بدیعالزمان محمدحسن فروزانفر خراسانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبدالجلیل، محمدحسن (محمدحسین) فروزانفر خراسانی (احمدی)، بشرویهای، بدیعالزمان، استاد برجستهٔ زبان و
ادبیات فارسی و ادیب سرشناس، نویسنده، استاد دانشگاه، محقق، مصحح، مترجم و
شاعر معاصر است. وی شارح بزرگ
مثنوی، معرف ممتاز
مولانا جلالالدین رومی، مطلع کممانند در
تصوف اسلامی و آشنای واقعی به رموز ادبیات فارسی بود.
عبدالجلیل در تیرماه ۱۲۷۶ شمسی، (و به نقلی در
سال ۱۲۸۲ش) در آبادی زیرک بشرویه از توابع
طبس، در خانوادهای از اهل علم و فرهنگ به
دنیا آمد. پدر، وی را «
عبدالجلیل» نام نهاد، ولی هنگامی که در دوره پادشاهی
رضا شاه بر طبق قانونی مقرر گردید برای همه
ایرانیان شناسنامه صادر شود و هرکس برای خود نام خانوادگی برگزیند، وی لقب «بدیعالزمان» را که ظاهرا قوامالسلطنه، والی
خراسان به او اعطاء کرده بود، به عنوان «نام» خود برگزید و «فروزانفر» را به عنوان «نام خانوادگی». پدرش شیخ علی، پسر آخوند
ملا محمدحسن قاضی است که هر دو
شاعر و
فقیه و
طبیب بودند و نسلشان به
ملا احمد تونی، از علمای معاصر
شاه عباس صفوی میرسد.
فروزانفر، از کودکی به شیوه سنتی معمول در آن روزگار، به تحصیل پرداخت؛ بدینترتیب که «مقدمات» را در زادگاهش نزد
پدر و برادر خود آموخت و بیشتر
قرآن مجید را از بر کرد، اما این «مقدمات» از آنگونه بود که چون در نوجوانی- در حدود ۱۳ یا ۱۶ سالگی- به
مشهد رفت و به همراه پدر در جمع شاعران و سخنشناسان خراسان قدم نهاد، قصیدههای فارسی و عربی خود را برای آنان خواند و مایه شگفتی حاضران گردید. مقدمات
علوم دینی را در زادگاهش آموخت و در سال ۱۲۹۸ (۱۳۳۸ق) به مشهد آمد و پس از دو ماه پای درس
ادیب نیشابوری نشست تا علوم ادبی و
منطق را فرا گیرد.
این شاگردی تا سال ۱۳۰۲ ادامه داشت. چندی نیز از محضر حاج میرزا حسین سبزواری بهره برد و اصول و بعضی مباحث فقه را نزد
حاج شیخ مرتضی آشتیانی و بخشی را نزد حاج
شیخ مهدی خالصی فرا گرفت. برای آنکه وقتش بیهوده تلف نشود، به جای گرفتن حجره در مدرسه، اتاقی در کاروان اجاره کرد تا با فراغت کامل درس بخواند. کمتر کسی را میپذیرفت، حتی روزهای پنجشنبه و
جمعه که همه تعطیل بودند، او یک دوره
معلقات سبع را نزد ادیب خواند. فروزانفر در آن سالها از شاگردان شاخص و خاص درس ادیب به شمار میرفت. در همان آغاز جوانی طبع شعری هم داشت و با توجه و آگاهی به دو
زبان فارسی و
عربی قصاید غرایی به هر دو زبان میسرود. در کنار تلاش علمی و جدیت، آنچه در آن سالها موجب پیشرفت او شد، هوش سرشار و ذهن وقاد وی بود. دیگر محیط مشهد برای پیشرفت و پرورش ذوق خود کافی نمیدید، علیالخصوص که این پیشرفت او حسادت و رشک همدرسان را نیز برانگیخته بود. پس در سال ۱۳۰۳ شمسی به
تهران آمد و حجرهای در مدرسه سپهسالار گرفت و یه دوره
شرح اشارات و
شفا و
کلیات قانون را نزد
میرزا طاهر تنکابنی و
فقه و
اصول و قواعد علامه را در محضر آقا حسین نجمآبادی فرا گرفت. علاوه بر آن تحریر اقلیدس و قسمت الهیات کتاب
اسفار را نزد آقا مهدی آشتیانی خواند و
شرح چغمینی و محبسطی را نزد ادیب پیشاوری.
فروزانفر استادش ادیب پیشاوری را ابوعلی سینای ثانی و تالی
ابن رشد و
ابوریحان میدانست و میگفت: «برکت صحبت و فیض مجالستش در تطور و تحول افکار این ضعیف و نظر وی در فهم و تشخیص اشخاص و معرفت درجات شعرا تاثیر بهسزا داشت.»
فروزانفر، از آغاز ورود به تهران، با ادیب پیشاوری و
شمسالعلمای گرکانی و
میرزا لطفعلی صدرالافاضل و
میرزا رضاخان نائینی و شاهزاده افسر و
ذکاءالملک فروغی و
علامه محمد قزوینی مانوس و محشور بود.
وی در مشهد، به حوزه درس
ادیب نیشابوری (متوفای ۱۳۰۴ ش) که بزرگترین مرکز ادبی خراسان و شاید هم سراسر
ایران آن روزگار بود، راه یافت و در کمترین سن و سال، نسبت به اقران خویش بیشترین درخشش و امتیاز را داشت و با اینکه حوزه درس ادیب، آراسته به وجود بسیاری استعدادهای ممتاز عصر بود، باز فروزانفر سرآمد جمله همدرسان خویش بود؛ چه در شاعری و چه در آگاهی از ادبیات فارسی و عربی. او به موازات درس ادیب، از دروس مدرسین عالی مقام «سطح» در مشهد نیز بهرهمند گردید.
در سال ۱۳۰۵ به توصیه شمسالعلما گرکانی و به جای شمسالعلما تدریس فقه و اصول و عربی و ادبیات را در مدرسه
دارالفنون بر عهده گرفت.
و در ۱۳۰۶ش معلم منطق در مدرسه حقوق شد و سال بعد معلم
زبان عربی و
منطق. و از ۱۳۰۸ش استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای عالی شد.
با تاسیس دارالمعلمین عالی در سال بعد، تدریس ادبیات فارسی و عربی را به وی سپردند و همکار استادان بزرگ آن عصر چون
ملکالشعرا بهار،
رشید یاسمی،
نصرالله فلسفی،
عباس اقبال آشتیانی،
بهمنیار،
سعید نفیسی، همایی، شفق و سیاسی گردید. در سال ۱۳۱۰ به استادی
تفسیر قرآن و ادبیات عرب در مدرسه سپهسالار نیز برگزیده شد و پس از تاسیس دانشکده معقول و منقول در سال ۱۳۱۳ معاونت آن جا به او واگذار گردید.
پس از تاسیس دانشکده علوم معقول و منقول به سمت معاونت آنجا انتخاب و ریاست مؤسسه
وعظ و
خطابه را به عهده داشت.
در دانشکده معقول و منقول نیز تصوف درس میداد. او در هدایت و تقویت بنیه علمی دانشکده از طریق جلب استادان و تنظیم برنامههای مفید نقش مهمی داشت. یکی از خدمات او در آن سالیان کوشش فراوان برای تاسیس دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. گرچه بسیاری با آن مخاالفت میکردند اما با عزم جدی او در سال ۱۳۱۶ این دوره تاسیس شد و استادان نسل دوم و سوم تاکنون حاصل این تلاش ارزنده هستند.
از ابتدای تاسیس دانشگاه تهران، استاد تاریخ ادبیات فارسی شد. وی سمتهای متعددی در دانشکدههای مختلف داشت. (از جمله ریاست دانشکده الهیات و معارف اسلامی)
در سال ۱۳۱۴ رساله دکتری خود را با عنوان «زندگانی مولانا جلالالدین رومی» نگاشت تا بتواند رتبه استادی را دریافت کند. علامه
دهخدا،
سیدنصرالله تقوی از ممیزان و داوران رساله وی بودند. از آن پس توانست به عنوان استاد تاریخ ادبیات به تدریس در دانشگاه تهران بپردازد. در همین سال بود که کتاب «سخن و سخنوران» را نگاشت که در آن سالها منبع اساسی و مهم ادبیات ایران به شمار میرفت.
در همان سال نیز به عضویت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد و جزو اعضای اولیه و پیوسته آن گردید. او همچنین به عضویت شورای علمی معارف درآمد.
در سال ۱۳۲۳ ریاست دانشکده معقول و منقول را برعهده گرفت و بیست و سه سال بر این شغل باقی بود تا آن که در سال ۱۳۴۶، پس از چهل سال خدمت فرهنگی بازنشسته شد. در طول این سالها مشاغل دیگری هم داشت؛ از جمله عضویت هیئت علمی رئیسه نخستین کنگره نویسندگان ایران (۱۳۲۵)، عضویت در مجلس شورای سنا و مجلس شورای ملی (۱۳۲۸- ۱۳۳۱). پس از بازنشستگی به درخواست گروه زبان و ادبیات دانشگاه تهران و به دلیل نیاز علمی دانشگاه، تدریس دورههای عالی را بر عهده گرفت. دانشگاه تهران به پاس خدمات علمیاش استادی ممتاز را به او اعطا کرد.
وی از جمله مؤلفان کتابهای درس نیز بود و یک دوره منتخبات ادبیات فارسی برای سالهای اول، دوم، سوم با همکاری دکتر
زرینکوب و منوچهر آدمیت برای دبیرستانها تالیف کرد. متون انتخابی به لحاظ دقت در انتخاب و توضیحات بینظیر است. همچنین در تالیف دستور زبان فارسی برای دبیرستانها همکاری کرد.
فروزانفر سفرهای علمی متعددی به خارج از کشور داشت؛ از جمله
سفر به
لبنان و راهاندازی کرسی زبان فارسی، به دعوت دانشگاه
بیروت برای تاسیس کرسی زبان فارسی.
شرکت در کنگره اسلامی
پاکستان.
بازدید از مؤسسات فرهنگی و خاورشناسی
آمریکا و
انگلیس.
زیارت آرامگاه مولانا در
ترکیه.
ماموریتهای متعدد فرهنگی به
افغانستان، و
عربستان و
اردن و
سوریه.
سفر به
مراکش و سخنرانی و گرفتن نشان عالی دولت مراکش.
در بُعد علمی به قول خود وی از ادب پیش از
اسلام و بعد از اسلام چیزی نبود که نداند.
این نکته ادعایی صرف نبود؛ تسلط بر بیان مطلب و وسعت دایره اطلاعات در تمامی پژوهشها و نوشتههای علمی وی مشهود و محسوس است.
دانش او محدود به ادب فارسی نمیشد بلکه در ادبیات قدیم عرب دارای مقامی شامخ بود و در سخن گفتن و نگارش مسلط. او ادیبی جامع و بصیر و توانا در تمامی زمینههای
لغت،
نحو،
صرف،
معانی و
بیان و
بدیع و نقدالشعرا بود. عادت داشت تا کتابی را که تازه به دست آمده بود نمیخواند بر زمین نمیگذاشت. به گفته دکتر محجوب «فروزانفر دانشمندی نکته سنج، استادی محقق و مدرسی بی نظیر بود. او نمونه مردان خود ساخته بود.»
او به گفته دکتر اسلامی ندوشن «دریایی از معلومات و اطلاعات مربوط به
ادب و فرهنگ ایران بود»
همچون دایرةالمعارفی زنده و برآورنده نیاز همگان بود و چنان احاطهای بر کار و کلامش داشت که سخنش حجت و بینیاز از مراجعه به مآخذ بود. در تمامی زمینه اطلاعات کافی داشت حتی
موسیقی؛ چنانکه با کلنل وزیری در جهت ساماندهی به موسیقی همکاری میکرد.
«در کار تحقیقات ادبی به سابقه ذوق، بسیاری از اصول تحقیق و به شیوه اروپائیان را دریافته بود. طرز تحقیق او کاملاً اروپایی بود. اقوال را با محک عقل و حتی گاه نوعی آمارگیری میسنجید.»
تحقیقات محمد قزوینی و روش علمی او در بدیعالزمان تاثیر عمیقی بخشیده بود. دقت و احتیاط در نقد متون و تصحیح آثار را باید آموخت.»
یک بُعد تحقیقات او یافتن و کشف نکتههای تازه است و این نبود مگر به مدد هوش و نبوغ او. بیدلیل نیست که ایرج افشار او را «یکی از بنیانگذاران نقد ادبی ایران میداند.»
وی دانشمندی نکتهسنج، استادی محقق و مدرسی بینظیر بود. فروزانفر شارح بزرگ
مثنوی، معرف ممتاز
مولانا جلالالدین رومی، مطلع کممانند در
تصوف اسلامی و آشنای واقعی به رموز ادبیات فارسی بود.
به عقیده آنه ماری شیمل، ایران شناس آلمانی و استاد دانشگاه بن، بسیاری از دانشمندان بزرگ، در قرون گذشته و حال، در راه نشر افکار و آثار مولانا خدمت کردهاند و در این زمان،
عشق مولوی در تحقیقات و تدقیقات بدیعالزمان فرزوانفر به صورت کامل منعکس است و همه خاورشناسان غرب و شرق و عاشقان مولانا از آن محقق بزرگوار سپاسگذارند.
در نقادی شیوهای دقیق و متین به کار برد و با جمع بین ذوق و علم، نقدی لطیف و قوی پدید آورد. او اصول نقد کهن را با شیوههای انتقادی جدید درآمیخت و معتقد بود برای جان بخشیدن به ادبیات باید با ادبیات اروپایی ارتباط برقرار کرد. نمونهای از این تحقیقات مقاله عالمانه، «قدیمترین اطلاع از زندگی خیام» است که نمونهای از پژوهشهای ممتاز فروزانفر از شیوه قدما در نقد انتقاد میکند و آرای انتقادی آنان را مبهم، ضعیف و مبتنی بر ذوق و به دور از اصول و قواعد مرتب میداند.
با وجود تاثیری که فروزانفر از روشهای تحقیق فرنگ، نه به طور مستقیم، بلکه به واسطه آشنایی با قزوینی و تقیزاده پذیرفته بود، شیفته نبود بلکه میزان آشفتگی او به ادب کهن فارسی و عرفان ایران بر همگان معلوم است. پژوهشهای او در زمینه تاریخ ادبیات ایران، مولوی شناسی، عطار شناسی و تصحیحات جملگی مبین روشهای تازه و ابتکار وی در تحقیق است. در کنار تحقیق و پژوهش، یکی از بارزترین ابعاد شخصیتی او تربیت نسلی پژوهنده و عالم بود که پس از او سالیان دراز به خدمات علمی پرداختند.
طبقه اول ادبای معاصر و از پایهگذاران آموزشهای دانشگاهی است که شاگردان و ترببیت یافتگان او اکنون از نامداران عرصه ادبیات معاصر هستند.
استادانی چون: دکتر زرینکوب، دکتر شهیدی، دکتر شفیعی، کدکنی، دکتر علیمحمد حقشناس، دکتر
حسین خطیبی، دکتر سادات ناصری، دکتر امیرحسین یزدگردی، دکتر ضیاءالدین سجادی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر معین، دکتر اسماعیل حاکمی، دکتر حمیدی، دکتر بحرالعلومی، دکتر خانلری، دکتر احمدعلی رجایی، دکتر احمدمهدوی دامغانی، دکتر محمدجعفر محجوب، دکتر غلامحسین یوسفی و دهها استاد ممتاز و برجسته دیگر.
در هنگام تدریس به درس و کلاس مسلط بود. در مباحثی که وقوف نداشت، وارد نمیشد. شاگردان به دلیل بیان شیوا و عمیق و مستند استاد از کلاس
لذت میبردند و گذشت زمان را نمیفهمیدند. روش او دادن دید وسیع بود. معانی کلی را آرام آرام و جزء جزء در قالب الفاظ میریخت. هیچ سخنی را بدون مآخذ نقل نمیکرد. درس او جنبه تفریح داشت؛ یعنی منفعت و لذت تواماً حس میشد.
در کلاس اهل ظرافت و
مزاح بود که گاه به
طنز نیش دار بدل میشد که بسیار سریعالانتقال و حاضر جواب بود. در لابهلای درس نکات ظریفی نقل میکرد. به دلیل داشتن همین ویژگیها بود که هیچگاه شاگردان در کلاسش غیبت نمیکردند در طول قریب پنج سال شاگردی او، هرگز درسش را ترک نگفتم، یک مطلب مکرر یا مبتذل از او نشنیدم حتی شوخیهای او، احوال پرسیهای او چیزی به دانشجو میآموخت.»
حضور ذهن عجیبی داشت.
همان روز اول تمام دانشجویانش را به خاطر میسپرد، بعد در باب صفات، خصوصیات، علایق و روابط، خانواده، کار و مطالعات دانشجویانش میپرسید و به خاطر میسپرد؛ حتی جای افراد را به خاطر داشت. تکیه کلامش هنگام تدریس «توجه میکنید!» بود. غالباً دانشجویان را فرزند خطاب میکرد و هنگام خواندن
شعر و تلفظ کلمات به خراسانی متمایل بود.
حسن خلق و سلوکش با دانشجویان، زبانزد بود. در کلاس مؤدب، متین، موقر و مهربان بود.
الفاظ سبک به کار نمیبرد. حرفزدن معمولی او هم فصیح و بیغلط بود. چنان رسا سخن میگفت که گویی قبلاً مطالب را نوشته و حفظ کرده است. هنگام پاسخ به سؤالات با حوصله بود و با موشکافی و اقامه دلیل و آوردن مثالهای فراوان از گنجینه حافظهاش پاسخ میداد. هنگام تدریس پشت میز و بر سکو نمیرفت. صندلی خود را در همان ردیف جلو قرار میداد، ابتدای جلسه قبل را به طور مختصر بیان میکرد و در پایان نیز موضوع بحث جلسه بعد را میگفت تا دانشجویان مطالعه کنند. بر تمامی دروس تسلط کافی داشت؛ خصوصاً مثنوی و مضامین آن، که توام با عشق و اعجابآور بود.
طبعی شوخ و نکتهگو داشت. شوخیهای او به جا، ظریف و نکته آموز بود، شاید لطایف و شوخ طبعیهای به یاد ماندنی در ذهن شاگردانش بالغ بر مجموعهای قطور شود. دکتر اسلامی ندوشن مینویسد: «فروزانفر بیتردید نافذترین استاد ادبیات فارسی در تاریخ دانشگاه ایران بوده است و شاگردانش از او بیش از هر استاد دیگر خاطره به یاد دارند. این به علت جودت ذهن، فصاحت بیان، حافظه قوی و نکته سنجیهای رندانه اوست.
»
دکتر محجوب درباره حافظه او مینویسد: «در مورد فروزانفر چه بگویم؟ برای اینکه
خداوند تاکنون چنین حافظهای، چنین درک و موقعشناسی و ذوقی نیافریده است.
» بسیاری شعر و مثل و حکمت فارسی و عربی و
آیات و
احادیث را در
حافظه داشت و هروقت که میخواست به آسانی از گنجینه خاطر بر میگزید و چاشنی سخن خود میکرد؛ یا از اینرو سخنش همیشه به مقتضای حال و مقام و حاوی نکته سنجیهای لطیف بود. سحر خیز و راه پیما و طبیعت دوست بود. در دو دهه آخر عمر بسیار سفر میکرد. خوش سفر و خستگیناپذیر بود.
مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران او را به عنوان مردی زیرک، زرنگ و موقعشناس معرفی میکند و مینوسید: «و اینکه او چاپلوس، ابنالوقت و در جلب اشخاص و مخاطبان خود بسیار زبر دست بود. در ظرف چند ثانیه یا چند دقیقه، چندین عقیده متضاد پیدا میکرد.
» این خرده را دیگران
نیز بر او گرفتهاند که اهل اغراق و
مبالغه بود و به همان نسبت از تحسین دیگران درباره خود خشنود میشد. گاه تحت تاثیر واقعهای اغراق گویی را از حد میگذراند و گاه در حق برخی سخنان ستایشآمیز میگفت و در غیاب آنان به نکوهش میپرداخت. دیگر ایرادی که بر او گرفتهاند، ورود او به
سیاست است. «فروزانفر» یکی از شخصیتهای بسیار جذاب ایران معاصر بود که شگفتگی وجود خود را در حسن ارتباط با قدرت حکومتی میجست و از خار خار تعینهای سیاسی بر کنار نبود.
» این علاقه تا حد زیادی اوقات عزیز او را به هدر میداد و در عین حال از قدر او میکاست، در حقیت همین علاقه به کارهای غیر علمی بود که او را در سالهای آخر عمر، قدری بیش از حد خسته کرد و خیلی مایوس.
» حتی دکتر شفیعی کدکنی
مانع اصلی در راه شاعریاش را مشغلههای اداری و سیاسی میداند، از لقب بدیعالزمان گرفتن از فرماندار مشهد تا سناتور انتصابی شدن، چنانکه
عباس اقبال در قطعهای به مطلع زیر او را نکوهش میکند:
استاد یگانه، ای فروزانفر
رفتی به سنا چه کار بدی کردی.
اما سیاسی بودن او از نوع سیاسی بودن بهار نبود. بهار در طول نیم
قرن کار سیاسی پیوسته در افت و خیز بود. و گاه در
زندان، گاه در مجلس، مبارزی تند و تیز.
استاد فروزانفر نثری بلیغ و استوار به فخامت و متانت قدما دارد بدون تعقید و دوری از فهم عامه، نثر او در عین سادگی و روانی نثر معاصر در نهایت پختگی و انسجام است؛ چنانکه سر مشق پیروی است. دکتر شفیعی کدکنی در توصیف نثر او مینوسد: «در قلمرو نثر معاصر از پختهترین و استوارترین نثرهای قرن اخیر است؛ نثری زنده، پویا با مجموعه متنوعی از ترکیبات و مفردات ساختارهای نحوی جان دار شعر قدما و نثر قدما که از صافی انتخابی هوشیارانه گذشته، به گونهای طبیعی در متن این سادگی و روانی حضور یافته است. با این همه کوچکترین نشانهای از صنعت در آن راه ندارد و نثری شیرین و جذاب است.
نثر او در شیوه خاص خودش یعنی نثر باستانگرای غیر مصنوع با آگاهی از امکانات نثر قدمایی، عالیترین نمونه نثر فارسی معاصر است.
» دکتر حسین خطیبی درباره شیوه نثر او علاوه بر ذکر جذابیت و شیوایی و سرمشق بودن اشاره میکند. «عبارت او از حیث کوتاهی و به هم پیوستگی جمل و دوری از حشو و زواید سادگی و روانی…. چنانکه دانه ریگ در قعر آن بتوان شمرد و بیضه ماهی از فراز آن بتوان دید.
دکتر زرینکوب و دشتی
و دیگران بر این نکات تاکید داشتهاند. در مجموع میتوان گفت،
احمد بهمنیار و
سعید نفیسی و فروزانفر از بنیانگذاران نثر دانشگاهی هستند.
نمونهای از نثر استاد را با عنوان درس املا ـ که تلخیص و گزیده آن است ـ با هم میخوانیم:
درس املا
یکی از مشکلاتی که در دبستانها و دبیرستانها بدان بر میخوریم و پیوسته در آن مناظره و بحث میرود، املا و طرز نوشتن کلمات است که از محیط مدرسه به خارج هم سرایت کرده و بعضی اوقات در میانه فضلا و کسانی که دوستدار انتساب به فضل و فضلا میباشند هم مورد بحث واقع میشود و آن را بعضی بدی خط میدانند و به عقیده یک دسته تنها سبب آن بیدانشی نویسنده و عدم اطلاع اوست. چندانکه اگر در بسیاری از علوم و فنون مهارت داشته و به فکر توانای خود معضلات فنی را گشوده و حل کرده باشد ولی مثلاً تمنا را با یا ننویسد، میگویند هیچ نمیداند و از هیچ حقیقتی آگاهی ندارد.
معلمان و آموزگاران ـ که با طبقه محصلین و دانش آموزان سر و کار دارند، به خوبی از این اشکال باخبرند، زیرا دامنه اشتباه املایی به حدی وسیع است که به کلمات فارسی مشهود و متداول هم سرایت کرده و غلط نوشته میشود. به گمان بنده یکی از علل عمده این گونه اشتباهات طرز تدریس املا و عقیده برخی از ما باشد که پندارند هرگاه از نوادر لغت و مفردات غریب که به گوش محصلین نخورده و حتی بیشتر فضلا هم در کتابی نخوانده یا از کسی نشنیده باشند، عبارتی چند مرتب ساخته بر محصلین املا کنند، خدمتی به زبان فارسی کرده و نویسندگان را از ارتکاب غلط رهایی بخشیده و قوه ادبی محصلین را بیشتر کردهاند ـ این اشتباه است ـ زیرا اگر هم یکی از دانش آموزان روی سختی و تکلف به پاس حرمت آموزگار ـ که در کیش خرد و آئین عقل واجب است ـ آن کلمات ناهموار و زننده را فرا گیرد و درست بنویسد، چون در گفتوگوی روزانه بدانها نیازمند نمیشود و در کتب فصحا و بزرگان پیشین هم امثال آن لغات را کمتر میبیند، همین که روزگار دانش آموزی او به انجام رسید یا از آن اتاق به اتاق دیگر رفت و در خدمت آموزگاران دیگر به اکتساب فضیلت پرداخت، همه آن نوادر ا زیاد وی خواهد رفت و جز وحشت و نفرت از درس املا یادگاری از ایام گذشته نخواهد داشت. به خاطر دارم چند سال پیش در یکی از خیابانهای شهر میگذشتم یکی از دبستانیان پیش آمد و از بنده پرسید (توقل) به چه معنی است؟ تعجحب کردم که این خردسال نوآموز این لغت غیر مانوس اجنبی را که بادیهنشینان نجد و
حجاز هم شاید استعمال نکنند، از کجا آموخته است. پرسیدم این کلمه را کجا خواندهاید؟ نوشتهای از کیف خود بیرون آورد. گرفتم و خواندم. عبارتی چند بیمزه دیدم که چون برگ خزان رسیده بی آب و رونق مانده و از دورترین لغتهای عربی که سالها پیش ادبا از استعمال آن در نظم و نثر چشم پوشیدهاند، ترکیب یافته بود و لفظ توقل را بدین طریق آورده بودند «مرد بلند همت که رائد عزیمت در پیش دارد، به توقل قلل معالی نائل آید.» و معلوم شد این نوشته یکی از دروس املاست.
ارباب نظر و اهل بینش میدانند که آشنایی به تلفظ و املای اینگونه کلکات برای هیچ یک ازن و عهدان دبستانها و دبیرستانها ضرورت ندارد بلکه مضر است و جز خراشیدن گوش و رنجه کردن زیاد در شنیدن و گفتن نتیجهای نمیدهد و هرگز فضلا و ادبای متخصص ـ تا چه رسد به دیگران ـ به امثال این کلمات حاجتمند نخواهند شد.
وقتی در دبیرستانها معمول شده بود که برای املا قطعاتی از تاریخ معجم و وصاف و نفثةالمصدور و نظایر آن انتخاب میکردند و بنده هم یکی از پیروان این طریقه بودم و از خبط و خطای خود به کلی غفلت داشتم و به خیالم که کاری سودمند میکنم و از چند سال پیش به این طرف ملتفت شدم که این رویه علاوه بر نداشتن نفع، ضرر بسیار هم دارد. اینگونه لغتها قطع نظر از زنندگی دشوار تلفظ چون در محاوره به کار نمیرود، به خاطر هیچیک از دانشجویان نخواهد ماند و کوشش آموزندگان بیهوده خواهد بود و هرگاه یکی از محصلین سعی کند که هر چه در ایام تحصیل آموخته از یاد نبرد و هر وقت نوشتن و گفتن آن کلمات را در ضمن الفاظ نرم و خوش آهنگ زبان فارسی بگنجاند، گذشته از آنکه شنودگان به چشم تعجب و حیرت در وی خواهند نگریست، مشتی لغات نا زیبا را که نقاد روزگار به گوشهای افکنده و مانند زرناسره از رواج افکنده، رایج خواهد ساخت.
علاوه بر این دیده شده که بسیاری از دانش آموزان دبستانها یا دبیرستانها در نوشتن الفاظ ساده فارسی یا عربی متداول اشتباه میکنند. به نظر من سهلترین و مفیدترین راه برای املا و درست نوشتن آن است که آموزگاران گران مایه و دل بستگان عظمت ایران و شیفتگان زبان پارسی، لغات متداول فارسی و عربی را که مورد احتیاج روزانه هر ایرانی است ـ با رعایت مهم و اهم املا کنند تا بتوانند از نو ساختن الفاظی که دست فرسود حوادث گردیده و زبان امروزی ما بدان نیازمند نیست، خودداری کنند.
فروزانفر شعر نیز میسرود و مجموعه اشعار او به چاپ رسیده است. او از همان ایام جوانی شعر میگفت و قصاید غرای او زبانزد بود.
احمدعلی رجایی
شعر فروزانفر را زائیده دو چیز میداند؛ یکی ذوق فطری و دوم لطایف اکتسابی.
دکتر شفیعی کدکنیشعر او در ردیف رشید یاسمی، فرخ، صو. رتگر و یغمایی و بل گامی فراتر از آنها میداند اما دلیل عدم شهرت او به شاعری را، جنبهای تحقیقاتی و عدم حضور در مطبوعات و چاپ نکردن اشعار میداند. فروزانفر خود پیوسته از این عقب ماندگی در شعر در شکوه بود.
اما دکتر زرینکوبمعتقد بود او شاعری را در دون شآن خود میدید و از طرفی زندگی مخاطرهآمیز بهار و زندگی طفیلی گونه ادیب پیشاوری او را از پیشه کردن شعر باز میداشت و در حد یک تفنن به آن مینگریست.
دکتر حمیدی
شعر او را در دو قسمت میداند اول اشعار دوران جوانی، بخش دوم مربوط به میانه سالی و پیری که سبک او در هر دو، خراسانی و قالب منتخب او قصیده است. قصاید او یادآور فخامت و اصالت شاعران بزرگ خراسان چون ناصرخسرو، منوچهری و فرخی سیستانی است. در میان معاصران شعر بهار و ادیب پیشاوری را میستود.
نمونهای از شعر اوست
کتاب
اگر باز جویی خطا از صواب
نیابی یکی همنشین چون کتاب
یکی همنشین است پاکیزه دل
نه بدخواه مردم نه پیمان گسل
نخواهد ماند مردم نه پیمان گسل
نخواهد ز گیتی مگر کام تو
نه هرگز به زشتی بر نام تو
زکار جهانت دهد آگهی
بیاموزدت راه و رسم مهی
بود سوی آزادگی رهنمون
کند مرد را دید و دانش فزون
درون پر ز معنی زبان پر ز پند
نیارد زیان و نخواهد گزند
خردمند گوید که در دفتر است
ز هر کس هر آن چیز کاو بهتر است
که تا باز ماند یکی یادگار
گزینان گیتی به هر روزگار
سخنهای نیکو گزین کردهاند
به دفتر درون پا گستردهاند
همی بر خورد مردم از خوب و زشت
ز تخمی که دانای پیشین بکشت
به دانش گشاید زبان تو را
برافروزد این پاک جان تو را
روان دارد ز تیرگی به دور
کشاند ورا تا به اقلیم نور
که آلودگی را بدان راه نیست
در آن پرده جزجان آگاه نیست
بدو کشت دانش برآورده بر
وز او جان گویا بود مایه ور
سخن گر چو جان است او چون تن است
و گر جان چراغ است او روغن است
کتاب است آئینه روزگار
که بین در او رازها بی شمار
کند آشکار آن چه باشد نهان
سخن گوید و بسته دارد زبان
گشاید به دانا همه از خویش
ز
نادان نهان دار آواز خویش
دهد از سخن جان و دل را فروغ
همه راست گوید، نگوید
دروغچنین همنشین گر به دست آوری
نشاید که بگذاری و بگذری (۱۳۳۷)
فروزانفر از نظر معتقدات دینی، مسلمانی بود با احاطه کامل به علوم اسلامی، از
قرآن و
تفسیر و
حدیث و
کلام و... و در ضمن، عمیقا آشنا با حقایق تصوف و
عرفان و به دور از هرگونه سختگیری و
تعصب.
سه چهار سالی از ورود فروزانفر به تهران نگذشته بود که وی با توجه به نیاز
زمان، به تالیف کتاب پرداخت؛ چنانکه نخست، در سال ۱۳۰۶ ش،
منتخبات شاهنامه فردوسی را در ۷۲ صفحه منتشر ساخت.
آثار استاد فروزانفر عمدتاً چند حوزه قرار میگیرد.
۱- تاریخ ادبیات
۲- مولوی پژوهی
۳- تصحیحات.
شهرت او به حدی رسیده بود که در سال ۱۳۰۷ ش، کمیسیون معارف (وزارت فرهنگ بعد) از وی خواست تا کتابی در شرح احوال و منتخب اشعار شاعران- با ضوابطی خاص- در چهار مجلد تالیف کند که او جلد اول و دوم آن را به نام سخن و سخنوران به چاپ رسانید (جلد اول، در ۱۳۰۸ و جلد دوم، در ۱۳۱۲). در این کتاب اشعار قدما با توجه به موازین
علم بلاغت نقد شده است و به گفته دکتر زرینکوب «نقد وی چیزی است بین نقد مورخ و نقد اهل بلاغت یا جمع هر دو.
»
استاد با تبحر در اشعار و دواوین عرب تاثیرپذیری شاعران فارسی زبان را از این شاعران نشان داده است. همچنین با دقت و نقد اشعار قدما محیط احوال اجتماعی شاعران را توصیف کرده است. فروزانفر برای این کار هفت سال مشغول مطالعه دیوانها بوده است تا حال و روزگار شعر شاعران را از خلال اشعار دریابد. ویژگی کتاب نقد اشعار شاعران بزرگ به دور از لفاظیهای معمول تذکرهنویسان است که میتوان به خوبی به درجه و مقام و موقعیت هر شاعر دست یافت. پس از گذشت قریب هشتاد سال از تالیف کتاب هنوز مرجع عمدهای در مطالعات مربوط به تاریخ ادبیات به شمار میرود. دکتر
ذبیحالله صفا اذعان میکند که در تالیف تاریخ ادببات ایران قسمتی از کار خود را مرهون کوششها و رنجهای استاد فروزانفر میداند. دکتر شفیعی کدکنی معتقد است این کتاب «هنوز هم بزرگترین تاریخ انتقادی شعر فارسی است.
» این کتاب با ترتیب تاریخی و ادوار شعر فارسی سیر تحولات زبان و شیوه نظم را نشان میدهد که با نمونههایی از شعر شاعران و زندگی آنان همراه شده است و شاعرانی در این اثر معرفی شدهاند که درجه یک هستند.
در انتخاب اشعار درجه سهولت و روانی، جنبههای اخلاقی، محسنات لفظی و زیبا شناسی و لطافت آنها مد نظر بوده است. دیباچه کتاب نیز به لحاظ نقد کار تذکرهنویسان در نوشتن شرح شاعران قابل توجه است. او در مواجهه یا تناقضهای تاریخی و دوگانگدو کتاب احادیث و مآخذ قصص اکنون به عنوان دو مآخذ مهم در مطالعات مربوط به مولوی شناسی به شمار میرود و علاوه بر آن خود باعث توسعه یک رشته مطالعات مآخذ شناسی بات کیه بر روش و ابتکار فروزانفر در سایر متون ادبی گردید.
شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ
فریدالدین عطار نیشابوری (تهران ـ ۱۳۴۰)
کتاب با یک مقدمه مشتمل بر احوال و آثار و طریقه تصوف عطار و ارتباط او با مولانا و …شروع میشود و آنگاه سه اثر عطار (
الهینامه،
منطقالطیر، مصیبتنامه) تحلیل میشود.
بیشک این کتاب در جهت شناخت عطار و آثار او به یک منبع اساسی است. ذوق و تحقیق به مدد هم اثری جاودان آفریده است که خواننده با خواندن آن به نوعی بینش دست مییابد.
استاد ضمن بررسی آثار عطار به گونهای لطیف پیوند میان حکایات و ارتباط آنها و هدف عطار را نقل و بیان میکند؛ چنانکه گویی خواننده با اثری یک پارچه و مدون روبهرو است. این بررسی بدون هیچگونه جانبداری نقاط قوت و ضعف را به خوبی نموده است.
فروزانفر با توجه به عمق مطالعات و گستره دانایی خود چنان به تحلیل و بررسی آثار عطار و مقایسه با آثار دیگران میپردازد که تحسین برانگیز است.
زنده بیدار (تهران ـ ۱۳۳۴)
این کتاب که توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر و در سال ۱۳۴۳ توسط ابن سینا تجدید چاپ گردید، ترجمهای از
حی بن یقظان اثر
ابن طفیل اندلسی است که چاپ دوم آن در سال ۱۳۴۳ به انضمام رسالهای غربةالغریبه
سهروردی است.
مجموعه مقالات (تهران ـ ۱۳۵۱)
فروزانفر مقالهنویسی را با نقد بر حواشی قزوینی بر چهار مقاله آغاز کرد و زود انصراف داد. تعداد مقالات او در این مجموعه ۳۳ مقاله است که به نسبت عمر علمی و دانش او بسیار کم است. به اعتقاد دکتر زرینکوب او مقالهنویسی را از مقوله روزنامهنویسی تلقی میکرد و آن را مناسب شان خود نمیدانست.
» مقالات او گرچه معدود اما پرمایه و سرشار از نکته و معنی و خالی از حشو و در کمال ایجاز با نثری فاخر و دقیق نگاشته شده است. از میان مقالات او «قدیمترین اطلاع از زندگی خیام» یکی از بهترین مقالات در زمینه پژوهشهای تاریخی و ادبی است. جدای از موضوع بکر مقاله، به لحاظ روش اهمیت کار در آن است که روش تحقیق خود را گامبهگام تا رسیدن به مقصود توضیح داده است.
مناقب (تهران ـ ۱۳۴۷)
نوشته اوحدالدین
حامد بن ابیالفخر کرمانی (۶۳۵)
عارف قرن هفتم که اهل
بغداد از مجالس او بهرهمند میشدند. این کتاب مناقب و سیره و گفتار و کردار اوست که در سال ۱۳۴۷ توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ شد. این تصحیح مشتمل بر مقدمهای مفصل در شرح حال اوحدالدین است کتاب بر اساس تنها نسخه موجود تصحیح شده است. فهرستهای متعدد کار مراجعه به کتاب را آسان میکند.
تحقیق در زندگانی جلالالدین بلخی (تهران ـ ۱۳۱۵ ـ زوار پنجم (۱۳۴۶)
این کتاب رساله او برای دریافت درجه علمی و احراز رتبه استادی تدریس در دانشکده ادبیات بود کتاب شامل ده فصل است (آغاز عمر/ایام تحصیل/ انقلاب و آشفتگی/ ترتیب و ارشاد/پایان زندگی/ معاصران/امرا/صورت و سیرت مولانا/ آثار/ خاندان مولانا/ این کتاب جزو اولین آثار تحقیقی مربوط به روزگار ماست.
کلیات شمس (ده جلد، دانشگاه تهران ۴۷- ۱۳۳۶ امیر کبیر ۱۳۳۶)
این کتاب عظیم که با همکاری دکتر امیرحسین یزدگردی و حسین کریمیان انجام پذیرفت، مشتمل است بر دیوان اشعار مولانا (غزلیات، قصاید، مقطعات فارسی و عربی، ترجیعات، ملمعات) که بر اساس دوازده نسخه و بر اساس حروف قافیه و بحور عروضی تنظیم شده است. مشوق او در این تصحیح ادیب پیشاوری، علامه قزوینی و محمد فروغی بودند. در تصحیح همین اثر در سال ۱۳۳۵ بود که استاد بر اثر مقابله و استنساخ و مطالعه نسخ به
بیماری چشم مبتلا گردید.
معارف بهاءالدین (تهران ۱۳۳۳)
این کتاب از مهمترین آثار صوفیان است که سلطانالعلما بهاءالدین، حسن خطیبی بلخی آن را در اوایل قرن هفتم نگاشته است. این کتاب تنها اثر بازمانده از اوست؛ شامل مجالس و مواعظ وی که در برگیرنده حقایق عرفانی و تفاسیر و تاویلات قرآنی به زبانی شیرین و شیوا است. کتاب در دو مجلد است که استاد با کمک چهار نسخه معتبر به تصحیح آن پرداخت و در سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۸ در وزارت فرهنگ برای نخستین بار چاپ شد.
معارف (۱۳۴۰ ـ تهران)
نوشته برهانالدین
محقق ترمذی از صوفیه قرن هفتم، این کتاب مجموعه تقریرات اوست که در مجالس بیان کرده است و به شیوهای عرفانی جمعآوری و نگاشته شده است. نثر کتاب ساده است.
فیه ما فیه (تهران ۱۳۳۰ ـ تهران امیر کبیر ۶۲)
اثر جلالالدین محمد بلخی است که شامل مجموعه ملفوظات و تقریرات اوست و به همت یکی از مریدان یا فرزندش بهاءالدین معروف به
سلطان ولد پس از
مرگ مولانا فراهم آمده است. استاد این کتاب بر اساس هشت نسخه چاپی و خطی مقابله و تصحیح کرده است. مقدمه مفصل و حواشی و تعلیقات ارزنده و راه گشا و دقیق استاد بر متن به انضمام فهرستهای گوناگون فایده کتاب را دو چندان کرده است.
ترجمه رساله قشیریه (تهران ۱۳۴۵ـ مؤسسه مطالعات ۱۳۷۴)
این کتاب ترجمه رساله قشریه، نوشته
ابوالقاسم ابن هوازن قشیری (۳۷۶-۴۶۵) است که در ذکر مبانی تصوف به عربی نگاشته شد. چندین ترجمه از این کتاب به عمل آمده لیکن بهترین آن ترجمه
ابوالفتح نیشابوری است که در پنجاه و پنج باب انجام گرفته و در نیمه دوم قرن ششم کتاب شده است. هنگام تصحیح که بر مبنای نسخههای معتبر انجام گرفته است ـ جای جای با متن عربی منطبق و مطابقه شده است. این اثر نیز همچون دیگر تصحیحات استاد مزین به مقدمه مفصل و مبسوط و فهرستهای متعدد است.
۱- دستور زبان فارسی برای دبیرستانها. تهران، علیاکبر علمی، ۱۳۲۸- ۱۳۲۹ – ۲ جلد به همراه چهار تن دیگر.
۲- فارسی برای دورههای متوسطه، چاپ تهران، شرکت طبع کتاب به همراه چهار تن از دانشمندان.
۳- منتخبات ادبیات تهران شرکت طبع کتاب ۱۳۱۳، در ۳۲۸ صفحه.
۴- منتخبات شاهنامه، تهران جیبی، ۱۳۰۶، ۷۲ صفحه.
۵- دیوان اشرفی غزنوی ملقب به اشرف به تصحیح محمدتقی مدرس رضوی و با اصلاحات وی.
۶- تصحیح مصباحالارواح اثر شمسالدین کرمانی (حیات ۶۱۸). این اثر که گمان میرفت از آن اوحدالدین کرمانی باشد، توسط استاد تصحیح و در مراحل بعدی به دست آمدن چند نسخه دیگر مقابله و تنقیح گردید و با مقدمه ایرج افشار در سال ۱۳۴۹ ذیل انتشارات دانشگاه تهران و یک بار دیگر در ذیل گنجینه متون ایرانی ش ۷ چاپ شد.
۷-فرهنگ نامه تازی به فارسی، جلد اول (الف ـ د) که در ۳۶۶ صفحه در سال ۱۳۱۹ ذیل انتشارات فرهنگستان ایران چاپ شد.
آثار چاپ نشده!
۸-ترجمه قرآن کریم: نسخه کامل ترجمه قرآن در وزارت فرهنگ و هنر موجود است. دکتر شفیعی کدکنی که آن را دیده، معتقد است ترجمه وی درستترین و دقیقترین و روانترین ترجمه به زبان فارسی است.
۹- تصحیح مقالات
بهاءالدین نقشبند. او معتقد بود باید درباره
نقشبندیه تفحص دقیقی کرد.
۱۰- تاریخ ادبیات ایران.
۱۱- تقریرات.
۱۲- مجموعه کامل اشعار.
از آثار بر جای مانده از وی میتوان به: «منتخبات شاهنامه»؛ «سخن و سخنوران»؛ «منتخبات ادبیات فارسی»؛ «رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلالالدین محمد»؛ «
تاریخ ادبیات ایران»؛ «فرهنگ تازی به فارسی»؛ «خلاصه مثنوی»؛ «دستور زبان فارسی»؛ «
شرح مثنوی شریف»؛ تصحیح «فیه مافیه»؛ «زنده بیدار (حی بن یقظان)»، ترجمه؛ «قدیمترین اطلاع از زندگی خیام»؛ «احادیث مثنوی»؛ تصحیح «
کلیات شمس» یا «دیوان کبیر» اشاره نمود.
عصر یک روز پاییزی است با هوای مَلَس و آفتاب لذتبخش و آسمان فیروزهای و صاف و شفاف. جوان با چهرهای آبلهگون و با ریش تازه دمیده، پرسان پرسان نشانی مدرسه نواب را میگیرد. دو ماهی میشود که از
بشرویه به مشهد آمده است. نشانی را پیدا میکند حجره استاد رو به شمال و مشرف به حیاط مدرسه است. از پلهها بالا میرود با خود میاندیشد استاد چگونه آدمی است؟ درخواستش را چگونه بگوید؟ آیا میپذیرید؟ چیزهای زیادی از او شنیده است. نمیداند آیا راستی این اتاق محقر سرای استاد بزرگ است؟ آهسته در را میکوبد. صدایی او را به درون دعوت میکند. شیخ عبدالجواد ادیب نیشابوری، استاد مسلم ادب عرب کنار پنجره نشسته است.
شیخ جوانی که عمامه کوچکی مولوی وار بر سر دارد، در طرف دیگر به ادب و بر دو زانو سخنان استاد را یادداشت میکند.
ادیب بیتی از شعر عرب را به فارسی ترجمه و شرح میکند. جوان بشرویهای با اشاره ادیب مینشیند. با شرم روستاییاش هنوز سر به زیر دارد. استاد میپرسد «کیستی جوان؟» بلافاصله با صدای خفیف دو رگه میگوید: «شیخ
عبدالجلیل بشرویهای.» شیخ جوان چای استاد را میریزد و سیگار دست پیچ را از جعبه مخصوص به او تعارف میکند.
عبدالجلیل ادامه میدهد: «بنده حقیر ذکر محامد و فضایل شما را شنیده و با یک جهان اشتیاق از بشرویه برای کسب فیض از خرمن دانش و بصیرت حضرت عالی شرفیاب حضور مبارکتان شدهام تا مغنی و مطول بخوانم.» استاد سوابق تحصیلی او را میپرسد. صحبتهای دیگر؛ قرار میشود از فردا با همان شیخ جوان هم مباحثه شود.
عبدالجلیل یک خواهش دیگر هم دارد: «استاد اجازه بفرمایید از فردا خدمت حجره با من باشد.» ادیب میپذیرد.
صبح فردا، تاریک و روشن، با شوق و شعف حجره را آب و جارو میکند و دو سیر گوشت بار میگذارد. سماور حلبی را آتش میکند تا هنگام دم کشیدن چای، استاد را بیدار کند و یک چای مایهدار به او بدهد تا حالش جا بیاید و درس را شروع کند.
سرانجام در روز چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت سال ۱۳۴۹ به علت سکته قلبی در سن ۷۱ سالگی در بیمارستان مهر
تهران درگذشت و پس از تشیع جنازه باشکوهی، مجاور
امامزاده حمزه، در
حضرت عبدالعظیم به
خاک سپرده شد. علامه همایی در مجلس ختم او سرود: «بر فرورانفر نه، بر اهل ادب باید گریست.»
استادان بسیاری در سوگ او نوشتند و سرودند؛ از جمله استاد مظاهر مصفا در مرگ او سرود:
ای جلالالدین بیارا خوان که مهمان میرسد
نور صفه، شمع ایوان، زیور خوان میرسد
خیزای مهر منیر روم، ای خورشید بلخ
کافتاب روشن ملک خراسان میرسد
ای سلیمان دیار عشق، بنشین بر سریر
کاصف بن برخیا یار سلیمان میرسد
ز آرزوی دختر ترسای گیتی گشته باز
اینک اینک کعبه جویان پیر سمعان میرسد
عاشقان دیرین فروزانفر به شوق کوی دوست
با دل بیدار و با فر فروزان میرسد
ای دریغا دفتر آرایی قلم افکنده است
کز پس او دفتر آرایی به پایان میرسد
….
پس از درگذشت استاد مجموعه مقالات و اشعار او انتشار یافت. کتابخانه او نیز پس از مرگ به دانشگاه تهران اهداء شد. مطالعه شخصیت علمی و اخلاقی استاد فروزانفر درسآموز است.
(۱) آریان، قمر، کارنامه بزرگان ایران، راهنمای کتاب، س ۵ (۱۳۴۲)، ش ۲ آرین پور یحیی، از نیما تا روزگارما، تهران، زوار امیر حسین، خاطراتی از فروزانفر (گفت و گو…) کلک، ش ۷۳- ۷۵ (۱۳۷۵) ۲۹۲- ۲۸۷ ص.
(۲) اتحاد، هوشنگ، پژوهشگران معاصر ایران، جلد ۵ تهران، فرهنگ معاصر ایران، جلد ۵ تهران، فرهنگ معاصر ۱۳۸۱.
(۳) اسلامی ندوشن، محمدعلی، معرفی و نقد کتاب هستی، سال ۱ (۱۳۷۲) ص۱۸۲-۱۷۹)
(۴) افشار، ایرج، یادداشت مصباح الارواح، تهران دانشگاه تهران، ص۲۰۱.
(۵) افشار، ایرج، درگذشت فروزانفر، راهنمای کتاب سال ۱۳ (۱۳۴۹) ش۳ و ۴ ص۱۷۰- ۱۶۷.
(۶) افشار، ایرج، یادداشت، مصباحالارواح، تهران دانشگاه تهران، ص۲۰۱.
(۷) افشار، ایرج، یادگارهایی از فروزانفر، کلک ش ۷۳- ۷۵ (۱۳۷۶) ص۲۶۶-۲۷۴.
(۸) اوحدی، مجید، در سوگ استاد فروزانفر، وحید، سال ۷ (۱۳۴۹) ش ۶ ص۶۵۵- ۱۳۴۷ ج۶.
(۹) بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران، تهران، زوار ۵۱- ۱۳۴۷ ج۶.
(۱۰) برقعی، محمدباقر، سخنوران نامی معاصر، قم انتشارات خرم، ۱۳۷۳.
(۱۱) بهزادیاندو هجردی، حسین، استاد استادان، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی س ۲۲ (۱۳۵۴) ش ۱ ص۱-۳.
(۱۲) جشن نامه، فرزانهای به نام فروزانفر، نشریه شورای عالی فرهنگ و هنر، ش ۱ (۱۳۵۷) ص۲۱.
(۱۳) حمیدی شیرازی، مهدی، مرگ استاد استادان ادب، یغما، سال ۲۲ (۱۳۴۹) ش ۲ ص۱۲۳).
(۱۴) حقشناس، علیمحمد، کتاب ماه ادبیات و فلسفه (گفت و گو…) س۴ (۱۳۷۹) ش ۱ص ۴-۱۷.
(۱۵) خالقی، روحالله، سرگذشت موسیقی ایران، تهران، صفی علیشاه، ۱۳۶۸.
(۱۶) خطیبی، حسین، یادی از استادم بدیعالزمان فروزانفر، کلک ش ۷۳- ۷۵ (۱۳۷۵) ص۲۰۸- ۲۰۲.
(۱۷) خلخالی، سیدعبدالحمید، تذکره شعرای معاصر، تهران طهوری، ۱۳۳۷.
(۱۸) دامادی، محمد، یادی از استاد وحید، دوره۱۳ (۱۳۵۴)، ش ۶ ص۵۹۵ – ۶۰۲.
(۱۹) دشتی، علی، شرح احوال عطار، راهنمای کتاب، س ۵ (۱۳۴۱) ش ۶ ص۲۶۴ – ۲۶۷.
(۲۰) دولتآبادی، حسامالدین، در رثای استاد بدیعالزمان فروزانفر، یغما، س ۲۳ (۱۳۴۹) ش ۳۲ ص۱۸۹.
(۲۱) دهقانی، محمد، بررسی نقد ادبی در ایران دوران جدید، تهران (۱۳۷۷) پایان نامه دکتری.
(۲۲) دهقانی، محمد، آرای انتقادی فروزانفر، کتاب ماه و ادبیات و فلسفه س ۴) ۱۳۷۹) ش ۱ ص۲۴-۲۷.
(۲۳) راهنمای کتاب، اهدای نشان به فروزانفر، س ۶ (۱۳۴۲) ش۹ ص۷۰۲.
(۲۴) راهنمای کتاب، وفات بدیعالزمان فروزانفر، س ۱۳ (۱۳۴۹) ش ۱ و ۲ ص۱۲۱.
(۲۵) رجایی بخارایی، احمدعلی، رثای فروزانفر، راهنمای کتاب سال ۱۳ (۱۳۴۹) ش ۳ و ۴ ص۲۶۷ – ۲۶۶.
(۲۶) رجایی بخارایی، احمدعلی، درباره استاد فروزانفر، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، س ۲۲ (۱۳۵۴)، ش ۱، ص۱۷- ۱۹.
(۲۷) رسولی، مرتضی، مؤسسات ادبی و دانشگاه تهران…تاریخ معاصر ایران، س ۲ (۱۳۷۷).
(۲۸) زرینکوب، عبدالحسین، تجدید عهد با خاطره استاد، مجموعه مقالات، تهران، دهخدا ص۷.
(۲۹) زرینکوب، عبدالحسین، اظهار نظر برخی استادان درباره استاد بدیعالزمان فروزانفر، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، س ۲۲ (۱۳۵۴) ش ۱ ص۵۶۲.
(۳۰) زرینکوب، عبدالحسین، شعر بیدروغ شعر بینقاب، تهران، جاویدان، سال ۱۳۶۴.
(۳۱) زرینکوب، عبدالحسین. یاد استاد کلک، ش ۷۳ – ۷۵. (۱۳۷۵) ص۲۱۶ – ۲۰۹.
(۳۲) زرینکوب، عبدالحسین، نقش رؤیا، کلک، ش ۷۳- ۷۵ (۱۳۷۵۹ص ۲۱۷- ۲۱۸.
(۳۳) زراعتی، ناصر خسرو آخرین دیدار و گفتوگو با دکتر محمدجعفر محجوب، خاکستر هستی، تهران، مروارید ۹- ۳۰.
(۳۴) شاهحسینی، ناصر، سیاست عمرش را کوتاه کرد، تماشا، س ۷ (۱۳۵۶) ش ۳۱۲، ص۹۸ و ۲۳.
(۳۵) شفیعی کدکنی، محمدرضا، درگذشت فروزانفر، سخن، دوره ۲۰ ش ۱ (۱۳۴۹) ص۱۰۲- ۹۷.
(۳۶) شفیعی کدکنی، محمدرضا، فروزانغر و شعر، مجموعه اشعار تهران، طهوری، ۱۳۶۸، ص۹- ۲۱ و ملک، ش ۷۲- ۷۵، ص۲۷۵ – ۲۸۴.
(۳۷) صدیق اعلم، عیسی. مرگ استاد فروزانفر، وحید، س ۷ (۱۳۴۹)، ش ۶- ص۶۵۰- ۶۵۳.
(۳۸) عیوضی، رشید، شرح حال و آثار استاد بدیعالزمان فروزانفر، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، س ۲۲ (۱۳۴۹)، ش ۹۴ ص۲۵۹.
(۳۹) فروزانفر، بدیعالزمان، مجموعه مقالات و اشعار، به کوشش عنایتالله مجیدی، تهران، دهخدا.
(۴۰) فروزانفر، بدیعالزمان، زندگینامه به قلم خودش، تماشا، س ۷ (۱۳۵۶)، ش ۳۱۲ ص۹۹.
(۴۱) کاسمی، نصرتالله «در رثای استاد فروزانفر، وحید س ۷ (۱۳۴۹)، ش ۸، ص۹۱۸- ۹۱۴.
(۴۲) کلیتون، جروم، نکته چند درباره وضع کنونی تاریخ ادبی ایران، ایراننامه، س ۱۲ (۱۳۷۲) ش ۱ ص۳۵- ۵۰.
(۴۳) متینی، جلال، بدیعالزمان فروزانفر، و سخن و سخنوران، ایران شناسی، س ۸ (۱۳۷۵) ش ۴ ص۶۵۵- ۶۹۲.
(۴۴) مجله دانشکده ادبیات، کسانی که رساله خود را با فروزانفر نوشتهاند، س ۲۲ (۱۳۵۴) ش ۱ ص۳۰- ۲۷.
(۴۵) مجیدی، عنایتالله، به نام خداوند بخشنده مهربان، مجموعه مقالات فروزانفر، تهران، دهخدا (۱۳۵۱).
(۴۶) مجیدی، عنایتالله، وزارت داخله، مجموعه اشعار، طهوری ۱۳۶۸ ص۱۹۸.
(۴۷) مجیدی، عنایتالله، نامه شمسالعلما درباره فروزانفر، آینده، س ۱۷ (۱۳۷۰) ش ۵- ۸ ص۵۴۴- ۵۴۷.
(۴۸) مجیدی، عنایتالله، خاطرهای از فروزانفر، کلک، ش ۷۳- ۷۵ (۱۳۷۵) ص۲۹۶- ۲۹۸.
(۴۹) مجیدی عنایتالله، کتابشناسی استاد بدیعالزمان فروزانفر، کلک، ۷۳- ۷۵ (۱۳۷۵) ص۱۸۸- ۲۰۱.
(۵۰) محجوب، محمدجعفر، غمنامه در سوگ فروزانفر، فردوسی، س ۲۰ (۱۳۷۵) ش ۹۶۱ ص۳۶- ۷.
(۵۱) محجوب، محمدجعفر، غمنامه در سوگ فروزانفر، فردوسی، س ۲۰ (۱۳۴۹) ش ۹۶۱- ۲۶۵- ۲۸۱.
(۵۲) محمدی، محمد، درباره استاد فروزانفر، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، س ۲۲ (۱۳۵۴) ص۱۱- ۱۲.
(۵۳) محمدی، محمد. یادی از فروزانفر، مجموعه گفتارهایی از چندین …قاسم صافی، تهران کتابخانه مرکزی دانشگاه، ص۳۶۳- ۳۶۸.
(۵۴) مرتضوی، منوچهر، مقام استاد فروزانفر، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، س ۲۲ (۱۳۴۹) ص۲۶۶- ۲۶۹.
(۵۵) مظاهر، مصفا، ای دریغا دفتر آرایی قلم افکنده است، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، س ۲۲ (۱۳۵۴)، ش ۱ ص۱۲۵.
(۵۶) مهدوی دامغانی، احمد، استاد بی نظیری که هنوز …کلک ش ۷۳- ۷۵ (۱۳۷۵) ص۲۳۲- ۲۶۵.
(۵۷) نشاط، سیدمحمود، فروزانفر در اجتماع و حلقه درس، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، سال (۱۳۴-۵۴) ش ۱ ص۴۴۹- ۴۵۴.
(۵۸)
هروی، حسینعلی، کششهای درونی فروزانفر، کلک، ش۷۳- ۷۵ (۱۳۷۵) ص۲۹۳- ۲۹۵.
(۵۹)
هروی حسینعلی، خاطرات (گفت و گو…) گلرخ، ش ۷ (۱۳۷۲) ص۳۸- ۳۹.
(۶۰) همایی، جلالالدین، به یاد استاد فروزانفر، یغما، سال ۳۳ (۱۳۴۹) ش ۳ ص۱۸۸- ۱۸۹.
(۶۱) یغما (مجله)، وفات استاد فروزانفر، ص۲۳ (۱۳۴۹) ش ۶ ص۱۲۵.
(۶۲) یوسفی، غلامحسین، این سخن اشکی است یغما، س ۲۳ (۱۳۴۹) ش ۲ ص۱۴۴.
سایت پژوهه، برگرفته شده از مقاله «خاندان احمدی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۵/۰۳. سایت علما و عرفا، برگرفته از مقاله «عبدالجلیل بشرویهای «بدیعالزمان فروزانفر»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۲/۲۱. نرم افزار عرفان۳، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.