• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

امانت در قرآن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



امانت، حفظ حقوق مالی و غیر مالی دیگران است.



امانت ضد خیانت است
[۱] لسان العرب، ج ۱، ص ۲۲۳، «امن»؛
[۲] لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۸۴۱.
و از «ا م ن» به معنای آرامش ، سکون و بر طرف شدن خوف و اضطراب
[۳] التحقیق، ج ۱، ص ۱۵۰، «امن».
گرفته شده و به معنای تأمین امنیت حقی از حقوق به وسیله عهد ، وصیت و مانند آن یا به معنای حالتی است که انسان را به حفظ حقوق دیگران برانگیخته و او را از تضییع یا تصرف در آن باز می‌دارد. این واژه بر اعیان نیز اطلاق شده و به مالی که در نزد دیگری به امانت سپرده شود امانت
[۷] التحقیق، ج ۱، ص ۱۵۰، «امن».
و به شخص مورد اعتماد که امانت به او سپرده می‌شود « امین »
[۸] لسان العرب، ج‌۱، ص‌۲۲۳؛
[۹] فرهنگ معارف اسلامی، ج‌۱، ص‌۲۲۸.
گویند.


امانت دو قسم است:

۲.۱ - امانت مالکی

امانت مالکی و آن در موردی است که مالی با اذن مالک در اختیار غیر قرار گیرد و سبب آن یا عقدی است که امانت موضوع اصلی آن است؛ مانند ودیعه یا عقدی است که امانت در ضمن آن مطرح است؛ مانند اجاره ، عاریه ، مضاربه و مانند آن.
[۱۱] کنزالعرفان، ج۲، ص ۷۶؛
[۱۲] مصطلحات الفقه، ص ۸۷.


۲.۲ - امانت شرعی

امانت شرعی و آن مالی است که به اذن شارع در اختیار غیر مالک قرار می‌گیرد و او شرعاً مکلف به حفظ آن است؛ مانند این‌که باد لباس کسی را در خانه غیر مالکش بیندازد.
[۱۴] کنزالعرفان، ج۲، ص۷۶.
ودیعه نیز به معنای امانت است؛ لیکن تفاوت آن با امانت در این است که امانت عام بوده و به مواردی که مالی با قصد یا بدون قصد در اختیار دیگری قرار می‌گیرد اطلاق می‌شود؛ اما ودیعه خاص است و تنها امانتهایی را که با قصد و انشا در اختیار کسی قرار داده شود شامل است
[۱۵] التعریفات، ص ۳۲۵.
، افزون بر این، ودیعه عقدی است که نیاز به ایجاب و قبول دارد و در متعاقدین شرایط عامه تکلیف شرط است
[۱۶] مصطلحات الفقه، ص ۵۵۵.
، برخلاف امانت که در همه موارد آن این امور لازم نیست.


این موضوع در قرآن با واژه‌های مختلفی آمده است؛ مانند:«امانت» که ۶ بار استعمال شده، «امین» که ۱۲ بار به‌کار رفته و نیز «حَفیظ» یک‌بار، «حافظون» دوبار، «حافِظات للغَیب» یک بار و افعال « امن » و مشتقات آن ۶ بار به‌کار رفته است.
امام‌ خمینی برای امانت الهی مصادیق متعددی برشمرده‌ است که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از:
۱- حقیقت اطلاقی: ازجمله معانی امانت در آیه (اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمَانَةَ) حقیقتی مطلق است که ظل و سایه حق مطلق است؛ زیرا آسمان‌ها و زمین و هرچه در آنهاست، حتی ارواح کلیه، همگی محدود و مقیدند و شان مقید آن است که از پذیرش حقیقت اطلاقی حق‌تعالی امتناع بورزد؛ اما انسان در مقام ظلومیت که مقام تجاوز از همه حدود و گذشتن از همه تعینات و رسیدن به مقام اطلاقی و لامقامی است، لیاقت حمل آن ظل و سایه مطلق را دارد، پس انسان با حقیقت اطلاقی خود آن امانت را حمل کرد و این هنگامی بود که به مقام قاب قوسین رسید.
۲- دین و قرآن: به اعتقاد امام‌ خمینی، امانت در آیه مذکور به‌حسب باطن، حقیقت ولایت و به حسب ظاهر، دین یا قرآن یا نماز است. ایشان اسلام را امانتی از ناحیه خداوند می‌داند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مکلف بود این امانت الهی را حفظ کند پیامبر در طول حیات خود به دنبال این امر بود و پیروان ایشان نیز باید این‌گونه باشند. امام‌ خمینی در مقام بیان روایتی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که در آن دستور به ورع و تقوا در تکالیف الهی، به عدم جرئت بر خیانت تفسیر شده، از روایت استفاده می‌کند که تکالیف الهی امانت خداوند است که در صورت ارتکاب معاصی یا ارتکاب موانع سیر الی الله، به آنها خیانت شده‌ است.
۳- ولایت اهل‌بیت: امام‌ خمینی، ولایت اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) و دوستی خاندان رسالت را، چنان‌که در برخی روایات آمده‌ است، امانت می‌شمارد و آن را ولایت مطلقه‌ای می‌داند که همان مقام فیض مقدس است و غیر از انسان هیچ موجودی لایق آن نیست.
۴- جان و نفس انسان: در نگاه امام‌ خمینی جان و نفس انسان از امانات الهی و بالاترین سرمایه‌ای است که خداوند به انسان داده و انسان موظف است آن را تا رسیدن به لقای الهی حفظ کند در این راه، هر انسانی به‌تناسب توانایی و ظرفیت روحی خود، باید حجاب‌های ظاهر و باطن را بردارد و مغرور نشود. براین‌اساس ایشان توصیه می‌کند انسان با بیداری، محاسبه نفس، رفع ظلمت‌ها و زدودن زنگار شرک و نفاق و کفر، آینه قلب را پاک سازد تا نور جمال حق در او جلوه کند.
[۳۵] خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۲۶۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.



امانت که به آن ودیعه گفته می‌شود از عقود جایز است.

۴.۱ - تعریف ودیعه و ارکان آن

ودیعه عقدی است که فایده آن استنابه (نایب گرفتن) در حفظ است، یا آنکه خود ودیعه، استنابه در حفظ است. و به‌عبارت‌دیگر: ودیعه، قرار دادن مال نزد دیگری است تا آن را برای مالکش حفظ نماید. و به طور فراوان بر مال قرار داده شده «ودیعه» اطلاق می‌شود. و به صاحب مال، «مودع» و به آن دیگری، «ودعی» و «مستودع» گفته می‌شود. و به ایجاب احتیاج دارد؛ و آن هر لفظی است که دلالت بر این استنابه نماید، مثل اینکه می‌گوید: «این مال را به ودیعه نزد تو می‌گذارم» یا «آن را حفظ کن» یا «این مال ودیعه نزد تو است» و مانند این‌ها. و احتیاج به قبول دارد، که دلالت بر راضی بودن به نیابت در حفظ کند. و عربی بودن در آن معتبر نیست، بلکه با هر زبانی واقع می‌شود. و جایز است که ایجاب، با لفظ و قبول، با فعل باشد؛ به اینکه بعد از ایجاب، آن را برای حفظ تحویل بگیرد. بلکه با معاطات نیز، صحیح است؛ به این معنی که جهت حفظ، به او تسلیم نماید و او هم به همین منظور تحویل بگیرد. پس «اگر مثلاً لباسی را نزد کسی بیندازد و بگوید: «این ودیعه نزد تو است»، پس اگر با قول یا فعلی که دلالت بر قبول کند، آن را بپذیرد، ودیعه می‌شود. و در تحقق آن، به سکوتی که دلالت بر رضا می‌کند اشکال است. و اگر آن را قبول نکند ودیعه نمی‌شود، حتی در جایی که آن را به همین قصد نزد او‌انداخته و برود و آن را نزد او واگذارد؛ و در این صورت ضمانی بر آن شخص نیست؛ اگرچه احتیاط آن است که در صورت امکان، اقدام به حفظ آن نماید.»

۴.۲ - قدرت بر حفظ، شرط جواز قبول ودیعه

قبول ودیعه تنها برای کسی جایز است که بر حفظ آن قدرت داشته باشد، پس کسی که قدرت ندارد، بنابر احتیاط (واجب) قبول آن برای او جایز نیست، مگر اینکه مودع (ودیعه‌گذار) از او ناتوان‌تر باشد و مستودع دیگری که بر (حفظ) آن قادر باشد، نباشد؛ که جواز قبول در این صورت خصوصاً با توجه داشتن مودع (به ناتوانی مستودع) بعید نیست.

۴.۳ - جایز بودن ودیعه

ودیعه از هر دو طرف جایز است، پس مالک می‌تواند هر وقت بخواهد مال خود را پس بگیرد و مستودع هم هر وقت بخواهد می‌تواند آن را برگرداند. و مودع حق خودداری از قبول آن را ندارد. و اگر مستودع نزد خودش آن را فسخ نماید، منفسخ می‌شود و امانت مالکی از بین می‌رود، و نزد او امانت شرعی می‌شود، پس واجب است آن را به مالک یا جانشین او رد کند و یا فسخ را به او اعلان نماید، پس اگر بدون عذر شرعی یا عقلی، اهمال کند، ضامن است.

۴.۴ - شرایط مودع و مستودع

در هر کدام از مستودع و مودع، بلوغ و عقل معتبر است، پس درخواست ودیعه سپردن از بچه و دیوانه صحیح نیست و همچنین است ودیعه سپردن آن‌ها. و فرقی نیست بین اینکه مال، ملک آن‌ها باشد یا ملک غیر آن‌ها از کسانی که کامل (و دارای بلوغ و عقل) هستند، بلکه دست گذاشتن روی آنچه که آن‌ها آن را ودیعه گذاشته‌اند، جایز نیست و اگر کسی آن را از آن‌ها بگیرد ضامن است و با رد آن به آن‌ها برائت (از ضمان) پیدا نمی‌شود و وقتی برائت حاصل می‌شود که آن را به ولیّ آن‌ها برساند. البته اگر ترس ازبین‌رفتن و تلف آن در دست آن‌ها باشد، مانعی از گرفتن آن نیست، پس به‌عنوان حِسبه در حفظ، گرفته می‌شود، و لیکن با این گرفتن، ودیعه و امانت مالکی نمی‌شود، بلکه امانت شرعی است که حفظ آن و مبادرت در رساندن آن به ولیّ آن‌ها یا اعلان به او که مال نزد او است، بر او واجب است و اگر در دست او تلف شود، ضمانی بر او نیست. اگر نزد بچه و دیوانه مالی را به ودیعه بگذارد، آن‌ها درصورتی‌که ممیّز نباشند به‌واسطه تلف‌شدن ضامن آن نمی‌باشند، بلکه با تلف کردن هم ضامن نمی‌باشند، و اگر ممیّز باشند و برای امانت‌داری صلاحیت داشته باشند، بعید نیست که در صورت تلف و کوتاهی در حفظ، ضامن باشند، تا چه رسد به تلف کردن (که حتماً ضامن هستند).

۴.۵ - وظایف مستودع نسبت به نگهداری ودیعه

۱- بر مستودع واجب است ودیعه را به آن صورتی که عادت مردم بر حفظ آن جاری است حفظ نماید و آن را در جای امنی که برای نگهداری آن مناسب است بگذارد مانند صندوق قفل شده برای لباس و درهم‌ها و زیورآلات و مانند این‌ها، و اصطبلی که با بستن، ضبط و حفظ می‌شود برای چهارپا، و طویله این‌چنینی برای گوسفند. و خلاصه در جایی آن‌ها را حفظ نماید که باتوجه‌به آن، عرفاً ضایع‌کننده و کوتاهی‌کننده و خائن شمرده نشود، حتی در جایی که ودیعه‌گذار بداند که ودیعه‌گیرنده جای محفوظی برای آن ندارد، بعد از آنکه آن را قبول کرد بر او واجب است - به‌عنوان مقدمه حفاظت آن، که بر او واجب است - جای محفوظی تهیه کند. و همچنین بر او واجب است به هر چه در حفاظت از معیوب شدن و تلف آن مؤثر است اقدام کند؛ مانند اینکه لباس را درصورتی‌که از پشم یا ابریشم باشد در تابستان پهن کند (تا هوا بخورد) و چهارپا را علف و آب بدهد و آن را از سرما و گرما حفظ نماید، پس اگر در این کارها اهمال کند، ضامن آن می‌باشد.
۲- اگر ودیعه‌گذار جای خاصی را برای حفاظت ودیعه معیّن کند و از تعیین او تقیّد به آنجا فهمیده شود باید به آن اکتفا نماید و بعد از آنکه در آنجا قرارداد، منتقل نمودنش به غیر آن جایز نیست، گرچه محفوظ‌تر باشد، پس اگر آن را از آنجا منتقل کند ضامن آن می‌باشد. البته اگر در آن محل خاص در معرض تلف باشد، انتقال آن به جای دیگر محفوظ‌تر از آن، جایز است و ضمانی بر او نیست حتی در صورتی هم که مالک از آن نهی کرده باشد به اینکه گفته باشد: آن را منتقل نکن اگرچه تلف شود؛ اگرچه در این هنگام، در صورت امکان، احتیاط (مستحب) این است که به حاکم شرع مراجعه نماید.
۳- اگر ودیعه، چهارپا باشد، بر ودیعه‌گیرنده واجب است آب و علف به آن بدهد - اگرچه مالک به او دستور نداده باشد، بلکه ولو اینکه او را نهی کرده باشد - یا آن را به مالکش یا جانشین او برگرداند. و آب دادن و مانند آن واجب نیست به مباشرت خود ودیعه‌گیرنده باشد و لازم نیست در جایی که ودیعه آنجا است باشد، پس با ایجاد اسباب هم جایز است و همچنین بیرون آوردن آن از محلّش اگرچه انجام آن در محل آن ممکن باشد برای این کار جایز است درصورتی‌که عادت مردم بر آن جاری است، البته اگر راه مثلاً خوفناک باشد بیرون آوردن آن جایز نیست، چنان که جایز نیست دیگری را درصورتی‌که امین نباشد برای این کار متصدی کند مگر اینکه خودش یا کسی که امین است همراه او باشد. و خلاصه باید به طور معمول رعایت حفظ آن را بنماید به‌طوری‌که با وجود آن کوتاهی‌کننده و تعدی‌کننده شمرده نشود. این نسبت به اصل آب دادن و علف دادن آن بود، اما نسبت به مخارج آن، پس اگر مالک عین مخارج یا قیمت آن را نزد او بگذارد یا در خرج کردن بر حیوان از مالش به ذمّه مالک به او اذن دهد که اشکالی نیست، وگرنه در مرحله اول واجب است که از مالک یا وکیل او اذن بخواهد و اگر متعذّر باشد جریان را نزد حاکم ببرد تا به آنچه صلاح می‌بیند - ولو به فروختن قسمتی از ودیعه جهت مخارج آن - دستور دهد. و اگر نزد حاکم رفتن متعذّر باشد، از مال خودش خرج می‌کند و بهتر و احتیاط (مستحب) آن است که بر خرج کردن، شاهد بگیرد و درصورتی‌که قصد رجوع داشته باشد، به مالک رجوع کند.

۴.۶ - تلف شدن ودیعه

اگر ودیعه در دست ودیعه‌گیرنده بدون آنکه زیاده‌روی و کوتاهی از او سرزند، تلف شود ضامن آن نمی‌باشد. و همچنین است اگر ظالمی آن را به زور از او بگیرد؛ چه از دست او بگیرد یا به او دستور دهد که خودش به او رد کند و او هم از روی اکراه به او بدهد. البته اگر خود ودیعه‌گیرنده سبب این باشد ولو از جهت اینکه به او خبر ودیعه را بدهد یا آن را در جایی ظاهر کند که مظنه رسیدن به ظالم باشد، ضامن شدن او قویّ است، پس در این صورت بعید نیست که ید او به ید ضمان، منقلب شود؛ چه ظالم به ودیعه دست یابد یا نه.

۴.۷ - وجوب حفظ ودیعه از تعدی ظالم

۱- اگر با وسایلی که موجب سلامت ودیعه است بتواند جلوی ظالم را بگیرد، واجب است حتی اگر جلوگیری از ظالم متوقف بر این باشد که به دروغ ودیعه را انکار کند، بلکه قسم بر انکار آن بخورد، جایز بلکه واجب است؛ پس اگر چنین نکرد ضامن می‌باشد. و در وجوب توریه بر او در صورت امکان اشکال است که احتیاط (مستحب) وجوب توریه است، ولی اقوی عدم وجوب است.
۲- اگر مدافعه و جلوگیری او از ظالم به ضرری بر بدنش از جراحت و غیره، یا هتکی در عرضش، یا خسارتی در مالش منتهی شود، تحمل آن واجب نیست، بلکه در غیر آخری (که خسارت مالی است) جایز نیست، بلکه در بعضی از مراتب خسارت بر مال هم جایز نمی‌باشد. البته اگر آنچه مترتب بر دفاع می‌شود جداً مختصر باشد به‌طوری‌که غالب مردم آن را تحمل می‌کنند - مثل اینکه با او با خشونت سخنی بگوید که نسبت به شرف و بالا بودن شخصیت او هتک نمی‌باشد اگرچه طبعاً از آن اذیت می‌شود - پس ظاهر آن است که تحمل آن واجب است.
۳- اگر جلوگیری ظالم از ودیعه، متوقف بر دادن مالی به او یا به غیر او باشد، پس اگر با دادن قسمتی از ودیعه باشد واجب است، پس اگر اهمال کند و ظالم همه ودیعه را بگیرد آن مقداری از ودیعه را که زیادتر از آنچه که با آن دست برمی‌داشته می‌باشد، ضامن می‌شود - نه تمام آن را - پس اگر با نصف دست برمی‌داشته ضامن نصف است و اگر با یک‌سوم دست برمی‌داشته ضامن دو سوم می‌باشد، و به همین منوال. و همچنین است حال در جایی که نزد او از یک نفر دو ودیعه باشد و ظالم با دادن یکی از آن‌ها دست برمی‌دارد، پس اهمال کند تا اینکه هر دو را بگیرد، پس اگر با دادن یکی از آن‌ها معیّناً دست برمی‌داشته ودیعه دیگر را ضامن است و اگر با دادن یکی از آن‌ها - نه به طور معیّن - دفع می‌شده ضامن ودیعه‌ای می‌شود که قیمت بیشتری دارد. و اگر جلوگیری ظالم متوقف بر این باشد که با دادن مالی که از خود ودیعه‌گیرنده است با او بسازد، دادن آن بر مستودع به طور تبرعی و مجانی واجب نیست و اما به قصد رجوع به مالک، چنانچه اذن گرفتن از مالک یا کسی که جای او است مانند حاکم در وقتی که دسترسی به مالک نیست، ممکن باشد، لازم است. پس اگر بدون اذن گرفتن، پرداخت کند حق ندارد برای گرفتن آنچه داده‌ به مالک مراجعه کند و اگر اذن گرفتن ممکن نباشد بنابر احتیاط (لازم) بر او واجب است که بپردازد و حق دارد - در صورت داشتن چنین قصدی - به مالک رجوع کند.

۴.۸ - بطلان ودیعه با مرگ و جنون مودع یا مستودع

ودیعه با مردن یا دیوانه شدن هر یک از مودع و مستودع باطل می‌شود؛ پس اگر کسی که مرده و یا دیوانه شده مودع باشد، ودیعه در دست مستودع امانت شرعی است که واجب است فوراً آن را به وارث مودع یا ولیّ او رد کند یا به آن‌ها اطلاع دهد، پس اگر بدون عذر شرعی اهمال کند، ضامن است. البته اگر اهمال به خاطر این باشد که نمی‌داند کسی که ادعای ارث می‌کند، وارث است، یا وارث منحصر به همان کسی است که وارث بودنش معلوم است و ازاین‌رو رد کردن و اعلام نمودن را تاخیر بیندازد تا تامل و تفحص‌ کند، بنابر اقوی ضمانی بر او نیست. و اگر وارث متعدد باشد، ودیعه را به همه آنان یا به کسی که جانشین همه آن‌ها است تحویل می‌دهد. و اگر به بعضی از آنان بدون اذن بقیه تحویل دهد، سهم بقیه را ضامن است. و اگر آنکه مرده یا دیوانه شده مستودع باشد ودیعه در دست وارث یا ولیّ او - بر فرضی که ودیعه زیر دست آن‌ها باشد - امانت شرعی است و بر آن‌ها واجب است به مودع یا جانشین او رد کنند یا به آن‌ها فوراً خبر دهند.

۴.۹ - وجوب رد ودیعه

۱- وقتی که ودیعه مطالبه شد، رد آن در اوّلین وقت ممکن واجب است؛ اگرچه مودع کافری باشد که مالش محترم است، بلکه بنابر احتیاط (واجب) اگرچه کافر حربی باشد که مالش مباح است. و آنچه که بر او واجب است این است که دستش را از آن بردارد و بین آن و بین مالک تخلیه نماید، نه آنکه آن را به نزد او منتقل کند، پس اگر ودیعه در صندوقی قفل شده یا اتاق بسته‌ای باشد و آن‌ها را به روی او باز کند و بگوید: ودیعه‌ات را بگیر، آنچه را که تکلیف داشته، ادا کرده است و از عهده آن بیرون آمده است، چنان که آنچه در صورت امکان بر او واجب است فوری بودن عرفی است، پس دویدن و مانند آن و بیرون آمدن فوری از حمام مثلاً و قطع کردن طعام و نماز اگرچه مستحب باشد و مانند آن‌ها، بر او واجب نیست. و آیا برای او تاخیر‌انداختن به‌منظور اینکه شاهد بگیرد جایز است؟ دو قول است؛ اقوای آن‌ها جواز آن است درصورتی‌که شاهد گرفتن موجب تاخیر زیاد نباشد وگرنه جایز نیست، خصوصاً اگر ودیعه گذاشتن بدون شاهد گرفتن بوده باشد. این در صورتی است که مودع، در تاخیر و عجله نکردن رخصت ندهد وگرنه اشکالی در عدم وجوب مبادرت و شتاب نیست.
۲- وقتی به سبب بیماری یا غیر آن برای مستودع نشانه مرگ پیدا شود بر او واجب است ودیعه را به مالک یا وکیل او در صورت امکان رد کند وگرنه به حاکم رد نماید. و در صورت نبودن حاکم وصیت می‌کند و بر آن شاهد می‌گیرد، پس اگر اهمال کند ضامن می‌باشد. و باید وصیت کردن و شاهد گرفتن طوری باشد که نتیجه‌اش حفظ ودیعه برای صاحب آن باشد، پس باید جنس و خصوصیت آن را ذکر کند و جای آن و مالک آن را بیان کند، پس کفایت نمی‌کند که بگوید: شخصی نزد من ودیعه‌ای دارد. البته اگر وارثش از ودیعه اطلاع داشته باشد و ثقه و امین باشد، به طور کلی لازم نبودن وصیت و شاهد، تقویت می‌شود.

۴.۱۰ - وجوب رد ودیعه در صورت ترس از تلف شدن

چنان که رد ودیعه هنگام مطالبه مالک واجب است، همچنین رد آن درصورتی‌که بر آن از تلف یا دزدی یا سوختن و مانند این‌ها بترسد واجب می‌باشد؛ پس اگر رساندن آن به مالک یا وکیل خاص یا عام او ممکن باشد که متعیّن همان است، وگرنه باید آن را به حاکم برساند درصورتی‌که حاکم بر حفظ آن قادر باشد. و اگر حاکم نباشد یا نزد حاکم هم در معرض تلف باشد، نزد شخص مورد اطمینان و امینی که بر حفظ آن توانایی دارد، ودیعه می‌گذارد.

۴.۱۱ - ودیعه گذاردن مال دزدی توسط دزد

اگر دزد آنچه را دزدیده نزد شخصی ودیعه بگذارد، برای او در صورت امکان جایز نیست آن را به دزد برگرداند، بلکه در دست او امانت شرعی است که واجب است آن را به صاحبش - درصورتی‌که او را بشناسد - برگرداند، وگرنه تا یک سال تعریف کرده، پس اگر صاحب آن را پیدا نکرد، احتیاط ترک نشود که از طرف صاحبش صدقه داده شود. و اگر صاحب آن بعد از این (صدقه دادن)، پیدا شد، او را بین اجر (اخروی) و غرامت، مخیّر می‌کند، پس اگر اجر صدقه را اختیار کند مال او می‌شود، و اگر غرامت بخواهد غرامت می‌دهد و اجر صدقه مال کسی است که‌ غرامت داده است، اگرچه بعید نیست حکم لقطه بر آن جاری شود.


الاختصاص؛ الامالی، صدوق؛ بحارالانوار؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ تحف العقول عن آل الرسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ التعریفات؛ تفسیرالتحریر و التنویر؛ التفسیر الکاشف؛ تفسیر نورالثقلین؛ تهذیب الاحکام؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ دعائم الاسلام؛ الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه؛ فرهنگ معارف اسلامی؛ فقه الصادق (علیه‌السلام)؛ فقه القرآن، راوندی؛ القواعد الفقهیه، بجنوردی؛ الکافی؛ کتاب الخلاف؛ الکشاف؛ کنزالعرفان فی فقه القرآن؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مختلف الشیعة فی احکام الشریعه؛ مستدرک الوسائل؛ مسند احمد بن حنبل؛ مصطلحات الفقه و معظم عناوینه الموضوعیه؛ المغنی والشرح الکبیر؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ وسائل الشیعه.


۱. لسان العرب، ج ۱، ص ۲۲۳، «امن»؛
۲. لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۸۴۱.
۳. التحقیق، ج ۱، ص ۱۵۰، «امن».
۴. المیزان، ج ۹، ص ۵۴.    
۵. التحریر والتنویر، ج ۸، ص ۲۰۳.    
۶. مفردات، ص ۹۰؛    
۷. التحقیق، ج ۱، ص ۱۵۰، «امن».
۸. لسان العرب، ج‌۱، ص‌۲۲۳؛
۹. فرهنگ معارف اسلامی، ج‌۱، ص‌۲۲۸.
۱۰. الروضة‌البهیه، ج۴، ص۲۳۵ ۲۳۶؛    
۱۱. کنزالعرفان، ج۲، ص ۷۶؛
۱۲. مصطلحات الفقه، ص ۸۷.
۱۳. الروضة‌البهیه، ج۴، ص۲۳۶     .
۱۴. کنزالعرفان، ج۲، ص۷۶.
۱۵. التعریفات، ص ۳۲۵.
۱۶. مصطلحات الفقه، ص ۵۵۵.
۱۷. بقره/سوره۲، آیه۲۸۳.    
۱۸. نساء/سوره۴، آیه۵۸.    
۱۹. یوسف/سوره۱۲، آیه۵۴.    
۲۰. یوسف /سوره۱۲، آیه۵۵.    
۲۱. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۲.    
۲۲. یوسف/سوره۱۲، آیه۶۳.    
۲۳. نساء/سوره۴، آیه۳۴.    
۲۴. بقره/سوره۲، آیه۲۸۳.    
۲۵. آل‌عمران/سوره۳، آیه۷۵.    
۲۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۶۴.    
۲۷. احزاب/ سوره۳۳، آیه ۷۲.    
۲۸. خمینی، روح‌الله، مصباح‌الهدایه، ص۵۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶.    
۲۹. خمینی، روح‌الله، آداب الصلاة، ص۳۲۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۳۰. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج۱۵، ص۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۹.    
۳۱. خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث، ص۴۷۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۳۲. خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث، ص۴۸۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۳۳. خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث، ص۶۳۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۳۴. خمینی، روح‌الله، ولایت فقیه، ص۸۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸.    
۳۵. خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۲۶۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.
۳۶. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۴، کتاب الودیعة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۷. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۴، کتاب الودیعة، مسالة۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۸. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۵، کتاب الودیعة، مسالة۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۳۹. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۵، کتاب الودیعة، مسالة۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۰. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۵، کتاب الودیعة، مسالة۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۱. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۶، کتاب الودیعة، مسالة۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۲. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۶، کتاب الودیعة، مسالة۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۳. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۶، کتاب الودیعة، مسالة۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۴. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۸، کتاب الودیعة، مسالة۱۳، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۵. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۶، کتاب الودیعة، مسالة۹، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۶. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۷، کتاب الودیعة، مسالة۱۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۷. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۷، کتاب الودیعة، مسالة۱۱، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۸. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۷، کتاب الودیعة، مسالة۱۲، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۴۹. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۸، کتاب الودیعة، مسالة۱۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۵۰. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۹، کتاب الودیعة، مسالة۱۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۵۱. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۴۰، کتاب الودیعة، مسالة۱۸، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۵۲. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۴۰، کتاب الودیعة، مسالة۱۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    
۵۳. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۲، تحریرالوسیلة، ج۱، ص۶۳۹، کتاب الودیعة، مسالة۱۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۹۹ ه ش.    



دائرةالمعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله«امانت در قرآن»    
• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.
ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)    ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی    






جعبه ابزار