امیرعبدالملک
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبدالملک یکم سامانی (
عبدالملک بن نوح) معروف به امیر رشید (۳۵۰ – ۳۴۳ ه.ق.) از پادشاهان سامانی بود.
عبدالملک بزرگترین پسر "امیر نوح" از میان چهار پسرش بود که در سال ۳۴۳ قمری به
امارت رسید و
شغل وزارت را به "
منصور بن
محمد بن
عبدالعزیز" و سپهسالاری کل عساکر
خراسان را به "
ابوسعید بکر بن مالک" سپرد.
امیر عبدالملک در هنگام امارت ده ساله بود
و میتوان گفت همه امور به دست وزیر و سپهسالارش انجام میگرفت. وی در همان سال اول وارد
نیشابور شد و با مردم با خوبی و مهربانی و
عدالت رفتار کرد.
اما اوضاع دوره عبدالملک خوب نبود. در اواخر عمر امیر قبلی سامانی، (
امیر نوح) خبر رسید "
خلیفه مطیع" امارت خراسان را به "
ابوعلی چغانی" واگذار کرده است. ابوعلی در یک فرصت مناسب بعد از اینکه از طرف "
وشمگیر زیاری" متحد سامانیان به تبانی با دشمن (بویهیان) متهم شده بود، به بویهیان پیوسته بود.
ابوعلی نزد "
رکنالدوله" رفت و به کمک او و برادرش "
معزالدوله" که صاحب
اختیار بغداد بود، در سال ۳۳۴ قمری، منشور فرمانداری خراسان را از خلیفه مطیع گرفت.
معزالدوله ابومنصور، "
ورزن بن سهلان" را برای کمک به ابوعلی ضد امیر سامانی با او همراه کرد. فرستاده ابوعلی به
بغداد آمد. با معزالدوله دیدار کرده، مورد پذیرایی گرم واقع، و به پیشگاه خلیفه برده شد تا فرمان حکومت خراسان را به نام "
ابوعلی بن محتاج" به جای "
نوح بن نصر" صادر کرد.
ابوعلی در نیشابور خطبه را به نام المطیع خواند. این رویداد با تأیید و موافقت
خلافت بغداد انجام میشد؛ زیرا برای اولین بار بغداد از کاسته شدن نفوذ سامانیان در هراس نبود.
عبدالملک، "
بکر بن مالک" سپهسالار را به سوی نیشابور فرستاد؛ اما سپاه مالک با مشکلات زیادی همچون نبود
آذوقه، تأمین نشدن سپاه از سوی امیر مواجه شد؛ اما در همین موقع (سال ۳۴۳) ابوعلی و پسرش که همراه رکنالدوله وارد
گرگان شدند و وشمگیر زیاری که از طرف
سامانیان بر گرگان امارت داشت، به
خراسان فرار کرد.
سپاه رکنالدوله تا جاجرم پیشروی کرد؛ اما بکر بن مالک آنها را به
طبرستان فراری داد.
چندی بعد رکنالدوله با بکر بن مالک
مصالحه کرد و مقرر شد که شهر
ری و بلاد جبال در اختیار رکنالدوله باشد: «حسن همی ضمان کرد که از ری و کور جبال هر سال دویست هزار دینار همی فرستد و هدیههای دیگر».
بر اثر این
صلح، دشمنی و
عداوت از میان برخاست و امور خراسان انتظام یافت؛ اما مطیع از این قضیه بسیار خشمگین شد و نامهای به "
حسن بویه" نوشت و از این صلح ابراز شکایت کرد.
در همین زمان در سال ۳۴۳ ابوعلی و پسرش در وبای عمومی شهر ری از
دنیا رفتند.
بکر بن مالک که از عداوت ابوعلی چغانی و
حسن بن بویه خیالی آسوده یافت و به جای ابوعلی به امارت خراسان رسید. این امیر ترک که
دره فرغانه برای خود ثروتی به دست آورده بود، به دست محافظ ترک خود بعد از کمتر از ده سال به
قتل رسید.
داستان از این قرار بود: «سپاهیان بکر بن مالک از او ناخشنود بودند.
بکر بن مالک حشم را خوار داشتی اندر حاجتهاشان
تقصیر کردی تا از او
کینه گرفتند و به
بخارا باز آمدند و پیش عبدالملک گله کردند».
سرانجام وزارت وزرای بعدی بدینگونه است:
عبدالملک، سپهسالار را به بخارا خواند. او نیز با عدهای از امرای خود عازم بخارا شد؛ اما امیر سامانی از او خواست که همراهان خود را برگرداند و به تنهایی به دربار بیاید. او نیز همراهان را مرخص کرد و به دربار آمد؛ اما الپتگین او را به قتل رسانید.
بعد از او وزارت را به "
محمد بن عبدالعزیز" سپردند و اندکی بعد او را به جرم قرمطی بودن به بند کشیدند و پس از این ماجرا وزارت را به "
ابوجعفر عتبی دادند".
و سپهسالاری نیز به عهده "
ابوالحسن سیمجور" گذاشته شد.
عتبی به محض اینکه به وزارت رسید، در تنظیم امور خزاین سعی بلیغ کرد؛ به همین واسطه بر عدد دشمنان خود افزود و او را در خدمت امیر
تهمت زدند و امیررشید بر اثر شکایات متوالی ناچار به عزل عتبی شد و "
ابومنصور بن اسحاق" را به جای او برگماشت. او را نیز در سال ۳۴۹ از کار برکنار کرد.
فرمان سپهسالاری را برای "
ابومنصور محمد بن عبدالرزاق" فرستادند. «ابومنصور مردی پاکیزه بود و رسمدان و نیکوعشرت.»
مدتی کوتاه وزیر ابومنصور عزل شد «"
ابوعلی محمد بلعمی" به وزارت رسید از بخت بد پسر به باکفایتی پدر نبود».
در حالی که عبدالملک، عتبی را وزیر کرد، (آن هم از خاندان برجستهای که وزیر قدیم را نیز عرضه داشته بود)، با این همه روشن بود که نهاد نظامی ترک در بخارا کنترل
حکومت را به دست گرفته است؛ زیرا عبدالملک نمیتوانست بدون موافقت ایشان کاری صورت دهد. رهبر ترکان "
الپتگین" بود که به عنوان والی خراسان حکمروایی میکرد. در عین حال از وزارت ابوعلی بلعمی هم حمایت میکرد. در این حین روابط
عبدالملک جوان و حاجب بزرگ ترک الپتگین به سردی گراییده بود. عبدالملک فرمان داد تا الپتگین به عنوان حاکم بلخ به آنجا برود؛ اما وی این فرمان را نپذیرفت و گفت «عامل نباشم به هیچ حال بعد از آنکه حاجب الحجاب بودم».
در اینجا دربار سامانی مجبور شد ابومنصور عبدالرزاق را از سپهسالاری برکنار، و مقام او را به الپتگین بدهد. او حتی وزیری به نام "
محمد بن احمد شبلی" هم داشته است. الپتگین و ابوعلی بلعمی قرار گذاشته بودند که هر یک در مقام خود نائب دیگری باشد و بلعمی هیچ کاری بدون آگاهی الپتگین انجام نمیداد.
در این میان عبدالملک در
روز هشتم
شوال ۳۵۰ در حین بازی
چوگان در حالی که مست بود، از یکی از اسبهایی که الپتگین برایش فرستاده بود، بر
زمین خورد و گردنش شکست و شب همان روز جان سپرد.
با این اوصاف میتوان دریافت که دوره امارت عبدالملک بدون اتفاق مبارک یا حتی مؤثر پایان پذیرفت. تنها عزل و نصبهای پیدرپی مشخصه این دوران است.
قدرت گرفتن امرا ترک نیز به دلیل جوانی و بیتجربگی امیررشید نیز چشمگیر بود. تنها بخت، موافق امیر بود که دوره امارتش جنگی رخ نداد؛ چراکه سردار باکفایتی نیز در اطراف او وجود نداشت. در هر حال رقابت درباریان و بر سر قدرت برآمدن
بویهیان از یک طرف و قدرت گرفتن "الپتگین" و سر برآوردن سلسلهای نو به نام "
غزنویان" توسط او نشان از سراشیبی سقوط
سامانیان در این دوره بود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «امیرعبدالملک»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۱۹.