضحاک بن مزاحم اشاره کرد که مضامین آن تماماً از
ابنعباس نقل شده بود، در حالی که ضحاک خود
ابنعباس را درک نکرده، و آموزههای تفسیری او را از طریق سعید بن جبیر در
ری دریافت کرده بود.
نسخۀ تفسیری به
روایت عطاء خراسانی از
ابنعباس تماماً مرسل محسوب میشد و عطاء استماعی از
ابنعباس نداشت.
دربارۀ تفسیر محمد بن سائب کلبی از ابوصـالح از
ابنعبـاس ــ با وجود رواجی که در طی قرون متمادی داشت ــ همواره از نظر استواری اسناد تردیدهایی وجود داشت و همین امر باعث بود تا طبری در تفسیر خود از آن بهره نگیرد.
حتی تفسیر
ابنجریج به روایت عطاء از
ابنعباس در سورههای
بقره و آلعمران روایت مستقیم عطاء بن ابیرباح از
ابنعباس بود و در بقیۀ سورهها
روایت مرسل عطاء خراسانی.
استفاده از نسخههای تفسیری به صورت «وجاده» نیز رواج داشت و مثال بارز آن، روایت تفسیر سعید بن جبیر توسط عطاء بن دینار بود که بر هیچ
استماع مستقیم و غیر مستقیمی استوار نبود.
گفته میشود که مهمترین نسخههای تفسیر مجاهد از جمله نسخۀ
ابنابی نجیح نیز بر مبنای
وجاده استوار بوده، و برگرفته از نسخۀ قاسم بن ابی بزه است.
در برخی از نسخههای تفسیری، مانند نسخۀ محمد بن ابی محمد، مولای زید بن ثابت از
ابنعباس اساساً مشکوک بود که واسطۀ محمد به
ابنعباس، سعید بن جبیر یا عکرمه است.
از نظر سررشتۀ سخن، باید گفت بخش مهمی از تفاسیر
تدوین شده در عصر اتباع تابعین به طریقی به
ابنعباس ختم میشد. با اینهمه، میان منقولات
ابنعباس همسانی دیده نمیشد. مقایسهای میان مضامین نقل شده از
ابنعباس به روایتهای مختلف در تفسیر طبری، نشان میدهد که چگونه اقوالی متنوع از شخص واحدی از
صحابه در تفسیر آیات گوناگون قرآنی نقل شده است.
در محافل
شیعه نیز در همین دوره توجه به تفسیر و بهخصوص مضامین تفسیری منقول از
امام علی (ع) دیده میشود. در این میان به خصوص باید از تفسیر منتسب به
زید بن علی (ع) و تفسیر
جابر بن یزید جعفی یاد کرد.
طیفی از تدوینهای تفسیری مربوط به عصر اتباع نیز گردآوری اقوال تفسیری
تابعین است. در اینباره میتوان به این آثار اشاره کرد: تفسیر قاسم بن ابی بزه (د ۱۲۴ق) به روایت از مجاهد،
تفسیر ورقاء
ابن عمر کوفی به روایت از
ابنابینجیح از مجاهد،
تفسیر شبل بن عباد مکی به روایت از
ابنابینجیح از مجاهد،
تفسیر حمید بن قیس و نیز عیسی بن میمون از
ابنابی نجیح از مجاهد، تفسیر عمرو بن عبید به روایت از حسن بصری ، تفسیر ابورجاء محمد بن سیف بصری به روایت از حسن بصری،
تفسیر مقاتل بن حیان به روایت از قتاده،
تفسیر معمر بن راشد یمانی به روایت از قتاده در دو نسخۀ عبدالرزاق و محمد بن ثور صنعانی هر دو از شاگردان معمر،
تفسیر سعید بن ابی عروبۀ بصری به روایت از قتاده،
تفسیر شیبان بن عبدالرحمان نحوی کوفی به روایت از قتاده،
تفسیر سعید بن بشیر ازدی بصری از قتاده،
تفسیر حسین بن واقد مروزی به روایت از یزید نحوی از عکرمه،
تفسیر نسبتاً گستردۀ عبدالرحمان بن زید بن اسلم به
روایت از پدرش،
تفسیر نهشل بن سعید وردانی از ضحاک بن مزاحم
و تفسیر ابوروق عطیة بن حارث کوفی به روایت از ضحاک.
در میان عالمان
شیعه به معنای خاص خود نیز میتوان به این نمونهها اشاره کرد: تفسیر ابوحمزۀ ثمالی (د ۱۵۰ق) به نقل از امامان
اهل بیت (ع)،
تفسیر ابوالجارود زیاد بن منذر (د ۱۵۰ق) بنیانگذار فرقۀ جارودیه از زیدیه به نقل از
امام باقر (ع)
که به نوعی مضامین آن در ضمن تفسیر
علی بن ابراهیم قمی برجای مانده است، و تفسیر حصین بن مخارق که دربارۀ اسانید درون آن چیزی دانسته نیست.
نخستین نمونهها از پرداختن آثاری با عنوان تفسیر القرآن که تألیفی از منابع متنوع و تلفیقی میان اقوال تفسیری
صحابه و
تابعین باشد، مربوط به دهههای ۳ تا ۵ از
سده ۲ق است. ویژگی دیگر در این دست آثار، ثبت نظریات تفسیری مؤلف در عین نقل از صحابه و تابعین است. این گونه تألیف در عراق،
مکه و
خراسان دیده میشود، یعنی بومهایی که نواندیشی در آنها ریشهدار بود، اما چنین حرکتی در بومهای سنتگرا چون
مدینه و
شام دیده نمیشد و مفسران آنها دیرتر به جریان تألیف تفسیری پیوستهاند. تفسیر اسماعیل بن عبدالرحمان سدی (د ۱۲۸ق) را باید اثری انتقالی از تفاسیر تک اسنادی پیشین به تفاسیر تألیفی دانست. این تفسیر که کاملاً ویژگی کوفی دارد، نمونهای شاخص از درج اسانید مختلف است که تمام مضامین آن با سندی واحد به روایت از
ابنمسعود،
ابنعباس و «ناس من الصحابه» نقل شده است.
نام ابومالک در سند این تفسیر، چنانکه وادت گمان کرده، اشاره به ابومالک اشعری از اصحاب کماهمیت
پیامبر (ص) نیست و در عرض ابوصالح از راویان
ابنعباس است.
سدی در تفسیر خود مضامینی غیر مسند نیز دارد که ظاهراً دریافتهای خود اوست و همین مضامین است که به عنوان دیدگاههای او در منابع پسین تفسیری نقل شده است.
در
بصره ربیع بن انس (د ۱۳۹ق)، ضمن آنکه بخش اصلی تفسیر خود را به تدوین آموزههای تفسیری ابوالعالیۀ ریاحی اختصاص داده، و مسیر تفاسیر تک اسنادی را ادامه داده است، در سطحی گسترده، مطالب تفسیری از خود را افزوده بوده است.
تفسیر داوود بن ابی هند (د ۱۴۰ق) عالم خراسانیتبار بصره
نیز از نخستین تفاسیر است که ظاهراً در آن اقوال تفسیری
صحابه و تابعین با اسانید متنوع ضبط شده بود.
در همان بوم با فضایی کاملاً متفاوت باید به تألیف اثری با عنوان معانی القرآن، از واصل بن عطا (د ۱۳۱ق)، متکلم و بنیانگذار
معتزله یاد کرد
که میتوان آن را از سویی در شمار نخستین تفاسیر درایی ـ کلامی، و از سوی دیگر از زمینههای کتب ادبی معانی القرآن به شمار آورد.
اما مهمترین گامها نزدیک به
سال ۱۵۰ق/۷۶۷م در
مکه و
مرو برداشته شده است. آغاز تفسیری با اسانید متنوع و افزودههـای درایی، تألیـف عبدالملک بن عبدالعـزیز بن جـریج (د ۱۵۰ق) فقیه نامدار مکه است با عنوان تفسیر القرآن که در قالب نقلیات گستردۀ طبری قابل دستیابی است.
بخش مهمیاز متن
ابنجریج نقل اقوال
ابنعباس و مجاهد است که در آن اسنادی دیده نمیشود،
جز در مواردی که سخنی غیر مشهور از
ابنعباس نقل شده باشد.
باقی نقلیات تفسیر نیز عموماً از عالمان مکی چون
عطاء بن ابی رباح و عمرو بن دینار،
یا شاگردان
ابنعباس چون عکرمه است.
بنابراین باید گفت تفسیر
ابنجریج برخلاف تنوع بومی اسانید در تفاسیر کوفی، وجهۀ مکی خود را حفظ کرده است. دیگر ویژگی در تفسیر
ابنجریج، تفسیر درایی است. بخش مهمیاز تفسیر وی را اقوالی تشکیل میدهد که حاصل
تدبر خود اوست. تفسیرهای درایی
ابنجریج گاه مبتنی بر تحلیلی زبانی است،
گاه متکی بر تحلیل استلزامات و روابط منطقی آیه با مضامین پیش و پس از آن است
و گاه تفسیر آیه به یاری آیاتی مرتبط از
قرآن کریم است.
تفسیر
ابنجریج تا قرنها تداول داشته، و مورد توجه خاص
امامیه نیز بوده است.
اما این کتاب از سوی اصحاب
حدیث کمتر ارج نهاده شده است؛ آنان از آن روی بر
ابنجریج خرده گرفتهاند که صحت احادیث در نظر او نبوده، و هر آنچه در ذیل آیهای یافته، گرد آورده است.
مهمترین تفسیر در دورۀ اتباع
تابعین ، تفسیر
مقاتل بن سلیمان (د ۱۵۰ق)، عالم بلخیتبار مرو است که کهنترین تفسیر کامل برجای مانده است و ذهبی مؤلف آن را «بزرگِ مفسران» شمرده است
این اثر در طول
تاریخ همواره تداول داشته و اکنون نسخههای متعددی از آن در دست است. حوزۀ دینی مرو از آنرو که قدری متأخرتر از حوزههای پنجگانۀ
مدینه ،
مکه ،
کوفه ،
بصره و
دمشق بوده، زمینۀ بیشتری برای رهایی از محدودیتهای بومی در آن وجود داشته است و همین رهایی فضای مناسب برای ایجاد یک تفسیر فرابومی در
خراسان را به خوبی فراهم آورده است. تأملی در مقدمۀ تفسیر مقاتل بن سلیمان نشان میدهد که مؤلف در آن به میراث بومهای متنوع، توجه داشته است. مقاتل حتی در رجوع به بومهای مختلف، تنوع درونی خود بوم را نیز در مدنظر داشته است. به عنوان نمونه، در کوفه او به تقابل میان محفل نخعی و شعبی در کوفه توجه داشته، و حماد بن ابی سلیمان و حکم بن عتیبه را به عنوان نمایندگان شاخص دو محفل مورد توجه قرار داده است. در بصره نیز در عین توجه به طیف شاگردان حسن بصری، به اقوال
ابنسیرین و شاگردان او چون ایوب سختیانی و هشام بن حسان توجه کرده، و در مدینه او در کنار اقوال مکتب فقهای سبعه و زهری، به اقوال
امام باقر (ع) نیز عنایت داشته است.
مقاتل در مقدمۀ تفسیر، هر چند کوتاه به برخی مباحث نظری تفسیر اشاره کرده که بعدها در الرسالۀ
شافعی بسط داده شده است.
در متن تفسیر، مقاتل به اسناد اقوال نمیپردازد و از همینرو، جداسازی اقوال و دست یافتن به برداشتهای شخصی مقاتل دشوار است. حذف اسانید از کتاب و برخورد صرفاً درایی با تفسیر ــ هر چند تفاسیر مبتنی بر اقوال
صحابه و تابعین بـوده باشـد ــ درست در زمانی که عالمان اصحاب
حدیث به دنبال ضبط اسانید و افزودن حساسیتهای خود دربارۀ اسناد بودند، حرکتی بود که مقاتل را از خواستههای اصحاب حدیث جدا میساخت. از نظر ارزش درایی، تفسیر مقاتل در جایگاه مهمی قرار دارد و اقوال اعتقادی نسبت داده شده به مقاتل در ارجاء،
تشبیه و
تفضیل صحـابه ــ حتی اگر به انـدازۀ کافی دقیق نباشد ــ نشان میدهد که وی فراتر از
روایت ، اهل اندیشۀ کلامی و مباحث نظری در عقاید نیز بوده است.
درگیری مقاتل با جهم بن صفوان
و ردیۀ او بر قدریه
نشانههای دیگری برای گرایش کلامی اوست.
تفسیر مقاتل بیدرنگ پس از تألیف آن در
زمان حیات مؤلف رواج یافت و نسخههای آن به دست بزرگان اصحاب حدیث در سرزمینهای مختلف نیز رسید و آن را در معرض داوری قرار داد. منصفترین داوران چون
ابنمبارک، اصل
تفسیر را مستحسن، اما وضعیت اسنادی آن را غیرقابل اعتماد میشمردند.
البته گرایشهای اعتقادی مؤلف نیز در بدبینی اصحاب حدیث مؤثر بوده است. برخی چون سفیان بن عیینه از تفسیر او بهره میجستند، اما نقل از آن را به سبب وضعیت سندی جایز نمیدانستند.
ظاهراً امثال
ابنعیینه در میان اصحاب
حدیث کم نبودند و از همین روست که شافعی «همه را در تفسیر عیال مقاتل بن سلیمان» شمرده است.
برخی از ناقدان مقاتل، او را به سبب استفاده از کتب یهودیان و مسیحیان نکوهش میکردند.
به هر روی، بازتاب مباحث مربوط به فرهنگ ادیان پیشین در این تفسیر موجب شده است تا ونزبورو، آنگاه که پیجوی ارتباط میان تفسیر متقدم اسلامی و ادبیات یهودی اگاده، هلاخا و مسورهای بوده، تکیۀ محسوسی بر این کتاب داشته است.
مقاتل بن سلیمان افزون بر تفسیر معروف، آثار دیگری نیز در تفسیر فراهم آورده که اینهاست: متشابه القرآن،
که بعدها سبکی در تألیف تفسیری متکلمان بود، الآیات و المتشابهات
با مضمونی همسان، الجوابات فی القرآن،
احتمالاً با مضمون کلامی، نوادر التفسیر،
تفسیر خمسمائه آیه من القرآن و الناسخ و المنسوخ
هر دو با ارزش فقهی، و التقدیم و التأخیر
ظاهراً اثری قرآنی با رویکرد ادبی.
عالم دیگر
خراسان ، مقاتل بن حیان بلخی (د ح۱۵۰ق) که از نظر شخصیت مورد تأیید اصحاب حدیث بود، نیز تفسیری تألیف کرد که مضامین آن برگرفته از
تابعین ، به خصوص مجاهد، حسن بصری و ضحاک بود، اما اسانید آن همواره به صورت مندرج بودند
و از این جهت، به شیوۀ استنادی سدی نزدیک شده است. در روایات وی بارها استناد به بلاغات در اقوال و افعال
پیامبر (ص) دیده میشد
که از ویژگیهای معهود در
فقه اصحاب حدیث متقدم است. تفسیر مقاتل بن حیان، نمونهای شاخص از روش اصحاب حدیث متقدم پیش از تقید به تمایز در ضبط اسانید است. درج اسانید و تکیه بر بلاغات از سویی و خوشبینی اصحاب حدیث نسبت به مستندات وی از سوی دیگر موجب شده است تا در کتب و تفاسیر متقدم آنان چون آثار
ابنابی حاتم و
ابن منذر، اقوال مقاتل بن حیان بدون استناد به کسی به عنوان «اثر» تلقی گردد.
در
تفسیر مقاتل بن حیان، توجه ویژهای به ناسخ و منسوخ و سبب نزول دیده میشود.
سده های ۲ و۳ق هم در تاریخ
علوم اسلامی و هم مذاهب و فرق، دورۀ تدوین و شکلگیری مکاتب بوده است. در این دو سده، از سویی اصلیترین مکاتب ماندگار یا دیرپای کلامی و فقهی پدید آمده و سامان گرفتهاند و از سوی دیگر طرح مباحث نظری و تأمل و ساماندهی در حوزههای گوناگون معرفتی، به شکلگیری رشتههای پایدار علمی منجر شده است. این تحولات بهطبع ریشه در انگیزشها و کوششهایی دارد که درون
جهان اسلام صورت پذیرفته، و اختلاف سلیقهها در گسترش و پویایی آن مؤثر بوده است، اما نباید نادیده انگاشت که ارتباط نزدیکتر
مسلمانان با عالمان دیگر ادیان، و نیز نهضت ترجمه نیز در اینروند بیتأثیر نبوده است. با توجه به آنچه گفته شد، در این بخش جایگاه تفسیر هم در جریان شکلگیری رشتههای علمیو هم فرق و مذاهب بررسی میشود.
در شمار علوم اسلامی که از اواسط سدۀ ۲ق روی به تدوین نهاده،
علم کلام جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است و از آنجا که همواره مباحثات کلامی بر دو جنبۀ
عقل و
نص استوار بوده، برداشتهای مختلف از
قرآن در این دانش نقش اساسی ایفا کرده است. نخستین رجال درگیر در تدوین کلام از جمله دو بنیانگذار مکتب کلامی
معتزله ، واصل بن عطا و عمرو بن عبید (د ۱۴۴ق) به حوزۀ تفسیر نیز علاقه نشان دادهاند. عمرو بن فائد اسواری (دپس از ۲۰۰ق)، شاگرد عمرو بن عبید نیز تفسیر دیگری نوشت که با وجود
استقلال نسبی مضامین آن، کتابی به همان سبک تفاسیر برجای مانده از اتباع تابعین بود و تا مدتها حتی نزد غیر معتزلیان مورد توجه بود.
از رجال مرتبط با معتزله نیز ضرار بن عمرو (د ۱۸۰ق) و ابوبکر اصم (د۲۰۰ق) آثاری با عنوان تفسیر پدید آوردند.
تفسیر اصم از منابع ثعلبی در الکشف و البیان بوده است.
با انتقال به سدۀ ۳ق،
معتزله شیوۀ متأثر از حسن بصری را وا نهادند و با محور نهادن مفهوم قرآنی «متشابهات»، تفسیر خود را بر تأویل آیات متشابه متمرکز ساختند. از نخستین نوشتهها در اینباره، باید به کتاب الرد علی الملحدین فی متشابه القرآن، اثر محمد بن مستنیر قطرب (د ۲۰۶ق)، نحوی معتزلی
مذهب بصره اشاره کرد.
در محافل اصلی معتزله کسانی چون بشر بن معتمر (د ۲۲۰ق)، ابوالهذیل علاف (د ۲۳۰ق)، جعفر بن حرب همدانی (د۲۳۶ق) و در اواخر
سده ابوعلی جبایی (د ۳۰۳ق) آثاری با عنوان متشابه القرآن تألیف کردند.
کتاب المسائل فی القرآن از عمرو بن بحر جاحظ
و کتاب التأویلات حسین نجار (د ح۲۲۰ق) ــ فـرد اخیر از رجـال مرتبـط با معتـزله ــ
را باید از همین دست نوشتهها محسوب کرد. در سدۀ ۴ق، به این گونۀ تفسیری میتوان تألیفاتی چون متشابه القرآن از قاضی عبدالله بن احمد
ابنزید،
اثر همنام از ابوعمر احمد بن محمد بن حفص خلال
و دو اثر متشابه القرآن (چ قاهره، ۱۹۶۶م) و تنزیه القرآن عن المطاعن از قاضی عبدالجبار همدانی (د ۴۱۵ق) را افزود. قاضی عبدالجبار بر ضرورت آگاهی به تأویل متشابهات تأکید داشته، و رجوع بدون آگاهی به قرآن را زمینۀ بدفهمی متشابهات و افتادن به گمراهی میدانسته است.
چنین مینماید که کتب متشابه القرآن متمرکز بر روی آموزههای کلامی معتزله و مواضع اختلاف آنان با مذاهب دیگر اعتقادی بود و از همینروست که این آثار مورد رجوع مفسران مذاهب دیگر نبوده است. میدانیم که هم جعفر بن حرب و هم جبایی، در متشابه القرآن خود توجه ویژهای به رد افکار جبریه داشتهاند و از همین روست که ابوعمر بن حفص خلال (د پس از ۳۷۷ق) در الرد علی الجبریه، مطالب آنها را نقل کرده است. در اواخر سدۀ ۴ق، صاحب بن عباد (د ۳۸۵ق)، وزیر
آل بویه کوشش فراوانی در احیای کلام اهل عدل و شاخص آن کلام معتزلی داشت و خود نیز در اینباره نوشتههایی دارد. از جمله وی در دفاع از مواضع اهل عدل و نشان دادن سرچشمههای قرآنی آن، رسالهای با عنوان الابانة عن مذهب اهل العدل بحجج من القرآن و العقل نگاشت که نسخۀ آن باقی است
و میتواند در همین گونۀ تألیفی جای داده شود.
در عرض متشابه القرآنها، طی سدۀ ۳ق، برخی از متکلمان کمتر شناختۀ معتزلی، چون قاسم بن خلیل دمشقی (د ح۲۴۰ق) و یوسف بن عبدالله شحام (د ۲۸۰ق) تفسیرنویسی به سبک پیشین را ادامه دادند
و اوج این روند در پایان
سده کتاب تفسیر القرآن از ابوعلی جبایی و التفسیر الکبیر یا جامع علم القرآن از ابوالقاسم بلخی (د ۳۱۹ق)، دو پیشوای بزرگ مکتب
بصره و
بغداد بود.
روش جبایی و بلخی در تفسیرهای خود متعادل بود و همین امر موجب میشد تا عالمان مذاهب دیگر نیز به وفور از نوشتههای آنان بهره گیرند. در شمار عالمان امامی،
شریف رضی در حقائق التأویل،
شیخ طوسی در التبیان،
ابنشهر آشوب در متشابه القرآن
و
ابنطاووس در سعدالسعود،
و در شمار عالمان اشعری،
ابنفورک و فخرالدین رازی
از آنها بهطور گسترده نقل کردهاند.
دو اثر جبایی و بلخی به عنوان دو منبع اصلی
تفسیر از پیشوایان دو مکتب بصری و
بغدادی معتزله شناخته میشد و در بسیاری از نقلها، این دو بهطور مقایسهای مورد توجه قرار گرفتهاند. ابوالحسن اشعری نیز در نوشتۀ تفسیری خود،
نقد این دو کتاب را در مد نظر داشته است. شیخ طوسی در مقایسه، یادآور شده که جبایی در تفسیر خود بیشتر بر مباحث کلامی متمرکز بوده، اما بلخی به زمینههای گوناگون
دانش روی آورده، و خصوصاً به تفصیل به مباحث فقهی و اختلاف فقها در ارتباط با آیات قرآنی پرداخته است.
در سالهای انتقال به سدۀ ۴ق، ابوزید
احمد بن سهل بلخی (د۳۲۲ق)، متکلم فیلسوف خراسانی که به محافل معتزلی نزدیک بود، گام مهمی در نظریۀ تفسیر برداشت. وی دربارۀ تفسیر قرآن بر این باور بود که باید ظاهر
قرآن معتبر شمرده شود و از تأویلات دور از ظاهر به سبک باطنیان پرهیز شود.
وی در تبیین این نظریۀ خود کتاب بزرگ البحث عن التأویلات را نوشت که کتابی در نظریۀ تفسیر بود
و تألیف آن موقعیت اجتماعی وی را متزلزل ساخت.
برخی آثار قرآنی وی چون
نظم القرآن و قوارع القرآن احتمالاً ارزش تفسیری داشتند،
اما آنچه قرابت سبک ابوزید به اهل ادب آن گونه که
ابنندیم گفته،
انتساب کتاب معانی القرآن بوجوهها و اعرابها و معانیها و اختلاف الناس فیها به اوست.
اوج تفسیر معتزلی را میتوان در سدۀ بعد در دو کتاب جامع التأویل از محمد بن بحر ابومسلم اصفهانی
و الجامع فی تفسیر القرآن از علی بن عیسی رمانی (د ۳۸۴ق) بازجست.
هر دو اثر افزون بر معتزله مورد رجوع گستردۀ امامیه نیز بوده است.
از دیگر تفاسیر معتزلی میتوان به آثاری از محمد بن عبدالرحمان بن صبر ابوبکر حنفی،
عبیدالله بن محمد بن جرو عروضی
اشاره کرد. در همین
سده ، افزونی توجه مفسران معتزلی به احادیث و تفاسیر روایی مشهود است و از جمله شاخصهای آن، فراهمآوری مختصری از تفسیر طبری توسط ابوبکر احمد بن علی
ابناخشید (د ۳۲۶ق) عالم معتزلی
بغداد است.
پدیدۀ مختصرنویسی متوجه تفاسیر پیشین
معتزله نیز بود و در همین راستا، محمد بن احمد سدوسی (د ۳۶۷ق) دو تفسیر ابوعلی جبایی و ابوالقاسم بلخی
را به اختصار کشید.
در فضای کلامی
امامیه ، در محافل سدۀ ۲ق هر دو مکتب رقیب به تفسیر توجه داشتند. در مکتب هشام بن سالم جوالیقی (د ح۲۰۰ق)، وی خود مؤلف اثری در تفسیر است
و در مکتب هشام بن حکم، شاگرد برجستۀ او یونس بن عبدالرحمان (د ح۲۰۳ق) تفسیر نگاشته است.
اما همچون معتزله نزد امامیه نیز این جریان در سدۀ ۳ق روی به افول نهاده است و توجه متکلمان اواخر سدۀ ۳ق، چون حسن بن موسی نوبختی را تأویل آیات متشابه قرآن برانگیخته است.
در خلال سدۀ ۴ق کلام امامی رونق محدودی داشت و به طبع آثار تفسیری محدودی نیز پدید آمد. محمد بن بحر رهنی (د ح۳۳۰ق)، متکلم کرمانی، آثار گوناگونی در اینباره پدید آورده که هیچیک برجای نمانده است. کتاب مقدمات علم القرآن او شاید شامل برخی از مضامین در حوزۀ اصول
تفسیر بوده باشد،
اما دو اثر او با عنوان البرهان السدید و التلخیص و التلخص آثاری تفسیری بودهاند.
از دیگر متکلمان ابوالقاسم علی بن احمد کوفی،
ابومحمد
ابن عبدک گرگانی
و ابومنصور صرام نیشابوری
نیز کتبی در تفسیر داشتهاند.
در سالهای پایانی سده،
شیخ مفید مکتب کلامی دیگری را بنیاد نهاد که چندان تمرکز بر مسئلۀ تفسیر نداشت. وی تنها رسالهای در رد بر برخی از دیدگاههای ابوعلی جبایی در کتاب تفسیرش پرداخته بود.
از رجالی که از سویی به این مکتب پیوسته بودند و از دگر سو پیوستگی استواری با محافل ادبی داشتند، باید به
شریف رضی (د ۴۰۶ق) اشاره کرد که با تألیف حقائق التأویل، نمونهای از کتب متشابه القرآن با حجم گسترده را در امامیه پدید آورد. از این اثر تنها جلد ۵ آن اکنون باقی است.
در سدۀ ۳ق با شکل گرفتن جریان متکلمان
اهل سنت و جماعت، انتظار میرفت که طیف دیگری از تفاسیر متکلمانه نوشته شود. با این حال نه
ابنکلاب و نه حسین کرابیسی در این باب اهتمامی نداشتند و تنها اثر قابل ذکر،
کتاب فهم القرآن و معانیه از حارث بن اسد محاسبی (د ۲۴۳ق) است که با رویکردی تفسیری به رابطۀ آیات با یکدیگر پرداخته، مسائلی چون تنزیه باری و اعتبار
عقل را به صورت موضوعی در قرآن پیجویی کرده
و در موضعگیری کلامی خود، به خصوص به
نقض دیدگاههای معتزله توجه داشته است.
در نیمۀ نخست سدۀ ۴ق، بنیانگذاران هر دو شاخۀ کلام
اهل سنت و جماعت ــ یعنی ماتریدی و اشعری ــ به تفسیر توجه نشان دادند. ابومنصور ماتریدی (د ۳۳۳ق) برخاسته از مکتب حنفیان اهل سنت و جماعت در سمرقند، به نوشتن کتابی با عنوان تأویلات القرآن پرداخت که از حیث سبک همسان با کتب متشابه القرآن معتزلی است و به تأویل آیات خاص مطابق مشرب نویسنده اختصاص دارد. وی عقل را مبنای تفسیر میداند و اتکا بر آن را موجب مصون ماندن از خطر
تفسیر به رأی میداند، اما در عین حال نسبت به اقوال
صحابه و
تابعین نیز اهتمام دارد و در تفسیر خود از ذکر آنها غافل نمانده است. همین گرایش به جمع میان عقل و اثر، ویژگی مهمی است که این متکلم اهل سنت و جماعت را از متکلمان متقدم معتزله متمایز ساخته است.
ابوالحسن اشعری (د ۳۳۴ق)، متکلم برآمده از محیط معتزلی بصره و بنیانگذار مکتب
اشعری نیز به نوشتن کتابی در تفسیر قرآن پرداخت که در آن به رد آراء معتزله و بهخصوص نقض دیدگاههای ابوعلی جبایی و ابوالقاسم بلخی در کتب تفسیرشان توجه داشت.
گفته میشود که این کتاب تفسیری مفصل مشتمل بر ۱۰۰ جزء بود که از
سوره کهف فراتر نمیرفت.
مؤلفان پسین اشعری چون
ابنفورک و
ابنعساکر از این اثر نقل کردهاند.
از عالمان نامشهور اشعری، محمد بن عبدالله بن سلیمان سعدی (د ۳۷۰ق) ۳ کتاب مفصل، مختصر و متوسط در تفسیر نوشته است.
از دیگر آثار تفسیر اشعری در میان نظریهپردازان این مکتب، نوشتۀ تفسیری
ابوبکر ابنفورک اصفهانی (د ۴۰۶ق) است که به سبک مشکل الحدیث برجای ماندۀ او، دربارۀ مشکل القرآن نوشته شده بوده است.
قطعهای از یک اثر تفسیری او که در کتابخانۀ فیض الله استانبول باقی است، و قطعهای که به نام الآیات المتشابهات از وی در کتابخانۀ عاطف افندی موجود است،
و نیز مأخذ تفسیری که قرطبی بارها از آن نقل کرده است،
به نظر میرسد که اجزائی از همین اثرند. غریب است که جز همین چند قطعه هیچیک از آثار متکلمان متقدم اشعری اکنون برجای نمانده است و به نظر میرسد این امر ناشی از تحول مکتب اشعری از اندیشههای متقدم به متأخر و بدگمانی متأخران اشعری نسبت به تفسیر متقدمان و
کثرت تأویل در آن بوده باشد.
از جملۀ نخستین گونهها در
تدوین تفسیری، تألیف آثاری با عنوان عمومی احکام القرآن است که با رویکرد فقهی نسبت به فهم
قرآن نوشته شده است. باید گفت که پرداخت فقیهان به تفسیر قرآن در سدههای متقدم در بسیاری از موارد محدود به آیات فقهی بوده، و این نگاه زمینهساز تدوین آثار متعددی با عنوان احکام القرآن بوده است. این گونۀ تفسیری که باید آن را در ردیف تفسیر موضوعی قرار داد، از سدۀ ۳ق آغاز شده و تا عصر حاضر ادامه یافته است.
آغاز جریان احکام القرآننویسی مربوط به محمد بن سائب کلبی و مقاتل بن سلیمان بلخی، از فقیهان اصحاب حدیث در میانۀ سدۀ ۲ق است. در سالهای پایانی آن سده، یحیی بن آدم و محمد بن ادریس شافعی این جریان را ادامه دادهاند و در سدۀ بعد، افزون بر کسانی از اصحاب حدیث چون ابوثور ابراهیم بن خالد، قاضی
یحیی بن اکثم و علی بن حجر سعدی و داوود اصفهانی، بنیانگذار
ظاهریه ، عالمانی از مذهب
مالکی چون احمد بن معذل، قاضی اسماعیل بن اسحاق و احمد بن محمد
ابن بکیر، و مذاهب دیگر چون علی بن موسی قمیحنفی و ابوالمؤثر صلت بن خمیس اباضی آثاری در این باره پدید آوردهاند.
رویکرد فقیهانه به
تفسیر را به ندرت میتوان بیرون از کتب احکام القرآن جست و جو کرد. از این موارد نادر، باید به مباحث محمد بن ادریس
شافعی در کتاب الرساله اشاره کرد که بخش مهمیاز آن به بررسی دلالت آیات و روابط معنایی میان آنها اختصاص یافته است. بر اساس روایت، عبدالرحمان بن مهدی عالم اصحاب
حدیث بغداد در جوانی از شافعی درخواست کرد تا کتابی با رویکرد فقیهانه در باب «معانی القرآن» تألیف کند و حاصل آن کتاب الرساله بود.
پرداختن به مباحث فقهی در قالب یک تفسیر چند دانشی در
سده های ۲ و۳ق معمول نبود و تنها نمونۀ شناخته از آن، تفسیر کبیر ابوالقاسم بلخی، متکلم معتزلی است.
در نیمۀ نخست سدۀ ۲ق، با ظهور رجالی چون عیسی بن عمر ثقفی (د ۱۴۹ق) و ابوعمرو بن علاء (د ح۱۵۴ق) جریانی در
عراق آغاز شد که با کوششهای
خلیل ابن احمد (د ۱۷۰ق) به بار نشست و پایۀ
دانش دستور و لغت عربی شد. نخستین عالمان درگیر در این جریان، شخصیتهایی مطرح در حوزۀ
قرائت نیز بودند.
این گروه از عالمان از همان آغاز شکلگیری این جریان به فهم معانی قرآن با رویکردی زبانشناختی توجه ویژهای مبذول کردند و گونهای از تفسیر را پدید آوردند که عنوان معانی القرآن بر خود داشت. کتب معانی القرآن در خالصترین شکل خود دربر دارندۀ مجموعهای از بحثهای زبانشناختی ـ ادبی بود که ظرفیت پرداخت به مباحث
صرف و
نحو و
لغت و نیز مباحثی را که بعدها ذیل عنوان معانی و بیان شکل گرفت، داشت.
کهنترین نمونۀ شناختهشده از کوشش تفسیری در این راستا، تألیف کتاب معانی القرآن از
ابان بن تغلب (د ۱۴۱ق)، قاری و نحوی نامدار امامی در
کوفه است،
هرچند نقش آغازگر او در این زمینه اغلب نادیده گرفته شده است. پس از او آن کس که نقشی ماندگار از خود برجای گذاشته، و اغلب به عنوان بنیانگذار معانیالقرآننویسی در میان ادبا شناخته شده، ابوعبیده معمر بن مثنی (۱۱۴- ۲۱۰ق) است.
پس از وی در میان ادیبان
بصره ، محمد بن مستنیر قطرب و سعید بن مسعده اخفش که هر دو از شاگردان سیبویه بودند، با گرایشی بیشتر نحوی مسیر ابوعبیده را ادامه دادند.
البته هم قطرب و هم
اخفش در عقیده، گرایش اعتزالی داشتند و همین امر موجب انتقاداتی نیز بود.
در کوفه، راهی که
ابان گشوده بود ــ البته با بهرهگیری از دستاوردهای بصریان ــ توسط علی بن حمزۀ کسایی پیشوای نحو کوفی دنبال شد.
البته روایات بصری در بارۀ میزان تأثیرپذیری کسایی از بصریان
مبالغه کردهاند.
از دیگر نحویان کوفه و بصره که در اواخر
سده در معانی القرآن قلم زدند، میتوان از محمد بن حسن رؤاسی،
یونس بن حبیب بصری،
مؤرج بن عمرو سدوسی،
ابومحمد یحیی بن مبارک یزیدی
و نضر بن شمیل
یاد کرد. برخی از نحویان دور از عراق، چون ابوالمنهال مهلبی (د ۲۰۰ق) نیز در این زمینه قلم زدند.
در سالهای انتقال به سدۀ ۳ق، تحقیقاتی در معانی القرآن از سوی
یحیی بن زیاد فراء ، نحوی نامدار کوفه صورت گرفت که مبنای آن کتاب کسایی و تمام کوششهای پیشین بود
و در طی سلسله جلساتی که از ۲۰۲ تا ۲۰۴ق تشکیل میشد، به شاگردانش، به خصوص محمد بن جهم سمری، ناقل اصلی آن املاء میشد.
گویا نسخهای از معانی القرآن فراء نیز توسط سلمة بن عاصم
بغدادی مکتوب شده بود که از نظر برخی چون
ابنانباری بر دیگر نسخهها برتری داشت.
کتاب فراء دربردارندۀ مباحثی تحلیلی در اعراب ترکیبهای مشکل قرآنی، بیان لغات و تعبیرهای غریب و توجیه قرائات است. اما در خلال آن برخی روایات سبب نزول،
روایات و آثار تفسیری از صحابه و تابعین
و نیز برخی مباحث تفسیر درایی از شخص فراء
نیز دیده میشود. همزمان با تألیف فراء، باب تألیفات بزرگ و جامع در معانی القرآن گشوده شده بود. از جمله معانی القرآن سعید بن مسعده اخفش اوسط (د ۲۱۵ق) تنها نمونۀ بازمانده بجز کتاب فراء است (چ
قاهره ، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م)، که جامعیت کار فراء را ندارد. دیگر معانی القرآن الکبیر از ابومعاذ فضل بن خالد مروزی (د ۲۱۱ق) است که برای مدتها در
خراسان رواج داشته است.
در اواخر سدۀ ۳ق پس از نزدیک به یک
قرن وقفه، بار دیگر معانی القرآننویسی در محافل ادبا با تحولی روبهرو شد. نویسندگانی از نحویان بزرگ همزمان به تألیف در این زمینه روی آوردند و این بار تألیف آثاری پرحجم و جامع را در مد نظر داشتند، از آن جمله است کتاب معانی القرآن محمد بن یزید مبرد (د ۲۸۶ق) که گاه از آن به الکتاب التام تعبیر میشده است،
معانی القرآن از احمد بن یحیی ثعلب،
معانی القرآن مشهور به کتاب العشرات از محمد بن احمد
ابنکیسان،
ضیاء القلوب من معانی القرآن و غریبه و مشکله از ابوطالب مفضل بن سلمه (د ۳۰۰ق) که جنبۀ لغتشناسی بر آن
غلبه داشته است،
معانی القرآن از ابراهیم بن سری زجاج (د ۳۱۱ق) که از رواج نسبتاً گستردهای برخوردار شد.
در اوایل سدۀ ۴ق، کسانی چون علی بن سلیمان
بغدادی اخفش صغیر،
ابوبکر خیاط سمرقندی،
محمد بن قاسم
ابنانباری نحوی بزرگ
بغداد،
محمد بن عثمان ابوبکر جعد
بغدادی و علی بن عیسی
ابنجراح وزیر را میتوان نام برد. این وزیر کتابی با همکاری ابوبکر
ابن مجاهد مقری نامدار و ابوالحسین خزاز نحوی تألیف کرد.
اما آثار تعیینکننده در این دوره، دو نوشته از نحاس و
ابن درستویه است.
ابوجعفر احمد بن محمد نحاس (د ۳۳۸ق)، نحوی بزرگ مصر کتابی در معانی القرآن نوشت که مفصلترین معانی القرآن برجای مانده است. وی خود در مقدمه یادآور شده است که مقصود مؤلف در کتاب پرداختن به تفسیر «معانی» (وجوه بلاغی) و غریب (لغت) بوده، و مباحثی چون احکام القرآن و ناسخ و منسوخ را هم بدان افزوده است. او در یادکرد از منابع خود از دو گروه منبع یاد کرده است: نخست تفاسیر منقول از پیشوایان متقدم و دیگر اقوال عالمان
زبان عربی و اهل نظر در این زمینه. او در توضیح وجه بلاغی کار خود اشاره دارد که بهخصوص به توضیح موارد حذف، اختصار یا اطاله، تقدیم و تأخیر و امثال آن توجه داشته است.
نحاس نه تنها در این اثر مضامین مهمترین کتب معانی القرآن را گرد هم آورده است، بلکه در نقل اقوال سلف، افزون بر احادیث نبوی،
به نقل اخبار مسند از صحابه
و تابعین
پرداخته، و برخی از تفاسیر اصحاب
حدیث ، چون تفسیر بکر بن سهل دمیاطی را مورد استفاده قرار داده است.
بدین ترتیب میتوان نوشتۀ نحاس را گامی مهم در جهت انتقال از معانیالقرآنهای صرفاً ادبی به تفاسیر جامع دانست.
در
بغداد گویی از اواسط سده دیگر ظرفیتی برای ادامۀ تألیف معانی القرآنهای مشابه وجود نداشت و تألیفات بیشتر رویکرد انتقادی یافته بود. از جمله باید به نوشتههای عبدالله بن جعفر
ابن درستویه (۳۴۷ق) اشاره کرد که در آنها به داوری میان اقوال اخفش و ثعلب و نیز
نقد اقوال فراء پرداخت.
همچنین ابوعلی فارسی (د ۳۷۷ق) در اثری با نام کتاب الاغفال، به نقد دیدگاههای زجاج در معانی القرآن برخاست.
اما تألیف کتب مستقل در دیگر بومها ادامه یافته، و آثاری مشروح چون الموضح فی معانی القرآن از عبدالعزیز صیدلانی مرزبانی، عالم سمرقندی، ریاضة الالسنه فی اعراب القرآن و معانیه از ابوبکر بن اشتۀ اصفهانی
و الهدایة الی بلوغ النهایه در «معانی قرآن و تفسیر آن و انواع علوم آن» از مکی بن ابی طالب قیسی (د ۴۰۷ق)، عالم مغربی پدید آمده است.
شاید این همان اثری است که گاه با نام التفسیر الکبیر از آن یاد شده است.
مطالعه دربارۀ کاربردهای مجاز در زبان
قرآن و تشخیص و تبیین موارد آن، از سدۀ ۲ق آغاز شده، و عملاً فضا را برای شکلگیری دانش بیان در سدههای بعد فراهم آورده است. به تعبیر دیگر نخستین نوشتهها در زمینۀ
علم بیان در
تاریخ فرهنگ اسلامی، آثاری است که با عنوان مجاز القرآن تألیف شدهاند.
بی گمان نخستین تألیف از این دست کتاب مجاز القرآن از
ابوعبیده معمر بن مثنی (د ۲۱۰ق) ادیب بصری است که طی قرون تداول خود را حفظ کرده است. ابوعبیده در این کتاب، با رعایت ترتیب سور، آیاتی را که آنها را نمونهای از کاربرد مجاز میشمرده، برگزیده و به تحلیل بیانی آن پرداخته است. ابوعبیده از نظر مذهب، به شاخۀ
صفریه از
خوارج وابسته بود
و اصحاب حدیث دربارۀ دیدگاههای کلامی او حساس بودند
و این امر دربارۀ بازتاب کتاب مجاز القرآن نیز صادق بود.
پس از تألیف و نشر نسخ مجاز القرآن، اصمعی رقیب ابوعبیده در
بصره که از نظر عقیده مورد تأیید اصحاب
حدیث بود،
این کتاب را به
نقد گرفت و دیدگاههای ابوعبیده در مجاز القرآن را
تفسیر به رأی شمرد.
برخی از عالمان نیز به دفاع از ابوعبیده برخاستند، چنانکه حسن بن جعفر نحوی در ردیهای که در همان زمان تألیف کرد، مخالفان را عملاً «نافی وقوع مجاز در قرآن» تلقی کرده بود.
ابوحاتم سجستانی از ادیبان بصره که نسبت به واضع اصحاب حدیث تعصب داشت، نیز ردیهای بر مجاز القرآن ابوعبیده نوشت که نسخۀ آن در کتابخانۀ صائب آنکارا باقی است.
در پایان سدۀ ۴ق، عالم امامی
سید رضی (د ۴۰۶ق) در تکمیل کار ابوعبیده، کتاب تلخیص البیان عن مجازات القرآن را تألیف کرد. این کتاب در عین آنکه در اصول کلی بر مبنای روش ابوعبید بود،
در مضامین دارای نوآوریهای گسترده بود. فضای حاکم بر این کتاب، بحث ادبی بدون نقل قول از رجال است و حتی موارد نادر از تعرض به مباحث غیر ادبی در آن، به سبب مناسبتی ادبی بود.
در اواخر سدۀ ۳ق، در طیفی از ادیبان که توجه آنان بیشتر به آیین شاعری و دبیری بود، گونهای از
تفسیر شکل گرفت که از آن به «علوم القرآن» یا «علم القرآن» تعبیر میشد. بر اساس قراین به نظر میرسد که در این کتابها به جنبههای گوناگون زبانی و ادبی قرآن توجه میشده است. از این شمار میتوان به آثاری چون الشافی فی علم القرآن، اثر یونس بن احمد وفراوندی
و الحاوی فی علوم القرآن، اثری گسترده در ۲۷ جزء از محمد
ابن خلف
ابنمرزبان
بغدادی یاد کرد.
این سبک از تفسیرنویسی در سدههای پسین بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. کتـاب الرغیب فی علم القـرآن، از محمد بن عمـر واقدی (د ۲۰۷ق) از عالمـان اخبـاری ــ اگـر ضبـط عنـوان آن درست باشد ــ باید در کنار همین آثار جای گیرد.
ادامۀ این سبک در سدۀ ۴ق، در آثاری چون الشامل فی علم القرآن، از ابوبکر صولی،
مقدمات علم القرآن از محمد بن بحر رهنی عالم امامی،
الانوار فی علم القرآن از ابوبکر
ابنمقسم مقری
بغداد و التنبیه علی فضل فی علوم القرآن از ابوالقاسم
ابنحبیب نیشابوری
دیده میشود.
اندکی از ادیبان متقدم نیز به تألیف کتبی با عنوان تفسیر القرآن دست یازیدند که از آن جمله میتوان عبدالرحمان بن موسی هواری (د ۱۷۹ق) از شاگردان اصمعی و ابوزید انصاری را نام برد.
اما اینگونه تألیف در سدۀ ۴ق به خصوص نزد لغتشناسان و شعرشناسان و کمتر نحویان روی به افزونی نهاده است؛ از آن جمله است: عبدالعزیز بن محمد
ابن واثق (د ۳۵۰ق)، عالم
بغداد ،
محمد بن احمد ازهری (د ۳۷۰ق)، لغتشناس اهل هرات با تألیف التقریب فی تفسیر،
احمد بن فارس قزوینی (د ۳۹۵ق)، لغوی ساکن همدان و ری با تألیف جامع التأویل،
ابوهلال عسکری (د پس از ۴۰۰ق)، ادیب نامدار با تألیف المحاسن،
هبةالله بن سلامه ضریر (د ۴۱۰ق) نحوی
بغداد.
گفتنی است که بخش دیگری از کوشش ادیبان، به خصوص آنان که با
گرایش لغتشناختی قلم میزدهاند، مصروف مطالعه دربارۀ مفردات قرآن بوده که زمینۀ پدیداری مجموعه آثاری با عنوان غریب القرآن را فراهم آورده است. ورستی در پژوهشی، رابطۀ تاریخی پایگیری دستور
زبان عربی و تفسیر قرآن را مطالعه کرده است.
شواهدی در دست است که نشان میدهد طی سدههای ۲-۴ق، برخی از عالمان
قرائت به حوزۀ متشابهات قرآنی و تألیف کتابهایی در تفسیر آنها توجه داشتهاند. کهنترین نمونهها با ابهام در انتساب نیز روبهرو هستند.
ابنندیم اشاره دارد که حمزه و نافع دارای کتابهایی با عنوان متشابه القرآن هستند
و ظاهر آن است که مقصود وی حمزة بن حبیب زیات (د ۱۵۶ق)، قاری
کوفه و نافع بن عبدالرحمان لیثی (د ۱۶۹ق)، قاری
مدینه از قراء هفت گانه باشد. در فهرست کتابخانۀ ظاهریه به وجود نسخهای اشاره شده است که قطعهای از «تفسیر» نافع را در بردارد. دربارۀ
علی بن حمزۀ کسایی ، دیگر قاری کوفی از قراء هفت گانه میدانیم که اثری با عنوان متشابه القرآن داشته، و نسخۀ آن برجای مانده است. چندی بعد باید از کتاب متشابه القرآن اثر خلف بن هشام بزار (د ۲۲۹ق)، قاری کوفی از قراء ده گانه یاد کرد
که با توجه به ابعاد شخصیتی مؤلف میتواند دارای رویکرد کلامی هم باشد. خلف نسبت به دیدگاههای متکلمان معتزلی و جهمی دربارۀ اسماء الاهی موضعگیری تندی داشت
و انتظار میرود متشابه القرآن خود را با همین رویکرد تألیف کرده باشد. میدانیم که وی در حالت اختفا از به اصطلاح «جهمیه» درگذشته است.
محمد بن یحیی قطیعی (د ۲۵۳ق)، مقری
بغداد ظاهراً همان است که
ابنندیم از نوشتۀ وی با عنوان متشابه القرآن نام برده است.
در سدۀ بعد هنوز این
سنت دوام داشته است و احمد بن محمد
ابنابزون انباری (د ۳۲۴ق)، مقری
بغداد با تألیف متشابه آی القرآن
و ابوالحسین احمد بن جعفر
ابنمنادی (د ۳۳۶ق)، مقری
بغداد با نوشتن متشابه القرآن که نسخۀ آن هنوز باقی است، در همین راه گام برداشتهاند.
بخشی از کتابهای نوشتهشده توسط مقریان سدۀ ۴ق با سبک معانی القرآن در بخش محافل ادبی بررسی شد. همچنین نوشتهای از احمد بن قاسم اُقلیشی (د ۴۱۰ق)، مقری اندلسی را باید به این مجموعه افزود که تفسیر نکاتی نهفته در
سورۀ فاتحه است و نام تفسیر العلوم و المعانی المستودعه فی السبع المثانی را بر خود دارد.
در حال حاضر هیچ نمونهای از این کتابها انتشار نیافته است تا بتواند نوع علاقۀ مقریان به آیات متشابه و شیوۀ آنان در تفسیر را روشن سازد.
طی سدههای ۲ و ۳ق، گروهی از عالمان که زمینۀ مطالعۀ آنان را بیشتر حوزۀ
حدیث تشکیل میداد و از نظر اعتقادی و سلوکی نیز مشترکاتی میان آنان دیده میشد، با عنوان اصحاب حدیث شناخته میشدند. یکی از ویژگیهای فکری اصحاب حدیث آن بود که باور داشتند که حوزههای مختلف معارف دینی و حتی غیر دینی را میتوان با استفاده از احادیث و روشهای محدثانه مطالعه کرد. به طبع تفسیر
قرآن نه تنها در این میان مستثنا نبود، بلکه در شمار نخستین حیطههای موضوعی بود که اصحاب حدیث به تألیف دربارۀ آن علاقه نشان دادند، تا آنجا که نخستین تألیفات اصحاب حدیث در
تاریخ فعالیت نوشتاری خود، کتب تفسیری آنان است.
روندی که در بخش اتباع
تابعین دربارۀ تفسیرهای تکاسنادی گفته شد، در نیمۀ اخیر سدۀ ۲ و طی سدۀ ۳ق در میان اصحاب حدیث، در سطح محدودی دوام یافته است. اهمیت یافتن اسناد در محافل اصحاب حدیث موجب شده بود تا محدثان این دوره، نسبت به ضبط اسانید حساس باشند. در برخی از نمونهها، یک متن به عنوان متنی از پیش موجود با اسانید مضبوط روایت میشد و راوی نهایی روایاتی را با اسانیدی از غیر مؤلف اصلی و احیاناً توضیحاتی از خود بدان میافزود. از این جمله میتوان به متن تفسیر مقاتل بن سلیمان به روایت ابوصالح هذیل بن حبیب دندانی (د پس از ۱۹۰ق)، عالم
بغدادی اشاره کرد. وی اخباری از مشایخ خود چون سفیان ثوری، وکیع بن جراح، لیث بن سعد و
ابنلهیعه آورده
و در برخی موارد، دیدگاهی تفسیری از شخص خود را نیز بر کتاب افزوده است.
متن چاپ شده از تفسیر مقاتل، تحریر ابوصالح دندانی است. حتـی ثابت بن یعقوب توزی ــ که راوی نسخه از دندانی است ــ نادر اخباری به نقل از مشایخ خود را به متن افزوده است.
تفسیر
ابنابی نجیح از مجاهد نیز متن دیگری است که سرنوشتی مشابه یافته است. این متن که تحریر آدم بن ابیایاس عسقلانی (د ۲۲۰ق) از روایت ورقاء بن عمر یشکری (د ۱۶۰ق) از
ابنابی نجیح بوده، امروزه به نام تفسیر مجاهد شناخته شده است. ورقاء راوی متن از
ابنابی نجیح، اخباری را به نقل از دیگر مشایخ خود به متن افزوده و آدم بن ابیایاس نیز افزودههایی بر نسخۀ ورقاء از طریق دیگر شیوخ خود دارد. هشام بن عبیدالله رازی (د ۲۲۱ق) نیز افزودههایی بر تفسیر کلبی داشته است.
در
یمن باید به تفسیر عبدالرزاق صنعانی (د ۲۱۱ق) اشاره کرد که مبنای اصلی آن تفسیر استادش معمر از قتاده است؛ اما در آن روایات معمر از غیر قتاده
و برگرفتههای شخص عبدالرزاق از دیگر متون تفسیری به روایت از مفسرانی چون سفیان ثوری،
سفیان بن عیینه،
هشیم بن بشیر
و ابومعشر مدنی، راوی محمد بن کعب
بدان افزوده شده است. هم معمر و هم عبدالرزاق برخی احادیث تفسیری را از نسخههای حدیثی غیر تفسیری نیز
بازیابی کردهاند.
موسی بن عبدالرحمان ثقفی (د ۱۹۰ق)، محدث یمنی، تفسیر
ابنعباس را با دو طریق
ابنجریج از عطاء و مقاتل بن سلیمان از ضحاک روایت کرد و آن را به صورت اسناد مندرج به صورت متنی واحد درآورد.
به هر روی درج اسانید روش مقبولی نزد اصحاب
حدیث به شمار نمیآمده، و مورد انتقاد بوده است. گویا تحریری از همین اثر رواج یافته که اسناد آن تنها طریق
ابنجریج را دربر میگرفته است.
گونهای از تفسیر تک اسنادی در سدۀ ۴ق تنها یک نمونه دارد. ابوبکر
ابن جعابی (د ۳۵۵ق)، محدث
بغداد تفسیری فراهم آورد که در آن اقوال تفسیری
مالک بن انس با اسانید مختلف گرد آمده بود
و این همان تفسیری است که گاه به عنوان تألیفی از خود مالک شناخته شده است.
در اواسط سدۀ ۲ق، نقطۀ درخششی در تفسیرنویسـی اصحاب حدیث، تألیفی از سفیان بن سعیدثوری (د ۱۶۱ق) است که از سویی یکی از ماندگارترین تفاسیر متقدم به شمار میآید و از سوی دگر این باب را در محافل محدثان
کوفه گشوده است. کتاب التفسیر ثوری دربر دارندۀ اطلاعاتی متنوع دربارۀ کیفیت نزول، قرائات، بهویژه
قرائت ابنمسعود و اصحاب او، در کنار نقل اقوال تفسیری
صحابه و تابعین با اسانید متنوع است. التفسیر ثوری را باید کهنترین
تفسیر بازمانده دانست که در آن اقوال تفسیری سلف به عنوان اخباری متمایز با اسناد مستقل آمده است و تنوع منابع با ضبط اسانید دیده میشود. در عین حال، از آنجا که کتاب ثوری گامی آغازین به شمار میآید، در نقل برخی از اقوال همچنان ارسال در سند دیده میشود. در نقل اقوال سلف تنوع بومی وجود دارد، اما توجه به تابعین کوفه و
مکه بیشتر دیده میشود. نیز بسیار میتوان اقوال تفسیری را جست که به کسی نسبت داده نشده، و به ظاهر از آنِ شخص ثوری است. همزمان با ثوری، محدثان معاصر و همفکران او در کوفه چون زائدة بن قدامۀ ثقفی (د ۱۶۰ق) و ابوکُدینه یحیی بن مهلب (د ۱۶۰ق) نیز کتبی مشابه در تفسیر نوشتند.
در مورد اخیر میتوان تنوع اسانید کتاب را از نقل قولهایی دریافت که در تفسیر طبری بهطور گسترده آمده است.
بهطورکلی حلقۀ
سفیان ثوری در کوفه، پدیدآورندۀ موجی گسترده از تفسیرنویسی در میان اصحاب
حدیث در سرزمینهای مختلف شد و پس از آن شماری بسیار از تفاسیر محدثانه نوشته شد.
همزمان با ثوری، شعبة بن حجاج (د ۱۶۰ق) رئیس محدثان
بصره فراتر از دقت در اسناد، بحث محدود کردن دایرۀ
سنت به اقوال
پیامبر (ص) و
صحابه را مطرح کرد. وی بر این باور بود که اقوال
تابعین اگر مستند به مأخذی از پیامبر (ص) یا صحابه نباشد، بی ارزش و غیر قابل اعتماد است و این امر بهویژه دربارۀ «کتاب الله» بیش از همه مصداق دارد.
بدین ترتیب، اعتبار اقوال تابعین در تفسیر، در محیط محدثان بصره تضعیف شد و حاصل پایبندی به این اندیشه، کوچک شدن حجم منقولات تفسیری در ابعادی قابل ملاحظه بود. این اندیشه نیم قرنی تنها بصره را از روند تفسیرنگاری وا نهاد، اما تأثیر پایداری نداشت.
باید اذعان داشت که در پایان سدۀ ۲ق، اقوال شافعی در تضییق دایرۀ سنت، بیش از آنچه در محفل شعبة بن حجاج اتفاق افتاده بود، از اعتبار اقوال تابعین کاست، اما فضای تفسیر با
فقه متفاوت بود. حذف اقوال تابعین از تفاسیر مأثور ممکن نبود و عملاً هرگز این اتفاق نیفتاد؛ تنها میتوان گفت اصحاب
حدیث در تفسیرنویسی خود رفتهرفته بر حجم و جایگاه احادیث نبوی و اقوال صحابه در نوشتههای خود افزودند. چنین گرایشی بهطبع نیازمند آن بود تا کوشش بیشتری در جهت جمعآوری احادیث نبوی و اقوال صحابه صورت گیرد و این روند نسبی و تدریجی بود.
در اواخر سدۀ ۲ق، وکیع بن جراح (د ۱۹۷ق) جریانی را در راستای پالایش اخبار تفسیری آغاز کرد که میتوان آن را تحقق آرمانهای سفیان ثوری در راستای
تدوین تفسیری با اسانید استوار دانست. وی در راستای این بازنگری، برخی از تفاسیر مهم نزد کوفیان را کنار نهاد و از آن جمله، از تفسیر کلبی و ورقاء یشکری که مورد
نقد محافل محدثان قرار داشتند، چیزی در تفسیر خود نیاورد.
همین ویژگی موجب شد تا هم در روزگار خود و هم بعدها تفسیر وکیع برای
قرن ها یکی از پرتداولترین تفاسیر اصحاب حدیث باشد.
همزمان با نسل سفیان و وکیع، دهها تفسیر دیگر در کوفه و بومهای دیگر از سوی اصحاب حدیث نوشته شد که همین سبک را دنبال میکرد. در تفاسیر این دوره، ویژگی بومی بودن کمابیش دیده میشد، بدین معنا که با وجود تنوع احادیث، دایرۀ اسانید چندان از اسانید رایج در بوم مؤلف فراتر نمیرفت.
جریان بعدی در تفسیرنویسی اصحاب
حدیث در
سال های پایانی سدۀ ۲ق رخ داده است. در این دوره تألیف تفاسیر روایی پرحجم آغاز شده که در گردآوری اسانید به بومهای مختلف روی آورده است. نخستین نمونهها از این نوع تفاسیر در بومهایی تألیف شدهاند که زمینهای پیشین برای تفسیر بومی نداشتند. از نخستین نمونهها، باید به تفسیر اسماعیل بن ابیزیاد شامی (ح ۱۹۰ق)، عالم موصل اشاره کرد که در تفسیر کبیر خود بدون در نظر داشتن اعتبار اسانید،
سعی بلیغی در گردآوری آنها مبذول داشت.
نقطۀ عطفی مهم در این تفسیرنویسی، تفسیر کبیر
یحیی بن سلام (د ۲۰۰ق)، عالم بصری زیسته در افریقیه است. مؤلف در این اثر مضامین تفاسیر تابعین چون نسخههای تفسیری از مجاهد و حسن بصری و نیز تفاسیر تلفیقی چون تفسیر سدی را مورد استفاده قرار داده، و افزون بر آن شماری از اخبار مسند را در تفسیر آیات گرد آورده است. حجم احادیث نبوی در این میان درخور توجه است. مجموع این تفسیر بالغ بر ۶ جلد بوده
و برای سدههای متمادی به خصوص در مغرب
جهان اسلام از رواج بسیار برخوردار بوده است.
در اوایل سدۀ بعد، ادامۀ این روش را میتوان در تفسیرهایی بزرگ از آدم بن ابیایاس عسقلانی
و حسین بن داوود مصیصی (د ۲۲۶ق) معروف به سُنید،
در
فلسطین و ثغور
شام یافت. تفسیر سنید را از نظر سبک همسان با تفسیر
ابنسلام دانستهاند
و به همان سان از رواج گستردهای نیز برخوردار بود.
موج گزینش صحاح در حدیث، تأثیر خود را در حوزۀ تفسیرنویسی هم نهاد.
احمد بن حنبل و
اسحاق بن راهویه ، دو پیشوای اصحاب حدیث متأخر هر دو در امر تفسیر درگیر بودند. اسحاق که مشوق بخاری برای تألیف صحیح بود، خود نگارندۀ تفسیری محدثانه بود که برای چندین قرن رواج داشت
و قطعهای از آن تا سدههای اخیر باقی بود.
گفته شده که احمد بن حنبل نیز در تفسیر تألیفی داشته است،
هر چند از کمشناختهترین آثار احمد بن حنبل بوده است. به هر روی در شمار تفاسیر محدثانه در اواسط و اواخر سدۀ ۳ق، آثار پدید آمده توسط اصحاب
صحاح سته مانند
ابنماجه و نسایی،
هرگز اهمیت چندانی نیافتند و آثار مسندنویسانی چون عبد بن حمید کشی و بقی بن مخلد قرطبی ماندگار گشتند.
در سالهای انتقال به سدۀ ۴ق،
محمد بن جریرطبری (د ۳۱۰ق) جامع البیان معروف به تفسیر طبری را نوشت که تاریخ تفسیر روایی را متحول کرد. گردآوری گسترده، دستهبندی اقوال ذیل هر آیه، افزودههای درایی در مقام داوری و ترجیح از ویژگیهای این
تفسیر است. پس از طبری محدثان بزرگی چون
ابنابیحاتم رازی،
ابنمنذر نیشابوری،
ابنحبان بستی، ابوالشیخ اصفهانی،
ابنشاهین
بغدادی و
ابنمردویه اصفهانی تفاسیری به همان سبک تألیف کردند. اما این تألیفات با وجود رواج در محافل شرق و غرب، هرگز در برابر تفسیر طبری نمودی نداشتند.
برخی از عالمان منتسب به مذاهب خاص اصحاب حدیث نیز در طی سدههای ۳ و ۴ق کتابهایی در تفسیر نوشتهاند؛ از آن جمله است: عبدالملک بن حبیب اندلسی،
ابواسحاق ابراهیم بن حسین قرطبی،
منذر بن سعید نفزی اندلسی
از مالکیان؛ محمد بن علی قفال چاچی (د ۳۶۵ق)، که دارای مشرب معتزلی نیز بود،
محمد بن حسن زوزنی (د ۳۷۰ق) از قضات ماوراءالنهر
و علی بن عبدالعزیز جرجانی (د ۳۹۲ق) قاضی گرگان
از شافعیان؛ ابوالقاسم خرقی
و عبدالعزیز بن جعفرغلامخلال
از حنبلیان؛ و ابوبکر
ابن کامل
و ابوالفرج معافی بن زکریا
از جریریان.
پیشینۀ این گونۀ تفسیری را تا آغاز سدۀ ۳ق باید نزد ادیبان جستوجو کرد. اندکی پس از ابوبکر فراء، ابوعبید قاسم بن سلام (د ۲۲۴ق)، محدث خراسانیتبار
بغداد که در فنون ادب نیز دستی فراز داشت، بر آن شد تا با تکیه بر کتب متقدم، به خصوص تألیفات ابوعبیده و فراء کتابی جامع در معانی القرآن تألیف کند که ارزش محدثانه نیز داشته باشد.
وی به مضامین کتب نحویان، روایات تفسیری
صحابه و
تابعین و اقوال فقیهان را افزود و کتاب خود را تا سورۀ حج یا انبیاء پیش برد. اما احمد بن حنبل در نامهای او را از ادامۀ کار منصرف ساخت.
احتمالاً این همان اثری است که محمد بن مؤمن شیرازی به عنوان تفسیر القرآن از آن یاد کرده، و آن را یکی از تفاسیر دوازده گانه شناخته است.
ابنقتیبۀ دینوری (د ۲۷۶ق) عالم اصحاب
حدیث در غرب
ایران که در زمینههای مختلف ادامهدهندۀ راه و تکمیلکنندۀ آثار ابوعبید بود، راه وی در معانیالقرآننویسی را ادامه داد و کتابی با عنوان معانی القرآن تألیف کرد که اکنون یافتنشده است. در فهرست آثار وی چنین کتابی در عرض غریب القرآن و مشکل القرآن یاد شده است
و اینکه کسانی چون لوکنت و عکاشه آن را نام دیگر غریب القرآن پنداشتهاند، وجهی ندارد.
دیگر ادامه دهندۀ راه ابوعبید اسماعیل بن اسحاق قاضی (د۲۸۲ق) است. وی کتاب ابوعبید را به عنوان متن اصلی برگرفت و در سراسر آن، زیادات و فوایدی را افزود.
معانی القرآن قاضی اسماعیل از حیث ارزش ادبی چنان غنایی داشت که مورد ستایش
مبرد ، نحوی نامدار
بصره قرار گرفت.
اصحاب حدیث از بدو شکلگیـری محافلشان با مباحث اعتقادی درگیر بوده، و مناظراتی با اصحاب کلام داشتهاند. همین امر موجب میشد تا در محافل آنان گونهای نظیر
تفسیر کلامی در تبیین آیات
متشابه بهوجود آید.
کهنترین نمونۀ قابل ذکر در اینباره، کتاب الحیدة والاعتذار فی الرد علی من قال بخلق القرآن از عبدالعزیز بن یحیی کنانی (د ۲۴۰ق)، عالم اصحاب حدیث
مکه است. این کتاب که از نظر ساختار به صورت یک
مناظره طراحی شده، ردیهای بر دیدگاههای بشر مریسی و همفکران او تنها با تکیه بر آیات قرآنی است. بدین ترتیب میتوان کتاب را نوعی تفسیر موضوعی با مضامین اعتقادی دانست. مؤلف خود در مقدمه یادآور شده که به سبب پایبند نبودن مخالفان به احادیث، وی به استناد به «نص تنزیل» در استدلالات خود بسنده کرده است.
پس از آن باید از
ابنقتیبه (د ۲۷۶ق) و کتاب او با عنوان تأویل مشکل القرآن سخن آورد که تفسیری درایی ـ اعتقادی، اما از منظر اصحاب حدیث است. مؤلف همچون کتاب دیگرش
تأویل مختلف الحدیث، در اینجا نیز روی سخن با متکلمان
معتزله دارد و در سراسر کتاب در صدد اثبات این اندیشه است که بسیاری از برداشتهای متکلمان از آیات، ناشی از ضعف دانش آنان به وجه زبانی ـ ادبی آیه است و کوشش دارد تمامیآنچه را که از کلام مخالفان به عنوان سوء برداشت میشناسد، با تکیه بر تفسیر
قرآن به قرآن و تفسیر ادبی تأویل کند و از موضع اصحاب حدیث دفاع نماید. این کتاب در طی سدهها، از ماوراءالنهر تا اندلس مورد توجه بوده است.
به این دو باید کتابی از اسماعیل بن اسحاق قاضی با عنوان حجاج القرآن
یا الاحتجاج بالقرآن در دو مجلد
را افزود.
نخستین زمینههای تفسیر مجرد از اسانید را بیشتر میتوان در
خراسان و عراق نزد کسانی یافت که اشتغال اصلی آنان
وعظ بوده است و در راستای فعالیت خود به
تفسیر مأثور پرداختهاند. از آن شمار میتوان به شفاء الصدور، تفسیر بزرگی از ابوبکر محمد بن حسن نقاش (د ۳۵۱ق)، عالم
بغدادی اشاره کرد
که هم در گزینش و هم سنددهی از شیوههای اصحاب حدیث فاصله گرفته بود. برقانی معتقد بود که هیچ حدیث صحیحی در این تفسیر یافت نمیشود و لالکایی شفایی برای سینهها در آن نمییافت.
با این حال این تفسیر در همان زمان مؤلف از رواج قابل ملاحظهای برخوردار شد و قرنها بعد نیز همچنان مورد توجه بود.
اثر بعدی تفسیر القرآن از ابولیث نصر بن محمد سمرقندی (د۳۷۳ق) عالم حنفی ماوراءالنهر است که با وجود کثرت استفاده از اخبار در آن، به شیوۀ اصحاب حدیث در اسناد پایبند نبوده است.
اوج تفسیر مجرد در اثری پرحجم از حسن بن محمد بن حبیب نیشابوری دیده میشود که در طول قرنها یکی از تفاسیر پرتداول در مشرق اسلامی بوده است.
در همین شمار باید از
تفسیر ابوسعد واعظ خرگوشی (د ۴۰۷ق) عالم
نیشابور نیز یاد کرد.
ویژگی این دست تفاسیر فاصله گرفتن از بحثهای ریز تخصصی در زمینههای گوناگون کلامی، فقهی و ادبی و نیز کمرنگ شدن اسناد در آن است.
لحن خطابی این نوع تفاسیر موجب شده است تا برخی از نسخههای تفسیری پیشین مانند تفسیر مقاتل و بسیاری از نسخههای قصص و اخبار که به سبب ضعفهای سندی از سوی اصحاب
حدیث کنار نهاده شده بود، بار دیگر مورد توجه قرار گیرد و از آنها در تفاسیر نقل شود.
در طول سدۀ ۴ق، برخی در مغرب
جهان اسلام به تلخیص تفاسیر اصحاب حدیث روی آوردند. از آن جمله میتوان به اختصار تفسیر بقی بن مخلد توسط عبدالله بن حنین کلابی
و عبدالله بن محمد
ابناخی رفیع،
اختصار تفسیر یحیی بن سلام توسط
ابنابی زمنین و عبدالرحمان بن مروان قنازعی
اشاره کرد. در این دوره نمونهای از ترجمۀ پایبند به متن دیده نمیشود. تنها ترجمه گونهای به فارسی از تفسیر طبری میشناسیم که به ترجمۀ تفسیر طبری شهرت یافته است. این ترجمه به دستور منصور بن نوح سامانی (حک ۳۵۰-۳۶۶ق) در ماوراءالنهر صورت گرفته است و عالمانی چون ابوبکر بن حامد، خلیل بن احمد سجستانی از بخارا، ابوجعفر محمد بن علی بلخی، حسن بن علی مندوسی و ابوالجهم خالد بن هانی از نواحی مختلف
خراسان در آن شرکت داشتهاند. وجوه تمایز این ترجمه نسبت به متن اصلی آن اندازه است که گاه به دیدۀ تحقیق، آن را به مثابۀ متنی مستقل مینماید.
در طی سدههای نخستین صنفی از عالمان پدید آمدند که به گردآوری و نقل اخبار پیشینیان اهتمام داشتند و در اصطلاح به عنوان «اخباری» شناخته میشدند. در تعابیر امروزی، به
تسامح این گروه در شمار مورخان قلمداد میشوند. اخباریان نیز مانند دیگر اصناف عالمان در عصر تدوین نسبت به تفسیر
قرآن بیشوکم توجهی مبذول داشتند. حیطۀ فعالیت اخباریان به گونهای بود که آنان را از سویی با صنف ادیبان و از سوی دیگر با اصحاب حدیث پیوند میزد، اگرچه همواره اعتبار اخباریان از سوی اصحاب حدیث به دیدۀ تردید نگریسته میشده است. همین امر موجب شده است تا با غلبۀ اصحاب
حدیث بر محافل نقلی، تفاسیر اخباریان به حاشیه رانده شوند و از شمار تفاسیر معتبر حذف گردند. در نمونههای مربوط به سدۀ ۲ق، میتوان تکنگاریهایی را بازشناخت که در آنها به نوعی ارتباط تفسیر با وقایع تاریخی در مد نظر بوده است. از این جمله باید به کتابی با عنوان تفسیر الآی الذی نزل فی اقوام باعیانهم اشاره کرد که توسط هشام بن محمد کلبی (د ۲۰۶ق)، از اخباریان
کوفه نوشته شده بود.
از کوششهای اخباریان در سدۀ ۳ق میتوان به تألیف کتابهایی با عنوان تفسیر یا معانی القرآن نیز اشاره کرد که از آن جمله میتوان معانی القرآن از عمر بن بکیر (د ۲۷۰ق) و تفسیر القرآن از ابراهیم بن محمد ثقفی
را نام برد. عبدالعزیز بن یحیی جلودی (د ۳۳۲ق) با تألیف تکنگاریهایی به گردآوری اخبار تفسیری نقل شده از برخی از صحابه و ائمۀ شیعه (ع) پرداخته است.
در مجموع به نظر میرسد که
سبک همنواختی در پرداخت به تفسیر نزد اخباریان شکل نگرفته است.
با آنکه برخی از تفاسیر برجای مانده از سدۀ ۲ق، مانند تفسیر سفیان ثوری مربوط به رجالی است که به عنوان پیشگامان تصوف شهرت یافتهاند، اما بهسختی میتوان در سدۀ ۲ق گونهای از
تفسیر را نشان داد که مشخصاً بتواند در ردیف تفسیرهای عرفانی قرار گیرد. اما از اواسط سدۀ ۳ق، تفسیر عرفانی به عنوان شاخهای از تفسیرنویسی پای گرفته، و طی قرون بعد به نحوی پایدار ادامه یافته است.
تفاسیر عرفانی در سدههای ۳ و ۴ق را میتوان در دو گروه اصلی طبقهبندی کرد:
۱. تفاسیری که از حیث سبک به تفاسیر اصحاب
حدیث نزدیک بوده، و از حدیث و اقوال
صحابه و
تابعین در تفسیر بهرهای وافر گرفتهاند.
۲. دیگر نوشتههای تفسیری که بیشتر پیگیر برداشتهای اشاری و رمزی از
قرآن کریم بوده، و از حدیث و علوم ظاهر کاملاً فاصله گرفتهاند.
در یادکرد از گروه اول، باید به اثرهایی اشاره کرد که عموم آنها محصول محیطهای بصره و خراسان است. در این شمار پیش از همه باید از تفسیر
سهل بن عبدالله تستری (د ۲۸۳ق) یاد کرد که شامل همۀ سورههای قرآن میشود، اما تنها آیات خاصی مورد تفسیر قرار گرفته است. از دیگر آثار ماندگار باید به حقائق التفسیر، اثر ابوعبدالرحمان سلمی (د ۴۱۲ق) اشاره کرد که از حیث فراگیری سور و انتخاب آیات همچون تفسیر تستری است.
در تفسیر تستری هم معانی ظاهری و هم اشاری مقصود بوده، اما تفسیر سلمیاز معانی ظاهری فاصله گرفته است. آثار دیگری نیز از سوی صوفیان و عارفان این سدهها نوشته شده است که اثری از آنها امروز برجای نیست، اما به گاه خود نوشتههایی اثرگذار بودهاند؛ از آن جمله است: تفسیر القرآن از
حکیم ترمذی ،
تفسیر کبیر ابوعثمان احمد بن محمد حیری نیشابوری
و تفسیر ابراهیم بن احمد قزوینی.
در تفاسیر تستری و سلمیکه برجای ماندهاند، و در تفسیر حکیم ترمذی که آثار دیگر او به خوبی شناختهاند، نگاه صوفیانه با روش محدثانه کاملاً ترکیب شده است.
از گروه دوم تألیفات تفسیری در سدههای یاد شده باید به امثال القرآن از جنید
بغدادی و تکنگاشتهایی در تفسیر سورههای نجم، ذاریات و اخلاص از حسین بن منصور حلاج
اشاره کرد و یادآور شد که هنوز این نوع از تألیف قوامینیافته بوده است. ملحق به همین گروه، باید به
شخصیت ابوبکر واسطی معروف به
ابنفرغانی (د ۳۲۶ق) از شاگردان جنید نیز اشاره کرد که مضامینی در تفسیر اشاری و رمزگشایانۀ قرآن در منقولات وی دیده میشود.
مجموعهای از تفاسیر منقول از
ابنعطاء، ابوالحسین نوری و حلاج را نیز سلمی در حقائق التفسیر درج کرده است. کتاب اللمع فی التصوف از ابونصر عبدالله بن علی سراج طوسی (د ۳۷۸ق) که شرح تعالیم
صوفیه است، بهاندازهای مشحون از دیدگاههای تفسیری مؤلف است که میتواند نوعی تفسیر موضوعی صوفیانه تلقی گردد.
سدههای ۲-۴ق دورۀ شکلگیری مذاهب و فرق گوناگون در جهان
اسلام نیز هست. به طبع برخی از اصحاب مذاهب و فرق در گونههای تفسیری قلم زدهاند که در
تاریخ عمومی تفسیر قابل بررسی است. اما باید توجه داشت که نزد برخی از مذاهب و فرق، گونههای تفسیری خاص نیز شکل گرفته که به صورت متمایز در این بخش بررسی شده است.
دربارۀ پیشینۀ تفسیرنگاری نزد
امامیه در دورۀ اتباع
تابعین و کوششهای کسانی چون جابر جعفی و
ابوحمزۀ ثمالی پیشتر سخن گفته شد. در شمار اصحاب
امام صادق (ع)، باید به تألیفی اشاره کرد که منخل بن جمیل اسدی در تفسیر داشته است.
در اواخر سده، میتوان از تفسیری از محمد بن علی بن ابی شعبۀ حلبی یاد کرد که مؤلف آن از برجستهترین رجال امامیه در عصر خود بوده است.
به این اثر، باید متونی تفسیری از علی بن ابی حمزۀ بطائنی، عیسی بن داوود نجار، وهیب بن حفص جریری و عبدالله
ابن وضاح را افزود.
در نیمۀ نخست سدۀ ۳ق،
رونق بیشتری در تفسیرنویسی امامیه پدید آمد و حوزههای مختلف در این باره فعال شدند. کسانی چون
حسن بن علی ابن فضال ، حسن بن محبوب، علی بن اسباط و حسن بن علی بن ابی حمزه در
کوفه ،
ابوطالب عبدالله بن صلت، محمد بن اورمه و محمد بن خالد برقی در قم
و
علی بن مهزیار و حسین بن سعید در اهواز
دست به تألیف کتبی در تفسیر زدند.
در نیمۀ دوم آن
سده ، تفسیرنویسی در میان دو گروه از عالمان دیده میشود:
۱. نخست نزد گروهی از محدثان که از محافل مرکزی حدیث امامی به دور بودند.
۲. و دیگر عالمانی که روابط نزدیکی با محفل متکلمان پیرو
هشام بن حکم داشتند.
در گروه نخست، پیش از همه باید از
احمد بن محمد بن خالد برقی (د ۲۷۴ق) یاد کرد که در تکمیل
تفسیر پدرش کوشید
و مطرود محافل غالب در حدیث
قم بود. در کنار او باید از
موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر (ع) احتمالاً ساکن
سامرا یاد کرد که مؤلف اثری با عنوان جوامع التفسیر بوده،
و معلی بن محمد بصری محدث به حاشیه راندهشدۀ بصره که کتابی در تفسیر داشته است.
به عنوان تنها یادگار برجای مانده از این گروه، باید به تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی اشاره کرد که از کهنترین تفاسیر امامی است. مؤلف آن محدثی حاشیهنشین است که نام او در فهارس و کتب رجالی امامیه مغفول مانده است. اسانید وی در نقل مستندات نیز نشان از آن دارد که وی از منابعی سود میجسته که گاه از سوی محدثان امامیه به عناوینی چون غلو و ضعف کنار نهاده شده است.
در گروه دوم باید از محمد بن عیسی بن عبیدیقطینی و علی بن حسن
ابن فضال نام آورد که هر دو از عالمان کوفی نزدیک به محفل یونس بن عبدالرحمان شاگرد
هشام بودند.
دور نیست که محمد بن عباس بن عیسی کوفی مؤلف کتاب التفسیر نیز از همین محفل برخاسته باشد.
دو اثر ماندگار امامیه در اواخر سدۀ ۳ق، حاصل فعالیت همین گروه است. مورد نخست
تفسیر علی بن ابراهیم قمی است که نسخهای درآمیخته از آن برجای مانده است. وی از هواداران هشام بن حکم و پایبندان به اندیشۀ او در محیط قم بوده است.
اثر دیگر تفسیر محمد بن مسعود عیاشی است که نیمۀ نخست آن برجای مانده است. عیاشی از شاگردان
فضل بن شاذان است که از آن طریق به مکتب هشام بن حکم میپیوندد.
گفتنی است که در نیمۀ اخیر سدۀ ۳ق، تفسیرهای جزئی نیز بر سوره یا جزئی خاص نوشته شده است. از آن جمله میتوان به تفسیر جزء عم از محمد بن علی صیرفی قرشی
و تفسیر سورۀ عادیات از عبدالله بن بحر
ابنطیفور
اشاره کرد.
در نیمۀ نخست سدۀ ۳ق، در حالی که محافل اصحاب
حدیث در
قم و عراق روی به اقتدار بوده، توجه به تفسیر به محافل مرکزی محدثان انتقال یافته است. حاصل این تحول آن است که کسانی چون محمد بن عباس
ابن جُحام (د پس از ۳۲۸ق)، محدث امامی
بغداد،
علی بن بابویه (د ۳۲۹ق)، محمد بن حسن بن ولید (د ۳۴۳ق) و احمد بن محمد بن دؤل (د ۳۵۰ق)، محدثان برجستۀ قم به تفسیرنویسی پرداختهاند.
نسخههای تفسیر
ابنحجام طی سدههای میانه رواج داشته، و آخرین دسترسی بدان در سدههای اخیر در حد نقلیات گستردۀ
شرف الدین استرابادی است.
در نیمۀ اخیر سدۀ ۴ق، تفسیر اصحاب حدیث امامیه با نوشتههای محمد بن علی بن بابویه قمی (د ۳۸۱ق) به اوج خود رسیده است. وی افزون بر تألیف یک دورۀ
تفسیر ، تکنگاریهایی در تفسیر برخی از سور داشته است.
از شاگردان
ابنبابویه نیز ابوالحسن محمد بن قاسم صیدلانی در پایان سده تفسیری نگاشته بود.
آثاری منقول از ائمه (ع) چون تفسیر منسوب به
امام کاظم (ع) که
ابنشهرآشوب بارها از آن نقل کرده است،
تفسیر منسوب به
امام حسن عسکری (ع) به روایت محمد بن قاسم مفسر استرابادی که دستکم از اوایل سدۀ ۴ق تا کنون در محافل اصحاب حدیث امامی رواج داشته است و متنی در مباحث نظری تفسیر که با عنوان تفسیر النعمانی شهرت یافته، و گاه تمام مضامین آن به
حضرت علی (ع) نسبت داده شده است، همه از آثار پدید آمده در این دورهاند.
در سدۀ ۴ق، فارغ از فضای اصحاب حدیث، با رویکردهای دیگری نیز تفسیر نوشته شده است؛ از جمله محمد بن احمد جعفی صابونی (د ۳۳۰ق)، عالم امامی مصر کتابی با عنوان تفسیـر معانـی القرآن و تسمیه اصناف کلامـه، با رویکرد ادبـی ـ کلامی
و احمد بن حسنفلکی (د ۳۸۴ق) عالم نیشابوری تفسیری ظاهراً با رویکرد واعظانه نوشته است.
دربارۀ پیشینۀ تفسیر
زیدیه و تفاسیر منقول از
زید بن علی و
ابوالجارود در بحث از دورۀ اتباع
تابعین گفتوگو شد. اما در دورۀ تدوین، تفسیرنویسی نزد زیدیه از حیث روش پرتنوع است. از کهنترین کوششها باید به تفسیری از قاسم بن ابراهیم رسی (د ۱۶۹ق)، پیشوای زیدیان در مدینه اشاره کرد که دارای سبکی متکلمانه است. تفسیر قاسم رسی توسط فرزند او محمد رسی و سپس توسط نوادۀ قاسم، یحیی بن حسین، معروف به هادی الیالحق (د ۲۹۸ق) امام زیدی یمن و پس از وی، توسط پسرانش محمد بن یحیی المرتضی لدینالله (د ۳۱۰ق) و احمد بن یحیی الناصرلدینالله (د ۳۲۵ق) تکمیل شد. یک پرسش و پاسخ تفسیری نیز از ناصر باقیمانده است. هادی الیالحق افزون بر این تکمله، به تألیف کتابی با عنوان معانی القرآن
نیز دست زده است و به هر حال سبک کار او نیز کلامی است.
کوشش دیگر زیدیه که باید از نظر سبک اثری متمایز تلقی شود، تفسیری در دو جلد به قلم حسن بن علی ناصر اطروش (د۳۰۴ق)، امام علویان طبرستان است. این تفسیر بر جنبۀ ادبی تأکیدی ویژه داشت و ناصر در آن به حدود ۰۰۰، ۱ بیت برای مضامین قرآنی استشهاد کرده بود.
بخش دیگری از تفسیرنویسی زیدیه به سبک محدثانه است. در نیمۀ اخیر سدۀ ۲ و نیمۀ اول سدۀ ۳ق، بخشی از عالمان اصحاب
حدیث ــ به خصوص در
کوفه و
یمن ــ همچون سفیان ثوری، وکیع، عبدالرزاق و
ابنابی شیبه در شمار زیدیه شمرده شدهاند که در همان بخش به آثار تفسیری آنان اشاره شد.
در نیمۀ اخیر سدۀ ۳ق تمایز زیدیان از عامه آشکارتر شد و راویان زیدی دیگر در شمار اصحاب حدیث نام برده نمیشدند. به طبع فرهنگ زیدی نیز به نحو آشکارتری در نوشتههای آنان قابل پیجویی بود و تمرکز بیشتری بر
میراث شیعه در آن دیده میشد. از جملۀ عالمان این نیم
سده که در زمینۀ تفسیر قلم زدهاند، باید به حسین بن حکم حبری (د ۲۸۶ق) و محمد بن منصور مرادی (د ۲۹۰ق) اشاره کرد. کتاب حبری کهنترین تفسیر روایی زیدی به معنای اخص است که تا امروز برجای مانده، و افزون بر زیدیه، نزد دیگر مذاهب نیز رواج داشته است.
مرادی نیز کتابی با عنوان تفسیر کبیر نوشته بوده
که با توجه به نقش برجستۀ او در
حفظ و انتقال میراث زیدیه، باید جایگاه مهمیدر فرهنگ قرآنی نزد زیدیه داشته باشد.
احمد بن صبیح اسدی، عالم شیعی کوفه در نیمۀ اخیر سدۀ ۳ق نیز کتابی در تفسیر نوشته بود؛ از نظر
مذهب زیدیه او را از خود میشمردند و این نسبت از سوی برخی عالمان امامی مورد تردید بود.
گام پسین از آن ابوالعباس
ابنعقدۀ همدانی (د ۳۳۳ق)، عالم جارودی کوفه است که کاملاً با امامیه اختلاط داشت و نوشتههای او مشترکاً مورد توجه زیدیه و امامیه بود. در جانب یمن نیز حسین بن قاسم عیانی، معروف به امام مهدی (د ۴۰۴ق) تفسیری کامل بر
قرآن نوشت.
تفسیرنویسی در میان
محکمه هیچ گاه رواج چندانی نداشته است. از میان گروههای محکمه تنها
اباضیه است که به سبب نزدیک بودن اندیشههای آنان به عامۀ
مسلمانان ، نسبت به تفسیر قرآن اهتمامی نسبی داشته است. از دیگر فرق محکمه، تنها یمان بن رئاب خراسانی، عالم بیهسی با گرایش کلامی در نیمۀ اخیر سدۀ ۲ق، تألیفی در حوزۀ تفسیر و معانی القرآن داشته است.
کهنترین کوشش تفسیری شناخته شده از اباضیه، متنی مختصر در تفسیر قرآن از عبدالرحمان بن رستم (د ۱۷۱ق)، امام اباضیان تاهرت است که تا قرنها نسخ آن برجای بوده است. شاخص تفسیر اباضی در دورۀ متقدم، تفسیری بزرگ از هود بن محکم هواری (نیمۀ دوم قرن ۳ق)، عالم اباضی مغرب است که تا زمان حاضر برجای مانده است.
(۱) قرآن کریم.
(۲) خطیب
بغدادی، اقتضاء العلم العمل، به کوشش محمد ناصرالدین البانی، بیروت، ۱۳۹۷ق.
(۳) خطیب
بغدادی، تاریخ
بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ق.
(۴) خطیب
بغدادی، الجامع لاخلاق الراوی و آداب السامع، به کوشش محمود طحان، ریاض، ۱۴۰۳ق.
(۵) خطیب
بغدادی، الکفایة فی علم الروایه، به کوشش ابوعبدالله سورتی و ابراهیم حمدی مدنی، مدینه، المکتبة العلمیه.
(۶) محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۷) محمد ذهبی، معرفة القراء الکبار، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۸) محمد ذهبی، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۳م.
(۹)
ابنکثیر، البدایه.
(۱۰)
ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، ۱۴۰۱ق.
(۱۱) محمدعلی مهدویراد، آفاق تفسیر، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۱۲)
ابنابی شیبه، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، ۱۴۰۹ق.
(۱۳) سعید بن منصور، السنن، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، هند، ۱۹۸۲م.
(۱۴)
ابنقتیبه، تأویل مختلف الحدیث، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۱۵)
ابنقتیبه، تأویل مشکل القرآن، قاهره، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
(۱۶)
ابنقتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۱۷) احمد بیهقی، اثبات عذاب القبر، به کوشش شرف محمود القضاة، عمان، ۱۴۰۵ق.
(۱۸) احمد بیهقی، الزهد الکبیر، به کوشش عامر احمد حیدر، بیروت، ۱۹۹۶م.
(۱۹) احمد بیهقی، السنن الکبری، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۴م.
(۲۰) احمد بیهقی، شعب الایمان، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۱۰ق.
(۲۱) احمد بیهقی، القرائة خلف الامام، به کوشش محمدسعید بن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۲۲)
ابنحزم، الاحکام، قاهره، ۱۴۰۴ق.
(۲۳)
ابنحزم، حجة الوداع، به کوشش ابوصهیب کرمی، ریاض، ۱۹۹۸م.
(۲۴)
ابنحزم، المحلی، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
(۲۵)
ابنحزم، الناسخ و المنسوخ فی القرآن، به کوشش عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت، ۱۴۰۶ق.
(۲۶) طبری، تاریخ، بیروت، ۱۴۰۷ق.
(۲۷) طبری، تفسیر، بیروت، ۱۴۰۵ق.
(۲۸) سیوطی، الاتقان، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
(۲۹) سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۳۰) سیوطی، تدریب الراوی، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، قاهره، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۶م.
(۳۱) سیوطی، الدر المنثور، بیروت، ۱۹۹۳م.
(۳۲) سیوطی، طبقات المفسرین، به کوشش علی محمد عمر، قاهره، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۳۳) سیوطی، لباب النقول، بیروت، داراحیاء العلوم.
(۳۴)
ابنعبدالبر، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲ق.
(۳۵)
ابنعبدالبر، التمهید، به کوشش مصطفی علوی و محمد عبدالکبیر بکری، رباط، ۱۳۸۷ق.
(۳۶)
ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت/دمشق، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
(۳۷)
ابنعساکر، تبیین کذب المفتری، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۳۸)
ابناثیر، اسد الغابه، قاهره، ۱۲۸۰ق.
(۳۹)
ابنخالویه، مختصر فی شواذ القرآن، به کوشش گ برگشترسر، قاهره، ۱۹۳۴م.
(۴۰)
ابنابی داوود، المصاحف، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۴۱) محمد مفید، الافصاح، قم، ۱۴۱۲ق.
(۴۲) محمد مفید، اوائل المقالات، به کوشش زنجانی و واعظ چرندابی، تبریز، ۱۳۷۱ق.
(۴۳) محمد بخاری، التاریخ الصغیر، به کوشش محمود ابراهیم زاید، حلب/قاهره، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
(۴۴) محمد بخاری، الصحیح، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۴۵) احمد برقی، المحاسن، به کوشش جلالالدین محدث، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۴۶)
ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲م.
(۴۷)
ابنحجر عسقلانی، الدرر الکامنه، به کوشش عبدالمعیدخان، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۴۸)
ابنحجر عسقلانی، العجاب فی بیان الاسباب، به کوشش عبدالحکیم محمد انیس، دمام، ۱۹۹۷ق.
(۴۹)
ابنحجر عسقلانی، فتح الباری، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، ۱۳۷۹ق.
(۵۰)
ابنحجر عسقلانی، «الکاف الشاف».
(۵۱)
ابنحجر عسقلانی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق.
(۵۲) محمد رودانی، صلة الخلف، به کوشش محمد حجی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۵۳)
ابنابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، به کوشش اسعد محمد طیب، بیروت، ۱۴۱۹ق/۱۹۹۹م.
(۵۴)
ابنابی حاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۵۵) احمد بن حنبل، العلل و معرفة الرجال، به کوشش وصیالله عباس، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۵۶) احمد بن حنبل، مسند، قاهره، ۱۳۱۳ق.
(۵۷)
ابنسعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
(۵۸) یوسف مزی، تهذیب الکمال، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرساله.
(۵۹) مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۶۰) ابوطالب مکی، قوتالقلوب، به کوشش باسل عیون السود، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۷م.
(۶۱) مجاهد، التفسیر، به کوشش عبدالرحمان طاهر سورتی، بیروت، المنشورات العلمیه.
(۶۲)
ابنندیم، الفهرست.
(۶۳) خلیل خلیلی، الارشاد، به کوشش محمدسعید عمر ادریس، ریاض، ۱۴۰۹ق.
(۶۴) عبدالرزاق صنعانی، تفسیر القرآن، به کوشش مصطفی مسلم محمد، ریاض، ۱۴۱۰ق.
(۶۵) عبدالرزاق صنعانی، المصنف، به کوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۶۶) احمد جصاص، احکام القرآن، بـه کوشش محمدصادق قمحـاوی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۶۷) احمد جصاص، الفصول فی الاصول، به کوشش عجیل جاسم نشمی، کویت، ۱۴۰۵ق.
(۶۸) عبدالکریم سمعانی، الانساب، بـه کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۶۹) عبدالکریم سمعانی، التحبیر، به کوشش منیره ناجی سالم،
بغداد، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م.
(۷۰) عمر نسفی، القند فی ذکر علماء سمرقند، به کوشش یوسف هادی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۷۱)
ابنحبان، الصحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۱۴ق/۱۹۹۳م.
(۷۲)
ابنحبان، کتاب المجروحین، به کـوشش محمود ابراهیم زایـد، حلب، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۷۳)
ابنحبان، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش م فلایشهامر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
(۷۴) محمد طوسی، التبیان، به کوشش قصیر عاملی، نجف، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
(۷۵) محمد طوسی، عدة الاصول، به کوشش محمدرضا انصاری، قم، ۱۳۷۶ش.
(۷۶) محمد طوسی، الفهرست، به کوشش محمدصادق آل بحرالعلوم، نجـف، ۱۳۵۶ق.
(۷۷) محمد طوسی، المبسوط، به کوشش محمدتقی کشـفی، تهـران، ۱۳۸۷ق.
(۷۸) احمد نجاشی، الرجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ق.
(۷۹) محمد مروزی، تعظیم قدر الصلاة، به کوشش عبدالرحمان بن عبدالجبار فریوایی، مدینه، ۱۴۰۶ق.
(۸۰) محمد مروزی، السنة، به کوشش سالم احمد سلفی، بیروت، ۱۴۰۸ق.
(۸۱) محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۸۲) احمد نحاس، اعراب القرآن، به کوشش زهیر غازی زاهد، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۸۳) احمد نحاس، معانی القرآن، به کوشش محمدعلی صابونی، مکه، ۱۴۰۹ق.
(۸۴) عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، به کوشش محمدباقر محمودی، تهران، ۱۴۱۱ق.
(۸۵)
ابنشهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، تهران، ۱۳۶۹ق.
(۸۶)
ابنشهر آشوب، معالم العلماء، نجف، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۱م.
(۸۷)
ابنشهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، ۱۳۷۶ق.
(۸۸) مقاتل بن سلیمان، تفسیر، به کوشش عبدالله محمود شحاته، قاهره، ۱۴۲۲ق/۲۰۰۱م.
(۸۹) علی اشعری، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۱۹۸۰م.
(۹۰)
ابنجوزی، تلبیس ابلیس، به کوشش سید جمیلی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۹۱)
ابنجوزی، زادالمسیر، بیروت، ۱۴۰۴ق.
(۹۲) محمد شهرستانی، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۹۳)
ابنعدی، الکامل، به کوشش یحیی مختار غزاوی، بیروت، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۸م.
(۹۴) محمد عقیلی، کتاب الضعفاء الکبیر، به کوشش عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۹۴م.
(۹۵) شهیدثانی، منیة المرید، به کوشش رضا مختاری، قم، ۱۴۰۹ق.
(۹۶) ابوالعباس اصم، مسند الشافعی، بیروت، دار الکتب العلمیه.
(۹۷) احمد ثعلبی، الکشف و البیان، بیروت، ۱۴۲۲ق.
(۹۸) حسین بغوی، معالم التنزیل، به کوشش خالد عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۹۹)
ابنجعفر، الجامع، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۸۱م.
(۱۰۰)
ابنطاووس، سعد السعود، نجف، ۱۳۶۹ق/۱۹۵۰م.
(۱۰۱)
ابنطاووس، الطرائف، قم، ۱۴۰۰ق.
(۱۰۲) قاضی عبدالجبار، تنزیه القرآن عن المطاعن، بیروت، دارالنهضة الحدیثه.
(۱۰۳) قاضی عبدالجبار، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، به کوشش فؤاد سید، تونس، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۴م.
(۱۰۴) قاضی عبدالجبار، متشابه القرآن، به کوشش عدنان محمد زرزور، قاهره، ۱۹۶۹م.
(۱۰۵) آقابزرگ تهرانی، الذریعه.
(۱۰۶) شریف رضی، تلخیص البیان، به کوشش عبدالغنی حسن قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۵م.
(۱۰۷) شریف رضی، حقائق التأویل، به کوشش محمدرضا آل کاشف الغطاء، بیروت، دارالمهاجر.
(۱۰۸) شریف رضی، المجازات النبویه، به کوشش طه محمد زینی، قاهره.
(۱۰۹) فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، قاهره، المطبعة البهیه.
(۱۱۰) فخرالدین رازی، المحصول، به کوشش طه جابر فیاض علوانی، ریاض، ۱۴۰۰ق.
(۱۱۱) یاقوت، ادبا.
(۱۱۲) مطهر مقدسی، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۹۱۶م.
(۱۱۳)
ابنانباری، نزهة الالباء، به کوشش ابراهیم سامرایی،
بغداد، ۱۹۵۹م.
(۱۱۴) سیدمرتضی، الامالی، به کوشش محمد بدرالدین نعسانی، قاهره، ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م.
(۱۱۵) سیدمرتضی، الذریعه، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۱۱۶) سیدمرتضی، الشافی فی الامامه، به کوشش عبدالزهراء حسینی خطیب، تهران، ۱۴۱۰ق.
(۱۱۷)
ابنفرحون، الدیباج المذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۱۱۸) حارث محاسبی، فهم القرآن و معانیه، به کوشش حسین قوتلی، بیروت، ۱۳۹۸ق.
(۱۱۹) قاضی عیاض، ترتیب المدارک، به کوشش محمد بن شریفه، رباط، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۲۰) محمدزاهد کوثری، تعلیقات بر تبیین کذب المفتری.
(۱۲۱)
ابنخیر اشبیلی، فهرست، به کوشش ف کودرا،
بغداد، ۱۹۶۳م.
(۱۲۲) زرکلی، اعلام.
(۱۲۳) محمد فیروزآبادی، البلغه، به کوشش محمد مصری، کویت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۲۴) یحیی فراء، معانی القرآن، به کوشش عبدالفتاح اسماعیل شلبی، قاهره، ۱۹۷۲م.
(۱۲۵)
ابنجزری، غایة النهایه، به کوشش گ برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۲ق/۱۹۳۳م.
(۱۲۶)
ابنعدیم، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۱۲۷) خدیویه، فهرست.
(۱۲۸)
ابنخلکان، وفیات.
(۱۲۹) هبةالله لالکایی، شرح اصول اعتقاد اهل السنه، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۰۲ق.
(۱۳۰) هبةالله لالکایی، کرامات اولیاء الله، به کوشش احمدسعد حمدان، ریاض، ۱۴۱۲ق.
(۱۳۱) احمد ادرنوی، طبقات المفسرین، به کوشش سلیمان بن صالح خزی، مدینه، ۱۹۹۷م.
(۱۳۲)
ابنفرضی، تاریخ العلماء و الرواة بالاندلس، به کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
(۱۳۳) عبدالوهاب سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م.
(۱۳۴)
ابنقاضی شهبه، طبقات الشافعیه، به کوشش حافظ عبدالعلیمخان، بیروت، ۱۴۰۷ق.
(۱۳۵) ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۱۳۶) ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبار اصبهان، به کوشش س ددرینگ، لیدن، ۱۹۳۴م.
(۱۳۷) سلیمان طبرانـی، المعجم الصغیر، به کـوشش محمد شکور امریر، بیروت/عمان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۳۸) سلیمان طبرانـی، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی بن عبدالمجید سلفی، موصل، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
(۱۳۹) اسماعیل اصفهانی، قوام السنۀ، دلائل النبوة، به کوشش محمدحداد، ریاض، ۱۴۰۹ق.
(۱۴۰) عبدالکریم رافعی، التدوین فی اخبار قزوین، به کوشش عزیزالله عطاردی، بیروت، ۱۹۸۷م.
(۱۴۱) علی قمی، التفسیر، به کوشش طیب موسوی جزایری، نجف، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق.
(۱۴۲) علی واحدی، اسباب النزول، قاهره، ۱۳۸۸ق.
(۱۴۳) محمد داوودی، طبقات المفسرین، بیروت، ۱۴۰۳ق.
(۱۴۴)
ابننقطه، التقیید، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت، ۱۴۰۸ق.
(۱۴۵)
ابننقطه، تکملة الاکمال، به کوشش عبدالقیوم عبدرب النبی، مکه، ۱۴۱۰ق.
(۱۴۶) محمد ابوالعرب، طبقات علماء افریقیه و تونس، به کوشش علی شابی و حسن یافی، تونس/الجزایر.
(۱۴۷)
ابنماکولا، الاکمال، بیروت، ۱۴۱۱ق.
(۱۴۸)
ابنماجه، السنن، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۱۹۵۲-۱۹۵۳م.
(۱۴۹)
ابنابار، التکمله، به کوشش عبدالسلام هراس، بیروت، ۱۹۹۵م.
(۱۵۰)
ابنابار، المعجم، به کوشش ف کودرا، مادرید، ۱۸۸۵م.
(۱۵۱) حاجیخلیفه، کشف.
(۱۵۲)
ابنابی یعلی، طبقات الحنابله، به کوشش محمدحامد فقی، قاهره، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۱۵۳) ابراهیم صریفینی، تاریخ نیشابور، به کوشش محمدکاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
(۱۵۴) آذرنوش، تاریخ ترجمه از عربی به فارسی، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۱۵۵) علی هجویری، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، سنپترزبورگ، ۱۳۰۴ش/۱۹۲۶م.
(۱۵۶) عبدالله سراج، اللمع فی التصوف، به کوشش کامل مصطفی هنداوی، بیروت، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۱م.
(۱۵۷) محمد کشی، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ش.
(۱۵۸) فرات کوفی، التفسیر، تهران، ۱۴۱۰ق.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تاریخ تفسیر دوره آغازین »، ج۱۵، ص۱۷.