بهاءالدین سلطان ولد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَهاءُالدّینْ سُلْطانْ وَلَد، محمد بن جلالالدین محمد، معروف به سلطان ولد و متخلص به «ولد» (۲۵
ربیع الآخر ۶۲۳-۷۱۲ق/۲۵آوریل۱۲۲۶-۱۳۱۲م)، فرزند بزرگ و دومین جانشین
مولانا جلالالدین بلخی، نام او در برخی منابع بهاءالدین احمد آمده است، اما با توجه به تصریح افلاکی بر آنکه مولانا در بزرگداشت
پدر خود، نام و
لقب او را بر پسرش نهاد.
بهاءالدین محمد درستتر به نظر میرسد.
سلطان ولد در لارنده ـ قرمان کنونی ـ واقع در جنوب قونیه که در آن
زمان یکی از مراکز حکومت
سلجوقیان روم در آسیای صغیر بود، هنگامی که پدرش ۱۹ سال داشت و هنوز در
قونیه ساکن نشده بود، به دنیا آمد.
بهاءالدین محمد و برادرش علاءالدین محمد هردو از همسر نخست مولانا، گوهرخاتون، دختر
خواجه شرفالدین لالای سمرقندی بودند.
مولانا جلالالدین از همان ابتدا لطف و عنایت خاصی به او داشت و این توجه و مهربانی را بارها با قول و فعل خود بیان کرده بود.
ظاهراً مولانا خود کتاب هدایۀ
برهانالدین ابوبکر مرغینانی (د ۵۹۳/۱۱۹۷م) را به او آموخت و هنگامی که به سن تحصیل رسید، او و برادرش علاءالدین را به
حلب و
دمشق فرستاد.
بهاءالدین پس از بازگشت از
شام، به سلوک باطنی نزد پدر،
برهانالدین محقق ترمذی (د ۶۳۸ق/۱۲۴۰م)،
شمس تبریزی (د ۶۴۵ق/۱۲۴۷م)،
صلاحالدین فریدون زرکوب (د ۶۵۷ق/۱۲۵۹م) و
حسامالدین چلبی (د ۶۳۸ق) پرداخت.
بهاءالدین رابطۀ بسیار نزدیکی با پدرش
مولانا داشت و برخلاف برادرش که چندان علاقهای به طریق زندگی و سلوک صوفیانۀ پدر نشان نمیداد، همواره از مولانا پیروی میکرد و در جمع دوستان و مریدان او حاضر میشد و روش و منش او را سرمشق خود قرار داده بود. شاید به همین سبب بود که مولانا از میان پیروان و نزدیکانش، صلاحالدین زرکوب، حسامالدین چلبی و او را نزدیکترین کسان به خود میدانست.
بهاءالدین در بیشتر محافل صوفیان در کنار پدر حاضر بود و چنان شباهت ظاهری به او داشت که اغلب او را برادر مولانا میپنداشتند.
پس از ناپدید شدن شمس تبریزی در ۶۴۳ق/۱۲۴۵م، مولانا سطان ولد را برای بازگرداندن او به
دمشق فرستاد. در راه بازگشت سلطان ولد از دمشق تا قونیه را پیاده در رکاب شمس آمد و در این
سفر نصیبهای فراوان از او برد.
بهاءالدین ولد، مانند پدرش، به
شمس تبریزی بسیار ارادت داشت و در سفری که برای دلجویی و آوردن وی به فرمان
مولانا به
دمشق رفت، از این شهر تا قونیه پیاده در رکاب شمس دوید
و شمس را به شیخی خود برگزید.
سلطان ولد به خواست مولانا با فاطمه خاتون، دختر صلاحالدین فریدون زرکوب
ازدواج کرد. مولانا فاطمه خاتون را بسیار گرامی میداشت و همواره سلطان ولد را به نیکی در حق او سفارش میکرد. سلطان ولد از فاطمه خاتون دو دختر به نامهای مطهره خاتون (عابده) و شرف خاتون (عارفه)، و یک پسر به نام چلبی
شمسالدین امیرعارف (د ۷۱۹ق/۱۳۱۹م) داشت که بعد از وی جانشین او شد. وی همچنین از همسر دیگر نصرت خاتون، دارای پسری به نام چلبی
شمسالدین امیرعابد، و از همسر سومش سنبله خاتون نیز، دارای دو پسر به نامهای چلبی
حسامالدین امیر زاهد و چلبی امیر واجد بود.
پس از درگذشت مولانا در ۶۷۲ق/ ۱۲۷۳م، سلطان ولد که میدانست مولانا خود حسامالدین چلبی را به خلیفگی منصوب داشته است و نیز میدانست که در زمان حیات پدر نیز وی
خلافت او را عهدهدار بود، با وجود اصرار حسامالدین جانشینی را نپذیرفت. از اینرو، حسامالدین به جای مولانا نشست و بهاءالدین در تمام مدت ۱۱سال خلافت وی، به او در مقام مرشد و خلیفه
احترام میگذاشت و با فروتنی از او
اطاعت میکرد.
این نکته که پس از درگذشت حسامالدین (۶۸۳ق/۱۲۸۴م) چه کسی جانشینی او را به عهده گرفت، چندان روشن نیست. چنان که از روایت افلاکی
و سپهسالار
برمیآید، پس از حسامالدین، سلطان ولد به خلافت نشست و
طریقۀ مولویه را سامان داد. این همان روایت مورد قبول معتقدان به اقطاب سبعه در سلسلۀ مشایخ مولویه (
بهاء
ولد، برهانالدین محقق ترمذی، مولانا جلالالدین، شمس تبریزی، صلاحالدین زرکوب، حسام الدین چلبی، سلطان ولد) است. اما عدهای از محققان براساس برخی ابیات ولدنامه که در آنها از فردی به نام
کریمالدین بن بکتمور (د ح۶۹۱ق/۱۲۹۲م با ستایش یاد شده است، در این باره تردیدهایی روا داشتهاند. بهاءالدین سلطان ولد در این ابیات کریمالدین را همچون مرشد و خلیفه ستوده، و بر ۷
سال خلافت او تصریح کرده است.
با استناد به این ابیات، برخی محققان برآن باورند که کریمالدین بن بکتمور، از جمله مریدان برجسته و از یاران نزدیک مولانا بوده است و پس از درگذشت حسامالدین چلبی، در ۷سال باقی ماندۀ عمر خود خلافت را بر عهده داشته است. این روایتی است که مورد پذیرش معتقدان به اقطاب تسعه (
بهاء
ولد، برهانالدین محقق، مولانا جلالالدین، شمس تبریزی، صلاحالدین، حسامالدین، کریمالدین، سلطان ولد، امیرعارف چلبی) است.
برخی دیگر از محققان نیز با جمعبندی شواهد موجود چنین نیتجه گرفتهاند که گرچه سلطان ولد عملاً پس از درگذشت حسامالدین بر مسند خلافت طریقۀ مولویه نشست، اما چون کمال معنوی لازم را در خود نمیدید، کریمالدینبن بکتمور را مرشد و پیر خود قرار داد و از او متابعت نمود؛ درعین حال، چون تجربۀ شمس تبریز و پدرش را پیش روداشت، این موضوع را فاش نکرد تا طریقۀ تازه پا گرفته را دستخوش تشویش و پریشانی نسازد، و از این روست که موضوع کریمالدین در پردهای از ابهام باقیمانده است.
به هر روی، شکلگیری و انسجام سلسلۀ مولویه به خلافت سلطان ولد آغاز میشود. او مریدان پدر را به دور خود گرد آورد و امور این طریقه را سامان بخشید.
نخست در همان زمان خلافت حسامالدین به یاری مریدان بقعهای بر فراز مزار
مولانا در قونیه ساخت که به این شهر مرکزیتی در خور بخشید.
وی پس از آن، در طول ۳۰ سال پیشوایی طریقۀ مولویه به وضع آداب و سامان بخشی امور و تشکیلات این طریقه پرداخت و با برپایی خانقاههای مولویه و فرستادن نمایندگان و نواب به شهرهای مختلف در انتشار طریقۀ مولویه کوشید.
با آنکه در گذشته سلطان ولد را مبدع اصول و ضوابط معینی برای
سماع مولویه میدانستند، امروزه اعتقاد بر آن است که شکل فعلی سماع این طریقه زیر نظر پیر عادل چلبی (د ۸۶۴ق/۱۴۶۰م) شکل گرفته است. در این شکل از سماع، دور سهگانۀ رسمی در ابتدای این آیین به یادبود سلطان ولد «دور ولدی» نامیده میشود.
سلطان ولد نخستین زندگینامهنویسی و مفسر افکار و اشعار پدرش مولاناست. وی قبل از سپهسالار و افلاکی به شرح زندگی مولانا و تدوین تاریخ
مولویه پرداخت و آثار او مآخذ قابل اعتمادی برای این دو تن بوده است. همچنین بنا به اعتقاد برخی محققان وی نخستین کسی است که به بازخوانی و بازنویسی خطابهها و مجالس پدرش پرداخت و آنها را در قالب مجالس سبعه گرد آورد. نیز به اعتقاد برخی دیگر قدیمترین نسخۀ مقالات شمس نیز توسط سلطان ولد گردآوری، و به دست او نوشته شده است.
گرچه برخی به دقت او در ارائه اطلاعات تاریخی را مورد انتقاد قرار دادهاند، اما در هر حال، آثار وی از جملۀ معتبرترین منابع برای درک زندگانی و اندیشۀ پدرش و نیز شرایط اجتماعی و چگونگی سیر تحول طریقۀ مولویه به شمار میرود.
آثار بهاءالدین سلطان ولد در بررسی و بازسازی سیر تحول
شعر ترکی نیز دارای اهمیت بسیار است. در دیوان فارسی او ۱۲۹بیت، در ولدنامه ۷۶-۸۰ بیت و در ربابنامه ۱۶۲-۱۷۵ بیت اشعار ترکی وجود دارد که به ترکی سلجوقی و لهجۀ اغوزی سروده شدهاند و نخستین نمونههای شعر ترکی غربی در
آسیای صغیر به شمار میروند. در این ابیات که معرف ابتداییترین مرحلۀ شکلگیری شعر ترکی در آغاز تشکیل دولت عثمانیاند، در همه حال غلبه با واژهها و اصطلاحات ترکی است و نسبت به اشعار ترکی دورههای بعد لغات عربی و فارسی اندکی در آنها یافت میشود.
این دسته از اشعار سلطان ولد توجه بسیاری از محققان غربی همچونهامرپورگشتال، ویکرهاوزر، برناورو... را به خود جلب کرده است، تا آنجا که مجموعههای متعددی از این اشعار را در نشریات گوناگون و یا بهطور مستقل به چاپ رسانیدهاند و برخی همچون گیپ،
در تحقیقات خود سلطان ولد را آغازگر شعر یک ملت دانستهاند.
اهمیت دو چندان این اظهارنظر آنگاه روشن میشود که به خاطر آوریم سلطان ولد به عنوان آغازگر شعر ترکی، خود فردی ایرانی و پارسی زبان بوده است و این نکته خود بیانگر جایگاه
زبان و ادبیات فارسی در شکلگیری ادبیات ترکی است.
برخی دیگر از محققان در مقایسۀ شعر ترکی عارفانۀ عامیانه ـ که توسط «عاشق» ها سروده میشد و یونس امره برجستهترین نمایندۀ آن به شمار میرود ـ با شعر ترکی ادیبانه ـ که سرودۀ «شاعر» ها بود و سلطان ولد شاخصترین نمونۀ آن دانسته میشود ـ سلطان ولد را معرف گرایش یا مکتبی در شعر ترکی دانستهاند که زیر تاثیر شعر فارسی قرارداشته، و در نخستین گام خود کوشیده است تا شعر ترکی را در وزن اشعار فارسی بگنجاند.
علاوه بر محققان غربی و پیش از آنها ولدچلبی (ایزبوداق) و کیسیلی رفعت ابیات ترکی سلطان ولد را در کتابی با عنوان دیوان ترکی سلطان ولد در ۱۳۴۱ق/۱۹۲۳م در استانبول به چاپ رسانیدند و پس از آن منصور اوغلو این ابیات را در مجموعهای به نام سلطان ولدن ترکچه منظومه لری «منظومههای ترکی سلطان ولد» در ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م در
استانبول منتشر ساخت.
سلطان ولد در ۱۰
رجب ۷۱۲ در ۸۹ سالگی در قونیه درگذشت و در جوار پدرش به خاک سپرده شد و پس از
مرگ او، پسرش امیرعارف چلبی خلافت طریقۀ مولویه را برعهده گرفت.
بهاءالدین سلطان ولد به
فارسی ،
عربی ،
ترکی و
یونانی شعر میسرود و «ولد» تخلّص میکرد.
در ولدنامه
تصریح کرده است که ترکی و
رومی (یونانی) را درست نمیداند اما به فارسی و
تازی بهتر سخن میگوید.
همایی
ابیات عربی ولدنامه را نیز سست دانسته است.
اشعار فارسی و عربی او در رباب نامه فصیحتر است.
به گفته گیب،
اشعار ترکی او کهنترین نمونه شعر ترکی غربی است و برای خاورشناسان بسیار جالب توجه بوده است.
از بهاءالدین سلطان ولد۴ اثر منظوم و یک اثر منثور به فارسی به جای مانده است. همۀ این آثار که نسخههای خطی متعددی از آنها وجود دارد، به چاپ رسیدهاند:
دیوان، که نزدیک به ۱۳هزار
بیت از غزلیات، قصاید، مقطعات، ترکیبات و رباعیات و ترجیعبندهای او را در بردارد. در این دیوان علاوه بر اشعار فارسی، ابیات ترکی و عربی و نیز گاهی ابیات یونانی دیده میشود. این اثر را که بهاءالدین به
تقلید از غزلهای دیوان شمس سروده است، نخستین بار فریدون نافذ اوزلُق در ۱۳۲۰ش/۱۹۴۱م در استانبول و آنکارا، و پس از او سعید نقیسی براساس نسخهای دیگر در ۱۳۳۸ش در
تهران به چاپ رسانید.
مثنویهای سه گانه که مجموعاً مثنویات ولدی یا ولدنامه نامیده میشوند و عبارتند:
ولدنامه یا مثنوی ولدی یا ابتدا نامه، که نخستین مثنوی از این مجموعه و دارای ده هزار بیت است. وی این اثر را در فاصلۀ
ربیع الاول تا
جمادی الآخر۶۹۰ در بحر خفیف مخبون مقصور و به وزن حدیقةالحقیقۀ سنایی سروده، و در آن به شرح زندگانی و مقامات
بهاء
ولد، برهانالدین محقق، مولانا، شمس تبریزی، صلاحالدین زرکوب و حسامالدین چلبی پرداخته است
. این مثنوی با مقدمۀ مفصل و حاشیۀ
جلالالدین همایی در تهران (۱۳۱۵-۱۳۱۶ش) به چاپ رسیده است.
ربابنامه، دومین مثنوی سلطان ولد و اثری عرفانی است که در مقایسه با ولدنامه از استحکام، فصاحت و صبغۀ عرفانی بیشتری برخوردار است. وی این مثنوی را ـ چنانکه خود گفته ـ به درخواست یکی از مریدان یا بزرگان و در مدت ۵ ماه در ۷۰۰ق/۱۳۰۱م در بحر رمل مسدس مقصور، یعنی همان وزن مثنوی پدرش مولانا سروده است. در این کتاب نیز علاوه بر اشعار فارسی، شماری ابیات ترکی و یونانی وجود دارد. علاوه بر مجموعههای ابیات ترکی ـ که پیشتر به آنها اشاره شد ـ ۱۳بیت از ابیات یونانی این مثنوی نیز توسط مایر به چاپ رسیده است. بهاءالدین در این
مثنوی بیش از آنکه به صنایع ادبی و ظرافتهای شاعرانه توجه داشته باشد، به دنبال آن بوده است که نکات و مشکلات مثنوی مولوی را شرح، و دقایق عرفانی را توضیح دهد. از همین رو، گاه مضمون اشعار آن مکرر و ملالآور به نظر میرسد و لحن آن به کتابهای تعلیمی نزدیک میشود. با این همه، این مثنوی از نظر درک مشکلات و نکات مبهم و خلاصۀ مثنوی اهمیت خاص خود را دارد.
این کتاب به کوشش علی سلطانی گردفرامرزی در ۱۳۵۹ش در
تهران به چاپ رسیده است.
انتهانامه، سومین مثنوی از این مجموعه است که مانند ربابنامه در وزن رمل سروده شده، و در آخرین روز ذیقعدۀ ۷۰۸ به پایان رسیده است. سلطان ولد در این مثنوی که متمم دو مثنوی دیگر به شمار میرود و مشتمل بر بیش از ۷هزار بیت است، بیآنکه مضامین جدید واندیشههای نوی آورده باشد، نکات عرفانی و مسائل مربوط به سلوک معنوی را با بیانی دیگر شرح داده، و با استناد به آیههای قرآنی و
احادیث نبوی به توضیح اعتقادات صوفیانه پرداخته است.
معارف، اثری منثور در
تصوف و
عرفان است که بدون مقدمه، خطبۀ ثنا و
حمد و... بوده، و متشکل از فصلهای مستقلی است که در آنها موضوعاتی چون
تفسیر آیات قرآنی، شرح دقایق عرفانی آداب خانقاهی و... آمده است. هر یک از این فصلها ظاهراً نخست مجلس یا گفتاری بوده که بعدها توسط خود سلطان ولد نوشته شده، و از مجموعۀ آنها کتابی این چنین فراهم آمده است. معارف سلطان ولد را باید ادامۀ سنتی دانست که از
زمان بهاء
ولد، جد سلطان ولد در میان آنان وجود داشته است؛ چنانکه معارف
بهاء
ولد وفیه مافیه مولانا نیز مجموعهای از گفتارها و مجالس است که به همین شیوه گردآوری و نوشته شدهاند.
سلطان ولد در این گفتارها با بیانی شیوا به مضامین گوناگون پرداخته، و با استفاده از تمثیلها،
آیات قرآنی و احادیث نبوی نکتههای مورد نظر خود را بیان کرده است. از آنجاکه پارهای از این نکتهها در مثنوی مولوی، معارف
بهاء
ولد، فیه مافیه و مقالات شمس نیز دیده میشود، میتوان دریافت که سلطان ولد در حین مجلسگویی یا در هنگام نوشتن این مطالب به مضامین این آثار توجه داشته است.
معارف سلطان ولد نخستین بار بهطور ناقص، همراه با فیه مافیه مولانا و به عنوان ضمیه یا جلد دوم فیه مافیه در ۱۳۳۴ق/۱۹۱۶م با چاپ سنگی در تهران منتشر شد. سپس مجموعۀ کامل آن به کوشش نجیب مایل هروی در ۱۳۶۱ش در تهران به چاپ رسید.
(۱) افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، ۱۹۵۹م.
(۲) بهاءالدین سلطان ولد، محمد، ولدنامه، به کوشش جلالالدین همایی، تهران ۱۳۱۵-۱۳۱۶ش.
(۳) جامی، عبدالرحمان، نفحاتالانس، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۴) خزانهدارلو، محمدعلی، مقدمه بر انتهانامۀ بهاءالدین سلطان ولد، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۵) خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، به کوشش محمددبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۶) داراشکوه، محمد، سفینةالاولیا، کانپور، ۱۸۸۴م.
(۷) سپهسالار، فریدون، احوال مولانا جلالالدین مولوی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۲۵ش.
(۸) سلطانی گردفرامرزی، علی، مقدمه بر رباب نامۀ بهاءالدین سلطان ولد، تهران، ۱۳۵۹ش.
(۹) صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۰) غلام سرور لاهوری، خزینةالاصفیاء، کانپور، ۱۸۹۴.
(۱۱) فروزانفر، بدیعالزمان، زندگانی مولانا جلالالدین محمد، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۱۲) گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلالالدین، ترجمۀ توفیقهاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۳) مایل هروی، نجیب، مقدمه بر معارف بهاءالدین سلطان ولد، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۴) مدرس، محمدعلی، ریحانة الادب، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۱۵) موحد، محمدعلی، مقدمه بر مقالات شمس تبریزی، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۱۶) مولوی، مکتوبات، به کوشش توفیقهاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۱۷) نفیسی، سعید، تعلیقات بر احوال مولانا جلالالدین مولوی (نک: هم، سپهسالار).
(۱۸) نفیسی، سعید، مقدمه بر دیوان بهاءالدین سلطان ولد، تهران، ۱۳۳۸ش.
(۱۹) همایی، جلالالدین، مقدمه بر ولدنامه (نک: هم، بهاءالدین سلطان ولد).
(۲۰) Behrnauer، W F A، » Ueber die ۱۵۶ seldschukischen Distichen aus Sultân Weled’s Rebâbnâme «، ZDMG، ۱۸۶۹، vol XXIII.
(۲۱) Brown، j، The Dervishes، edH A Rose، London، ۱۹۶۸.
(۲۲) Browne، E G، A Literary History of Persia، Cambridge، ۱۹۶۹.
(۲۳) EI۱.
(۲۴) EI۲.
(۲۵) Gibb، E J W، A، History of Ottoman Poetry، Cambridge، ۱۹۸۵.
(۲۶) Gölpinarli، A، Mevlânâ’dan sonra Mevlevîlik، Istanbul، ۱۹۵۳.
(۲۷) IA.
(۲۸) Iranica.
(۲۹) Köprülü، Fuad، Türk edebiyati’nda ilk mutasavviflar، Ankara، ۱۹۷۶.
(۳۰) Mansuroglu، M، Sultan Veled’in türkçe manzumeleri، Istanbul، ۱۹۵۸.
(۳۱) Ritter، H، » Maulānā Ğalāladdin Rūmi und sein Kreis «، Der Islam، Berlin، ۱۹۴۲، volXXVI.
(۳۲) Schimmel، A، The Triumphal Sun، London، ۱۹۷۸.
(۳۳) Trimingham، JS، The Sufi Order in Islam، Oxford، ۱۹۷۱.
(۳۴) Wickerhauser، M، » Seldschukische Verse «، ZDMG، ۱۸۶۶ volXX.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بهاءالدین سلطان ولد»، شماره۵۲۰۸. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بهاءالدین سلطان ولد»، شماره۲۱۵۲.