در کتاب المناقب، ابن شهرآشوب گزارش شده است: عربی بادیه نشین، به حاجت خواهی، نزد معاویه آمده بود که حسین (علیهالسّلام) نیز نزد معاویه آمد. معاویه از او روی گرداند و سرگرم گفتگو با حسین (علیهالسّلام) شد. آن بادیه نشین به یکی از حاضران گفت: این مرد که وارد شد، کیست؟ گفتند: حسین بن علی است. بادیه نشین به حسین (علیهالسّلام) فرمود: ای پسر دختر پیامبر خدا! حتما برای بر آوردن حاجتم، با معاویه گفتگو کن. حسین (علیهالسّلام) آن را با معاویه در میان نهاد و او حاجتش را بر آورد. پس بادیه نشین، چنین سرود: نزد عَبشَمی آمدم، به من نبخشید تا آن که فرزند پیامبر، او را بر انگیخت ••• او پسر کرم و بخشش مصطفاست از دل بتولِ پاک ••• وهاشم را بر شما برتری است مانند برتریِ سبزی بهار بر خشک سال. معاویه گفت: ای مرد بادیه! من به تو میبخشم و تو حسین را میستایی؟ بادیه نشین گفت: ای معاویه! تو از حقّ او، به من عطا کردی و به سفارش او، حاجت مرا روا نمودی. ۱.۳.۲ - سخنرانی در مجلس معاویههنگامی که معاویه در اوج قدرت بود، در مجلس عام او به پیشنهاد اطرافیان از امام حسین (علیهالسّلام) خواسته شد، خطابه بخواند. امام حسین (علیهالسّلام) به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی و صلوات بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در خطابهای انقلابی که سرشار از فصاحت و بلاغت بود، به تبیین رسالت و جایگاه اهل بیت پرداختند. ایشان با استناد به آیات قرآن، منزلت والای اهل بیت به عنوان جانشینان بر حق پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مفسران راستین قرآن را به اثبات رساندند و وجوب اطاعت از ایشان را در تمام شئون زندگی، اعم از مسائل سیاسی، اجتماعی، عبادی و اخلاقی، تبیین فرمودند. تا جایی که معاویه گفت: ای ابا عبداللَّه کافی است، حرف را رساندی! و تبلیغت را انجام دادی.امام در جواب مردی که گفت: اینکه خطبه میخواند کیست؟ فرمود: «ما حزب و گروه غالب خدا و مقرّبین عترت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و اهل بیت طیّب و طاهر اوییم، ما یکی از دو چیز گرانبهایی هستیم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن را پس از قرآن به ودیعت نهاد، کتابی که در آن تفصیل هر چیزی است، و در پیش رو و پشت سر هیچ باطلی بدان راه ندارد، قرآنی که تفسیرش به عهده ما گذاشته شد و تاویلش ما را درمانده نکند بلکه به دنبال حقایق آن هستیم. پس ما را اطاعت کنید که طاعت ما واجب است، چرا که قرین طاعت خدا و رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، خداوند میفرماید: «خدای را فرمان برید و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و صاحبان امر را، که از شمایند، فرمان برید، پس اگر در باره چیزی ستیزه و کشمکش کردید آن را به خدا و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بازگردانید»، و نیز فرمود: «و حال آنکه اگر آن را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و صاحبان امر خویش باز میگرداندند هر آینه کسانی از آنان که (حقیقت) آن را بیرون میکشند آن را میدانستند، و اگر فزونبخشی و مهربانی خدا بر شما نبود از شیطان پیروی میکردید مگراندکی.» • «عن موسی بن عقبة عن الحسین (علیهالسّلام) فی خُطبَةٍ لَهُ: نَحنُ حِزبُ اللّه ِ الغالِبونَ، وعِترَةُ رَسولِ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الاَقرَبونَ، واهلُ بَیتِهِ الطَّیِّبونَ، واحَدُ الثَّقَلَینِ اللَّذَینِ جَعَلَنا رَسولُ اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثانِیَ کِتابِ اللّه ِ تَبارَکَ وتَعالَی، الَّذی فیهِ تَفصیلُ کُلِّ شَیءٍ، لا یَاتیهِ الباطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ ولا مِن خَلفِهِ، وَالمُعَوَّلُ عَلَینا فی تَفسیرِهِ، لا یُبطِئُنا تَاویلُهُ، بَل نَتَّبِعُ حَقائِقَهُ. فَاَطیعونا فَاِنَّ طاعَتَنا مَفروضَةٌ، اذ کانَت بِطاعَةِ اللّه ِ ورَسولِهِ مَقرونَةً، قالَ اللّه ُ (عزّوجلّ): (اَطِیعُواْ اللَّهَ وَاَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَاُوْلِی الْاَمْرِ مِنکُمْ فَاِن تَنَـزَعْتُمْ فِی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ) وقالَ: (وَلَوْ رَدُّوهُ اِلَی الرَّسُولِ وَاِلَی اُوْلِی الْاَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنمـبِطُونَهُ و مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُو لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَـنَ اِلَا قَلِیلاً)» در کتاب الاحتجاج به نقل از موسی بن عُقبه، از امام حسین (علیهالسلام) روایت شده است: ما حزب چیره خداییم و خاندان و نزدیکان پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیت پاک او و یکی از دو چیز گران بهایی که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، در کنار کتاب خدای متعال و پس از آن قرار داد؛ کتابی که بیان هر چیز در آن هست و باطل، از پس و پیش، به آن راه ندارد و در تفسیر آن، بر ما اعتماد میشود و در تاویلش در نمیمانیم؛ بلکه حقایقش را دنبال میکنیم. از ما اطاعت کنید که اطاعت از ما واجب است؛ زیرا با اطاعت خدا و پیامبرش همراه است. خداوند (عزّوجلّ) فرموده است: «از خدا و پیامبر و اختیارداران خود، اطاعت کنید و اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید» و فرمود: «و اگر به پیامبر و اختیارداران خود باز میگرداندند، بی تردید، به حقیقت آن پی میبردند و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، همه شما، جزاندکی، از شیطان پیروی میکردید». معاویه با آگاهی از محبوبیت و جایگاه والای امام حسین (علیهالسلام) در میان مردم، با مدارا و احتیاط با ایشان رفتار میکرد. معاویه در ظاهر احترام بسیاری برای حضرت (علیهالسّلام) قائل بود چه این که میدانست حضرت (علیهالسّلام) در دل مردم مکه و مدینه جای گرفته و با او نمیتوان به مانند دیگر مردم، به درشتی پرداخت. از دیگر سوی، امام (علیهالسّلام) مانعی بزرگ بر سر راه حکومت معاویه تلقی میگردید و معاویه پیوسته نگران قیام امام حسین (علیهالسّلام) بود. از اینرو او در برابر امام (علیهالسّلام) سیاست بسط و اقباض را در پیش گرفت. ۲.۱ - اکرام ظاهری و مراقبت پیوستهبا وجود اختلافات عمیق سیاسی میان معاویه و امام حسین (علیهالسلام)، معاویه در تعاملات خود با ایشان در ظاهر ادب و احترام را رعایت میکرد و و به کارگزارانش نیز دستور میداد که متعرض فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشوند و از بیاحترامینسبت به ایشان بپرهیزند.در مقابل این احترام ظاهری، معاویه مراقبتی شبانهروزی از امام حسین (علیهالسلام) را در دستور کار خود قرار داده بود. او از طریق شبکه جاسوسی خود، بر تحرکات و اقدامات امام (علیهالسلام) در سفر و حضر نظارت میکرد. معاویه همچنین از طریق نامههای متعدد، سعی میکرد امام (علیهالسلام) را از هرگونه اقدامی علیه حکومت خود بازدارد. ۲.۲ - تلاش برای جانشینی یزیدمعاویه با استفاده از ابزارها و اقدامات مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، بستر را برای جانشینی یزید فراهم کرد. با این حال، امام حسین (علیهالسلام) به عنوان شخصیتی برجسته در جهان اسلام، از مشروعیت یزید و خلافت او به شدت انتقاد کرد و حاضر به بیعت با او نشد. معاویه برای تحقق هدف خود مبنی بر جانشینی یزید، اقدامات مختلفی انجام داد که میتوان آنها را به ۳ دسته تقسیم کرد:۱. استفاده از ثروت: معاویه ثروت هنگفتی را که در طول خلافت خود اندوخته بود، برای جلب نظر مردم به کار گرفت. او اموال عمومی را بین مردم تقسیم میکرد و از این طریق سعی در جلب اقبال عمومی به جانشینی یزید داشت. ۲. ترور و سرکوب: معاویه از ترور و سرکوب برای حذف مخالفان یزید استفاده میکرد. گزارشات تاریخی نشان می دهد که برخی از شخصیتهای برجسته مخالف یزید با توطئه و نقشهچینی معاویه و یا به دستور مستقیم او کشته شدند. ۳. اعمال نفوذ سیاسی: معاویه با استفاده از نفوذ و قدرت سیاسی، سعی کرد تا یزید را به عنوان فردی شایسته برای خلافت توصیه کند. ۲.۲.۱ - استفاده از ثروتمعاویه در مسیر تثبیت قدرت خود و جانشینی پسرش یزید، اقدامات مختلفی انجام داد. یکی از این اقدامات، بهکارگیری ثروت هنگفتی بود که در طول خلافت خود اندوخته بود. او با توزیع اموال عمومی در میان مردم، که نوعی رشوه محسوب میشد؛ به دنبال جلب نظر و حمایت آنان برای جانشینی یزید بود. معاویه در دوران خلافت خود، به واسطه موقعیت سیاسی و تسلط بر منابع اقتصادی سرشار شام، ثروت هنگفتی را اندوخته بود و با درک اهمیت افکار عمومی در تعیین جانشین خود، از ثروت انباشته شده برای جلب نظر و حمایت مردم به نفع یزید استفاده کرد. او به خوبی میدانست که جلب نظر مردم برای مشروعیت بخشیدن به خلافت یزید ضروری است.• «حَجَّ یَزیدُ فی تِلکَ السَّنَةِ (ای سَنَةِ ۵۶ ه) فَفَرَّقَ بِمَکَّةَ وَ المَدینَةِ اموالاً کَثیرَةً یَشتَری بِها قُلوبَ النّاسِ، ثُمَّ انَّهُ انصَرَفَ وَالنّاسُ عَنهُ راضونَ. قالَ: وشاعَ الخَبَرُ فِی النّاسِ بِاَنَّ مُعاوِییَةَ یُریدُ ان یَاخُذَ البَیعَةَ لِیَزیدَ، وکانَ النّاسُ فی امرِ یَزیدَ عَلی فِرقَتَینِ مِن بَینِ راضٍ وساکِتٍ، او قائِلٍ مُنکِرٍ... قالَ: ولَم یَزَل مُعاوِیَةُ یَروضُ النّاسَ عَلی بَیعَةِ یَزیدَ، ویُعطِی المَقارِبَ ویُدانِی المُتَباعِدَ، حَتّی مالَ الَیهِ اکثَرُ النّاسِ واجابوه الی ذلِکَ» در کتاب الفتوح گزارش شده است: یزید در سال ۵۶، هجری، حج گزارد و اموال فراوانی را در مکّه و مدینه قسمت کرد تا دلهای مردمان را با آنها به دست آورد. سپس در حالی باز گشت که مردم از او خشنود بودند. این خبر، میان مردم، شایع شد که معاویه میخواهد برای یزید، بیعت بگیرد و مردم در امر یزید، دو گروه بودند: برخی راضی و ساکت بودند و عدّهای معترض... معاویه، پیوسته مردم را بر بیعت با یزید، رام میکرد و به نزدیکان، عطا مینمود و به دورترها نزدیک میشد تا آن جا که بیشتر مردم به او گراییدند و به او پاسخ مثبت دادند. • «عن الزبیر عن عبداللّه بن نافع: خَطَبَ مُعاوِیَةُ فَدَعَا النّاسَ الی بَیعَةِ یَزیدَ، فَکَلَّمَهُ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) وَابنُ الزُّبیرِ وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ ابی بَکرٍ. فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ: اهِرَقلِیَّةٌ؟! کُلَّما ماتَ قَیصرٌ کانَ قَیصرٌ مَکانَهُ! لا نَفعَلُ وَاللّه ِ ابَدا. وبِسَنَدٍ لَهُ الی عَبدِ العَزیزِ الزُّهرِیِّ، قالَ: بَعَثَ مُعاوِیَةُ الی عَبدِ الرَّحمنِ بنِ ابی بَکرٍ بَعدَ ذلِکَ بِمِئَةِ الفٍ، فَرَدَّها وقالَ: لا ابیعُ دینی بِدُنییایَ. وخَرَجَ الی مَکَّةَ فَماتَ بِها قَبلَ ان تَتِمَّ البَیعَةُ لِیَزیدَ.» بنابر گزارش الاصابة زبیر از عبداللّه بن نافع نقل میکند که: معاویه سخنرانی کرد و مردم را به بیعت با یزید، فرا خواند. حسین بن علی (علیهالسّلام) و عبداللّه بن زبیر و عبدالرحمان بن ابوبکر، به او اعتراض کردند. عبدالرحمان گفت: مگر خلافت، پادشاهیِ روم است که هر گاه قیصری بمیرد، قیصری دیگر جانشین او شود؟! به خدا سوگند، هرگز چنین نمیکنیم! زبیر همچنین به سندش از عبد العزیز زُهْری میگوید: پس از این، معاویه صد هزار درهم برای عبدالرحمان فرستاد؛ امّا او آن را باز پس فرستاد و گفت: دینم را به دنیایم نمیفروشم. به سوی مکّه، بیرون شد و پیش از آن که بیعت برای یزید به انجام رسد، در آن جا در گذشت. ۲.۲.۲ - ترور و سرکوب مخالفان یزیداز دیگر اقدامات معاویه، در مسیر تثبیت قدرت و جانشینی پسرش یزید، ترور و سرکوب مخالفان یزید بود. گزارشات تاریخی نشان میدهد که معاویه برای حذف مخالفان سرسخت یزید، از توطئه و ترور استفاده میکرد. برخی از شخصیتهای برجستهای که در این دوران به قتل رسیدند، عبارتند از:۲.۲.۲.۱ - امام حسنبدون شک امام حسن (علیهالسّلام) از مخالفان سرسخت حکومت معاویه و جانشینی یزید بود که با توطئه معاویه و به دست همسرش مسموم شد و به شهادت رسید:• «رُوِیَ انَّ مُعاوِیَةَ دَفَعَ السَّمَّ الَی امرَاَةِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) جَعدَةَ بِنتِ الاَشعَثِ وقالَ لَها: اِسقیهِ، فَاِذا ماتَ هُوَ زَوَّجتُکِ بِابنی یَزیدَ. فَلَمّا سَقَتهُ السَّمَّ وماتَ علیه السلام، جاءَتِ المَلعونَةُ الی مُعاوِیَةَ المَلعونِ فَقالَت: زَوِّجنی یَزیدَ. فَقالَ: اِذهَبی! فَاِنَّ امرَاَةً لَم تَصلُح لِلحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ، لا تَصلُحُ لِابنی یَزیدَ.» در کتاب الاحتجاج روایت شده که معاویه، سمی را برای همسر حسن بن علی (علیهالسّلام)، جَعده دختر اشعث فرستاد و به او گفت: این را به او بنوشان. اگر در گذشت، تو را به همسریِ پسرم یزید در میآورم. هنگامی که سم را نوشاند و امام حسن (علیهالسّلام) در گذشت، آن زن ملعون، نزد معاویه ملعون آمد و گفت: مرا به همسری یزید در آور. معاویه گفت: برو! زنی که شایسته حسن بن علی نباشد، برای پسرم یزید نیز شایسته نیست. • «عن مغیرة: ارسَلَ مُعاوِیَةُ الی جَعدَةَ بِنتِ الاَشعَثِ بنِ قَیسٍ: انّی مُزَوِّجُکِ یَزیدَ ابنی عَلی ان تَسُمِّی الحَسَنَ. وبَعَثَ الَیها مِئَةَ الفِ دِرهَمٍ، فَفَعَلَت وسَمَّتِ الحَسَنَ علیه السلام، فَسَوَّغَهَا المالَ ولَم یُزَوِّجها مِن یَزیدَ.» در کتاب الارشاد به نقل از مغیره گزارش شده است: معاویه، به جَعده دختر اشعث بن قیس، پیغام داد که: من تو را در برابر مسموم کردن حسن، به همسریِ یزید در میآورم. صد هزار درهم نیز برای او فرستاد. چون او امام حسن (علیهالسّلام) را مسموم کرد، معاویه اجازه تحویل مال را برایش داد؛ امّا او را به همسری یزید در نیاورد. • «ذُکِرَ انَّ امرَاَتَهُ جَعدَةَ بِنتَ اشعَثِ بنِ قَیسٍ الکِندِیِّ سَقَتهُ السَّمَّ، وقَد کانَ مُعاوِیَةُ دَسَّ الَیها انَّکِ انِ احتَلتِ فی قَتلِ الحَسَنِ، وَجَّهتُ الَیکِ بِمِئَةِ الفِ دِرهَمٍ، وزَوَّجتُکِ مِن یَزیدَ، فَکانَ ذلِکَ الَّذی بَعَثَها عَلی سَمِّهِ. فَلَمّا ماتَ وَفی لَها مُعاوِیَةُ بِالمالِ، وارسَلَ الَیها: انّا نُحِبُّ حَیاةَ یَزیدَ، ولَولا ذلِکَ لَوَفَینا لَکِ بِتَزویجِهِ.» در کتاب مُروج الذهب در باره کشته شدن امام حسن (علیهالسّلام) آوردهاند که همسرش جعده دختر اشعث بن قیس کِنْدی، به او سم نوشاند. معاویه دسیسه چیده و به او گفته بود که: اگر قتل حسن را چاره کنی، صد هزار درهم برای تو میفرستم و تو را به همسریِ یزید در میآورم. این، انگیزه سم خوراندن او به امام حسن (علیهالسّلام) بود. چون امام حسن (علیهالسّلام) در گذشت، معاویه به وعده ارسال مال، وفا کرد؛ اما به او پیغام داد: ما زندگیِ یزید را دوست داریم، و اگر این نبود، تو را به همسریِ او در میآوردیم. ۲.۲.۲.۲ - عبد الرحمان بن خالدعبدالرحمان بن خالد، از دیگر رقبای یزید در امر خلافت بود که مردم شام به او اقبال بیشتری داشتند. او نیز به دستور معاویه مسموم شد:• «لَمّا ارادَ مُعاوِیَةُ البَیعَةَ لِیَزیدَ ابنِهِ، خَطَبَ اهلَ الشّامِ فَقالَ: یا اهلَ الشّامِ! کَبِرَت سِنّی وقَرُبَ اجَلی، وقَد ارَدتُ ان اعقِدَ لِرَجُلٍ یَکونُ نِظاما لَکُم، وانَّما انَا رَجُلٌ مِنکُم. فَاَصفَقوا عَلَی الرِّضا بِعَبدِ الرَّحمنِ بنِ خالِدِ بنِ الوَلیدِ، فَشَقَّ ذلِکَ عَلی مُعاوِیَةَ، واسَرَّها فی نَفسِهِ. ثُمَّ انَّ عَبدَ الرَّحمنِ مَرِضَ، فَدَخَلَ عَلَیهِ ابنُ اُثالَ النَّصرانِیُّ، فَسَقاهُ سَمّا فَماتَ، فَقیلَ: انَّ مُعاوِیَةَ امَرَهُ بِذلِکَ.» در کتاب اُسْد الغابة گفته شده که چون معاویه خواست برای پسرش یزید، بیعت بگیرد، برای شامیان سخن راند و گفت: ای شامیان! سنّ من زیاد و مرگم نزدیک شده است و میخواهم برای مردی عقد خلافت ببندم که مایه انسجام شما باشد و من هم، مانند یکی از شمایم (نظر خود را تحمیل نمیکنم). مردم بر عبدالرحمان بن خالد بن ولید، اتّفاق کردند. این بر معاویه گران آمد؛ امّا آن را در درون خود پنهان داشت. سپس، هنگامی که عبدالرحمان بیمار شد، ابن اُثال نصرانی نزد او آمد و به وی سم نوشاند و او مُرد. گفته شده که معاویه برای این کار، به ابن اُثال فرمان داد. • «عن مسلمة بن محارب: انَّ عَبدَ الرَّحمنِ بنَ خالِدِ بنِ الوَلیدِ کانَ قَد عَظُمَ شَانُهُ بِالشّامِ، ومالَ الَیهِ اهلُها، لِما کانَ عِندَهُم مِن آثارِ ابیهِ خالِدِ بنِ الوَلیدِ، ولِغَنائِهِ عَنِ المُسلِمینَ فی ارضِ الرّومِ، وبَاسِهِ، حَتّی خافَهُ مُعاوِیَةُ وخَشِیَ عَلی نَفسِهِ مِنهُ؛ لِمَیلِ النّاسِ الَیهِ، فَاَمَرَ ابنَ اُثالَ ان یَحتالَ فی قَتلِهِ، وضَمِنَ لَهُ ان هُوَ فَعَلَ ذلِکَ ان یَضَعَ عَنهُ خَراجَهُ ما عاشَ، وان یُوَلِّیَهُ جِبایَةَ خَراجِ حِمصَ، فَلَمّا قَدِمَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ خالِدٍ حِمصَ مُنصَرِفا مِن بِلادِ الرّومِ، دَسَّ الَیهِ ابنُ اُثالَ شَربَةً مَسمومَةً مَعَ بَعضِ مَمالیکِهِ، فَشَرِبَها فَماتَ بِحِمصَ، فَوفی لَهُ مُعاوِیَةُ بِما ضَمِنَ لَهُ، ووَلّاهُ خَراجَ حِمصَ ووَضَعَ عَنهُ خَراجَهُ.» در کتاب تاریخ طبری به نقل از مَسلَمة بن مُحارب روایت شده است: عبدالرحمان بن خالد بن ولید، در شام، عظیمالشان بود و شامیان به او گرایش داشتند؛ هم به سبب کارهای پدرش خالد بن ولید و هم برای قدرت و شجاعت خودش که مسلمانان را در برابر روم، آسوده میداشت، تا آن جا که معاویه از او ترسید و به سبب گرایش مردم به او، از وی بر خود، بیمناک شد. پس به ابن اُثال فرمان داد که برای کشتن او، چارهای بیندیشد وبرایش ضمانت کرد که اگر چنین کند، مالیات او را تا آخر عمرش عفو کند و گردآوری مالیات حِمْص را نیز به وی بسپارد. هنگامی که عبدالرحمان در راه بازگشت از سرزمینهای روم، به حِمْص رسید، ابن اُثال با یکی از بندگانش دسیسه کرد و شربت مسمومی را به ابن خالد نوشاند و او پس از نوشیدنش، در حمص در گذشت. معاویه نیز به تعهّد خود، عمل کرد و گردآوری مالیات حَمْص را به ابن اُثال سپرد و مالیات خود او را نیز از دوشش برداشت. ۲.۲.۲.۳ - سعد بن ابی وقّاصبنابر برخی گزارشات سعد بن ابی وقّاص نیز از کسانی بود که با توطئه معاویه در ایامی که او قصد داشت برای استخلاف یزید از مردم بیعت بگیرد، مسموم شد و از دنیا رفت:• «دَسَّ مُعاوِیَةُ الَیهِ (ای الَی الاِمامِ الحَسَنِ (علیهالسّلام)) حینَ ارادَ ان یَعهَدَ الی یَزیدَ بَعدَهُ والی سَعدِ بنِ ابی وَقّاصٍ سَمّا، فَماتا مِنهُ فی ایّامٍ مُتَقارِبَةٍ.» در مقاتل الطالبیّین آمده است: معاویه، دسیسه کرد و هنگامی که خواست یزید را جانشین خود کند، به امام حسن (علیهالسّلام) و سعد بن ابی وقّاص، سم خوراند و آن دو در فاصلهای نزدیک به هم، در گذشتند. ۲.۲.۳ - اعمال نفوذ سیاسیاز دیگر اقدامات معاویه برای ثبیت قدرت و جانشینی پسرش یزید، بهرهگیری از نفوذ سیاسی و فرمان به جانشینی یزید برای خلافت بود:• «دَعا مُعاوِیَةُ بِالضَّحّاکِ بنِ قَیسٍ ومُسلِمِ بنِ عُقبَةَ، فَقالَ لَهُما: اخرِجا ما فی وِسادَتی، فَاَخرَجا کِتابا کَتَبَ فیهِ مُعاوِیَةُ بِخَطِّهِ قَبلَ ذلِکَ: بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، هذا ما عَهِددَهُ مُعاوِیَةُ بنُ ابی سُفیانَ امیرُ المُؤمِنینَ الَی ابنِهِ یَزیدَ، انَّهُ قَد بایَعَهُ وعَهِدَ الَیهِ، وجَعَلَ لَهُ الخِلافَةَ مِن بَعدِهِ، وامَرَهُ بِالرَّعِیَّةِ وَالقِیامِ بِهِم وَالاِحسانِ الَیهِم، وقَد سَمّاهُ «امیرَ المُؤمِنینَ»، وامَرَهُ ان یَسیرَ بِسیرَةِ اهلِ العَدلِ وَالاِنصافِ، وان یُعاقِبَ عَلَی الجُرمِ، ویُجازِیَ عَلَی الاِحسانِ، وان یَحفَظَ هذَا الحَیَّ مِن قُرَیشٍ خاصَّةً، وان یُبعِدَ قاتِلِی الاَحِبَّةِ، وان یُقَدِّمَ بَنی اُمَیَّةَ وآلَ عَبدِ شَمسٍ عَلی بَنیهاشِمٍ، وان یُقَدِّمَ آلَ المَظلومِ المَقتولِ امیرِ المُؤمِنینَ عُثمانَ بنِ عَفّانَ عَلی آلِ ابی تُرابٍ وذُرِّیَّتِهِ. فَمَن قُرِئَ عَلَیهِ هذَا الکِتابُ وقَبِلَهُ حَقَّ قَبولِهِ وبادَرَ الی طاعَةِ امیرِهِ یَزیدِ بنِ مُعاوِیَةَ، فَمَرحَبا بِهِ واهلاً، ومَن تَاَبّی عَلَیهِ وَامتَنَعَ، فَضَربَ الرِّقابِ ابَدا حَتّی یَرجِعَ الحَقُّ الی اهلِهِ، وَالسَّلامُ عَلی مَن قُرِئَ عَلَیهِ وقَبِلَ کِتابی هذا.» در کتاب الفتوح آمده است: معاویه، ضحّاک بن قیس و مسلم بن عَقَبه را فرا خواند و به آن دو گفت: آنچه را در بالش من است، بیرون بیاورید. آن دو، نوشتهای را بیرون آوردند که معاویه، پیش تر به خطّ خودش در آن نوشته بود: بسم اللّه الرحمن الرحیم. این، عهدی است که معاویة بن ابی سفیان، امیر مؤمنان، برای پسرش یزید مینویسد و با او بیعت میکند و سفارش کارها را به او کرده و خلافت را پس از خود، برای وی قرار داده است و او را به مراقبت از رعایا و قیام به کارهایشان و نیکی به آنان، فرمان داده و او را «امیر مؤمنان» نامیده و به او دستور داده است که به شیوه دادگران و منصفان رفتار کند. بر جنایت، کیفر کند و بر نیکی، پاداش دهد. این تیره از قریش را بخصوص حفظ کند و قاتلان دوستان را برانَد و بنی امیّه و خاندان عبد شمس را بر بنیهاشم، مقدّم بدارد و خاندان مظلوم مقتول، امیر مؤمنان، عثمان بن عفّان را بر خاندان ابو تراب و فرزندانش، پیشاندازد. پس هر کس این نوشته بر او خوانده شد و آن را پذیرفت و به اطاعت از فرمان روایش یزید بن معاویه شتافت، آفرین و صد آفرین به او! و هر کس که از آن سرپیچی کرد و امتناع ورزید، گردنش زده شود. این حکم، همیشگی است تا حق به اهلش باز گردد. و سلام بر آن کس که این نوشته بر او خوانده شود و آن را بپذیرد! ۲.۳ - وصایای معاویه به یزید درباره امام حسینمعاویه در دوران بیماری که به مرگش منجر شد، وصایایی را برای یزید، در خصوص نحوه اداره حکومت و برخورد با مخالفان، به ویژه امام حسین (علیهالسلام)، بیان کرد. یکی از مهمترین بخشهای وصایای معاویه به یزید، مربوط به امام حسین (علیه السلام) بود. معاویه با اذعان به محبوبیت و جایگاه والای امام حسین (علیهالسلام) در میان مردم، به یزید توصیه میکرد که با مدارا و احتیاط با ایشان رفتار کند و تا حد امکان از درگیری با ایشان پرهیز نماید. با این حال، معاویه در ادامه، طرحی را نیز برای شرایطی که امام حسین (علیه السلام) از بیعت با یزید خودداری کرده و دست به شورش میزند، ترسیم میکرد. در این طرح، معاویه به یزید دستور میداد که با قاطعیت تمام با امام حسین (علیه السلام) و یارانش برخورد کرده و کار او را همانند پدر و برادرش (امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) به سرانجام برساند. این بدان معنا بود که معاویه در وصایای خود به یزید طرح ترور و حذف فیزیکی امام حسین (علیهالسلام) را به عنوان راهحلی نهایی برای قیام امام در نظر میگرفت. او به یزید دستور میدهد که کار را همانند پدر و برادرش به سرانجام برساند که به معنای ترور امام حسین (علیه السلام) با استفاده از توطئه و بدون برجا گذاشتن ردی آشکار است.۲.۳.۱ - توصیه به مدارامعاویه در بخشی از وصایای خود به یزید، ضمن پیشبینی شورش امام حسین (علیهالسلام)، یزید را به مدارا با امام حسین توصیه میکند:• «فی حَوادِثِ سَنَةِ سِتیّنَ: وفیها کانَ اخَذَ مُعاوِیَةُ عَلَی الوَفدِ الَّذینَ وَفَدوا الَیهِ مَعَ عُبَیدِ اللّه ِ بنِ زِیادٍ البَیعَةَ، لِابنِهِ یَزیدَ، وعَهِدَ الَی ابنِهِ یَزیدَ حینَ مَرِضَ فیها ما عَهِدَ الَیهِ فِی النَّفَرِ الَّذینَ امتَنَعوا مِنَ البَیعَةِ لِیَزیدَ حینَ دَعاهُم الَی البَیعَةِ، وکانَ عَهدُهُ الَّذی عَهِدَ ما ذَکَرَ هِشامُ بنُ مُحَمَّدٍ عن ابی مِخنَفٍ، قالَ: حَدَّثَنی عَبدُ المَلِکِ بنِ نَوفَلِ بنِ مُساحِقِ بنِ عَبدِ اللّه ِ بنِ مَخرَمَةَ: انَّ مُعاوِیَةَ لَمّا مَرِضَ مَرضَتَهُ الَّتی هَلَکَ فیها، دَعا یَزیدَ ابنَهُ فَقالَ: یا بُنَیَّ، انّی قَد کَفَیتُکَ الرِّحلَةَ وَالتَّرحالَ، ووَطَّاتُ لَکَ الاَشیاءَ، وذَلَّلتُ لَکَ الاَعداءَ، واخضَعتُ لَکَ اعناقَ العَرَبِ، وجَمَعتُ لَکَ مِن جَمعٍ واحِدٍ، وانّی لا اتَخَوَّفُ ان یُنازِعَکَ هذَا الاَمرَ الَّذِی استَتَبَّ لَکَ الّا اربَعَةُ نَفَرٍ مِن قُرَیشٍ: الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ، وعَبدُ اللّه ِ بنُ عُمَرَ، وعَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ، وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ ابی بَکرٍ. فَاَمّا عَبدُ اللّه ِ بنُ عُمَرَ فَرَجُلٌ قَد وَقَذَتهُ العِببادَةُ، واذا لَم یَبقَ احَدٌ غَیرُهُ بایَعَکَ. وامَّا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ فَاِنَّ اهلَ العِراقِ لَن یَدَعوهُ حَتّی یُخرِجوهُ، فَاِن خَرَجَ عَلَیکَ فَظَفِرتَ بِهِ فَاصفَح عَنهُ، فَاِنَّ لَهُ رَحِما ماسَّةً وحَقّا عَظیما. وامَّا ابنُ ابی بَکرٍ فَرَجُلٌ ان رَای اصحابَههُ صَنَعوا شَیئا صَنَعَ مِثلَهُم، لَیسَ لَهُ هِمَّةٌ الّا فِی النِّساءِ وَاللَّهوِ. وامَّا الَّذی یَجثُمُ لَکَ جُثومَ الاَسَدِ ویُراوِغُکَ مُراوَغَةَ الثَّعلَبِ، فَاِذا امکَنَتهُ فُرصَةٌ وَثَبَ فَذاکَ ابنُ الزُّبَیرِ، فَاِن هُوَ فَعَلَها بِکَ فَقَدَرتَ عَلَیهِ فَقَطِّعهُ اربا اربا.» تاریخ طبری در یادکرد وقایع سال شصتم گزارش نموده است: در این سال، معاویه از گروهی که با عبید اللّه بن زیاد نزد او آمده بودند، برای یزید بیعت گرفت و هنگامی که بیمار شد، به پسرش یزید، وصیّت کرد و در آن سفارش، چگونگی برخورد با کسانی هم بود که به هنگام گرفتن بیعت برای یزید، از بیعت خودداری کرده بودند. هشام بن محمّد، متن وصیّت را از ابو مِخنَف، چنین گزارش کرده است: عبدالملک بن نَوفَل بن مُساحِق بن عبد اللّه بن مَخرَمه برایم گفت: چون معاویه به بیماریِ منجر به هلاکتش مبتلا شد، پسرش یزید را فرا خواند و گفت: پسر عزیزم! من کار تو را آسان کردم و رنج رفت و آمد را از دوشَت برداشتم و همه چیز را برایت آماده ساختم و دشمنانت را برایت رام نموده، گردنکشان عرب را برایت سر به زیر ساختم و همه را زیر یگانه پرچم تو در آورده ام. تنها از چهار نفر از قریش، برای این حکومتی که برایت فراهم کرده ام، بیم دارم: حسین بن علی، عبد اللّه بن عمر، عبد اللّه بن زبیر و عبد الرحمان بن ابیبکر. امّا عبد اللّه بن عمر، مردی است که عبادت، او را از پای در آورده است و اگر تنها بماند، با تو بیعت میکند. امّا حسین بن علی، عراقیان او را رها نخواهند کرد تا او را به شورش در آورند، و اگر شورید و بر او چیره شدی، از او درگذر که خویشاوندِ نزدیک است و حقّی بزرگ دارد. امّا پسر ابو بکر، مردی است که دنباله رو خواستِ هوادارانش است و جز به زن و خوشگذرانی نمیاندیشد. و امّا آن که چون شیر در کمین تو نشسته است و چون روباه با تو حیله میکند و چون فرصتی به دست آورد، بر تو یورش میآورد، ابن زبیر است که اگر چنین کرد و بر او قدرت یافتی، او را تکّه تکّه کن. بر اساس روایتی از شیخ صدوق، معاویه در وصیت به یزید با پیشبینی شورش امام حسین (علیهالسلام) و پایبند نبودن کوفیان به عهدشان، به جایگاه امام حسین (علیهالسلام) اشاره کرده و یزید را به عدم بازخواست امام توصیه میکند: • «عن عبداللّه بن منصور عن الامام ال لَمّا حَضَرَت مُعاوِیَةَ الوَفاةُ، دَعا ابنَهُ یَزیدَ فَاَجلَسَهُ بَینَ یَدَیهِ، فَقالَ لَهُ: یا بُنَیَّ، انّی قَد ذَلَّلتُ لَکَ الرِّقابَ الصِّعابَ، ووَطَّدتُ لَکَ البِلادَ، وجَعَلتُ المُلکَ وما فیهِ لَکَ طُعمَةً، وانّی اخشی عَلَیکَ مِن ثَلاثَةِ نَفَرٍ یُخالِفونَ عَلَیکَ بِجَهدِهِم، وهُم: عَبدُ اللّه ِ بنُ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ، وعَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ، وَالحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ؛ فَاَمّا عَبدُ اللّه ِ بنُ عُمَرَ، فَهُوَ مَعَکَ فَالزَمهُ ولا تَدَعهُ، وامّا عَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَیرِ، فَقَطِّعهُ ان ظَفِرتَ بِهِ اربا اربا؛ فَاِنَّهُ یَجثو لَکَ کَما یَجثُو الاَسَدُ لِفَریسَتِهِ، ویُوارِبُکَ مُوارَبَةَ الثَّعلَبِ لِلکَلبِ. وامَّا الحُسَینُ، فَقَد عَرَفتَ حَظَّهُ مِن رَسولِ اللّه ِ، وهُوَ مِن لَحمِ ررَسولِ اللّه ِ ودَمِهِ، وقَد عَلِمتَ ـ لا مَحالَةَ ـ انَّ اهلَ العِراقِ سَیُخرِجونَهُ الَیهِم ثُمَّ یَخذُلونَهُ ویُضَیِّعونَهُ، فَاِن ظَفِرتَ بِهِ فَاعرِف حَقَّهُ ومَنزِلَتَهُ مِن رَسولِ اللّه ِ، ولا تُؤاخِذهُ بِفِعلِهِ، ومَعَ ذلِکَ فَاِنَّ لَنا بِهِ خِلطَةةً ورَحِما، وایّاکَ ان تَنالَهُ بِسوءٍ، او یَری مِنکَ مَکروها.» در کتاب الامالی، شیخ صدوق به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است: هنگامی که مرگ معاویه رسید، پسرش یزید را فرا خواند، و او را پیش روی خود نشاند و به او گفت: پسر عزیزم! من گردنهای افراشته را برایت فرود آوردم و سرزمینها را برایت کوبیدم و استوار کردم و پادشاهی و بهرههایش را خوراک آماده تو ساختهام؛ ولی از سه تن، بیمناکم که با تمام توانشان با تو مخالفت کنند: عبداللّه بن عمر بن خطّاب، عبد اللّه بن زبیر و حسین بن علی. امّا عبد اللّه بن عمر، با توست. تو هم با او باش و او را وا مگذار. امّا عبداللّه بن زبیر، اگر به او دست یافتی، تکّه تکّه اش کن، که او چون شیری که بر سرِ طعمه اش مینشیند، به کمین تو نشسته است و مانند بازیِ روباه با سگ، به تو نیرنگ میزند. امّا حسین، بهره اش را از پیامبر خدا میدانی. او از گوشت و خون پیامبر خداست و تو بی تردید، میدانی که عراقیان به زودی، او را به شورش وا میدارند و آن گاه، او را وا مینهند و تباه میکنند. پس اگر بر او دست یافتی، حقّ او و جایگاهش نسبت به پیامبر خدا را به جای آور و او را بر کارش بازخواست نکن؛ چرا که با این همه، ما با او قرابت و خویشاوندیِ نسبی داریم. مبادا که با او بدی کنی یا از تو دل چرکین شود! بر اساس گزارش کتاب مقتل الحسین (علیهالسّلام) خوارزمی نیز معاویه در وصیت به یزید او را به برخورد محطاطانه و عدم جنگ با امام توصیه کرده و تاکید کرده که اگر دستت را به خون او بیالایی که از هلاک شدگان خواهی شد: • «عن معاویة فی وَصِیَّتِهِ لِابنِهِ یَزیدَ: یا بُنَیَّ انّی اخافُ عَلَیکَ مِن هذِهِ الاُمَّةِ اربَعَةَ نَفَرٍ مِن قُرَیشٍ: عَبدَ الرَّحمنِ بنَ ابی بَکرٍ، وعَبدَ اللّه ِ بنَ عُمَرَ، وعَبدَ اللّه ِ بنَ الزُّبَیرِ، وشَبیهَ ابیهِ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ.... امَّا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ، فَاَوِّه اوِّه یا یَزیدُ، ماذا اقولُ لَکَ فیهِ؟ ! فَاحذَر ان تَتَعَرَّضَ لَهُ الّا بِسَبیلِ خَیرٍ، وَامدُد لَهُ حَبلاً طَویلاً، وذَرهُ یَذهَب فِی الاَرضِ کَیفَ یَشاءُ، ولا تُؤذِهِ ولکِن ارعِد لَهُ وابرِق، وایّاکَ وَالمُکاشَفَةَ لَهُ فی مُحارَبَةٍ بِسَیفٍ او مُنازَعَةٍ بِطَعنِ رُمحٍ، بَل اعطِهِ وقَرِّبهُ وبَجِّلهُ، فَاِن جاءَ الَیکَ احَدٌ مِن اهلِ بَیتِهِ فَوَسِّع عَلَیهِم وارضِهِم؛ فَاِنَّهُم اهلُ بَیتٍ لا یَسَعُهُم الَا الرِّضی وَالمَنزِلَةُ الرَّفیعَةُ، وایّاکَ یا بُنَیَّ ان تَلقَی اللّه َ بِدَمِهِ فَتَکونَ مِنَ الهالِکینَ.» در کتاب مَقتَل الحسین خوارزمی به نقل از معاویه بن ابیسفیان، در وصیّت به یزید روایت شده است: پسر عزیزم! بر تو از چهارتن از این امّت میترسم: عبدالرحمان بن ابی بکر، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن زبیر، و شبیه پدرش، حسین بن علی.... امّا حسین بن علی، وای وای، ای یزید! برایت از او چه بگویم؟! مراقب باش که جز به راه خیر، متعرّض او نشوی. رشتهای طویل برای او بکش و او را وا بگذار تا هر کجا که خواست، برود. او را میازار؛ امّا با جوش و خروشت، او را بترسان و مبادا با او به جنگ آشکار با شمشیر و نیزه رو بیاوری؛ بلکه به او عطا کن و او را نزدیک خود کن و بزرگ بدار، و اگر کسی از خاندان او نزد تو آمد، بر او گشایش ده و خشنودش کن، که آنان خاندانی هستند که جز خشنودی و جایگاه والا، راضی شان نمیکند. پسر عزیزم! مبادا دستت را به خون او بیالایی که از هلاک شدگان خواهی شد. ۲.۳.۲ - طرح ترور امامبر اساس برخی گزارشات معاویه در وصیت به یزید ضمن تاکید بر جایگاه و منزلت امام حسین (علیه السلام) و محبوبیت ایشان ابتدا یزید را به مدارا با امام توصیه می کند. با این حال، معاویه در ادامه، طرحی را نیز برای شرایطی که امام حسین (علیه السلام) از بیعت با یزید خودداری کرده و دست به شورش میزند، ترسیم میکرد. در این طرح، معاویه به یزید دستور میداد که با قاطعیت تمام با امام حسین (علیه السلام) و یارانش برخورد کرده و کار او را همانند پدر و برادرش (امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) به سرانجام برساند. این بدان معنا بود که معاویه در وصایای خود به یزید طرح ترور و حذف فیزیکی امام حسین (علیهالسلام) را به عنوان راهحلی نهایی برای قیام امام در نظر میگرفت. او به یزید دستور میدهد که کار را همانند پدر و برادرش به سرانجام برساند که به معنای ترور امام حسین (علیه السلام) با استفاده از توطئه و بدون برجا گذاشتن ردی آشکار است.• «لَمّا حُضِرَ مُعاوِیَةُ، دَعا یَزیدَ بنَ مُعاوِیَةَ فَاَوصاهُ بِما اوصاهُ بِهِ، وقالَ: اُنظُر حُسَینَ بنَ عَلِیِّ بنِ فاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله؛ فَاِنَّهُ احَبُّ النّاسِ الَی النّاسِ، فَصِل رَحِمَهُ وَارفُق بِهِ یَصلُح لَکَ امرُهُ، فَاِن یَکُ مِنهُ شَیءٌ فَاِنّی ارجو ان یَکفِیَکَهُ اللّه ُ بِمَن قَتَلَ اباهُ وخَذَلَ اخاهُ.» در کتاب الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) گزارش شده است: معاویه به هنگام احتضار، پسرش یزید را فرا خواند و به او چنین وصیّت کرد: مراقب حسین بن علی، پسر دختر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باش، که او محبوب ترینِ افراد نزد مردم است. پس پیوند خویشیات را با او نگاه دار و با او مدارا کن تا کارت سامان بگیرد، و اگر کاری و شورشی از او پدیدار شد، من امید میبرم که خداوند، کار تو را با او به وسیله کسانی کفایت کند که پدرش را کُشتند و برادرش را وا نهادند. همچنین در کتاب تاریخ طبری گزارش شده است که معاویه در وصیت به یزید ضمن پیشبینی قیام امام حسین (علیهالسلام) به همراه عراقیان، او را به حذف مخفیانه امام بوسیله افرادی توصیه میکند که امام علی (علیهالسلام) را کُشتند و امام حسن (علیهالسلام) را وا نهادند: • «انَّ مُعاوِیَةَ لَمّا حَضَرَهُ المَوتُ ـ وذلِکَ فی سَنَةِ سِتّینَ ـ وکانَ یَزیدُ غائِبا، فَدَعا بِالضَّحّاکِ بنِ قَیسٍ الفِهرِیِّ وکانَ صاحِبَ شُرطَتِهِ ومُسلِمِ بنِ عُقبَةَ المُرِّیِّ، فَاَوصی الَیهِما، فَقالَ: بَلِّغا یَزیدَ وَصِیَّتی: اُنظُر اهلَ الحِجازِ فَاِنَّهُم اصلُکَ، فَاَکرِم مَن قَدِمَ عَلَیکَ مِنهُم وتَعاهَد مَن غابَ. وَانظُر اهلَ العِراقِ، فَاِن سَاَلوکَ ان تَعزِلَ عَنهُم کُلَّ یَومٍ عامِلاً فَافعَل، فَاِنَّ عَزلَ عامِلٍ احَبُّ الَیَّ مِن ان تُشهَرَ عَلَیکَ مِئَةُ الفِ سَیفٍ. وَانظُر اهلَ الشّامِ فَلیَکونوا بِطانَتَکَ وعَیبَتَکَ، فَاِن نابَکَ شَیءٌ مِن عَدُوِّکَ فَانتَصِر بِهِم، فَاِذا اصَبتَهُم فَاردُد اهلَ الشّامِ الی بِلادِهِم؛ فَاِنَّهُم ان اقاموا بِغَیرِ بِلادِهِم اخَذوا بِغَیرِ اخلاقِهِم. وانّی لَستُ اخافُ مِن قُرَیشٍ الّا ثَلاثَةً: حُسَینَ بنَ عَلِیٍّ، وعَبدَ اللّه ِ بنَ عُمَرَ، وعَبدَ اللّه ِ بنَ الزُّبَیرِ. فَاَمَّا ابنُ عُمَرَ، فَرَجُلٌ قَد وَقَذَهُ الدِّینُ، فَلَیسَ مُلتَمِسا شَیئا قِبَلَکَ. وامَّا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ، فَاِنَّهُ رَجُلٌ خَفیفٌ، وارجو ان یَکفِیَکَهُ اللّه ُ بِمَن قَتَلَ اباهُ وخَذَلَ اخاهُ، وانَّ لَهُ رَحِما ماسَّةً وحَقّا وقَرابَةً مِن مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، ولا اظُنُّ اهلَ العِراقِ تارِکیهِ حَتّی یُخرِجوهُ، فَاِن قَدَرتَ عَلَیهِ فَااصفَح عَنهُ؛ فَاِنّی لَو انّی صاحِبُهُ عَفَوتُ عَنهُ. وامَّا ابنُ الزُّبَیرِ فَاِنَّهُ خَبٌّ ضَبٌّ، فَاِذا شَخَصَ لَکَ فَالبُد لَهُ الّا ان یَلتَمِسَ مِنکَ صُلحا، فَاِن فَعَلَ فَاقبَل وَاحقِن دِماءَ قَومِکَ مَا استَطَعتَ» در کتاب تاریخ طبری به نقل از عوانه گزارش شده است: معاویه، هنگامی که در سال شصت هجری مرگش در رسید و یزید غایب بود، ضحّاک بن قیس فِهری ـ که فرمانده نگهبانانش بود ـ و مسلم بن عُقبه مُرّی را فرا خواند و به آنان، چنین وصیّت کرد: وصیّتم را به یزید برسانید و بگویید: مواظب حجازیان باش که ریشه تو هستند و هر یک از آنان را که بر تو وارد میشود، بنواز و از هر کس که غایب است، سراغ بگیر. و مراقب عراقیان باش و اگر هر روز هم از تو برکناریِ کارگزاری را خواستند، چنین کن، که از نگاه من، برکنار کردن کارگزاری، بهتر از بیرون آمدن صد هزار شمشیر بر ضدّ توست. و محافظ شامیان باش و آنان را خاصّان و رازداران خود قرار ده، که اگر نیشی از دشمنت رسید، از آنان یاری میگیری و چون کار دشمنان را ساختی، شامیان را به سرزمینهای خود بازگردان، که آنان چون در جای دیگری اقامت گزینند، خویِشان دگرگون میشود. و من از قریش، تنها از سه تن بیمناکم: حسین بن علی، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبیر. امّا ابن عمر، مردی است که دین، او را از پای در آورده و در برابر تو نمیایستد و چیزی نمیخواهد. امّا حسین بن علی، او مردی کم پشتیبان است و امید میبرم که خدا، کار تو را با او به وسیله کسانی کفایت کند که پدرش را کُشتند و برادرش را وا نهادند. او حقّ خویشاوندی با تو و نزدیکی به محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارد و مطمئن نیستم که عراقیان، تا او را به شورش نکشانند، دست از او بدارند. پس اگر بر او قدرت یافتی، از او در گذر، که اگر در روزگار من چنین کند، از او در میگذرم. امّا ابن زبیر، حلیه گر و مکّار است. اگر بر تو خروج کرد، به او بچسب و رهایش مکن، جز آن که از تو صلح بخواهد. پس اگر چنین خواست، بپذیر و تا میتوانی، خون خویشانت (قُریش) را مریز. ۲.۴ - مرگ معاویهمعاویه در نیمه رجب سال شصت هجری، بعد از نوزده سال و سه ماه حکومت، در ۷۸ سالگی در شهر دمشق از دنیا رفت. (درباره سن معاویه هنگام مرگش اقوال دیگری مانند ۷۳، ۷۵، و حتی ۸۰ و ۸۵ سالگی نیز نقل شده است.) او بـیـش از هـفـتـاد سـال عمر کرد و حـدود ۴۲ سـال حکومت راند. حـکـومـت معاویه ازسـال هـجـدهم هجری آغـاز شد زمانی کـه از سوی عمر به جای برادرش یزید بن ابوسفیان، که در طاعون معروف بـه «عـمـواس» مـرد، بـه عـنـوان والی دمشق تـعـیـیـن گـشـت. ازایـن مـدت (۴۲ سال حکومت) ۱۷ سـال را در کـل دوران خـلافـت ابوبکر و عـمـر والی، حـدود ۵ سـال را در دوران امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نـافـرمـان و یـاغـی بـود. پس از صلح امام حسن (علیهالسلام) تا سال ۶۰ به مدت مـدت ۱۹ سـال و چـنـد مـاه بـر هـمـه سرزمینهای اسلامی پادشاهی کرد. او میگفت: «من نخستین پادشاهم» و «به پادشاهی آن جا (شام) خشنودم». [۱۲۰]
شبلی، محمد بن عبدالله، محاسن الوسائل فی معرفة الاوائل، ص۲۸۵.
او سـرانـجـام در سال شصت هجری مرد.معاویه در مسیر مکه به شام بیمار شد. او در سفر سال ۵۶ ه. ق به حجاز، با نیرنگ از مخالفانش بیعت گرفت و هنگام بازگشت به شام، در ابواء (مکانی در نزدیکی مکه) بیمار شد. او نیمه شب در بیرون خیمهاش در چاهی افتاد و پیکرش خشک و فکش کج شد، به حدی که میلرزید و دهان او بسته نمیشد، تا وارد شام شد. هنگامی که مردم مکه به عیادتش میرفتند، نزد آنان به ریاکاری دست مییازید و میگفت: مؤمن گاه گرفتار بلا میشود. صالحان پیش از من نیز گرفتار بیماری شدهاند؛ امیدوارم من نیز از آنان باشم. با این حال در خلوت بیتابی میکرد. مـعـاویـه هنگامی که در اثر بیماری ناتوان شد و در آستانه مرگ قرار گرفت؛ بـیـش از هر گناهی از غصب حق امام علی (علیهالسلام) و قتل حجر بن عدی و یارانشاندوهگین بود. او در گفتگو با مروان که به بیتابی در بیماری اعتراض کرده بود، گفت: به یاد چیزهایی افتادم که فراموش کرده بودم. پس از بهترین وضعی که داشتم، اکنون چنین گرفتار شدهام. میترسم این مجازات دنیایی به سبب جلوگیری از حق علی بن ابی طالب و کردارم با حجر بن عدی و یارانش باشد. اگر محبتم به یزید نبود، اسباب هدایت خود را فراهم میآوردم و راه درست را تشخیص میدادم. با ورود معاویه به شام، بیماریاش شدت گرفت به نحوی که، بسیار کابوس میدید و هذیان میگفت. وی هر چه آب مینوشید. سیراب نمیشد. گاهی دو روز بیهوش بود و هنگامی که به هوش میآمد، فریاد میزد: مرا با تو چه کار است، حجر! مرا با تو چه کار است عمرو! ( عمرو بن حمق خزاعی) مرا با تو چه کار است، علی! اگر مجازاتم کنی، در برابر گناهانم کیفر دادهای و اگر بگذاری، تو مهربانی. در این مدت، یزید همواره در کنارش بود. معاویه که در بستر به خود میپیچید، به خویشان و فرزندان مینگریست و میگفت: برایتان بسیار تلاش کردم و سخت کوشیدم و شما را از سفر کردن بینیاز ساختم. گاه چنان بیهوش میشد که میپنداشتند در گذشته است، ولی دوباره چشمانش را باز میکرد.پسرش یزید (یک روز قبل از مرگش) برای شکار به منطقه حوارین، که یکی از مناطق شام بود، رفته و به ضحاک بن قیس (از درباریان بانفوذ و وفادار معاویه) گفته بود: مواظب حال پدرم باش تا چیزی از وضع او بر من مخفی نماند و هرچه شد من را در جریان بگذار وقتی معاویه از دنیا رفت، ضحاک به مسجد اعظم دمشق رفت و مردم را آگاه کرد و نامهای نیز به یزید نوشت و او را از مرگ پدرش مطلع کرد و ضمن آن نوشت: «... وقتی نامه مرا خواندی، برای گرفتن بیعت مجدد از مردم عجله کن». وقتی یزید نامه را خواند، گریه کرد و دستور داد مرکبش را آماده کنند و به سوی دمشق حرکت کرد. بعد از سه روز که از دفن پدرش گذشته بود به آنجا رسید. مردم برای استقبال از او بیرون آمدند و با او همدردی کردند. بعضی از شعرا اشعاری را در مرگ معاویه سرودند. آنگاه یزید برای مردم سخنرانی کرد و ضمن آن حکومت خود را اعلام نمود و مردم با او بیعت کردند. سپس یزید در خزانه بیت المال را گشود و اموال فراوانی را بین اهل شام تقسیم کرد. • محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ. • پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء. ردههای این صفحه : بنی امیه | مقتل پیشوایی | مقتل جامع سیدالشهداء | مواضع امام حسین در برابر معاویه | نهضت عاشورا | یزید |