ایمان قلبی به خدا (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ایمان واقعی به
خداوند ایمان قلبی است، نشانه این
ایمان دوست نداشتن غیر
خدا میباشد.
ارزش واقعی
ایمان به
خدا، در گرو نفوذ آن در
قلب میباشد:
«من کفر بالله من بعد
ایمـنه الا من اکره وقلبه مطمـئن
بالایمـن.... ؛
کسانی که بعد از
ایمان کافر شوند (بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان
آرام و با
ایمان است) ...»
«.. ولـکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمـن فی قلوبکم...؛
... ولی بگویید
اسلام آورده
ایم، امّا هنوز
ایمان وارد قلب شما نشده است! ...»
در تکمیل بحث
آیات گذشته که سخن از برنامههای مختلف
مشرکان و
کفار در میان بود، آیات مورد بحث به گروهی دیگر از کفار یعنی مرتدین و بازگشت کنندگان از
اسلام اشاره میکند. نخستین
آیه میگوید: کسانی که بعد از
ایمان کافر شوند (بجز آنها که تحت فشار و اجبار اظهار
کفر کردهاند در حالی که قلبشان مملو از
ایمان است) (من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن
بالایمان). در واقع در اینجا اشاره به دو گروه از کسانی است که بعد از پذیرش اسلام راه کفر را پیش میگیرند.
نخست آنها که در چنگال دشمنان بی منطق گرفتار میشوند و تحت فشار و
شکنجه آنها اعلام
بیزاری از اسلام و وفاداری به کفر میکنند، در حالی که آنچه میگویند تنها با
زبان است و قلبشان مالامال از
ایمان میباشد، این گروه مسلما مورد عفواند، بلکه اصلا گناهی از آنها سر نزده است، این همان
تقیه مجاز است که برای حفظ
جان و ذخیره کردن نیروها برای خدمت بیشتر در راه خدا در اسلام مجاز شناخته شده است.
گروه دوم کسانی هستند که به راستی دریچههای قلب خود را به روی کفر و بی ایمانی میگشایند، و مسیر عقیدتی خود را به کلی عوض میکنند، اینها هم گرفتار
غضب خدا و عذاب عظیم او میشوند. ممکن است غضب اشاره به
محرومیت آنها از
رحمت الهی و
هدایت او در این
جهان باشد، و عذاب عظیم اشاره به
کیفر آنها در جهان دیگر، و به هر حال تعبیری که در این آیه درباره مرتدین شده است بسیار سخت و سنگین و تکان دهنده است.
و لما یدخل الایمان فی قلوبکم، این جمله میرساند که: با اینکه انتظار میرفت
ایمان داخل در دلهای شما شده باشد، هنوز نشده، و به همین جهت در این جمله نفی ایمانی که در جمله قبلی بود تکرار نشده. در آن جا میفرمود: بگو
ایمان نیاوردهاید، و در اینجا میفرماید: با اینکه انتظار آن هست هنوز
ایمان داخل در قلوب شما نشده، پس تکرار یک مطلب نیست. از اینکه در این آیه شریفه نخست
ایمان را از
اعراب نفی میکند و سپس توضیح میدهد که منظور این است که
ایمان کار
دل است، و دلهای شما هنوز با
ایمان نشده، و در عین حال اسلام را برای آنان قائل میشود، بر میآید که فرق بین اسلام و
ایمان چیست.
طبق این آیه تفاوت اسلام و
ایمان، در این است که اسلام شکل ظاهری قانونی دارد، و هر کس
شهادتین را بر زبان جاری کند در سلک
مسلمانان وارد میشود، و
احکام اسلام بر او جاری میگردد. ولی
ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او. اسلام ممکن است انگیزههای مختلفی داشته باشد، حتی انگیزههای مادی و منافع شخصی، ولی
ایمان حتما از انگیزههای معنوی، از
علم و
آگاهی، سرچشمه میگیرد، و همان است که میوه حیات بخش
تقوی بر شاخسارش ظاهر میشود. ولی این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند، اما هرگاه جدا از هم ذکر شوند ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که
ایمان بر آن اطلاق میشود، یعنی هر دو واژه در یک معنی استعمال گردد.
ایمان معنایی است قائم به قلب و از قبیل
اعتقاد است، و اسلام معنایی است قائم به
زبان و
اعضاء، چون کلمه اسلام به معنای
تسلیم شدن و گردن نهادن است. تسلیم شدن زبان به اینست که شهادتین را
اقرار کند، و تسلیم شدن سایر اعضاء به این است که هر چه خدا دستور میدهد ظاهرا انجام دهد، حال چه اینکه واقعا و قلبا اعتقاد به
حقانیت آنچه زبان و عملش میگوید داشته باشد، و چه نداشته باشد، و این اسلام آثاری دارد که عبارت است از محترم بودن
جان و
مال، و
حلال بودن
نکاح وارث او.
این همان چیزی است که در عبارت گویایی از
پیغمبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آمده است:
الاسلام علانیة، و الایمان فی القلب: اسلام امر آشکاری است، ولی جای
ایمان دل است.
و در حدیث دیگری از
امام صادق (علیهالسلام) میخوانیم: الاسلام یحقن به الدم و تؤدی به الامانة، و تستحل به الفروج، و الثواب علی الایمان:
با اسلام
خون انسان محفوظ، و ادای
امانت او
لازم، و
ازدواج با او حلال میشود، ولی
ثواب بر
ایمان است.
و نیز به همین دلیل است که در بعضی از
روایات مفهوم اسلام منحصر به اقرار لفظی شمرده شده، در حالی که
ایمان اقرار توام با عمل معرفی شده است (الایمان اقرار و عمل، و الاسلام اقرار بلا عمل).
همین معنی به تعبیر دیگری در بحث اسلام و
ایمان آمده است،
فضیل بن یسار میگوید: از امام صادق (علیهالسلام) شنیدم فرمود:
ان الایمان یشارک الاسلام، و لا یشارکه الاسلام، ان الایمان ما وقر فی القلوب، و الاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء:
ایمان با اسلام
شریک است، اما اسلام با
ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنی
مسلمان است ولی هر مسلمانی
مؤمن نیست)
ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزی است که قوانین
نکاح وارث و حفظ خون بر طبق آن جاری میشود.
دوست نداشتن غیر خدا، نشانه
ایمان قلبی به خدا است:
«لا تجد قومـا یؤمنون بالله والیوم الاخر یوادون من حاد الله ورسوله ولو کانوا ءاباءهم او ابناءهم او اخونهم او عشیرتهم اولـئک کتب فی قلوبهم الایمـن...؛
هیچ قومی را که
ایمان به خدا و
روز رستاخیز دارند نمییابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا
ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته ...»
در این
آیه شریفه یافتن قومی با چنین صفتی را نفی نموده، میفرماید: چنین مؤمنینی نخواهی یافت. و این
کنایه است از اینکه
ایمان راستین به خدا و روز جزا با چنین صفاتی نمیسازد آن کس که واقعا به خدا و
رسول و روز جزا
ایمان دارد، ممکن نیست با دشمنان خدا دوستی کند، هر چند که همه قسم سبب و انگیزه دوستی در آنان وجود داشته باشد، مثل اینکه پدرش یا پسرش یا برادرش باشد، و یا قرابتی دیگر داشته باشد، برای اینکه این چنین دوستی با
ایمان به خدا منافات دارد. پس روشن گردید که جمله; و لو کانوا آباءهم...، به مطلق اسباب
مودت اشاره دارد. و اگر تنها مودت ناشی از
قرابت را ذکر کرد، به خاطر آن است که مودت خویشاوندی قویترین
محبت، و هم با ثباتترین آن است و زوالش از دل به آسانی صورت نمیگیرد.
اولئک کتب فی قلوبهم الایمان، کلمه: اولئک، اشاره به مردمی است که به خاطر ایمانی که به خدا و روز جزا دارند با دشمنان خدا هر چند
پدر و یا
پسر یا برادرشان باشد دوستی نمیکنند. و کتابت به معنای اثبات غیر قابل زوال است. و ضمیر در کتب، به خدای تعالی بر میگردد. و این آیه تصریح و نص در این است که چنین کسانی
مؤمنین حقیقی هستند.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ایمان قلبی به خدا».