اصطلاح «اصحاب اجماع» مربوط به آن گروه از راویانحدیث است که روایات آنها تلقّی به قبول شده و نزد کشّی، شیخ طوسی و نجاشی و ... از علمای متأخّران، اجماع حاصل شده که روایات آنها قابل قبول است. مامقانی چنین نقل میکند: قولهم: أجمعت العصابه علی تصحیح ما یصح عنه، لا شبهه فی وقوع هذا الاجماع فی حق جمع و اول من ادّعاه فیما نعلم الشیخ الثقه الجلیل ابو عمر الکشّی فی رجاله ثم الشیخ و النجاشی ... و المراد بهذا الاجماع ... هو الاتفاق الکاشف عن رأی المعصوم علی أن یکون المجمع علیه هو القبول و العمل بروایات اولئک الذین قیل فی حقّهم ذلک.
[۱]مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۴.
اصحاب اجماع هجده نفرند که در سه طبقه به شرح ذیل میباشند.
[۲]مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایه فی علم الدرایه، ج۲، ص۱۹۷-۲۰۰.
مقصود از صدوق، محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه صاحب کتاب «من لا یحضره الفقیه» میباشد و اگر مقیّد به اوّل شود، نام پدر او یعنی علی بن الحسین منظور است و از هر دو هم تعبیر به «صدوقین» شده و مراد از ابن بابویه، پدر میباشد.
مراد از «شیخ» ابو جعفر محمّد بن حسن طوسی، صاحب کتاب «تهذیبین» میباشد که از او «شیخالطائفه» تعبیر شده است و مراد از «شیخین»، همو و استادش یعنی شیخ مفید، محمّد بن نعمان میباشد و مراد از «شیوخثلاثه»، آن دو و سید مرتضی علمالهدی میباشد و مراد از «شیوخ خمسه»، آن سه نفر به همراه شیخ صدوق و پدرش میباشد.
[۳]غفاری، علیاکبر و محمدحسن صانعىپور، تلخیص مقباس الهدایه، ص۲۷۳.
کلمه صحابه به معنی ملازم و برای کسانی که پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) را در حال اسلام درک نموده و با او مصاحبت داشته و بسا از او روایت نقل کردهاند به کار میرود و همین طور برای کسانی که با ائمه مصاحبت داشتهاند، صحابی آن معصوم (علیهالسّلام) گفته شده است و از مراتب گوناگونی برخوردارند. شهید ثانی میگوید: «الصاحبی من لقی النبی (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) مؤمناً به و مات علی الاسلام ... ثم الصحابه علی مراتب کثیره بحسب التقدّم فی الاسلام و الهجره و الملازمه و القتال معه و القتل تحت رایته و الروایه عنه.
عبارت «تابعین» برای کسانی به کار میرود که پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) را درک نکرده ولی از طریق صحابه ایمان آوردهاند و بسا به واسطه آنها روایت نقل نمودهاند و گروهی را نیز تبع تابعین میگویند که نسل پس از آنها هستند.
عبارت «مولی» که بسا در سنداحادیث میآید میتواند دارای معانی ذیل باشد. الف) سید و آقا، مانند: مولانا صاحب الزمان، و من کنت مولاه فهذا علی مولاه؛ ب) عبد و بنده، مانند: عکرمه مولی ابن عباس؛ ج) هم پیمان و هم عهد، مانند؛ مالک مولی تیم. ابن اثیر میگوید: و قد تکرّر ذکر المولی فی الحدیث و اسم جماعه یقع علی جماعه کثیره فهو الرب، و المالک و السیّد و المنعم، المعتق و الناصر و المحب و التابع و الجار و ابن العم و الحلیف.
مقصود از اصطلاح «محدّث» که برای برخی از صاحبان کتابهای روایی مانند: محدّث کلینی، محدّث قمی، محدّث نوری و ... به کار میرود، کسی است که بر سندهای حدیثی آگاه و از اسمای راویان و حال آنها و بسا تعارض روایات مطلع است و میتواند طریق و سند حدیث را معیّن و حدیث را از غیر آن ممیّز کند. مامقانی میگوید: «اما المحدّث فالذی یظهر منهم انه مَن علم طرق اثبات الحدیث و اسماء رواته و عدالتهم و انه هل زید فی الحدیث شیء او نقص ام لاء فلا یصدّق المحدّث علی من لیس له الاّ مجرد سماع الحدیث او تحمّله».
مقصود از «مُخرِج» و همین طور «مُخرّج» برای آن راوی به کار میرود که احادیث را در کتاب خود ذکر میکند، مانند: کلینی و صدوق ... و عبارت أخرجه یا خرّجه فلان، یعنی فلانی حدیث را در کتاب خود آورده است، ولی میرداماد معتقد است که بین آنها تفاوت است؛ زیرا: اخراج حدیث، برای نقل تمام حدیث، ولی تخریج حدیث، برای نقل بخشی از حدیث میباشد.
در مواردی راویان حدیث از استاد خود درخواست املای حدیث داشتهاند؛ از این رو استاد حدیث که روایت را املا و القا می کرده «مُملی» و آن راوی را که در خواست املا و القا مینموده «مستملی» و آن حدیث را پس از آن که از استاد، شنیده و برای دیگران بازگو میکرده «معید» گویند. مامقانی میگوید: «المملی و المستملی هما اسم فاعل من الاملاء و الذی هو بمعنی القاء الکلام للکاتب لیکتب و فی الحدیث: صحیفه هی املاء رسول الله و خط علی (علیهالسّلام) فالمملی هو الملقی للحدیث و المستملی الذی یطلب املاء الحدیث من الشیخ».
[۹]مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایه، فی علم الدرایه، ج۳، ص۴۸.
عبارت «مُخَضرم» برای آن راوی به کار میرود که جاهلیّت و اسلام را درک کرده است، ولی بر خلاف صحابه، پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) را ملاقات نکرده، خواه اسلام او در زمان پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) باشد، یا پس از او اسلام آورده باشد.