انسان در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسان بر پهنه
زمین، خود بخشی از
طبیعت و عضوی از اعضای روییده بر پیکره
خاک است. تا آنجا که در تجزیه جسمانی
و مادی، تمامی عناصر موجود در کالبد آدمی، همه
و همه همان عناصر موجود در طبیعت شناخته شده است
و تنها عنصر پیچیده
و ابهامانگیز
و ناشناخته وجود انسان،
روح و روان ویژه او است که در طبیعت ماده رد پای آن مشهود نیست
و به
دلیل بغرنج بودن ماهیتش، گاه به طور کلی
هویت مستقل آن مورد
انکار قرار گرفته است!
انسان از
طبیعت روییده است
و با طبیعت رشد مییابد
و سرانجام ـ در نگاه دانش تجربی ـ به طبیعت بازمیگردد
و در آن هضم میشود
و البته بخشی از این نگاه، ناگزیر مورد پذیرش همه است ـ چه الهیون
و چه مادهگرایان
و ماتریالیستها ـ زیرا نمیتوان
انکار کرد که جسم انسان محکوم به چنین رویش از طبیعت
و بالندگی، فسردگی
و هضم شدن در طبیعت است.
(والله انبتکم من الارض نباتا ثم یعیدکم فیها ویخرجکم اخراجا)
خدا شما را از
زمین رویانید، روییدنی خاص. سپس شما را به عناصر زمین باز میگرداند
و پس از آن شما را به گونهای از زمین بیرون میکشد.
(منها خلقناکم وفیها نعیدکم)
شما را از خاک
و عناصر زمین آفریدیم
و سپس به زمین باز میگردانیم.
اما این همه سخن نیست، چه این که در نگاه ماتریالیستی
و مادی، انسان در اصل چیزی جز همین عناصر برگرفته شده از طبیعت نیست
و اگر ترکیب این عناصر در قالب وجود آدمی به نتایج خاصی از ادراک،
احساس،
تعقل و وجدان میانجامد، این هم چیزی جز به فعلیت رسیدن امکانات درونی
و نهفته عناصر طبیعت نمیباشد! ولی در نگاه
دین مدارانه
و معرفت متکی به
وحی، تنها بخشی از وجود انسان متعلق به طبیعت است
و بخش دیگر آن ـ که بخشی برتر به شمار میآید ـ حقیقتی است فراطبیعت،
و به دلیل آثار
و ویژگیها
و کارآییهای آن، ارجمندتر
و گرانقدرتر از طبیعت.
در تحلیل دینمدارانه
و در معرفت متکی به وحی، درست است که شاخه وجود انسان بر تنه تناور درخت طبیعت
و بر سینه ستبر
خاک جوانه میزند، اما این فقط بخشی از آفرینش
و مرحله نخستین آن است
و همه
آفرینش انسان از خاک
و آب نیست.
(الذی احسن کل شیء خلقه وبدا خلق الانسان من طین)
آن خداوندی که هر چیزی را نیک
و شایسته آفرید
و آفرینش انسان را از [گل آغازید.
در
وحی قرآنی، دومین مرحله تکمیلی آفرینش انسان اینگونه بیان شده است:
(والله خلقکم من تراب ثم من نطفة)
اوست خدایی که شما را از خاک
و سپس از
نطفه آفرید.
در آیهای دیگر این مراحل به گونه کاملتری بیان شده است:
(ولقد خلقنا الانسان من سلالة من طین ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین)
ما انسان را از گل خالص آفریدیم، سپس او را به صورت نطفه در جایگاهی استوار قرار دادیم، آن گاه از نطفه،
خون لختهای آفریدیم
و از آن لخته خون، پاره گوشتها
و از آن پاره
گوشت، استخوانها آفریدیم
و استخوانها را به گوشت پوشانیدیم، سپس او را آفرینش دیگر دادیم، در خور تعظیم است
خداوند، آن بهترین آفرینندگان.
در قسمت پایانی این
آیه، سخن از خلقتی جدید
و آفرینش دیگر به میان آمده است که مرحله پایانی
و نهایی آفرینش انسان به حساب آمده است
و تعبیر (آفرینش دیگر)
حکایت از تفاوت مهم این مرحله با تغییرهای تکاملی مراحل پیشین دارد
و در این آیه توضیح بیشتری درباره آن نیامده است، ولی در آیات دیگر این نکته نیز تبیین شده که عبارت است از دمیده شدن روح در کالبد جسمانی انسان. این روح همان حیات سلولی بدن انسان نیست، چه این که از مرحله نطفه شدن، حیات سلولی وجود دارد.
مرحله
کمال خلقت انسان، با دمیده شدن روح، تحقق مییابد،
و تنها در این مرحله است که انسان بعد فراخاکی پیدا کرده
و گام از مرحله طبیعت برتر میگذارد
و در اصطلاح وحی قرآنی، مسجود فرشتگان قرار میگیرد
و عناصر لطیف آفرینش، به تعظیم
و تکریم او میپردازند.
(فاذا سویته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین)
پس آنگاه که آفرینش آدم سامان یافت
و پایان پذیرفت
و من از روح خویش در او دمیدم، همگان برای او به
سجده درآیید.
نتیجهای که از بیان این مقدمه میتوان گرفت این است که انسان در نگاه
معرفت تجربی و حسی و همچنین در نگرش مکتبهای ماتریالیستی، موجودی است کاملا طبیعی
و از نظر ارزشی
و کارکرد مساوی با طبیعت، چنانکه تصریح کردهاند:
(انسان آفریده طبیعت است
و در طبیعت وجود دارد
و تابع قوانین طبیعت است، خویشتن را حتی در عالم اندیشه لحظهای نمیتواند از این قوانین جدا سازد یا گامی از آنها فراتر نهد.)
ولی در بینش معرفت دینی متکی به
وحی،
انسان مساوی با طبیعت نیست، نه از نظر عناصر تشکیل دهنده
و نه از نظر قدر
و منزلت
و کارکرد. بلکه انسان مجموعهای است که هم چیزی بیش از طبیعت مادی دارد
و هم میتواند برتر
و ارجمندتر از طبیعت باشد. اما برتر شمردن انسان، هرگز به معنای حقیر شمردن
و ناچیز دانستن طبیعت نیست، چرا که بخشی از وجود انسان ـ که اندک نیز نیست ـ بخش مادی
و جسمانی
و طبیعی اوست
و هر
ذلت و حقارت یا پلیدی که به طبیعت نسبت داده شود، قبل از هر کس
و هر چیز دامنگیر خود انسان میشود.
در بینش وحی، خدای انسان، همان خدای طبیعت است،
و همان
علم و حکمت و تدبیر و تقدیر و ساماندهی بهینهای که خداوند در
آفرینش انسان به کار برده است، در آفرینش طبیعت نیز، به کار گرفته است.
(ان ربکم الله الذی خلق السماوات والارض)
همانا پروردگار شما ـ آدمیان ـ خداوندی است که آسمانها
و زمین را آفرید.
انتساب آفرینش انسان
و طبیعت به پروردگار یگانه هستی، خود پیامدار نتایج
و نکتههای چندی از رابطه متقابل
و هماهنگی آن دو میباشد، که البته این رابطه دوسویه در آیات قرآن به روشنی بیان شده است.
هنگامی که سخن از رابطه متقابل
و مناسبات انسان
و طبیعت به میان میآید این پرسش رخ مینماید که منظور از (رابطه) چیست؟ زیرا در
نظام هستی میان پدیدهها
و موجودات، گونههای مختلفی از رابطه، قابل شناسایی
و تعریف است. از آن جمله:
۱. (رابطه
علی و معلولی)؛ یعنی یک موجود
علت پیدایش موجود دیگر میشود.
۲. (رابطه سبب
و مسبب)؛ یعنی یک موجود زمینههای پیدایش
و ظهور موجود دیگر را فراهم میآورد
و یا موانع وجود آن را ازمیان برمیدارد.
۳. (
معلول بودن هر دو موجود برای یک علت
و تاثیرپذیری آنها از یک منشا وجود) که این امر خود نوعی سنخیت را پدید میآورد
و این سنخیت همانندیها
و همگونیهایی را به دنبال دارد.
۴. (تاثیر متقابل دو موجود در یکدیگر)، به گونهای که هر کدام بخشی از نیاز دیگری را تامین نماید.
علاوه بر این تقسیمها، تقسیم دیگری در زمینه انواع رابطهها امکانپذیر است
و آن عبارت است از:
۱. رابطه
و تاثیر جسمانی
و مادی
۲. رابطه
و تاثیر معنوی
و معرفتی.
مطالعه در آیات قرآن
و همچنین
تجربه علمی و حسی نشان میدهد که تقریبا همه اینگونه رابطهها درباره انسان
و طبیعت قابل شناسایی هستند. (جز رابطه علت
و معلولی با معنای دقیق فلسفی آن که
اطلاق علت حقیقی بر غیر خداوند مجال نظر دارد.)
ما در این نوشته محور تقسیم را، رابطه مادی
و رابطه معنوی قرار میدهیم
و سایر گونههای رابطه
و تناسب را در پرتو آن دو مورد توجه قرارمی دهیم.
ـ رابطه بیولوژیک
انسان با
خاک و آب.
(والله انبتکم من الارض نباتا)
خداوند شما را از زمین رویانید، به شکلی خاص (
و متفاوت با رویش گیاهان).
(اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من طین)
آن هنگام که پروردگارت به
ملائکه گفت، من بشری را از گل خواهم آفرید.
(فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء دافق)
(پس انسان بنگرد که از چه آفریده شده، از آبی جهنده آفریده شده است.
(والله خلق کل دابة من ماء)
و خداوند هر جنبنده
و جانداری را از آب آفرید.
پیدایش انسان از خاک
و از آب که بخشی در یک
آیه و بخش دیگر در آیهای دیگر مورد اشاره قرار گرفته است، نباید این
توهم را پدید آورد که میان آن دو تنافی است، زیرا هر کدام از این دو عنصر، نقش خاص خود را در وجود انسان دارند
و تعبیر (گل) که در برخی آیات آمده است، اشاره به نقش ترکیبی آب
و خاک در پیدایش انسان دارد.
(وانزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم)
و از
آسمان،
باران فرو فرستاد، پس به وسیله آن میوهها
و حاصلها رویانید تا روزی شما باشد.
(هو الذی انزل من السماء ماء لکم … ینبت لکم به الزرع والزیتون والنخیل والاعناب ومن کل الثمرات)
اوست که از سوی آسمان برای شما باران فرستاد، تا به وسیله آن برای شما کشتزار
و زیتون و نخلها
و تاکستانها
و هر نوع
میوه برویاند.
(وهو الذی سخر البحر لتاکلوا منه لحما طریا وتستخرجوا منه حلیة تلبسونها وتری الفلک مواخر فیه ولتبتغوا من فضله ولعلکم تشکرون)
اوست که
دریا را رام کرد تا از آن
گوشت تازه بخورید
و زیورهایی بیرون آرید
و خویشتن بدان بیارایید.
و کشتیها را میبینی که دریا را میشکافند
و پیش میروند، تا از
فضل خدا روزی بطلبید، باشد که سپاس گویید.
هنگامی که سخن از رابطه معنوی
و معرفتی به میان میآید، چنین مینماید که این رابطه باید یک سویه باشد، زیرا تنها انسان است که میتواند واجد معنویت
و معرفت باشد،
و طبیعت، به
دلیل فقدان ادراک
و شعور و احساس نمیتواند از وجود انسان کسب معنی کند. اما با ملاحظهای میتوان این رابطه را، متقابل دانست
و گواه آن را از آیات وحی جستوجو کرد.
(حق بودن) از مقوله معنی است
و خداوند برای بیان حقانیت
آفرینش و وجود
نظام جهان، به این نکته اشاره کرده است که وجود انسان
و ادراک
و عمل او در گستره جهان، آفرینش جهان را موجه ساخته
و فلسفه حکیمانه آن را تبیین نموده
و مینماید.
(وان اقیموا الصلاة واتقوه وهو الذی الیه تحشرون وهو الذی خلق السماوات والارض بالحق…)
و این که
نماز بپا دارید
و تقوای الهی پیشه کنید
و اوست که به سویش محشور میشوید
و اوست که آسمانها
و زمین را به
حق آفرید…
توجه به ارتباط منطقی
و عرفی ـ عقلی دو
آیه میرساند که میان عمل انسان
و شخصیت آدمی با حقانیت آفرینش آسمانها
و زمین، ارتباطی وثیق وجود دارد. این ارتباط به دو گونه قابل تصویر است.
الف. چون
آفرینش جهان حق است، انسان نیز باید پیرو حق باشد،
و پیروی از حق نیازمند
اقامه نماز و رعایت
تقوا است.
ب. انسان به عنوان موجودی مسؤول، ادراک کننده
و انتخابگر
و ملزم به رعایت حق، وجودش در
نظام جهان، تبیین کننده حقانیت آفرینش همه جهان است. چرا که اگر انسان نمیبود
و ادراک
و مسؤولیتی نداشت، آفرینش جهان به شکل کنونی، فلسفهای خردمندانه
و حکیمانه پیدا نمیکرد.
اکنون باید دید که کدام یک از دو گونه ارتباط میتواند مورد نظر آیه باشد؟ پاسخ این است که ناسازگاری میان دو ارتباط نیست، بلکه درستتر آن است که ارتباط حقانیت آفرینش انسان
و طبیعت را ارتباطی دوسویه
و داد
و ستدی پایاپای بدانیم، چرا که در آن صورت
حکمت و علم گسترده خداوند، تجلی
و نمود روشنتری پیدا میکند.
شایان توجه این که در پایان آیه ۷۳ جملهای آمده است که مطلب یادشده
و فهم این نوشته را تایید میکند
و آن جمله تاکید بر حکیمانه بودن
و خبیر بودن خداوند است.
(وهو الحکیم الخبیر)
این مضمون، در آیات چندی از
قرآن یاد شده است، از آن جمله:
(ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب وما خلقنا السماء والارض وما بینهما باطلا …)
آنان که از راه خدا منحرف شوند، بدان سبب که
روز حساب را از یاد بردهاند به عذابی سخت گرفتار میشوند.
و ما آسمان
و زمین
و موجودات جهان را باطل نیافریدهایم.
دقت در این آیات نشان میدهد که حذف (مسؤولیت انسان)
و (حسابرسی
قیامت) از جهان، مستلزم باطل شمردن آفرینش گیتی است
و البته مسؤولیت انسان
و برپایی قیامت، فرع وجود
و آفرینش انسان است.
یکی دیگر از مقولههای معنایی
و ادراکی، مقوله زیبایی است. با این خصوصیت که ممکن است تجلی زیبایی در قامت ماده باشد ولی ارزش زیبایی
و مؤثر بودن آن، منوط به درک شدن آن از سوی موجودی خردمند
و احساسگر است که آن موجود در زمین، چیزی
و کسی جز انسان نیست.
(انا زینا السماء الدنیا بزینة الکواکب)
ما آسمان دنیا را به زیور ستارگان، آراستیم.
(وزینا السماء الدنیا بمصابیح)
و آسمان
دنیا را با فروزش چراغهایی،
زینت دادیم.
(ولقد جعلنا فی السماء بروجا وزیناها للناظرین)
و ما در
آسمان برجهایی قرار دادهایم
و آن را زینت بخشیدیم برای نظارهگران.
آنچه ما در این آیات ـ به ویژه ـ دنبال میکنیم، نکتهای است در واژه (ناظرین) که (به معنای اهل بینایی
و تامل
و بینش است،
و نقش معنایی آن در آیه این است که رابطهای تنگاتنگ میان (زیبایی طبیعت)
و (بینایی
و ادراک کنندگی انسان) وجود دارد، تا آنجا که در اصل ترسیم زیبایی در برابر چشمهای باز
و احساسگر انسان صورت گرفته است. بدانگونه که اگر نظارهگری خردمند وجود نداشت، زیبایی طبیعت نه فایدهای داشت
و نه فهم کردنی بود
و نه حکیمانه.
این است که آفریدگار این همه زیبایی
و شگفتی، از یک سو انسان را به تامل
و تدبر و احساس
و دریافت رموز زیبایی
نظام جهان فراخوانده
و از سوی دیگر با لحنی ملامتآمیز،
چشم فروبستگان
و غافلماندگان از زیبایی طبیعت را مؤاخذه کرده است:
(افلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها وزیناها وما لها من فروج)
پس آیا به آسمان گسترده بر فراز سرخویش نمینگرند، که چگونه آن را بنا کردهایم
و زینت بخشیدهایم، به طوری که کمترین شکاف
و کاستی در آن وجود ندارد!
آیاتی که در باره زیبایی طبیعت تاکنون آوردیم، بر محور زیبایی
آسمان و ستارگان استوار بود، در حالی که این زیبایی در ابعاد مختلف
حیات در برابر چشمان بشر است.
(والارض مددناها والقینا فیها رواسی وانبتنا فیها من کل زوج بهیج)
و زمین را گستردیم
و در آن کوههای بلند افکندیم
و از هر گونه گیاه خوشمنظر
و بهجتانگیز در آن رویاندیم.
طبیعت، بخش عمدهای از زیبایی خود را مدیون تنوع، رنگآمیزی، طراوت
و طراحی گلها
و گیاهان است، ولی اگر احساسات
و هیجان آدمی در کره خاک نباشد این زیباییها بیهوده خواهد بود، زیرا منظر زیبا نظارهگر ادراک کننده میطلبد
و همواره حکیمان هنرمند در برابر دیدگان هنرشناسان به
خلق هنر
همت میگمارند.
(الله الذی جعل لکم الارض قرارا والسماء بناء وصورکم فاحسن صورکم … فتبارک الله رب العالمین)
خداوند است که زمین را قرارگاه شما ساخت،
و آسمان را چون بنایی برافراشت،
و شما را صورت بخشید
و صورتتان را نیکو قرارداد… پس بزرگوار است پروردگار جهانیان.
دراین
آیه شکل اندام
و ترسیم قامت
و نقشبندی سیمای انسانها مورد اشاره قرار گرفته است که تصویرگری آن به بهترین وجه صورت پذیرفته، تا آدمی با ادراک
و تدبر در آن به این
حقیقت پی برد که پروردگار جهانیان شایسته
ستایش و تقدیر است.
نتیجه اینکه انسان، خود به عنوان بخشی از طبیعت، هنر زیبایی پروردگار را در خود ذخیره دارد، ولی این زیبایی
و این هنر، زمانی انکشاف مییابد که موجودی چون خود انسان، نظارهگر
و احساس کننده آن باشد.
نظام طبیعت دارای قوانین، ضوابط، رموز
و نشانهها
و اشارتهایی است که تنها، در پرتو اندیشه
و تفکر بشر قابل شناسایی
و بهرهوری است
و اگر انسان
و اندیشه او از جهان حذف شود، آن رموز
و نشانهها بیفرجام
و لغو خواهند ماند.
(ینبت لکم به الزرع والزیتون والنخیل والاعناب ومن کل الثمرات ان فی ذلک لآیة لقوم یتفکرون)
به وسیله
باران، برای شما کشتزار
و زیتون و نخلها
و تاکستانها
و انواع میوهها میرویاند، همانا در این ـ رویش متنوع
و گونه گون ـ آیه
و عبرتی است برای اهل اندیشه
و تفکر.
(وسخر لکم اللیل والنهار والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون)
و برای شما
شب و روز را مسخر ساخت،
و همچنین
خورشید و ماه و ستارگان مسخر فرمان او هستند، همانا در این، نشانههایی است برای اهل خرد
و اندیشه.
(وما ذرا لکم فی الارض مختلفا الوانه ان فی ذلک لآیة لقوم یذکرون)
و برای شما در زمین چیزهایی رنگارنگ
و متنوع آفرید، همانا در این نشانهای بزرگ برای اهل تذکر
و پندگیری است.
در آیات سهگانهای که یاد شد، نشانهها
و آیات گوناگون الهی، نهفته در متن طبیعت، برای کسانی تدبیر شده است که از ویژگی تفکر، خردورزی
و پندگیری
و نتیجه یابی برخوردار باشند
و چنین ویژگیها در زمین، جز در انسان مشهود نیست.
(افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت والی السماء کیف رفعت والی الجبال کیف نصبت والی الارض کیف سطحت)
آیا آدمیان نمینگرند
و نمیاندیشند که ساختمان بدنی
شتر چگونه آفریده شده است،
و به سوی آسمان، نظر به تحقیق
و تدبر نمیگشایند که چگونه افراشته آمده است
و به کوهها فکر نمیکنند که چگونه برکشیدهاند
و به زمین نگاه نمیکنند که چگونه گسترده شده است.
آیات فراوانی در
قرآن، به این نکته تاکید دارد که پدیدهها
و جلوههای مختلف هستی در
نظام طبیعت، همه
و همه در جهت تامین نیازهای مادی
و معنوی، جسمانی
و معرفتی انسان طراحی
و آفریده شدهاند. از آن جمله:
(وانزل لکم من السماء ماء)
و برای شما از آسمان
باران فرو فرستاد.
(وجعل لکم من الفلک والانعام ما ترکبون)
از وسایلی چون
کشتی و چهارپایان برای شما مرکب قرارداد.
(وسخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره وسخر لکم الانهار وسخر لکم الشمس والقمر دائبین وسخر لکم اللیل والنهار)
کشتی را در
اختیار شما قرارداد تا به فرمان او در دریا حرکت کند،
و نهرها را در جهت بهرهوری شما رام
و انعطافپذیر آفرید.
و خورشید و ماه را برای شما مسخر کرد که در گردش هستند،
و شب
و روز را مسخر شما گردانید.
(الله الذی سخر لکم البحر)
خداوند است که دریا را برای شما رام
و قابل بهرهگیری آفرید.
(وسخر لکم ما فی السماوات وما فی الارض)
و آنچه در آسمانها
و زمین است، خداوند مسخر
و رام شما قرارداد.
نه تنها تسخیر
و امکان بهرهوری، بلکه آفرینش این پدیدهها از سوی خداوند، در
اصل برای انسان دانسته شده است.
(هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا)
اوست که همه آنچه در زمین است، برای شما
و در جهت منافع شما آفرید.
(فانشانا لکم به جنات من نخیل واعناب)
ما به وسیله باران، برای شما باغستانهایی از
نخل و انواع انگورها پدید آوردیم
و بنیان نهادیم.
در این آیه واژه (انشانا) تصریح به این
حقیقت دارد که بخشی یا همه پدیدههای طبیعت، از آغاز در جهت تامین اهداف آفرینش انسان
و نیازهای او ایجاد شده است.
در بینش
مکاتب الهی، معلم واقعی
و حقیقی انسان،
خداوند است، ولی این نیز مسلم است که خداوند برای تعلیم انسان، اسباب
و روشهای مختلفی را قرارداده است که از آن جمله فرستادن
انبیا و رسولان میباشد. اما پیش از ارسال رسولان، در دو میدان دیگر، زمینهها
و ابزار
و پیامهای این آموزش تدارک شده است:
الف) در وجود انسان، ابزار معرفتی به گونه فطری
و غریزی نهاده شده است.
(الرحمن... خلق الانسان علمه البیان)
خدای رحمان، انسان را آفرید
و بیان را به او آموخت.
ب) در جای جای
نظام طبیعت، زمینهها
و امکانات درسآموزی برای انسان پیشبینی شده است
و بدینرو میتوان طبیعت را یکی از معلمان انسان دانست که با پیامها
و الگوها
و روشهایی که ارائه میدهد، راه چگونه زیستن
و چگونه استفاده کردن از عناصر جهان را در بعد مادی
و معنوی به انسان میآموزد.
(وجعلنا اللیل والنهار آیتین... ولتعلموا عدد السنین والحساب)
و شب
و روز را دو آیه قرار دادیم… تا این که شمارش
سال و حساب را بدانید.
(وبالنجم هم یهتدون)
و به وسیله
ستارگان، راه مییابند.
(وهو الذی جعل لکم النجوم لتهتدوا بها فی ظلمات البر والبحر)
اوست که ستارگان را برای شما قرارداد تا به وسیله آن در
ظلمت دشت
و دریا، راه را باز شناسید.
درسآموزی انسان از طبیعت
و الگوگیری از آن، بسیار متنوع
و گسترده است
و قرآن تنها به نمونههای خاصی از آن اشاره کرده است که ابتداییترین
و طبیعیترین آنها به شمار میآیند تا نشان دهد که انسان، بدون تدابیر آموزشی خداوند در طبیعت، حتی از راهیابی به پایینترین روشها ناتوان است.
خداوند این موضوع را در قالب یک گزارش بیان کرده است که یکی از فرزندان
آدم، به دلیلی سست
و غیرمنطقی،
برادر خود را کشت، ولی پس از انجام این عمل، نمیدانست که با بدن بیجان برادر چه کند!
(فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سواة اخیه قال یا ویلتا اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب)
خداوند کلاغی را واداشت تا زمین را بکاود
و به او بیاموزد که چگونه جسد برادر خود را پنهان سازد، گفت: وای بر من، از این
کلاغ هم عاجزترم.
(قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدا الخلق ثم الله ینشئ النشاة الآخرة ان الله
علی کل شیء قدیر)
بگو! در زمین
سیر کنید پس بنگرید
و تامل کنید که خداوند چگونه «
و به چه شیوه
و با چه قانونی» آفرینش را آغاز کرده
و سپس مرحله آخرت را ایجاد میکند. همانا خداوند بر همه چیز تواناست.
کلام وحی، سیر
و کاوش در زمین را توصیه کرده است، تا انسان از طریق آن ابتدا به چگونگی پیدایش پدیدههای زمین پیبرد
و در مرحله دوم دریابد که خداوند بر اساس همان ملاک وشیوه که
نظام جهان را پدید آورده است،
جهان آخرت را به وجود خواهد آورد. چه این که
قدرت خداوند در ایجاد
نظام دنیا، خود گویاترین دلیل بر قدرت او در ایجاد نشئه آخرت است.
در این آیه به روشنی پهنه زمین
و پدیدههای آن، میدان مطالعه
و اندیشه انسان معرفی شدهاند تا از این رهگذر، از شهود عالم به
غیب آن نیز راه یابد.
(اولیس الذی خلق السماوات والارض بقادر
علی ان یخلق مثلهم بلی وهو الخلاق العلیم)
آیا براستی، خداوندی که آسمانها
و زمین را آفریده است، نمیتواند همانند آدمیان را بیافریند! آری میتواند، زیرا او آفرینندهای بس داناست.
در این آیه نیز تامل
و تدبر در طبیعت، راه دستیابی به
خلاقیت و دانش خداوند و قوانین آفرینش دانسته شده است.
(ویتفکرون فی خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا)
و در آفرینش آسمانها
و زمین
تفکر میکنند، پروردگارا! این جهان را بیهوده نیافریدهای.
آری جمال
و نظام طبیعت، این قابلیت پیام
و نظم درونی را در خود نهفته دارد که انسانها با
تفکر در آن، به حقانیت
و هدفداری جهان پیبرند.
(الله الذی رفع السماوات بغیر عمد ترونها... لعلکم بلقاء ربکم توقنون)
خداوند است که آسمان را بدون ستونهایی که دیده شوند آفرید… تا مگر به ملاقات پروردگارتان
یقین کنید.
توجه به
اسرار آفرینش و قوانین دقیق جاذبههای فضایی
و کیهانی که به حرکت
منظم و حساب شده کرات
و شکلگیری آسمان میانجامند، زمینه آن است که بشر از تردید
و غفلت نسبت به امکان
و تحقق رستاخیز
و پاسخگویی در برابر پروردگار بیرون آید
و به مرحله یقین دست یابد. بنابراین انسان برای رسیدن به یقین
و معرفت راسخ دینی، باید از گذرگاه کیهانشناسی عبور کند.
آیات در این زمینه فراوان است
و آنچه یاد شد تنها نمونهای راهگشا
و راهنماست.
(ومن آیاته خلق السماوات والارض وما بث فیهما من دابة)
و از آیات الهی، آفرینش آسمانها
و زمین و پراکندن جنبندگان در آن دو است.
(الم یروا انا جعلنا اللیل لیسکنوا فیه والنهار مبصرا ان فی ذلک لآیات لقوم یؤمنون)
آیا نمیبینید که
شب را پدید آوردیم تا در آن بیارامند
و روز را روشنی بخشیدیم، همانا در این «مظاهر طبیعت» برای
اهل ایمان، نشانهها است.
آیه بودن مظاهر طبیعت
و راهنما بودن آنها به سوی
معرفت خدا، از جمله مسایلی است که حجم بالایی را در
قرآن به خود اختصاص داده است، از آن جمله:
گوناگونی
و ا ختلاف زبانها
و رنگها،
رعد
و برق ابرها، ریزش باران
و حیات زمین پس از خزان،
نقش مفید
و مؤثر حیوانات در تغذیه
و تحمل بار زندگی انسان،
آمد
و شد روز
و شب، وزش بادها،
امکان بهرهوری از دریا در کشتیرانی
و صید ماهیها،
انعطافپذیری زمین برای کشت
و احداث بناها
و تاسیس راهها
و…
یکی از ابعاد ظریف
و پیامهای نهفته طبیعت، ارائه مثالها
و نمونههای محسوس، به منظور نزدیک ساختن جهان غیر محسوس به فهم
و ادراک انسان است.
نقش طبیعت در ایفای این رسالت، نقشی بس خطیر
و سازنده است
و در
کلام وحی توجه شایانی به آن شده است، هر چند قرآنپژوهان کمتر به آن التفات یافته باشند.
یکی از نمونههای آشکار
و روشن این معنی آن است که خداوند بهار را مثالی از
رستاخیز و حیات پس از
مرگ معرفی کرده است.
(والله الذی ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقناه الی بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور)
و خداوند است که بادها را گسیل میدارد تا ابرها را بر انگیزند، پس ما ابرها را به سرزمین خزان زده میرانیم
و زمین مرده را حیات میبخشیم، زنده شدن مردگان در
قیامت نیز چنین است.
استفاده از پدیدههای طبیعی
و نمونههای حسی در تبیین مفاهیم
و معارف نامحسوس به صورت مکرر در کلام وحی دیده میشود که تفصیل آن خود نوشتهای ویژه را میطلبد
و تنها به بیان بخشی از فهرست آن آیات اشاره میشود:
ـ سنگها
و صخرههای سخت، تجسمی از قلبهای قساوتگرفته: (ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجارة …)
ـ موجود فاقد بینایی
و شنوایی، نمادی از انسان حقناپذیر: (صم بکم عمی فهم لا یرجعون)
ـ ظلمت آمیخته با رعد
و برق، ترسیمی از زندگی
و حرکت
منافقان: (او کصیب من السماء فیه ظلمات ورعد وبرق …)
ـ خوشه پربار
و پرثمر برآمده از یک دانه بذر در عالم طبیعت، مثالی گویا از آثار زاینده
و بالنده
انفاق در راه خدا: (مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة)
ـ غبار نشسته بر سنگ صاف
و ناپایدار در برابر باران
و غیرقابل استفاده برای کشت
و بهرهبرداری، تمثیلی از انفاق ریایی
و صرف مال در راه غیر خدا
(کالذی ینفق ماله رئاء الناس... فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا)
ـ رخدادهای شگفت
و خارج از قوانین شناخته شده طبیعت، نشانی از محدود نبودن قدرت خداوند است در چهارچوبه قوانین
و ضوابط جهان ماده.
(قال رب انی یکون لی غلام وقد بلغنی الکبر وامراتی عاقر قال کذلک الله یفعل ما یشاء)
ـ وزش بادهای سرد حاصلسوز به کشتزاران
و از بین رفتن حاصلها، نموداری است از اموال، داراییها
و توانایی صرف شده در مسیر
دنیا و دنیامداری.
(مثل ما ینفقون فی هذه الحیاة الدنیا کمثل ریح فیها صر اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم)
ـ واکنش
و تعرض
سگ در برابر انسان، چه
انسان به او حمله کند یا او را به خود وا نهد، مثالی از انسانهای حقناپذیر است که در هر حال با حق ستیز دارند
و به دلیل خصلتی درونی نمیتوانند از مقابله با حق
و واکنش منفی در برابر آن
چشم بپوشند. (فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا بآیاتنا)
ـ
حقارت، ذلت
و بیارادگی
و بیخردی چارپایان، ترسیمی است از گمراهی
و درس نیاموزی انسانهایی که از ابزار معرفتی خود در جهت حقشناسی بهره نمیگیرند
و در عالم
غفلت به سر میبرند. (
و لهم قلوب لا یفقهون بها... اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون)
ـ شکلگیری
سراب در برابر چشمان تشنگان بیابان
و ناکامی مکرر آنان با نزدیک شدن به آن، تمثیلی است از اعمال، روش
و منش
کافران و دینناباوران.
(والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظمآن ماء حتی اذا جاءه لم یجده شیئا)
ـ درختان سخت ریشه
و سرو قامت
و پرثمر، ترسیمی هستند از زندگی انسانهای شایسته
و پاکیزه
و اعمال
و اندیشه آنان.
(ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت وفرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربها)
ـ خانه سست
و بیبنیاد
عنکبوت، تجسمی است از پیوند سست
و ناپایدار انسانها با غیر خدا
و اولیای غیرالهی.
(مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا وان اوهن البیوت لبیت العنکبوت)
این آیات
و تمثیلها
و نمونهها
و ترسیمها تنها بخشی از آیاتی هستند که در آنها از پدیدههای طبیعت به عنوان اموری محسوس
و ملموس، در جهت بیان حقیقتی نامحسوس از نوع معانی
و مفاهیم یا از نوع حقایق غیبی
و اخروی استفاده شده است.
تدبر و دقت در آیات وحی، مناسبات بیشتری را میان
انسان و طبیعت به دست میدهد
و آنچه یاد شد تنها میتواند بخشی از آن همه به حساب آید
و در این نوشته به عنوان آخرین رابطه انسان
و طبیعت به حقوق متقابل آن دو اشاره خواهیم داشت.
الف. انسان به عنوان محور جهان طبیعت در کره خاک، که کارآیی
و ثمربخشی پدیدههای گیتی در جهت منافع
و مصالح
و زندگی
و بالندگی
و آزمودن او طراحی شده است، این حق را یافته است که بهترین بهرهبرداری را از طبیعت داشته باشد، جز آنجا که به ضرر
و زیان جدی او بیانجامد.
(یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالا طیبا)
ای مردم! از چیزهایی که در زمین
حلال و پاکیزه است بخورید
و بهره ببرید.
(فانتشروا فی الارض وابتغوا من فضل الله)
در زمین پراکنده شوید
و برای به دست آوردن فضل الهی به جستوجو برخیزید.
(قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق)
بگو! چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش به وجود آورده،
حرام کرده است
و همچنین روزیهای پاکیزه را!
از سوی دیگر، بهرهوری غیرمنطقی
و اسرافگونه از طبیعت، اقدامی نادرست دانسته شده است:
(یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد وکلوا واشربوا ولا تسرفوا)
ای فرزندان آدم! به هنگام هر
عبادت، لباس
و زینت خود را بپوشید
و نیز بخورید
و بیاشامید، ولی
اسراف نکنید.
از دیگر مواردی که دخالت
و تصرف انسان در طبیعت محدود شده است، مواردی هستند که تصرف انسان مایه فسادگری
و طغیان
و پیروی از روشهای شیطانی باشد.
(کلوا واشربوا من رزق الله ولا تعثوا فی الارض مفسدین)
بخورید
و بیاشامید از روزی خداوند،
و در زمین به
فساد سرکشی مکنید.
(کلوا مما رزقکم الله ولا تتبعوا خطوات الشیطان)
از روزیهای خداوند بهرهبرداری کنید
و خطوط
شیطان را پیروی ننمایید.
علاوه بر اینها، در
منطق وحی، چونان
منطق خرد
و احساس انسانی،
طبیعت در برابر نعمتها
و الطافی که به
انسان ارزانی میدارد، حقوقی را بر گردن آدمی مینهد که نمونهای از آنها
آیه زیر است:
(کلوا من ثمره اذا اثمر وآتوا حقه یوم حصاده)
چون نخلها
و تاکستانها
و کشتزاران به بار نشینند، از
میوه آنها بهرهمند شوید
و بخورید
و در
روز درو،
حق آن را نیز بپردازید.
اعضای بدن انسان در قرآن؛
احترام انسان (قرآن)؛
اتمام حجت انبیاء با انسانها (قرآن)؛
اجل انسان (قرآن)؛
اتمام حجت خدا با انسانها (قرآن)؛
اجل انسان (قرآن)
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «انسان در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۱/۲۷