• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

امتناع داین از قبول دین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مدیون در لغت به معنی کسی است که بدهی زیاد داشته باشدو دین یعنی مال کلی ثابت بر ذمۀ شخص به سبب قرض گرفتن یا معامله کردن



همان گونه که ادای دین بر مدیون واجب است،قبول آن از طرف داین نیز واجب می‌باشد؛
[۶] مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۸-۱۰.
لذا یکی از شروط اصلی تحقق ادای دین قبول داین است؛ دریافت دین حال یا مؤجل که موعدش رسیده و بدهکار اقدام به پرداخت آن کرده، بر طلبکار واجب است و در صورت خود داری، با در خواست بدهکار، حاکم او را وادار به قبول و متمکن از گرفتن آن می‌کند، به گونه‌ای که از نظر عرف تحت تصرف و سلطنت وی قرار گیرد. در این صورت، ذمۀ مدیون بری می‌شود و پس از آن درصورت تلف ، ضمانی بر عهدۀ وی نخواهد بود. و چنانچه مدیون نتواند مال را نزد خود نگه دارد، می‌تواند آن را به حاکم بدهد و ذمه اش بری می‌گردد.


بنابراین، هرگاه داین و به عبارت دیگر صاحب هر حقی، از پذیرش و قبول حق خود امتناع ورزد حاکم او را مجبور به قبول نموده و در صورت عدم امکان اجبار ، از ناحیه او قبول می‌کند. نیازی به یادآوری مجدد نیست که این حکم ویژه قرض نیست و تمام اسباب دین را در بر می‌گیرد.
[۱۵] قواعد الاحکام، ج۱، ص۱۵۸، س ۱.
[۱۸] ایضاح الفوائد،ابن العلامة،ج۲،ص۷.
مثلا در بیع سلم نیز هرگاه پس از رسیدن زمان مقرر، رغم ارائه صحیح کالا از جانب فروشنده، خریدار از قبول آن امتناع ورزد، حاکم او را مجبور به قبول کرده و یا در مرحله بعد از جانب و قبول می‌نماید. البته همان گونه که برخی از بزرگان یادآوری کرده‌اند، جریان قاعده مورد بحث در اینجا مبتنی بر آن است که قبول داین را شرط درستی پرداخت دین و افراغ ذمه مدیون بدانیم وگرنه موضوعی برای قاعده به وجود نخواهد آمد.


دین، مالی است کلی که در ذمّه شخصی برای شخص دیگر به سببی از اسباب، ثابت است. و به کسی که ذمّه‌اش به آن مشغول (و بدهکار) است، «مدیون» و «مدین» و به دیگری (که طلبکار است) «دائن» و «غریم» گفته می‌شود. و سبب آن یا قرض کردن است، و یا امور اختیاری دیگری است؛ مانند اینکه آن مال کلی در سلم، مبیع و یا در نسیه، ثمن و یا در اجاره، اجرت و یا در ازدواج، صداق و یا در خلع، عوض قرار داده شود و غیر این‌ها. و یا (سبب آن) امور غیراختیاری و قهری است؛ مانند آنچه که در موارد ضمانات و نفقه زوجه دائم و مانند این‌ها می‌باشد. و دین احکام مشترکی دارد و احکامی که اختصاص به قرض دارد.

۳.۱ - دین حال و مدت دار

دین، یا «حالّ» است (که وقت پرداختنش رسیده است) پس دائن حق مطالبه و درخواست پرداخت آن را دارد. و در صورت تمکن و دست باز بودن، بر مدیون واجب است در تمام اوقات، آن را ادا کند. و یا سررسیددار است، پس دائن حق مطالبه آن را ندارد و دادن آن بر مدیون واجب نیست، مگر بعد از گذشت مدتی که قرار داده شده و رسیدن سررسید آن. و تعیین سررسید گاهی به قرارداد دائن و مدیون است، همان گونه که در سلم و نسیه است؛ و گاهی با قرار دادن شارع است مانند قسطها و سررسیدهایی که در دیه مقرر است.

۳.۱.۱ - وجوب پرداخت و دریافت دین سر رسید شده

اگر دین، حالّ یا سررسیدداری باشد که سررسید آن رسیده باشد، همان طور که بر بدهکار متمکّن، ادای آن در وقت مطالبه طلبکار، واجب است، همچنین تحویل گرفتن و دریافت آن در صورتی که مدیون در صدد پرداخت آن و فارغ کردن ذمّه‌اش باشد، واجب است. و اما دین سررسیددار، پس اشکالی نیست که پیش از آنکه سررسیدش برسد طلبکار حق مطالبه آن را ندارد، ولی اشکال در این است که اگر بدهکار، تبرعاً اقدام به ادای آن کرد آیا بر طلبکار قبول آن واجب است یا نه؟ دو وجه، بلکه دو قول است که اقوای آن‌ها دومی است (که واجب نیست)؛ مگر اینکه از قرائن معلوم باشد که سررسید قرار دادن، تنها به خاطر ارفاق بر بدهکار بوده است، بدون آنکه حقی برای طلبکار باشد.

۳.۲ - پرداخت دین دیگری تبرعاً

ادای دین دیگری – زنده باشد یا مرده - تبرعاً جایز است و ذمّه او با آن بری می‌شود اگرچه بدون اذن او باشد، بلکه اگرچه از آن منع کند. و بر کسی که بدهی، ملک او است قبول آن واجب است.

۳.۳ - تعجیل و تاخیر‌انداختن دین

تعجیل (جلو‌انداختن مدت) دین مدت‌دار، در برابر کم کردن از آن، با تراضی جایز است و این همان است که در زبان تجّار این زمان به «نزول» نامیده می‌شود. ولی مدت‌دار نمودن دین حالّ و زیادتر نمودن مدت دین مدت‌دار در برابر زیاده‌ای جایز نیست.

۳.۴ - عدم جواز تقسیم دین

تقسیم دین جایز نیست، پس وقتی دو نفر طلب مشترکی بر ذمّه چند نفر داشته باشند مثل اینکه وقتی عینی را که میان آن دو مشترک است به چند نفر بفروشند، یا مورّث آن‌ها دینی به ذمّه چند نفر داشته باشد و این دو نفر آن را ارث ببرند، پس بعد از تعدیل (برابر ساختن) آنچه را در ذمّه بعضی از بدهکار است برای یکی‌شان و آنچه را که در ذمّه بدهکاران دیگر است برای دیگری قرار بدهند، صحیح نیست. البته همان طور که در (کتاب) شرکت گذشت، ظاهر آن است که وقتی برای هر دوی آن‌ها دین مشترکی به ذمّه یک نفر باشد، جایز است یکی از آن‌ها حصه خودش را از او بگیرد و متعیّناً مال او می‌شود و حصه دیگری بر ذمّه او باقی می‌ماند و این از باب تقسیم دین نیست.

۳.۵ - وجوب مهلت دادن به بدهکار ناتوان از پرداخت

چنان که بر شخص تنگدست، ادای دین واجب نیست، بر طلبکار هم حرام است که با مطالبه و خواستن طلب، او را در تنگنا و زحمت قرار دهد، بلکه واجب است او را تا گشایش و توانایی پیدا کردن مهلت بدهد.

۳.۶ - معصیت بودن مماطله با قدرت بر پرداخت

سهل‌انگاری در ادای دین طلبکار، با داشتن قدرت (بر ادا) معصیت است، بلکه در صورتی که توانایی پرداخت هم ندارد، واجب است که نیّت ادای آن را بنماید به اینکه تصمیمش این باشد هر وقت متمکن شود آن را بپردازد.


۱. لسان العرب، ابن منظور، ج۱۳، ص۱۶۷.    
۲. الجامع للشرائع، یحیی بن سعید الحلی، ج۱، ص۲۸۳.    
۳. القواعد الفقهیه، میرزا حسن بجنوردی، ج۵، ص۲۸۲.    
۴. تذکرة الفقهاء،العلامة الحلی، ج۱۳، ص۱۳.    
۵. قواعد الاحکام، العلامة الحلی، ج۲، ص۱۰۱.    
۶. مهذب الاحکام، ج۲۱، ص۸-۱۰.
۷. قواعد الأحکام، العلامة الحلی،ج۲،ص۱۰۵.    
۸. تذکرة الفقهاء،العلامة الحلی،ج۱۳،ص۴۸.    
۹. القواعد الفقهیة،السید البجنوردی،ج۷،ص۲۹۰.    
۱۰. القواعد الفقهیة، السید البجنوردی،ج۷،ص۲۸۷.    
۱۱. مکاسب،ج۶،ص۲۱۶.    
۱۲. تحریرالوسیله، ج۱، ص۳۷۵، مساله ۳.    
۱۳. کتاب البیع، الشیخ محمد حسن قدیری،ج۱، ص۲۰۳.    
۱۴. تحریرالوسیله، ج۱،ص۵۹۶    
۱۵. قواعد الاحکام، ج۱، ص۱۵۸، س ۱.
۱۶. ایضاح الفوائد،ابن العلامة، ج۱، ص۳۷۹.    
۱۷. مکاسب، ج۳،ص۲۱۹.    
۱۸. ایضاح الفوائد،ابن العلامة،ج۲،ص۷.
۱۹. شرایع الاسلام،المحقق الحلی، ج۲، ص۳۳۷.    
۲۰. کتاب البیع،السید روح الله الخمینی، ج۵، ص۳۴۸.    
۲۱. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریر الوسیلة، ج‌۱، ص۶۸۸، کتاب الدین و القرض، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۳۴ ه. ق.    
۲۲. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریر الوسیلة، ج‌۱، ص۶۸۸، کتاب الدین و القرض، القول فی احکام الدین، مسالة۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۳۴ ه. ق.    
۲۳. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریر الوسیلة، ج‌۱، ص۶۸۸، کتاب الدین و القرض، القول فی احکام الدین، مسالة۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۳۴ ه. ق.    
۲۴. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریر الوسیلة، ج‌۱، ص۶۸۹، کتاب الدین و القرض، القول فی احکام الدین، مسالة۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۳۴ ه. ق.    
۲۵. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریر الوسیلة، ج‌۱، ص۶۹۰، کتاب الدین و القرض، القول فی احکام الدین، مسالة۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۳۴ ه. ق.    
۲۶. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریر الوسیلة، ج‌۱، ص۶۹۱، کتاب الدین و القرض، القول فی احکام الدین، مسالة۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۳۴ ه. ق.    
۲۷. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریر الوسیلة، ج‌۱، ص۶۹۳، کتاب الدین و القرض، القول فی احکام الدین، مسالة۱۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۳۴ ه. ق.    
۲۸. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریر الوسیلة، ج‌۱، ص۶۹۳، کتاب الدین و القرض، القول فی احکام الدین، مسالة۱۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۳۴ ه. ق.    



قواعد فقه، برگرفته از مقاله «امتناع داین از قبول دین»،ج۳،ص۲۲۳.    
ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)    ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    


رده‌های این صفحه : دیدگاه های فقهی امام خمینی




جعبه ابزار