انگشت در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
هریک از اجزای متحرک پنج گانه
دست و
پای انسان،
انگشت نامیده میشود.
در این نوشتار
تفسیر آیاتی که در مورد انگشتان در
قرآن آمده بررسی میگیرد.
منافع ان
خداوند ۳۱ از مجموع
استخوانهای انسان را در انگشتان او قرار داده است: استخوانهای انگشتان دو دست ۵۸ عدد و انگشتان پاها ۲۸ عدد که مجموعاً ۸۶ استخوان از مجموع ۲۴۸ استخوانی است که در
بدن انسان وجود دارد. خداوند این استخوانهای ظریف را برای منافع مهمی مانند باز و بسته کردن، دادن و گرفتن و سایر حرکات لطیف و اعمال دقیق در انگشتان انسان قرار داده است.
انگشتان افزون بر کارکردهای بسیار آن در زندگی روزمره، از وجوه تمایز انسان از سایر
حیوانات است.
در [[|روایتی]] آمده که اگر خداوند کف و انگشتان را به انسان نمیداد، نوشتن ممکن نبود و در نتیجه
علوم زوال مییافت.
معادل عربی انگشت،
اصبع و جمع آن اصابع است که وام واژهای عبری است.
برخی ریشه آن را از «ص ب ع» به معنای «اشاره کردن» دانستهاند.
این واژه به معنای انگشت
و گاهی به صورت
استعاره برای هر اثر
حسی یا
اثر نیکو به کار رفته است.
واژه أنامل جمع «أنمله»
به معنای سر انگشتان یا بندی که در آن
ناخن است
، از «نمل» به معنای
مورچه اشتقاق یافته، زیرا سر انگشتان از نظر نازکی و سرعت و تنوع در حرکت به
مورچه شبیه است.
اسم جمع «بنان» به معنای سر انگشتان یا انگشتان یا اعضای
اطراف بدن (دست و پا) است که مفرد آن را «بنانه» به معنای انگشت دانستهاند.
واژههای «اصابع» دوبار،
«بنان» نیز دوبار
و «انامل» یک بار
در
قرآن به کار رفته است.
خداوند پس از
سوگند به روز
قیامت و نفس ملامتگر، در پاسخ انسانهایی که به قیامت و شکلگیری مجدد ساختمان بدن خود ایمان ندارند میفرماید:آری، ما قادریم حتی انگشتان یا سر انگشتان او را به حالت نخست بازگردانیم: «بَلی قدِرینَ عَلی اَن نُسَوِّیَ بَنانَه».
بیشتر مفسران «بنان» را به معنای انگشتان
و برخی آن را به معنای سرانگشتان دانستهاند.
در اینکه چرا در بین اعضای بدن خصوص بنان ذکر شده، دو قول مطرح شده است:۱. زجاج، جبائی، ابو مسلم و برخی دیگر گفتهاند:خداوند همچنان که انگشتان یا سر انگشتان را با آن ظرافت و خردی میتواند به حالت اوّل بازگرداند به طریق اولی قادر است استخوانهای بزرگ را پس از پوسیدگی به حالت نخست آن بازگرداند.
بنان میتواند به خطوط سر انگشتان انسانها اشاره داشته باشد، زیرا خطوط ظریف و پیچیده سر انگشتان هر انسانی معرّف شخصیت و هویت طبیعی اوست
، زیرا اثر انگشت هیچ دو انسانی شبیه یکدیگر نیست
و به همین جهت به کمک
دانش انگشتنگاری
جُرمها کشف میشود. ۲. برخی دیگر از مفسران، همچون
قتاده،
مجاهد و عکرمه «تسویه بنان» را به معنای همسانسازی انگشتان دست و پای آدمی با دست و پای چارپایان که بالطبع قدرت انجام کارهای گوناگون را از انسان میگیرد، دانستهاند.
ابوحیان
تفسیر این آیه را به تبدیل انگشتان به
سم چارپایان در
دنیا مخالف ظاهر آیه شمرده؛ لیکن آلوسی این قول را مفید
مبالغه دانسته است؛ به این بیان که وقتی خداوند قادر است انگشتان را به گونه دیگر بیافریند به طریق اولی قادر است آنها را کاملا مطابق حالت نخست درآورد.
خداوند پس از بیان قسمتهایی از صحنه
جنگ بدر و نعمتهایی که نصیب مجاهدان جنگ بدر کرد میفرماید: پس ضربهها را بر بالاتر از
گردن فرود آرید و همه انگشتانشان را قطع کنید:«فَاضرِبوا فَوقَ الاَعناقِ واضرِبوا مِنهُم کُلَّ بَنان».
در مراد از «بَنان» در این آیه چند قول مطرح شده است:
ابنانباری آن را سر انگشتان دانسته
، چنانکه از ابنعباس نیز همین معنا نقل شده است.
برخی آن را به معنای انگشتان دانستهاند و اینکه خداوند در بین اعضای بدن دستور به قطع آنها داده به این سبب بوده که با از کار افتادن انگشتان اگر در دست باشد
قدرت حمل
سلاح و اگر در
پا باشد قدرت حرکت را از انسان میگیرد؛
لیکن بیشتر مفسران همچون عکرمه، ابنجریح و ضحاک آن را به معنای اطراف بدن یعنی دستها و پاها شمردهاند
، هرچند ابنعباس «بَنان» را در این آیه به
لغت هذیل به معنای تمام بدن دانسته است
، در هرحال اگر معنای جامع در بنان، طرف باشد در این صورت آیه بر بیشتر موارد فوق قابل تطبیق است.
یمانی در بیان مصادیق آیه گفته است: مراد از «فَوقَ الاَعناقِ» رؤسای قریش و «کُلَّ بَنان» سفله و زیردستان
قریشاند.
البتّه افزون بر مورد کلی فوق در خصوص
دزدی نیز،
حد قطع انگشت تشریع شده، چنانکه خداوند در بیان حکم آن میفرماید:دست مرد و
زن دزد را به کیفر عملی که انجام دادهاند به عنوان کیفری
الهی، قطع کنید: «والسّارِقُ والسّارِقَةُ فاقطَعوا اَیدِیَهُما».
در مورد اینکه مراد از «أیدی» در این
آیه، دست راست دزد است، اختلافی بین اهل
تفسیر وجود ندارد، بلکه
اجماع مفسران و
قرائت ابنمسعود «فاقطَعوا ایمانهما»، بر این امر دلالت دارد
؛ لیکن از آنجا که لفظ «ید» اطلاقات گوناگونی چون
کتف تا نوک انگشتان،
مرفق تا سر انگشتان، مچ دست تا نوک انگشتان، کف دست تا سر انگشتان یا فقط انگشتان دارد
و در آیه هم بیان نشده که کدامیک از این اطلاقات مراد است؛ در مقدار قطع بین علما اختلاف است؛ بیشتر فقیهان
اهل سنّت موضع قطع را از بند و مچ دست
و برخی از
آرنج دانستهاند
؛ لیکن خوارج گفتهاند:از کتف باید قطع گردد
، بنابراین، آیه از این جهت مجمل است
و باید به
قدر متیقن از «ید» که فقط انگشتان است و خداوند هم در
قرآن بر آن «ید» اطلاق کرده: «فَوَیلٌ لَهُم مِمّا کَتَبَت اَیدیهِم»
اکتفا کرد و مازاد بر آن نیازمند قرینه یقینی است.
افزون بر این، کلیّت دست که شامل انگشتان نیز میشود موضوع
احکام گوناگونی مانند
وضو،
غسل و
تیمم است و شارع هم در تشریع
حدود، سایر احکام خود را مراعات کرده است
، بر همین اساس و نیز با استفاده از
روایات در این باب، فقیهان
شیعه موضع
حدّ سرقت را فقط ۴ انگشت از دست راست غیر از ابهام و کف دانستهاند، تا اینکه جایگاه
سجده، وضو و تیمم باقی باشد.
البتّه اجرای این حدّ (بریدن دست) شرایط فراوانی دارد که بدون آن اقدام به این کار جایز نیست، چنان که در کتب روایی و فقهی به تفصیل آمده است.
خداوند پس از هشدار به مؤمنان درباره روابط آنان با
کافران و
اهل کتاب، میفرماید: آنها وقتی با مؤمنان برخورد میکنند، میگویند:
ایمان آوردهایم؛ امّا هنگامی که تنها میشوند از شدت
خشم سر انگشتان خود را میگزند: «واِذَا لَقوکُم قالوا ءامَنّا واِذَاخَلَوا عَضّوا عَلَیکُمُ الاَنامِلَ مِنَ الغَیظِ».
ربیع و قتاده و بیشتر مفسران «انامل» را به معنای سرانگشتان
و عبداللّه و سدی آن را به معنای انگشتان دانستهاند.
در هر حال تعبیر «عضّأنامل» مثلی است که در مورد خشم شدیدِ همراه با تحیّر و
تأسف و عدم
قدرت بر انتقام به کار میرود و ازاینرو شخص متوجه خود میگردد و انگشتانش را برای تسکین
قلبش میگزد.
برخی مفسران گفتهاند: مراد از «عضّ أنامل» این نیست که واقعاً چنین کاری رخ داده است، بلکه این
کنایه از حالات درونی آنها بوده است
؛ لیکن برخی از ظاهر آیه چنین استظهار کردهاند که
منافقان بر اثر شدت
خشم از مؤمنان به چنین کاری دست زدهاند.
نوح (علیهالسلام) در ضمن سخنانش با
پروردگار درباره رفتار
قوم خود میگوید: من هرگاه آنان را به
ایمان فرا خواندم تا آنها را بیامرزی، آنها انگشتانشان را در گوشهای خود قرار داده و
لباسهایشان را بر خود پیچیدند: «و اِنّی کُلَّما دَعَوتُهُم لِتَغفِرَ لَهُم جَعَلوا اَصبِعَهُم
فی ءاذانِهِم واستَغشَوا ثیابَهُم».
برخی از اهل تفسیر این تعبیر را
کنایه از استنکاف قوم نوح از شنیدن دعوت او دانستهاند، نه اینکه واقعاً انگشت در گوش خود کرده باشند
، بنابراین، این مطلب اشاره به دلبستگی شدید آنان به زندگی مادی و تمایلات نفسانی و مغرور بودن به
دنیا و زیورهای آن دارد که هرگونه استعداد و آمادگی برای
هدایت و پذیرش
حق را از آنان سلب کرده و ازاینرو از شنیدن دعوت حق سر باز زدهاند.
در آیه دیگری نیز از فرو بردن انگشتان در گوش یاد شده که مربوط به منافقان است. خداوند پس از بیان
صفات و ویژگیهای منافقان، صحنه زندگی آنها را چنین ترسیم میکند: همچون
بارانی از
آسمان که در
شب تاریک همراه با
رعد و برق و
صاعقه ببارد. آنان از
ترس مرگ انگشتانشان را در گوشهای خود میگذارند تا
صدای صاعقه را نشنوند: «اَو کَصَیِّب مِنَ السَّماءِ فیهِ ظُلُمتٌ و رَعدٌ وبَرقٌ یَجعَلونَ اَصبِعَهُم
فی ءاذانِهِم مِنَ الصَّوعِقِ حَذَرَ المَوتِ...».
در مورد تفسیر و
تأویل این قسمت از آیه که «آنها از ترس مرگ انگشتانشان را در گوشهای خود مینهند» چند قول مطرح شده است؛ از
ابنعباس و
ابنمسعود نقل شده که منافقان در مجلس
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) انگشتان را در گوشهای خود میگذاشتند تا
آیات الهی را نشنوند تا مبادا راز آنان آشکار و فرمان
قتل یا مجازات آنها صادر شود، ازاینرو خداوند آنها را به کسانی
تشبیه فرموده که از
ترس نابود شدن، انگشتان خود را در گوشها میگذارند تا صدای صاعقه را نشوند
؛ لیکن
طبری این آیه را
مَثَلی برای پرهیز منافقان از پیامبر و
مؤمنان به هنگام ترس از افشای
باطل شمرده است.
برخی انگشت فرو کردن منافقان در گوشها را بر اثر هراس از
تکالیف دشوار الهی دانستهاند؛ تکالیفی همچون
جهاد،
انفاق،
تعاون،
مجاهدت با
نفس که با شنیدن آنها بر خود میلرزند و
جان و
مال خود را در خطر میبینند
؛ لیکن برخی دیگر این عمل
منافقان را به جهت ترس از گرایش قلبی به آیات
الهی و ایمان به
آیات و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شمردهاند.
این نکته شایان توجّه است که تعبیر به أصابع (انگشتان) به جای أنامل (سرانگشتان) افزون بر رایج بودن، مفید مبالغه نیز هست، زیرا تعبیر «انگشت در گوش نهادن» نشانه شدت هراس آدمی است که همه انگشت را و نه خصوص سر انگشت را در
گوش فرو میبرد.
الاساس
فی التفسیر؛ اقرب الموارد
فی فصح العربیة والشوارد؛ بحارالانوار؛ البحر المحیط
فی التفسیر؛ التبیان
فی تفسیر القرآن؛ پزشکی قانونی؛ التحقیق
فی کلمات القرآن الکریم؛ تسنیم تفسیر قرآن کریم؛ تفسیر
اطیب البیان؛ تفسیر جوامع الجامع؛ تفسیر روشن؛ تفسیر القرآن العظیم، ابنکثیر؛ تفسیر القرآن الکریم، سید مصطفی خمینی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب؛ تفسیر نمونه؛ تفسیر منهج الصادقین؛ جامع
البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جواهر الکلام
فی شرح شرایع الاسلام؛ الجواهر
فی تفسیر القرآن الکریم؛ الدر المنثور
فی التفسیر بالمأثور؛ روح المعانی
فی تفسیر القرآن العظیم؛ سلسلة الینابیع الفقهیه؛ الفرقان
فی تفسیرالقرآن؛ الفقه علی المذاهب الاربعه؛ قاموس قرآن؛ الکشاف؛ کشفالاسرار و عدةالابرار؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ المبسوط
فی فقه الامامیه؛ مجمع
البیان فی تفسیر القرآن؛ المصباحالمنیر؛ معجممقاییس اللغه؛ المغنی والشرح الکبیر؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان
فی تفسیر القرآن؛ وسائل الشیعه.
دائرةالمعارف قرآن کریم برگرفته از مقاله انگشت در قرآن.