بشر (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَشَر (به فتح باء و شین) از
واژگان قرآن کریم به معنای انسان، پوست انسان و مژده است. این مدخل در
آیات قرآن در غالبهای مختلف آمده و ما درباره
بِشَارَت و مشتقّات آن و همچنین بشر به معنی انسان و موارد دیگر بحث میکنیم.
بَشَر در معانی مختلف بکار رفته است:
شک نیست که بشر به معنی انسان است ولی آدمی را نسبت به فضائل و کمالات و استعدادهایش انسان و نسبت به
جسد و ظاهر
بدن و شکل ظاهرش بشر میگویند.
در
مفردات گوید: بشره ظاهر پوست بدن و ادمه باطن آن است و به انسان از آن جهت بشر گفتهاند که پوستش از میان مو آشکار و نمودار است بر خلاف حیواناتی که
پشم و
مو و
کرک، پوست بدنشان را مستور کرده است.
قرآن در هر کجا که از انسان
جسد و شکل ظاهر مراد بوده لفظ بشر آورده است نحو
(وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً) (او كسى است كه از آب، انسانى را آفريد)
(اِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ) (من بشرى را از گِل مىآفرينم)
بنابراین فرموده
(اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ) (من فقط انسانى مثل شما هستم)
یعنی مردم از حیث بشریّت برابراند و فرقشان در کمالات و اعمال است.
در
قاموس بشر را انسان و ظاهر پوست بدن معنی کرده
در
اقرب الموارد گوید: بشره ظاهر پوست، جمع آن بشر است.
ناگفته نماند کلمهی بشر، ۳۵ بار و کلمهی «بشرین» یکبار در قرآن مجید بکار رفته و با مراجعه به
المعجم المفهرس خواهیم دید که شکل ظاهر و بدن حاضر از آن مراد است.
قطع نظر از فضائل و کمالات. یکبار هم به معنی بشرهها و ظاهر پوست بدن آمده نحو
(لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ) «نه باقی میگذارد و نه ترک میکند متغیّر کننده بشرههاست» «بشر» در آیهی شریفه چنان که از اقرب الموارد نقل شده، جمع بشره است.
طبرسی در
مجمع البیان گوید: بشر جمع بشره و آن ظاهر پوست است، انسان را از آن سبب بشر گویند که پوستش ظاهر و مانند حیوانات از پشم و مو و کرک پوشیده نیست.
در آیهی ما هذا
(بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ) (اين بشر نمىباشد؛ اين جز يك
فرشته بزرگوار نيست)
مراد زنان آن بود که این شکل و قیافه نمیتواند بشر باشد بلکه فرشته است.
(وَ لا تُبَاشِرُوهُنَ وَ اَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ) «به زنان
نزدیکی نکنید آنگاه که در مساجد معتکف هستید» مباشرت بنا بر آنچه گفته شد، رسیدن دو بشره (دو پوست بدن) بهم دیگر است و آن در آیهی شریفه کنایه از مقاربت با زنان است. چنان که
راغب گفته است
ابن اثیر در
نهایه بعد از نقل حدیثی گوید مراد از مباشرت لمس بدن مرد با بدن زن است... و گاهی از آن مقاربت اراده کنند. مباشرت بکار نیز از این معنی است.
بِشارت و بشری بمعنی خبر مسرّت بخش است طبرسی و راغب در وجه آن میگویند: چون کسی خبر مسرّت بخش را بشنود اثر آن در پوست صورتش آشکار میگردد.
(وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ اِلَّا بُشْری لَکُمْ) «خدا آن را برای شما بشارت و خبر شادی بخش قرار داد.»
(وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا اِبْراهِیمَ بِالْبُشْری) (فرستادگان ما
[۲۳] براى
ابراهیم بشارت آوردند)
(قالَ یا بُشْری هذا غُلامٌ) (مژده باد! اين كودكى است زيبا و دوست داشتنى!)
کلمهی بشری در این آیات و نظائر آن به معنی خبر مسرّت بخش است.
بشارت در خبر مسرّت بخش و اندوه بخش هر دو بکار رفته است نحو
(بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) (به كسانى كه ايمان آورده، و كارهاى شايسته انجام دادهاند، بشارت ده)
و نحو
(بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِاَنَّ لَهُمْ عَذاباً اَلِیماً) (به
منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكى در انتظار آنهاست!)
طبرسی در ذیل آیهی اخیر فرموده: اصل بشارت خبر مسرّت بخشی است که بوسیلهی آن، شادی در پوست صورت احساس میگردد، و در خبر اندوه بخش نیز بکار میرود عرب گوید: پاداش و تحیّت تو، کتک است.
راغب آن را یک نوع استعاره میداند.
از کلام طبرسی نیز بدست میآید که این یک نوع
تحکّم است یعنی مژده و پاداش نداری مگر
عذاب.
استبشار به معنی طلب شادی و یافتن و یا دانستن چیزی است که شاد میکند
(وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) «درباره کسانی که هنوز به آنها نپیوستهاند شادمانند که به آنها خوفی نیست و محزون نمیشوند.» یعنی شهداء از اینکه میدانند برای
مؤمنان که در
دنیا ماندهاند بیمی و اندوهی در
آخرت نیست شادی میکنند و از این حقیقت که دانستهاند طلب شادی مینمایند
(وَ جاءَ اَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ) «اهل مدینه آمدند در حالی که از شنیدن قضیّهی میهمانان
لوط شادی میجستند و شادمان بودند.»
بَشِیر: مژده ده،
جمع آن بشر بر وزن (قفل) است
(وَ هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ) «او کسی است که بادها را پیش از رحمت خود (باران) مژده دهنده فرستاده.»
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «بشر»، ج۱، ص۱۹۲.