بلخ از دوره مغول تا دوره معاصر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بلخ، شهر مهم دوره باستان تا
سده دوازدهم
هجری، و ولایت و شهری در
شمال افغانستان و یکی از ایالتهای
دوره هخامنشی میباشد؛ در این مقاله با تاریخچه شهر بلخ از دوره
مغول تا دوره معاصر پرداخته میشود.
مغولان در
تابستان ۶۱۷، برای نخستین بار، به بلخ آمدند. چنین به نظر میرسد که شهر، صلح جویانه
محاصره شده بود. اما در
بهار ۶۱۸،
چنگیزخان به آنجا رسید و احتمالاً پس از شورش اهالی بر لشکریان مغول، بلخ بهطور فجیعی دستخوش
غارت و چپاول شد.
درستی این مطلب که جمعیت بلخ پیش از
قتل عام مغولان دویست هزار تن بوده، معلوم نیست، اما
یاقوت از فعالیتهای کشاورزی و تجاری بلخ هنگامی که محصولاتش را به
خراسان و
خوارزم میفرستاد، یاد کرده است. بلخ در حمله مغولان، دچار چنان افولی شد که تا زمان
تیموریان، نتوانست به موقعیت پیشین خود دست یابد.
تاریخ آکنده از فراز و نشیب بلخ این امکان را فراهم میآورد تا دوره بعد از مغول در منطقه خشک و لمیزرع آسیای مرکزی دوباره بررسی شود. تاریخ سیاسی و تحول قومی واحه بلخ اساساً با حرکتهای جمعیت و تغییر سرحدات
ماوراءالنهر که تا اواخر
قرن سیزدهم (نیمه دوم قرن نوزدهم) ادامه داشته، همراه است.
پیمان روس ـ
انگلیس در ۱۲۹۰/ ۱۸۷۳، الحاق نهایی بلخ به سرزمین افغان را تسریع کرد و آمودریا به عنوان
مرز میان مناطق نفوذ دو
کشور تثبیت شد.
بلخ پس از
تسلیم به چنگیزخان در ۶۱۷ به حکومت مغول تعلق گرفت و همراه با باکتریا قسمت جنوبیِ
خانات جغتای را تشکیل داد. ویرانی ناشی از فتوحات مغولان بسیار شدید بود
هرچند، از آنجا که بلخ در قرن هشتم تا حدی رونق خود را باز یافت، گاهی فرضیههای گوناگون درباره نتایج درازمدت این ویرانی مورد
تردید قرار میگیرد.
بلخ تا
سده دوازدهم تیول با ارزشی در نظام ارضی حکومتهای گوناگون خاندان چنگیزی بود، ازینرو دوره طولانی کشمکش بر سر جانشینی و به دست گرفتن
حق حاکمیت واقعی یا صوری این تیول آغاز شد. به این ترتیب، امیرانِ مغولِ خانات جغتای گاه مستقیم و گاه به واسطه حکومتهای محلی، مانند مَلِکهای آل کَرت
هرات، با یکدیگر به رقابت و نزاع برمیخاستند.
تغییرات در محدوده حکومت
ها که با تشکیل حکومت تیمور به وجود آمد، آغاز دوران طولانی ثبات بلخ بود؛ هرچند این دوران با ویران شدن شهر در پی نبرد بلخ در ۷۷۱ شروع شده بود.
بلخ پس از بیست
سال نبرد داخلی، به
سلطان حسین بایقرا،
حاکم خراسان (حکومت: ۸۷۲ ـ۹۱۱)، تعلق گرفت. سلطان حسین در نبرد با
ازبک
ها کشته شد و
ازبک
ها پس از حکومت کوتاه دو تن از پسران او، نهایتاً پیروز و برای همیشه در این ناحیه تا مرزهای هندوکش مستقر شدند.
دوره تیمور و جانشینان او، دورانی مساعد برای توسعه زندگی شهری شناخته شده است.
دوره
ازبک
ها سه سده ادامه یافت که طولانیترین دوره پس از مغول در تاریخ بلخ بود. استقرار
ازبک
ها در بلخ در فعالیتهای شهری بوضوح انعکاس یافت
و موجب شد که بلخ در میان شهرهای مهم آن
ها مقام سوم یا چهارم را بیابد. گزارشهای متعددی از
شیبانیان و
جانیان بلخ نوشته شده است و بسیاری از مؤلفان آن دوره از این مرکز
قدرت برخاسته یا ساکن آنجا بودهاند
بلخ در مقایسه با بخارا در قرن یازدهم بهتر و آبادتر بود.
در قلمرو
بخاراییان، بلخ دومین شهر مهم و
پایتخت وارثان تاج و تخت جانیه شد. اما این موقعیت مهم باعث جلب توجه مهاجمان و ایجاد مرزهای جدید در منطقه گردید.
ازبک
ها در ۹۲۲ دوباره بلخ را تسخیر کردند، اما بابریان از ۱۰۵۱ تا ۱۰۵۷ بلخ را در اختیار داشتند. صد سال بعد، ظهور نادر نیز رویدادی گذرا بود.
از سوی دیگر، ظهور دُرّانیهای افغانستان، آمودریا را به مرزی تبدیل کرد که در آن ابتدا اَتالیق
ها، سپس امیران منغیت
بخارا، با سدوزایی
ها و محمد زایی
ها، حاکمان افغانستان، به مدت یک قرن در حال
نزاع بودند. احمدشاه در ۱۱۶۴، بلخ را بدون اینکه به ماوراءالنهر مرتبط باشد، از لحاظ سیاسی منسجم کرد. در ۱۲۵۷، افغان
ها شهر را که از ۱۲۴۱ به بخاراییان تعلق داشت، برای همیشه تسخیر کردند
اما دوره اقتدار بخاراییان تا ۱۲۸۵ که بخارا استقلالش را از دست داد به پایان نرسید.
بلخ که در سده دوازدهم تا حد روستایی بزرگ نزول کرده بود، سرانجام در ۱۲۸۲، جایگاه خود را به عنوان مرکز حکومت از دست داد و
مزار شریف جای آن را گرفت. در آغاز قرن چهاردهم، جمعیت بلخ به پانصد خانوار تقلیل یافت؛ از آن زمان، جمعیت افزایش یافته است، ولی هنوز یک دهم شهر مجاور خود جمعیت دارد.
زوال اخیر بلخ، روشن میسازد که بیشتر توضیحات رایج درباره بحرانهای دایمی این واحه آسیای مرکزی، به تجدیدنظر نیاز دارد. از قرن دوازدهم، جمعیت بلخ و تعداد آبراهه
ها کاهش یافته و شمار آبراهه
ها از هجده به یازده رسیده است.
زوال بلخ و صعود مزارشریف را، گذشته از پیدا شدن مقبره منسوب به
حضرت علی (علیهالسلام) در مزارشریف، باید نتیجه شبکههای آبیاری دانست. هر دو شهر بخشی از یک واحه را تشکیل میدهند و منبع آب هر دو شهر آبراهههای بلخاب است. ازینرو، چنین به نظر میرسد که در تاریخچه رشد این واحه، مهاجرت جمعیت شهری از بلخ به مزارشریف از طریق تخته پل، مهمتر از (عامل)
تباین شهر کوچک امروزی و شهر بزرگ باستانی باشد.
جمعیت مزارشریف که در ۱۲۹۵ سی هزار و امروزه صدهزار تن است، در واقع بر قدرت شیوه آبرسانی در این واحه دلالت دارد. تراکم جمعیت حاضر در این واحه بین سی تا صد در یک کیلومتر مربع است.
این شیوه آبرسانی، مانند گذشته، قادر به تأمین بزرگترین شهر
ترکستان افغانستان است. جمعیت
ترک بخصوص
ازبک
ها و همچنین ترکمن
ها بر تاجیک
ها افزونی دارد.
این ناحیه مهاجران پشتون نیز دارد، هرچند تعداد آن
ها کمتر از پشتونهای میمنه و تاشقُرغان است؛ بلخ همچنین دارای اقلیتی
یهودی و روستاهایی عرب زبان است.
یکی از اجزای مهم نمودار زبان شناختی متنوع بلخ،
فارسی بلخی است اما این نمودار نفوذ عمیق فرهنگی
ازبکی را در این منطقه ثابت میکند.
(۱) J Marquart، A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr، ed G Messina، Rome ۱۹۳۱.
(۲) Ch Schefer، Chrestomathie Persane، I، Paris ۱۸۸۳، ۵۶-۹۴، ۶۵-۱۰۳.
(۳) P Schwarz، Bemerkungen zu den arabischen Nachrichten ber Balkh، in Oriental studies in honour of C E Pavry، London ۱۹۳۳، ۴۳۴-۴۴۳.
(۴) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷.
(۵) ابن حوقل، کتاب صوره الارض، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۳۸ـ ۱۹۳۹.
(۶) احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۸.
(۷) عبدالکریم بن محمد سمعانی، کتاب الانساب، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی،.
حیدرآباددکن ۱۳۸۲ـ۱۳۸۶/۱۹۶۲ـ۱۹۷۶؛
(۸) عبدالله بن عمر صفی الدین بلخی، فضائل بلخ، ترجمه عبدالله بن محمد حسینی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۵۰ش.
(۹) محمد بن جریر طبری، کتاب تاریخ الرسل والملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱.
(۱۰) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار، چاپ محمدناظم، برلین ۱۹۲۸.
(۱۱) محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۱۲) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.
(۱۳) احمد بن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۱۴) W W Barthold، Sochineniya، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
(۱۵) W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
(۱۶) C E Bosworth، The Ghaznavids: their empire in Afghanistan and Eastern Iran ۹۴۴-۱۰۴۰، Edinburgh ۱۹۶۳.
(۱۷) EI ۲، suppl، fascicules ۱-۲، sv "Banadjurids" (by C E Bosworth).
(۱۸) Hodud al alam The regions of the world، tr V Minorsky، London ۱۹۷۰.
(۱۹) G Le Strange، The lands of the Eastern Caliphate، Cambridge ۱۹۳۰.
(۲۰) J Marquart، Erans § ahr، Gttingen ۱۹۰۱.
(۲۱) Muhammed b Jafar Narshakhl، Tarik-e Bokara The history of Bukhara، tr R N Frye، Cambridge، Mass ۱۹۵۴.
(۲۲) M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، Cambridge ۱۹۳۱.
(۲۳) P Schwarz، "Bemerkungen zu den arabischen Nachrichten ber Balkh"، in Oriental studies in honour of Cursetji Erachji Pavry، London ۱۹۳۳.
(۲۴) M A Shaban، The Abbasid revolution، Cambridge ۱۹۷۰.
(۲۵) J Wellhausen، The Arab kingdom and its fall، Eng tr، Calcutta ۱۹۲۷.
C E Yate، Northern Afghanistan or letters from the Afghan Boundary Commission، Edinburgh and London ۱۸۸۸
(۲۶) عبدالله بن عمر صفی الدین بلخی، فضائل بلخ، ترجمه عبدالله بن محمدحسینی بلخی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۵۰ش (درباره تاریخ بلخ در آغاز استیلای مغول).
(۲۷) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ محمد شفیع، لاهور۱۳۶۰ـ ۱۳۶۸/۱۹۴۱ـ ۱۹۴۹.
(۲۸) محمود بن امیر ولی، بحرالاسرار فی مناقب الاخیار، چاپ ریاض الاسلام، کراچی ۱۹۸۰ (تألیف این اثر به دستور نادر محمد حاکم جانیه بلخ صورت گرفته است).
(۲۹) B A Akhmedov، Istoriya Balkha، Tashkent ۱۹۸۲ بررسی دقیق درباره خانات بلخ).
(۳۰) V V Barthold، Istoriko- geografiches § obzor Irana، I: Baktrya، Balkh i Tokharistan، Sochineniya ۷، Moscow ۱۹۷۱، ۳۹-۵۹ (این اثر یکی از نخستین کوششهایی است که با بهره گیری از آثار جغرافی دانان عرب به منظور پیگیری جریان پیوسته تاریخ بلخ صورت گرفته است).
(۳۱) Ruy Gonzalez de Clavijo، Embajada a Tomorlan، ed by F Lopez Estrada، Madrid ۱۹۴۳ (گزارشی درباره رونق بلخ در دوره تیموریان).
(۳۲) L Hambis، "Le chapitre VII du Yuan Che"، T'oung Pao، ۳۸، supplement، ۱۹۴۵، ۵۷-۶۴ (درباره خاندانهای حکومتگر خانات جغتای).
(۳۳) J Humlum، La gographie de l'Afghanistan، Copenhagen ۱۹۵۹.
(۳۴) Ibn Battuta، Tohfat al-nozzarfig araÝeb al-amar wa ajaÝ ab al-asfa rVoyages d'Ibn Batouta، ed and tr C Defremery and B R Sanguinetti، Paris ۱۸۵۳-۱۸۵۸ (درباره موقعیت بلخ بعداز استیلای مغول).
(۳۵) I P Ivanov، Ocherki po istorii Sredne i § Azii، Moscow ۱۹۵۸ (درباره دوره
ازبک
ها درآسیای میانه).
B K Karmysheva، Ocherki etnichesko i § istorii yuzhnykh rayonov Tadzhikistanai Uzbekistana، Moscow ۱۹۷۶ (درباره قوم شناسی تاریخی و
ازبکی کردن ناحیه)
A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، Dushanbe ۱۹۸۰ (وصف کاملی از توپوگرافی شهر و انتقال آن از دوره تیموری به دوره
ازبک
ها دارد و نیز مشتمل است بر سیاهه ۱۸ نهر و جوی)
(۳۶) Tbinger Atlas des Vorderen Orients، section ۹، series A، Wiesbaden ۱۹۸۴.
(۳۷) B A Akhmedov، Istoriya Balkha (XVI-pervaya golovnia XVIII v)، Tashkent ۱۹۸۲.
(۳۸) D Balland and A de Benoist، Nomades et semi-nomades d'Afghanistan، forthcoming.
(۳۹) A Foucher، La vieille route de l'Inde de Bactres Taxila، MDAFA، I، Paris ۱۹۴۲-۱۹۴۷.
(۴۰) Gazetteer of Afghanistan، ed، L، W Adamec، IV، ۱۹۷۹، ۹۸-۱۱۲.
(۴۱) E Grtzbach، Stdte und Basare in Afghanistan: Eine stadtgeographische Untersuchung، Beihefte zum Tbinger Atlas des Vorderen Orients، series B، no۱۶، Wiesbaden ۱۹۷۹.
(۴۲) M Le Berre and D Schlumberger، "Observations sur les remparts de Bactres"، in B Dagens et al، Monuments prislamiques d'Afghanistan، MDAFA، ۱۹، Paris ۱۹۶۴، ۶۱-۱۰۵.
(۴۳) A، Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh) Materialy k istoricihesko i § topografi goroda v XVI-XVIII vv)، Dushanbe ۱۹۸۰.
(۴۴) O von Niedermayer and E Diez، Afghanistan، Leipzig ۱۹۲۴.
(۴۵) C E Yate، Northern Afghanistan، Edinburgh and London ۱۸۸۸.
(۴۶) K Ziemke، Als deutscher Gesandter in Afghanistan، Berlin ۱۹۳۹.
(۴۷) K Fischer، Indische Baukunst islamischer Zeit، Baden-Baden ۱۹۷۶، ۱۳۱.
(۴۸) بررسی کلی A Foucher، La vieille route de l'Inde de Bactres Taxila، MDAFA، ۱، vol ۱، Paris ۱۹۴۲، ۵۵-۱۲۱، ۱۶۳-۱۷۰، pls V-XXVI .
(۴۹) حفاریهای توپ رستم و دژ).
(۵۰) L Golombek، "Abbasid mosque at Balkh"، Oriental Art، ۲۵ (۱۹۶۹) ۱۷۳-۱۸۹؛
(۵۱) I T Kruglikova، Dil'berdzhin، (I)، Moscow ۱۹۷۴، ۹-۱۵.
(۵۲) M Le Berre and D Schlumberger، "Observations sur les remparts de Bactres"، in Monuments prislamiques d'Afghanistan، MDAFA، ۱۹، paris ۱۹۶۴، ۶۱-۱۰۵، pl XXXII-XLV، figs، ۱۰-۱۹.
(۵۳) AS Mlikian-Chirvani، "L'vocation littraire du bouddhisme dans I'Iran musulman"، Le monde iranien el l'Islam، ۲، Geneva and Paris ۱۹۷۴، ۱۰-۲۳.
(۵۴) AS Mlikian-Chirvani، "La plus anciennemosque de Balkh"، Arts A siatiques، ۲۰ (۱۹۶۹) ۳-۱۹.
(۵۵) A Mukhtarov، Pozdnesrednevekovy i § Balkh، Dushanbe ۱۹۸۰.
(۵۶) Ovon Niedermayer and EDiez، Afghanistan، Leipzig ۱۹۲۴، ۲۰۴-۲۰۵ (توصیف کوتاهی درباره بناهای مهم اسلامی).
(۵۷) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، "A l'tude des monuments timourides d'Afghanistan" Afghanistan، ۲۳/۳ (۱۹۷۰)، ۳۳-۳۷.
(۵۸) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، "Kpoznaniyu antichnol § i rannesrednevekovol § arkhitektury Severnogo Afganistana"، in Drevnyaya Baktriyal، I، ed I T Kruglikova، Moscow ۱۹۷۶، ۱۳۷-۱۴۱.
(۵۹) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، "Little known monuments of the Balkh area"، in Art and archaeology research papers، London June ۱۹۷۸، ۳۱-۴۰.
(۶۰) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، "Les monuments peu connus de l'architecture mdivale de l'Afghanistan"، Afghanistan، ۲۱/۱ (۱۹۶۸)، ۱۷-۲۷.
(۶۱) G A Pugachenkova (Pougatchenkova)، Zodchestvo Tsentral'nol § Azii XV vek، Tashkent ۱۹۷۶، ۳۰، ۶۱.
(۶۲) Th Watton، On Yuan Chwang's travels in India، I، London ۱۹۰۴.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، ج۱، ص ۱۶۷۱، برگرفته از مقاله «بلخ».