• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

باطل (فلسفه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: باطل (مقالات مرتبط).

واژهٔ «باطل» در فلسفه، با اشتراک لفظی، یا به صورتِ حقیقت و مجاز، در موارد متعددی به کار می‌رود که در هر مورد، ممکن است دارای چند معنا باشد. در همه این معانی، یکی از معانیِ «حق»، در مقابلِ باطل قرار دارد.
[۲] التحصیل، بهمنیاربن مرزبان؛ تصحیح مرتضی مطهری، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ ه. ش، ص۲۹۲.
[۳] بیان الحق بضمان الصدق، اللوکری، ابی‌العباس فضل بن محمد، تهران: مؤسسه اندیشه و تمدن اسلامی،۱۳۷۳ ه. ش، ص۳۶.
[۴] مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شیخ اشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۵ ه ش، چاپ دوم، ج‌۱، ص۲۱۱.
[۵] رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقایق الربانیة، شهرزوری، شمس الدین، تهران، موسسه حکمت و فلسفه ایران، ص۴۱.
[۶] الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۱، ص۹۲.




این موارد و معانی مختلف از این قرارند:


کاربرد باطل در مورد هر چیزی اعم از موجودات و اعتقادات و...
در این مورد، باطل به معنیِ چیزی است که مورد توجه و اعتنا نیست و چندان فایده‌ای نیز دربر ندارد.
[۷] کتاب التعریفات، جرجانی، علی‌بن‌محمد؛ تهران، ناصرخسرو، ص۱۹.



در عرفان اسلامی، موجوداتی که غیر از خداوند هستند (ماسوی اللّه)، "باطل" خوانده می‌شوند؛
الاکل شی‌ء ما خلا اللّه باطل/ و کل نعیم لا محالة زائل‌؛ تفکر رفتن از باطل سوی حق/ بجزو، اندر بدیدن کل مطلق؛
[۸] شرح گلشن راز، ص۱۹

[۹] کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، التهانوی، محمد علی، لبنان، مکتبة ناشرون، ج‌۱، ص۳۴۰.
اما در فلسفه اسلامی نیز، از آنجا که حق در یک معنی، فقط به واجب بالذات (خداوند) گفته می‌شود
[۱۰] "حق".
در مقابل، باطل نیز در یکی از معانی خود، بر موجوداتِ غیر واجب (یعنی ممکنات) اطلاق می‌شود. در این معنا، موجودات ممکن، فی‌نفسه (قطع نظر از ارتباطشان با واجب)، باطل‌اند و به حق بودنِ خداوند، "حقیّت" می‌یابند.
[۱۱] شرح الفخر الرازی علی الاشارات (شرحی الاشارات)، الرازی، فخرالدین؛ قم: مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۲، ص۱۲۳.



باطل در این کاربرد، دارای دو معناست:

۴.۱ - اول

هر چیزی که معدوم باشد؛ در مقابل آن، حق به معنای موجود قرار دارد؛ پس چون خداوند واجب الوجود بذاته است شایسته‌ترین موجودات به حق بودن است.
[۱۲] شرح کتاب النجاة لابن سینا، اسفراینی نیشابوری، فخرالدین؛ تهران، انجمن آثار و مفاخر ملی، النص من النجاة، ص۱۹۴.


۴.۲ - دوم

چیزی که معدوم باشد و وجودش محال؛ ممتنع‌ الوجود بالذات نامیده می‌شود. بدین ترتیب، ممتنع‌الوجود بالذات باطل مطلق است؛ در مقابلِ واجب الوجود بالذات که حق مطلق است.
[۱۳] رسائل ابن سینا، ابن سینا، شیخ‌الرئیس، قم، بیدار، ص۲۵۳.



باطل در مورد اعتقاد (تفکر، عقد یا یا قضیهٔ معلومه) یا قول (گفته یا گزاره یا قضیه ملفوظه)

باطل در این مورد، چند معنا دارد:

۴.۱ - اول

اعتقاد یا قولی که بی‌معنی و لغو باشد.

۴.۲ - دوم

اعتقاد یا قولی که نادرست و کاذب باشد.
[۱۴] موسوعة مصطلحات علم المنطق عند العرب، جبر، فرید و سمیح، دغیم و العجم، رفیق و جهامی، جیرار ‌؛ لبنان، ناشرون‌، ص۱۳۹.
به عبارت دیگر، باطل چیزی است که کذب آن معلوم باشد.
[۱۵] >المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۱، ص۴۰۱.
به اعتقاد باطل، وهم یا توهم نیز گفته می‌شود؛ زیرا آنچه موجب می‌شود که انسان به گزاره باطلی معتقد شود، قوه‌ای به نام وهم است که کار آن توهم نامیده می‌شود.
[۱۶] شرح الفخر الرازی علی الاشارات (شرحی الاشارات)، الرازی، فخرالدین؛ قم: مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۱، ص۷.


باطل در این معنا، مقابلِ حق به معنیِ "درست" و اعتقاد و قولِ صادق است؛ بدین ترتیب، اعتقاد حق، اعتقاد صادق است و اعتقاد باطل، اعتقاد کاذب است.
[۱۷] المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۲، ص۲۲۶.


البته در تصورات (و الفاظِ دالّ بر آنها)، حق و باطل معنا ندارد؛ زیرا حق و باطل در علوم در جایی معنا دارد که بتوان رابطه آنها را با واقع سنجید در حالی که مطابقت یا عدم مطابقت تصورات صِرف با واقع، معنایی ندارد و تنها در تصدیقات، مطابقت یا عدم آن ممکن است.
[۱۸] المعتبر فی الحکمة، بغدادی، ابوالبرکات؛ اصفهان، دانشگاه اصفهان، ج‌۱، ص۳۶.
منظور از آنچه در اینجا به عنوانِ اعتقاد یا قول باطل یاد می‌شود، تصدیقات و گزاره‌های دال بر آنهاست نه تصورات صِرف. اعتقاد حق در همه معانیِ فوق، ضد اعتقاد باطل است.
[۱۹] >المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۲، ص۲۲۵.


۵.۳ - سوم

فکر یا گفته‌ای که نه یکی از دو طرفِ نقیض را برمی‌گزیند و نه یکی از آنها را نفی می‌کند.
[۲۰] . الفارابی فی حدوده و رسومه، ص ۱۲۲.
یعنی اعتقاد یا گفته تناقض‌آمیز نیز که سعی می‌کند دو طرفِ نقیض را اثبات یا نفی کند، باطل نامیده می‌شود. البته این معنا خاص‌تر از معنای قبلی است و در عنوان باطلْ سزاوارتر از هر اعتقاد یا قول کاذب دیگری است. شاید منظور کسانی که گفته‌اند:«باطل آن است که از اصلْ صحیح نیست»
[۲۱] . کتاب التعریفات، ص ۱۹.
همین معنا بوده است.

در پایانِ این کاربردِ "باطل" (اعتقاد یا قول باطل)، فیلسوفان چنین تذکر داده‌اند که سفسطه، روش و فنی است که از طریق آن، اعتقادِ حق در صورتِ باطل جلوه داده می‌شود و اعتقادِ باطل در صورتِ حق.
[۲۲] >المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۳، ص۱۹.



در فلسفه، فعلی که مطابق و موافق با غایتِ مناسب با آن نباشد و غایتِ مطلوب از آن تحقق نیابد، باطل نامیده می‌شود.
[۲۳] اسفار، ج۲، ص۲۵۰ ۲۵۲.
به عبارت دیگر، باطل فعلی است که موجود می‌شود ولی به غایتی که برای آن موجود شده، نمی‌رسد.
[۲۴] >المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۱، ص۴۱۶.
باطل به این معنا در مقابلِ حق به معنای فعلی است که غایتِ مطلوبِ آن تحقق می‌یابد.
[۲۵] "فعلِ باطل".



گاه در فلسفه اسلامی، به برخی فیلسوفان، فیلسوف باطل گفته می‌شود؛ فیلسوف باطل کسی است که وجودش از آنچه که غرض و هدف اصلی فلسفه است، بهره‌ نبرده است. هدف اصلی فلسفه به معنای اعم و حتی هدف فلسفه نظری به‌طور خاص، برخورداریِ عملی (و نه صرفاً علمی)، به اخلاق و مَلَکات حمیده است که در فلسفه عملی به آن پرداخته می‌شود و پس از آن، انسان باید در کسبِ عملیِ آنها بکوشد. به عبارت دیگر، آنچه از فلسفه (خواه فلسفه بطور مطلق و خواه فلسفه نظری) انتظار می‌رود به کمال رسیدنِ انسان است و با فراگیری فلسفه نظری و آموختنِ فلسفه عملی، کمال مطلوب انسان حاصل نمی‌شود. چنین فیلسوفی یا فلسفه نظری را به‌طور کامل فرا نگرفته است تا نوبت به عملی برسد و یا اینکه تنها به فلسفه نظری اکتفا کرده و به فلسفه عملی وارد نشده است.
[۲۶] الاعمال الفلسفیة، فارابی، ابونصر؛ بیروت، دارالمناهل، ص۱۹۴ (کتاب تحصیل السعادة للمعلم الثانی، ص۱۱۹).



۱. الحاشیة علی‌ الإلهیات، شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم؛ قم، بیدار، بی‌تا، ص۳۸.    
۲. التحصیل، بهمنیاربن مرزبان؛ تصحیح مرتضی مطهری، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۴۹ ه. ش، ص۲۹۲.
۳. بیان الحق بضمان الصدق، اللوکری، ابی‌العباس فضل بن محمد، تهران: مؤسسه اندیشه و تمدن اسلامی،۱۳۷۳ ه. ش، ص۳۶.
۴. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شیخ اشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۵ ه ش، چاپ دوم، ج‌۱، ص۲۱۱.
۵. رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقایق الربانیة، شهرزوری، شمس الدین، تهران، موسسه حکمت و فلسفه ایران، ص۴۱.
۶. الأسفار الأربعة، شیرازی، صدرالدین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م، ج‌۱، ص۹۲.
۷. کتاب التعریفات، جرجانی، علی‌بن‌محمد؛ تهران، ناصرخسرو، ص۱۹.
۸. شرح گلشن راز، ص۱۹
۹. کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، التهانوی، محمد علی، لبنان، مکتبة ناشرون، ج‌۱، ص۳۴۰.
۱۰. "حق".
۱۱. شرح الفخر الرازی علی الاشارات (شرحی الاشارات)، الرازی، فخرالدین؛ قم: مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۲، ص۱۲۳.
۱۲. شرح کتاب النجاة لابن سینا، اسفراینی نیشابوری، فخرالدین؛ تهران، انجمن آثار و مفاخر ملی، النص من النجاة، ص۱۹۴.
۱۳. رسائل ابن سینا، ابن سینا، شیخ‌الرئیس، قم، بیدار، ص۲۵۳.
۱۴. موسوعة مصطلحات علم المنطق عند العرب، جبر، فرید و سمیح، دغیم و العجم، رفیق و جهامی، جیرار ‌؛ لبنان، ناشرون‌، ص۱۳۹.
۱۵. >المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۱، ص۴۰۱.
۱۶. شرح الفخر الرازی علی الاشارات (شرحی الاشارات)، الرازی، فخرالدین؛ قم: مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۱، ص۷.
۱۷. المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۲، ص۲۲۶.
۱۸. المعتبر فی الحکمة، بغدادی، ابوالبرکات؛ اصفهان، دانشگاه اصفهان، ج‌۱، ص۳۶.
۱۹. >المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۲، ص۲۲۵.
۲۰. . الفارابی فی حدوده و رسومه، ص ۱۲۲.
۲۱. . کتاب التعریفات، ص ۱۹.
۲۲. >المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۳، ص۱۹.
۲۳. اسفار، ج۲، ص۲۵۰ ۲۵۲.
۲۴. >المنطقیات للفارابی، فارابی، ابونصر؛ قم، مکتبة آیة الله المرعشی، ج‌۱، ص۴۱۶.
۲۵. "فعلِ باطل".
۲۶. الاعمال الفلسفیة، فارابی، ابونصر؛ بیروت، دارالمناهل، ص۱۹۴ (کتاب تحصیل السعادة للمعلم الثانی، ص۱۱۹).



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «باطل (فلسفه)».    




جعبه ابزار