اوضاع سیاسی سیستان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پس از رحلت
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و فروکش نمودن جنگهای رده، فتوحات سرزمینهای غربی و شرقی عربستان، توسط
خلفا با جدیت تمام پیگیری شد. ضعف و انحطاط در سلسله ساسانی، نابسامانی مناطق مختلف ایران و همچنین محتوای والای
اسلام که تنها بخشی از عظمت آن توسط مسلمانان به مردم ایران رسید، باعث شد مناطق بسیاری از
ایران در طول سالیانی نه چندان طولانی توسط
مسلمانان (به فتح یا صلح) تسخیر گردد. هرچند ـ گاهی برخی از این مناطق که به دلایل مختلف دچار شورش میشد، ـ مجدداً فتح میگردید.
پس از فتح سیستان تا تشکیل اولین حکومت مستقل ایرانی منطقه یعنی
صفاریان، حکومت سیستان توسط حاکمان وابسته به خلافت اسلامی اداره میشد. نحوه انتخاب
حاکم در مناطق، تحت امر
خلافت و از جمله سیستان، بسته به شرایط زمانی به گونههای مختلف بود:
انتخاب والی به صورت مستقیم از سوی حکومت مرکزی:
این نحوه انتخاب، در سالهای نخستین خلافت و نیز زمانهایی که اوضاع سیستان به دلایل گوناگون آشفته میشد، صورت میپذیرفت.
انتخاب والی سیستان از سوی حاکم عراق:
پس از گسترده شدن دامنه فتوحات، خلفای بنیامیه حکومت
بصره و
عراق عجم را به حاکم واحدی واگذار میکردند و او نیز بر هر منطقه، بنا به موقعیت آن، امیری
عرب منصوب میکرد.
انتخاب والی سیستان از سوی حاکم خراسان و سیستان:
اغلب اوقات حکومت خراسان و سیستان به یک شخص واگذار میشد و حاکم
خراسان نیز والی دیگری برای سیستان انتخاب میکرد. گاهی نیز امور سیاسی، نظامی، عبادی و مالی بین دو شخص
تقسیم میگردید.
حاکمیت در سیستان، بنا به موقعیت استراتژیک آن به لحاظ جغرافیایی و مردمی از اهمیت خاصی برخوردار بود. قرار گرفتن آن در نقطه مرزی سرزمین
مسلمانان و
کفار، حضور گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی همچون شاهان محلی غیر
مسلمان سیستان (رتبیل)، قبایل مختلف از عربهای مهاجر و خوارج، مطوعه و عیاران سیستان از جمله این موارد بود.
سیستان در سالهای پایانی سلسله ساسانی به صورت ایالت مستقل ایرانی توسط بختیار و سپس ایران
بن رستم
حکومت میشد. ایران در جریان پیشرَوی مسلمانان و فرار یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانی، در مقطعی از زمان پذیرای وی شد، گرچه شاه سیستان حاضر به پرداخت خراج به یزدگرد نشد و شاهنشاه نیز به خراسان که نهایتاً منجر به کشته شدن وی به فرمان مرزبان مرو شد، گردید.
بنا به نقل برخی منابع، آغاز فتح سیستان از زمان
عمر آغاز گردید و عاصم
بن عمرو تمیمی پس از جنگهای متمادی توانست برخی شهرهای سیستان را فتح کند؛ اما پس مدتی که از مراجعت وی گذشت، مردم این منطقه علیه فاتحان شورش کردند؛ ازاینرو از سال ۳۰ق
عبدالله بن عامر که از سوی
عثمان، خلیفه سوم، به تثبیت و ادامه فتوحات شرق پرداخت، مجاشع
بن مسعود سلمی را بنا به نقل برخی منابع به تعقیب یزدگرد فرستاد. او نیز تا سیستان پیش رفت؛ اما با عدم دستیابی بر این منطقه بازگشت.
سپس عبدالله
بن عامر به دستور مستقیم عثمان،
ربیع بن زیاد را برای فتح سیستان گسیل داشت. حاکم سیستان، ایران
بن رستم، که در زرنگ به سر میبرد، پس از نبردی چند، با ربیع
صلح کرد و با اهدای هزار برده که با هر کدام جامی طلایی بود، مقرر شد هر سال مبغلی خراج برای خلیفه ارسال نماید. بدین ترتیب زرنگ، مرکز حکومت سیستان به دست مسلمانان
فتح گردید. ربیع با فتح چند شهر دیگر از طریق صلح یا جنگ، تا قرنین پیش رفت؛ اما به زرنگ بازگشت و پس از حدود دو سال حکومت، مردی از بنو حارث
بن کعب را جانشین خود نموده، از سیستان بازگشت؛ اما مردم بر جانشین او شوریدند و پس از اخراج وی، دروازه شهر را بستند.
پس از بازگشت ربیع و اخراج جانشین او توسط سیستانیان، ابن عامر، عبدالرحمن
بن سمره، را همراه با
حسن بصری و چند فقیه دیگر در سال ۳۳ق به سیستان فرستاد. پس از محاصره قصر امیر محلی سیستان، با دریافت دو میلیون درهم و دو هزار غلام با وی صلح کرده، حکومت این منطقه را در دست گرفت. عبدالرحمن متصرفات خود را تا رخد، سرزمین داور، بست و زابل گسترش داد. وی پس از بالا گرفتن شورشها علیه عثمان، سیستان را به امیر (عمیر)
بن احمر یشکری سپرد و خود پس از کشته شدن عثمان نزد
معاویه رفت.
بنا به نقلی در زمان
خلافت امام علی (علیهالسلام)، ابتدا،
عثمان بن حنیف به سیستان فرستاده شد.
پس از
جنگ جمل، حسکة
بن عتاب و عمران
بن فصیل همراه با سپاهی از راهزنان
عرب به سیستان آمده، جنگهایی به راه انداختند که منجر به مصالحه مرزبان زرنگ با آنان شد.
عبدالرحمن
بن جزء (جرو
از سوی
حضرت علی (علیهالسلام) به این شهر آمد؛ اما توسط حسکه به
شهادت رسید.
عون
بن جعدة، فرستاده بعدی
امام (علیهالسلام) نیز در راه
عراق کشته شد.
از سوی دیگر معاویه، عبدالرحمن سمره را به ولایت سیستان برگزید که مردم وی را نپذیرفتند.
عبدالله بن عباس، که از سوی
امام (علیهالسلام) والی بصره بود فرمان یافت فردی را به سیستان بفرستد. او نیز ربعی
بن کاس را به همراهی حصین
بن ابیالحر و ثابت
بن ذی حره، همراه با چهار هزار تن به این منطقه فرستاد و پس از نبرد و کشته شدن حسکه، ربعی حکومت این منطقه را در دست گرفت.
با شهادت
امام علی (علیهالسلام) در رمضان ۴۰ق و قدرتیابی معاویه، در سال ۴۱ق ابن عامر، از سوی وی عامل بصره، خراسان و سیستان گردید. او نیز عبدالرحمن
بن سمره را به سیستان فرستاد. عبدالرحمن پس از نبرد در شهرهایی که شورش نموده بودند،
ولایت این منطقه را در دست گرفت. امارت وی تا چند ماه پس از آمدن زیاد به بصره و انتصاب ربیع
بن زیاد بر سیستان، ادامه داشت.
عبدالرحمن توانسته بود تصرفات خود را تا کابل گسترش دهد.
بنا به گفته مؤلف
تاریخ سیستان این اتفاقات در زمان امام (علیهالسلام) رخ داد.
عبیدالله
بن ابیبکره فرد دیگری است که از سوی ابن زیاد به ولایت سیستان رسید. او فتوحات را ادامه داد و شاه کابل با وی صلح نمود. عبیدالله تا زمان
مرگ زیاد حکومت سیستان را در دست داشت. سپس عباد
بن زیاد از سوی معاویه به ولایت سیستان گماشته شد.
در زمان خلافت
یزید بن معاویه، به انتخاب والی خراسان،
یزید بن زیاد و طلحة
بن عبدالله از والیان سیستان بودند.
پس از طلحه، مردی از طایفه بنییشکر به حکومت رسید که از سوی طایفه
مضر رانده شد و همین تعصبها و درگیریهای قومی باعث گردید رتبیل از موقعیت ایجاد شده به نفع خویش استفاده نماید.
در زمان حکومت زبیریان، عبدالعزیز
بن عبدالله
بن عامر عازم سیستان شد،
اما پس از دورهای کوتاه، قدرت مجددا به شاخه مروانی بنی امیه بازگشت.
عبدالله
بن امیة
بن خالد، والی
بنیامیه بر سیستان، با جانشین رتبیل به مبارزه پرداخت؛ اما به دلیل مصالحه با رتبیل، از سوی
عبدالملک بن مروان عزل شد.
زمانی که
حجاج بن یوسف در زمان عبدالملک والی عراق شد، عبیدالله
بن ابی بکره را به سیستان فرستاد، اما به دلیل سرگردانی در راه با رتبیل روبهرو شد و پس از نپذیرفتن شرایط مصالحه با رتبیل درگیر شد. پس از شکست سپاهیان در
جنگ، در بیابان فوت کرد. عبدالله پیش از مرگ پسرش ابوبرذعه را جانشین خود ساخته بود. حجاج پس از این واقعه فرمان سیستان و خراسان را برای مهلب
بن ابیصفره نوشت
که او نیز وکیع
بن بکر
بن وائل را بدان منطقه فرستاد.
در همین زمان بود که عبدالرحمن
بن محمد اشعث (از خوارج) پس از مخالفت با عبدالملک
بن مروان و حجاج به سیستان آمد و با رتبیل پیمان بسته، نزد وی رفت. رتبیل به علت
تهدید حجاج وی را
تسلیم کرد که در جریان فرار کشته شد. پس از آن حجاج شخصاً با رتبیل مصالحه نمود و مقرر شد حجاج به مدت هفت یا نه سال با وی نجنگد و در مقابل رتبیل سالانه نهصد هزار درهم جنس برای آنان ارسال دارد.
عمارة
بن تمیم، عبدالرحمن
بن سلیم کنانی، مسمع
بن مالک از دیگر والیان حجاج در سیستان بودند.
مسمع، برادرزادهاش محمد
بن شیبان را جانشین خود کرده بود که پس از وی به ولایت رسید
و حجاج نیز، اشهب
بن بشر کلبی را بر سیستان گماشت، اما به علت سختگیری در دریافت اجناس و شکایت رتبیل، معزول شد.
سپس حجاج، قتیبة
بن مسلم را به ولایت خراسان و سیستان گماشت. او نیز برادر خود عمرو
بن مسلم و پس از او، فرزند عبدالله
بن عمر، برادر مادری عبدالله
بن عامر را به ولایت سیستان گماشت؛
اما بنا به دستور حجاج، قتیبه شخصاً راهی سیستان شد. پس از بازگشت قتیبه، عبدربه
بن عبدالله، منیع
بن معاویه و نعمان
بن عوف یشکری از سوی قتیبه بر سیستان
حکومت یافتند تا اینکه قتیبه، عزل و یزید
بن مهلب به ولایت خراسان و سیستان گماشته شد.
سایر والیان سیستان که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از سوی حاکمان بنیامیه تا زمان انقراض آن بر این منطقه
حکم راندند، عبارتاند از: مدرک
بن مهلب، معاویة
بن یزید
بن مهلب (در زمان خلافت سلیمان
بن عبدالملک)،
سباک (سیال)
بن منذر شیبانی، عبدالرحمن (
بن) عبدالله
بن زیاد، معارک
بن الصلت،
سری
بن عبدالله که دوران
ولایت او تا زمان خلیفه بعدی نیز ادامه داشت (دوران خلافت عمر بنیعبدالعزیز)، حکم
بن عبدالله (ولایت بر نماز و حرب) و قعقاع
بن سوید (ولایت بر مال و خراج) که پس از مدتی همه امور به قعقاع واگذار شد.
همچنین یعقوبی ولایت سیال
بن منذر بر سیستان را در این برهه زمانی ذکر کرده است
(دوران خلافت یزید
بن عبدالملک)، حیلة
بن هماد، یزید
بن عریف (غریف)، و از زمان وی بود که خوارج توانستند بر سیستان تسلط یابند، اصفح
بن (عبدالله)، محمد
بن حجر، عبدالله
بن بلال که در زمان وی، زلزله سختی نیز در سیستان رخ داد، ابراهیم
بن عاصم (دوران هشام
بن عبدالملک)،
حرب
بن قطر (قطن) که در زمان سه خلیفه، ولید
بن یزید
بن عبدالملک، یزید
بن ولید و ابراهیم
بن ولید عبدالملک بر سیستان حکم راند. همچنین در زمان خلافت
ولید بن یزید بود که عبدالله
بن معاویه
بن عبدالله
بن جعفر
بن ابیطالب با
شعار رضا از آل مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
عراق به پا خاست؛ اما شکست خورد و در هزیمت خود به سیستان آمد. والی سیستان، حرب، که خواهان رویارویی با وی نبود، سیستان را به سوار
بن اشعر سپرد و خود، از شهر بیرون رفت. والی عراق، عبدالله
بن عمر که متوجه این مسئله شد، او را
عزل کرده، بنا به نقلی محمد
بن عروان را جانشین وی نمود؛ اما پس از مدتی حرب، به دلیل سیرت نیکویی که داشت، با اصرار بزرگان شهر به سمت خود بازگردانده شد.
تا اینکه در زمان
ابراهیم بن ولید بر اثر برخی تعصبات مذهبی در فضایل
صحابه میان قبایل
بنیتمیم و بنیبکر در سیستان فتنهای رخ داد که در نتیجه آن حرب، مجدداً سوار
بن اشعر را جانشین خود در این منطقه قرار داد و آنجا را ترک نمود؛ ازاینرو عبدالله
بن عمر، والی عراق، سعید
بن عمرو را که مورد
اطاعت بنیتمیم بود به سیستان فرستاد؛ اما بنیبکر از اطاعت وی سر باز زدند. از سوی دیگر فردی به نام بحتری
بن سلهب (بجیر
بن سهلب) بکری عهدنامهای را از
زبان عبدالله بن عمر جعل کرد که نبردی سخت که وقعة الشیوخ نام گرفت میان بحتری، از طرفداران بنیبکر و سعید
بن عمرو و سوار
بن اشعر که از طرفداران بنیتمیم بودند رخ داد. سرانجام با بیرون راندن سعید و بحتری از شهر، سوار
بن اشعر را به امارت نشاندند. پس از مدتی نیز با خروج بر وی، هیثم
بن عبدالله را بدان شرط که هیچ بکری به سیستان راه نیابد به امارت نشاندند. از سوی دیگر فعالیتهای شیبان خارجی و عبدالله
بن معاویه، ناآرامی در سیستان را گسترش داده بود.
عامر
بن ضباره فرد دیگری است که در زمره والیان سیستان به شمار رفته است.
در سالهای پایانی بنیامیه و آغاز حکومت عباسیان، مروان
بن محمد توانست ابراهیم را از
خلافت خلع نموده، بر مسند حکومت بنشیند.
ابومسلم خراسانی که در خراسان با شعار رضا از آلرسول به پا خاسته بود، نصر
بن سیار را شکست داده، مالک
بن هیثم را به سیستان فرستاد. از سوی دیگر هیثم
بن عبدالله نیز از سوی مروان به سیستان گماشته شد که در نهایت مجبور شد، امارت را به مالک واگذار نموده، به شام باز گردد. سرانجام با کشته شدن مروان در ذی حجه ۱۳۱ق در
دمشق، زوال حکومت امویان رقم زده شد.
فتح سرزمینهای شرق خلافت اسلامی که از زمان خلیفه دوم آغاز شد، در حدود سال ۳۰ ق منجر به فتح سیستان گردید.
در سالیان حکومت
خلفای راشدین و
خلفای اموی، سیستان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم توسط نمایندگانی که از سوی خلفا انتخاب میشدند، اداره میگردید.
در واپسین سالهای حکومت امویان، آشوب، سراسر سرزمینهای اسلامی (از جمله شرق خلافت عباسی) را فرا گرفته بود. ابومسلم به نمایندگی از بنیعباس،
دعوت خود را با
شعار مبهم رضا از آل رسول (علیهمالسلام) در
خراسان آغاز کرده بود. ابومسلم با نصر
بن سیار در مرو جنگید. قحطبة
بن شبیب را به
عراق گسیل داشت و مالک
بن هیثم را نیز به سوی سیستان فرستاد. مالک با هیثم
بن عبدالله، نماینده خلیفه اموی در سیستان درگیر شد و توانست بر وی غالب آید. سرانجام با کشته شدن مروان، آخرین خلیفه اموی در ذی حجه ۱۳۱ق در دمشق، سلسله امویان منقرض گردید و پس از بیعت شدن با
ابوالعباس سفاح، از نوادگان
عباس بن عبدالمطلب، در
ربیع الاول ۱۳۲ق آغاز حکومت عباسیان رقم زده شد.
نخستین والی سیستان در عصر عباسی، فردی با نام عمر
بن عباس
بن عمیر است که توسط ابومسلم بر سجستان گماشته شد. ابوالنجم عمار (عمران) و بوعاصم دیگر والیان عصر سفاح بودند.
مهمترین رخداد در زمان منصور (خلیفه دوم عباسی) قتل ابومسلم بود.
بوعاصم پس از این واقعه قصد تصرف خراسان نمود و عتاب
بن علا را جانشین خود در سیستان نمود. بوداوود، والی خراسان، سلیمان
بن عبدالله را به نبرد با او فرستاد. مردم سیستان نیز به
دفاع از سلیمان پرداختند و در نتیجه بوعاصم در
جنگ کشته شد. مردم پذیرای سلیمان شده، او را به سیستان آوردند. پس از چند روز وی برای نبرد با رتبیل، سیستان را ترک نمود؛ ازاینرو منصور، هنادی السری را به سیستان فرستاد. طی نبردی که میان سلیمان و هنادی رخ داد، سلیمان به اسارت درآمد.
زهیر نماینده بعدی منصور بود که با هنادی نبرد کرد و او را کشت. دوران زمامداری وی صحنهای از نبرد میان وی و سردارانش بود. سرانجام منصور به وی دستور داد فردی را بر سیستان جانشین نموده و خود نزد وی رود. زهیر، عبیدالله
بن علاء را بر نماز و حصین
بن محمد را بر
خراج گماشت. طی این مسئله، ولیعهد،
مهدی عباسی، نیز دایی خود یزید
بن منصور را به ولایت سیستان گماشت تا اینکه در ۱۵۰ق با گروهی در بست درگیر شد و عثمان طارابی را جانشین خود در سیستان کرد و پس از فرار یزید به نیشابور، عبیدالله
بن علا را به سیستان فرستاد. پس از رسیدن این خبر به منصور، وی معن
بن زایده را به سیستان فرستاد؛ اما معن که پس از درگیری با رتبیل و
اسارت داماد وی و فرستادن او نزد خلیفه، دست به مصادره اموال مردم بست نیز دست زده بود، زمینه نارضایتی آنان را فراهم ساخته و با شورش مردم روبهرو شد. یزید
بن مزید که مردم با وی بیعت کرده بودند، با ارسال عهدی از سوی مهدی عباسی به رسمیت شناخته شد؛ اما نگاشته شدن نامهای جعلی از سوی وی، زمینه عزل وی را فراهم ساخت و عبیدالله
بن علا والی سیستان شد.
یعقوبی در البلدان، ابراهیم
بن حمید مروروذی را نخستین والی منصور و معن
بن زایده را دیگر والی سیستان برشمرده است.
حمزة
بن مالک خزاعی، خالد
بن سوید (به جانشینی حمزه)، عبیدالله (عبدالله)
بن علا، یزید
بن مزید، فیاض ین یزید، مطیع
بن زیاد و زهیر
بن محمد والیان عصر خلافت مهدی عباسی بودند.
در زمان
هادی عباسی نیز که خلافت وی ۱۴ ماه بیشتر به طول نینجامید، تمیم
بن سعید به سیستان فرستاده شد. این در حالی بود که بشر فرقد نیز به همراه وی به عنوان عامل خراج بدانجا آمد. پس از تمیم، کثیر
بن سالم والی سیستان گردید.
در زمان خلیفه بعدی، هارون الرشید، شرق ایران صحنه وقوع حوادث بسیاری بود. کثیر به علت شورش به
بغداد گریخت و اصرم
بن عبدالحمید توسط فضل
بن سلیمان که اکنون والی خراسان بود، به ولایت سیستان فرستاده شد. اصرم، پیش از آمدن، برای مدتی برادرش حمید را به سیستان فرستاد. عبدالله
بن حمید فرستاده بعدی عبدالله بود که او نیز عبدالله
بن عون را جانشین خود در سیستان قرار داد. عثمان
بن عماره و شبیب
بن عبیدالله، جانشین عثمان بر سیستان که توانست شهر را آرام سازد، داود بشر مهلبی، یزید
بن جریر، ابراهیم
بن جبریل (بسام
بن زیاد، جانشین ابراهیم بر سیستان)، علی
بن حضین، همام
بن سلمه، نصر
بن سلیمان، یزید
بن جریر (ولایت مجدد)، اصرم
بن عبدالحمید به همراهی همام
بن سلمه (جهت امر خراج) و نیز زمانی که اصرم دچار بیماری شده بود، همام
بن سلمه را جانشین خود نمود.
عیسی بن علی (همام به جانشینی از او برای مدتی) از جمله والیان سیستان بودند که در زمان
هارون به صورت مستقیم یا از سوی والی خراسان و یا والیان سیستان برای اداره منطقه سیستان انتخاب میشدند. در این زمان حمزة
بن عبدالله خارجی توانست پس از نبرد، والی سیستان را شکست داده، زمام امور این منطقه را در سال ۱۸۱ق به دست گیرد. این در حالی بود که مردم خطبهْ به نام خلیفه عباسی میخواندند؛ اما به سبب منع خوارج، هیچگونه خراجی به حکومت عباسی پرداخت نمیشد. پس از مدتی به اصرار بزرگان سیستان، علی
بن عیسی، حاکم خراسان، حفص
بن عمر
بن ترکه که ولایت سیستان را پیش از این بدو داده بود، عزل نمود و سیف
بن عثمان را بر نماز و حرب و حضین
بن محمد قوسی را جهت امر خراج به سیستان فرستاد. علاوه بر درگیریهایی که با خوارج در سیستان وجود داشت، زلزلهای نیز در در این منطقه رخ داد که تبعات سنگینی به همراه داشت. شورشهای شرق خلافت عباسی تا بدان حد بود که خلیفه، شخصاً به سمت خراسان حرکت نمود؛ اما در نیمه راه به دلیل حملاتی که از جانب روم صورت پذیرفته بود، به بغداد بازگشت و حضین
بن محمد ولایت سیستان یافت. پس از عزل علی
بن عیسی از ولایت خراسان و گماشته شدن هرثمة
بن اعین توسط هارون، سیف
بن عثمان طارابی به سیستان گسیل شد. زمانی که به سیستان رسید، محمد به جای پدر به ولایت سیستان نشسته بود؛ ازاینرو به توصیه بزرگان شهر بازگشت. هرثمه به سبب خروج
خوارج، حکم
بن سنان را به سیستان فرستاد که با مقابله محمد
بن حضین روبهرو شد که سرانجام نبرد بین آنها به صلح انجامید. حضور خوارج در سیستان به گونهای بود که محمد خطاب به
حکم چنین میگوید که: «اکنون به سیستان امیری کردن حرب خوارج است و خطبه و نماز آسان است که مردم کاندر قصبهاند، بر ولایت امیرالمؤمنیناند. حدیث اندر حرب خوارج است.
» هارون که جهت دفع خوارج در سال ۱۹۳ق نامهای به حمزه خارجی با مضمون
تسلیم شدن در مقابل خلفای عباسی به عنوان جانشینان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نگاشت که جواب منفی آنان را به همراه داشت. سرانجام هارون که مجدداً جهت فرونشاندن شورشهای شرق خلافت بدین منطقه آمده بود، در محلی بنام سناباد طوس درگذشت.
پس از به قدرت رسیدن امین، مأمون فرزند دیگر هارون که یک ایرانیزاده بود، قدرت را در شرق خلافت بر عهده داشت. او نیز زهیر
بن مسیب را به ولایت سیستان فرستاد (زهیر، پیش از آمدن، اسحاق
بن سمن را بدان منطقه گسیل داشت)، فتح
بن حجاج (و سهل
بن حمزه نیز پیش از آمدن او، به نمایندگی به سیستان آمد) والیان بعدی بودند که البته بین خوارج شهر و فتح نبردی رخ داد.
مأمون نیز محمد
بن اشعث را به ولایت سیستان گماشت. از سوی دیگر پس از مرگ هارون، بین مأمون و امین درگیریهایی رخ داد که سرانجام امین توسط یکی از سرداران مأمون با نام طاهر
بن حسین کشته شد.
(طاهر پس از عزیمت مأمون به بغداد و ولایت بر منطقه خراسان و سیستان از سوی مأمون، در سال ۲۰۶ق با انداختن نام خلیفه از خطبه توانست حکومت نیمه مستقل طاهریان را در خراسان تشکیل دهد.
پس از کشته شدن امین و به خلافت رسیدن مأمون، وی ولایت سیستان را به لیث
بن فضل (ابن ترسل) داد و او نیز برادرش احمد
بن فضل را به سیستان فرستاد. احمد پس از نبرد با خوارج که اکنون محمد
بن اشعث نیز با خوارج یکی شده بود، مجبور به صلح با حمزه خارجی شد. پس از وی اعین
بن بن هرثمه (عمرو
بن هیثم، جانشین وی بر سیستان پیش از آمدن) و عبدالحمید
بن شبیب دیگر والیان
سیستان از سوی حاکم خراسان بودند. در این زمان ولایت سیستان و خراسان به طاهر
بن حسین داده شد. طاهر، محمد
بن حضین قوسی را به سیستان فرستاد. پس از مدتی، طاهر، ولایت سیستان را به فرزند خود طلحه داد. او نیز افرادی را به جانشینی از خود به این منطقه فرستاد. الیاس
بن اسد، معدل
بن حضین، محمد احوص، محمد
بن شبیب، محمد
بن اسحاق (محمد
بن یزید برای مدتی به جانشینی محمد)، حسین
بن علی سیاری، احمد
بن خالد (محمد
بن اسماعیل، جانشین احمد) والیان سیستان منصوب از سوی طلحه بودند که احمد در نبردی با خوارج به سمت خراسان گریخت و در نتیجه خوارج با ابواسحاق بیعت نمودند و پس از او اباعوف والی سیستان شد. پس از مرگ
طلحه، محمد
بن احوص از سوی عبدالله
بن طاهر، حاکم خراسان، به ولایت سیستان رسید. پس از مدتی طی نبردی که با خوارج رخ داد، مردم با حضین
بن حسین، عم عبدالله
بن طاهر بیعت نمودند. حضین نیز الیاس را بر سیستان گماشت.
پس از مرگ مأمون که
حکومت وی ۲۰ سال و ۶ ماه به طول انجامید، حکومت به
معتصم بالله رسید. او نیز حسین
بن عبدالله سیاری را به سیستان فرستاد. در زمان وی رود هیرمند خشک شد و قحطی و مرگومیر زیادی در این منطقه رخ داد. سیاری پیش از
مرگ، پسر عمش نصر
بن منصور را جانشین خود در سیستان کرده بود. عبدالله
بن طاهر، الیاس
بن اسد را به نبرد با خوارج فرستاد و عهد سیستان را نیز برای نصر ارسال نمود. پس از مدتی، الیاس از سیستان فرا خوانده شد و ابراهیم
بن حضین قوسی را به سیستان فرستاد.
پس از به خلافت رسیدن واثق بالله، ابراهیم
بن حضین همچنان بر ولایت سیستان باقی ماند. به علت مدارای وی با مخالفان، خوارج بیش از بیش قوی شده بودند. در مناطقی همچون بست نیز شورشهایی به صورت مداوم به وقوع میپیوست که از جمله آنها شورشهای عشان (
غسان)
بن نصر (نضر)، بشار
بن سلیمان و صالح
بن نصر (برادر
غسان) در بست علیه حاکمان محلی و نیز خوارج بود. اهمیت این دوران به این بود که زمینههای قدرتیابی یعقوب لیث صفاری نیز در همین دوران به وقوع پیوست. نخستین گزارشهای تاریخی این است که یعقوب، با صالح
بن نصر علیه بشار
بن سلیمان که پس از دستیابی بر بست بر مردم ستم روا داشته بود، نبرد نمود. آنان موفق شدند بشار را نابود سازند و بدین ترتیب زمام امور به دست صالح افتاد. در سال ۲۳۸ق مردم بست با صالح
بن نصر بیعت کردند. یعقوب پس از آن در زمره فرماندهان صالح به نبرد عمار خارجی رفت که شکست عمار را به همراه داشت. پس از یک سری نبردهایی که بین صالح و والی خراسان، ابراهیم
بن حضین، رخ داد، اختلافی بین فرماندهان و صالح بر سر غنایم روی داد که منجر به جدایی آنان از صالح و بیعت با یکی از فرماندهان سپاه با نام درهم
بن نصر شد؛ اما پس از مدتی که گذشت، یعقوب توانست بر اثر ناتوانی درهم در اداره امور، بر وی غلبه نماید. پس از بیعت مردم و سایر فرماندهان سپاه درهم با وی در
محرم ۲۴۷ق که همزمان با خلافت
متوکل عباسی بود، توانست سلسله صفاریان را تأسیس نماید.
بدین ترتیب سیستان که در سراسر دوران نخست عباسی جزئی از قلمرو عباسی به شمار میرفت، توانست در آغاز دوران دوم عباسی که عصر نفوذ ترکان و ضعف
حکومت بود (از زمان معتصم)، نخستین حکومت مستقل ایرانی را
تجربه کند.
نکته قابل توجه این بود که سلسله صفاریان
مشروعیت خود را بدون هیچگونه عهدی از مرکز خلافت و تنها با قدرت یعقوب آغاز نمود. از نظر یعقوب دولت
بنیعباس بر
خدعه و نیرنگ بنا شده بود؛ زیرا به ابوسلمه که نقش مهمی در روی کار آوردن آنها ایفا کرده و نیز آلبرامکه و فضل سهل که سهم زیادی در حکومت عباسیان داشتند، چنان معاملهای نمودند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اوضاع سیاسی سیستان (۱)». سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اوضاع سیاسی سیستان (۲)».