التبیان فی تفسیر القرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
التِبیان فی تفسیرالقرآن، تفسیری از
محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسی،
فقیه و محدّث و
متکلم نامور امامی
قرن پنجم میباشد.
تبیان تفسیری است جامع و فراگیر که ابعاد متعددی چون
لغت،
ادب،
قرائت،
نحو،
تفسیر و
تاویل،
فقه،
کلام و ... را در برگرفته است. شیخ طوسی در این تفسیر هیچ بعدی از ابعاد مربوط به تفسیر کلام الهی را رها نکرده و درباره هر یک، بحثی کافی و وافی نموده است.
از ارجاعات شیخ در این تفسیر به سایر کتب فقهی و اصولی و کلامیش معلوم میگردد که وی تفسیر خود را بعد از تالیف کتابهای دیگرش نوشته و بههمین جهت این کتاب عظمت و غنای علمی بیشتری نسبت به کتابهای دیگر او دارد.
حقیقتا این تفسیر گوی سبقت را از تمامی تفاسیر رایج در آن زمان ربود؛ زیرا بیشتر تفاسیر مرسوم در آن زمان مختصر بودند و فقط به یکی از جوانب تفسیر میپرداختند؛ در حالی که این تفسیر، جامع تمام اقوال و نظریات مفسران قبل از خود بود.
التبیان فی تفسیر القرآن اثر ابوجعفر محمد بن حسن بن علی بن حسن طوسی (متوفای ۴۶۰) مشهور به
شیخ طوسی منسوب به طوس از شهرهای
خراسان است؛ که کانون
علم و دانش و عمران و آبادانی بود و همچنان مرکز تحقیقات و پژوهشهای اسلامی است؛ بدان سبب که آرامگاه
امام علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) است و امروزه از شکوفاترین شهرهای
ایران اسلامی بهشمار میرود.
شیخ بزرگ علامه طوسی از بزرگترین علمای
امامیه و پیشوا و مقدم آنان است و در علوم و معارف اسلامی بر همگان پیشی جسته و الگو و سرمشق همه کسانی است که پس از او در تمامی علوم اسلامی؛ از قبیل
فقه،
تفسیر،
کلام،
اصول،
رجال و
حدیث به تالیف پرداختهاند.
وی به شیخ الطائفه ملقب شد؛ چون پیشوا و معلم اول امامیه در علوم مختلف است. او در
رمضان سال ۳۸۵ در طوس متولد شد و در سال ۴۰۸ در هنگام زعامت و
مرجعیت شیخ مفید به
بغداد مهاجرت کرد و ملازم همیشگی وی گشت و از وی بهرهها برد. وی همچنین محضر
ابن غضائری و
نجاشی را درک کرد و بعد از وفات شیخ مفید و انتقال زعامت و مرجعیت به
سید مرتضی، به محضر وی رفت و به طور مداوم از درس وی بهره برد. سید مرتضی هم در تعلیم و آموزش وی بسیار کوشید.
شیخ طوسی مدت ۲۳ سال در ملازمت سید مرتضی بود تا اینکه سید مرتضی در سال ۴۳۶ درگذشت و منصب زعامت شیعه به او منتقل شد و از برجستهترین علمای شیعه و مشعل هدایت مردم گردید و خانه وی کرخ بغداد پناهگاه امت و منزلگاه گروههایی بود که از مناطق مختلف به نزد وی میآمدند. کرسی تدریس علم کلام هم به خواست
خلیفه عباسی القادر بالله به او واگذار شد. چون در آن زمان کسی در بغداد نبود که از نظر شناخت
احکام شریعت و اصول کلام از او برتر باشد.
شیخ همچنان پیشوا و زعیم مردم روزگارش بود؛ تا اینکه نگرانی و اضطراب و
فتنه در بغداد شدت گرفت و در زمان طغرل بیگ، اولین پادشاه
سلجوقی گسترش یافت؛ تا اینکه طغرل به بغداد آمد و ابتدا به کرخ حمله کرد. او کتابخانه شیخ را که وزیر بهاءالدوله بویی، ابونصر شاپور بن اردشیر آن را فراهم کرده و کتب مختلفی را از
ایران و عراق و
هند و
چین رو
روم در آن گرد آورده بود به آتش کشید. این کتابخانه گنجینهای ارزشمند و بزرگ بود که شاید کتابهایش بالغ بر دهها هزار جلد میشد و اکثر آنها نسخههای اصلی (به قلم خود مؤلفان) بود.
به همین علت شیخ مجبور شد در سال ۴۴۹ به
نجف اشرف هجرت نماید و در آنجا وقت خود را صرف تالیف و تصنیف کند. او مهمترین کتابهایش را در نجف به رشته تحریر در آورد؛ کتابهایی مانند:
المبسوط،
الخلاف،
النهایة فی الفقه،
التبیان فی تفسیر القرآن،
تهذیب و
استبصار در حدیث، اقتصاد، التمهید در علم کلام و سایر کتابهایش در
علم رجال و علوم دیگر.
شگفتا از این سرچشمه علم و گنجینه فضیلت، که با علم و فضل خود جهان اسلامی را شکوفا ساخت و سپاس خداوند را که به عمر شریف او برکت بخشید؛ چنانکه ۷۵ سال عمر کرد.
این کتاب اولین
تفسیر کامل شیعی از
قرآن کریم است که مفسر آن، علاوه بر نقل روایات مأثور، با تکیه بر
عقل و توجه به علوم مختلف به ارزیابی آرای تفسیری گذشتگان و معاصران خود پرداخته است.
شیخ طوسی خود در کتاب فهرست
میگوید که کتابی بی نظیر در تفسیر قرآن دارد.
پیش از این تفسیر، مفسران
شیعه تنها به نقل روایات از صحابه یا ائمه علیهمالسلام و نیز اشاره به برخی نکات لغوی و گاه نقل اسرائیلیات پرداختهاند.
از میان مفسران
اهلسنّت نیز تنها طبری (متوفی ۳۱۰) علاوه بر نقل اقوال، به نقد آنها و انتخاب روایاتی که از نظر او اصحّ روایات بوده، پرداخته است.
التبیان فی تفسیر القرآن، تفسیر کل قرآن بترتیب سورههای آن است و در ده جلد تدوین شده است.
در تفسیر، همان روش درستی را پیش گرفته است که بیشتر مفسران مورد اعتماد آن را مبنای کار خود قرار دادهاند. وی ابتدا مقدماتی میآورد که روشنگر شیوههای بیان قرآنی است. همچنین به مسائل مربوط به تفسیر و تاویل،
محکم و
متشابه،
ناسخ و
منسوخ، شناخت وجوه
اعجاز قرآن و احکام تلاوت و قرائت آن،
نزول قرآن به حرف واحد، توضیح درباره حدیث نزول قرآن بر هفت حرف، بررسی اسامی قرآن و اسامی سورهها و آیات و جز آن میپردازد.
اما روش وی در تفسیر بدین صورت است که ابتدا آیه را ذکر میکند؛ سپس لغات غریب آن را بررسی و اختلاف قرائت را بیان میکند و پس از آن به بیان و بررسی آراء و اقوال مختلف در مورد تفسیر آیه میپردازد و مفهوم آیه را (با رعایت ایجاز لفظ و کمال معنا) بیان میکند. همچنین اسباب نزول آیه و مسائل کلامی مستفاد از ظاهر آن را ذکر میکند و مسائل مورد اختلاف فقهی و اعتقادی را مورد بررسی قرار میدهد. او همه اینها را همراه با رعایت ادب در گفتار و تعابیر بیان میدارد.
شیوه بیان و ترتیب مطالب در تفسیر وی عیناً در
تفسیر مجمع البیان فی
تفسیر القرآن امینالاسلام طبرسی (متوفی ۵۳۸) بهکار گرفته شده است، با این تفاوت که طبرسی، مباحث لغت و اعراب و قرائات و شأن نزول و معنای آیه را به روشنی از یکدیگر جدا کرده است.
شیخ در مقدمه تفسیر خود میگوید: آنچه مرا به تالیف این کتاب واداشت، این بود که در بین علمای گذشته و کنونی کسی را نیافتم که کتابی چنان جامع در تفسیر قرآن نوشته باشد که شامل جمیع فنون و فروع معانی آن باشد. تنها عدهای به جمعآوری احادیث و روایات مربوط به تفسیر آیات اقدام نمودهاند و در صدد استیعاب و توضیح نبودهاند. در میان آنان برخی بسیار گسترده سخن رانده و به ذکر تمام معانی و مفاهیم و احادیث و اخبار پرداختهاند؛ (مانند
طبری و همانندان او) برخی هم تنها به ذکر غرایب قرآن و معانی الفاظ بسنده کردهاند.
گروهی هم با توجه به توان علمی خویش به طور میانه در این وادی گام نهادهاند و از آنچه بدان معرفت و شناختی نداشتهاند سخنی نگفتهاند. من با خواست
خداوند، با ایجاز و اختصار به تمامی فنون مربوط به تفسیر قرآن میپردازم. مطالب را نه چندان بسط میدهم که باعث ملال خاطر خواننده شود و نه چندان مختصر میکنم که به علت اختصار، فهم آن بر وی دشوار گردد.
به هر حال، این کتاب، تفسیری متوسط و در عینحال جامع و کامل و شامل همه محاسن تفاسیر گذشته است و مولف، در آن از مطالب طولانی و بیهودهای که باعث ملال خواننده میشود خودداری ورزیده و آن را در ترتیبی زیبا و نیکو نگاشته است.
از ویژگیهای این تفسیر، آن است که
شیخ طوسی در آن، مسائل کلامی را با روش ادبی بررسی مینماید و آیهای از
آیات قرآن را که به مسائل اعتقادی پرداخته باشد بدون بحث و بررسی رها نمیکند و بهطور مفصل و گسترده به آنها میپردازد.
وی در مقدمه تفسیر چنین میگوید: شنیدهام گروهی از
شیعیان چه در گذشته و چه در حال حاضر، خواهان کتابی هستند نهچندان مفصل و نه بیش از حد مختصر که شامل همه علوم و فنون قرآنی از قبیل قرائت، معانی، اعراب، سخن از متشابه، پاسخ به ایرادات منکران و مخالفان مانند
مجبره،
مشبهه،
مجسمه و جز آنان و بیان استدلالات علمای گذشته در صحت عقاید و اعتقاداتشان باشد و من به خواست خدا به اینکار میپردازم؛ با روش و سبکی موجز و مختصر در همه فنون قرآنی: نه چنان مفصل که باعث ملال خواننده شود و نه چنان مختصر که فهم معانی را مشکل سازد.
بنابراین وی میکوشد که تفسیرش به اختصار همه فنون و علوم قرآنی را دربرگیرد، متشابهات قرآن را توضیح دهد، مباحث کلامی در رد مُجبِّره و مُشبّهِه و مُجسِّمه و جز ایشان را بیان و ادله علمای شیعه بر حقانیت اصول و فروع مذهبشان را با استناد به آیات قرآن بازگو کند.
اینک نمونههایی از این تفسیر را میآوریم:
مثلا هنگام تفسیر آیه «انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون؛
ولی شما، تنها
خدا و
پیامبر اوست و کسانی که
ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که
نماز برپا میدارند و در حال
رکوع زکات میدهند.» میگوید: بدان که این آیه از دلایل واضح و آشکار بر
امامت بلافصل
امیرمؤمنان (علیهالسلام) بعد از پیامبر است و وجه دلالت آن این است که در این آیه کاملا مشخص است که ولی به معنای اولی و احق آمده است. همچنین ثابت شده که منظور از والذین آمنوا حضرت علی است؛ بنابراین چنانچه این دو اصل ثابت و مشخص باشد خود دلیل امامت اوست.
سپس میگوید: منظور از ولی در این آیه، اولی به امر است و این معنا از آیه به ذهن متبادر میگردد. سپس به آیات و اشعار عرب و شواهد دیگر استشهاد میکند و پس از آن میگوید: انما در اینجا بر حصر دلالت میکند؛ و اظهار میکند که بیشتر مفسران معتقدند این آیه در شان حضرت علی (علیهالسلام) نازل شده است.
در مورد آیه «ولو ردوه الی الرسول والی اولی الامر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم؛
و اگر آن (خبر) را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع کنند، قطعا از میان آنان کسانیاند که آن را دریابند.» میگوید: از امام ابوجعفر باقر (علیهالسلام) روایت شده است: مراد از اولواالامر، ائمه معصومین میباشند؛ و گفتهاند: آنان فرماندهان جنگ و والیانند؛ همچنین گفته شده: آنان علما و فقهای ملازم پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هستند. جبائی گفته است: این سخن صحیح نیست؛ زیرا اولی الامر کسی است که امارت بر مردم با اوست. (شیخ طوسی میگوید: ) قول اول محکمتر و قویتر است؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: اگر در مورد مسالهای به صاحبان علم مراجعه کنید نسبت به آن آگاهی خواهید یافت؛ و رجوع به غیر معصوم سبب حصول علم نمیشود؛ چون او خود جایز الخطاست؛ گرچه از سران لشکری و کشوری یا از علما و دانشمندان باشد.
در مورد آیه «الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا، فانزل الله سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها و جعل کلمة الذین کفروا السفلی و کلمة الله هی العلیا والله عزیز حکیم؛
اگر او (پیامبر) را یاری نکنید قطعا خدا او را یاری کرد؛ هنگامی که کسانی که
کفر ورزیدند، او را بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود؛ آنگاه که در
غار بودند، وقتی به همراه خود میگفت:اندوهمدار که خدا با ماست. پس خدا
آرامش خود را بر او فرستاد و او را با سپاهیانی که آنها را نمیدیدید تایید کرد و کلمه کسانی را که کفر ورزیدند پستتر گردانید.»
میگوید: در مورد اینکه ضمیر علیه به چه کسی برمیگردد، دو قول وجود دارد: یکی سخن
زجاج است که میگوید: به خود پیامبر برمیگردد و دیگری گفته جبایی است که میگوید: این ضمیر به
ابوبکر برمیگردد؛ زیرا او ترسیده بود و نیاز به آرامش داشت. (شیخ میگوید:) نظر اول صحیح اسد؛ زیرا همه ضمایر قبل و بعد از این به پیامبر برمیگردد. پس شایسته نیست که از همه آنها تنها این ضمیر به دیگری باز گردد. (سپس میگوید:) در این آیه دلیلی بر فضیلت ابوبکر وجود ندارد؛ زیرا عبارت ثانی اثنین فقط اخبار از این است که پیامبر همراه کسی دیگر خارج شده است و همچنین عبارت اذ هما فی الغار یعنی دو نفر در غار بودند. عبارت اذ یقول لصاحبه نیز متضمن مدح ابوبکر نیست؛ زیرا اطلاق کلمه صاحب، در بردارنده مدح و فضیلتی نیست. مگر نمیبینی که خداوند در
قرآن در وصف
مؤمن و
کافر میگوید: «قال له صاحبه و هو یحاوره اکفرت بالذی خلقک؛
رفیقش (در حالی که با او گفتگو میکرد) به او گفت: آیا به آن کسی که تو را آفرید کافر شدی.»
و عبارت لا تحزن اگر متضمن نکوهش نباشد، بر مدح دلالت ندارد بلکه تنها
نهی از
ترس است. در مورد عبارت ان الله معنا هم گفتهاند منظور خود
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است و اگر مراد ابوبکر باشد هم برای او فضیلتی بهشمار نمیرود؛ زیرا محتمل است این عبارت بر وجه تهدید باشد. (تا آنکه میگوید:) اگر عنادی در کار نباشد، در کجای این آیه فضیلتی برای ابوبکر وجود دارد. (سپس اضافه میکند): ما این گفتار را به خاطر
طعن و سرزنش ابوبکر بیان نکردیم، بلکه (چنانکه برای رفع شبهه ضروری بود) متذکر شدیم این استدلال (او ادعا) که در این آیه فضیلتی برای وی وجود دارد، صحیح نیست.
در مورد مساله
عدل و دخالت
عقل در شناخت صفات خداوند، میبینیم که وی معتقد به نظریه اهل اعتدال است و آیات را بر خلاف نظر
اشاعره و معتقدان به جبره و
تشبیه، تفسیر میکند؛ مثلا در مورد آیه «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة؛
» میگوید: ختم الله علی قلوبهم، یعنی خداوند شاهد است که قلبهای آنان حق را نمیپذیرد. مثلا میگویند: اراک تختم علی کل ما یقول فلان؛ یعنی بر آنچه فلانی میگوید صحه میگذاری و آن را تصدیق میکنی؛ این نوعی
استعاره است و گفتهاند: که ختم (علی قوبهم) یعنی نشان و علامتی از
گناه بر دلهای آنان نقش گردید تا
فرشتگان، آنان را بشناسند و از آنان
تبری جویند و دوستشان نداشته باشند و برایشان
استغفار نکنند. همچنین گفتهاند: به این معناست که خداوند آنان را نکوهش کرده است؛ برای اینکه دلهای آنان مهر و موم گشته و
ایمان در آن نفوذ نمیکند و کفر هم از آن خارج نمیشود؛ مثلا شاعر میگوید:
لقد اسمعت لو نادیت حیا •••• ولکن لا حیاة لمن تنادی
اگر زندهای را مورد خطاب قرار داده بودی قطعا به او میشنواندی ولی آن که مخاطب قرار دادی زنده نیست.
در توضیح آیه «صم بکم عمی فهم لا یرجعون؛
» میگوید: یعنی آنان از شنیدن سخن حق کرند؛ یعنی آن را درنمییابند؛ زیرا با گوشهایشان تنها میشنوند (ولی درک نمیکنند)؛ و با اینکه زبانهایشان سالم است حق را نمیبینند و نمیشناسند؛ چنانکه
قرآن میفرماید: «وتراهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون؛
میبینی که آنان به سوی تو نظر میافکنند ولی تو را نمیبینند.» این آیه دلیل بر این است که «ختم الله علی قلوبهم و طبع الله علیها؛
به معنای ایجاد حایل و مانع بین آنان و ایمان نیست؛ زیرا قرآن را اینگونه وصف کرده که: به رغم سلامت حواسشان، کر و لال و کورند و خداوند از انس آنان با کفر و مشکل بودن پذیرش حق و ایمان برایشان، خبر داده است؛ گویی آنان (سخن) حق و (دعوت به) ایمان را نه شنیدهاند و نه دیدهاند. بر همین اساس فرموده است: «طبع الله علی قلوبهم
» و اضلهم
و «فاصمهم و اعمی ابصارهم؛
پس ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است.» «و جعلنا علی قلوبهم اکنة؛
بر دلهایشان پوششهایی قرار دادیم.» و «فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم؛
پس چون (از حق) برگشتند، خدا دلهایشان را برگردانید.»
این آیات بیانگر حالت نافرمانی و سرپیچی آنان است که در موقع
آزمایش نشان دادهاند؛ آنان دستور
اطاعت داشته ولی سرباز زدهاند؛ نه آنکه خداوند مانع ایمانشان گردیده باشد؛ مانند اینکه کسی بگوید: حب المال قد اعمی فلانا و اصمه؛ یعنی شیفتگی به
ثروت، او را کور و کر کرده است؛ و با این عبارت نمیخواهد حواس وی را انکار کند بلکه میخواهد بگوید
حب دنیا او را از پرداختن به
تکلیف و واجباتش باز داشته است یا اینکه در مثل آمده است: حبک الشی ء یعمی ویصم؛ یعنی شیفتگی به چیزی تو را کور و کر مینماید نیز منظور همان است که گفته شد.
مسکین دارمی میگوید:
اعمی اذا ما جارتی خرجت •••• حتی یواری جارتی الخدر
و یصم عما کان بینهما •••• سمعی و ما بی غیره وقر.
هرگاه همسایهام بیرون میرود تا موقعی که وارد سرپناه خود میشود، چشمانم کور است.
از آنچه میان او و دیگران میگذرد، گوشهایم کر است و جز آن، ناشنوایی ندارم.
دیگری گفته است: اصم عما ساءه سمیع؛ یعنی از آنچه نارواست کر است، گرچه شنواست؛ که بین دو وصف کری و شنوایی جمع کرده است.
در مورد آیه «کذلک نطبع علی قلوب المعتدین؛
ما اینگونه بر دلهای تجاوزکاران مُهر مینهیم.» میگوید: در این آیه منظور از طبع، منع از ایمان نیست؛ زیرا همراه با منع از ایمان، تکلیف به ایمان پسندیده نیست.
وی عالمان اهلسنّت را در این موضوع به سه دسته تقسیم میکند: کسانی چون طبری که به تطویل هر سخن منقولی را در تفسیر قرآن گرد آوردهاند؛ و کسانی که راه میانه پیمودهاند و بیشتر به علومی توجه کردهاند که خود در آن تبحر داشتهاند؛ مثلاً زَجّاج و
فَرّاء به صرف و نحو، مُفَضَّل بن سَلَمه به واژگان و اشتقاق الفاظ،
ابوعلی جبّائی به کلام و
ابوالقاسم بلخی به
فقه توجه کردهاند.
طوسی فقط تفسیر
ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی (متوفی ۳۲۰) و
علی بن عیسی رمانی (متوفی ۳۸۴)، هر دو از علمای
معتزله، را بهترین میداند، اما تذکر میدهد که ایشان نیز گاه به امور غیرضروری پرداختهاند.
در ادامه اشارهای به محتوای کتاب میکنیم:
شیخ طوسی در ابتدای تفسیر خود، فصلی میگشاید و در آن به ذکر پارهای نکات کلی در تفسیر و
علوم قرآنی میپردازد.
نخست
تحریف قرآن، به معنای زیادی یا نقصان در آیات، را مردود میشمارد و به تبع
سیدمرتضی (۳۵۵ـ۴۳۶)، همه روایات شیعه و اهلسنّت را درباره افتادگی آیات فراوان از قرآن،
خبر واحد میداند که هیچگاه یقینآور نیست و به فرض درستی، خدشهای بر صحت متن موجود قرآن وارد نمیکند.
طوسی در ادامه، روایات دالّ بر عدم جواز
تفسیر به رأی را مانع از تدبّر در قرآن و فهم
ظواهر آیات نمیداند؛ آیاتی که علم آنها مختص
خداوند است، مانند شناخت دقیق زمان
قیامت در آیه ۱۸۶
سوره اعراف آیاتی که ظاهرشان با معنای درونی آنها یکی است و هرکس با
زبان عربی آشنا باشد، معنا را درمییابد، مانند
حرمت قتل نفس در آیه ۱۵۱
سوره انعام آیات مجمل که ظاهرشان حاکی از تفصیل معنایشان نیست، مانند کیفیت اجرای جزئیات
مناسک حج در آیه ۹۱
سوره آل عمران،
معنای این آیات را تنها باید از بیانات
پیامبر اکرم و
ائمه (علیهمالسلام) به دست آورد و در این موارد نمیتوان تفسیر به رأی کرد یا از دیگر مفسران تقلید کرد، مگر آنکه نظر مفسران مورد اجماع باشد؛ آیاتی که در آنها واژهای دارای دو یا چند معنای محتمل است. در اینجا اگر دلیلی از جانب پیامبر یا امام معصوم یا دلیل عقلی بر صحت یکی از این معانی نداشتیم، تنها باید بگوییم که ظاهر آیه چند وجه مختلف را محتمل کرده است.
وی تأکید میکند که
تقلید از هیچ مفسری روا نیست و در پذیرفتن هر تفسیر یا تأویلی باید به
ادله عقلی یا
شرعی رجوع کرد، لیکن به هیچ روی
خبر واحد را از جمله ادله شرعی در تفسیر قرآن نمیداند.
این تقسیمات از جهات فراوانی به تقسیمبندی
تفسیر طبری شبیه است و منبع آن نیز روایتی منسوب به ابن عباس است.
پس از اینمطلب، سه بحث مهم دیگر میآید.
نخست طوسی روایات عامه دالّ بر نزول قرآن بر «هفت حرف» (اَحْرُف سبعه) را خبر واحد و غیرقطعی میداند و پس از ذکر دیدگاههای مختلف دانشمندان اسلامی، در توجیه آنها میگوید که به فرض صحت این روایات، بهترین توجیه آن است که مراد از هفت حرف را هفت وجه اختلاف در قرائات قرآن، از قبیل اختلاف در حروف کلمه، اعراب و تقدیم و تأخیر کلمه، بدانیم
زیرا ائمه شیعه، خواندن قرآن را بنابر قرائتهای مختلف قرّاء جایز شمردهاند.
ظاهراً هیچیک از علمای
شیعه و
اهلسنّت تاکنون به این وجه اشاره نکردهاند، زیرا آن روایات، به هر معنایی که باشند، با قرائتهای هفتگانه پیوند ندارند
و این توجیه نیز با موضوع جوازِ خواندن قرآن مطابق با قرائتهای مختلف قرّاء ارتباط روشنی ندارد. طوسی سپس به تقسیم آیات
محکم و
متشابه پرداخته و دلایل و فوایدی بر وجود آیات متشابه در قرآن ذکر کرده است. موضوع نسخ آیات قرآن آخرین مبحثی است که شیخ طوسی در مقدمه بتفصیل به آن پرداخته است.
وی با رد ادله مخالفان وجود
ناسخ و
منسوخ در قرآن،
نسخ را در اوامر و نواهی و اَخبار قرآن، ممکن و واقع شده میداند و با ذکر تقسیمبندی مشهور نسخ (نسخ حکم بدون
تلاوت، نسخ تلاوت بدون حکم و نسخ حکم و تلاوت) دو نوع اول را میپذیرد،
اما فقیهان و مفسران امامیه غالباً فقط امکان و وقوع نوع اول را میپذیرند و امکان نوع دوم و سوم را مستلزم
تحریف قرآن میدانند.
طوسی در
التبیان فی تفسیرالقرآن به آثار لغوی و تفسیری پیش از خود توجه بسیار داشته و همواره آرای ادبی و کلامی و گاه مباحث فقهی و اصولی ایشان را نقل، و در بیشتر موارد بررسی کرده است؛ ازینرو این موضوعات، از بیشترین مباحث تفسیر ویاند. وسعت اطلاعات زبانی و ادبی شیخ طوسی، تفسیر وی را از لحاظ ادبی از تفاسیر متقدم شیعه و حتی اهلسنّت متمایز کرده است.
وی دائماً به بررسی اقوال لغویان و نحویانی چون
سیبویه،
خلیل بن احمد (که با تعبیر صاحب
کتاب العین از او یاد کرده)
کسائی،
ثعلب،
فرّاء،
ابن دُرَید و جز ایشان پرداخته
و رأی مختار خود را بیان کرده است.
با آنکه پیش از شیخ طوسی، درباره بودن یا نبودن واژگان دخیل در قرآن بحثهایی شده بوده، وی به این بحث مهم نپرداخته است.
وی از میان تمام واژگانی که درباره آنها بحث و نزاع بوده، به تعدادی اندک اشاره کرده و کوشیده است که برای آنها، ریشه عربی بدهد؛ برای مثال الرّحمن را
مشتق از رحمه،
مِسْک را از مادّه مَسْک عربی به معنای «خودداری»،
تورات را از وری به معنای «روشنی و برافروختن»، و
انجیل را از نجل به معنای «اصل»
دانسته است.
در بحث قرائات، از آنجا که وی روایات امامیه را مبنی بر جواز قرائت قرآن به اشکال مختلف موجود پذیرفته است،
به قرائت قرّاء مشهور اشاره و گاه در تأیید رأیی خاص از آنها استشهاد کرده
یا برخی قرائتها را بر برخی دیگر ترجیح داده است،
اما هیچگاه قول ایشان را یکسره نپذیرفته و حتی گاه آنان را در نحوه قرائتشان تخطئه کرده است.
استشهاد از کلام شاعران جاهلی یا اسلامی، چون اعشی و نابغه و
امرؤالقیس و
زُهَیر بن ابی سلمی و
جُرَیر بن عطیه در تفسیر
التبیان فراوان است. غالب این استشهادها، که گستردگی آن در تفاسیر شیعه و اهلسنّت پیش از او سابقه نداشته است، در
مجمع البیان طبرسی نیز عیناً آمده است؛ با اینهمه، طوسی نه برای اثبات اعجاز یا بلاغت قرآن، بلکه از سر اضطرار و گاه فقط برای بیان معنای واژهای قرآنی، به اقوال شاعران استناد کرده است، زیرا به عقیده وی، اگر عناد ملحدان نبود، در تبیین کلمات مشتبه قرآن نیازی به
شعر و مانند آن نداشتیم، زیرا این امر در نهایت به استناد به بیتی از اشعار جاهلی یا سخنی از عرب
اهل بادیه میانجامد، حال آنکه شأن و کلام پیامبر از امثال نابغه و زهیر فراتر است.
به سبب تبحر شیخ طوسی در
فقه امامیه و مذاهب اهلسنّت، مباحث فقهی و اصولی نیز در تفسیر وی مطرح شده است.
وی در ذیل
آیات الاحکام، با ذکر رأی فقهای امامیه در اصل و فروع مسئله مورد بحث، به اختلاف این آرا با رأی دیگر مذاهب فقهی اهلسنّت اشاره کرده
و غالباً تفصیل مباحث را به کتابهای فقهی خود، همچون سه کتاب
النهایه و
المبسوط و
الخلاف، ارجاع داده است.
در پارهای موارد که اختلافی اساسی میان
فقه شیعه و
اهلسنّت وجود دارد، وی با تفصیل بیشتر به بررسی ادله فقهی دیگر مذاهب پرداخته و کوشیده است با تمسک به ظاهر آیه یا حتی با برگرفتن برخی مبانی ایشان، استدلالشان را بهگونهای جدلی مخدوش کند و رأی فقهی
امامیه را اثبات کند.
در میان مباحث اصولی، از همه مهمتر آنکه شیخ طوسی دلالت هیچیک از آیات را بر
حجیت خبر واحد نپذیرفته و استدلال به
آیه نَبَأ و
آیه نَفْر را رد کرده و حتی به برخی آیات، چون «لاَتَقْفُ مالَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ»،
استناد کرده است تا نشان دهد که خبر واحد، مفید علم نیست و عمل بدان حجیتی ندارد
که در آنجا دلیل بر جواز عمل به خبر واحدی را که راویان موثق امامیه روایت کردهاند،
اجماع دانسته است.
وی همچنین
نسخ قرآن را با
سنّت جایز دانسته است.
وی استدلال قرآنی مخالفان خویش بر عدم جواز نسخ قرآن به سنّت (مثلاً استدلال به آیه «قُلْ مایَکُونُ لی أَنْ اُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی؛
») را با ادله خویش رد کرده است.
وی در موضوع
تجرّی، عزم بر فسق را فسق دانسته و به آیه ۱۹
سوره نور استناد کرده، زیرا در این آیه خداوند به دوستدار شیوع
فحشا وعده
عذاب داده است.
منازعات کلامی در عصر
شیخ طوسی، به
التبیان صبغه کلامی خاصی بخشیده است تا آنجا که شاید بتوان همچون
علامه طباطبائی،
آن را تفسیر کلامی خواند. شیخ طوسی با اشاره به فراوانی و گستردگی این مباحث کلامی و نیز اسامی پارهای از متکلمان یاد شده در مقدمه
التبیان وعده میدهد که راجع به متشابهات
قرآن سخن بگوید و مطاعن ملحدان و مبطلانی چون مجبّره و مشبّهه و مجسّمه را پاسخ دهد.
پیش از این اثر، تفاسیر کلامی مختصر یا مبسوطی نوشته شده بود، از قبیل
حقائق التأویل سیدرضی، دو کتاب
متشابه القرآن و
تنزیه القرآن عن المطاعن قاضی عبدالجبّار معتزلی و مکتوبات تفسیری چندی از
ابوالقاسم بلخی،
ابوعلی جبّائی،
علی بن عیسی رمّانی و
ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی.
همچنین استدلال پیروان هریک از فِرَق کلامی به آیات متشابه قرآن، تفسیر را عرصه جدلهای ایشان در توجیه عقاید خویش ساخته بود.
از سوی دیگر همواره در تفسیر خود «نظر» و تحقیق در
دین را
واجب، و
تقلید در این امر را باطل میشمارد
و بر حسن و صحت مجادله در این امور دلایل و شواهدی از
قرآن کریم اقامه میکند.
بر این اساس، انبوهی از ردّیهها بر عقاید و آرای
تناسخیه،
حشویه،
خوارج،
غلات،
مجبّره،
مجسّمه،
مرجئه،
مشبّهه و
معتزله در
التبیان آمده،
اما مفسر تنها در موارد معدودی در مقام محاجّه کلامی با
یهود و
نصارا بر آمده است.
شیخ طوسی در آن دسته از مباحث کلامی که شیعه رأی خاص دارد، با بهرهگیری از آیات و روایات و شواهد عقلی به اثبات آن رأی پرداخته است؛ فی المثل در مبحث
امامت،
امام را
معصوم و منصوص
و
علی (علیهالسلام) را جانشین بلافصل
پیامبراکرم دانسته است.
همچنین
تقیه را در صورت خوف جانی واجب شمرده
و استدلال جبّائی بر نفی آن را رد کرده
و نیز در مواضع گوناگون، شفاعت پیامبر را در حق مؤمنان اثبات کرده است.
بخش زیادی از ردّیههای کلامی شیخ طوسی در
التبیان به مجبّره و آرای عمومی اشاعره اختصاص دارد که در اغلب آنها با معتزله همراهی میکند.
وی انتساب ضلالت و
کفر و
هدایت و
ایمان را به خداوند
مردود، و رؤیت خداوند را در
دنیا و
آخرت ناممکن میداند.
همچنین بر ضد آرایی چون
تکلیف مالایطاق،
خلق همه افعال و معاصی بندگان،
تعذیب اطفال به سبب
گناه پدر و
مادر،
همراهی
استطاعت با
فعل و عدم اشتمال نعمت خداوند بر
کافران مباحثی مطرح میکند.
شاید مهمترین موافقت وی با معتزله در موضوع
خلق قرآن و حدوث کلام اللّه باشد.
وی در مواضع متعدد
رأی
حنابله و
اشاعره حاکی از
قِدَم قرآن را مردود میشمارد و در اینباره به ظاهر برخی آیات قرآن استناد میکند.
با اینهمه، برخی از آرای معتزله را نیز نقد میکند؛ فی المثل مرتکب کبیره را در منزلت بین المنزلتین نمیداند
و
احباط اعمال را رد میکند.
وی برخلاف معتزله عارض شدن
سهو و فراموشی بر انبیا را در محدوده ادای وظیفه و رسالت نبوی ایشان جایز نمیشمارد؛ اما به سبب اوصاف بشری پیامبران،
سهو و
نسیان ایشان را در غیر این محدوده ــ مادام که به اختلالی در کمال عقلانیشان نینجامد ــ جایز میشمارد
از تفسیر
التبیان دو منتخب بر جای مانده است. نخستین آنها را
ابن ادریس حلّی (۵۴۳ـ ۵۹۸) تهیه کرده و المنتخب من تفسیرالقرآن و النّکت المستخرجة من کتاب
التّبیان نامیده است. این کتاب را «مختصر
التبیان» یا «منتخب
التبیان» نیز نامیدهاند.
شهید ثانی و
شیخ حرّعاملی، کتاب دیگری با عنوان التعلیقات علی
التبیان به ابن ادریس نسبت دادهاند و آن را حواشی و ایرادات ابن ادریس بر تفسیر
التبیان دانستهاند.
این انتساب صحیح نیست، زیرا هر دو کتاب یکی است و مراد از «تعلیقات» اشکالات و ایرادات نیست، بلکه معنای لغوی آن، یعنی مسائل مرتبط با تفسیر
التبیان، است.
ابن ادریس آغاز و پایان هر بخش کتاب المنتخب را «تعلیق» نامیده است.
وی با آنکه نخستین کسی است که با بسیاری از آرای فقهی و اصولی شیخ طوسی مخالفت کرده، در این کتاب با هیچیک از آرای تفسیری وی مخالفت نکرده است.
منتخب دیگر تفسیر
التبیان را
ابوعبداللّه محمد بن هارون معروف به ابن کال (متوفی ۵۹۷) با عنوان مختصر
التبیان تهیه کرده است.
التبیان فی تفسیرالقرآن نخستین بار به همت میرزاعلی آقا شیرازی و مساعدت
فقیه معاصر، مرحوم
سیدمحمد حجّت کوه کمری (متوفی ۱۳۷۲)، در قطع رحلی و در دو مجلد بین سالهای ۱۳۶۲ و ۱۳۶۵ (۱۳۲۲ـ۱۳۲۵ ش) در تهران چاپ سنگی شد، سپس به تصحیح احمدحبیب قصیرعاملی و مقدمه آقابزرگ طهرانی میان سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۸۲ در ده مجلد در
نجف منتشر شد.
این چاپ، که بارها در جاهای مختلف افست شده است، فهرستهای مفیدی چون فهرست احادیث، ردّیههای کلامی، آیات، مَثلها و مباحث لغوی دارد.این تفسیر به همت مؤسسه النشرالاسلامی تصحیح شده است.که جلد نخست آن علاوه بر مقدمه آقابزرگ طهرانی، دارای «تاریخچهای از تفسیر قرآن نزد شیعه» به قلم جعفر سبحانی است.
(۱) قرآن.
(۲) آقابزرگ طهرانی، محمدمحسن، الذریعه.
(۳) آل یاسین، محمدحسن، منهج الطوسی فی تفسیرالقرآن، در یادنامه شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، مشهد۱۳۵۰ش.
(۴) آیتاللّهزاده شیرازی، مرتضی، عرضٌ لاتجّاه اللّغوی فی تفسیر
التّبیان، در یادنامه شیخ الطائفه ابوجعفر محمد بن حسن طوسی.
(۵) ابن ادریس حلّی، محمد، المنتخب من تفسیر القرآن و النّکت المستخرجة من کتاب
التبّیان، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۹.
(۶) اکبرآبادی، سعیداحمد، الشیخ الطوسی ومنهجه فی تفسیر القرآن، در یادنامه شیخ الطائفه ابوجعفرمحمد بن حسن طوسی.
(۷) ایرانی قمی، اکبر، روش شیخ طوسی در تفسیر تبیان، تهران ۱۳۷۱ ش.
(۸) بحرالعلوم، محمدمهدی بن مرتضی، رجال السیدبحرالعلوم: المعروف بالفوائد الرّجالیّة، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، تهران ۱۳۶۳ش.
(۹) خُضَیِّر، جعفر، الشّیخ الطّوسی مفسّراً، قم ۱۳۷۸ش.
(۱۰) شیخ حرّعاملی، محمد بن حسن، امل الامل، چاپ احمد حسینی، قسم ۲، قم ۱۳۶۲ش.
(۱۱) حکیم، حسن عیسی، الشیخ الطوسی ابوجعفرمحمد بن الحسن: ۳۸۵ـ۴۶۰ه، نجف ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
(۱۲) خوئی، سیدابوالقاسم، البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
(۱۳) زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۴) صدر، حسن، تأسیس الشّیعة لعلوم الاسلام، (بغداد ۱۳۷۰)، چاپ افست تهران.
(۱۵) طباطبائی، سیدمحمدحسین، قرآن در اسلام، تهران ۱۳۵۰ش.
(۱۶) طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان.
(۱۷) طبری، محمد بن جریر، جامع.
(۱۸) شیخ طوسی، محمد بن حسن،
التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمدحبیب قصیر عاملی، بیروت.
(۱۹) شیخ طوسی، محمد بن حسن،
التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمدحبیب قصیر عاملی، قم ۱۴۱۳.
(۲۰) شیخ طوسی، محمد بن حسن، عدّة الاصول، چاپ محمدمهدی نجف، قم ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۱) شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، چاپ الویس اسپرنگر، هندوستان ۱۲۷۱/۱۸۵۳، به کوشش محمود رامیار، چاپ افست مشهد ۱۳۵۱ش.
(۲۲) غیاثی کرمانی، محمدرضا، بررسی آراء و نظرات تفسیری ابومسلم اصفهانی، قم ۱۳۷۴ش.
(۲۳) فاضل، محمود، مقدمهای بر آراء و نظریات کلامی شیخ طوسی در تفسیر تبیان، در یادنامه شیخ الطائفه ابوجعفرمحمد بن حسن طوسی، ج۳، به کوشش محمد واعظ زاده خراسانی، مشهد ۱۳۵۴ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «التبیان فی تفسیرالقرآن»، شماره۳۲۵۹. معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۲۴۶-۲۵۳.