برصیصا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَرْصیصا (شخصیتی شبه تاریخی و افسانهای)، زاهدی متعبد و مستجاب الدعوه که داستان عبرت انگیز او همواره در تفسیر برخی
آیات قرآن مطرح شده است.
"برصیصا" را برخی در
لغت بر گرفته از «صیصا» در زبان آرامی می دانند که به معنای سینه بند یا کاکل های
کلاه اسقف اعظم که یاد آور برتر ین مقام
کلیسا است، می باشد.
برصیصا از قوم
بنی اسرائیل بوده که عمری به
پرستش خداوند و بندگی او سپری کرد و در پرتو
ریاضت و
یکتا پرستی و
عبادت به مقامی رسیده بود که خداوند دعای او را در حق بیماران و دیوانگان و درماندگان مستجاب می کرد و خواستهاش را بر آورده می نمود،
مردم نزد او می آمدند و او برایشان
دعا می کرد و شفای آنان را از خدا می خواست و خدا نیز
شفا می بخشید.
در بیشتر
منابع اسلامی نام برصیصا، در کنار نام
بلعمِ باعور و
شیطان دیده میشود و این امر به سببِ شباهتی است که سرگذشت و سرنوشت شوم او با آنان دارد.
در اخبار اسلامی برصیصا راهبی از بنی اسرائیل است که پس از روزگاری دراز ریاضت زاهدانه، تسلیم اغواگریهای
ابلیس ، و مرتکب
گناه ی بزرگ میشود و سرانجام به قصد نجات خود ابلیس را سجده میکند و کافر میگردد و به
لعنت و خسران ابدی گرفتار میشود.
این اشارات در تفسیر آیات ۱۶ و ۱۷ سوره حشر
آمده است که - با توجه به آیات قبل از آن - بیانگرِ حال منافقانی است که در پی فریب مؤمنانند
این داستان در اغلب تفاسیر مهم ذیل آیاتِ یاد شده و نیز در مجموعههای احادیث به صورتهای مختلف نقل شده است و کسانی همچون
علی بن ابیطالب (ع)،
ابن مسعود ،
ابن عباس و
ابن طاووس را از راویان آن دانستهاند،
ولی منبع و مأخذ اصلی آن هنوز مجهول است و نقاط مختلفی در جهان اسلام به عنوان محل وقوع آن مطرح شده است.
این محل را گلدسیهر و لندبرگ
حضرموت ، اما همو و هارتمن منطقه حلب دانستهاند.
به نظر میرسد که نام شخصیت اصلی این افسانه در اصل نامعلوم بوده، و از اواخر قرن ۴ق/۱۰م به بعد نام «برصیصا» به او داده شده است؛ و گویا اخبار مربوط به آنتونی قدیس، زاهد مسیحی در
مصر ، در پیدایش آن بیتأثیر نبوده است.
آنتونی یا آنتونیوس (۲۵۱- ۳۵۵ یا ۳۵۶م) از نخستین زاهدان و راهبان مسیحی است و در تأسیس قواعد و لوازم این نهاد سهم بزرگی داشته است.
او به پیروی از سنت پاولس تبی (د ۳۴۰م) سالیان دراز در
بیابان و در غارها به
عبادت و ترک و تجرد گذرانید زندگی زاهدانه او سراسر پیکاری افسانهای با ابلیس و وسوسههای اغواگرانه اوست.
ابلیس به صورتهای مختلف، گاه به صورت زنی وسوسه انگیز و گاه در لباس راهبی زاهد، همچون شخصی که تا سرحد
مرگ او را شکنجه میداد، بر او ظاهر میشد و در همه این احوال، آنتونی با توسل به
روزه ، دعاهای نیازمندانه و اعمال پرهیزگارانهاش در برابر کارها و شیوههای ابلیس پایداری میکرد.
سرگذشت آنتونی قدیس در عالم
مسیحیت و در هنر و ادبیات مسیحی تأثیر فراوان داشته، و هنوز هم شماری از راهبان از او بهعنوان اسوهای آرمانی پیروی میکنند.
ابن بطوطه (د ۷۷۹ق/۱۳۷۷م) در رحله خود به قصر برصیصای عابد اشاره دارد که بین
طرابلس و
اسکندریه آن را دیده است
و این نامی است که دوره حیات آنتونی قدیس و انزوای طولانی او در قلعهای کهن (صیصه) را به خاطر میآورد.
اگر ریشه آرامی کلمه «صیصا» را - که به معنی بخشی از پوشش آیینی کشیشان است - نیز در نظر بگیریم، این نام یادآور بالاترین مقام کلیسایی است.
با توجه به این شواهد، برخی این داستان را حکایتی اساساً عبری میدانند که بعدها به
ادبیات عربی و فارسی وارد شده است.
در روایتهای اسلامی پس از
طبری (قرن ۴ق/۱۰م) نام برصیصا را برای قهرمان این داستان به کار بردهاند و ظاهراً نخستین مؤلفی که نام برصیصا را ذکر کرده است، ابولیث سمرقندی (د ۳۷۳ق/۹۸۳م) در تنبیهالغافلین
است.
پس از او این حکایت را کسانی چون
بیهقی (د ۴۵۸ق/۱۰۶۶م) در شعب الایمان،
غزالی (د ۵۰۵ق/۱۱۱۱م) در مکاشفة
القلوب،
سهیلی (د۵۸۱ق/۱۱۸۵م) در التعریف و الاعلام
،
ابن جوزی (د ۵۹۷ق/۱۲۰۱م) در تلبیس ابلیس،
قزوینی (د ۶۸۲ق/ ۱۲۸۳م) در عجایب المخلوقات،
ابشیهی (د ۸۵۰ق/ ۱۴۴۶م) در المستطرف
و... نقل کردهاند.
در تفاسیری چون التبیان شیخ طوسی (د ۴۶۰ق/۱۰۶۸م)،
مجمع البیان
طبرسی (د ۴۶۸ق/۱۰۷۶م)،
تفسیر بغوی (د ۵۱۶ق/ ۱۱۲۲م)،
کشف الاسرار میبدی (د ۵۲۰ق/۱۱۲۶م)،
تفسیر
ابوالفتوح رازی (قرن ۶ق/۱۲م)،
لباب التأویل خازن (د ۷۱۰ق/۱۳۱۰م)،
تفسیر
ابن کثیر (د۷۷۴ق/ ۱۳۷۲م)
و... نیز این حکایت ذیل آیات یاد شده از
سوره حشر به صورتهای مختلف آمده است، هر چند که برخی مانند سهیلی و ابن کثیر نام برصیصا را برای این راهب با تردید ذکر کردهاند و برخی چون
غزالی و
شیخ طوسی نامی برای راهب عنوان نکردهاند.
فرجام بد این مرد پرهیزگار در همه جا کم و بیش یکسان است. ۴ روایتی که طبری در تفسیر واژه «
انسان » در این آیات نقل کرده است، به زاهدی معتکف اشاره دارند که یا عابد و راهبی از
بنیاسرائیل است، یا کشیشی نصرانی
که مدتی طولانی (۶۰ یا ۷۰ یا ۳۰۰ سال) در صومعهای دور از خلق میزیست و به طاعت
خداوند مشغول بود و به همین سبب، به مقام مستجاب الدعواتی نائل آمد و در مرتبه استدراج به جایی رسید که چون بر مینگریست عرش را میدید و چون فرو مینگریست ثری را.
ابلیس به سبب خشمی که از پارسایی برصیصا و
عبادت و ریاضتهای پیوسته او داشت، سالها در پی فریفتن او بود، اما سلاح وسوسهاش در جوشن
ورع برصیصا اثر نمیکرد.
ادامه داستان که بیانگر چگونگی دسیسههای گام به گام
شیطان است، به صورتهای مختلفی نقل شده است: شیطان در ابتدا به صورت مردی پارسا و متعبد و نورانی بر او ظاهر شد، به طوری که برصیصا او را در مجاهده از خود برتر دید؛ سپس دعاهای مخصوص شفای بیماران را به برصیصا آموخت و به قولی دیگر، او را مذمت کرد که چرا از مقام مستجاب الدعواتی خویش برای خدمت به خلق استفاده نمیکند.
آنگاه دختری صاحب جمال (دختری چوپان، یا شاهزاده خانمی از بنیاسرائیل) را بیمار و دیوانه کرد و سپس در دل بستگانش چنین القا نمود که درمان او نزد راهب است. برادر دختر، خواهر
بیمار خود را نزد برصیصا آوردند.
راهب از پذیرفتن او سرباز زد، اما آنان با اصرار دختر را به او سپردند و بازگشتند.
بعد از آن شیطان وسوسه
گناه را بر راهب چیره ساخت تا از دختر کام برگیرد، از آن رو که درهای
توبه همیشه گشوده است.
اغواگریهای شیطان مؤثر افتاد، برصیصا تسلیم وسوسههای شیطان، و مرتکب
زنا شد، سپس برای رهایی از رسوایی دختر را کشت و زیر درختی مدفون ساخت.
برادران پس از بازگشت، نخست قول برصیصا را که خواهرشان به مرگ طبیعی مرده است، پذیرفتند؛ ولی شیطان در رؤیا جنایت راهب را بر آنان آشکار ساخت و آنان به قصد
قصاص به سراغ راهب رفتند.
زمانی که راهب به
مرگ محکوم شده بود، شیطان دوباره بر او ظاهر شد و به او پیشنهاد نجات و رهایی داد، به شرط اینکه او را
سجده کند.
مردِ شوریده بخت به این آخرین درجه گناه نیز تن در داد و شیطان را سجده، و خدا را انکار کرد.
آنگاه شیطان با ریشخند از وی تبرّی جست و برصیصا رانده هر دو جهان گشت
آری! شهوت پرستی باعث شد تا آن عابد، ابتدا به زنا آلوده شود و سپس قتل
نفس انجام دهد و بعد
دروغ بگوید و سر انجام
مشرک گردد و بدین ترتیب محصول سالها عبادت او بر باد رفته و نزد خاص و عام
رسوا شود.
نام برصیصا در کنار نام
ابلیس و
بلعم بن باعورا یاد می شود که هر سه به رغم پیشینۀ درخشان در عبادت و بندگی، سر انجامشان تباه می شود.
اما در برخی از منابع آمده که ابلیس یکی از شیاطین پیرو خود به نام «
ابیض» را به اغوای برصیصا مأمور میکند.
روایتی که گلدسیهر در کتاب خود از این داستان تحت عنوان «قصه حضرموتی شیخ برصیص۱» آورده است، از آنجا که شیطان خود موفق به اغفال شیخ نمیشود، «امالکبائر» را به سوی او روانه میکند.
برصیص پس از فریب خوردن از «امالکبائر» و خارج شدن از کوهی که پیوسته در آن به عبادت مشغول بود، به گناه زنا آلوده میشود و در کفر میمیرد، در حالی که «امالکبائر» خود از آن پس به
استغاثه و عبادت به درگاه خدا روی میآورد و سرانجام بخشوده میشود.
نام و سر گذشت برصیصا بطور مستقیم در
قرآن نیامده است. ولی
آیات اول تا هجدهم
سوره حشر به این مطلب اشاره دارد.
آیات اولیه این
سوره به داستان یهودیان
بنی نضیر اشاره دارد که به خاطر نقض پیمانى که با مسلمین بسته بودند محکوم به
جلای وطن شدند. و نیز به این قسمت از داستان اشاره دارد که سبب نقض عهد شان این بود که منافقان به ایشان وعده دادند که اگر نقض
عهد کنید ما شما را یارى مى کنیم ، ولى همین که ایشان نقض عهد کردند، منافقین به وعده اى که داده بودند
وفا ننمودند.
در ادامه قرآن کریم دربارۀ منافقان تشبیهی به کار می برد و می فرماید:
«کمَثَلِ الشَّیطانِ اِذْ قالَ لِلاِنسانِ اکفُرْ فَلمّا کفَرَ قالَ اِنّی بَریءٌ مِنک اِنّی اَخافُ اللهَ رَبّ الْعالمینَ».
«کار آنها همچون شیطانی است که به انسان گفت:
کافر شود تا مشکلات تو را حل کنم. اما هنگامی که کافر شد، گفت: من از تو بیزارم، من از خداوندی که پروردگار عالمیان است، بیم دارم».
در اینکه منظور از "
انسان" در این آیه کیست در میان مفسران اختلاف است.
اکثر آنها، آن را جنس انسان می دانند که شیطان انسان را به سوى کفر مى خواند، و با وعدههاى دروغینش فریبش داده، به کفر وا دارش مى کند. و در آخر از او بیزارى جسته، بعد از یک
عمر کفر ورزیدن، در روزى که بسیار به کمک نیازمند است تنهایش مى گذارد.
برخی قائلند، آیه در مورد کفار
جنگ بدر نازل شده است، منظور از مثل که فرمود ((کمثل الذین من قبلهم قریبا)) بیان حال کفار
مکّه در
روز جنگ بدر است. و مراد از
کلمه (انسان) در این مثل
ابوجهل است .
اما اغلب مفسران برصیصای عابد را مصداق بارز انسان در این آیه می دانند.
در برخی منابع اسلامی داستان ابلیس و راهب را با دسیسه منافقین نسبت به یهود بنینضیر مقایسه نمودهاند که آنان یهود را به
عصیان بر
پیامبر (ص) تحریض، و در وقت شدت ایشان را ترک کردند.
صوفیه نیز در تأویل «کمثل الشیطان» در این آیهها برآنند که منظور از آن وهم انسانی است که نخست لذات حسی و شهوانی را در چشم او میآراید، تا در دام هلاکت افتد و چون از حق دور ماند از او تبری میجوید و به خوف از قدرت ربانی استشعار میکند.
در دورههای بعد، بسیاری از شعرا و مؤلفان صوفی هر یک به نوعی برای بیان معانی عرفانی از این داستان بهره گرفتهاند
داستان
شیخ صنعان و قصه
جریح راهب که در بسیاری از تفاسیر همراه داستان برصیصا ذکر شدهاند، نیز از لحاظ موضوع و مضمون با آن شبیه و از یک نوعند.
ماجرای جریح راهب داستان زاهد پرهیزگار و صالحی است که در معرض اتهام قرار میگیرد، لیکن در پایان بیگناهی او ثابت میشود و نجات مییابد.
از
ابن عباس نقل شده است که بعد از برصیصا رهبانان در زوایای گمنامی به سر میبردند تا جریح راهب ظاهر گشت.
اما در مقایسه داستان برصیصا با داستان قرون وسطایی «زندگی و مرگ دکتر فاوست» اثر کریستوفرمارلو (د ۱۵۹۳م) که بعدها توسط گوته شاعر آلمانی موضوع یک تراژدی قرار گرفت، نیز شباهتها و تفاوتهایی به نظر میرسد که قابل بررسی و تأمل است.
دکتر فاوست، قهرمان به ظاهر موجه این اثر نیز با تسلیم (البته آگاهانه) در برابر وساوس شیطانی، مستوجب طرد و لعن میشود.
در اینجا نیز سخن از عشقی است که سرانجام قهرمان داستان را به دام گناه میافکند.
از داستانهای مشهور در
ادبیات عرفانی ما قضیه «
شیخ صنعان » است که عطار (د ۶۲۷ق/۱۲۳۰م) در
منطقالطیر آن را به نظم کشیده است؛ اما برخلاف داستان برصیصا که به شقاوت ابدی او منجر میشود، در این داستان به رغم وسوسههای شیطان و عشق دختری ترسا، سرانجام رحمت الهی شیخ را دریافته، به توبه نائل میسازد.
برخی از محققان اروپایی مانند گلدسیهر، لندبرگ و مکدانلد درباره اصل داستان برصیصا و سیر تحول آن تحقیقاتی کردهاند.
گلدسیهر و لندبرگ در «قصه برصیصای راهب۱، تاریخ پیدایش و تحول این قصه را با اشاره به نوشتههای قزوینی، ابشیهی، سیوطی، و نیز با در نظر داشتن داستان «چهل وزیر۲» (چ استانبول) که شرح مبسوطی از این قصه را در بر دارد، تشریح کردهاند.
ظاهراً صورت نقل شده در «چهل وزیر» در اواخر قرن ۱۸م به انگلستان وارد شده، و الهامبخش لوئیس در نگارش داستان بدفرجام «آمبروسیو یا راهب» گردیده است.
این رمان که در ۳ جلد تألیف شده است، بیانگر کوششی شگرف برای حفظ اصول و منش زاهدانه از یکسو، و ارضای جاهطلبیها و امیال شخصی از سوی دیگر است.
شخصیت اصلی این داستان شوم، راهبی از مادرید است که
عهد و میثاق پارسایانه را زیر پا نهاده، در دام وسوسههای شهوانی و ارتکاب
زنا میافتد و سرانجام برای کتمان گناهان خود، مرتکب
قتل نیز میشود.
(۱) قرآن کریم.
(۲) محمد ابشیهی، المستطرف فی کل فن مستظرف، به کوشش محمد سعید، بیروت، ۱۴۱۶ق/۱۹۹۶م.
(۳) ابن بطوطه، رحله، بیروت، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
(۴) عبدالرحمان ابن جوزی، تلبیس ابلیس، قاهره، ۱۹۲۸م.
(۵) محییالدین ابن عربی، تفسیر، به کوشش مصطفی غالب، بیروت، ۱۹۷۸م.
(۶) اسماعیل ابن کثیر، تفسیر، به کوشش محمدابراهیم بنا و دیگران، استانبول، دارقهرمان.
(۷) عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویة، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۸) ابوالفتوح رازی، تفسیر، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، ۱۳۸۷ق.
(۹) نصر ابولیث سمرقندی، تنبیه الغافلین، به کوشش احمد سلام، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۱۰) اسماعیل حقی بروسوی، تفسیر روحالبیان، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۱) حسین بغوی، تفسیر، به کوشش خالد عبدالرحمان عک و مروان سوار، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۱۲) عبدالله بیضاوی، انوار التزیل، قاهره، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
(۱۳) احمد بیهقی، شعب الایمان، به کوشش محمد سعید ابن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
(۱۴) علیاصغر حکمت، امثال قرآن، تهران، ۱۳۳۳ش.
(۱۵) علی خازن، لباب التأویل، بیروت، دارالمعرفه.
(۱۶) پرویز خانلری، «هشت تحریر از داستان برصیصای عابد»، سخن، تهران، ۱۳۴۱ش، دوره ۱۳، شم ۲.
(۱۷) سعدی، «نصیحة الملوک»، کلیات، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۱۸) سنایی، دیوان، به کوشش مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۱۹) سورآبادی، عتیق، قصص قرآن مجید، برگرفته از تفسیر او، تهران، ۱۳۴۷ش.
(۲۰) عبدالرحمان سهیلی، التعریف و الاعلام، به کوشش ع مهنا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۲۱) عبدالرحمان سیوطی، الدرالمنثور، قم، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
(۲۲) محمد شیخ طوسی، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۲۳) فضل طبرسی، مجمع البیان، به کوشش هاشم رسولی محلاتی و فضلالله یزدی طباطبایی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۲۴) طبری، تفسیر، بیروت، ۱۳۹۲ق.
(۲۵) فریدالدین عطار نیشابوری، منطق الطیر، به کوشش صادق گوهرین، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۲۶) محمد عوفی، جوامع الحکایات، به کوشش امیربانو مصفا و مظاهر مصفا، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۲۷) محمد غزالی، مکاشفة
القلوب، بیروت، ۱۴۰۲ق/ ۱۹۸۲م.
(۲۸) زکریا قزوینی، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۲۹) اسماعیل مستملی بخاری، شرح التعرف، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳-۱۳۶۶ش.
(۳۰) مولوی، «مجالس سبعه»، مکتوبات و مجالس سبعه، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۳۱) مولوی، مثنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، ۱۹۳۳م.
(۳۲) ایرج مهران، «نبرد انسان و سرنوشت»، کاوه، مونیخ، ۱۳۴۲ش، س ۱، شم ۳.
(۳۳) احمد میبدی، کشف الاسرار، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۳۴) محمد میرخواند، روضةالصفا، تهران، ۱۳۳۸ش.
بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «برصیصا»، ج۱۱، ص۴۷۵۴. پایگاه حوزه پژوهشکده باقر العلوم(ع)