برهانمحقق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بُرْهانِمُحَقَّق، سیدبرهانالدینمحققحسینیترمذیاز صوفیانمشهور و از جمله پیران
مولانا جلالالدینمحمد بلخی بود.
او در میان مردم
خراسان به «سید سِرّدان» شهرت داشته است.
این شهرت به اعتبار
فراست و اشراف برهان محقق بر ضمایر و خواطر مردم بوده است .
بنابراین، گفته آنان که سبب این شهرت را پیشگویی برهانمحقق از آشنایی
شمس تبریزی با مولانا دانستهاند درست نمینماید.
مولانا و سلطان ولد از او به صورتهای سید برهانالدین محقق، برهان محقق، و گاه به مناسبت ضرورتهای شاعرانه، برهان و برهانِ دینهم یاد کردهاند.
برهانمحققاز سادات حسینی ترمذ بوده است و از او با القاب «فخر آلیاسین» و «سید اقطاب» نام بردهاند
اما اینکه بعضی نام او را «سید
حسین» ثبت کردهاند البته نادرست، و ناشی از بیدقتی مصحح
مناقب العارفین است.
سال ولادت برهان محقق در سنگ مزار او در
قیصریه - که متأخر و نو ساخت است - با حروف واژه «ثانی» برابر ۵۶۱ ق ثبت شده است
.
وی در عنفوان جوانی به
بلخ آمد و بر اثر آشنایی با
بهاءالدین ولد ، پدر مولانا، شاگرد و مرید وی شد.
قابلیت و استعداد برهان محقق در عرصه
سلوک به حدی بود که در پی چندی ملازمت و مصاحبت با بهاءالدین ولد بسیاری از دقایق معارف صوفیانه را دریافت.
برخی از نویسندگان مانند
محمود مثنوی خوان در ترجمه ترکی
ثواقب المناقب این مدت را ۲
سال دانستهاند
که البته این روزگار طولانی ناظر بر ریاضتهایی است که برهان محقق ظاهراً در ایام خدمت و ارادت نزد
بهاء ولد ، یا پس از جدا شدن از او داشته است؛ چنانکه به گفته افلاکی نزدیک به ۲ سال در بیشهها و کوهستانهای اطراف
بخارا با سر و پای برهنه و با تحمل گرسنگی به سر برده است.
به هر حال، قابلیت برهان محقق و کشش و تعلق شدید او به شیخش بهاء ولد،
موجب آن شد که شیخ او را برکشید و مورد «عطای بیحد» قرار داد و وظیفه لالایی و اتابکی، یعنی
تربیت و سرپرستی فرزندش جلالالدین محمد را به عهده او گذاشت.
مولانا خود نیز بعدها ضمن اشارت به این معنی از برهان محقق ستایش کرده است.
اینکه برهان محقق در چه زمانی از بهاءالدین ولد جدا شده، و از بلخ به کجا رفته است، معلوم نیست، اما میتوان گفت که جدایی سید از پیر و مرادش میبایست به سبب تصمیم بهاء ولد به
مهاجرت از
بلخ ، باشد، زیرا وابستگی و علاقه سید به بهاءالدین ولد و فرزندش جلالالدین محمد به حدی شگرف و عمیق مینماید که جدا شدن از آنان در وضع عادی برای وی چندان آسان نبوده است.
به هر حال، برهان محقق پس از جدایی از بهاء ولد ظاهراً به زادگاهش -
ترمذ - بازگشته است.
گویا وی پس از آن، در ترمذ مجالس وعظ و تذکیر داشت و در میان اهالی شهر شخصیتی شناخته شده بود اما با گذشت بیش از سالهایی که
وحشت از هجوم و حیرت از ویرانی مغولان در
ماوراءالنهر و
خراسان فرو نشست، برهان محقق بار دیگر هوای پیوستن به بهاءالدین ولد کرد.
مناقب نویسان گفتهاند که سید در «واقعه» ای دید که پیرش فوت شده است؛ از اینرو، در ترمذ عزاداری کرد.
باز در واقعهای دیگر دریافت که پیرش از او میخواهد که به نزد فرزندش جلالالدین محمد رود و وی را تنها نگذارد؛ پس، سید نیز با وجود اصرار بزرگان ترمذ بر ماندن، روی بهسوی روم نهاد.
اما نظر استوار و درست در این زمینه، اشاره
سلطان ولد است که میگوید:
برهانالدین ترمذی پس از مدتی ظاهراً پس از فرونشستن
فتنه مغول جویای پیرش شد، تا آنکه یکی از بزرگان به او اطلاع داد که بهاءالدین ولد در
روم است.
پس رخت سفر بر بست و به سوی روم حرکت کرد و یک
سال پس از درگذشت بهاءولد به
قونیه رسید.
مقارن ورود برهان محقق به قونیه، مولانا به شهر
لارنده رفته بود.
سید در مسجد سنجاری
معتکف شد و پس از چند ماه مکتوبی به مولانا نوشت و او را به قونیه فراخواند.
با آمدن جلالالدین محمد به قونیه آن دو به هم پیوستند.
با آمدن برهان محقق به قونیه بسیاری از خاطرات مربوط به زندگی سلطان العلماء بهاء ولد در بلخ در جمع خاندان او در قونیه زنده شد.
همچنان که مولانا برهان محقق را چون شیخ خود میدانست و سخنان او را به گوش جان میشنید،
او نیز آرزو میکرد که مولانا به درجه پدرش بهاء ولد برسد.
برهان معارف بهاءولد را مکرر بر مولانا فرو میخواند و او را به فراگیری علم حال سفارش میکرد.
بیشتر اسناد بر این نکته تأکید دارند که برهان محقق در مقام پیر مولانا، و در مدرسه او بوده است.
اما این تأکید به معنی صحبت مستمر و مداوم آن دو در طول این مدت نیست، زیرا از اشارات چنین استنباط میشود که مولانا در ۶۳۰ق/۱۲۳۳م برای تکمیل تحصیلات خود در علوم ظاهر به سوی
شام سفر کرد و در این سفر برهان محقق نیز او را تا قیصریه همراهی نمود.
پس از آن، برهان محقق از ۶۳۰ ق در
قیصریه اقامت داشت و در آنجا صومعهای کوچک و ساده برای خود فراهم نمود و گاهی نیز به کوهی در حوالی قیصریه به نام کوه علی میرفت و به مناجات میپرداخت.
زندگی ساده و عارفانه برهان محقق در قیصریه توجه مردم این شهر را به او معطوف کرد و آنان او را به امامت مسجدی از مساجد شهر برگزیدند؛
زندگی برهان تنها در قیصریه نمیگذشت.
وی در مدت سفر غالباً میان قونیه و قیصریه در تردد بود و علاوه بر نظارت و تربیت مریدان قونیه، در قیصریه نیز مریدانی یافت.
مشهورترین مرید او در قیصریه
شمسالدین اصفهانی مق ۶۴۶ق/۱۲۴۸م، وزیر عزالدین کیکاووس بود که مدتی برهان محقق را خدمت، و از او حمایت کرد، تا آنکه سرانجام موردتوجه او قرار گرفت و مریدش شد.
مدت اقامت برهان محقق در قیصریه به یقین معلوم نیست، اما روشن است که هنگام بازگشت مولانا از سفر
شام ، مولانا را در قیصریه چلّه به خلوت نشاند و سپس همراه او به قونیه بازگشت.
مولانا و مریدان دیگر وجود برهان محقق را در قونیه مغتنم میشمردند، زیرا که وی در معارف صوفیانه و تعلیم و نشر آن صاحب اطلاع و تجربه بود.
از مریدان مشهور او علاوه بر مولانا، از
صلاحالدین زرکوب قونوی میتوان نام برد.
برهان محقق به صلاحالدین توجه و دلبستگی خاص داشت و مولانا از او با عنوان «فرزند جان و دلِ» برهان محقق و «خلیفه به استقلال» وی یاد کرده است.
ظاهراً برهان محقق در قونیه در مدرسه مولانا میزیست و با خانواده او ارتباط نزدیک داشت، چنانکه اشارات فرزند مولانا، سلطان ولد حکایت از آن دارد که او در خردسالی موردتوجه برهان محقق بوده، و از او در مقدمات سلوک و معرفت صوفیانه تعلیم میگرفته است.
در حدود سالهای ۶۳۷- ۶۳۸ق/۱۲۳۹-۱۲۴۰م، برهان محقق مردی سالخورده، اما خوشمنظر بود
و قوای بدنی وی چندان کاهش یافته بود که گاه نمیتوانست فریضههای دینی را ادا کند؛ از همینروی، فضای پرنشاط قونیه را نمیپسندید و به زندگی در خلوت قیصریه میل داشت، اما مولانا به دورشدن او از قونیه راضی نبود
با وجود این، یکبار که اصحاب برهان محقق را به قصد
تفرج به باغهای
قونیه برده بودند، او بر آن شد که بیخبر قونیه را به قصد قیصریه ترک کند، ولی در همین احوال از
استر فرو افتاد و پایش آسیب دید.
از آن پس، چون مولانا علاقه او را به قیصریه دریافت، خود اسباب عزیمت او را به آنجا فراهم آورد.
سپهسالار
علت رفتن برهان محقق را به قیصریه با خبر آمدن
شمس تبریزی به قونیه مربوط دانسته، و تصریح کرده است که اندکی پس از رفتن او به قیصریه شمس به قونیه رسید.
این اشاره سپهسالار با توجه به تاریخ درگذشت برهان محقق سزاوار تأمل است، زیرا گرچه در هیچ یک از منابع موجود تاریخ فوت او ضبط نشده است، اما سلطان ولد درگذشت او را پس از سال مریدی مولانا نزد او دانسته است.
این گفته سلطان ولد را همه محققان معاصر پذیرفتهاند، و چون ورود برهان محقق به قونیه در ۶۲۹ق بوده است، پس فوت او را در ۶۳۸ق گفتهاند.
بر سنگ قبر او نیز - که ظاهراً مربوط به سالها پس از درگذشت اوست - سال درگذشتش را با حروف ۶۳۷ق نوشتهاند.
اما روایتها و اشارههایی درباره احوال برهان محقق وجود دارد که میتوان با استناد به آنها نسبت به درگذشت او در ۶۳۸ق تردید کرد.
نخست آنکه افلاکی در روایتی اشاره دارد که وقتی مغولان در ۶۴۰ق بر
قیصریه مسلط شدند، برهان محقق را احترام کردند و حتی مبلغی نقدینه در پای او ریختند
دیگر آنکه، چنانکه پیشتر اشاره شد، سپهسالار همانجا ورود شمس به قونیه را اندک زمانی پس از رفتن برهان محقق به قیصریه دانسته است و محقق است که شمس در ۶۴۲ق به قونیه آمد.
پس برهان محقق میباید در حوالی همان سال قونیه را ترک گفته باشد. دیگر آنکه در
وقف نامهای که در ۶۴۴ق تنظیم شده است و در مجموعه اوقاف استان قونیه موجود است، نام مولانا و نیز برهان محقق به عنوان دو تن از گواهان آمده است.
پیداست که برهانالدین تنها در صورت زنده بودن در آن تاریخ میتوانست یکی از گواهان
وقفنامه باشد.
این اشارات درباره برهان محقق نشان میدهد که ۶۳۸ق به عنوان سال
فوت او، اگر مردود نباشد، درخور تردید است.
این نکته که بعضی از مولویان، مانند ولد چلبی در مقالات خود متذکر شدهاند که مولانا در ۶۴۴ق برای برگذاری مجلس عزای برهان محقق به قیصریه رفت.
دست کم اختلاف اصحاب طریقت مولویه را درباره سال وفات برهان محقق تأیید می کند.
به هر حال، پس از درگذشت برهان محقق،
شمسالدین اصفهانی و بزرگان قیصریه به عزاداری پرداختند و او را در حظیرهاش به
خاک سپردند.
پس از چهلم برهان محقق، شمسالدین اصفهانی با نامهای خبر درگذشت او را به مولانا رساند.
مولانا با اطلاع از درگذشت وی با جمعی از اصحاب به قیصریه آمد و عُرس و عزاداری برگذار شد؛ سپس آنچه از کتابها و وسایل شخصی وی برجای مانده بود، با خود برداشت و بخشی از آن را هم به یادگار به مریدش
شمسالدین اصفهانی داد.
با درگذشت برهان محقق، جایگاه او نزد مولانا و مریدان قونیه
محفوظ ماند. مولانا پیوسته در بزرگداشت او سخن میگفت و از وی درمورد برخی سخنانی که درباره او گفته میشد، نزد مریدان قونیه دفاع میکرد.
مولانا در مثنوی دفتر، بیتهای ۳۱۹، ۳۲۰ برهان محقق را «پُخته»ای به دور از تغیر و همچون نور معرفی کرده که از خود رسته و به نیستی رسیده، و موقف حق را یافته است.
در غزلیات هم وی را «قیصر» خویش معرفی کرده که در «قیصریه» افتاده است.
البته اینهمه، از تأثّر مولوی از برهان محقق ناشی شده است و از پیوند عمیق عاطفی او با لالای ایام کودکی و پیر دوران جوانی وی حکایت دارد که عموماً نزد متأخران و معاصران کم رنگ شده، و تحتالشعاع تحول مولانا بر اثر پیوندش با
شمس تبریزی قرار گرفته است، در حالی که تأثیر برهان محقق بر مولانا را میتوان به پلی
تشبیه کرد که مولوی دانشمند را به مولانای مقبول شمس رسانید.
مولانا همواره در مجالس وعظ و تذکیر معارف و معانی برهان محقق را نقل میکرد.
در مثنوی نیز تعبیرات و مفاهیمی که نخستینبار برهان محقق در مجالس خود آنها را طرح کرده است، کم نیست.
علاوه بر مولانا، شمس تبریزی نیز که ظاهراً قبل از مولانا و در
شام با او ملاقات داشته، به احوال بلند و آراء و اقوال او اشاراتی کرده است.
سلطان ولد هم او را یکی از «اولیاء» و «سلطان الواصلین» بر شمرده
و پارهای از معارف او را به صورت منظوم در آثار خود روایت کرده است.
پیروان طریقه
مولویه نیز از وی با القابی چون «فخر الاولیاء و الکاملین» و «فخر المجذوبین» یاد کرده، و او را یکی از «اقطاب تسعه» در
طریقت مولویه دانستهاند.
برهان محقق عارفی بود آشنا به علوم ظاهر و باطن که به قول سلطان ولد
در روم نظیری نداشت.
او آثار و نگارشهای صوفیانه را به جدّ و از روی تأمل مطالعه میکرد و به قولی از «علوم طبی و حکمت الهی» نیز آگاهی داشت.
با وجود این، جز مجموعهای از گفتههایش که به عنوان معارف گردآوری شده، اثر مکتوب دیگری از وی باقی نمانده است.
اینکه بعضی از معاصران
تفسیر سوره فتح را هم از آثار مسلم او میدانند، مبتنی بر حدسیاست که فروزانفر درباره تفسیر مزبور مطرح کرده است، و البته تعلق آن به برهانالدین محقق ترمذی به هیچ روی مسلم نیست، زیرا بر پایه موازین کتابشناسیِ تاریخی این انتساب را نمیتوان تأیید کرد و براساس قواعد ساختاری زبان و تفکر عرفانی خاص برهان محقق نیز این نظر قابل قبول و اثبات نیست.
اما معارف برهان محقق مجموعهای است پراکنده از سخنان و مواعظ او که در مجالس صوفیانه
قونیه و
قیصریه مطرح کرده، و مانند معارف
بهاءالدین ولد بیشتر جنبه خطابی دارد و متضمن اخلاق عرفانی است.
پارهای از مطالب خطابی معارف حاکی از آن است که برهان محقق این سخنان را در مقام تربیت و نصیحت
مولانا جلالالدین محمد بلخی طرح کرده است، خاصه که در مواردی لحن خطاب به مولانا در آنها آشکار است.
معارف نه تنها از جهت شناخت بهتر مولوی و مثنوی او حائز اهمیت است، بلکه از لحاظ شناختِ پسندها، تأملات و تجربههای عرفانی برهان محقق نیز سزاوار توجه و تأمل است، خاصه که او بر این باور بوده است که آدمی میباید بر اثر تفکر خویش و با تکیه بر تجربههای خود سخن گوید، وگرنه ناقل اقوال دیگران خواهد بود، چنانکه نقل شعر دیگران آدمی را «راوی» میسازد، نه «شاعر».
با اینهمه، خود او شعر حکیم سنایی غزنوی را همواره میخواند و نقل میکرد، تا جایی که در استناد و استشهاد به شعر سنایی، گاه
افراط مینمود و مورد نقد و
تعریض مریدان قونیه قرار میگرفت که «شعر
سنایی در سخن بسیار میآرد»
اما باید دانست که نقل و روایت شعر سنایی ناشی از ارادت و پیوند قلبی برهان محقق با مواجید و احوال شعر سنایی بود، تا جایی که او سخن حکیم غزنه را به نوری تشبیه کرد که چیزها را در پرتو آن میتوان دید به همین سبب است که برهان محقق را مرید خاص سنایی میدانست.
تعلق خاطر برهان محقق به شعر سنایی چنان بود که حتی تعبیرات سناییوار را در زبان روزمرّه او جاری کرده بود.
این علاقه برهان محقق به سنایی، مولانا و دیگر اصحاب او را متوجه حکیم غزنه ساخته بود، تا آنجا که شاید بتوان گفت که توجه مولانا به برخی ابیات سنایی و
تفسیر آنها در مثنوی بر اثر توجه برهان محقق و توجه دادن او به شعر سنایی بوده است.
با همه اهمیتی که معارف برهان محقق دارد، نسخههای موجود آن کاستی و فزونی فراوان دارند و با یکدیگر همگون و همسان نیستند.
نسخه مقابله شدهای که به کوشش بدیعالزمان فروزانفر عرضه شده است تهران، ۳۳۹ش، علاوه بر آنکه در بسیاری از مواضع مخدوش، گنگ و نامفهوم و گسیخته مینماید، در مقایسه با نسخه خطی احمد رمزی از روایت مفصلتر آن - که در ۳۲۱ق کتابت شده است
- افتادگیها و کاستیهای فراوان دارد، هر چند که در نسخه مذکور نیز که
عبدالباقی گولپینارلی آن را به نام معارف ترمذی معرفی کرده است، همچنان که خود او متذکر شده، مطالبی وارد شده است که از گفتارهای برهان محقق نیست.
(۱)
حافظ حسینابن
کربلایی، روضات الجنان، به کوشش جعفر سلطان القرائی، تهران، ۳۴۹ش.
(۲) احمد افلاکی، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، ۹۷۶م.
(۳) میکائیل بایرام، «سید برهانالدین محقق ترمذی در تلاطم حوادث سیاسی» مولانا از دیدگاه ترکان و ایرانیان، تهران، ۳۶۹ش.
(۴) برهان محقق، معارف، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، ۳۳۹ش.
(۵) عبدالرحمانجامی، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدیپور، تهران، ۳۶۶ش.
(۶) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۹۱۰م.
(۷)
حسین خوارزمی، جواهرالاسرار، به کوشش جواد شریعت، اصفهان، ۳۶۰ش.
(۸) غیاثالدین خواندمیر، حبیبالسیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۳۶۲ش.
(۹) امین احمد رازی، هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، ۳۴۰ش.
(۱۰) عبدالحسین زرینکوب، سرّنی، تهران، ۳۶۶ش.
(۱۱) فریدون سپهسالار، رساله در احوال مولانا جلالالدین مولوی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۳۲۵ش.
(۱۲) بهاءالدین سلطان ولد، ربابنامه، به کوشش علی سلطانی گرد فرامرزی، تهران، ۳۵۹ش.
(۱۳) بهاءالدین سلطان ولد، ولدنامه مثنوی ولدی، به کوشش جلال همایی، تهران، ۳۱۵ش.
(۱۴) دیوان سنایی، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۳۶۲ش.
(۱۵) شمس تبریزی، مقالات، به کوشش محمدعلی موحد، تهران، ۳۶۹ش.
(۱۶) ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۳۶۶ش.
(۱۷) بدیعالزمان فروزانفر، زندگانی مولانا جلالالدین محمد، تهران، ۳۵۴ش.
(۱۸) بدیعالزمان فروزانفر، مقدمه بر معارف نک: هم، برهان محقق.
(۱۹) عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلالالدین، ترجمه توفیق هاشمپورسبحانی، تهران، ۳۶۳ش.
(۲۰) عبدالباقی گولپینارلی، مولویهبعد از مولانا، ترجمه توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۳۶۶ش.
(۲۱) محمدمعصوم معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۳۱۸ش.
(۲۲) مولوی، فیه ما فیه، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، ۳۶۰ش.
(۲۳) مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، ۳۵۵ش.
(۲۴) مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۹۳۳م.
(۲۵) مولوی، مکتوبات، به کوشش توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۳۷۱ش.
(۲۶) توفیق هاشمپور سبحانی، تعلیقات بر مولانا جلالالدین.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «برهان محقق»، ج۱۲، ص۴۸۲۰.