باطل (فلسفه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واژهٔ «باطل» در
فلسفه، با اشتراک لفظی، یا به صورتِ
حقیقت و
مجاز،
در موارد متعددی به کار میرود که در هر مورد، ممکن است دارای چند معنا باشد. در همه این معانی، یکی از معانیِ «حق»، در مقابلِ باطل قرار دارد.
این موارد و معانی مختلف از این قرارند:
کاربرد
باطل در مورد هر چیزی اعم از موجودات و اعتقادات و...
در این مورد، باطل به معنیِ چیزی است که مورد توجه و اعتنا نیست و چندان فایدهای نیز دربر ندارد.
در
عرفان اسلامی، موجوداتی که غیر از خداوند هستند (ماسوی اللّه)، "باطل" خوانده میشوند؛
الاکل شیء ما خلا اللّه باطل/ و کل نعیم لا محالة زائل؛
تفکر رفتن از باطل سوی حق/ بجزو، اندر بدیدن کل مطلق؛
اما در فلسفه اسلامی نیز، از آنجا که
حق در یک معنی، فقط به واجب بالذات (
خداوند) گفته میشود
در مقابل، باطل نیز در یکی از معانی خود، بر موجوداتِ غیر
واجب (یعنی ممکنات)
اطلاق میشود. در این معنا، موجودات ممکن، فینفسه (قطع نظر از ارتباطشان با
واجب)، باطلاند و به حق بودنِ خداوند، "حقیّت" مییابند.
باطل در این کاربرد، دارای دو معناست:
هر چیزی که
معدوم باشد؛ در مقابل آن، حق به معنای موجود قرار دارد؛ پس چون خداوند
واجب الوجود بذاته است شایستهترین موجودات به
حق بودن است.
چیزی که معدوم باشد و وجودش محال؛
ممتنع الوجود بالذات نامیده میشود. بدین ترتیب، ممتنعالوجود بالذات باطل مطلق است؛ در مقابلِ واجب الوجود بالذات که حق مطلق است.
باطل در مورد اعتقاد (تفکر، عقد یا یا قضیهٔ معلومه) یا قول (گفته یا گزاره یا قضیه ملفوظه)
باطل در این مورد، چند معنا دارد:
اعتقاد یا قولی که بیمعنی و لغو باشد.
اعتقاد یا قولی که نادرست و کاذب باشد.
به عبارت دیگر، باطل چیزی است که
کذب آن معلوم باشد.
به
اعتقاد باطل،
وهم یا
توهم نیز گفته میشود؛ زیرا آنچه موجب میشود که
انسان به گزاره باطلی معتقد شود، قوهای به نام وهم است که کار آن توهم نامیده میشود.
باطل در این معنا، مقابلِ حق به معنیِ "درست" و اعتقاد و قولِ صادق است؛ بدین ترتیب، اعتقاد حق، اعتقاد
صادق است و اعتقاد باطل، اعتقاد
کاذب است.
البته در
تصورات (و الفاظِ دالّ بر آنها)، حق و باطل معنا ندارد؛ زیرا
حق و باطل در علوم در جایی معنا دارد که بتوان رابطه آنها را با واقع سنجید در حالی که مطابقت یا عدم مطابقت تصورات صِرف با واقع، معنایی ندارد و تنها در
تصدیقات، مطابقت یا عدم آن ممکن است.
منظور از آنچه در اینجا به عنوانِ اعتقاد یا قول باطل یاد میشود، تصدیقات و گزارههای دال بر آنهاست نه تصورات صِرف. اعتقاد حق در همه معانیِ فوق، ضد اعتقاد باطل است.
فکر یا گفتهای که نه یکی از دو طرفِ
نقیض را برمیگزیند و نه یکی از آنها را نفی میکند.
یعنی اعتقاد یا گفته تناقضآمیز نیز که سعی میکند دو طرفِ نقیض را
اثبات یا
نفی کند، باطل نامیده میشود. البته این معنا خاصتر از معنای قبلی است و در عنوان باطلْ سزاوارتر از هر اعتقاد یا قول کاذب دیگری است. شاید منظور کسانی که گفتهاند:«باطل آن است که از اصلْ صحیح نیست»
همین معنا بوده است.
در پایانِ این کاربردِ "باطل" (اعتقاد یا قول باطل)، فیلسوفان چنین تذکر دادهاند که
سفسطه، روش و فنی است که از طریق آن، اعتقادِ حق در صورتِ باطل جلوه داده میشود و اعتقادِ باطل در صورتِ حق.
در فلسفه، فعلی که مطابق و موافق با غایتِ مناسب با آن نباشد و غایتِ مطلوب از آن تحقق نیابد،
باطل نامیده میشود.
به عبارت دیگر، باطل فعلی است که موجود میشود ولی به غایتی که برای آن موجود شده، نمیرسد.
باطل به این معنا در مقابلِ
حق به معنای فعلی است که غایتِ مطلوبِ آن تحقق مییابد.
گاه در
فلسفه اسلامی، به برخی فیلسوفان، فیلسوف باطل گفته میشود؛ فیلسوف باطل کسی است که وجودش از آنچه که
غرض و هدف اصلی فلسفه است، بهره نبرده است. هدف اصلی فلسفه به معنای اعم و حتی هدف فلسفه نظری بهطور خاص، برخورداریِ عملی (و نه صرفاً علمی)، به
اخلاق و مَلَکات حمیده است که در فلسفه عملی به آن پرداخته میشود و پس از آن،
انسان باید در کسبِ عملیِ آنها بکوشد. به عبارت دیگر، آنچه از فلسفه (خواه فلسفه بطور مطلق و خواه فلسفه نظری) انتظار میرود به
کمال رسیدنِ انسان است و با فراگیری فلسفه نظری و آموختنِ فلسفه عملی، کمال مطلوب انسان حاصل نمیشود. چنین فیلسوفی یا فلسفه نظری را بهطور کامل فرا نگرفته است تا نوبت به عملی برسد و یا اینکه تنها به
فلسفه نظری اکتفا کرده و به
فلسفه عملی وارد نشده است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «باطل (فلسفه)».