برجمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بُرْجُمی،
خاندانی عرب از
بنی تمیم میباشد.
به
روایت کلبی اینان چند عشیره از
فرزندان تمیم بودند که رو به نابودی نهاده بودند؛ یکی از ایشان از دیگران خواست که چون انگشتان دست (براجم) گرد هم آیند، تا نیرو یابند. چون گرد آمدند، براجم خوانده شدند.
نام بسیاری از برجمیها، از آغاز
اسلام تا
قرن ۳ق/۹م به مناسبتهای مختلف در منابع دیده میشود. از این میان، ۳ تن
شهرت بیشتری یافتهاند که بر حسب زمان، نقل میشود:
۱.
ضابی بن حارث (د پیش از ۳۵ق/۶۶۵م).
نزاعی که ضابی با
خلیفه عثمان داشت، موجب شهرت او و چند قطعه شعری که از وی بازمانده، گردیده است. این ماجرا را
ابوعبیده مَعْمَر بن مُثَنّی (د ۲۱۰ق/ ۸۲۵م) در اواخر قرن ۲ق، نخستینبار و با تفصیل بسیار روایت کرد.
پس از اندکی، ماجرای
قتل فرزندش عُمَیر به دست
حجاج بن یوسف در کتابها ثبت شد و با ماجرای پدرش پیوند خورد. از همان آغاز
قصیدهای از ضابی را
اصمعی (د ۲۱۶ق/۸۳۱م) در جُنگ خود نهاد. در قرن ۳ق، ماجرای وی و نیز قطعات و ابیاتی از او در کتابها منتشر شد. روایات مربوط به ضابی را
ابن شبه (د ۲۶۲ق/۸۷۶م) به تفصیل، و سپس
ابن قتیبه،
طبری،
ابوالفرج اصفهانی و در زمانهای متأخرتر،
ابن خلکان،
صفدی،
عبدالرحیم عباسی،
عبدالقادر بغدادی و دیگران تکرار کردهاند. اساس این روایات پیوسته یکی است و تنها در جزئیات تفاوت دارند.
ماجرا با
سگی شکاری به نام قُرحان آغاز میشود که ضابی برجمی از
طایفه بنی عبدالله
بن هوذه به
عاریت گرفته بود و از بازپس دادن آن سرباز میزد. چون آن
قوم سگ خود را به
زور باز ستاندند، برجمی
شعری در
هجای ایشان سرود.
شکایت آنان موجب شد که عثمان او را به
مدینه فراخواند و به
زندان اندازد. از زندان بود که
قطعه بائیه خود را (۶
بیت)
سرود.
بنا به روایت
ابوعبیده، وی به فرمان عثمان دو بار گرفتار شد. نخست در قبیله جرول (بنی نهشل) و سپس در زندان مدینه. حادثه بسیار پر معنایی که در این هنگام رخ داد، آن بود که ضابی برجمی در اندیشه قتل عثمان برآمد. پیداست که این ماجرا باید انگیزهای سیاسی - قبیلهای داشته باشد، زیرا زندان و جریمهای ناچیز نمیباید شاعر را به قتل خلیفه اسلام برانگیخته باشد.
نیز میدانیم هنگامی که خانه عثمان به محاصره درآمد و
انصار برای دفاع از او پا پیش نهادند، وی کاردی تدارک دیده بود و موازی ساق پا، یا زیر کفش پنهان کرده بود تا همینکه عثمان به بازدید از زندانیان میآید، به او حمله آورد. اما توطئه فاش شد، یا عثمان خود به فراست قصد او را دریافت. آنگاه ضابی را تازیانه زدند و به زندان بازگرداندند.
ظاهراً عثمان درباره او با دیگران مشاوره کرد و گروهی به قتل او نظر دادند،
اما به نوشته همه منابع، او را به زندان بازگرداندند تا همانجا درگذشت. البته شاعر اطمینان داشت که به دست عثمان کشته خواهد شد. قطعه شعری ۱۳ بیتی که در زندان سروده، و گویا از شهرتی نیز برخوردار بوده است، سراسر شامل بیم از قتل نابهنگام است. شگفتترین بیت این قطعه بیت پنجم آن است که شاعر در آن، به اقدام گستاخانه خویش اشاره میکند و از اینکه نتوانسته عثمان را به قتل رساند، تأسف میخورد
پس شاید زخمناکی و چرکینی اندام که به مرگش انجامید،
در این ماجرا بیتأثیر نبوده باشد.
عمر ابن شبه
یک روایت دیگر هم بر این داستان افزوده که در منابع بعدی نیز تکرار شده است. گویند او با مرکب خود موجب مرگ کودکی شد، به همین سبب به زندان عثمان افتاد و بائیه معروف خود را در آنجا سرود.
این قطعه، یکی از اشعار برگزیده اصمعی نیز بوده است
و ظاهراً وی نخستین کسی است که تنها قصیده بازمانده از او را برای ما حفظ کرده است.
این قصیده ۳۹ بیتی برخلاف دیگر اشعار بازمانده از او هیچ رابطهای با ماجراهای زندگی او ندارد و ساختار، واژگان و حال و هوای
جاهلی بر آن حکمفرماست. سرآغاز آن، تغزل معروف جاهلی (نسیب) و گریه بر ویرانههای منزلگه یار است. آنگاه وصف بیابان، حیوانات (به خصوص
گاو وحشی) و نیز
ناقه شاعر و خلاصه وصف دلاورییهای خود او در
جنگ به دنبال میآید. برخی از
ابیات همین قصیده شواهد شعری شدهاند.
ابن ندیم اشاره میکند که
مدائنی کتابی با عنوان خبر ضابی
بن الحارث البرجمی تألیف کرده بوده است.
فرزند ضابی برجمی که عمیر نام داشت، فدای گستاخیهای
پدر شد و نامش به عنوان اولین کسی که حجاج در
عراق به قتل رسانید،
ماندگار گشت. حجاج در آغاز کار (ح ۷۵ق/۶۹۴م)، به جمعآوری سپاهی پرداخت که میبایست در جنگ با
ازرقیان به یاری
مهلب میرفت. عمیر که در آن هنگام کهنسال بود، از رفتن عذر خواست؛ اما همینکه هویت او را بر حجاج آشکار ساختند، بازش طلبید؛ هم اشعار پدر را درباره عثمان به یادش آورد و هم اشاره شد که خود وی نیز هنگامی که به نزدیک
جسد عثمان شده بود، به انتقام خون پدر، چنان اندام او را به لگد کوفت که دندههایش شکست. آنگاه حجاج فرمان داد بیدرنگ گردن عمیر را زدند.
در روایت ابوالفرج اصفهانی آمده است که پس از قتل عمیر، مردم و به خصوص قبیله برجمی دست به آشوب زدند.
۲.
یحیی بن زیاد بن ابی حزابه (د ح ۱۷۰ق/۷۸۶م)، شاعر آغاز
عصر عباسی میباشد.
تنها میدانیم که او با
عیسی بن موسی، برادرزاده
سفاح و
ولیعهد منصور رابطه داشت؛
چون عیسی از خلع خویشتن و قبول ولایتعهدی مهدی سرباز زد، به وی
شراب زهرآلود دادند و چون عیسی از مرگ رهایی یافت، برجمی ۵ بیت در این باب سرود.
همین
ابیات است که نام ابن
ابی حزابه را ماندگار کرده است.
۳.
ابوشبل عاصم (عُصم یا عصمة)
بن وهب، شاعر هرزهگوی عهد عباسی میباشد.
الاغانی کاملترین منبعی است که روایات و اخبار مربوط به او را نقل کرده، اما از جزئیات زندگی او چیزی به دست نداده است.
دیگر منابع نیز تنها به ذکر اشعاری پراکنده از وی اکتفا کردهاند.
او در تاریخی که هیچ معلوم نیست، ظاهراً در
کوفه به دنیا آمد و در
بصره ادب آموخت. به همین سبب او را گاه کوفی
و گاه بصری
خواندهاند. وی هنوز نوجوان بود که شعر خود را بر
مازنی عرضه کرد، اما سخت با اعتراض وی مواجه شد.
ابوشبل بعدها از راه
مدح و هجا روزگار میگذرانید.
وی مردی هرزه درا، عیاش و شرابخواره بود و
طبعی لطیف داشت.
او در زمان
متوکل (حک ۲۳۲-۲۴۷ق/۸۴۷ - ۸۶۱م) راهی
سامرا شد و او را به قصیدهای مدح گفت و چنان در خلیفه تأثیر گذاشت که به ازای هر بیت هزار
درهم صله ستاند. همین قصیده را بعدها
احمد بن مکی به آواز برای متوکل خواند و او نیز ۲۰ هزار درهم پاداش گرفت.
وی یکبار نیز در مجلس
عبیدالله بن یحیی بن خاقان حضور داشت و چون سخن از بخشندگی
برمکیان رفت، وی در دو بیت زیبا عبیدالله را از برمکیان ارجمندتر خواند و ۵ هزار درهم، یک
اسب و لگام و
خلعت گرفت.
بسیاری از حکایتهای مربوط به ابوشبل را محمد پسر
مرزبان بن فیروزان نقل کرده است. همو اشاره میکند که شاعر نزد پدر او گاه نوادر خود را برای شادی او نقل میکرده است.
ابوشبل با
محمود ورّاق نیز دوستی بسیار داشت و یار شرابخواریها و هرزهدراییهای او بود.
وی همچنان که شیوه اهل مجون بود، از اینکه ممدوحان خود را به سبب اندک کدورت، به سختی هجا گوید، ابایی نداشت؛ مثلاً چون پنداشت که
مالک بن طوق صله کافی به او نداده، در شعری او را به ناسزا گرفت، بعدها مالک
امیر اهواز شد و او را به حضور خواند و سرزنش کرد. شاعر نیز که دانست در مقدار صله اشتباه کرده، پوزش خواست. نکته جالب توجه در این حکایت آن است که امیر قدرتمند، نه تنها چندان دلگیر نشده بود، که حتی شاعر را وعده کرد تا آخر عمر هرچه خواهد، او را خواهد بخشید.
کسان دیگری که ابوشبل آنان را
هجو گفته است، اینانند: ۳ بیت در هجو
هبةالله بن ابراهیم،
۲ بیت در هجو
کنیز هاشم ضریر نحوی،
۵ بیت در هجو
محمد بن حمّاد،
۶ بیت در هجو
ابوعمرو شیبانی،
۵ بیت در هجو
غلام عبیدالله
بن یحیی بن خاقان به نام نسیم.
گویند که وی عمر بسیار کرد.
ابوعمر احمد
بن منجم ۵ بیت درباره فرو ریختن دندانهای وی سروده، ابوشبل نیز در ۴ بیت به پیری خود و دوری جستن خوب رویان از وی اشاره کرده است.
مجموعه ابیاتی که از او باقی مانده ۱۴۵ بیت است. اشعار او، همه قطعاتی است که وزنهای کوتاه و سبک دارد و در مناسبتهای گوناگون - و تقریباً همیشه در فضای هجا و مجون و مسخرگی - سروده شده است. برخی از آنها مانند شعر بسیاری از شاعران آن عصر، سخت شرمآور است. این مجموعه شعر، البته بهره چندانی از هنر شاعری ندارد، اما به سبب سادگی زبان و روح زندگی که در مضامین آنها پدیدار است، از لطف و گاه فواید جامعه شناختی تهی نیست؛ مثلاً در قطعهای که در سوگ طبیبی کم خرد سروده، او و داروهای او را به ریشخند میگیرد و خواننده را با گوشههایی از زندگی درونی عراق در آن روزگار آشنا میکند.
در این میان، دو قطعه نسبتاً مفصل به راستی چشمگیر است: یکی قصیده ۵۱ بیتی در رثای چراغی است که قوچی به شاخ خود شکسته است
و دیگری در ۲۳ بیت در رثای کاغذی که کسی از وی دزدیده بود.
(۱) ابن اثیر، علی، اللباب، قاهره، ۱۳۵۷ق.
(۲) ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۳) ابن داوود، محمد، الزهرة (النصف الاول)، به کوشش نیکل، بیروت، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م.
(۴) ابن سلام جمحی، محمد، طبقات (فحول) الشعراء، به کوشش محمود محمدشاکر، قاهره، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۵) ابن شبه، عمر، تاریخ المدینة المنورة، به کوشش فهیم شلتوت، قم، دارالفکر.
(۶) ابن شجری، هبةالله، الحماسة، حیدرآباد دکن، ۱۳۴۵ق.
(۷) ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش عبدالمجید ترحینی، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۳م.
(۸) ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، لیدن، ۱۹۰۲م.
(۹) ابن قتیبه، کتاب المعانی الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۹۴۹م.
(۱۰) ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به کوشش عبدالستار فراج، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م.
(۱۱) ابن منظور، لسان.
(۱۲) ابن ندیم، الفهرست.
(۱۳) ابوعبیده، معمر، النقائض (نقائض جریر و فرزدق)، به کوشش بوان، لیدن، ۱۹۰۸م.
(۱۴) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
(۱۵) ابوهلال عسکری، حسن، الاوائل، به کوشش محمد مصری و ولید قصاب، دمشق، ۱۹۷۵م.
(۱۶) اشرف رسولی، عمر، طرفة الاصحاب، به کوشش سترستن، بیروت، دارصادر.
(۱۷) اصمعی، عبدالملک، الاصمعیات، به کوشش احمد محمد شاکر و عبدالسلام هارون، قاهره، دارالمعارف.
(۱۸) بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، ۱۳۹۸ق/۱۹۷۸م.
(۱۹) تنوخی، محسن، الفرج بعدالشدة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، دارصادر.
(۲۰) ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م.
(۲۱) زرکلی، اعلام.
(۲۲) سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان یمانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م.
(۲۳) شابشتی، علی، الدیارات، به کوشش کورکیس عواد، بغداد، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.
(۲۴) صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش وداد قاضی، ویسبادن، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
(۲۵) صولی، محمد، الاوراق، اشعار اولاد الخلفاء، به کوشش هیورث دن، قاهره، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
(۲۶) طبری، تاریخ؛
(۲۷) کلبی، هشام، جمهرة النسب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۶م.
(۲۸) مرزبانی، محمد، معجم الشعراء، بهکوشش فکرنکو، قاهره، ۱۳۵۴ق.
(۲۹) مرصفی، سید، رغبةالا¸مل، تهران، ۱۹۷۰م.
(۳۰) نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
(۳۱) وشاء، محمد، الموشی، بیروت، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.
(۳۲) یاقوت، ادبا.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «برجمی»، ج۱۱، ص۴۷۱۶.