امام موسی کاظم علیهالسلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوالحسن موسی بن جعفر (علیهالسّلام) (۱۲۸-۱۸۳ق)، ملقب به کاظم، عبد صالح و باب الحوائج، امام هفتم از
ائمه اثنیعشر (علیهمالسّلام) و نهمین
معصوم از
چهارده معصوم (علیهمالسّلام) است.
آن حضرت بعد از
شهادت امام صادق (علیه
السّلام) به
امامت رسید و ۳۵ سال امامت
شیعیان را بر عهده داشت. دوران امامت ایشان مصادف با چند تن از
خلفای عباسی بود که توسط خلفا از
مدینه به
عراق آورده شد و چندین سال در زندانهای آنها زندانی بود. دوران حیات آن حضرت همزمان با ظهور فرقههایی چون
اسماعیلیه،
فطحیه و
ناووسیه و معارضه آنان با امام کاظم (علیه
السّلام) در مسئله امامت بود.
برای آن حضرت فرزندان بسیاری ذکر کردهاند که معروفترین آنها
امام علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام) و
حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) است.
از امام کاظم (علیه
السّلام) معارف
اسلام در
توحید و
نبوت و امامت و
معاد، و احکام و آداب تربیتی ـ اخلاقی در قالب هزاران حدیث کوتاه و بلند، و شاگردان عالم عامل، و سیره عملی ارزشمند در میدانهای مختلف، و نسلی پاک و با برکت به یادگار مانده است.
آن حضرت بعد از چندین بار زندان شدنی، آخرالامر به دستور
هارون عباسی در زندان مسموم و به
شهادت رسید و در مقابر قریش
بغداد دفن گردید که امروزه به
حرم کاظمین در
شهر کاظمین مشهور است.
نام:
موسی بن جعفر.
کنیه: ابوابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضی، ابوعلی و ابواسماعیل.
القاب: کاظم (به جهت
حلم و فرو خوردن
خشم و
صبر بر مشقات و آلام زمانه)، صابر، صالح، امین و عبد صالح (به جهت کثرت
زهد و
عبادت).
نکته: آن حضرت در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.
منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.
تاریخ ولادت: هفتم
ماه صفر سال ۱۲۸ هجری. برخی نیز سال ۱۲۹ را ذکر کردند.
محل تولد: ابواء (منطقهای در میان
مکه و مدینه) در سرزمین
حجاز (عربستان سعودی کنونی).
میلادش برای امام صادق (علیه
السّلام) چنان شادیبخش بود که آن حضرت بههمین مناسبت سه روز جشن گرفت و مردم مدینه را اطعام نمود.
نسب پدری: امام
جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهم
السلام).
نام مادر: حُمَيْدَه مصفّاة. نامهای دیگری نیز مانند
حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز برای او نقل شده است. حمیده کنیزی از اهل بربر (مغرب) یا از اهل
اندلس (اسپانیا) بوده است و نام پدر این بانو را صاعد بربری گفتهاند. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق (علیه
السّلام) زنان را در یادگیری مسائل و احکام دینی به ایشان ارجاع میداد. و دربارهاش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکی، مانند شمش طلا. پیوسته
فرشتگان او را حفاظت و پاسبانی نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتی که از
خدای متعال برای من و حجت پس از من است.» برادران دیگر امام از این بانو
اسحاق و
محمد دیباج بودهاند.
خصوصیات ظاهری: قد متوسط و رنگ سبزه سیر و محاسن انبوه داشت. نقش نگینش «حسبی اللّه» و به روایتی «الملک للّه وحده» بود.
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام
جعفر صادق (علیه
السّلام)، در
شوال ۱۴۸ هجری تا رجب سال ۱۸۳ هجری، به مدت ۳۵ سال. آن حضرت در سن بیست سالگی به امامت رسید.
تاریخ و سبب شهادت: ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجری، در سن ۵۵ سالگی، به وسیله زهری که در زندان
سندی بن شاهک به دستور هارون الرشید به آن حضرت خورانیده شد.
محل دفن: مکانی به نام مقابر قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.
۱- فاطمه
بنت علی.
۲- نجمه.
نجمه، مادر امام رضا (علیه
السّلام) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاکیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (علیه
السّلام)، او را که کنیزی از اهالی مغرب بود، خرید و به منزل برد. نجمه در خانه امام صادق (علیه
السّلام)، حمیده خاتون را بسیار احترام میکرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچگاه نزدش نمینشست!
روزی حمیده در عالم رویا،
رسول اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را دید که به او فرمودند: ای حمیده! نـجمه را به ازدواج فرزند خود
موسی درآور زیرا از او فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روی زمین باشد. پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام کاظم (علیه
السّلام) فرمود: پسرم!. نـجمه بانویی است که من هرگز بهتر از او را ندیده
ام، زیرا در زیرکی و محاسن اخلاق، مانندی ندارد. من او را به تو میبخشم، تو نیز در حق او نیکی کن. ثـمـره ازدواج امام
مـوسی بن جعفر (علیه
السّلام) و نجمه، نوری شد که در شکم مادر به
تسبیح و
تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینی نمیکرد و چون به دنیا آمد، دستها را بر زمین گذاشت، سر را به سوی آسمان بلند کرد و لبهای مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش راز و نیاز میکرد. پس از تولد امام هشتم (علیه
السّلام)، این بانو، ارزشی فراتر یافت.
بنا به گفته
شیخ مفید در
الارشاد امام
موسی الکاظم (علیه
السلام) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت که هجده تن از آنها پسر بودند و علی
بن موسی الرضا (علیهماالسلام) امام هشتم افضل ایشان بود.
از جمله فرزندان مشهور آن حضرت،
احمد بن موسی و
محمد بن موسی و
ابراهیم بن موسی بودند.
یکی از دختران آن حضرت، فاطمه معروف به معصومه (
سلاماللهعلیها) است که قبرش در
قم مزار شیعیان جهان است.
عدد اولاد آن حضرت را کمتر و بیشتر نیز گفتهاند.
۱- محمد
بن موسی (علیه
السلام)؛ ۲-
حمزه بن موسی (علیه
السلام)؛ ۳-
عبداللّه بن موسی (علیه
السلام)؛ ۴-
اسحاق بن موسی (علیه
السلام)؛ ۵-
عبیداللّه بن موسی (علیه
السلام)؛ ۶-
زید بن موسی (علیه
السلام)؛ ۷-
حسین بن موسی (علیه
السلام)؛ ۸-
فضل بن موسی (علیه
السلام)؛ ۹-
سلیمان بن موسی (علیه
السلام)؛ ۱۰- امام علی
بن موسی الرضا (علیه
السلام)؛ ۱۱- ابراهیم
بن موسی (علیه
السلام)؛ ۱۲-
عباس بن موسی (علیه
السلام)؛ ۱۳-
قاسم بن موسی (علیه
السلام)؛ ۱۴-
اسماعیل بن موسی (علیه
السلام)؛ ۱۵-
جعفر بن موسی (علیه
السلام)؛ ۱۶-
هارون بن موسی (علیه
السلام)؛ ۱۷-
حسن بن موسی (علیه
السلام)؛ ۱۸- احمد
بن موسی (علیه
السلام).
۱- خدیجه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۲- علیّه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۳- آمنه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۴- حسنه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۵- بریهه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۶- عائشه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۷-
ام سلمه بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۸- میمونه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۹-
ام کلثوم
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۰- فاطمه کبری
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۱- فاطمه صغری
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۲- رقیّه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۳- حکیمه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۴-
ام ابیها
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۵- رقیّه صغری
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۶- کلثوم
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۷-
ام جعفر بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۸- لبابه
بنت موسی (علیه
السلام)؛ ۱۹- زینب
بنت موسی (علیه
السلام).
یکی از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به
حضرت معصومه (علیهاالسلام) که برای دیدار برادرش
امام رضا (علیهالسّلام) عازم
ایران شده بود، در
شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیماری، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هماکنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعی است.
امام
موسی کاظم (علیه
السلام) چندین برادر داشت.
در زمان حیات امام صادق (علیه
السلام) کسانی از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ایشان
اسماعیل امام خواهد شد.
اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت ولی کسانی مرگ او را باور نکردند و او را همچنان امام دانستند.
پس از وفات حضرت صادق (علیه
السلام) عدهای از اینان چون از حیات اسماعیل مأیوس شدند، پسر او محمد
بن اسماعیل را امام دانستند و اسماعیلیه امروز بر این عقیده هستند و پس از او پسر او را امام میدانند و سپس پسرش را و ... به تفصیلی که در کتب اسماعیلیه مذکور است.
پس از وفات حضرت صادق (علیه
السلام) بزرگترین فرزند ایشان عبداللّه نام داشت که بعضی او را
عبداللّه افطح میدانند. این عبداللّه مقام و منزلت پسران دیگر حضرت صادق (علیه
السلام) را نداشت و به قول شیخ مفید در الارشاد متهم بود که در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترین برادرانش از جهت سن و سال بود، ادعای امامت کرد و برخی نیز از او پیروی کردند. اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند روی از او برتافتند و فقط عده قلیلی از او پیروی کردند که به فطحیه موسوم هستند.
اسحاق برادر دیگر امام
موسی کاظم (علیه
السلام) به
ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود و امامت برادرش
موسی کاظم (علیه
السلام) را قبول داشت و از پدرش روایت میکرد که او تصریح بر امامت آن حضرت کرده است.
برادر دیگر آن حضرت به نام محمد
بن جعفر مردی سخی و شجاع و از
زیدیه جارودیه بود و در زمان
مامون در
خراسان وفات یافت.
امام
موسی بن جعفر (علیه
السّلام) بعد از رحلت پدر عالیقدرش ادارهکننده فکری و علمی دانشگاه وسیع و بزرگی بود که از پدر به ارث برده بود. مکتبی که همواره در حال توسعه و گسترش، و در برگیرنده هزاران دانشجو و استاد و طالب علم بود.
با اینکه صدها نفر از محضر پر فیض آن حضرت تلمذ و کسب
علم و دانش نمودهاند و اخبار و احادیث و دریافتهای خود را نقل کردهاند ولی در میان اصحاب حدیث، و راویان اخبار، هیجده نفر به صدق و امانت معروف گردیدهاند که در صدق و راستگویی و اطمینان گفتاری جای آنان، گفتگو نیست و منقولات آنان مهر صحت و اعتبار را خورده است و به تعبیر اهل فن
اصحاب اجماع هستند و همگان بر درستی روایات آنان اعتراف نمودهاند که شش تن از آنان از یاران و شاگردان
امام باقر (علیهالسّلام) و شش نفر از یاران و شاگردان امام صادق (علیه
السّلام) و شش تن دیگر از یاران و خواص شاگردان امام
موسی بن جعفر (علیه
السّلام) بودهاند که عبارتند از: ۱-
یونس بن عبدالرحمان. ۲-
صفوان بن یحیی فروشنده شاپوری. ۳
محمد بن ابیعمیر. ۴-
عبدالله بن مغیره. ۵-
حسین بن محبوب سراد. ۶-
احمد بن ابینصر بزنطی.
علاوه بر اینها شاگردان بسیاری تربیت نمودهاند. در شرححال یونس
بن عبدالرحمان نوشتهاند که او
سلمان عصر خود بوده است و سی رساله در زمینههای مختلف
اسلامی نوشته است و روزگار خود را با تالیف کتاب میگذراند مگر آنکه مشغول نماز یا زیارت یا ملاقات برادران ایمانی خود بود.
عبدالله بن حبیب بجلی، یکی دیگر از شاگردان و اصحاب امام هفتم و هشتم به شمار میآید که راویان حدیث و سیرهنویسان بر وثاقت و مورد اعتماد بودن او اتفاق کلمه دارند،
کشی در کتاب
رجال خود گوید: او روزی به امام ابوالحسن عرض کرد آیا شما از من راضی و خشنود نیستید؟ امام فرمود: به خدا قسم!
خداوند و
رسول خدا نیز از شما راضی و خشنود هستند.
یکی دیگر از رجالنویسان و درایهشناسان
اسلامی میگوید:
عبدالله بن جندب را در
عرفه مشاهده کردم که بهترین موقف عرفهای بود که دیده بودم او دستهای خود را به سوی آسمان برداشته بود و اشک چشمان او از صورت او غلتیده و به زمین میافتاد و
دعا میکرد. پس از مراجعت از عرفه به او گفتم خوش به حال تو که بهترین حال را داشتی و در پاسخ گفت: به خدا جز به نفع برادران دینی دعای دیگری نداشتم چون پیشوایم امام
موسی فرموده است هر فردی که پشت سر برادر مؤمن خود دعا کند از
عرش الهی ندا داده میشود که در مقابل هر کدام از خواستههایی که به نفع برادر دینی انجام دادهای چند برابر آن، در حق تو پذیرفته میشود. نمیدانم دعاهای من مستجاب گردیده است یا نه؟
ابن بزیع، یکی دیگر از اعیان و رجال بزرگ شیعه و از شاگردان مبرز و از روایتگران احادیث اهل بیت میباشد. نامش محمد
بن اسماعیل یکی از علاقمندان
اهل بیت است که هم از امام هفتم و هم از پیشوای هشتم کسب فیض و علم نموده است و طبق امر امام، در تشکیلات و دستگاه
بنی عباس هم شغل مهمی برگزیده و یکی از مشاورین خاص حکومت بود. امام رضا (علیه
السّلام) به او فرمودند: در دستگاههای اداری ستمگران، کسانی از صلحا و نیکوکاران وجود دارند که خداوند متعال بلا و آفت را بوسیلهء آنان از اولیای خود بر میگرداند، و امور مسلمانان را با کمک آنان، اصلاح میکند، افراد با ایمان را از ضرر و گرفتاری نجات میبخشد. آنان پناه نیازمندان از اهل ایمان هستند.
محمد بن علی
بن نعمان یکی از افاضل شاگردان مکتب تربیتی امام ششم و امام هفتم میباشد که در مباحثات اعتقادی و مناظرات کلامی، مهارت و تبحر خاصی داشت و این قبیل مباحث از طرف امام (علیه
السّلام) به او محول میگردید. دفاعیات او از مقام ولایت اهل بیت فراوان صورت گرفته است و گفتگوهای متعددی با رؤسای ادیان و مذاهب انجام داده است که در همه پیروزی با او بوده است گویند روزی
ابوحنیفه به او گفت: آیا راست است که تو معتقد به
رجعت و بازگشت مجدد هست؟ گفت: آری. ابوحنیفه با مسخره و استهزاء گفت: پس پانصد دینار به من قرض بده و هنگام بازگشت مجددا من به تو پرداخت مینمایم. مؤمن طاق: عیب ندارد در صورتی که تو به من تعهد بسپاری که هنگام رجعت به صورت میمون یا دیگر مسخ شدهها بر نگردی بلکه به صورت انسان باشی تا بتوانم طلب خود را وصول نمایم ابوحنیفه شرمنده و عاجز از پاسخ شد.
او پس از رحلت امام صادق (علیه
السّلام) با ابوحنیفه روبرو گردید، وی به صورت شماتت از مؤمن پرسید: امام تو هم از دست رفت. مؤمن پاسخ داد: آری! امام من رحلت نمود ولی امام و پیشوای تو تا وقت معلوم مهلت داده شده است (اشاره به
شیطان است که
قرآن میفرماید: من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم…).
۱.
علی بن یقطین؛
۲.
ابوصلت بن صالح هروی؛
۳.
اسماعیل بن مهران؛
۴.
حمّاد بن عیسی؛
۵.
عبدالرحمن بن حجّاج بجلی؛
۶.
عبداللّه بن یحیی کاهلی؛
۷.
مفضّل بن عمر کوفی؛
۸.
هشام بن حکم؛
۹. یونس
بن یعقوب.
۱.
مروان بن محمد اموی – معروف به مروان حمار (۱۲۶ – ۱۳۲ ق.)؛
۲. ابوالعباس
سفاح عباسی (۱۳۲ – ۱۳۶ ق.)؛
۳.
منصور عباسی (۱۳۶ – ۱۵۸ ق.)؛
۴.
مهدی عباسی (۱۵۸ – ۱۶۹ ق.)؛
۵.
هادی عباسی (۱۶۹ – ۱۷۰ ق.)؛
۶.
هارون الرشید (۱۷۰ – ۱۹۳ ق.).
امام كاظم (علیه
السلام) همانند پدران در فضيلتهاى اخلاقى و عملى آموزگار و نمونه ديگران بود.
حضرتش در علم و حلم و تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات و سخاوت و بخشندگی ضربالمثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت میفرمود.
شبها بطور ناشناس در کوچههای مدینه میگشت و به مستمندان کمک میکرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد
دینار در کیسهها میگذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت میکرد.
کیسههای
موسی بن جعفر در
مدینه معروف بود و اگر به کسی یک صره (کیسه) میرسید بینیاز میگشت. با این همه در اتاقی که نماز میگزارد جز بوریا و
مصحف و
شمشیر چیزی نبود.
منش و سلوک
موسی بن جعفر (علیه
السلام) همگان را متأثّر مىساخت، چنان كه بنابر روايات، چون او را در زندان حبس كردند، زندانبانان را منقلب ساخت و بدو
ایمان آوردند.
درباره
دانش امام کاظم (علیه
السلام) روايت كردهاند كه از همان كودكى شگفتى مردم را بر مىانگيخت.
امام
موسی الکاظم (علیه
السلام) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسأله میپرسیدند و کسب علم میکردند.
حضرت امام
موسی کاظم (علیه
السّلام) عابدترین و زاهدترین، فقیهترین، سخیترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هرگاه دو سوم از شب میگذشت نمازهای نافله را به جا میآورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه میداد و هنگامی که وقت
نماز صبح فرا میرسید، بعد از نماز شروع به دعا میکرد و از ترس خدا آنچنان گریه میکرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته میشد و هرگاه قرآن میخواند مردم پیرامونش جمع میشدند و از صدای خوش او لذّت میبردند.
آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته میشد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گردید.
شیخ مفید درباره آن حضرت میگوید: او عابدترین و فقیهترین و بخشندهترین و بزرگ منشترین مردم زمان خود بود، زیاد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت.
این جمله را زیاد تکرار میکرد: «اللهم انی اسالک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب؛ خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آید راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی
عفو را به من ارزانی دار».
هیچکس مثل او حافظ قرآن نبود، با آواز خوشی قرآن میخواند، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل میداد، شنوندگان از شنیدن قرآنش میگریستند، مردم مدینه به او لقب ” زین المجتهدین ” داده بودند.
از صفات والاى اخلاقى امام كاظم (علیه
السلام)،
احسان و نيكى به مردم بود. نيازمندان بدو حاجت مىبردند و نياز خويش را از او بر مىآوردند و باب الحوائجاش مىدانستند. لقب مشهور امام (علیه
السلام) «كاظم» است به معناى كسى كه هنگام خشم ، خويشتندارى مىكند و خشم خود را فرو مىبرد و به آسانى از ديگران در مىگذرد.
امام
موسی بن جعفر (علیه
السّلام) بسیار به سراغ فقرا میرفت. شبها در ظرفی پول و آرد و خرما میریخت و به وسایلی به فقرای مدینه میرساند، در حالی که آنها نمیدانستند از ناحیه چه کسی است. مردم مدینه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند، شور و ولوله و غوغایی عجیب کردند. آن روزها فقرای مدینه دانستند چه کسی شبها و روزها برای دلجویی به خانه آنها میآمده است.
مردی از تبار
عمر بن خطاب در مدینه بود که او را میآزرد و
علی (علیهالسّلام) را
دشنام میداد. برخی از اطرافیان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بکشیم، ولی حضرت به شدّت از این کار نهی کرد و آنان را شدیداً سرزنش فرمود. روزی سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدینه، به کار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وی شد.
آن مرد فریاد برآورد: زراعت ما را خراب مکن، ولی امام به حرکت خود در مزرعه ادامه داد وقتی به او رسید، پیاده شد و نزد وی نشست و با او به شوخی پرداخت، آنگاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از این بابت زیان دیدی؟ گفت: صد دینار. فرمود: حال انتظار داری چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: من از غیب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسیدم چه مبلغ از آن عایدت شود؟ گفت: انتظار دارم دویست دینار عایدم شود. امام به او سیصد دینار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جایش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسید و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را دید که نشسته است.
وقتی آن حضرت را دید، گفت: خداوند میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد. یارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو که تا حال خلاف این را میگفتی. او نیز به دشنام آنها و به دعا برای امام
موسی (علیه
السّلام) پرداخت. امام (علیه
السّلام) نیز به اطرافیان خود که قصد کشتن او را داشتند فرمود: آیا کاری که شما میخواستید بکنید بهتر بود یا کاری که من با این مبلغ کردم؟ و بسیاری از اینگونه روایات، که به اخلاق والا و سخاوت و شکیبایی آن حضرت بر سختیها و چشمپوشی ایشان از مال دنیا اشارت میکند، نشانگر کمال انسانی و نهایت عفو و گذشت آن حضرت است.
بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (علیه
السلام) (۱۴۸ ه.ق.) در بیست سالگی به امامت رسید و ۳۵ سال رهبری و ولایت
شیعیان را بر عهده داشت.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حديث مشهور
جابر انصاری با صراحت از امامت حضرت كاظم (علیه
السلام) ياد كرده است و نيز امام صادق (علیه
السلام) آشكارا او را امام پس از خود مىخواند.
برترى امام كاظم (علیه
السلام) بر مردمان روزگار خويش نيز دليلى ديگر بر امامت او است؛ چنانكه
ابن حجر هیثمی از علماى
سنّیمذهب درباره ايشان مىگويد: «
موسى كاظم در علم و معرفت و كمال و فضل وارث پدر خويش بود. او از همه كس پارساتر و داناتر و بخشندهتر بود.»
جلالت قدر و علو شأن و مکارم اخلاق و دانش وسیع حضرت امام
موسی کاظم (علیه
السلام) بهقدری بارز و روشن بود که اکثریت
شیعه پس از وفات امام صادق (علیه
السلام) به امامت او گرویدند و علاوه بر این بسیاری از شیوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (علیه
السلام) مانند
مفضل بن عمر جعفی و
معاذ بن کثیر و
صفوان جمال و
یعقوب سراج نص صریح امامت حضرت
موسی الکاظم (علیه
السلام) را از امام صادق (علیه
السلام) روایت کردهاند و بدینترتیب امامت ایشان در نظر اکثریت شیعه مسجل گردید.
دوران سی و پنج ساله امامت
موسی بن جعفر مصادف بود با اوج قدرت حکومت بنی عباس و همزمان با چهار تن از حاکمان عباسی به نامهای منصور دوانیقی، مهدی عباسی، هادی عباسی و هارون الرشید که حضرت نیز به فراخور شرایط زمانیِ حساسِ هر یک، وظیفه سنگین امامت و هدایت امّت را به بهترین شکل ممکن به دوش کشید، و اگرچه با حوادث سهمگین و خونینی همچون
واقعه فخ و شهادت مظلومانه گروهی از آل علی (علیه
السلام) روبرو گردید، ولی لحظهای از وظیفه خطیر خود کوتاهی ننمود
فعّاليّتهاى امام كاظم (علیه
السلام) را بر دو دسته دانستهاند:
۱. فعّاليّتهاى علمى و فكرى و چارهجويى براى رويارويى با عقايد نادرست و بدعتها و واپسگرايىها.
امام (علیه
السلام) شاگردانى پرورانيد تا به واسطه آنان آموزههاى راستين دينى و شيعى را ميان مردم بگستراند. شاگردان به محضر امام بار مىيافتند و در مجلس ايشان مىنشستند و چون فتوا يا كلامى علمى مىشنيدند، مىنوشتند و ثبت مىكردند.
۲. فعّاليت ديگر امام (علیه
السلام) هدايت و نظارت بر پايگاههاى مردمى و هواخواهان خويش بود. امام (علیه
السلام) از اين گذر مىكوشيد افزون بر حفظ رابطه خويش با شيعيان و هدايت آنان، موضع منفى خود در برابر حكومت را نيز بدانان منتقل كند و در همين مسير، همواره نارضايتى خويش از ارباب حكومت را آشكار مىساخت و همكارى با آنان را حرام مىشمرد.
مناظره سرزنشآميز امام (علیه
السلام) با هارون الرّشيد در مرقد مطهّر پيامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در پيش بزرگان و فرماندهان كشورى و لشكرى را مىتوان از اينگونه فعّاليّتها شمرد.
محور فعالیتهای امام امور زیر بود.
اول –
تبلیغ دین خداوند و گسترش
فرهنگ اسلام، تبیین و تشریح معارف و
احکام الهی در قالب احادیث بلند و کوتاه و پاسخ به سوالات شفاهی و کتبی و...
دوم- پرورش انسانهای مستعد و تربیت شاگردان والامقام و شاخص در میدان علم و عمل و حفظ و حراست آنان.
سوم- مبارزه بیامان با حاکمان جور و ستم و غاصبان خلافت و شکستن صولت شیطانی آنان در میدانهای مختلف و تشریح مبانی حق.
چهارم- تربیت یاران مدیر و مدبّر و خودساخته و نفوذ دادن آنان در مراکز حساس حکومتی، تا مرز وزارت و استانداری، به منظور خنثیسازی نقشههای مخرب و دینسوز دشمنان، کمک به مظلومان و محرومان و دفاع از حریم شیعیان.
پنجم- ساماندهی شیعیان با شیوههای مختلف تربیتی، عملی، مناظرههای سیاسی و...
امام (علیه
السلام) در این مسیر، نهایت تلاش خویش را مبذول داشت و در مواقع لازم از اهرمهای فوقالعادهای همچون استفاده از
معجزه، دعای مستجاب و بهکارگیری علم امامت امام کاظم (علیه
السّلام) بهره برد.
از مشکلات روزهای نخستین امامت
موسی بن جعفر (علیه
السلام)، ادّعای امامت دروغین برادر بزرگتر حضرت، عبدالله افطح، بود که گروهی را به دنبال خود کشید و فرقه فطحیه به همین ترتیب شکل گرفت. هر چند با برخورد روشنگرانهی امام، عبدالله با شکست روبرو گردید.
روش امام آنچنان دقیق و حساس بود که تلاش چشمگیر و جاسوسیهای مداوم حاکمان عباسی برای بهدست آوردن سرنخی از اقدامات امام (علیه
السّلام) بینتیجه بود، و امام همچنان در همه زمینهها موفق و کارآمد به پیش میرفت و در اوج اقتدار معنوی و اجتماعی قرار داشت، به گونهای که نگاه کل
جهان اسلام متوجّه ایشان بود.
سرانجام هارون الرشید برای دستگیری امام شخصاً به صحنه آمد و طی صحنهسازی در کنار قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به جوسازی علیه امام پرداخت و او را در یک جلالت ظاهری ولی در پردهای از ابهام با تشکیل دو کاروان مختلف از مدینه تبعید کرد و بارها به
زندان انداخت. هارون چندین بار به
ترور حضرت اقدام نمود و در بعضی موارد شخصاً وارد شد که هر بار ناموفّق بود.
امام هفتم (علیه
السلام) با جمع روایات و احادیث و احکام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان،
اسلام راستین را که با تعالیم و مجاهدات پدرش
جعفر بن محمد (علیهماالسلام) نظم و استحکام یافته بود حفظ و تقویت کرد و در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری نمود که جان خود را فدا ساخت.
از امام
موسی بن جعفر (علیه
السّلام) دریای بیکرانی از معارف
اسلام در
توحید و
نبوت و
امامت و
معاد، و احکام و آداب تربیتی ـ اخلاقی در قالب هزاران حدیث کوتاه و بلند، و شاگردان عالم عامل، و سیره عملی ارزشمند در میدانهای مختلف، و نسلی پاک و با برکت به یادگار مانده است.
یادگارهای علمی و فکری امام
موسی بن جعفر (علیه
السّلام) که در کتابهای حدیث،
فقه،
کلام و
تفسیر ثبت گردیده است یکی از بهترین و غنیترین میراثها و ذخائر علمی و عملی است که اصول زندگی و روشهای تربیتی و معارف را با استوارترین بیانها، در اختیار پویندگان آن معارف، قرار داده و اسرار آفرینش را با عالیترین بیانات خود، توضیح میدهد.
برخى از مهمترين موضوعات يادكردنىِ روزگار امام كاظم (علیه
السلام) عبارتاند از:
الف. برخاستن جنبشهاى انقلابى كه امام (علیه
السلام) برخى از آنها را تأييد مىكرد؛ همانند جنبش شهيد فخ.
ب. سازماندهى نظام سرّى رابطان به دست امام (علیه
السلام) كه وظيفه داشتند ارتباط ايشان را با شيعيان سامان دهند و فرمانهاى مقام امامت را بدانان برسانند.
ج. پيدايى برخى مسلکهاى انحرافى و اوجگيرى فعاليّتهاى عقيدتى و سياسى آنها.
برخى از اين مسلكها ادّعاى تشيّع نيز سر مىدادند، ولى به هيچ روى مقبول امام (علیه
السلام) نبودند. فرقههاى
ناووسیّه،
اسماعیلیّه،
مبارکیّه،
سمطیّه و
فطحیّه چنين بودند. پديد آمدن اين فرقهها در قلمرو مكتب تشيّع شرايط حساسى را براى امام (علیه
السلام) پديد آورد كه تا آن زمان بىسابقه بود. امام (علیه
السلام) با تدبيرى خاص، توانست شيعيان را از اين چالش فكرى و عقيدتى برهاند و امامتِ مقبول آيين
اسلام را براى آنان نمايان سازد.
د. سازشناپذيرى امام كاظم (علیه
السلام) در برابر حكومت و كژروىهاى ديگر جامعه
اسلامى، مسئلهاى را پيش آورد كه براى امامان پيشين پيش نيامده بود. امام (علیه
السلام) براى مدّتى طولانى در زندان حبس شد.
حاكمان عبّاسى از وجود امام (علیه
السلام) بيمناک بودند و هر از چند گاهى ايشان را به زندان مىانداختند. روزگار حبس امام (علیه
السلام) در عهد هارون الرّشيد طولانىتر بود و بارها به زندان رفت.
مهدی خلیفه عباسی امام را در
بغداد بازداشت کرد اما بر اثر خوابی که دید و نیز تحت تأثیر شخصیت امام از او عذرخواهی نمود و به مدینهاش بازگرداند.
گویند که مهدی از امام تعهد گرفت که بر او و فرزندانش خروج نکند.
این روایت نشان میدهد که امام کاظم (علیه
السلام) خروج و قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمیدانسته است.
امام کاظم (علیه
السلام) با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بودهاند به قدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشتهاند که او را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز میدانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت گردیده و مهدی به حبس او فرمان داده است.
زمخشری در
ربیع الابرار آورده است که هارون فرزند مهدی در یکی از ملاقاتها به امام پیشنهاد نمود
فدک را تحویل بگیرد و حضرت نپذیرفت، وقتی اصرار زیاد کرد فرمود میپذیرم به شرط آنکه تمام آن ملک را با حدودی که تعیین میکنم به من واگذاری.
هارون گفت حدود آن چیست؟ امام فرمود یک حد آن به عدن است، حد دیگرش به
سمرقند و حد سومش به افریقیه و حد چهارمش کناره دریا تا ارمینیه و خزر است.
هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی میماند؟ امام فرمود: میدانستم که اگر حدود فدک را تعیین کنم آن را به ما مسترد نخواهی کرد. (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور
اسلام حق من است) از آن روز هارون کمر به قتل
موسی بن جعفر (علیهماالسلام) بست.
هارون در سفرش به مدینه هنگام زیارت قبر رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در حضور سران
قریش و رؤسای قبایل و علما و قضات بلاد
اسلام گفت:
السلام علیک یا رسول اللّه،
السلام علیک یا ابن عم، و این را از روی فخرفروشی به دیگران گفت.
امام کاظم (علیه
السلام) حاضر بود و فرمود:
السلام علیک یا رسول اللّه،
السلام علیک یا ابت (یعنی
سلام بر تو ای پدر من).
میگویند رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهرهاش نمودار گردید.
درباره حبس امام
موسی (علیه
السلام) به دست هارون الرشید، شیخ مفید در الارشاد روایت میکند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام،
یحیی بن خالد بن برمک بوده است.
زیرا هارون فرزند خود
امین را به یکی از مقربان خود به نام
جعفر بن محمد
بن اشعث که مدتی هم والی
خراسان بوده است سپرده بود و یحیی
بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد،
جعفر بن محمد
بن اشعث را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و
برمکیان از مقام خود بیفتند.
جعفر بن محمد
بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام
موسی (علیه
السلام)، و یحیی این معنی را به هارون اعلام میداشت. سرانجام یحیی
بن خالد، پسر برادر امام را به نام
علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و
جعفر نزد هارون بدگویی کند.
میگویند امام هنگام حرکت علی
بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار میخواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک
اسلامی مال به او میدهند تا آنجا که ملکی را توانست به سی هزار دینار بخرد.
هارون در آن سال به
حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) گفت یا رسول اللّه از تو پوزش میخواهم که
موسی بن جعفر را به زندان میافکنم زیرا او میخواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد.
آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به
بصره نزد والی آن عیسی
بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسی پس از مدتی نامهای به هارون نوشت و گفت که
موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و
نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد.
هارون امام را به بغداد آورد و به
فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به
فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد.
چون امام در خانه فضل نیز به نماز و
روزه و
قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد.
هارون عبّاسى، وجود امام كاظم (علیه
السلام) را در زندان نيز تاب نياورد و فرمان داد ايشان را مسموم كنند.
آخرالامر یحیی امام را به سندی
بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد. بدينسان، امام (علیه
السلام) به سال ۱۸۳ ه. در پنجاه و پنج سالگى در زندان بغداد به شهادت رسيد.
چون آن حضرت وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش (كاظمين عراق) دفن کردند.
تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم
صفر یا پنجم یا بیست و پنجم
رجب سال ۱۸۳ ه.ق. در ۵۵ سالگی گفتهاند.
۱.
شهادت امام جعفر صادق (علیه
السّلام)، پدر ارجمند امام
موسی کاظم (علیه
السّلام)، به دست
منصور دوانیقی، در سال ۱۴۸ هجری.
۲. پیدایش انشعاباتی در
مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق (علیه
السّلام) و معارضه آنان با امام
موسی کاظم (علیه
السّلام) در مسئله امامت.
۳. ادعای امامت و جانشینی امام
جعفر صادق (علیه
السّلام)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام
موسی کاظم (علیه
السّلام) و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.
۴. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق (علیه
السّلام) از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام
موسی کاظم (علیه
السّلام).
۵. مرگ منصور دوانیقی، در سال ۱۵۸ هجری، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدی عباسی، فرزند منصور.
۶. احضار امام
موسی کاظم (علیه
السّلام) به بغداد و زندانی نمودن ایشان در آن شهر، به دستور
مهدی عباسی.
۷. زندانی شدن امام
موسی کاظم (علیه
السّلام) در بغداد، در دوران حکومت
هادی عباسی.
۸. مبارزات منفیِ امام
موسی کاظم (علیه
السّلام) با دستگاه حکومتیِ
هارون الرشید، در مناسبتهای گوناگون.
۹. بدگویی و سعایت علی
بن اسماعیل، برادرزاده امام
موسی کاظم (علیه
السّلام) از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئهچینی یحیی برمکی، وزیر اعظم هارون.
۱۰. دستگیری امام کاظم (علیه
السّلام) در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسی
بن جعفر در بصره، به دستور هارون الرشید، در سال ۱۷۹ هجری.
۱۱. انتقال امام (علیه
السّلام) از زندان بصره به زندان فضل
بن ربیع در بغداد.
۱۲. انتقال امام (علیه
السّلام) از زندان فضل
بن ربیع به زندان فضل
بن یحیی برمکی.
۱۳. مراعات کردن حال امام (علیه
السّلام) در زندان، توسط فضل
بن یحیی و عکسالعمل شدید هارون به این قضیه.
۱۴. مضروب و مقهور شدن فضل
بن یحیی، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام (علیه
السّلام) در زندان.
۱۵. انتقال امام (علیه
السّلام) از زندان فضل
بن یحیی به زندان سندی
بن شاهک.
۱۶. مسموم کردن امام (علیه
السّلام) با خرمای زهرآلود، توسط سندی
بن شاهک در زندان.
۱۷. شهادت امام کاظم (علیه
السّلام) به خاطر مسمومیت در زندان سندی
بن شاهک، در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجری.
۱۸. انتقال پیکر مطهر امام
موسی کاظم (علیه
السّلام) به جِسر (پل) بغداد و فراخوانیِ مردم برای دیدن آن توسط ماموران هارون الرشید.
۱۹. انزجار
سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقی از تحقیر پیکر امام
موسی کاظم (علیه
السّلام)، توسط ماموران حکومتی، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شان پیکر آن حضرت و به خاکسپاری در مقابر قریش بغداد.
امام خمینی درباره امام
موسی کاظم (علیه
السلام) تصریح دارد که سجدههای طولانی امام
موسی کاظم (علیه
السلام) شهرت داشت
و
امام معصوم به فرزند خود سفارش کرد در
عبادت خداوند بکوشد و هیچگاه خود را از تقصیر و کوتاهی در عبادت و طاعت خداوند مبرا نداند.
ایشان حضرت امام
موسی کاظم (علیه
السلام) را در سرودههای خود به دارنده قدرت و
حلم ستوده است.
امام خمینی در نوشتههای خود برخی از سخنان امام کاظم (علیه
السلام) را درباره
تفسیر قرآن و نیز به مبارزات امام
موسی کاظم (علیه
السلام) با افراد منحرف و سران فرقههای بدعتگذار مانند علی
بن حمزه بطائنی از سران جریان
واقفیه اشاره کرده است.
امام خمینی در آثار خود نمونههایی از سخنان امام کاظم (علیه
السلام) در موضوعات ارزشها و تعلیمات
اسلام و راههای خودسازی و
تزکیه نفس،
تشویق به خدمت مؤمن و احکام و شرایع در ابواب مختلف آن از جمله
حرمت ربا، خرید و فروش میته، تذکیه حیوانات حرامگوشت، خرید و فروش
آلات قمار و
فلسفه احکام را بازگو کرده است.
امام خمینی یادآور شده است که امام
موسی کاظم (علیه
السلام) در راه
اسلام مانند دیگر اولیای خدا، رنجها و محنت کشیده
و به دست
خلفای عباسی سالها زندانی شد، زیرا امام
موسی کاظم (علیه
السلام) حاکمان عباسی را لایق
خلافت نمیدانست و آنان را
طاغوت میشمرد.
امام خمینی خاطرنشان ساخته که
هارون الرشید به جهت اقبال مردم به امام کاظم (علیه
السلام) و ترس از به خطر افتادن حکومت خود با حضرت بسیار دشمنی میکرد.
•
امام علی علیه السلام •
امام حسن علیه السلام •
امام حسین علیه السلام •
امام سجاد علیه السلام •
امام محمد باقر علیه السلام •
امام صادق علیه السلام •
امام رضا علیه السلام •
امام علی النقی علیه السلام •
امام حسن عسکری علیه السلام •
امام مهدی علیه السلام •
•
جمعی از نویسندگان، فرهنگ شیعه، ج۱، ص۱۱۲. • نرم افزار جامع الاحادیث، قسمت اهلبیت، امام کاظم.
•
واردی، سید تقی، خاندان عصمت (علیهمالسلام)، ص۱۷۵-۱۸۶. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.