انگیزههای جعل حدیث
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باید دانست که کلیه احادیث منقوله،
به صحت نپیوسته و روی دلایل و شواهدی در میراث نبوت و ولایت دست جعل برده شده است.
سید مرتضی میفرماید:ان الحدیث المروی فی کتب الشیعة و کتب جمیع مخالفینا یتضمن ضروب الخطاء و صنوف الباطل من محال لا یجوز و لا یتصور و من باطل قد دل الدلیل علی بطلانه و فساده کالتشبیه و الجبر و الرؤیة و القول بالصفات القدیمة و من هذا الذی لا یحصی او یحضر ما فی الاحادیث من الاباطیل و لهذا وجب نقد الحدیث.
«همانا احادیثی که در کتب
شیعه و سایر
مذاهب اسلامی نقل شده، متضمن انواع اشتباهات و اموری است که
بطلان آن یقینی است؛ مانند امور
محال و چیزهایی که دلیل قطعی بر
فساد آن داریم؛ چون
جبر و
رؤیت ذات باری تعالی و قول
به وجود صفات قدیمه برای خداوند و امثال آن از مطالبی که ما را ناچار
به نقد احادیث مینماید.»
محقق (در مقدمه ی کتاب معتبر) میفرماید: قال علی (علیهالسّلام) قد کذب علی رسول الله علی عهده حتی قام خطیبا فقال ایها الناس قد کثرت الکذابه فمن کذب علی متعمدا فلیتبوء مقعده من النار. همانا دروغ گویان بر من زیاد شدهاند، بنابر این، هر کس دانسته
به من دروغ
ببندد ، در آتش
جهنم قرار خواهد گرفت.
حدیث مزبور در
نهج البلاغه همین سان است که محقق نقل فرموده، ولی در صحیح بخاری چنین آمده است: عن علی قال: سمعت رسول الله یقول لا تکذبوا علی فانه من کذب علی فلیبوء مقعده من النار.
نیز از سلمة بن اکوع نقل شده که میگفت: سمعت رسول الله یقول: من یقل علی ما لم اقل فلیتبوء مقعده من النار (التجرید الصریح لاحادیث الجامع الصحیح ص۱۹).
ابن جوزی در مقدمه کتاب الموضوعات خود بیش از نود طریق برای حدیث مزبور،
استقصا کرده است.
ابن عساکر (
به نقل الغدیر) از ابوالعزین کاووسی، نقل میکند که شنید مردی درباره علی جعل حدیث نموده، وی نیز درباره ابوبکر حدیث جعل کرد.
علی علیهالسّلام فرمود : آنقدر در عهد رسول خدا
به او دروغ بستند تا بر
منبر رفت و
خطابه کرد و گفت : ای مردم دروغ گویان زیاد شدهاند پس کسی که عمدا بر من دروغ ببندد، پس جایگاه او در آتش است.
نیز نقل میکند که
حضرت صادق (علیهالسّلام) فرمود: لکل رجل منا رجل یکذب علیه؛ برای هر یک از ما
اهل بیت مردی که
به دروغ سخنی
به ما
نسبت میدهد، وجود دارد.
از این رو، تشخیص
صحیح و
سقیم حدیث، مشکل گردیده و قهرا تناول این علم از عهده همگان خارج گشته است.
در نتیجه، انسان
اجازه ندارد که
به هر منقولی
اعتماد نموده و آن را
به ساحت قدس نبوی یا
ائمه ،
انتساب دهد؛ زیرا
به صحت پیوسته که پیغمبر فرمود: «هر کسی
به من
دروغ ببندد، جایگاهش پر از آتش گردد.(امام ابوبکر صیرفی در شرح (الرساله) شافعی فرموده: این حدیث را بیش از شصت تن از صحابه، نقل کردهاند.)»
حافظ یوسف بن خلیل دمشقی و ابو علی بکری نیز
به طرقی برای این
حدیث برخوردهاند که جمعا بالغ بر صد طریق میگردد، لذا ابن صلاح فرموده: در احادیث حدیثی که
به این مرتبه از
تواتر رسد، نداریم.
علامه قاسمی (پس از نقل آنچه یاد کردیم)، فرماید: قوله: (فلیتبوء مقعده من النار) ای فلیتخذ لنفسه منزلا. یقال تبوء الدار: اذا اتخذها مسکنا و هو امر معناه الخبر، یعنی: فان الله یبوئه.
و تعبیره بصیغة الامر، للاهانة و لذا قیل: الامر فیه للتحکم او التهدید، اذا هو ابلغ فی التغلیظ و التشدید من ان یقال مقعده فی النار و من ثم کان ذلک کبیره.
سپس از بعضی نقل کرده که
دروغ بر پیغمبر
کفر است و سبب آن را استخفاف
به شریعت دانسته است
نیز عقل، حکم میکند که آنچه از قول کسی نرسیده،
به وی نتوان
انتساب داد، تا چه رسد که منتسب، بزرگترین امر حیاتی و اجتماعی بشر، یعنی
دین باشد. و منتسب الیه بزرگترین شخصیت جهان بشریت و برترین مقام تربیت و تعلیم؛ یعنی پیشوای دین و مذهب باشد.
اکنون باید دید که با این حکم شدید عقل و منع اکید نقل، چه کسانی و چگونه احادیثی صلاحیت تدوین و نقل را دارند.
میدانیم که پس از
پیغمبر ، اختلافات و حوادثی میان مسلمین پدید آمد که پارهای از آنها سبب شد در زمینة آن، احادیثی جعل و بدین وسیله موضوع، تثبیت شود که اهم آنها از این قرار است:
موضوع
خلافت و
جانشینی پیغمبر که جمعی
به نص رسول اکرم وگروهی
به حسب
شورا میدانستند.مثلا حدیثی از پیغمبر نقل شده که خداوند
نبوت و وصایت را در خاندان
بنی هاشم جمع نساخته است.
روی کار آمدن
معاویه،
به دست آویز خونخواهی از کشندگان
عثمان (خلیفة سوم).
وی برای استحکام فرمانروایی خود،
به دو قوه مثبت و منفی
به شرح زیر تشبث کرد:
۱.
تبلیغات و جعل حدیث در فضایل
بنی امیه و مظلومیت عثمان و
علی (علیهالسّلام) را از مسببین قتل وی قلمداد نمودن.
۲.
سرکوبی و نابودی مخالفین بنی امیه و اخفا و اضمحلال فضایل
بنی هاشم خاصه علی (علیهالسّلام) و تبدیل فضایل آن جناب
به بدیها.از شکاهکارهای این قسم، حدیثی است که در تفسیر آیه شریفه: و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله،
به دستور
معاویه جعل کردند که این آیه درباره
ابن ملجم نازل شده.چون خویش را با کشتن علی بن ابیطالب علیهالسّلام در مخاطره انداخت. در صورتی که این آیه
به نقل مفسرین درباره
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) و از
خود گذشتگی آن جناب در
لیلة المبیت نازل گردیده است.
موضوع
خوارج و تشکیل اصول اعتقادی
به خلاف مبانی عامه که برای تشیید مبانی اعتقادی خویش، دست
به جعل حدیث زده و احیانا کسانی نیز علیه آنان حدیث جعل میکردند؛ چنانکه
مهلب بن ابی صفره، برای ضعیف ساختن خوارج،
به جعل حدیث علیه آنان دست زد.
تشعبات مذهبی و آرا و معتقدات فرق منشعبه از قبیل
زیدیه،
معتزله،
حنابله،
ظاهریه،
مجسمه،
غلات،
کرامیه،
اشاعره،
متصوفه،
باطنیه، با تشعباتی که در هر فرقه پدید آمده و همچنین پیدایش
مذاهب مختلف فقهی از ابوالسعادات احمد بن منصور نقل شده که بین دو دست پروردگار لوحی است که در آن اسامی کسانی که قایل
به صورت از برای خدا و
رؤیت حقتعالی و چگونگی آن شدهاند، ثبت شده و فرشتگان
به آن مباهات میکنند.
از اسحاق بن مهشاد نقل شده که وی بر مذهب کرامیه،
جعل حدیث میکرد و کتابی در فضایل محمد بن کرام نیز نگاشته که تمام
دروغ و جعل است.
سیوطی درباره احمد بن عبدالله جویباری گوید: وی هزاران حدیث برای
کرامیه وضع کرد.
ابن حجر در
فتح الباری گوید: کرامیه، وضع حدیث را در ترغیب و ترهیب جایز دانسته و استدلال کردهاند که این کار دروغ،
به سود
پیغمبر است نه علیه او.
شعرانی در عهود کبری میفرماید: ان اکثر من یقع فی خیانه هذا العهد المتصوفة الذین لا قدم لهم فی الطریق، فربما رووا عن رسول الله ما لیس من کلامه، لعدم ذوقهم، و عدم فرقانهم بین کلام النبوة و غیرها و سمعت شیخنا شیخ الاسلام زکریا ـ رحمه الله ـ یقول: انما قال بعض المحدثین: کذب الناس الصالحون، لغلبة سلامة بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر و انهم لا یکذبون علی رسول الله. فمرادهم بالصالحین: المتعبدون الذین لا غوص لهم فی علم البلاغة فلا یفرقون بین کلام النبوة و غیره، بخلاف العارفین فانهم لا یخفی علیهم ذلک.
سیوطی در مرقاة الصعود الی سنن ابی داوود، ضمن نقد حدیثی میفرماید: لم اقف علی هذا باسناد و لم ار من ذکره الا الغزالی فی الاحیاء و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها
؛ این حدیث را مستند نمیدانم و ندیدم کسی
به جز
غزالی آن را ذکر کرده باشد و مخفی نماند که در این کتاب احادیثی یافت میشود که اساس و پایهای ندارند.
مامون بن احمد هروی از پیغمبر نقل میکرد که فرمود: در امت من مردی
به نام
محمد بن ادریس است، (یعنی شافعی) که برای امت، از
شیطان خطرناکتر است. نیز مردی است
به نام
ابوحنیفه که چراغ امت من است. وی این حدیث را هنگامی که پیروان شافعی در خراسان رو
به فزونی گذارده بودند، جعل کرد.
مرحوم
علامه امینی در جلد پنجم
الغدیر پارهای از احادیث موضوعه در فضایل ائمه اربعه را نقل میکند. از آن جمله پیغمبر فرمود: مردی در امت من
به نام نعمان و کنیه
ابو حنیفه خواهد آمد که وی چراغ امت من است و این جمله را سه بار تکرار فرمود!
نیز فرمود: مردی خواهد آمد که روش مرا زنده ساخته و
بدعت را میبرد. اسم وی
نعمان بن ثابت است. سایر
انبیا به من و من
به ابی حنیفه
فخر میکنم!! وی مردی پرهیزگار نزد خدای من است؛ چنانکه کوهی از
علم است و مانند پیغمبری از انبیای
بنی اسرائیل میباشد، لذا هر که وی را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و هر کس وی را دشمن دارد، مرا
دشمن داشته است.
در مقابل، گروهی چون بخاری (امام حدیث
اهل سنت) وی (ابوحنیفه) را از ضعفا و متروکین شمرده و از فربری نقل نموده که چون خبر مرگ ابوحنیفه
به وی رسید، او را
لعنت کرد و گفت: وی دین را خراب ساخت و مولودی شریرتر از وی در
اسلام متولد نشده است.
مالک دربارة ابوحنیفه گفته است: اگر کسی علیه
اسلام به شمشیر قیام میکرد، ضررش از
ابوحنیفه سهل تر بود.
وکیع درباره وی گفته: ابوحنیفه با دویست حدیث پیغمبر مخالفت کرد. احمد بن حنبل، نقل حدیث از ابوحنیفه را جایز نشمرده است.
درباره ی
شافعی، احمد بن نصر گوید: پیغمبر را
به خواب دیدم فرمود: بر شما باد
به شافعی که وی از من است و خدا از وی و تمام اصحاب و معتقدین
به او تا روز
قیامت راضی است!!
احمد بن حسن ترمذی
پیغمبر را
به خواب دید و از شافعی سؤال کرد، آن جناب فرمود: پدرم فدای شافعی که وی
سنت مرا زنده ساخت!!
ظهور بنی العباس و اشغال دستگاه خلافت اسلام توسط آنان همانند
امویان و
به پیروی آنان، برای تشیید ارکان
دولت خود، دست
به تبلیغات دو پهلو (علیه خلفای اموی و معارضین خود از یک طرف و جعل فضایل برای بنی عباس از سوی دیگر) زدند؛
به طور مثال:
از انس مرفوعا نقل شده که پیغمبر فرمود:
جبرئیل بر من وارد شد در حالی که قبای سیاه
به تن و موزه سیاه
به پا داشت و گفت یا محمد این زی و لباس پسرعموهای تو بعد از تو است!
چنانکه
سیوطی با آنکه خود کتابی
به نام
اللئالی المصنوعه در احادیث موضوعه نوشته، کتابی
به نام الاساس در فضایل بنی عباس تالیف کرده و پیداست احادیثی که طی این کتاب درباره ی مناقب این خاندان آورده، در چه پایه از
اتقان و صحت است.
اینکه نمونهای از آن احادیث که در آغاز کتاب تاریخ الخلفای سیوطی آمده: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رایت بنی مروان یتعاورون (ای یتعاطون و یتواردون) علی منبری، فساءنی ذلک و رایت بنی العباس یتعاورون علی منبری فسرنی ذلک!! پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند : بنی مروان را دیدم که بر منبر من بالا میروند پس ناراحت شدم و خوش آیند من نبود و دیدم بنی عباس را که بالای منبر میروند خوشحال شدم.
عن ابی هریره قال: خرج رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فتلقاه العباس فقال: الا ابشرک یا ابا الفضل؟ قال: بلی یا رسول الله! قال: ان الله افتتح بی هذا الامر و بذریتک یختمه و قال (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) للعباس: اذا سکن بنوک السواد (ای اراضی العراق) و لبسوا السواد و کان شیعتهم اهل خراسان، لم یزل الامر فیهم حتی یدفعوهه الی عیسی بن مریم!! ( اشاره
به آخر الزمان است و نادرستی این حدیث مجعول با انقراض بنی عباس
به قول معروف از قبیل قیاساتها معها است.) ابی هریره میگوید : خارج شد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و عباس او را دید پس گفت : ای عباس (ابوالفضل) آیا بشارت و خبری خوش
به تو ندهم؟ عباس گفت : بلی یا رسول الله. پیامبر فرمود : خداوند این امر نبوت را با من آغاز کرد و با ذریه ی تو
به پایان میرساند و گفت پیامبر
به عباس زمانی که فرزندان تو حاکم عراق شدند و اهل خراسان یاران آنها بودند باقی میماند خلافت در بین آنها تا آن را
به عیسی بن مریم تسلیم نمایند (در آخرالزمان).
سیوطی احادیث مذکور فوق را
به انضمام تعداد کثیری، در آغاز کتاب
تاریخ الخلفاء نقل میکند و عجب این است که این دانشمند، خود کتابی در احادیث موضوعه نوشته و مردم را از نقل احادیث موضوعه بر حذر میدارد و نیز در سند پارهای از همین احادیث، افرادی را نام میبرد که
به وضع و جعل حدیث معروفاند ولی باز هم تیمنا (! ) همین احادیث موضوعه را یاد میکند.
تماس نزدیک و مستقیم عدهای از
زنادقه با
اسلام و تلبس
به زی و لباس مسلمین و در نتیجه ی جعل و دس احادیث، برای بی پایه نشان دادن مبانی و احکام اسلام چنانکه
ابن ابی العوجاء (وی دایی معن بن زائده شیبانی، امیر معروف است که محمد بن سلیمان بن علی،
امیر مدینه وی را گردن زد) هنگام کشتن، اقرار کرد که چهار هزار حدیث، جعل و در میان اخبار پنهان ساخته است.
داخل کردن
اسرائیلیات در میان احادیث که عدهای از حس تمایل مردم
به افسانهها و سرگذشت ایام گذشته،
سوء استفاده نموده و قصصی که در میان قوم یهود،
شهرت داشت، با پر و بال بیشتری، در مجامع نقل کردند و گروهی از صحابه ی خوش نام، چون
ابن عباس از آنها اخذ و کم کم در طبقات بعد، روی حسن
اعتماد به ناقلین، جزء مرویات تفسیری
به شمار آمد.تعداد زیادی از این احادیث را در تفسیر واحدی، ثعلبی و عرایس (در تاریخ انبیاء از آن ثعلبی) میبینید.
در میزان الاعتدال (ج ۱ ص۵۳) درباره احمد بن عبدالله بکری مینویسد: کذاب دجال واضع القصص
در فجر الاسلام مینویسد:
احمد بن حنبل ، احادیثی که در خصوص تفسیر روایت کرده، چندین هزار است که هیچ کدام از آنها صحت نداشته است،
افتخارات
قبایل و بلاد اسلامی بر یکدیگر که دامنه آنها
به جعل احادیث درباره نیکی و بدی شهرها و مردمان کشیده شده است. تعداد زیادی از این احادیث را در اوایل کتابهایی که در تواریخ شهرها نوشتهاند میبینید و مجلسی قسمتی از آنها را
به تناسب، در بحار آورده. مثلا: روی رجل من اهل الری، قال: قال ابوالحسن علی بن محمد بن علی بن موسی (علیهمالسلام): انما سمی قم
به، لانه لما وصلت السفینة الیه فی طوفان نوح، قامت و هو قطعة من بیت المقدس،
جعل احادیث، از ناحیه متشرعین و مقدسین، برای
تحریص و
ترغیب مردم
به اعمال دینی و پیروی از کتاب و
سنت .چنانکه درباره ی ابی عصمت خواهیم دید.
به غلام خلیل (احمد بن محمد) گفتند: این احادیث رقیقه که نقل میکنی، چیست؟ و از کجاست؟ گفت: آنها را وضع کردهام تا دلهای مردم عامی را نرم سازد
حاکم گوید: در اینکه سلیمان نخعی، وضع حدیث میکند، شکی نیست، با اینکه بسیار عابد میباشد.دیگری گوید: وی از کسانی است که بیشتر شبها قائم و روزها صائم است
احترام فوق العادهای که عموم،
نسبت به ناقلین و محدثین میگذاشتند که همین جهت، خود باعث اکثار بعضی
صحابه و
تابعین در نقل حدیث شد.
افتخار به خاندانها و
انساب که بهترین
افتخار ، نصیب پسرانی بود که پدران آنان
به کثرت حفظ یا نقل حدیث مشهور و در عداد
محدثین یا فقها
به شمار میرفتند.
از این رو، بعضی از افراد که خود مایه آن را نداشتند، احادیثی جعل و از پدران خویش نقل مینمودند، یا سلسله روات حدیث ثابت و مسلمی را تغییر و یکی از پدران خود را در شمار آن سلسله جا میزدند؛ چنانکه در
شذرات الذهب این مطلب را از ابو بشر مروزی نقل مینماید.
در موضوعات کوچک و کم ارزش که برای تشدید و مبالغه در آنها، احادیثی جعل میشد.
این امر از ناحیه ی معرکه گیران و
وعاظ بی مایه و قصه گویان ترویج میگردید، زیرا با این گونه احادیث، مجلس را متوجه خود کرده و سخنان بی پایه خود را با اهمیت جلوه میدادند.
حدیث: من قاد اعمی اربعین خطوه غفر الله له؛ کسی که شخص کوری را چهل گام، رهبری کند، خدایش میآمرزد، که
شیخ بهائی رحمه الله در اربعین خود از جمله موضوعات میشمارد، از همین باب است.
نزدیک شدن یک عده از راویان حدیث،
به خلفا و جعل حدیث برای جلب نظر آنان و در نتیجه پر نمودن کیسه ی خود و سیاه کردن نامه خویش.
غیاث بن ابراهیم بر
مهدی عباسی وارد شد و کبوترانی در منزل خلیفه مشاهده کرد (زیرا خلیفه
به کبوتر علاقه داشت) برای خشنودی خلیفه حدیث: لا سبق الا فی خف او حافر او حمامه؛ در اسلام مسابقه
به جز در مورد شتر سواری و اسب سواری و و
کبوتر بازی روا نیست، را جعل کرد.
خلیفه
به وی
انعام داد، ولی چون پشت کرد گفت: اشهد ان هذا قفا کاذب برسول الله؛ شهادت میدهم که پشت این مرد
به دروغگو و
افترا زننده
به رسول خدا میماند، سپس دستور داد کبوتران را کشتند.
این حدیث در کتب
شیعه بدین سان آمده: لا سبق الا فی خف او حافر او ریش، که مراد از ریش (پر) تیراندازی است؛ زیرا در تیرها معمولا پر
به کار برده میشده، غیاث این معنا را
به پرنده تبدیل نموده، آنگاه مراد از پرنده را بازی کبوتر تفسیر کرده است!!
اختلاف در مکاتب فقهی و تایید آرای شخصی
به وسیله ی احادیث که جمعی وضع حدیث را در این زمینه ـ که حکم
به نظر
فقیه مسلم باشد ـ جایز شمردهاند.
قرطبی گوید: (
به نقل علوم الحدیث) بعضی از فقهای اهل
رای،
انتساب حکمی که مطابق
قیاس جلی باشد،
به رسول خدا جایز شمردهاند.
نقل احادیث
عالی السند ؛ زیرا برای اینکه خود را در شمار
محدثین سابقه دار معرفی کند، از بعض شیوخ حدیث که حتی قبل از وی درگذشته بودند، نقل حدیث میکردند، مانند ابراهیم بن هدبه که از اوزاعی حدیث
روایت میکرد با اینکه وی را درک نکرده بود.
جا زدن خود، در شمار صحابهای که بلا واسطه از
پیغمبر نقل حدیث کردهاند؛ مانند ابی حذافه ی سهمی که حدیث: الشفق ـ هو الحمرة، را که مالک از نافع از ابن عمر نقل کرده، بلا واسطه از پیغمبر نقل مینمود.
عقیده و
اجتهاد نادرست، چون بعضی فقط اصل موضوع حدیث را در نظر میگرفتند که اگر با
عقل توافق داشت، آن را نقل و
به پیغمبر
نسبت میدادند، چنانکه از محمد بن سعید دمشقی نقل شده که میگفت: سخن اگر نیکو باشد، باکی از این ندارم که آن را
به پیغمبر نسبت دهم.
در فجر الاسلام از ابوجعفر هاشمی نقل میکند: برخی از احادیث را که مشعر بر
حق بود، جعل میکرد.
استشهاد متصوفه
به احادیث ضعیف و بی پایه برای تذکره و ترقیق قلوب که کم کم در کتابها
به صورت قطعی درآمده است.
شعرانی در عهود کبری میفرماید:
ابن حجر در فتح الباری ضمن شرح حدیث علی علیهالسّلام از پیغمبر که فرمود: لا تکذبوا علی فانه من کذب علی فلیلج النار نقل کرده که
کرامیه، وضع حدیث را در
ترغیب و ترهیب،
جایز دانسته و استدلال کرده اندکه این کار دروغی است که
به سود پیغمبر است نه علیه او، میدانیم که منشا این
استدلال،
جهل به لغت عرب است. ان اکثر من یقع فی خیانه هذا العهد، المتصوفه الذین لا قدم لهم فی الطریق، فربما رووا عن رسول الله ما لیس من کلامه، لعدم ذوقهم و عدم فرقانهم بین کلام النبوه و کلام غیرها و سمعت شیخنا شیخ الاسلام زکریا یقول: انما قال بعض المحدثین: اذب الناس، الصالحون لغلبه سلامه بواطنهم، فیظنون بالناس الخیر و انهم لا یکذبون علی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) . فمرادهم بالصالحین: المتعبدون الذین لا غوص لهم فی علم البلاغه فلا یفرقون بین کلام النبوه و غیره، بخلاف العارفین فانهم لا یخفی علیهم ذلک.
ترجمه : همانا بیشترین کسانی که
به خیانت جعل حدیث گرفتار شدند در این زمان
صوفیان میباشند آنان که قدمت دینی ندارند پس چه بسا حدیثی از رسول الله نقل میکردند که در کلام
پیغمبر نیامده بود و این
به خاطر عدم شناختن کلام نبی از کلام غیر او بود و شنیدم شیخ ما زکریا میگفت : همان بعض محدثین گفتهاند : دروغگوترین مردم صالحین و پرهیزکارانند،
به خاطر سادگی و سلامت قلبشان گمان میکنند تمام مردم خوبند و
دروغ نمیگویند و مراد از صالحین در گفتارشان متعبدهای بی اندیشه و سادهای میباشد که تعمقی و دقتی در
علم بلاغت ندارند و فرق بین کلام
نبی و غیر او را نمیفهمند غیر از
عارفان که این امر بر آنها پوشیده نیست.
سیوطی در مرقاه الصعود الی سنن ابی داوود، ضمن نقد حدیثی میفرماید: لم اقف علی هذا باسناد و لم ار من ذکره الا الغزالی فی الاحیاء و لا یخفی ما فیه من الاحادیث التی لا اصل لها.
توقف بر کتاب
سنن ابی داود و گفته هایش نمیکنم و استناد
به آن نمیکنم و کسی را ندیدم که ذکر کند از این کتاب مگر
غزالی را در الاحیاء و مخفی نماند که در این کتاب احادیثی هست که اصل و سندی ندارند و
دروغ میباشند.
تمام این جهات و نیز علل دیگری سبب گردید که احادیثی از ناحیه استفاده جویان، وضع و
به پیغمبر یا
امام نسبت داده شود.
گر چه در قرن سوم و چهارم که مجامع حدیث تدوین شد، اهتمام بلیغی در جدا ساختن احادیث
صحاح از غیر آن
به عمل آمد، ولی با گذشتن دو قرن یا بیشتر از زمان صدور احادیث، دشواری این امر پیداست. خاصه که پارهای از علل جعل، در همان ازمنه نیز موجود بوده، زیرا تماس
زنادقه با مسلمین در این اعصار بیشتر بوده و طرفداران
مذاهب، همچون
خوارج و
عثمانیان و از آن پس
حنابله و
ظاهریه و پیروان مذاهب فقهی و بالاخره
غلات و
متصوفه به فعالیت خود ادامه میدادند.
علاوه بر این دستگاه
خلافت نیز در این ماجرا بی دخالت نبود و قهرا کسانی
به واسطه نزدیکی
به دربار خلفا از جعل یا انتشار مجعولات،
به نفع آنان خودداری نداشتند.
کار قصه گویان و
محدثین حرفهای نیز مسیر رونق خود را میپیمود.
ابن جوزی نقل میکند که
احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد رصافه نماز میگزاردند، قصه گویی در این اثنا بساط خود را در
مسجد باز و
به نقل حدیثی از احمد و یحیی سخن ساز کرد که این دو از فلان شخص و وی نیز از فلانی و وی از رسول خدا نقل کرد که: هر کس لا اله الا الله گوید، خداوند مرغی که منقارش از طلا و بالش از مرجان.... و سپس سخن را در وصف مرغ و ثواب گوینده
به جایی رسانید که حدود بیست ورق نمیگنجید.
ابن حنبل به یحیی و او
به وی، نگاهی رد و بدل کردند. آنگاه محدث کذایی شروع
به جمع آوری بخششهای مردم نمود و
به انتظار بیشتری، ساکت شد.
یحیی بن معین به وی گفت نزد من آی. قصه گو،
به گمان
بخشش نزد وی آمد، یحیی از او سؤال کرد چه کسی تو را
به این
حدیث خبر داد؟
پاسخ داد: احمد بن حنبل و یحیی بن معین!
یحیی
به وی گفت: من یحیی هستم و اینک ابن حنبل نیز حاضر است و ما خود از این حدیث خبر نداریم.
قصاص (قصه گو) بی درنگ گفت: من کرارا شنیده بودم که یحیی بن معین مرد احمقی است، تاکنون یقین نداشتم، گویی در جهان یحیی بن معین و احمد بن حنبل فقط شمایید، همانا من از هفده احمد بن حنبل و یحیی بن معین حدیث نوشتهام و با
تمسخر از آن دو جدا شد.
از همه بدتر حس خوش بینی عامه
نسبت به صحابه و
تابعین (که ناقلین اولیه احادیث
به شمار میرفتند) بود؛ زیرا اکثریت، قایل
به عدالت کلیه یاران پیغمبر و وثاقت آنان بودندابن حجر عسقلانی مینویسد: اتفق اهل السنة علی ان الجمیع (ای جمیع الصحابة) عدول. و لم یخالف فی ذلک الا شذوذ من المبتدعه.
و تنها همین قسمت کافی بود که جمعی از مدونین
علم الحدیث را که از همه احزاب برکنار و کاملا در صدد
تنقیح و
تهذیب اخبار از مجعولات بودند، باز
به مقصد و مقصود خود که نقل تنها احادیث صادره از ناحیه
پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، نایل نسازد. بلکه همین ضبط و نقل اساتید فن (که در عین حال دچار چنین اشتباهی بودند)، امر را بر آیندگان دشوارتر میساخت؛ زیرا
به اعتماد تخصص صاحبان صحاح، زحمت بحث و فحص در احادیث مزبور را بر خود لازم ندانسته و صحت منقولات را مفروغ عنه میشمردند.
منتها جمعی از محققین بر آن شدند که با نظر دقیق تری
به مقولات روایی نگریسته و از اینجا باب نقد حدیث گشوده شد تا
به جایی که جماعتی از اعلام سنت و جماعت جز
به معدودی از احادیث،
اعتماد ننموده و حتی با بودن نصوص روایی،
به رای یا
قیاس در مسائل فقهی، فتوا میدادند؛ چنانکه از
ابوحنیفه (نعمان بن ثابت) نقل شده که نزد وی فقط هفده حدیث از پیغمبر
به صحت پیوسته بود و مالک بن انس
به بیش از سیصد حدیث از مجموع احادیث (
موطا) خود، قاطع نبود.سیوطی در تنویر الحوالک (در مقدمات کتاب) مینویسد: مالک صد هزار حدیث روایت کرده و ده هزار آن را در موطا جمع نموده، سپس پیوسته آن را بررسی میکرد تا برگشت
به پانصد حدیث و اندی.
سیوطی در تنویر الحوالک (در مقدمات کتاب) مینویسد: مالک صد هزار حدیث روایت کرده و ده هزار آن را در موطا جمع نموده، سپس پیوسته آن را بررسی میکرد تا برگشت
به پانصد حدیث و اندی.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «جعل حدیث و انگیزههای آن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۲۲