امام حسین در دوران خلفا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امام حسین (علیهالسّلام) بیست و پنج سال از عمر خویش را در دوران
خلفا گذراند. ایشان در ابتدای
خلافت خلیفه اول، هفت ساله و در آغاز خلافت
خلیفه دوم، نُه ساله و در شروع خلافت
خلیفه سوم، نوزده ساله بود.
امام حسین (علیهالسّلام) و همچنین برادر بزرگترش
امام حسن (علیهالسّلام)، به دلیل کمالات شخصی، خانوادگی و نیز
فضایل فراوانی که مردم از زبان
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره آن دو، به تکرار شنیده بودند، در
جامعه اسلامی،
محبوبیت خاصّی داشتند. این مسئله و نیز شرایط سیاسی اجتماعی آن روز،
ایجاب میکرد که رهبران سیاسی آن روز برای آن دو،
احترام خاصّی قائل شوند تا آنجا که انتقادات سخت آن حضرت (علیهالسّلام) را با بردباری تحمل میکردند و سعی در حفظ
حرمت وی داشتند.
ایام حکومت
ابوبکر آغاز دوران آلام و دردهای
اهل بیت (علیهالسّلام) است. در این دوره اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از سویی در
سوگ از دست دادن رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بودند و از سوی دیگر غاصبین
خلافت، عرصه را بر
خاندان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تنگ کرده، خاندان اهل بیت (علیهالسّلام) را از
حق مسلم خود محروم کرده بودند.
محنت انحراف اکثریت مردم از مسیر صحیح
اسلام و دوری آنان از خط
ولایت و
غصب خلافت از
مولای متقیان، آنان را به شدت آزرده خاطر ساخته بود.
در این دوره امام حسین (علیهالسّلام) نیز علیرغم سن و سال اندکش در کنار
پدر و
مادر مظلومش قرار گرفت و تا حد توانش در
استرداد حق غصب شدهشان تلاش کرد تا اینکه با
شهادت مادر
داغ جانکاه دیگری نیز بر ایشان تحمیل گردید.
نقل شده که امام حسین (علیهالسّلام) در آغازین روزهای غصب خلافت شبانگاههان به همراه
برادر بزرگوارشان امام حسن (علیهالسّلام)،
امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) و
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیهم) را در راه باز پسگیری منصب حقه خویش
یاری میرساندند و به همراه آنان به درب خانه یکایک «
اهل بدر» میرفتند.
به گونهای که هیچ یک از
بدریان مهاجر و
انصار باقی نمانده بود، مگر آن که به درب خانهشان رفتند و حق خود را به یادشان آوردند و آنان را به
یاری خویش فرا خواندند، این دعوت تا سه
شب ادامه یافت، امّا جز چهار تن کسی دعوتشان را
اجابت نکرد.
از دیگر جاهایی که در مصادر تاریخی، نامی از امام حسین (علیهالسّلام) در دوران خلافت ابوبکر برده شده است، هنگامی بود که غصب خلافت از سوی ابوبکر و همفکرانش در آغازین روزهای خود بود.
روایت شده: «هنگامیکه ابوبکر
خلیفه شد، روز
جمعه از
منبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالا رفت. حسن و حسین (علیهماالسّلام) نیز در
مسجد حاضر بودند. (وقتی ابوبکر را دیدند) امام حسین (علیهالسّلام) جلوتر رفت و خود را به ابوبکر که بر منبر بود رساند و به او فرمود: «این، منبر پدر من است، نه منبر پدر تو!» ابوبکر گریست و گفت: «راست گفتی این، منبر پدر توست، نه منبر پدر من!»
این روایت همانگونه که خواهد آمد درباره عمر بن خطاب - خلیفه دوم - نیز وارد شده که در ادامه به آن نیز خواهیم پرداخت. این
واقعه در روایتی دیگر اینگونه بیان شده که: «
حسین بن علی (علیهالسّلام) به نزد ابوبکر - که بر
منبر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشسته بود - آمد و فرمود: «از
جایگاه پدرم، پایین بیا.» (
ابوبکر) گفت: «راست گفتی این، جایگاه پدرت است!» و سپس او را در
دامان خود نشاند و گریست...
از نحوه و چند و چون زندگانی امام حسین (علیهالسّلام) در ایام خلافت
عمر جز آنچه که در ادامه خواهد آمد خبر چندانی به دست ما نرسیده است که شاید بتوان علت این امر را در گوشهگیری امام علی (علیهالسّلام) و فرزندانش از دستگاه
حکومت و عدم شرکت در هیچ امری از امور آنان جستجو کرد.
نقل شده که عمر بن خطاب -
خلیفه دوم - نیز به مانند ابوبکر،
عظمت و
مرتبت امام حسن (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) را پاس میداشت. او برتری
حسنین (علیهماالسّلام) را بر فرزندانش اظهار میداشت و
سهم ایشان را از
بیتالمال، بیش از فرزندان خود و مانند سهم پدرشان - امیرمؤمنان (علیهالسّلام) - قرار داده بود.
این مطلب از روایاتی شبیه آنچه که در ادامه متن آمده فهمیده میشود. با توجه به سوابق عمر درباره
حضرت زهرا (سلاماللهعلیهم) و
امام علی (علیهالسّلام) تردیدی نیست که این اظهار
ارادت عمر ریشه درونی نداشته است بلکه
سیاست او چنین اقتضا میکرده است که با امامین، دو
سبط پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با
تکریم فراوان برخورد نماید چرا که امام حسین (علیهالسّلام) و همچنین برادر بزرگترش امام حسن (علیهالسّلام)، به دلیل کمالات شخصی، خانوادگی و نیز
فضایل فراوانی که مردم از زبان پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در باره آن دو، به تکرار شنیده بودند، در
جامعه اسلامی،
محبوبیت خاصّی داشتند. از اینرو این مسئله و شرایط سیاسی اجتماعی آن روز،
ایجاب میکرد که عمر نیز به مانند دیگر مردم برای آن دو،
احترام قائل شود.
همچنین در برخی منابع
روایت شده است که در اوایل خلافت عمر، امام حسین (علیهالسّلام) وارد مسجد شد و عمر را در حال
سخنرانی بر
منبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دید پس، از منبر بالا رفت و به او گفت: «از منبر پدرم فرود آی و بر منبر پدرت بنشین!» عمر که
مبهوت این سخن شده بود گفت: «پدرم منبری نداشت»، سپس حضرت (علیهالسّلام) را کنار خود نشاند
و چون فرود آمد، امام (علیهالسّلام) را به خانهاش برد و به او گفت: «پسر عزیزم! چه کسی این را به تو آموخته است؟» امام (علیهالسّلام) نیز در جواب گفتند: «هیچ کس آن را به من نیاموخته است.»
عمر گفت: «پسر عزیزم! کاش نزد ما میآمدی و ما را از نظریات خود بهرهمند مینمودی.»
روزی امام (علیهالسّلام) به خانهاش رفت، عمر با
معاویه خلوت کرده بود.معاویه مدت زمانی بود که جانشین برادرش یزید - که بر اثر طاعون در سال هجدهم هجری در عمواس در گذشته بود - حاکم شام شده بود. پسر عمر -
عبدالله بن عمر - جلوی در بود زیرا به عبدالله اجازه
ورود نداده بودند، امام (علیهالسّلام) نیز که اوضاع را چنان دید بازگشت. عمر، بعدها که امام (علیهالسّلام) را دید به ایشان گفت: «پسر عزیزم! ندیدم نزد ما بیایی.» حضرت (علیهالسّلام) نیز گفت: «آمدم، ولی تو با معاویه
خلوت کرده بودی و وقتی دیدم پسرت را باز گرداندند، من هم بازگشتم.»
عمر گفت: «تو از پسرم - عبدالله - به اجازه داشتن، شایستهتر بودی، زیرا آنچه را بر سر ما میبینی، خداوند و پس از او، شما بر سر ما قرار دادهاید.» (مقصودش این بود که این همه اعتبار و عزت و هر چه از دین و دنیا داریم از خدا و شما داریم.)
این روایت در برخی منابع به طور متفاوتتری
نقل شده است، در این منابع آمده: «روزی عمر بالای منبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفت و خود را اولی بالمؤمنین خواند. امام حسین (علیهالسّلام) در این ایام ده ساله بود، او از درب مسجد وارد شد سخن او را شنید مقابل منبر آمد و در حالی که جمعیت انبوهی شاهد حال او بودند با کمال
شهامت فرمود: «انزل ایها الکذاب عن منبر ابی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لا منبر ابیک.» و سپس درباره منبر پدر و
حق پدرش
احتجاج کرد و از
غصب حق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مادرش
فاطمه (سلاماللهعلیهم) و غصب حق پدرش سخن راند آن چنان که همه حاضرین در
مسجد به
گریه افتادند....»
پرداخت
مقرری یکسان با رزمندگان
بدر به حسنین (علیهالسّلام) از سوی
عمر بن خطاب نیز از دیگر مواردی است که اسباب یاد امام حسین (علیهالسّلام) را در این دوره فراهم آورده است. نقل شده که «عمر، امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) را با عطایای بسیار گرامی میداشت و به هر یک پنج هزار
درهم میداد.
این مقرری مطابق با مقرری
بدریان بود.»
از دیگر موارد معدودی که از امام حسین (علیهالسّلام) در ایام
خلافت عمر بن خطاب، یادی به عمل آمده و بیشتر در کتب
اهل سنت بدان پرداخته شده، این است که «روزی عمر بن خطاب
لباس تقسیم میکرد و قبل از اینکه به امام حسن (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) برسد، تمام شد.
خلیفه از این پیشآمد به شدت
شرمنده شد از اینرو فوراً به
عامل خود در
یمن نامه نوشت تا دو
حله یمنی جهت امام حسن (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) بفرستد. وقتی جامهها رسید و حسنین (علیهالسّلام) آن را پوشیدند خلیفه
سجده شکر به جای آورد و گفت: الآن
نفس من راحت شد.»
زمانی که
عثمان به خلافت رسید، امام حسین (علیهالسّلام) حدود نوزده سال داشت. در زمان عثمان نیز در چند ماجرا حضور امام (علیهالسّلام)
ثبت شده است که هر کدام به گونهای نشان از
احترام و
عظمت آن حضرت (علیهالسّلام) میان عموم
مسلمانان و مراعات
حریم آن حضرت (علیهالسّلام) از سوی دستگاه
حاکمیت دارد.
در برخی منابع اهل سنت، از حضور
امام حسین (علیهالسّلام) در برخی
فتوحات ایام خلافت عثمان یاد شده است. این منابع از حضور حضرت (علیهالسّلام) به همراه برادرش - امام حسن (علیهالسّلام) - و
عبدالله بن عباس و
ابنعمر و
ابنزبیر در
جنگ طبرستان به فرماندهی
سعید بن عاص خبر دادهاند.
امام (علیهالسّلام) همراه پدر بزرگوار خویش و
برادر ارجمندش در مسیر
هدایت مسلمین و
دفاع از مظلومان، حضور سازندهای داشت. این امر گاه
خشم خلیفه سوم را برمیانگیخت، ولی به هر حال از روی ناچاری حرمتش را مراعات میکرد. در ماجرای
بدرقه ابوذر - آن هنگام که عثمان وی را به سرزمین
ربذه تبعید کرده بود و همگان را از بدرقه و همراهی ابوذر منع کرده بود - امام (علیهالسّلام) همراه
پدر و برادر و
عقیل بن ابیطالب و
عبدالله بن جعفر و
عمار بن یاسر در مراسم بدرقه حاضر شدند و سخنانی با این مضمون برای
تقویت ابوذر و تسلای خاطر وی بیان کرد فرمود: «عمو جان
خداوند تواناست که این اوضاع را دگرگون سازد و هر روز در کار تازهای است. این گروه دنیای خویش را از تو دریغ داشتند و تو
دین خود را از دستبرد آنان باز داشتی پس چقدر تو از دنیای آنان بینیازی ولی آنان به دین تو سخت نیازمندند.
صبر پیشه کن چرا که
خیر در صبر و شکیبایی است و
شکیبایی نشانه
شخصیت است.»
پس از
محاصره خانه عثمان توسط معترضان و ممانعت او از تحویل
مروان بن حکم به معترضان، به
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) خبر رسید که عدهای قصد کشتن عثمان را دارند از اینرو حضرت (علیهالسّلام) به فرزندانش امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) دستور دادند که «با شمشیرهایتان بروید و بر در خانه عثمان بایستید
و نگذارید کسی به عثمان نزدیک شود».
طلحه و
زبیر نیز از روی ناچاری و پس از آنان، گروهی دیگر از
اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پسرانشان را به محافظت از عثمان گماشتند.
اما در پی زد و خوردی که بین معترضان و
عثمان در گرفت تیری به
امام حسن (علیهالسّلام) اصابت کرد، ایشان را از خانه عثمان بیرون بردند در این زمان معترضان به خانه عثمان حملهور شدند و او را کشتند.
امام حسن (علیهالسّلام) و امام حسین (علیهالسّلام) وقتی که وارد
دارالاماره شدند دیدند که عثمان کشته شده است.
البته لازم به ذکر است که این
روایت از سوی برخی از متفکران و اندیشمندان شیعی رد شده است. آنان برای اثبات ادعای خود دلایل و قرائنی را نیز ارائه دادهاند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «امام حسین در دوران خلفا»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۳/۱۲.