• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بلعم باعورا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بَلعم باعورا عالمی معاصر حضرت موسی (علیه‌السّلام) و برخوردار از آیت الهی بود که بر اثر پیروی از شیطان و هوای نفس به گمراهی و انحطاط گرایید؛ در این مقاله سرگذشت بلعم باعورا را از کتب مقدس (تورات) و روایات اسلامی و سوره اعراف در قرآن مجید بیان می‌کنیم.

فهرست مندرجات

۱ - بیوگرافی
       ۱.۱ - از علمای بنیاسرائیل
       ۱.۲ - نواده لوط پیامبر
       ۱.۳ - نسب بلعم
       ۱.۴ - قدرت بر پیشگویی
۲ - بلعم باعورا در تورات
       ۲.۱ - خصوصیات باعورا در تورات
       ۲.۲ - داستان باعورا و پادشاه موآب
۳ - بلعم در روایات اسلامی
       ۳.۱ - نفرین موسی و بنیاسرائیل
       ۳.۲ - گرایش به دین پادشاه مآرب
       ۳.۳ - قبول رشوه
۴ - بلعم باعورا در قرآن
       ۴.۱ - مراد از آیاتنا
              ۴.۱.۱ - نبوت
              ۴.۱.۲ - اسم اعظم
              ۴.۱.۳ - استجابت دعا
              ۴.۱.۴ - کرامت باطنی
       ۴.۲ - شان نزول آیه
              ۴.۲.۱ - در مورد بلعم
              ۴.۲.۲ - امیه بن صلت
              ۴.۲.۳ - ابوعامر بن نعمان
              ۴.۲.۴ - سه دعای ناکام
              ۴.۲.۵ - مثال اعراض از ایمان
۵ - ماجرای بلعم باعورا
       ۵.۱ - تشبیه به سگ
       ۵.۲ - تقاضای نفرین
       ۵.۳ - سخن الاغ با بلعم
       ۵.۴ - نقشه بلعم برای پیروزی
       ۵.۵ - ناکامی نقشه بلعم
       ۵.۶ - انحراف عابد بنیاسرائیل
۶ - چرایی و چگونگی انحراف
۷ - نتیجه‌گیری قرآن از بلعم
۸ - موقعیت بلعم قبل انحراف
۹ - فهرست منابع
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع


بَلعَم بن باعور، شخصیتی در تورات و روایات اسلامی که نخست در سبیل هدایت بود و سپس گمراه شد. نام پدرش را بعور، باعورا، باعرا و اَبَر گفته‌اند.
اگر بلعم واژه‌ای عربی باشد به معنی مردی است که زیاد‌ می‌خورد و غذا را‌ می‌بلعد. اما گویند بلعم همان بِلْعام در تورات و نامی عبری‌ می‌باشد به معنای «خداوند مردم»
[۴] مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص۱۸۰.


۱.۱ - از علمای بنیاسرائیل

بلعم باعورا از علماء بنیاسرائیل، معاصر حضرت موسی (علیه‌السّلام) بود که در یکی از قریه‌های بلقاء شام زندگی می‌کرد.
[۵] شبستری، عبدالحسین، اعلام قرآن، ص ۲۰.


۱.۲ - نواده لوط پیامبر

ابن قتیبه در روایتش از وهب بن منبّه، بلعم را از نوادگان دختری لوط پیامبر دانسته، اما طبرسی به نقل از ابوحمزه ثمالی، و ثعلبی او را از نوادگان پسری لوط معرفی کرده‌اند.

۱.۳ - نسب بلعم

برخی گفته‌اند که بلعم همان لقمان است که حکایت‌های او پیش از اسلام در میان اعراب رواج داشته است، هر چند ثعلبی
[۹] ثعلبی، احمد بن محمد، قصص الانبیاء، ج۱، ص۲۰۹، بیروت (بی تا).
نام پدر هر دو را باعور گفته است، اما او نسب بلعم را به لوط و نسب لقمان را به تارخ پدر ابراهیم رسانیده است. طبری در روایات خود از ابن مسعود و مجاهد، بلعم را از بنیاسرائیل دانسته است و در دو روایتش از ابن عباس او را یمنی و کنعانی معرفی کرده است . بغوی و دیگران نیز از او پیروی کرده‌اند.

۱.۴ - قدرت بر پیشگویی

بلعم پیشگویی می‌کرد و از حوادث آینده خبر می‌داد. گویا پیرو آئین ابراهیم بوده و مردم از اطراف به نزد او می‌آمدند تا دربارۀ آنان پیشگویی کند و برای برکت‌یافتن دارایی و زندگی آنها دعا کند.


بلعم باعورا، همان بِلْعام بن بِعُوْر یاد شده در تورات است.
[۱۴] کتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۵.
بِلْعام را نامی عبری و به معنای خداوند مردم دانسته‌اند.
[۱۵] قاموس کتاب مقدس، ص۱۸۷.


۲.۱ - خصوصیات باعورا در تورات

براساس گزارش تورات وی عالمی موحِّد،
[۱۶] قاموس کتاب مقدس، ص۱۸۸.
مستجاب الدعوه،
[۱۷] کتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۶.
برخوردار از علم و رؤیای‌ الهی
[۱۸] کتاب مقدس، اعداد ۲۴: ۱۶.
و ساکن قریه فُتور در کنار رود فرات بوده
[۱۹] کتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۵.
[۲۰] قاموس کتاب مقدس، ص۶۴۵.
و از حوادث آینده خبر می‌داده است.
[۲۱] کتاب مقدس، اعداد ۲۴ : ۱۷، ۲۵.
وی که معاصر حضرت موسی (علیه‌السّلام) و گویا پیرو آیین ابراهیم بوده
[۲۳] قاموس الکتاب المقدس، ص۱۸۹.
در عصر خویش و به سبب ویژگی‌های یاد شده، آوازه و جایگاه بلندی داشته است. مردم از اطراف و اکناف به نزد وی می‌آمده‌اند تا درباره آنان پیشگویی کرده یا برای برکت یافتنِ دارایی و زندگی آنها دعا کند.
[۲۴] قاموس کتاب مقدس، ص۱۸۷-۱۸۸.


۲.۲ - داستان باعورا و پادشاه موآب

زمانی که بنیاسرائیل، همراه موسی (علیه‌السّلام) و در ادامه جنگ با قبایل بت‌پرست، در دشت موآب، در شرق رود اردن و رو به روی اریحا اردو زدند، مردم موآب و مدیان از شمار انبوه آنان به هراس افتادند. پادشاه موآب به نام «بالاق» سفیرانی را به همراه پول به نزد بِلْعام روانه کرد تا وی با نفرین بر بنیاسرائیل، زمینه شکست آنان را فراهم آورد.
[۲۵] کتاب مقدس عهد عتیق، باب ۲۲ـ۲۴.
بِلعام با این سخن که خداوند مرا از نفرین بر بنیاسرائیل باز می‌دارد درخواست آنان را رد می‌کند. بار دوم گروهی بزرگ‌تر و مهم‌تر و با این وعده که هرچه او بخواهد، بالاق به وی می‌دهد، نزد بلعام می‌آیند. این بار وی اجازه می‌یابد که به همراه سفیران بالاق برود، به شرط آنکه جز خواست خدا را بر زبان جاری نکند. به سبب خشم خدا از این کار، فرشته‌ای با شمشیری برآمده از نیام، سه بار راه را بر الاغ بلعام می‌بندد: بار نخست الاغ رم کرده، بار دوم بین دو دیوار، پای بلعام را به دیوار فشرده، بار سوم می‌خوابد. حیوان که هر بار از دست بلعام کتک می‌خورده به قدرت خدا لب به سخن و اعتراض می‌گشاید. بلعام پس از رسیدن به موآب، سه بار و هر بار در جایی متفاوت از دیگری درصدد نفرین بر بنیاسرائیل برمی‌آید؛ اما هر بار خواست خداوند مبنی بر تعریف و تمجید بنیاسرائیل و دعا برای آنان بر زبان وی جاری می‌شود. بالاق ناخشنود از این رویداد، او را روانه شهرش می‌کند.
[۲۶] کتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۱، ۴۱.
[۲۷] کتاب مقدس ۲۳ : ۱، ۳۰.
[۲۸] کتاب مقدس ۲۴ : ۱، ۲۵.
بُستانی
[۲۹] بُستانی، بطرس، کتاب دایره المعارف، ج۵، ص۵۶۳.
به نقل از بعضی از مفسران کتاب مقدس به ساختگی بودن داستان بلعم اشاره کرده است.


در روایات اسلامی از شخصیت بلعم و کیفیت گمراه شدنش سه گونه سخن رفته است :

۳.۱ - نفرین موسی و بنیاسرائیل

کنعانیان از او خواستند تا در حق موسی و همراهانش، یا در حق یوشع و یارانش نفرین کند، اما نفرین بلعم به عکس اثر کرد. ازین‌رو وی برای نابودی بنیاسرائیل پیشنهاد کرد که در میان آنان فساد و فحشا رواج داده شود. بر اساس برخی گزارش‌های تورات، مردم موآب و مدیان پس از ناکامی بلعام در نفرین بنیاسرائیل و با پیشنهاد وی، زنان و دختران خود را با هدف به انحراف کشاندن قوم موسی (علیه‌السّلام) به اردوگاه آنان روانه کردند.
[۳۰] کتاب مقدس، اعداد ۲۵: ۱، ۶، ۸، ۱۶-۱۷.
[۳۱] کتاب مقدس، اعداد ۳۱ : ۱۵، ۱۷.
این نیرنگ سودمند افتاد و در نتیجه خداوند بر بنیاسرائیل غضب کرد و ایشان را به طاعون مبتلا ساخت که بیش از هفتاد هزار نفر از آنان از بین رفتند. در تورات بدون استناد ماجرا به بلعم، به وقوع فحشا و طاعون و مرگ بیست و چهار هزار نفر اشاره شده است
[۳۸] کتاب مقدس عهد عتیق، ۲۵: ۱ـ۹.
همچنین شمار فراوانی نیز که به درخواست زنان، در مراسم قربانی بت‌های آنان شرکت کرده و ضمن خوردن از گوشت قربانی‌ها، بر بت‌ها سجده کرده بودند به سبب ارتداد و به فرمان خدا و به دست موسی و یارانش کشته می‌شوند.
[۴۰] کتاب مقدس، اعداد ۲۵ : ۲، ۵.
بنابر گزارش تورات، بلعام سرانجام همراه حاکمان مِدْیان و به دست بنیاسرائیل کشته می‌شود.
[۴۱] کتاب مقدس، اعداد ۳۱: ۸.
ناکامی بلعام در نفرین بر بنیاسرائیل، تکلم الاغ او و به انحراف و ارتداد کشاندن بنیاسرائیل در عهد جدید نیز بازتاب یافته و از بلعام به عنوان نماد عالمی کذاب، رشوه خوار و مفسد یاد شده است که موجب انحراف و گمراهی دینی مردم می‌شود
[۴۲] کتاب مقدس، نامه دوم پِطْرُس، ۲: ۱۴، ۱۶.
[۴۳] کتاب مقدس، مکاشفات یُوحَنّا ۲: ۳.
[۴۴] کتاب مقدس، نامه یِهُوداه، ۱۱.
؛ همچنین در منابع اهل کتاب از پیدایش برخی فرقه‌های مذهبی یاد شده است که به پیروی از آموزه‌های بلعام، زنا کرده و از گوشت قربانیان بت‌ها می‌خورده‌اند.
[۴۵] کتاب مقدس، مکاشفات یوحنّا ۲ : ۱۴.
[۴۶] قاموس الکتاب المقدس، ص۵۰۹.


۳.۲ - گرایش به دین پادشاه مآرب

به گفته مالک بن دینار، حضرت موسی، بلعم را برای تبلیغ نزد پادشاه مَدیَن فرستاد و او پس از گرفتن عطای پادشاه به دین او درآمد؛

۳.۳ - قبول رشوه

به گفته مجاهد، بلعم پیامبری بود که به او رشوه دادند تا سکوت کند.


نام بَلعم باعورا از اَعلام غیر مصرّح قرآن (صریحاً در قرآن نیامده است) است. همه مفسران شیعه و سنی
[۵۵] خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامۀ قرآن و قرآن پژوهی، ج ۱، ص ۳۸۸.
هرچند با دیدگاهی متفاوت، در ذیل آیات ۱۷۵-۱۷۶ اعراف به گزارشی از سرگذشت وی پرداخته‌اند: «واتلُ عَلَیهِم نَبَاَ الَّذی ءاتَینـهُ ءایـتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَاَتبَعَهُ الشَّیطـنُ فَکانَ مِنَ الغاوین• ولَو شِئنا لَرَفَعنـهُ بِها ولـکِنَّهُ اَخلَدَ اِلَی الاَرضِ واتَّبَعَ هَوهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلبِ اِن تَحمِل عَلَیهِ یَلهَث اَو تَترُکهُ یَلهَث ذلِکَ مَثَلُ القَومِ الَّذینَ کَذَّبوا بِـایـتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرون». در این آیات، سخن از حکایت مردی است که به سبب دست یافتن به مراتب نسبتاً بالایی از علم و معنویت، از برخی مواهب خاص الهی برخوردار بوده و می‌توانسته بر اساس آن به مراتب برتری نیز دست یابد؛ اما پیروی از شیطان و خواهش نفسانی، وی را به تکذیب آیات الهی واداشت و در نتیجه او مواهب یاد شده را از دست داد و در جرگه گمراهان درآمد.

۴.۱ - مراد از آیاتنا

در آیاتنا نظرات متفاوتی وجود دارد که به آنها اشاره می‌شود.

۴.۱.۱ - نبوت

به نظر برخی مراد از «آیاتِنا» در تعبیر قرآنی «الذی ا'تیْناهُ آیاتِنا» نبوت است، ولی چون این نظریه با عصمت پیامبران سازگار نیست علمای شیعه و گروهی از علمای اهل سنت مانند قرطبی و فخر رازی آن را مردود دانسته‌اند.

۴.۱.۲ - اسم اعظم

برخی دیگر معتقدند که مراد اسم اعظم است. شیخ طوسی این نظریه را نیز رد کرده است.

۴.۱.۳ - استجابت دعا

استجابت دعا، برخورداری از معارف تورات، علم و حجج از موارد دیگری است که در تفسیر آن گفته شده است.

۴.۱.۴ - کرامت باطنی

سیاق آیات و تعابیر «فَانسَلَخَ مِنها» و «لَرَفَعنـهُ بِها» نشان می‌دهد که آیات یاد شده، از نوع « آیات نفسانی » و «کرامت‌های خاص باطنی» بوده است و به گونه‌ای راه شناخت خداوند را واضح و روشن به وی می‌نمایانده که هیچ شک و تردیدی در شناخت حق برایش نمی‌مانده است.

۴.۲ - شان نزول آیه

اینکه آیات یاد شده یک رخداد تاریخی و سرگذشت شخصی معین را گزارش می‌کند یا فقط به بیان مَثَلی برای تکذیب کنندگان آیات الهی می‌پردازد مورد اختلاف است.

۴.۲.۱ - در مورد بلعم

چنان که صاحبان دیدگاه نخست نیز در مورد اینکه شخص یاد شده، بلعم است یا فردی دیگر، به اختلاف گراییده‌اند. بر اساس دیدگاه مشهور مفسّران شیعه و سنی، مورخان مسلمان
[۷۸] خواند‌میر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین، تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۱۰۴.
و نیز برخی احادیث اسلامی، آیات یادشده، حکایت سرگذشت بلعم باعوراست. از جمله حدیث امام باقر (علیه‌السلام) در این باره است.امام باقر(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «اصل آیه، درباره بلعم است. سپس خداوند آن را مَثَل قرار داده براى مردمى که اهل قبله هستند و هواى خود را بر هدایت الهى مقدم می‌شمارند.» بلعم نخست در صف مؤمنان بود و حامل آیات و علوم الهی گشته بود، حتی موسی (علیه‌السّلام) از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده می‌کرد و کارش در این راه آنقدر بالا گرفت که متسجاب الدعوه شد.
البته این گروه درباره نسب، زیستگاه
[۸۶] نیشابوری، ابو‌اسحاق، قصص الانبیاء، ص۲۰۹.
و سبب گمراهی بلعم و تفسیر «ءایتنا» در تعبیر «ءاتینه ءایتنا» اختلاف دارند؛ برخی او را از بنیاسرائیل،
[۸۹] میبدی، احمد بن محمد، کشف الاسرار، ج۳، ص۷۸۷.
برخی دیگر از نوادگان لوط
[۹۱] نیشابوری، ابو‌اسحاق، قصص الانبیاء، ص۲۰۹.
و نیز داماد وی
[۹۴] دائرة المعارف الاسلامیه، ج۴، ص۸۶، «بلعم».
می‌دانند، چنان که بعضی هم ظاهراً به سبب اشتراک در نام پدر، او را با لقمان حکیم یکی پنداشته‌اند که عرب جاهلی، با حکایت‌های او آشنا بوده است، در حالی که نسب لقمان و تصویر قرآنی او با نسب و شخصیت بلعم و نیز آیات مورد بحث، کاملا تفاوت دارد.
[۹۸] نیشابوری، ابواسحاق، قصص الانبیاء، ص۲۰۹.
[۹۹] نیشابوری، ابواسحاق، قصص الانبیاء، ص۳۱۲.
[۱۰۰] فرهنگ اساطیر، ص۱۲۸.


۴.۲.۲ - امیه بن صلت

برخی چون عبداللّه بن عمر، نزول آیه را درباره امیّة بن ابی‌صَلْت می‌دانند که برخوردار از توان شعر و شاعری و آشنا با کتب آسمانی، انتظار داشته است که وی پیامبر موعود باشد، برای همین و از سر حسادت، به تکذیب پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرداخت. این دیدگاه به احتمال زیاد برداشت ناصوابی از روایت منسوب به پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که در برخی منابع روایی اهل سنت نیز آمده است. بر اساس این روایت مرسل، بلعم بن باعورا در میان بنیاسرائیل همانند امیة بن ابی صلت در میان مسلمانان خوانده شده است.
[۱۰۴] سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۳۵.


۴.۲.۳ - ابوعامر بن نعمان

دیدگاه سومی نیز آن را درباره ابوعامر بن نعمان بن نصرانی، بنیانگذار مسجد ضرار می‌داند
[۱۰۸] میبدی، احمد بن محمد، کشف الاسرار، ج۳، ص۷۹۰.
؛ اما معاصر بودن دو شخص یاد شده با پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دست کم آشنایی مردمان مکه و مدینه با سرگذشت آن دو، با تعبیر «واتل علیهم نبا الذی...» سازگار نیست، زیرا دیگر کاربردهای قرآنی این تعبیر نیز در ارتباط با حکایت قضایای تاریخی و مربوط به گذشته مانند داستان هابیل و قابیل، نوح و ابراهیم است.
و سرانجام، برخی در دیدگاهی کاملاً متفاوت و با نفی هر گونه شان نزولی خاص، آیه را در مقام تمثیل حال تکذیب کنندگان آیات الهی می‌دانند؛ رشید رضا با تاکید بر این نظر، اساساً روایات وارد شده در این باره را از اسرائیلیات شمرده، مردود می‌داند. این دیدگاه با ظاهر آیات که در مقام گزارش رخدادی خارجی است سازگار نیست.

۴.۲.۴ - سه دعای ناکام

در مورد شان نزول آیه ۱۷۵ سوره اعراف (که در داستان قبل ذکر شد) روایت دیگر شده که نظر شما را به آن جلب می‌کنیم: در بنیاسرائیل زاهدی زندگی می‌کرد، خداوند (توسط پیامبر آن عصر) به او ابلاغ کرد که سه دعای تو به استجابت خواهد رسید، آن زاهد بی‌همّت و نادان در این فکر فرورفت که این دعاها را در کجا به کار برد، با همسرش مشورت کرد، همسرش گفت: «سال‌ها است که در خدمت تو هستم و در سختی و آسایش با تو همراهی کرده‌ام، یکی از آن دعاها را در مورد من مصرف کن و از خدا بخواه مرا از زیباترین زنان بنیاسرائیل گرداند، تا تو از زیبایی من بهره‌مند گردی.»
زاهد پیشنهاد او را پذیرفت و دعا کرد، او از زیباترین زنان شد، آوازه زیبایی او به همه جا رسید، مردم از هرسو برای او نامه‌های عاشقانه نوشتند، و آرزوی ازدواج با او نمودند، او مغرور شد و بنای ناسازگاری با شوهرش نهاد، سرانجام شوهرش خشمگین شد و از دعای دوّم استفاده نموده و گفت: «خدایا از دست این زن جانم به لبم رسیده، او را مسخ گردان.» دعایش مستجاب شد و زن به صورت خرس درآمد، وقتی که چنین شد، فرزندان او به زاهد اعتراض کردند، اعتراض آنها شدید شد و زاهد ناگزیر از دعای سوم خود استفاده کرد و گفت: «خدایا همسرم را به صورت نخستین خود بازگردان.» زن به صورت اوّل بازگشت. به این ترتیب سه دعای مورد اجابت زاهد به هدر رفت. و آن زاهد نادان بر اثر مشورت با زن نادان‌تر از خود، سه گنجینه را که می‌توانست به وسیله آن، سعادت دنیا و آخرتش را تحصیل کند، باطل و نابود نمود.
[۱۲۰] عوفی، محمد، جوامع الحکایات، ص۳۲۲.
[۱۲۱] طوسی، نظام الملک، سیاستنامه، ص۲۲۲.


۴.۲.۵ - مثال اعراض از ایمان

برخی دیگر شأن نزول خاصی برای این آیه قائل نیستند و آن را مَثَلی می‌دانند از هر کسی که از ایمان روی برتابد.
[۱۲۴] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱۹.
اما از آن‌جا که به نظر می‌رسد قرآن در مقام خبر دادن از واقعه‌ای خارجی است، این رأی قابل تأمل و مناقشه است.
برخی از متأخران
[۱۲۷] ثعلبی، احمد بن محمد، قصص الانبیاء، ج۹، ص۴۰۵ـ۴۱۶.
اساساً روایات وارده در این خصوص را از اسرائیلیات شمرده و مردود دانسته‌اند و بر این نظر تأکید کرده‌اند که قرآن در مقام تمثیل حال تکذیب کنندگان آیات الهی است.


قرآن در اینجا داستان دیگرى از بنىاسرائیل را شرح می‌دهد و آن داستان بلعم بن باعورا است، خداى تعالى رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را دستور می‌دهد که داستان مزبور را براى مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهرى و وسایل معمولى براى رستگار شدن انسان و مسلم شدن سعادتش کافى نیست، بلکه مشیت خدا هم باید کمک کند، و خداوند، سعادت و رستگارى را براى کسى که به زمین چسبیده (سر در آخور تمتعات مادى فرو کرده) و یکسره پیرو هوا و هوس گشته و حاضر نیست به چیز دیگرى توجه کند، نخواسته است، زیرا چنین کسى راه به دوزخ می‌برد. علامت اینگونه اشخاص این است که دل‌ها و چشم‌ها و گوش‌هایشان را در آنجا که به نفع ایشان است بکار نمى‌گیرند، و علامتى که جامع همه علامت‌ها است این است که مردمى غافلند.

۵.۱ - تشبیه به سگ

او در این آیه به سگ تشبیه شده است که در هر حال له له می‌زند؛ چه او را طرد کرده و برانند یا به حال خود رهایش سازند. به گفته مفسران، وی به پست‌ترین موجود در پست‌ترین حال آن تشبیه شده است؛ اما در وجه شبه به اختلاف گراییده‌اند؛ برخی با این توضیح که له له زدن سگ برخلاف بعضی دیگر از حیوانات، ویژگی ذاتی آن است و به زمان تشنگی، خستگی و بیماری آن اختصاص ندارد، تشبیه را کنایه از این دانسته‌اند که موعظه و دعوت به حق و عدم آن برای بلعم و منکرانی چون او یکسان است و آنان در هر صورت به گمراهی می‌روند. پستی و زبونی و نیز آزار و اذیت مؤمنان پس از گمراهی از سوی بلعم نیز به عنوان وجه شبه یاد شده است؛ ولی تامل در آیه نشان می‌دهد که تشبیه یاد شده به این پرسش محتمل می‌پردازد که چگونه بلعم به رغم برخورداری از آیات الهی گمراه شد؟ در پاسخ باید گفت کسی که برده هوا و هوس خویش است فرجامی جز گمراهی ندارد؛ چه مانند بلعم از آیات الهی برخوردار یا از آن بی‌بهره باشد، زیرا وابستگی شدید به دنیا و خواهش‌های نفسانی، رویگردان شدن از راه خدا را به یک ویژگی رفتاری ثابت برای او تبدیل می‌کند.
خداوند، هدف از یادکرد این حکایت را عبرت‌گرفتن کسانی می‌خواند که به تکذیب آیات الهی می‌پردازند، باشد که آنان را به اندیشه و تامل در فرجام کار خویش وادارد.

۵.۲ - تقاضای نفرین

روایت شده: موسی (علیه‌السّلام) با جمعیتی از بنیاسرائیل به فرماندهی یوشع بن نون و کالب بن یوفنا از بیابان تیه بیرون آمده و به سوی شهر (بیت‌المقدس و شام) حرکت کردند، تا آن را فتح کنند و از زیر یوغ حاکمان ستمگر عمالقه خارج سازند. وقتی که به نزدیک شهر رسیدند، حاکمان ظالم نزد بلعم باعورا (عالم معروف بنیاسرائیل) رفته و گفتند از موقعیت خود استفاده کن و چون اسم اعظم الهی را می‌دانی، در مورد موسی و بنیاسرائیل نفرین کن. بَلْعَم باعورا گفت: «من چگونه در مورد مؤمنانی که پیامبر خدا و فرشتگان، همراهشان هستند، نفرین کنم؟ چنین کاری نخواهم کرد.»
آنها بار دیگر نزد بَلْعم باعورا آمدند و تقاضا کردند نفرین کند، او نپذیرفت، سرانجام همسر بلعم باعورا را واسطه قرار دادند، همسر او با نیرنگ و ترفند آنقدر شوهرش را وسوسه کرد، که سرانجام بَلْعم حاضر شد بالای کوهی که مشرف بر بنیاسرائیل است برود و آنها را نفرین کند.

۵.۳ - سخن الاغ با بلعم

بَلْعم سوار بر الاغ خود شد تا بالای کوه رود، الاغ پس از‌اندکی حرکت سینه‌اش را بر زمین می‌نهاد و برنمی‌خاست و حرکت نمی‌کرد، بَلْعم پیاده می‌شد و آنقدر به الاغ می‌زد تا ‌اندکی حرکت می‌نمود. بار سوم همان الاغ به اذن الهی به سخن آمد و به بَلْعم گفت: «وای بر تو‌ای بَلْعم کجا می‌روی؟ آیا نمی‌دانی فرشتگان از حرکت من جلوگیری می‌کنند.» بَلْعم در عین حال از تصمیم خود منصرف نشد، الاغ را رها کرد و پیاده به بالای کوه رفت، و در آنجا همین که خواست اسم اعظم را به زبان بیاورد و بنیاسرائیل را نفرین کند اسم اعظم را فراموش کرد و زبانش وارونه می‌شد به طوری که قوم خود را نفرین می‌کرد و برای بنیاسرائیل دعا می‌نمود. به او گفتند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: «خداوند بر اراده من غالب شده است و زبانم را زیر و رو می‌کند.»
از امام رضا (علیه‌السّلام) نقل شده است: «... روزى که فرعون براى دستگیر کردن موسى و یارانش در طلب ایشان مى‌گشت، عبورش به بلعم افتاد، گفت: از خدا بخواه موسى و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوى موسى برود، الاغش از راه رفتن امتناع کرد، بلعم شروع کرد به زدن آن حیوان، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت: واى بر تو براى چه مرا مى‌زنى؟ آیا مى‌خواهى با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمى با ایمان، نفرین کنى؟ بلعم این را که شنید آن قدر آن حیوان را زد تا کشت و همانجا اسم اعظم از زبانش برداشته شد...» در برخی احادیث از الاغ بلعم در کنار چند حیوان دیگر یاد شده، که استثنائاً وارد بهشت می‌شوند.

۵.۴ - نقشه بلعم برای پیروزی

در این هنگام بَلْعم باعورا به حاکمان ظالم گفت: اکنون دنیا و آخرت من از من گرفته شد، و جز حیله و نیرنگ باقی نمانده است. آنگاه چنین دستور داد: «زنان را آراسته و آرایش کنید و کالاهای مختلف به دست آنها بدهید تا به میان بنیاسرائیل برای خرید و فروش ببرند، و به زنان سفارش کنید که اگر افراد لشکر موسی (علیه‌السّلام) خواستند از آنها کامجویی کنند و عمل منافی عفّت انجام دهند، خود را در اختیار آنها بگذارند، اگر یک نفر از لشکر موسی (علیه‌السّلام) زنا کند، ما بر آنها پیروز خواهیم شد.»
آنها دستور بلعم باعورا را اجرا نمودند، زنان آرایش کرده به عنوان خرید و فروش وارد لشکر بنیاسرائیل شدند، کار به جایی رسید که «زمری بن شلوم» رئیس قبیله شمعون دست یکی از آن زنان را گرفت و نزد موسی (علیه‌السّلام) آورد و گفت: «گمان می‌کنم که می‌گویی این زن بر من حرام است، سوگند به خدا از دستو تو اطاعت نمی‌کنم.» آنگاه آن زن را به خیمه خود برد و با او زنا کرد، و این چنین بود که بیماری واگیر طاعون به سراغ بنیاسرائیل آمد و همه آنها در خطر مرگ قرار گرفتند.

۵.۵ - ناکامی نقشه بلعم

در این هنگام «فنحاص بن عیزار» نوه برادر موسی (علیه‌السّلام) که رادمردی قوی پنجه از امرای لشکر موسی (علیه‌السّلام) بود از سفر سررسید، به میان قوم آمد و از ماجرای طاعون و علّت آن باخبر شد، به سراغ زمری بن شلوم رفت. هنگامی که او را با زن ناپاک دید، به آنها حمله نموده هر دو را کشت، در این هنگام بیماری طاعون برطرف گردید. در عین حال همین بیماری طاعون بیست هزار نفر از لشکر موسی (علیه‌السّلام) را کشت. موسی (علیه‌السّلام) بقیه لشکر را به فرماندهی یوشع بازسازی کرد و به جبهه فرستاد و سرانجام شهرها را یکی‌پس از دیگری فتح کردند.

۵.۶ - انحراف عابد بنیاسرائیل

قرآن سرانجام این عابد مستجاب الدعوة را چنین بازگو می‌کند: «و لو شئنا لرفعناه بها و لکنّه أخلد إلى الأرض و اتّبع هواه فمثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث أو تترکه یلهث ذلک مثل القوم الّذین کذّبوا بآیاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکّرون‌؛ و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش‌ها) بالا مى‌بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستى گرایید، و از هوای نفس پیروى کرد. مَثَل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مى‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین کار را مى‌کند (گویى چنان تشنه دنیاپرستى است که هرگز سیراب نمى‌شود.) این مَثَل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند این داستان‌ها را (براى آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند).»
تشبیه به سگی که در هر حال زبانش بیرون است برای کسی است که چه او را موعظه کنى یا موعظه نکنى، سودی به حالش نمی‌کند و همیشه به گمراهی می‌رود‌. همچنین او را از این جهت به سگ تشبیه کرده است که پستى و بى‌ارزشى او را برساند. بلعم بر اثر تمایل به فرعون و وعده و وعیدهای او از راه حق منحرف شد و همۀ مقامات خود را از دست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسی (علیه‌السّلام) قرار گرفت. برای انحراف بلعم دلایل دیگری نیز مطرح شده از جمله، نفرین او بر بنیاسرائیل و به فساد و ارتداد کشاندن آنها به وسیلۀ زنان، دنیا طلبی و حسادت او نسبت به موسی (علیه‌السّلام).


چرایی و چگونگی انحراف بلعم موضوع دیگری است که روایات تاریخی و تفسیری در جزئیات آن به داستان‌پردازی و اختلاف گراییده‌اند. روایت مشهور همان داستان نفرین بر بنیاسرائیل و به فساد و ارتداد کشاندن آنها به وسیله زنان مدیان است. بر اساس روایت دوم، دنیاطلبی و حسادت بلعم به موسی (علیه‌السّلام) زمینه ساز گرایش وی به فرعون شد و فرعون از او خواست برای دستگیری موسی (علیه‌السّلام) و بنیاسرائیل دعا کند.
[۱۵۱] ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱.
برخی گزارش‌ها حاکی است که وی از علمای مشهور و مبلغان توانمند بنیاسرائیل بود که در پی وعده‌های فرعون به او پیوست. گرایش به آیین پادشاه مدیان در پی تقدیم هدایا از سوی او به بلعم که از جانب موسی (علیه‌السّلام) برای دعوت پادشاه به آیین توحیدی رفته بود و نیز دست کشیدن از فراخوان مردم به توحید در پی رشوه دادن آنان، از روایت‌های وارد شده دیگر در این زمینه است.
موقعیت ممتاز علمی، دینی و صاحب کرامت بودن بلعم، گمراهی و انحطاط وی به سبب پیروی از هوای نفس و دنیاگرایی، ارتباط وی با بنیاسرائیل، داستان خودداری الاغ وی از حرکت، از موارد مشترکی است که در گزارش تورات و منابع تفسیری، تاریخی، روایی و داستانی مسلمانان با جزئیاتی متفاوت به چشم می‌خورد. در برخی احادیث، الاغ بلعم درکنار ناقه صالح و سگ اصحاب کهف یاد شده است که استثنائاً وارد بهشت می‌شوند.


قرآن نتیجه کلى از سرگذشت بلعم و علماى دنیا پرست را اینگونه بیان می‌کند: «ساء مثلا القوم الّذین کذّبوا بایتنا و أنفسهم کانوا یظلمون؛چه بد مَثَلى دارند گروهى که آیات ما را تکذیب کردند و آنها تنها به خودشان ستم می‌نمودند.»
« بلعم باعوراها» و «بو راهب‌ها» و «امیة بن ابى الصلت‌ها» و همه دانشمندانى که علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جباران عصر خود قرار مى‌دهند و در اثر هوا پرستى و تمایل به زرق و برق جهان ماده یا به خاطر انگیزه حسد، همه سرمایه‌هاى فکرى خود را در اختیار طاغوت‌ها مى‌گذارند و آنها نیز براى تحمیق مردم عوام، از وجود اینگونه افراد حداکثر استفاده را مى‌کنند، در حقیقت در حق خویش ظلم‌ می‌کنند و عاقبت شومی در انتظار آنهاست و رهایی از این لغزش تنها در سایه هدایت الهی امکان‌پذیر است: «من یهد اللَّه فهو المهتدى و من یضلل فأولئک هم الخاسرون؛ آن كس را كه خدا هدایت كند، هدایت یافته (واقعى) اوست و كسانى را كه (بخاطر اعمالشان) گمراه سازد، زیانكاران (واقعى) آنها هستند!»
آری این است نتیجه فرهنگ بی‌عفّتی و انحراف جنسی، که وقتی نیرنگ‌بازان از راه‌های دیگر شکست خوردن با رواج دادن فرهنگ غلط، دین و دنیای مردم را تباه می‌سازند، که به گفته بعضی طاعون موجب هلاکت ۹۰ هزار نفر از لشکر موسی (علیه‌السّلام) گردید.


درباره مقام والای بلعم، قبل از سقوط وی، نکاتی در برخی از منابع آمده است ولی مستند آن‌ها معلوم نیست. از جمله قرطبی نوشته است که هر گاه بلعم نظر می‌کرد عرش را می‌دید و در مجلس او دوازده هزار دوات برای دانش پژوهان مهیا شده بود. مقدسی، بلعم را فیلسوفی می‌داند که به قدمت عالم و مدبری که آن را تدبیر می‌کند معتقد بوده است و به نظر قرطبی او اولین کسی بوده که کتابی در اثبات بدون صانع بودنِ عالم نوشته است. به گفته یعقوبی، بلعم در جنگ مدین کشته شد.


(۱) قرآن.
(۲) مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار.
(۳) کتاب مقدس عهد عتیق.
(۴) ابن خلدون، عبد‌الرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون .
(۵) خواند‌میر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین، تاریخ حبیب السیر.
(۶) ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق.
(۷) ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).
(۸) عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی.
(۹) مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه.
(۱۰) سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر.
(۱۱) دایرة المعارف الاسلامیه.
(۱۲) سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور.
(۱۳) قمی، عباس، سفینة البحار و مدینة الحکم والآثار.
(۱۴) یاحقی، محمد جعفر، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی.
(۱۵) المناوی، محمد عبدالرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر.
(۱۶) قاموس الکتاب المقدس.
(۱۷) نیشابوری، ابو‌اسحاق، قصص الانبیاء.
(۱۸) زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف.
(۱۹) میبدی، احمد بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار.
(۲۰) متقي هندي، علي بن حسام، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال.
(۲۱) بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی التفسیر و التاویل.
(۲۲) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲۳) ابن قتیبه، المعارف، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۲۴) ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، چاپ خلیل میس، بیروت (بی تا).
(۲۵) بُستانی، بطرس، کتاب دایره المعارف، بیروت (بی تا).
(۲۶) بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، المسمّی معالم التنزیل، چاپ خالد عبدالرحمان العک و مروان سوار، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
(۲۷) ثعلبی، احمد بن محمد، قصص الانبیاء، بیروت (بی تا).
(۲۸) رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، ج ۹، مصر ۱۳۶۷.
(۲۹) طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴.
(۳۰) طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبائی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۳۱) طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۳۲) طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۴۰۰ـ۱۴۰۳/ ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
(۳۳) طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت (بی تا).
(۳۴) فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیرالکبیر، قاهره (بی تا)، چاپ افست تهران (بی تا).
(۳۵) قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۳۶) قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم ۱۴۰۴.
(۳۷) مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۳۸) یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، بیروت (بی تا)، چاپ افست قم (بی تا).
(۳۹) EI ۱ , sv ûBal ـ amý (by D B MacDonald).


۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۵۶۷.    
۲. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۴۸.    
۳. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۱۲، ص ۵۶.    
۴. مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص۱۸۰.
۵. شبستری، عبدالحسین، اعلام قرآن، ص ۲۰.
۶. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، معارف، ج۱، ص۴۱.    
۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۴، ص۳۹۴.    
۸. مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن، ج ۳، ص ۱۶۳.    
۹. ثعلبی، احمد بن محمد، قصص الانبیاء، ج۱، ص۲۰۹، بیروت (بی تا).
۱۰. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۵۸۱.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۵۷۹.    
۱۲. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۴۸.    
۱۳. مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن، ج ۳، ص ۱۶۰.    
۱۴. کتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۵.
۱۵. قاموس کتاب مقدس، ص۱۸۷.
۱۶. قاموس کتاب مقدس، ص۱۸۸.
۱۷. کتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۶.
۱۸. کتاب مقدس، اعداد ۲۴: ۱۶.
۱۹. کتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۵.
۲۰. قاموس کتاب مقدس، ص۶۴۵.
۲۱. کتاب مقدس، اعداد ۲۴ : ۱۷، ۲۵.
۲۲. دینوری، ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، معارف، ص۴۱.    
۲۳. قاموس الکتاب المقدس، ص۱۸۹.
۲۴. قاموس کتاب مقدس، ص۱۸۷-۱۸۸.
۲۵. کتاب مقدس عهد عتیق، باب ۲۲ـ۲۴.
۲۶. کتاب مقدس، اعداد ۲۲ : ۱، ۴۱.
۲۷. کتاب مقدس ۲۳ : ۱، ۳۰.
۲۸. کتاب مقدس ۲۴ : ۱، ۲۵.
۲۹. بُستانی، بطرس، کتاب دایره المعارف، ج۵، ص۵۶۳.
۳۰. کتاب مقدس، اعداد ۲۵: ۱، ۶، ۸، ۱۶-۱۷.
۳۱. کتاب مقدس، اعداد ۳۱ : ۱۵، ۱۷.
۳۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۵۸۰.    
۳۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۴۳۸.    
۳۴. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۴۹.    
۳۵. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱۹.    
۳۶. ابن کثیر، اسماعیل، تفسیرالقرآن العظیم، ج۲، ص۲۳۲.    
۳۷. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱.    
۳۸. کتاب مقدس عهد عتیق، ۲۵: ۱ـ۹.
۳۹. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۴۹.    
۴۰. کتاب مقدس، اعداد ۲۵ : ۲، ۵.
۴۱. کتاب مقدس، اعداد ۳۱: ۸.
۴۲. کتاب مقدس، نامه دوم پِطْرُس، ۲: ۱۴، ۱۶.
۴۳. کتاب مقدس، مکاشفات یُوحَنّا ۲: ۳.
۴۴. کتاب مقدس، نامه یِهُوداه، ۱۱.
۴۵. کتاب مقدس، مکاشفات یوحنّا ۲ : ۱۴.
۴۶. قاموس الکتاب المقدس، ص۵۰۹.
۴۷. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، ج۷، ص۳۲۰.    
۴۸. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۴۸.    
۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۹۴.    
۵۰. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۳۷-۳۳۸.    
۵۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۳، ص۲۶۵.    
۵۲. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۴۰۳.    
۵۳. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدرالمنثور، ج۳، ص۶۰۸.    
۵۴. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدرالمنثور، ج۳، ص۶۱۲.    
۵۵. خرمشاهی، بهاءالدین، دانش نامۀ قرآن و قرآن پژوهی، ج ۱، ص ۳۸۸.
۵۶. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۵-۱۷۶.    
۵۷. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۵۷۴.    
۵۸. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱۹.    
۵۹. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۲.    
۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۹۵.    
۶۱. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱۹.    
۶۲. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۴۰۴.    
۶۳. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۲۷۶.    
۶۴. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۵۷۳.    
۶۵. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۴۸.    
۶۶. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۲.    
۶۷. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۳، ص۲۶۵.    
۶۸. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۱-۳۲.    
۶۹. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۳۲-۳۳۳.    
۷۰. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۲، ص۴۲.    
۷۱. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۲.    
۷۲. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۳۷-۳۳۸.    
۷۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۳، ص۲۶۵.    
۷۴. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۷، ص۲۰۳-۲۰۴.    
۷۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۲۷۵.    
۷۶. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۲۷۸.    
۷۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۳۰۸.    
۷۸. خواند‌میر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین، تاریخ حبیب السیر، ج۱، ص۱۰۴.
۷۹. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۰.    
۸۰. ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ص۳۱۱.    
۸۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۷۸.    
۸۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۹۵.‌    
۸۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۷، ص ۱۴.    
۸۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۳۰۷.    
۸۵. ابن خلدون، عبد‌الرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۸۷.    
۸۶. نیشابوری، ابو‌اسحاق، قصص الانبیاء، ص۲۰۹.
۸۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۵.    
۸۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۳۰۷.    
۸۹. میبدی، احمد بن محمد، کشف الاسرار، ج۳، ص۷۸۷.
۹۰. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۴۸.    
۹۱. نیشابوری، ابو‌اسحاق، قصص الانبیاء، ص۲۰۹.
۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۹۴.    
۹۳. دینوری، ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، معارف، ص۴۱.    
۹۴. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۴، ص۸۶، «بلعم».
۹۵. لقمان/سوره۳۱، آیه۳۱.    
۹۶. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۲-۱۳.    
۹۷. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۶-۱۹.    
۹۸. نیشابوری، ابواسحاق، قصص الانبیاء، ص۲۰۹.
۹۹. نیشابوری، ابواسحاق، قصص الانبیاء، ص۳۱۲.
۱۰۰. فرهنگ اساطیر، ص۱۲۸.
۱۰۱. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۳، ص۲۵۵.    
۱۰۲. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۱.    
۱۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۹۴.    
۱۰۴. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۳۵.
۱۰۵. مناوی، محمد عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۵، ص۶۶۰.    
۱۰۶. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۳، ص۵۷۷.    
۱۰۷. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۲۰.    
۱۰۸. میبدی، احمد بن محمد، کشف الاسرار، ج۳، ص۷۹۰.
۱۰۹. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۴۰۳.    
۱۱۰. مائده/سوره۵، آیه۲۷.    
۱۱۱. یونس/سوره۱۰، آیه۷۱.    
۱۱۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۶۹.    
۱۱۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۳، ص۲۷۳.    
۱۱۴. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۲۲.    
۱۱۵. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۵۱.    
۱۱۶. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، ج۹، ص۳۴۸.    
۱۱۷. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، ج۹، ص۳۴۷.    
۱۱۸. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۳۲.    
۱۱۹. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۵- ۱۷۶.    
۱۲۰. عوفی، محمد، جوامع الحکایات، ص۳۲۲.
۱۲۱. طوسی، نظام الملک، سیاستنامه، ص۲۲۲.
۱۲۲. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیرالکبیر، ج۱۵، ص۴۰۶.    
۱۲۳. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۱۰، ص۵۷۴.    
۱۲۴. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱۹.
۱۲۵. بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج۲، ص۲۵۱.    
۱۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۳۲.    
۱۲۷. ثعلبی، احمد بن محمد، قصص الانبیاء، ج۹، ص۴۰۵ـ۴۱۶.
۱۲۸. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۳۲    
۱۲۹. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۳، ص۲۷۱.    
۱۳۰. زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۱۷۸.    
۱۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۹۶.    
۱۳۲. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۳، ص۲۷۱.    
۱۳۳. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۴.    
۱۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۹۶.    
۱۳۵. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۳۳.    
۱۳۶. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۳۷.    
۱۳۷. طباطبائی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیرالمیزان، ج۸، ص۴۴۰.    
۱۳۸. عروسی حویزی، علی بن جمعه‌، تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۱۰۲    
۱۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۷۳ - ۳۷۴.    
۱۴۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۶.    
۱۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص ۳۹۶    
۱۴۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۷، ص۱۴-۱۵    
۱۴۳. مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن، ج۳، ص ۱۶۵.    
۱۴۴. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱.    
۱۴۵. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۳، ص۲۵۲- ۲۵۵.    
۱۴۶. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۳۹۶.    
۱۴۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۰۵.    
۱۴۸. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، ج۱۳، ص۲۶۲- ۲۶۴.    
۱۴۹. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۰۲-۴۰۶.    
۱۵۰. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۱۹-۳۲۰.    
۱۵۱. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱.
۱۵۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۳۰۸.    
۱۵۳. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۱۹.    
۱۵۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۱۴.    
۱۵۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۲۷۵.    
۱۵۶. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۷، ص۳۱۹.    
۱۵۷. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۴۸.    
۱۵۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۸، ص۱۹۵.    
۱۵۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۴، ص۴۲۳.    
۱۶۰. قمی، عباس، سفینة البحار، ج۱، ص۳۸۲.    
۱۶۱. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۷.    
۱۶۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۱۶-۱۷.    
۱۶۳. اعراف/سوره۷، آیه۱۷۸.    
۱۶۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۳۷۵.    
۱۶۵. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱۹.    
۱۶۶. مقدسی، مطهر بن طاهر، کتاب البدء و التاریخ، ج۱، ص۱۴۱.    
۱۶۷. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع الاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱۹.    
۱۶۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۰.    



مرکز دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «بلعم باعورا».    
دانشنامه موضوعی قرآن    
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، ج۱، ص۱۷۱۱، برگرفته از مقاله «بَلعَم بن باعور».    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ماجرای بلعم باعورا»، تاریخ بازیابی۹۶/۱/۱۷.    






جعبه ابزار