امام سجاد (سیره اجتماعی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت
علی بن
حسین بن
علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، ملقب به زینالعابدین و سجاد، چهارمین امام
شیعیان است. از آنجایی که
امامان، رهبر و پیشوای امت میباشند، تمام اعمال و رفتارشان برای مردم
حجت است، بنابراین بررسی زندگی این بزرگواران در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی و ... الگویی است که میتواند انسانها را در مسیر
هدایت قرار دهد و از آنجایی که امام سجاد (علیهالسلام) در شرایط خفقان حکومت اموی قرار داشت، بررسی زندگی آن امام بزرگوار میتواند نقشه راهی برای همه دوستاران باشد، در این نوشتار سعی شده سیره اجتماعی آن حضرت به نمایش گذاشته شود.
از آنجا که
انسان موجودی است مدنی بالطبع، خواه ناخواه در محیط
اجتماع مجبور به برقراری ارتباطات متعددی با سایر افراد جامعه میباشد. در بررسی زندگانی و تاریخ حضرت زینالعابدین امام سجاد (علیهالسلام) نیز به برخی از این ارتباطات و برخوردها برخورد میکنیم که نظر به کرامتها و فضائل بیپایان حضرت سجاد (علیهالسلام)، مشحون به فضیلت و اخلاق و بزرگواری است.
امامت و رهبری که به معنای سکانداری مدیریت جامعه در عالیترین سطوح میباشد و مستلزم حکومت و تدبیر همه شئون مردم است، قطعا با برقراری ارتباط با افراد مختلف جامعه فعلیت مییابد. در عصر حضرت سجاد (علیهالسلام)، حق حکومت و رهبری که در انحصار آن بزرگوار بود به خاطر
ظلم و تعدی نظام سیاسی اموی از حضرت سلب شده بود ولی آن امام همام بهاندازه امکانات خود و با مراعات شرایط زمان و مکان، با افراد مختلفی از جامعه ارتباط برقرار نموده و بر اساس وظیفه امامت خویش، آنها را در راستای اهداف اسلامی،
هدایت و
ارشاد مینمودند.
خداوند متعال به پیامبرش در
قرآن مجید میفرماید: «و انک لعلی خلق عظیم؛
هر آینه تو دارای
اخلاق والا و بزرگی هستی.»
این خلق عظیم
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در فرزندان او که جانشینان بر حقش میباشند، نیز بروز یافته و هر کدام نمودار صدها فضیلت و کرامت خاص و استثنایی بودهاند.
برای بررسی کیفیت ارتباط حضرت سجاد (علیهالسلام) با افراد
خانواده، باید ارتباط آن حضرت را با
مادر، همسران و کنیزان خود بررسی نمود، در زمینه ارتباط حضرت با مادر خویش که البته دایهای بودند که ایشان را شیر داده بود، برخورد بسیار عجیبی در حرمتگذاری حضرت به آن بانو، نقل شده است که حاکی از جلالت و عظمت وجودی حضرت میباشد. حضرت سر یک سفره با مادر خود مینشستند و وقتی که از علت آن سؤال شد، فرمودند، میترسم دستم به غذایی دراز شود که قبلا مادرم اراده کرده از آن تناول نماید و به همین مقدار باعث رنجش خاطر او فراهم گردد. و بعدا وقتی فهمیدند مادرشان میل دارند با ایشان غذا بخورند، روی غذا طبقی میگذاشتند و از زیر آن غذا میخوردند، تا به این محذور مواجه نشوند.
از این روایت لزوم مراعات شدید حرمت و
احترام مادر در همه ابعاد استفاده میشود.
آری این برخورد تبلور و ترجمان این آیه قرآن است که: «وصینا الانسان بوالدیه حسنا؛
انسان را به
احسان مطلق به پدر و مادرش
وصیت نمودیم.»
در زمینه سایر ارتباطات حضرت سجاد (علیهالسلام) با خانواده به معنای عام آن که شامل ارتباط و برخورد با پدر، برادر، عمه، عمو و سایر اقوام میباشد، گزارشهای محدودی از
تاریخ ثبت شده است که به بعضی از آنها در بررسی مقطع همراهی امام چهارم با
امام حسین از
مدینه به
کربلا تا هنگام
شهادت و مقطع پس از شهادت حضرت امام حسین (علیهالسلام) تا هنگام ورود به مدینه اشاره گردید.
احترام شدید نسبت به پدر و مراعات
ادب کامل در هنگام صحبت با ایشان، تصمیم به دفاع از پدر در آخرین لحظات
روز عاشورا، وقتی که پدر را تنهای تنها یافتند و احترام و مراعات عمه خود
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) نمونههایی از این ارتباط و برخورد است.
چه اینکه حضرت با سایر افراد فامیل خود همیشه با کرامت و بزرگواری برخورد میکردند و اگر احیانا آنها نامهربانی یا سوء ادبی داشتند حضرت با
عفو و گذشت و لطف و
محبت با آنها برخورد میکردند. نمونههایی از این قبیل برخوردها در برخورد حضرت با عموی خود
محمد بن حنفیه، با عموی دیگر خود عمر اطرف، با پسر عموی خود
حسن بن حسن و با سایر اقوام در تاریخ ثبت شده و در خلال بحثهای مربوط به بررسی بعد فردی و بعد اجتماعی آن وجود اقدس، مورد اشاره قرار گرفت.
در زمینه ارتباط حضرت با کنیزان خود داستانی از برخورد عجیب حضرت سجاد (علیهالسلام) با یکی از کنیزان خود که مامور ریختن آب به روی دست حضرت در موقع
وضو بود، نقل شد که چگونه بعد از اینکه ظرف آب از دست او به روی صورت حضرت افتاد و باعث مجروح شدن آن حضرت گردید، حضرت او را در راه خدا آزاد کردند.
این نمونه میرساند که اساس ارتباطات اجتماعی حضرت بر فضائل و کراماتی مانند عفو و گذشت پایهریزی شده بود. در همین ارتباط نقل شده که
کنیز دیگر حضرت، ظرف غذایی را به زمین زده و شکست و به خاطر این کار رنگش پریده و زرد گردید، حضرت (علیهالسلام) بلافاصله به او فرمودند: برو که تو در راه خدا و برای خدا آزاد هستی.
بر اساس آنچه ذکر گردید حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در محیط خانواده در ارتباط و برخورد با همسران و کنیزان بر اساس محبت، عفو و گذشت،
عدالت و برخورد مثبت با خواهشهای مشروع اهل خانواده عمل میکردهاند.
به علت حاکم بودن نظام بردهداری در صدر اسلام به عنوان یکی از واقعیتهای اجتماعی،
اسلام و به تبع آن اولیاء الهی برخورد کریمانهای با این موضوع داشتهاند که باید در جای خود به شکل مبسوط مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد.
حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در این زمینه نیز آنچنان کرامت و فضیلت را به تصویر کشیدهاند که حقیقتا از نقاط برجسته زندگی این امام عزیز میباشد.
اولا برخورد و ارتباط حضرت با بردگان و زیردستان خود به گونهای بوده است که آنها از حضرت احساس
امنیت میکردهاند. و این نکتهای بسیار مهم در تنظیم چگونگی ارتباط با زیردستان در محیطهای مختلف است و علیالعموم چنین نیست که خادمان و زیردستان و کارگران از مسئولین ارشد و موالیان خود احساس امنیت داشته باشند. ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) به گونهای رفتار نموده بودند که مملوکین و بردگان ایشان از ایشان کاملا احساس امنیت داشتهاند.
در سه کتاب مهم روایی این روایت نقل شده است که: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) دو مرتبه یکی از بردگان خود را صدا زدند و او جواب نداد، وقتی در مرتبه سوم صدا زدند، به ایشان پاسخ داد. به او فرمودند: ای پسرم!! آیا صدایم را نشنیدی؟ گفت: بلی!! حضرت فرمودند: پس چرا جوابم ندادی؟!! گفت: از شما احساس امنیت کردم. حضرت فرمودند: الحمد لله الذی جعل مملوکی یامننی؛ حمد خدایی را که مملوکهای من را چنین قرار داد که از من احساس امنیت کنند.
در این روایت برخورد مهربانانه حضرت با یک
برده که به او پسرم خطاب میکنند و پرسش کریمانه که چرا جواب ندادی و پاسخ او از روی صداقت و سپس نگرش توحیدی حضرت و سپاسگزاری از خداوند در اعطاء اینگونه ارتباط با مملوکین، بیان شده که همه این قسمتها قابل توجه و دقت میباشد.
ثانیا بنای حضرت در زمینه ارتباط با زیر دستان و بردگان بر عفو و گذشت بوده است. در این رابطه داستان بسیار عجیبی در عفو خادمی که از سر سهو و خطا، سیخهای داغ کباب را بر سر فرزند حضرت انداخته و باعث کشته شدن او شد و بلافاصله حضرت او را در راه خدا آزاد کردند و او را با کلمات خود که تو متعمد نبودی از نظر روحی آرام ساختند،
قابل توجه است.
از این داستان که نظایر دیگری نیز دارد بخوبی استفاده میشود حضرت در زمینه خطاهای غیر عمدی خادمین و زیر دستان خود، برخوردی کریمانه و از سر عفو و گذشت داشتهاند.
عفو و اغماض در برابر تقصیر و خطای دیگران از بزرگی همت و علو طبع حکایت میکند و آن سجیه بزرگان و اخلاق کریمان است.
اولیاء و پیشوایان دین بالاتفاق مردم را به عفو و اغماض توصیه نموده و خداوند تعالی نیز در قرآن کریم بندگان را به عفو و گذشت نسبت به خطاکاران ترغیب فرموده است چنان که فرماید: «و لیعفوا و لیصفحو الا تحبون ان یغفر الله لکم؛
باید که بندگان همدیگر را ببخشند و از هم درگذرند آیا دوست ندارید که خداوند هم شما را بیامرزد؟»
حضرت سجاد (علیهالسلام) نیز بنا به فضائل نفسانی و سجایای اخلاقی که دارا بود نه تنها خطای متجاسرین را عفو میفرمود بلکه در مواردی به مقتضای حال آنان دربارهشان اکرام و احسانی هم به عمل میآورد.
حضرت گرچه قصد تنبیه دارند ولی با یک برخورد کریمانه دیگر از فرد خاطی تقاضای جدی تقاص کرده و بالاخره او را در راه خدا آزاد میکنند و پر واضح است این برخوردها چه آثار تربیتی عمیق و شگرفی در روحیه آن بردهها بر جای گذاشته است.
عبدالله بن عطار نقل میکند که: یکی از غلامهای حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) مرتکب گناهی شد که به خاطر آن مستحق عقوبت بود. حضرت شلاق را برای تنبیه او به دست گرفتند و این آیه را برای او خواندند که: «قل للذین آمنوا یغفرو اللذین لا یرجون ایام الله...؛
به کسانی که
ایمان آوردهاند بگو تا از کسانی که به روزهای خدا امید ندارند، در گذرند تا خداوند هر قومی را به سبب آنچه مرتکب شدهاند به مجازات رساند. آن غلام در این حال گفت: من این چنین نیستم، من
امید رحمت الهی را دارم و از عذاب او میترسم.» حضرت سجاد (علیهالسلام) با شنیدن این کلام
تازیانه را انداخت و به او فرمود: تو آزاد هستی.
یکی از بردگان و موالیان حضرت مسئول مزرعهای بود که برای آن حضرت بود، روزی حضرت برای سرکشی از آن مزرعه آمدند و دیدند که فساد انبوهی و تباهی زیادی به آن رسیده و از اینرو، با دیدن این وضعیت به فکر عمیق فرورفته و اندوهگین شدند (روشن است با کمکاری و تسامح یک غلام که مسئول رسیدگی بوده، نعمتهای الهی ضایع شده است و چنین فردی مستحق تنبیه است). حضرت با شلاقی که در دست داشتند تنها به او یک تازیانه زدند. سپس از این کار پشیمان شده و همینکه به خانه رسیدند فردی را در طلب آن
غلام فرستادند. وقتی نزد حضرت آمد مشاهده کرد که حضرت لباس خود را بیرون آورده و تازیانهای به دست دارند. او گمان کرد که ایشان میخواهند او را مجددا تنبیه کنند و لذا ترسش شدید گردید. در این حال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) تازیانه را گرفتند و دستشان را به سوی او دراز کرده و فرمودند: ای آقا آنچه در رابطه با تو از من سر زد، مانند آن از من قبلا هرگز انجام نشده بود و آن یک اشتباه و لغزشی بود، حال این تازیانه برای تو و باید از من
قصاص نمایی!!!
غلام با مشاهده این آقایی و بزرگواری گفت: ای مولای من قسم به خداوند
گمان نداشتم مگر اینکه شما قصد عقوبت مجدد مرا دارید و من حقیقتا مستحق عقوبت هستم. حال چگونه من از شما قصاص کنم؟!!
حضرت فرمود: پناه بر خدا، تو در حلیت و وسعت هستی. و این مطلب و خواهش را مکرر برای او تکرار نمودند و در هر دفعه آن غلام گفتار حضرت را بزرگ شمرده و آن را تجلیل میکرد و چونکه حضرت دیدند او قصاص نمیکند به او فرمودند: حال که تو از این کار امتناع داری پس این مزرعه صدقهای است برای تو و بعد آن را به او عطا کردند.
باید توجه داشت اینکه حضرت به خود خطا، لغزش و اشتباه نسبت میدهند حاکی از کمال بزرگواری و کرام نفسانی ایشان بوده و ابدا با مقام عصمت حضرت که به معنای مصونیت کامل از
گناه است، منافات ندارد.
با جمعبندی آنچه ذکر گردید روشن میشود حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در ارتباط با زیردستان و خادمین و غلامهای خود اولا به گونهای رفتار میکردند که آنان کاملا احساس امنیت داشتهاند. ثانیا در لغزشهای غیر عمدی، آنها را عفو نموده و ثالثا در خطاهای عمدی گرچه بندرت آنها را تنبیه مختصری میکردند ولی بلافاصله با برخوردی کریمانه از آنها تقاضای قصاص کرده و سپس با امتناع آنها، آنها را در راه خدا آزاد کرده و به آنها کمک نیز میکردهاند.
گذشته از این امور یکی از سیرههای مستمر حضرت سجاد (علیهالسلام) در رابطه با بردگان آزاد کردن آنها در راه خدا در مناسبتهای مختلف و طول سال بوده است که باید به عنوان آزاد نمودن بردگان توسط حضرت سجاد (علیهالسلام) مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
در عصری که نظام اموی و کارگزاران آن با زندهکردن اصول تفکر جاهلی در جامعه، سعی داشتند عملا فرهنگ اسلامی را بهطور کلی از صحنه جامعه حذف کنند، حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) با مجاهدات علمی و عملی خود نقشههای خائنانه آنها را خنثی مینمودند.
یکی از ابعاد این مجاهده، برخورد کریمانه با بردگان در جامعه است که حضرت از نظر بیان منطق اسلام در ارتباط با این قشر میفرمودند: هیچکس بر دیگری فخر نورزد که همه شما بردگان و عبید هستید و مولی واحد است.
اما از نظر رفتار عملی، گذشته از برخورد کریمانه با بردگان، عفوها، بزرگواریها، آزاد کردن آنها به هر مناسبت و... حضرت در جامعه برای شکستن جو طبقاتی حاکم از طرف نظام اموی تلاش مینمود با بردگان نشست و برخاست نماید. در این رابطه موارد زیر قابل توجه میباشد:
۱- حضرت با یکی از موالی متعلق به
آل عمر بن خطاب مینشست. مردی از
قریش نافع بن جبیر به ایشان گفت: شما سید مردم و افضل آنها هستی آن وقت میروی به سوی این عبد و با او مینشینی!!
حضرت فرمود: من نزد کسی میروم که از مجالست او منتفع شوم. (در نقل دیگر فرمود: مرد جایی باید نشست و برخاست داشته باشد که نفع ببرد.)
۲- نمونهای دیگر از رفتار حضرت با بردگان و کنیزان مساله
ازدواج حضرت با یکی از کنیزان خود میباشد که ابتدا او را آزاد مینماید و سپس با او ازدواج میکند و چون خبر به گوش عبدالملک مروان میرسد حضرت را تنقید میکند. اما حضرت بهصورت قاطع به او پاسخ میدهند و
سیره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را برای او مینویسند.
در زندگانی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) تنها یک مورد از برخورد کریمانه آن بزرگوار با بیماران گزارش شده است و آن مربوط به دعوت تعدادی از جذامیان از حضرت است که در حال عبور با مرکب سواری از کنار آنها بودند، آنها از حضرت خواستند که با آنها غذا بخورند ولی چون ایشان
روزه بودند نپذیرفتند. ولی بعد که به منزل رسیدند دستور دادند بدقت غذای بسیار مطلوبی طبخ کنند و بعد تمام آن مریضها را دعوت کرده و خود با آنها غذا خوردند و بعد هم مقداری پول و غذا به آنها اعطاء نمودند.
از این برخورد به دست میآید چگونه حضرت از تعدادی از افراد جامعه اسلامی که به مرض دردآور و ناراحتکننده جذام مبتلا شده بودند دلجویی نموده و در حالی که همه از آنها گریزان هستند، آنها را به منزل دعوت کردند و با آنها هم غذا شدند و در موقع رفتن نیز به آنها
هدیه دادند.
اصولا افرادی که مریض میشوند بیش از هر چیز به برخوردهای عاطفی نیاز دارند که نمونه بارز آن را در این برخورد حضرت سجاد (علیهالسلام) مشاهده میکنیم.
منابع از نحوه برخورد حضرت سجاد (علیهالسلام) با یکی دیگر از واعظنمایان معاصر خود گزارش داده که مربوط به شخصی است به نام
حسن بصری؛ حسن بصری چنانکه
کشی فرموده است یکی از افرادی است که به عنوان زهاد هشتگانه معروف شدهاند. ولی او با هر
گروهی که برخورد میکرد بر اساس هوا و خواهش آنان با آنها مواجه میشد و برای ریاست، بسیار ظاهر سازی میکرد و رئیس
قدریه به شمار میآمد. با توجه به آنچه از کتب تراجم به دست میآید حسن بصری یک عالم
سنیمذهب بوده و نزد سنیان از شخصیت موجهی برخوردار بوده است ولی چنانکه روشن است واعظی غیر متعظ و زاهدی ریاکار بیش نبوده که برای ریاست خود بسیار اهل فریب و ظاهرسازی بوده است.
روزی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به حسن بصری گذر نمودند که او در
منی ایستاده بود و مردم را
موعظه میکرد. حضرت روبروی او ایستاد و فرمود: دست نگه دار!! من از تو سؤال میکنم راجع به حالی که تو هم اینک در آن مقیم هستی، آیا برای خودت و در آنچه بین تو و بین
خداوند است میپسندی که در همین حال بمیری؟ مرگی که ممکن است فردا به سراغ تو آید؟!! او گفت: نه. حضرت فرمودند: آیا با خود حدیث نمیکنی راجع به انتقال و تحول از حالی که برای خود نمیپسندی به حالی که آن را بپسندی؟!! او برای مدتی به زمین خیره شد و سپس گفت: من این مواعظ را بدون حقیقت میگویم. حضرت فرمود: آیا بعد از
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیامبری را آرزو میکنی که با او دارای سابقهای باشی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: آیا منزلی غیر از منزلی که به آنجا بر خواهی گشت آرزو داری تا در آن به کار مشغول شوی؟!! گفت: نه. حضرت فرمود: آیا تا به حال هیچکس را دیدی که دارای عقل وافری باشد و برای خودش از خودش چنین وضعی و حالی را بپسندد؟ تو بر حالی هستی که آن را نمیپسندی برای خودت این خیال را نداری که نفست را به حالی که حقیقتا آن را میپسندی منتقل نمایی!! و پیامبری هم بعد از حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امید نداری و به منزلی غیر از منزلی که تو در آن هستی و به آن رجوع میکنی نمیشناسی و امید نداری که در آن به کار مشغول شوی و با همه این احوال باز تو مردم را موعظه میکنی؟!! چونکه حضرت (علیهالسلام) پشت کرده و رفتند، حسن بصری گفت: این چه کسی است؟ به او گفتند: علی بن حسین است. او گفت: اهل بیت علم!!! و بعد از آن دیگر دیده نشد که حسن بصری برای مردم موعظه کند.
شبیه همین موضوع و برخورد نیز برای حضرت سجاد (علیهالسلام) نقل شده که روزی حسن بصری را کنار
حجرالاسود دیدند که قصه میگفت. حضرت فرمودند: ای آقا که اینجا هستی آیا برای خودت
مرگ را میپسندی؟ گفت: نه، فرمودند: آیا عمل تو برای حساب صلاحیت دارد؟ گفت: نه، فرمودند: آیا در آنجا منزل دیگری برای عمل و کار وجود دارد؟ گفت: خیر، حضرت فرمود: آیا برای خود در روی زمین پناهگاهی جز این خانه سراغ داری؟ گفت: خیر، حضرت فرمود: پس چرا مردم را از
طواف بازمیداری و مشغول میسازی؟ و سپس رفتند.
آنگاه حسن گفت: هرگز در گوشهای من به مانند این کلمات از هیچکس وارد نشده است، آیا این مرد را میشناسید؟ گفتند: این زینالعابدین است او گفت: ذریهای که بعضی از بعض دیگرند.
از
امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمود: در مدینه مردی بود اهل بطالت، که مردم با دیدن او میخندیدند. روزی او گفت این مرد (و منظورش حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بود) مرا مانع شده که او را بخندانم. در همین حال حضرت عبور کردند و در پشت سر ایشان چند نفر از بندگان و موالیانشان بودند. در این هنگام آن مرد بطال آمد و ردای حضرت را از دوش ایشان کشید و رفت ولی حضرت کمترین توجهی به او نفرمودند. آن افرادی که به همراه حضرت بودند به دنبال او رفته و رداء حضرت را از او گرفتند و آن را آورده و بر دوش حضرت گذاشتند در این حال حضرت از آنها پرسید: این کیست؟ گفتند: این مردی است اهل بطالت که اهل مدینه را میخنداند. حضرت فرمودند: به او بگوئید: هر آینه برای خداوند روزی است که در آن روز انسانهای اهل بطالت خسارت میکنند. (ان لله یوما یخسر فیه المبطلون).
حقیقتا این برخورد امام معصوم (علیهالسلام) با فردی که کارش خنداندن مردم و اشتغال به بطالت و بیهودگی است چقدر پندآموز و عبرتآور است. از این داستان به دست میآید کسانی که صرفا با بطالت خو کرده و مردم را با انواع کارهای مضحک میخندانند، در
روز قیامت جدا خسارت خواهند کرد.
حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در برخورد با مخالفین و دشمنان و افرادی که به حضرت
ظلم و
ستم روا داشته و یا
غیبت میکردند و یا بدگویی و
سب و دشنام روا میداشتند، برخوردی از سر بزرگواری و بر محور
عفو و گذشت و
ایثار و فداکاری داشتهاند.
تاریخ زندگانی حضرت پر است از قطعههای زرین و منور از گذشتها و بخششها و برخوردهای کریمانه آن امام همام با افرادی که با سوء ادب و رفتار، مستحق توبیخ و مقابله به مثل بودهاند ولی حضرت کریمانه،
سب و دشنام آنان را با مهربانی و تواضع و احوالپرسی و انعام جواب میدادند، غیبت آنها را با بیان اینکه اگر آنچه گفتید در من موجود است خداوند مرا بیامرزد و اگر در من نیست خداوند شما را بیامرزد
پاسخ میدادند و ایذاء و آزارهای شدید را با گذشت و عفو و کرم و جود جواب میدادند مانند آنچه در زمینه برخورد با
هشام بن اسماعیل والی مدینه که بدترین اذیتها را نسبت به حضرت روا داشته و بعد از عزل در حالی که متوقع مقابله به مثل حضرت بود، نه تنها حضرت به او
سلام کرده بلکه به او گفتند از جانب من و
تابعین من هیچ مشکلی متوجه تو نخواهد شد و اگر کمبود مالی داری، ما آنقدر وسعت داریم که تمام نیاز تو را برآورده سازیم!!
و انعکاس و تاثیر این برخوردهای کریمانه در تغییر روش آنها بسیار عجیب بوده و آنها را شرمسار برخورد حضرت کرده و موجب اصلاح رفتار آنها شده بود. و این چنین است که براستی باید این رفتار حضرت به عنوان الگوی کامل رفتاری برای جامعه اسلامی مورد تبعیت قرار گیرد.
در این قسمت یک نمونه از اعراض کریمانه حضرت از کسانی که به او
ناسزا میگفتند را ذکر مینمائیم: مردی به مرد دیگری که از
آل زبیر بود کلامی ناروایی گفت و او را
دشنام داد اما او از آن مرد اعراض کرد، سپس کلام ادامه یافته و آن زبیری به حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) دشنام داد و حضرت از او اعراض نمودند و به او جواب ندادند. آن مرد زبیری سؤال کرد: چه چیز مانع از این شد که جواب مرا بدهید؟ حضرت فرمودند: همان چیزی که تو را مانع شد که جواب آن مرد را بدهی!!.
اسلام به عنوان آخرین
دین الهی که برای
سعادت بشر در همه ابعاد و جوانب حیات مادی و معنوی او نازل شده است، حاوی نظامهای مختلف مورد نیاز فرد و جامعه در همه زمینههاست.
نظام سیاسی، نظام تربیتی، نظام اقتصادی، نظام اجتماعی و... همه به بهترین وجه در معارف اسلامی موجود بوده و از آن قابل استخراج میباشد. نظامهای فکری اسلامی که مجموعههای به هم مرتبط و در راستای تحقق اهداف معین میباشند، همه با هم نیز هماهنگ بوده و بهطور کلی صراط مستقیم الهی را در جامعه بشری تبیین میکند و نتیجه تحقق آنها بهصورت کامل، پیدایش مدینه فاضله اسلامی در بعد اجتماعی و تربیت انسانهای کامل و نمونه و متعالی در بعد فردی است.
برای استخراج نظامهای اسلامی باید با استفاده از منابع صحیح اسلامی و سیره و روش معصومین (علیهمالسّلام) و بکارگیری متد صحیح
اجتهاد در فقه اسلامی، ابتدا کلیات و اصول بنیادین را شناسایی نموده و سپس فروعات و زیر مجموعهها را پیجویی نموده و آنها را در نظمی که مورد تایید اسلام است قرار داده و با توجه به عقل که از منابع مهم تشریع اسلامی است و عرف صحیح و مورد امضاء و استفاده از این دو عنصر مهم به نظام دست یافت.
برای شناخت نگرش حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به مساله نظام اجتماعی و امور مربوطه، نیازمند بررسی دقیق عملکرد اجتماعی حضرت در همه ابعاد میباشیم که مجال واسعی را میطلبد.
(گوشهای از این نگرش و نمود آن در زندگی حضرت، در توضیح بعد اجتماعی به اموری از قبیل جامع نگری، مراعات اعتدال، رنگآمیزی همه کارها به رنگ الهی و... اشاره گردیده است.)
این قسمت به عنوان مثال و نمونه به چند روایت مختصر اشاره میکنیم تا سر نخی باشد که از آن بتوان در این تحقیق و بررسی استفاده کرد:
۱-
ابوحمزه ثمالی نقل میکند که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: اگر وارد بازار بشوم و با من درهمهایی باشد که با آن برای خانوادهام گوشت تهیه کنم در حالی که آنها بشدت به آن نیازمند میباشند، نزد من محبوبتر است از اینکه بردهای را آزاد کنم.
از این روایت شریف استفاده میشود در امور اجتماعی بهصورت کلی باید اولویتها را مراعات نمود. به عنوان مثال در حالی که خانواده انسان به مواد غذایی نیاز دارند، در این صورت منابع اقتصادی را به امور مستحب نظیر آزادی برده که خود فینفسه عمل پسندیدهای است، اختصاص دادن صحیح نیست.
۲- امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: هرگز دو امر و کار بر من عرضه نشد که یکی برای دنیا باشد و دیگری برای آخرت و من دنیا را برگزینم، مگر اینکه قبل از اینکه به شب برسم با آنچه کراهت داشتم برخورد کردم.
گرچه دامن معصوم (علیهالسلام) از تقدم
دنیا بر
آخرت پاک و منزه است، ولی از این روایت به دست میآید در همه امور اجتماعی باید در موقعی که امر دائر بین دنیا و آخرت میشود، انسان آخرت را گزینش نماید تا به آنچه نمیپسندد مبتلا نگردد.
۳- امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) دائما میفرمود: من دوست دارم بر کار اقدام کنم و لو بسیار کم باشد.
از این روایت شریف نیز به دست میآید در منطق معصوم کمیت کار مهم نیست، آنچه مهم است کیفیت اعمال است که در پرتو
نیت،
اخلاص و یا خدای ناکرده
ریا و
شرک که به آن متعلق میشود، تعیین میگردد.
۴-
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) میفرمود: من دوست دارم بر خدایم وارد شوم در حالی که عملم مستقیم و مستوی باشد.
آری هدف نظام اجتماعی در اسلام رسیدن به لقاء حق با عملکردی صحیح است که جز با اتیان آنچه خداوند امر فرمود و ترک آنچه او نهی دارد، حاصل نخواهد شد.
با مطالعه و دقت در جمیع مباحث مربوط به بعد اجتماعی وجود اقدس حضرت سجاد (علیهالسلام) و کنکاش عمیق در بیانات و ادعیه مرویه از این امام، میتوان دورنمای نظام اجتماعی مورد نظر حضرت را ترسیم نمود.
حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) نسبت به امور اجتماعی بهویژه آنچه مربوط به رفاه جامعه اسلامی است، بیتوجه و بیتفاوت نبودهاند. و هیمشه در انجام امور خیر در این زمینه پیشقدم شده و کارهایی که چه بسا بسیاری از کنار آن با بیتوجهی عبور میکنند، آن را خود شخصا انجام میدادهاند. به عنوان مثال اگر در وسط راه و جاده که محل عبور مردم است سنگی افتاده باشد که احتمال برخورد آن با پای مردم میرود، کم کسی است که حاضر باشد از وسیله نقلیه خود پیاده شده و آن را از آن محل بردارد و در کناری بگذارد و بعد راه خود را ادامه دهد. امام صادق (علیهالسلام) نقل میکنند که: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که هرگاه در حال مرور به کلوخی (سنگی) در وسط راه برخورد میکردند، از مرکب خود پیاده میشدند و آن را به دست خود از جاده کنار زده و بعد به مسیرشان ادامه میدادند.
ابان بن تغلب میگوید: چونکه حجاج
کعبه را منهدم کرد، مردم خاکهای آن را متفرق نمودند (و هر کس مقداری از آن را با خود برد) بعدا چونکه تصمیم به بازسازی کعبه گرفتند، ماری بر آنان خارج گردید و از ساختن، مردم را ممانعت کرد. مردم از ترس این مار فرار کرده و همه نزد حجاج آمدند و مساله را به او گزارش کردند. او از اینکه شاید از ساختن کعبه منع شود و به این کار توفیق نباید، ترسید. از اینرو بر بالای
منبر رفته و مردم را
سوگند داد و گفت: خداوند رحمت کند بندهای را که نزد او نسبت به آنچه ما به آن مبتلا شدهایم علم و خبری باشد، او بیاید و ما را به آن خبر دهد. در این حال پیرمردی ایستاد و گفت: اگر نزد کسی در این مورد علمی باشد، آن علم نزد مردی است که به سمت کعبه آمد و مقداری از آن را بر گرفت و رفت. حجاج پرسید: او کیست؟ جواب داد: علی بن حسین (علیهالسلام). حجاج گفت: معدن این امور اوست و لذا مردی را نزد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرستاد و به ایشان اطلاع داد که چگونه خداوند از بازسازی کعبه او را ممنوع و محروم ساخته است.
حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) رو به حجاج کرده و فرمودند: ای حجاج تو قصد بنای
ابراهیم و
اسماعیل را نمودی و آن را تخریب کرده و در جاده افکندی و آن را غارت نمودی کان که آن میراث توست. حال بر منبر بالا برو و مردم را سوگند بده که هیچکس از آنها که چیزی از آن برگرفته نماند مگر اینکه آن را برگرداند. حجاج بلافاصله چنین کرد. به منبر بالا رفت و مردم را سوگند داد که هیچکس از آنها نماند که چیزی از کعبه نزد او باشد مگر اینکه آن را برگرداند و همه هم برگرداندند. چون همه خاکها مجتمع گردید، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) جلو آمده و اساس را وضع نمودند و آنها را امر کردند که حفر کنید. در این لحظه آن مار غایب شد. باز آنها حفر کردند تا به موضع ستونها و قواعد رسیدند که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به آنها فرمود: دست از کار بکشید و محل را ترک کنید!! آنها چنین کردند و خود حضرت نزدیک شده و آن ستونها و قواعد را با لباس خود پوشانید و سپس گریست و بعد با دست خود آن را با خاک پوشانید. بعد کارگران را صدا زده و امر فرمود بناءتان را بگذارید. آنان نیز بناء را پایهگذاری کردند و چونکه دیوارهای کعبه بالا آمد، دستور داد در وسط آن خاک ریخته شود و از همین روست که خانه خدا مرتفع گردیده که باید با پلکان بر آن بالا رفت.
در همین ارتباط نیز روایت شده که چونکه
حجاج بن یوسف به خاطر نبرد با
عبدالله بن زبیر کعبه را ویران ساخت و سپس آن را تعمیر نموده چونکه
بیت الله اعاده گردید و خواستند که حجرالاسود را نصب کنند هر موقع که عالمی از عالمانشان یا قاضی از قضاتشان و یا زاهدی از زهادشان آن را نصب میکرد، متزلزل شده و مضطرب میگردید و حجر در مکان خود مستقر نمیشد. در همین حال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) جلو آمده و حجر را گرفتند و نام خداوند را بر زبان جاری کرده و آنگاه آن را نصب نمودند. در این دفعه آن در محل خود مستقر گردید و همه مردم
تکبیر گفتند.
پس از جریان
نهضت امام حسین (علیهالسلام) و حادثه عاشورا و به خاطر عملکرد کاروان اسرا که به
مدینه بازگشته بودند، مردم مدینه دست به یک انقلاب عمومی علیه سلطه اموی زده و شهر را به تسخیر خود درآوردند. (
واقعه حره به گفته
طبری روز چهارشنبه ۲۷ یا ۲۸
ذی الحجه سال ۶۳ ه.ق. اتفاق افتاد.) نظر به شرایط خاص آنان انقلاب و شورشهای اجتماعی و ناامنی طبیعی که به تبع آن ایجاد میشود، در این زمان بسیاری از مردم خانوادهها و همسران خود را به خانه حضرت سجاد (علیهالسلام) فرستاده و حضرت آنان را پناه دادند و از آنان پذیرایی نمودند.
ابناعرابی نقل کرده است که زمانی که سپاه یزید قصد مدینه کرد تا
جان و
مال و
ناموس اهل مدینه را مورد تعرض قرار دهد، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) چهارصد تن را در میان خانه و خاندانش پناه داد و تا زمان بازگشت سپاه و خروج آنان از مدینه، این چهارصد نفر را مورد پذیرایی قرار داد.
باید توجه داشت که کیفیت پذیرایی حضرت از اینان به گونهای بود که برخی از ایشان گفتند: ما چنین آسایشی را که در خانه علی بن حسین دیدیم حتی در خانه پدرمان شاهد نبودهایم!!
در بین این خانوادههایی که به حضرت سجاد (علیهالسلام) پناهنده شدند خانواده مروان نیز وجود داشت چرا که در وقایعی که به اخراج هزار نفر از
بنیامیه منجر شد، مروان ابتدا برای همسر خود که دختر عثمان بود، نزد
عبدالله بن عمر درخواست پناهندگی کرد ولی او نپذیرفت. آنگاه خدمت حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) آمده و در خواست پناهدادن به خانواده خود را مطرح کرد که حضرت پذیرفتند، و خانواده او را در میان خانواده خود جای دادند.
این برخورد حضرت با فردی که پرونده بسیار سیاهی از
دشمنی و عناد و هتاکی و مبارزه با خاندان اهل بیت دارد، نشانه کمال مروت و بزرگی و رحمت و عطوفت این ولی خداست. آری دریای رحمت امامت است که حتی استمداد این فرد را هم بیپاسخ نمیگذارد.
در صدر اسلام، بردگان اسیران جنگی بودند که در جنگها (علیهالسلام) شرکت میکردند. از نظر
عقل کشتن چنین فردی که به قصد ریختن خون مسلمین و ایستادن در مقابل دعوت حق به مبارزه آمده، هیچ مانعی ندارد اما اسلام عزیز اولا راه را برای زنده نگهداشتن آنها باز گذاشته و ثانیا زمینه تربیت و آشنایی آنها با فرهنگ اسلامی و سپس آزاد ساختن آنها را از طرق مختلف فراهم ساخته است. یکی از این راهها قرار دادن ثوابهای هنگفت در آزاد ساختن
اسیر است و دیگری قرار دادن آزادی اسیر به عنوان یکی از خصال
کفاره که در موارد مختلف که کفاره در اثر ترک یا انجام کاری به گردن انسان
مسلمان میآید، اولین آن عتق یعنی آزادی یک برده معرفی شده است.
به هر حال اسلام و اولیاء الهی علما و عملا بهترین برخورد را با مساله بردگی نمودهاند. در این ارتباط حضرت سجاد (علیهالسلام) هم با بیان ثوابهای هنگفت آزاد نمودن برده، مردم را به این کار خیر تشویق میکردند و هم خود با آزاد نمودن آنان به هر بهانه و مناسبتی، این عمل خیر را در جامعه رواج میدادند و از این مهمتر با خرید بردهها بهصورت متعدد، آنان را در خانه خود نگهداری کرده و با تربیت آنها بهصورت صحیح، موجب
هدایت و سازندگی آنان را فراهم میساختند و البته سپس آنها را همگی در راه خدا آزاد میکردند.
سعید بن مرجانه میگوید: از
ابوهریره شنیدم که میگفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دائما میفرمود: هرکس برده مؤمنی را آزاد کند خداوند به هر قطعهای از بدن او، قطعهای از بدن این فرد را از آتش آزاد خواهد کرد، آری به دست، دست او را و به عوض پا، پای او را به عوض عورت، عورت او را آزاد خواهد کرد. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: آیا تو خود این حدیث را از ابوهریره شنیدی؟ سعید گفت: آری. در این هنگام حضرت امام فرمود: مطرف را - که یکی از غلامان خوشرو و با نمک او بود - صدا کنید. پس چون مطرف نزد حضرت ایستاد؛ فرمود: برو که تو در راه خدا آزاد هستی!!
آری حضرت سجاد (علیهالسلام) در آزاد کردن بردهها مانند سایر اعمال خیر گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند به گونهای که در تواریخ ذکر شده است که آن بزرگوار هزار بنده در راه خداوند متعال آزاد کردهاند. (چه اینکه برای
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) نقل شد که هزار مملوک در راه خدا و برای نجات از آتش از دستمزد حاصل از تلاش خود، آزاد نمود.
)
نکتهای که در مورد انجام این
عمل صالح توسط حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) بسیار قابل توجه و تحسین است این است که: برای آن حضرت قیمت برده مهم نبوده است و وجود اقدسش هر کجا موقعیت را برای
عتق مناسب میدیدند، آن را انجام میدادند و لو برده مورد نظر، بسیار گرانقیمت باشد. سعید بن مرجانه میگوید: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) قصد کرد یکی از بندگانش را که
عبدالله بن جعفر را به او اعطاء کرده بود و قیمتش ده هزار
درهم یا هزار
دینار بود، آزاد کند.
در اینجا یک سیره مستمره آن بزرگوار را در زمینه آزادکردن بردگان که حاوی درسهای بزرگ سازندگی و حاکی از عظمت و وارستگی بینظیر حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد، مرور میکنیم:
امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که هرگاه
ماه مبارک رمضان داخل میشد هیچ
عبد و امهای (برده و
کنیز) را تنبیه نمیکرد و اگر آنها مرتکب
گناه میشدند در دفتری یادداشت میفرمود که فلان برده گناه کرد و فلان کنیز گناه کرد در فلان روز و در فلان روز و آنها را عقوبت نمیفرمود. از اینرو تمام عملکرد آنها را جمع میکرد. چونکه آخرین شب ماه رمضان فرا میرسید، آنها را دعوت میکرد و در اطراف خود آنها را جمع فرموده و آن دفتر را بیرون میآورد و ظاهر میساخت و بعد میفرمود: ای آقای فلانی تو چنان و چنین کردی و من تو را تادیب نکردم، آیا به یاد داری؟!! او هم میگفت: بلی یابن رسول الله. تا به آخرین نفر از آنها میرسید و همه را به اقرار وامیداشت.
سپس حضرت در وسط آنان میایستاد و به آنها میفرمود: صداهایتان را بلند کنید و بگوئید: ای علی بن حسین !! هر آینه
پروردگار تو نیز همه آنچه تو انجام دادهای بر تو احصاء کرده است، چنانکه تو آنچه ما عمل کرده بودیم بر ما احصاء نمودی. و در نزد او کتابی است علیه تو که به حق گویا میباشد، و هیچ کوچک و بزرگی که تو انجام دادهای را فروگذار نکرده و همه را احصاء کرده است. و مییابی جمیع آنچه را که انجام دادهای که نزد او حاضر است، چنانکه ما جمیع عملکرد خود را نزد تو حاضر یافتیم. حال که چنین است پس ببخش و درگذر همچنانکه امید عفو از ملیک داری و دوست داری که ملیک از تو در گذرد.
تو از ما درگذر تا او را بخشنده بیابی و او را در ارتباط با خودت رحیم و برای خودت غفور و بخشنده بیابی و هرگز پروردگار تو به هیچکس ظلم نمیکند. همچنانکه نزد تو کتابی است که علیه ما به حق گویا است و هیچ صغیری و کبیری از آنچه ما انجام دادهایم را فروگذار نکرده همه را احصاء کرده است.
ای علی بن حسین ذلت مقام خودت را در نزد پروردگار حکیم عادل که هرگز بهاندازه مثقال حبهای از خردل ظلم نمیکند، به یادآور و او ایناندازه کوچک از عملکرد تو را در
روز قیامت حاضر خواهد کرد و خداوند به عنوان حسابگر دقیق و شاهد مطلق کفایت میکند. پس در گذر و ببخش تا ملیک از تو در گذرد و ببخشد. هر آینه او خود میفرماید: باید ببخشید و در گذرید، آیا دوست نمیدارید که خداوند شما را بخشد.
امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: حضرت با صدای بلند این مطالب را علیه خود فریاد میکرد و به آنها نیز تلقین میفرمود و آنها نیز با صدای بلند فریاد میکردند و این در حالی بود که او در بین آنها ایستاده بود و
گریه میکرد و
نوحه مینمود و میگفت: پروردگارا تو خود ما را امر فرمودی که از هرکس که به ما ظلم کرده در گذریم، ما که به خود ظلم کردیم و اینک ما از هرکس به ما ظلم کرده بود در گذشتیم، پس تو نیز از ما در گذر که تو از ما و از همه مامورین اولی میباشی. و تو امر فرمودی که ما سائلی را از درهای خود نرانیم و اینک همه به عنوان نیازمند و مسکین به خدمت تو آمدهایم و به باب تو و در آستانه تو سر مسکنت فرود آوردهایم، آری از تو طلب میکنیم لطف تو را و معروف و عطاء تو را، پس با این امور بر ما منت بگذار و ما را مایوس مفرما که تو به این مطلب از ما و همه مامورین اولی هستی. ای خدای من کرم نمودی، به من هم کرم فرما چرا که اینک از سؤالکنندگان درگاه تو هستم، تو خود معروف را جود و بذل فرمودی پس مرا نیز با اهل معروف و انعام خود مخلوط نما، ای کریم!!
بعد حضرت رو به آن
گروه از بردگان و کنیزان میفرمود و میگفت: من همه شما را بخشیدم آیا شما مرا میبخشید؟!!و از آنچه از من نسبت به شما از بد رفتاری سر زده در میگذرید؟ که من مالک بدی بودم مالکی لئیم و ظالم ولی خود مملوکی هستم برای ملیکی کریم که جواد و عادل و محسن و فضیلت بخش است.
آنها همگی در پی این درخواست بزرگوارانه حضرت میگفتند: ای سید و آقای ما، ما همگی از تو در گذشتیم ولی تو کوچکترین بدی نکردهای.
پس به آنها میفرمودند: همگی بگوئید: خداوندا از علی بن حسین درگذر همچنانکه او از ما در گذشت. و او را از آتش آزاد بفرما همچنانکه او ما را از بردگی آزاد کرد. آنها هم این را میگفتند و هر بار میفرمود: اللهم آمین رب العالمین.
بعد میگفت: بروید که از شما در گذشتم و گردنهایتان را آزاد کردم، بدین امید که خداوند از من در گذرد و گردن مرا نیز آزاد کند. و سپس همه آنها را آزاد میکرد.
فردا که روز
عید فطر فرا میرسید به بعض آنها جوایز ارزندهای که آنها را مصونیت بخشیده و از آنچه نزد مردم است بینیاز کند، هدیه میکرد. و هیچ سائلی نبود مگر اینکه در آخرین شب از ماه رمضان مابین بیست نفر، کمتر یا بیشتر، را آزاد میکرد.
و حضرت میفرمود: برای خداوند متعال در هر شب از شبهای ماه رمضان به هنگام
افطار هفتاد هزار هزار آزاد شده از آتش هست که همگی مستحق کامل برای آتش بودهاند و چون شب آخر از ماه رمضان فرا رسد در آن به مانند آنچه در جمیع شبها آزاد کرده، آزاد میفرماید و من دوست دارم که خداوند مرا چنین ببیند که بردههایی که در ملک خود دارم در دار دنیا، آنها را آزاد کردهام. بدین رجاء و
امید که او نیز مرا از آتش آزاد کند!!
آری حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) هیچ خادمی را برای بیش از یک سال کامل استخدام نکرد و چنین بود که هرگاه بندهای را در اول یا وسط سال مالک میشد، هرگاه شب عید فطر میشد او را آزاد میساخت و افراد دیگری را در سال دوم به جای آنها قرار میداد و بعد آنها را نیز همچنین آزاد میکرد تا اینکه به خداوند متعال ملحق شد.
اساسا حضرت بندههای سیاهی را میخرید که به آنها هیچ نیازی نداشت ولی آنها را به
عرفات میآورد و به وسیله آنها خللها و کمبودها را جبران میکرد و هرگاه از عرفات به سوی
منی کوچ میکرد همه آنها را نیز آزاد میساخت و به آنها جوایزی از مال
هدیه میداد.
این سیره مستمره حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در آزادسازی بردگان مشتمل بر نکات ارزنده اخلاقی معنوی و حاکی از نهایت بزرگواری و عرفان حضرت میباشد و میطلبد پیرامون آن بدقت مطالعه کرد تا از آن استفاده برد و برای زندگی اجتماعی خود از آن بهرهمند گردید.
زندگانی اولیاء حق مشحون است به دستگیریهای بیشمار از کسانی که در زندگی دچار مشکل شدهاند و راه بر آنها بسته شده و چاره به جایی نمیبرند. اولیاء الهی خضرگونه در این موراد به سراغ آنها آمده و
گره ناگشوده کار آنها را با سر انگشت علم، حکمت و محبت خود گشوده و از آنها دستگیری میکنند. و البته این منحصر به امور مادی نبوده و در طریق سلوک الی الله نیز آن بزرگواران از سالکان دلسوخته و شوریده نیز دستگیری نموده و آنان را با گذر از کریوههای صعبالعبور در راه لقاء حق، مدد رسانده و کمک میکنند.
حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) یکی از امامان معصومی بودند که در دستگیری و
گرهگشایی، خاطرات شورانگیزی از خود بجا گذاشتهاند.
زهری در
خواب دیده بود که کان دستش غرق در خضاب شده است. در ارتباط با تعبیر این خواب به او گفته شد: دست تو به خونی از سر خطا مبتلی و آلوده خواهد شد.
زهری که یکی از عاملان و کارگزاران
بنیامیه بود، مردی را عقوبت و مجازات نمود که بر اثر این عقاب مرد.
زهری با مشاهده این منظره بسیار متوحش شده و از محل اقامت خود فرار کرد و سر به کوه گذاشته و در غاری داخل شد و برای مدت طولانی در آنجا اقامت گزید (و گفته شده که آن مدت نه سال بوده است) تا جایی که موهای او بسیار بلند شد.
در همان سال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام)
حج بهجا آوردند و به ایشان گفته شد آیا از زهری خبری دارید؟ حضرت فرمود: بیخبر نیستم.
بعد حضرت به ملاقات او رفتند و به او گفتند: من به آن اندازهای که از ناامیدی تو از رحمت الهی میترسم از گناه تو بر تو نمیترسم. تو باید دیه این
قتل خطایی را به بازماندگان آن فرد مقتول بفرستی و بعد خود به خانوادهات برگردی و معالم دینت را عمل کنی.
زهری با شنیدن این رهنمود الهی به حضرت عرض کرد: ای سید و آقای من!! باعث
فرج و راحتی من شدید!! (فرجت عنی یا سیدی) آری خداوند عزوجل آگاهتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد.
او بعد به منزلش برگشته و از آن به بعد از ملازمان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) گردید و لذا بعضی از
بنی مروان به او میگفتند: ای زهری پیامبر تو چه میکند؟ و مقصودشان علی بن حسین (علیهالسلام) بود.
عمرو بن دینار میگوید:
زید بن
اسامه بن زید را وفات فرا رسید و او در این حال شروع به گریستن نمود. حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمودند: علت
گریه تو چیست؟ او گفت: علت آن است که من پانزده هزار دینار قرض دارم و چیزی که بتوان با آن، این قرض را پرداخت، بجا نگذاشتهام در این حال حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمودند:
گریه نکن، تمام قرض تو بر عهده من و تو کاملا از آن بریالذمه میباشی. حضرت بعدا آن
دین را تماما ادا فرمودند.
ولید بن عبدالملک به کارگزار خود در مدینه به نام
صالح بن عبدالله مری نوشت: حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب که در
زندان محبوس است، بیرونآور و به او در
مسجد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پانصد تازیانه بزن.
صالح، حسن را بیرون آورده و به مسجد آورد و مردم هم مجتمع شدند. صالح بر بالای
منبر رفت تا نامه ولید را برای مردم قرائت کند تا بعد پائین آمده و دستور دهد که حسن را تازیانه بزنند. در حالی که مشغول قرائت نامه بود، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) وارد مسجد شدند و مردم به ایشان راه دادند و مسیر را باز کردند تا به نزدیکی حسن رسیدند. بعد به حسن فرمودند: ای پسرعمو با دعای کرب خداوند را بخوان که خداوند فرج تو را میرساند. حسن گفت: آن چه دعایی است؟ حضرت به او گفتند: بگو و دعا را به او تلقین نمودند.
بعد حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) برگشته و حسن آن دعا را مکرر میخواند.
چون که صالح از خواندن نامه ولید فارغ شد و از منبر پائین آمد، گفت: من سرشت و نهاد پاک این مرد مظلوم را میبینم (و آثار مظلومیت را در او مشاهده میکنم) کارش را به تاخیر اندازید تا در مورد او بار دیگر به امیرالمؤمنین ولید مراجعه کنیم.
بعد صالح در همین موضوع به ولید نامهای نوشت و او در جواب نوشت که او را آزاد کن!!
(در روایت آمده که آن دعا این است: لا اله الا الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم، لا اله الا الله رب السموات السبع و رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و الحمد لله رب العالمین.
)
یکی از فضائل و کمالات وجود حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) به مساله اهتمام ویژه حضرت در رسیدگی به فقرا و مستمندان اختصاص دارد. حضرت سجاد (علیهالسلام) به مساله
انفاق که در
قرآن مجید از ویژگیهای
متقین شمرده شده و دهها آیه پیرامون ارزش و اهمیت آن نازل شده است، مانند سایر دستورات شرع اقدس، اهتمام خاص مبذول میداشتهاند و بدین وسیله ارتباط با خداوند را با ارتباط با مردم با دید توحیدی
گره زده و اسلام جامع و کامل را بار دیگر در این بعد نیز به نمایش گذاشته و تجسم بخشیدهاند.
عملکرد حضرت سجاد (علیهالسلام) در این مساله به وضوح کمالات ذات ابعاد معصومین (علیهمالسّلام) را به اثبات رسانیده است و بهترین گواه بر بطلان دیدگاه و عملکرد بعضی از مدعیان
تصوف و
عرفان میباشد که با نگرش تک بعدی به مسائل اجتماعی، در واقع اسلام یک بعدی را
تبلیغ میکنند. چه اینکه برترین دلیل بر بطلان دیدگاه سایر افرادی است که عملا اسلام را در امور اجتماعی صرف و بریده از معنویت و
توحید خلاصه میبینند.
حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در کنار ارتباط فوقالعاه و کمنظیر با حضرت حق در قالب
دعا و
نماز و
حج و
ذکر، در زمینه امور اجتماعی نیز به امر جامعه و بهویژه فقرا و مستمندان اهتمام داشته و به آنان رسیدگی میکردند و در این کار با مراعات
اخلاص و
توحید و داشتن عملکرد تربیتی خاص، موجبات
هدایت جامعه را فراهم میساختهاند.
آری همچنانکه از کثرت عبادت، آثار آن در بدن و بهویژه پیشانی آن بزرگوار ظاهر شده بود، از کثرت به دوش کشیدن خورجین پر از غذا و آذوقه برای ایتام و مستمندان نیز، آثار آن در پشت مبارک حضرت بر جا مانده بود که بعد از ارتحال مشاهده گردید.
حضرت سجاد (علیهالسلام) دائما میفرمودند: الصدقة تطفئ غضب الرب.
صدقهدادن و انفاق نمودن
غضب پروردگار را خاموش میسازد.
و در روایت دیگری فرمودند: ان صدقة السر تطفئ غضب الرب.
صدقهدادن در پنهان و انفاق نمودن بهصورت مخفیانه باعث خاموش شدن غضب پروردگار میباشد.
سعید بن مسیب میگوید: روزی برای
نماز صبح در محضر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) حاضر شدم، ناگاه سائلی درب منزل را به صدا در آورد. حضرت فرمودند: به سائل و نیازمند کمک کنید و هرگز سائل را نرانید و او را بیجواب مگذارید.
حضرت به زهری فرمودند: انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندی فی الخیر.
هر آینه استعداد و آمادگی برای
مرگ، در پرتو دوری از
حرام و بذل
سخاوت در راه خیر (و یا بذل نمودن خیر توسط انسان سخاوتمند) به دست میآید.
بنابراین در دیدگاه حضرت، با انفاق در راه خداوند میتوان برای سفر آخرت آماده شد.
حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) در زمینه انفاق در راه خداوند به حد خاصی قانع نبوده و هیچ محدودیتی در این زمینه نمیشناختهاند.
حضرت به هر مناسبتی انفاق میکرده و هرجا زمینه انجام این
عمل صالح را فراهم میدیدند، به آن اقدام میکردند. و به تحقیق میتوان گفت انفاق حضرت نه از جهت کیف و نه از جهت کم و نه از جهت کسی که به او انفاق میکردهاند، هرگز محدود به حد خاصی نبوده است.
در زمینه گستره وسیع انفاق حضرت سجاد (علیهالسلام) مطالبی در روایت تاریخی آمده است که بعضی از آنها اشاره میشود:
۱- حضرت (علیهالسلام) صد خانوار از فقراء مدینه را به عنوان عیال خود و افرادی که تحت سرپرستی ایشان بودند، تکفل نموده و تمام نیازهای مالیشان را تامین میکردند.
۲- و در روایت
احمد بن حنبل از معمر از
شیبه بن نعمامه آمده است: حضرت زینالعابدین قوت و روزی صد خانوار در مدینه را تامین میفرمود که در هر خانهای جماعتی از مردم حضور داشتند.
۳-
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند که: پدرشان حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) تمام اموالشان را در طول عمر دوبار با خداوند قسمت کردند.
(یعنی همه داراییشان را دو قسمت کرده و یک قسمت آن را در راه خدا انفاق نمودند.)
۴- چون لشکر خونخوار
مسلم بن عقبه از طرف
یزید بن معاویه به مدینه تهاجم نمود، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) چهاصد نفر از خانوادههای اهل مدینه که در میان آنها بعضی از
مروانیان و
امویان نیز بودند را در پناه گرفت و تمام نیازمندیهای آنان را تامین نمود تا اینکه آن لشکر منقرض گردید و مدینه را ترک کرد.
۵- حضرت اراده
حج کردند و خواهرشان
حضرت سکینه بنت حسین (علیهالسلام) هزار درهم برای ایشان منظور کرده و خدمتشان ارسال نمود که در پشت حره (محلی در اطراف مدینه) به حضرت رسید. پس چونکه از مرکب پیاده شدند همه آن را بین مساکین توزیع نمودند.
عادت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) این بود که هرگاه سائل و فقیری به خدمتش میآمد میفرمود: آفرین بر کسی که زاد و توشه مرا برای سفر آخرت حمل مینماید.
(مرحبا بمن یحمل زادی الی الآخرة)
پر واضح است این برخورد با فرد نیازمند، حاکی از کدامین بینش الهی در زمینه عمل صالح انفاق است. آری حضرت انفاق در راه خداوند را توشهای برای سفر آخرت خود میدانستهاند، سفری که در آن، دست انسان از تمام توشههای ظاهری خالی است.
حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) گرچه اغلب انفاقهای خود را بهصور مخفیانه انجام میدادند، ولی از انجام آن بهصورت آشکار نیز امتناعی نداشته و هرگاه نیازمندی به ایشان مراجعه میکرد او را بیپاسخ نمیگذاشتند. در واقع انفاقهای حضرت به دو بخش سری و علنی تقسیم میگردید که در اینجا به سیره حضرت در زمینه انفاقهای علنی آن بزرگوار میپردازیم:
اولا بر اساس آنچه در روایات آمده مایه خوشحالی حضرت بود که در کنار سفره ایشان ایتام، مستمندان، زمینگیرها و مساکینی که چاره به جایی نمیبردند، حاضر شوند و سیره حضرت در برخورد با آنها این بود که با دست شریف خود به آنها غذا میداد و هر کدام از آنها که دارای زن و بچه بود از طعام خود، مقداری برای آنها با او همراه میکرد.
و از این عجیبتر اینکه اساسا حضرت سجاد (علیهالسلام) طعامی را تناول نمیفرمود مگر اینکه ابتدا مانند آن را انفاق کند و
صدقه بدهد.
ثانیا: حضرت در برخورد با نیازمندان با صورت باز با آنها مواجه میشد و به آنها آفرین میگفت چرا که معتقد بود آنها زاد و توشه حضرت برای سفر آخرت را حمل میکنند.
ثالثا هنگامی که میخواست صدقه را به نیازمندان بدهد ابتدا آن را میبوسید و بعد آن را به آنها میداد. به آن حضرت گفته شد علت این کار شما چیست؟ فرمود: من دست نیازمند را نمیبوسم، هر آینه دست
پروردگار خودم را بوسه میزنم، چرا که صدقه قبل از اینکه در دست نیازمند قرار گیرد، در دست پروردگارم واقع میشود.
حضرت سجاد (علیهالسلام) به صورت مرتب لباسهای خود را در راه خداوند انفاق میکردند. سیره حضرت در این زمینه در روایتی چنین آمده است: عادت حضرت چنین بود که چون فصل زمستان میگذشت تمام پیراهنها و لباسهای خود را صدقه میداد و چون فصل تابستان سپری میشد باز لباسهای خود را صدقه میداد و حضرت عادت داشتند که لباس خز (منسوج از پشم و ابریشم) میپوشیدند. به حضرت گفتند: شما این لباس را به کسی میبخشید که قیمت آن را نمیشناسد و در شان او نیست که آن لباس گرانقیمت را بپوشد، ما به شما پیشنهاد میکنیم که این لباس را بفروشید و قیمت آن را در راه خدا صدقه بدهید. حضرت فرمود: من کراهت دارم لباسی را بفروشم که در آن نماز گزاردهام.
و لذا در روایتی دیگر آمده است وقتی
حلبی از معصوم (علیهالسلام) درباره پوشیدن لباس خز سؤال میکند، حضرت میفرماید: هیچ محذوری ندارد چرا که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در زمستان این لباس را میپوشیدند و چون تابستان فرا میرسید آن را میفروخت و قیمت آن را در راه خداوند صدقه میداد. و مرتب میفرمود: من از پروردگارم خجالت میکشم از پول لباسی که خداوند را در آن
عبادت کردهام، مصرف کنم.
شاید جمع بین این دو روایت این چنین باشد که سیره اولیه حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) این بوده است که لباسهای گرانقیمت خود را که در آن عبادت کرده بودند صدقه میدادند و دوست نمیداشتند آنها را بفروشند و از پولش برای خود استفاده کنند ولی اگر در مرتبه بعد صدقه دادن خود آنها میسور نبوده، آنها را میفروختند و قیمت آن را در راه خدا صدقه میدادند و هرگز آن پول را برای زندگی شخصی خود مصرف نمیکردند. بنابراین لباسهای گران قیمت خود را که از قبیل خز بوده است و در آن عبادت کرده بودند بالاخره در راه خدا میبخشیدند و برای خود نگه نمیداشتند.
و باید توجه داشت منظور از گران قیمت در روایات، نسبت به سایر لباسهای حضرت است نه گرانقیمت در حدی که
اسراف باشد.
برای انفاق و بخشش در اسلام فلسفههای متعددی ذکر شده است. روشنترین آنها ایجاد عدالت اجتماعی و جلوگیری از انباشت ثروت در دست عدهای خاص است که مفاسد اجتماعی انبوهی به دنبال دارد. از این گذشته بخشیدن باعث دل کندن از یکی از تعلقات بسیار قوی در درون انسان میشود که همان تعلق به دارائیهای مادی است.
بریدن از آنچه غیر خداست در راه خدا، سکوی پرش برای وصال محبوب است و این پرش در انفاق بخوبی تجلی مییابد.
از اینرو در
قرآن مجید خداوند به پیامبرش میفرماید: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها؛
از
اموال آنها صدقه بگیر که بدینوسیله باعث تطهیر آنها از آلودگی تعلق به دنیا و
تزکیه و پاک شدنشان میباشی.»
حال این کارکرد مؤثر انفاق در ترقی معنوی هنگامی در حد اعلای خود تحقق مییابد که انسان از اشیایی که آنها را بشدت دوست دارد، دل برکند و آنها را در راه خداوند انفاق نماید. از اینرو در قرآن مجید آمده است: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛
هرگز به بر و
نیکی مطلق نمیرسید مگر اینکه از آنچه آن را دوست دارید انفاق نمائید.»
حضرت سجاد (علیهالسلام) علاوه بر انفاقهای گسترده خود که آن را بهصورت سری و علنی انجام میدادند و در خلال آن نیازمندیهای مستمندان و فقرا و ایتام و از کار افتادهها را برآورده میساختند، چیزی که به آن علاقه داشتند را نیز در راه خدا میبخشیدند تا ترجمان حقیقی قرآن را در آیات ذکر شده آن باشند.
به نمونههایی از این فضیلت والای حضرت توجه فرمائید:
۱-
ابیعبدالله دامغانی روایت کرده است که حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) مرتب از شکر و بادام صدقه میدادند، وقتی از محضرشان در اینباره سؤال شد، این آیه را تلاوت کردند که: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون؛
» آری حضرت شکر و بادام را دوست میداشتند.
۲- امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از انگور خوششان میآمد. روزی انگور خوبی به مدینه آوردند و یکی از کنیزان حضرت مقداری از آن تهیه کرد و موقع افطار، آن را خدمت حضرت آورد. قبل از اینکه حضرت دستشان را به سمت آن دراز کنند، نیازمندی درب خانه حضرت آمد، حضرت فرمودند: همه این انگور را برای او ببر. آن کنیز گفت: ای مولای من! بعضی از آن او را کفایت میکند.
فرمودند: نه سوگند به خدا، و همه آن را برای او فرستادند. فردا باز آن خانم مقداری انگور خرید و برای حضرت آورد ولی مجددا نیازمندی آمد و حضرت همانگونه با او برخورد کردند.
روز بعد آن کنیز مقداری انگور برای حضرت خرید و در شب سوم برای حضرت آورد، ولی دیگر نیازمندی نیامد، از اینرو حضرت از آن خوردند و فرمودند: چیزی از آن از ما فوت نگردید و الحمد لله.
گرچه زندگی حضرت سجاد (علیهالسلام) سرشار از عمل صالح انفاق بوده، این عمل قربی به کرات و مرات و به عنوان یک سیره مستمر از حضرت سر میزده است.
و لکن در این قسمت به دو نمونه برجسته از انفاقهای حضرت اشاره میشود:
۱-
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: عادت حضرت علی بن الحسین (علیهالسلام) این بود که در روزی که آن روز را
روزه میگرفتند، امر میکردند تا گوسفندی را
ذبح کنند. بعد اعضاء آن را قطعه قطعه نموده و آن را بپزند. نزدیک غروب که میشد حضرت به روی دیگها نگاه میکردند و به آن نزدیک میشدند تا اینکه در حالی که روزهدار بودند، بوی آبگوشت را استشمام میکردند و بعد میفرمودند ظرفهای چوبی بزرگ را بیاورید و برای آل فلان و آل فلان غذا بکشید. برای فلان خانواده غذا بکشید، تا اینکه به آخر دیگها میرسیدند و همه تمام میشد. سپس برای خود حضرت مقداری نان و
خرما میآوردند و همان شام حضرت بود.
۲- روزی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) از منزل خارج شدند در حالی که بالا پوشی از خز (منسوج از پشم و ابریشم) بر تن داشتند. در راه نیازمندی خدمت حضرت آمد و خود را به آن بالا پوش در آویخت، در این حال حضرت آن را رها کرده و به راه خود ادامه دادند.
بازنویسی توسط
گروه پژوهشی ویکی فقه، تاریخ: ۱۳۹۸/۰۲/۲۲.