الهام (عرفان)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِلْهام، اصطلاحی عرفانی است.
در
لغت مأخوذ از «لهم»، به معنای در دل افکندن، فرا دل دادن، فرو خوردن
و در اصطلاح عارفان واردی است غیبی، یا القای معنی و معرفتی که به طریق
فیض، بدون اکتساب، فکر و استفاضه به
دل میرسد، و البته هیچ نشانه،
دلیل و
حجتی با آن همراه نیست، جز آنکه بر اثر آن،
انسان به عملی برانگیخته میشود، یا ترک چیزی میکند.
گفتهاند که انسان بر اثر اینگونه القا بر «خیر» میافزاید؛ از اینرو، عدهای الهام را به «القای خیر» تعبیر کردهاند.
چون الهام فرا دل داده میشود
و یا در
جان و
روح دمیده میگردد،
از آن به صورتهای وحیِ قلب، القای روعی و نفث روحی هم تعبیر نمودهاند، تا جایی که به استناد حدیث «اہنَّ رُوحَ القُدُسِ نَفَث فی روعی»، «مُرَوَّع» را مترادف معنای «مُلهَم» (= کسی که الهام به دل او رسیده است) دانستهاند.
علاوه بر آن، صوفیه گاه از الهام به «لَمَّة مَلَک» تعبیر کرده، و به
حدیث «اہنَّ لِلْمَلَکِ فی الانسان لَمَّةً وَلِلشیطانِ لَمَّةً» استناد جستهاند
هرچند برخی از آنان میان الهام و لَمَّه تفاوت نهادهاند؛ چنانکه لمه را القای ملک، و الهام را القای حق دانسته، اولی را به سبب موافقت علم، و دومی را برای موافقت خداوند معتبر شمردهاند.
منشأ این اصطلاح البته
قرآن کریم است: «فَأَلْهَمَها فُجورَهَا وَ تَقْواهَا».
الهام در این
آیه، عموماً به اِفهام، اِعقال، اعلام، تعریف و تبیین،
تفسیر شده است
اما صوفیه تصریح دارند که الهام در این آیه چیزی جز «خاطر» نیست. خاطر چه خیر باشد، چه شرّ، از سوی
خداوند است که «خاطرانگیز» اوست، اما چون به دل انسان میافتد، به دو صورت الهام و
وسوسه مجال ظهور پیدا میکند
هرچند به سبب مقبولیت و مطلوبیت الهام بعضی از صوفیه، از آن به صورت «خاطر حق» و «خاطر اول» تعبیر میکنند.
بعضی دیگر «خاطرِ مَلَکی» را الهام میدانند و آن را با خاطرِ
شیطانی (= وسواس) در تقابل میبینند.
علاوه بر این، صوفیه برای موضوعیت دادن الهام به عنوان یکی از مبانی اساسی در نظریه معرفتی خویش، بجز
آیه مذکور، به آیه ۵۱ از
سوره شوری نیز استناد میکنند.
آنان همچنین با استناد به برخی از آیات
قرآن کریم،
واژه «وحی» را به الهام و الهام
غریزه، یا به وحی در معنای لغوی آن که با الهام همانندی مییابد،
تفسیر کردهاند.
عدهای از مفسران دیگر نیز این نظر را پذیرفتهاند.
به هر حال به گمان عدهای از صوفیه «الهام» در حق
انبیا - چه به واسطه ملک باشد و چه بیواسطه ملک - چیزی جز «
وحی» نیست.
برخی برآنند که میان الهام و وحی تفاوتی فاحش وجود دارد،
و برخی دیگر الهام را اعم از وحی میدانند و وحی را گونهای خاص از الهام.
با آنکه اغلب صوفیه الهام و وحی را قریب المعنی یافتهاند،
برآنند که عارف باید در طی منازل سلوک میان الهام و وحی تفکیک کند.
در واقع به نظر صوفیه، الهام نوعی استمرار وحی است و پس از دور
نبوت با
پیامبر خاتم،
دور
ولایت است که دایره الهام به آن تخصیص دارد.
از اینرو الهام به رأی عارفان، تابع وحی است، چنانکه اولیا بر اثر متابعت انبیا به الهام میرسند.
گفتهاند که الهام آموختنی نیست، اما
بنده با توجه به تعلیمات
شرعی میتواند به جایگاهی برسد که به او الهام شود.
حصول الهام اگر نزد برخی به تعلیمات شرعی یا به پاکیزگی
قلب تعلق مییابد،
نزد
حکما به ارتباط
نفوس بشری با
ارواح فلکی بستگی دارد، چنانکه اگر نَفْس از تعلقات آزاد شود، میتواند به مرتبهای برسد که عالم
غیب را همچون عالم شهادت مشاهده کند.
برخی از صوفیه نیز به تعلیل و تحلیل حکما در این باره توجه داشتهاند و به عقیده آنان اگر میان نفس ناطقه و نفس فلکی در بیداری تعامل واقع شود، بدون مصوّر شدن مَلک، الهام روی میدهد.
هرچند الهام، از آن روی که متضمن
برهان و دلیلی نیست، از نظر اهل
علم حجت تلقی نمیشود،
اما در
جهانبینی عرفانی، دارای اعتبار است
و نهتنها پارهای از
کرامات و
خوارق عادات منسوب به آنان الهام شمرده میشود،
بلکه نسبت مریدی و مرادی و نظارت پیران بر سلوک مریدان نیز به نوعی از الهام متأثر و بر آن مبتنی است.
صوفیه طرح بسیاری از مفاهیم عرفانی را در سایه الهام میسر دانستهاند و حتی بعضی از
احادیث نبوی را با معرفت الهامی توثیق کردهاند
چندانکه شماری از آنان مدعیند که آثارشان را برپایه الهامات رحمانی تصنیف و تدوین کردهاند.
صوفیه تصریح دارند که الهام گاه از سوی حق تعالی به دل
بنده میرسد و از اینروی از الهام به «اخبار الهیه» و «خطاب
الهی » تعبیر میکنند
و گاه از جانب ملا´ اعلی، فرشته یا مَلک، الهام را در دل میافکند.
صوفیه
رؤیای صادقه را نیز از نوع الهام به شمار میآورند.
هم از نظر ایشان، الهام غریزی یا فطری موهبتی است که به همه موجودات، اعم از
انسان،
حیوان،
جماد و حتی شیاطین میرسد، الهام غیر
فطری خاص انسان، بر دو گونه است: یکی الهام خاص که به
اولیا و
اوصیا تخصیص دارد؛
دیگری الهام عام که هم مؤمن و مسلم راست و هم غیر
مسلمان را.
البته تشخیص میان گونههای حقیقی و غیرحقیقی الهام عام کاری است که تنها انسان کامل از عهده آن برمیآید.
صوفیه الهام را یکی از راههای مناسب برای رسیدن به علم فراست میدانستهاند.
هرچند که به رأی برخی از صوفیه الهام در دل مؤمن، همان فراست است،
اما بیشتر صوفیان الهام و فراست را دو پدیده جدا دانستهاند، زیرا با الهام میتوان امور غیبی را بیواسطه آثار صوری کشف کرد، در حالی که در فراست، آثار صوری مورد تأمل، شرط لازم است.
یکی از راههای رسیدن به «فهم مبین» الهام است
و اطلاع از گذشته و آینده، جز با «رصد الهام» شناخته نمیشود.
برخی از صوفیه - مانند الهامیه - پایه اصلی معرفت الهی را الهام میدانستهاند،
اما برخی دیگر در اینکه الهام به عنوان پایه اصلی معرفت باشد، تردید کردهاند، زیرا به رأی آنان الهام را نمیتوان با برهان و دلیل عقلی اثبات یا ابطال کرد، از اینرو، حُکم آن در قلمرو معرفت نمیتواند موضوعیت یابد.
اما برخلاف آنان، بیشتر عارفان برآنند که انسان از دو طریق تعلیم و الهام به قلمرو
معرفت دست مییابد
و دل انسان دو در دارد، یکی به سوی ملکوت، و دیگری به سوی عالم مُلک. اگر درِ دل به سوی حواس گشوده شود، انسان به معرفت اکتسابی میرسد، و اگر درِ دل به سوی
عالم ملکوت گشوده گردد، آنچه فرشتگان میدانند و یا در لوح محفوظ مثبت است، به قدر استعداد دل، بر دل میافتد و معرفت الهامی حاصل میشود.
غزالی این هر دو طریق اخذ علم و معرفت را معتبر میداند و نباید که یکی دیگری را مانع شود.
(۱) حیدر آملی، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۲) محمد آملی، نفائس الفنون، به کوشش ابراهیم میانجی، تهران، ۱۳۷۹ق.
(۳) ابراهیم ابرقوهی، مجمع البحرین، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۴) محمد ابن ابی جمهور، مجلی، چ سنگی، تهران، ۱۳۲۹ق.
(۵) علی ابن حزم، الفصل، بیروت، دارالمعرفه.
(۶) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، ۱۹۶۸م.
(۷) ابن سینا، «الفعل و الانفعال و
اقسامها»، رسائل، قم، انتشارات بیدار.
(۸)
محیی
الدینابن عربی، الفتوحات المکیة، به کوشش عثمان یحیی، قاهره، ۱۳۹۵ق/ ۱۹۷۵م.
(۹) احمد ابن فارس، مجمل اللغة، به کوشش زهیر عبدالمحسن سلطان، بیروت، مؤسسة الرساله.
(۱۰) ابن منظور، لسان.
(۱۱) محمد ابوطالب مکی، قوت القلوب، قاهره، مطبعة مصطفی البابی.
(۱۲) احمدجام، انس التائبین، به کوشش علی فاضل، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۳) احمدجام، روضة المذنبین، به کوشش علی فاضل، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۱۴) شاهفور اسفراینی، تاج التراجم، به کوشش نجیب مایل هروی و علیاکبر الهی خراسانی، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۱۵) عبدالرحمان اسفراینی، کاشف الاسرار، به کوشش هرمان لندلت، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۱۶) اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۱۷) محمد بابا افضل کاشانی، مصنفات فارسی، به کوشش مجتبی مینوی و یحیی مهدوی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۸) یحیی باخرزی، اوراد الاحباب و فصوص الاداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۱۹) محمد پارسا، قدسیه، به کوشش احمد طاهری عراقی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۲۰) پند پیران، به کوشش جلال متینی، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۲۱) محمداعلی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگران، کلکته، ۱۸۶۲م.
(۲۲) عبدالرحمان جامی، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۲۳) علیجرجانی، التعریفات، قاهره، ۱۳۵۷ق/ ۱۹۳۸م.
(۲۴) مؤیدالدین جندی، نفحة الروح، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۵) اسماعیل جوهری، الصحاح، به کوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین.
(۲۶) سعدالدینحمویه، المصباح فی التصوف، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۷) حسین خوارزمی، شرح فصوص الحکم، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۲۸) بدر محمد دهار، دستور الاخوان، به کوشش سعید نجفی، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۲۹) حسین راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، بیروت، ۱۹۳۲م.
(۳۰) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به کوشش هانری کربن، تهران، ۱۳۶۰ش/ ۱۹۸۱م.
(۳۱) محمد زبیدی، اتحاف السادة المتقین، بیروت، دارالفکر.
(۳۲) حسین زوزنی، المصادر، به کوشش محمدتقی بینش، مشهد، ۱۳۴۰ش.
(۳۳) عبدالله سراج، اللمع، به کوشش نیکلسن، لیدن، ۱۹۱۴م.
(۳۴) سعیدالدین سعید فرغانی، مشارق الدراری، به کوشش جلال
الدین آشتیانی، مشهد، ۱۳۹۸ق.
(۳۵) محمد سلمی، «درجات المعاملات»، مجموعه آثار، به کوشش نصرالله پورجوادی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۳۶) شاه نعمتالله ولی، رسالهها، به کوشش محمدجواد نوربخش، تهران، ۱۳۵۵-۱۳۵۶ش.
(۳۷) «شرح کلمات باباطاهر»، ترجمه خطیب وزیری، همراه شرح احوال و آثار و دو بیتیهای باباطاهر عریان، به کوشش جواد مقصود، تهران، ۱۳۵۶ش.
(۳۸) شیخ طوسی، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۳۹) محمد شیخ مکی، الجانب الغربی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۴۰) محمد صدرالدین شیرازی، الاسفار، تهران، ۱۳۸۳ق.
(۴۱) محمد صدرالدین شیرازی، الشواهد الربوبیة، به کوشش جلال
الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۴۲) محمد صدرالدین شیرازی، المبدأ و المعاد، به کوشش جلال
الدین آشتیانی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۴۳) فضل طبرسی، مجمع البیان، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۴۴) طبری، تفسیر.
(۴۵) فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، به کوشش محمود عادل، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
(۴۶) عبدالرزاق کاشانی، شرح منازل السائرین، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۴۷) محمود عزالدین کاشانی، مصباح الهدایة، به کوشش جلال
الدین همایی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۴۸) علی هجویری، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش/ ۱۹۷۹م.
(۴۹) احمد علاءالدوله سمنانی، العروة لاهل الخلوة و الجلوة، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۵۰) احمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۵۱) محمد غزالی، احیاء علوم
الدین، بیروت، دارالمعرفه.
(۵۲) محمد غزالی، منهاج العابدین، قاهره، دارالعلم للجمیع.
(۵۳) فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۵۴) محمد فضولی، مطلع الاعتقاد، به کوشش محمد بن تاویت طنجی، آنکارا، ۱۳۸۱ق/ ۱۹۶۲م.
(۵۵) محمد فیض کاشانی، علم الیقین، قم، ۱۳۵۸ش/ ۱۴۰۰ق.
(۵۶) قرآن کریم.
(۵۷) عبدالکریم قشیری، الرسالة القشیریة، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطهجی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۵۸) محمود قطب
الدین شیرازی، درة التاج، به کوشش محمد مشکوه، تهران، ۱۳۱۷-۱۳۲۰ش.
(۵۹) داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، تهران، چ سنگی.
(۶۰) کستلی، حاشیة علی شرح العقاید، استانبول، ۱۹۷۳م.
(۶۱) محمد کلینی، الاصول من الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، بیروت، ۱۴۰۱ق.
(۶۲) محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.
(۶۳) اسماعیل مستملی بخاری، شرح التعرف، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۶۴) احمد میبدی، کشف الاسرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۶۵) ناصرخسرو، زاد المسافرین، برلن، ۱۳۴۱ق.
(۶۶) محمود نجم اصفهانی، مناهج الطالبین، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۶۷) نجم
الدین کبری، فواتح الجمال، ترجمه محمدباقر ساعدی، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۶۸) عزیزالدین نسفی، الانسان الکامل، به کوشش ماریژان موله، تهران، ۱۹۸۳م.
(۶۹) عزیزالدین نسفی، کشف الحقائق، به کوشش احمد مهدوی دامغانی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۷۰) حسن نیشابوری، «تفسیر غرائب القران»، همراه تفسیر (نک: هم، طبری).
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «إلهام»، ج۱۰، ص۳۸۸۸.