اعجاز عدم اختلاف در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عدم اختلاف
در اعجاز قرآن یعنی اثبات وحیانی بودن
قرآن بر اثر نبود اختلاف و
تناقض درآن است.
قرآن کریم برای
اثبات الهی بودن خود به عدم اختلاف و
تناقض در درون خود تصریح دارد و میفرماید: اگر این کتاب از ناحیه غیر
خدا میبود مردم
در آن ناسازگاری و ناهمگونی بسیاری مییافتند: «اَفَلا یَتَدَبَّرونَ القُرءانَ ولَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدوا فیهِ اختِلفًاکَثیرا»
قرآن، نداشتن هرگونه کجی، انحراف و
تناقض را از
اوصاف خود میداند:
«قُرءانًا عَرَبیًّا غَیرَ ذی عِوَج»
و خداوند را به جهت
نزول چنین کتابی ستایش میکند: «اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی اَنزَلَ عَلی عَبدِهِ الکِتبَ ولَمیَجعَل لَهُ عِوَجا».
گرچه بحث اعجاز به ویژه اعجاز عدم اختلاف، از
قرن سوم آغازشده؛ لیکن ریشه آن به زمان نزول
قرآن و دعوت آن به
تحدّی باز میگردد.
دانشمندان علوم
قرآنی و مفسران
قرآن در اعجاز عدم اختلاف و
تناقض بر یک نظر نیستند؛
گروهی درباره
معجزه بودن و نبودن آن اظهار نظر نکردهاند؛
مثلا
زرکشی در البرهان این بحث را مستقل از بحث «معرفة اعجازالقرآن» تحت عنوان «معرفة الموهم والمختلف» ذکر کرده و به اندک موارد اختلافنما پاسخ داده است.
گروه دوم از مفسران، بر عدم اختلاف و
تناقض در قرآن تأکید میورزند؛ امّا آن را از وجوه اعجاز نمیشمارند، از جمله
شیخ طوسی و
طبرسی که معتقدند این
احتمال وجود دارد که
در سخن برخی عالمان نیز
تناقض یافت نشود.
فخررازی نیز اعجاز مورد تحدّی خداوند را
در عدم
تناقض و اختلاف نمیداند، زیرا خداوند به هریک از سورههای
قرآن تحدّی کرده و بسیاری از انسانها نیز میتوانند
در حدّ سورهای کوتاه سخنی خالی از
تناقض بگویند.
ابنحمزه علوی افزون بر این، گفته است: معجزه باید امری ضروری و بدیهی باشد، درحالیکه به تصریح خود
قرآن، درک این شاخه از اعجاز نیازمند
تدبر است.
صدرالمتألهین و زرقانی نیز عدم اختلاف را از وجوه اعجاز
قرآن نمیدانند، زیرا کلمات
فصحا و
بلغا نیز
در بسیاری از موارد، از
تناقض و اختلاف تهی است.
گروه سوم عدم اختلاف و
تناقض در قرآن را از وجوه اعجاز
قرآن به شمار آورده موافقان بیشتری را به ویژه
در میان
مفسّران متأخّر و معاصر به خود جلب کردهاند؛
ابوهاشم جبائی نبود ناسازگاری
در قرآن را دلیلی بر اعجاز آن دانسته است.
باقلانی این وجه را مطرح کرده و به تفصیل از آن سخن گفته است.
قاضی عبدالجبار معتزلی فصلی را به این بحث اختصاص داده و از قول ابوالهذیل نقل میکند که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با همین وجه عدم اختلاف با عرب تحدّی کرده است؛
همچنین زمخشری
و قطبالدین راوندی
و
سیوطی این وجه را از وجوه اعجاز شمردهاند. از معاصران نیز مفسرانی، چون
عبداللّه شبّر،
محمد عبده،
صدر بلاغی،
علامه طباطبایی،
سیدابوالقاسم خوئی، و
سید محمد باقر صدر این نظر را پذیرفته و از آن دفاعکردهاند.
از مجموع سخن لغویان و با توجه به موارد استعمال کلمه، میتوان معنای جامع اختلاف را جمع نشدن چیزی با چیز دیگر دانست. علت این جمع نشدن گاهی
تناقض آن دو چیز و گاهی ضدیت یا تفاوت بین آن دو یا وجود تردد و
اضطراب و تشتت و پراکندگی با هر منشائی است که مانع تجمع شده است.
چون اختلاف دارای انواعی است، مفسران
در تفسیر «عدم اختلاف»،
آرای گوناگونی دارند؛
جمعی اختلاف را به معنای
تناقض حق و
باطل گرفتهاند و عدم اختلاف
در قرآن را به معنای نبودن باطل
در آن.
گروهی دیگر آن را به معنای تفاوت
در بلاغت گرفته و معتقدند
قرآن در درجات
بلاغت متفاوت نیست.
ابومسلم و برخی دیگر نیز این دیدگاه را پذیرفتهاند.
بعضی نبودن اختلاف
در قرآن را
در خصوص اخبار غیبی آن دانستهاند.
ابنعباس و گروهی دیگر آن را به نبودن
تناقض یا
اضطراب و تضاد معنا کردهاند.
جمعی نبود اختلاف
در قرآن را
در همه جهات فوق دانسته،
نفی اختلاف
در آن را نفی هر نوع ناهماهنگی، تفاوت، تردد،
تضاد،
تناقض، تشتت و اضطراب میدانند و ساحت
قرآن را از هرگونه اختلاف
منزّه و پاک و مبرّا میشمرند.
این نفی اختلاف، با همه معانی متصور و مصادیق پیدا و پنهان، همه حوزههای درونی و برونی
قرآن را شامل میشود که
قرآن نه
در درون خود اختلافی را برمیتابد و نه با بیرون خود
در حوزههای مختلف
علم و عقل و واقعیت
در اختلاف است.
سیر
در قرآن این حقیقت را آشکار میکند که معانی آن با هم تعارض و تدافع ندارند
و از هرگونه اضطراب و تشتت درونی
در سلامتاند. همه آنچه را
قرآن بدان میپردازد و از زمین و زمان و آسمان و... میگوید، به منزله دانههای
تسبیحی است که آنها را به نظم کشانده باشند.
قرآن با حقایق بیرون خود نیز همخوان و همساز است و با علم و عقل اصطکاکی ندارد؛ همچنین با واقعیت نیز
در تناقض و تضاد نیست؛ بدین معنا که واقعیت خارجی چیزی باشد و
قرآن چیز دیگری را که قابل جمع با آن نباشد ارائه دهد.
قرآن نظرات و آرایی را به
یهود و
نصارا نسبت نمیدهد که خود آنها آن نظرات را نپذیرند و چنین نیست که آنها را به جهت نظرات و آرایی تقبیح کند که قابل دفاع باشد.
البته
در این زمینه شبهاتی مطرح شده که محققان به خوبی به آنها پاسخ دادهاند.
قرآن با علم و رهآوردهای علمی نیز
در تناقض و اختلاف نیست، زیرا تاکنون نظریه قطعی علمی ارائه نشده که با
قرآن در تعارض باشد یا
قرآن نظریهای قطعی را ارائه داده باشد که با علم منافی باشد.
قرآن با عقل نیز اختلافی ندارد
و چنین نیست که آنچه را عقل ادراک و ارزشگذاری میکند،
قرآن آن را نفی کند یا عقل، نافی مطالب
قرآنی باشد؛ مانند اینکه
در جایی نبوت پیامبری را ثابت کرده باشد و
در جای دیگر چیزی منافی با نبوت به او نسبت بدهد، بنابراین،
قرآن هرگونه اختلاف و حتی تفاوت را که اندک مرتبه اختلاف است برنمیتابد و به بیان خودش مجموعهای بههم تنیده است که معانی معطوف به هم دارد و همه
در القای هدایت و تبیین، همانند هم هستند
: «کتبًا متشبهًا مثانی...».
اگر
در برخی
آیات آن اجمالی باشد، آیات دیگر آن را شرح میدهند
و به تعبیر
امیرالمؤمنین، علی (علیهالسلام): «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض و لا یختلف فیالله ولایخالف بصاحبه عنالله = بعضی از
قرآن از بعض دیگر سخن میگوید، و برخی بر برخی دیگر گواهی میدهد. آیاتش
در شناساندن خدا اختلافینداشته، و کسی را که همراهش شد از خدا جدا نمیسازد».
برای اثبات این وجه از اعجاز
قرآن سهمقدمه زیر را باید به عنوان مبنا
در نظر گرفت:
جغرافیا و جامعهای که
قرآن در آن نازلشده، زیرا جزیرة العرب و مردم ساکن
در آن، هنگام نزول
قرآن از هرگونه فرهنگ و تمدّن دوربودند.
علی (علیهالسلام) میفرماید:
خداوند پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را
در میان مردمی نادان که به بدترین نحو زندگی میکردند و
قتل و
غارت و فساد و فحشا
در میانشان رواج داشت برانگیخت.
حال چگونه میتوان
قرآن را با آن همه برجستگی، برآمده از چنین جامعهای دانست؟
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) انسانی
امّی بود و ۴۰
سال در چنین جامعهای رشد کرد و تاریخ زندگی وی بسیار روشن بود؛
در تمام این مدت احتمالاً تنها دو سفر کوتاه تجاری به
شام داشت.
قرآن همین مطلب را شاهد وحیانی بودن خود میداند:
«فَقَد لَبِثتُ فیکُم عُمُرًا».
قانون تحول و تکامل بر جهان مادّه حاکم و انسان نیز که جزئی از این نظام است همواره مشمول آن است و افعالش هر لحظه از نقصان به
کمال و از
ضعف به
قوّت میگراید.
قرآن مجموعهای کامل از معارف، فضایل اخلاقی، قوانین اجتماعی و... است
که طیّ ۲۳ سال
درحالات و شرایط و مکانهای مختلف (
مکه،
مدینه،
حضر،
سفر،
جنگ،
صلح و...) نازل شدهاست. باوجود این، هیچگونه اختلافی
در آن مشاهده نمیشود که بهترین گواه بر وحیانی بودن آناست.
افزون بر این، تألیفات بشری
در همان آغاز یا پس از گذشت اندک زمانی،
تناقضات آن آشکار میشود؛ ولی
قرآن پس از گذشت قرنها بدون هیچگونه اختلاف و
تناقض خودنمایی میکند.
ادّعای برخی بر وجود
تناقض در پارهای از آیات، ناشی از سوء
نیّت یا نگاه سطحی به آیات
قرآن یا آشنا نبودن با
ادبیات عرب و زبان
قرآن است،
زیرا همه موارد ادّعایی از قبیل
حقیقت و مجاز، تشبیه و کنایه،
استعاره ،
عام و خاص، مطلقومقیّد، مجمل و مبیّن،
ناسخ و منسوخ و... است که با تدبر برطرف میشود. (=>موهم و مختلف
در قرآن) شاید به همین سبب خداوند بعد از امر به تدبّر میفرماید: اگر
قرآن از طرف غیرخدا بود
در آن اختلاف فراوان مییافتند.
ناتوانی عربهای معاصر نزول که با زبان
قرآن به خوبی آشنا بودند و به شدت با آن مبارزه میکردند، دلیل روشنی بر بطلان این ادعاست.
تنها چیزی که از آن زمان گزارش شده و بعدها نیز مخالفان دیگر اسلام به ویژه خاورشناسان آن را پی گرفتهاند
، طرح
مسئله ناسخ و منسوخ
در قرآن به عنوان
تناقض است،
درحالیکه
در جای خود ثابت شده که نسخ، همان تغییر حکم به سبب دگرگون شدن
شرایط و مصالح است
که
در کتابهای آسمانی دیگر نیز سابقه داشته است.
از دیرباز جمعی با اغراض گوناگون با طرح مواردی درصدد القای
شبهه وجود اختلاف
در قرآن بودند که پیشینه آن به قدمت
قرآن باز میگردد؛ مثلا شخصی به امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) گفت: اگر
در قرآن اختلاف و
تناقض نبود من به
دین شما میگرویدم! آن حضرت سخنان وی را شنید و به آنها پاسخ داد و
در پایان فرمود: این پاسخها اندکی از بسیار است، زیرا نه رغبتی
در افراد هست و نه تحملی. آنگاه آن شخص
ایمان آورد و از حضرت تشکر کرد که او را از
شرک نجات داده است.
از ابنعباس نیز مشابه این رخداد گزارش شده است.
نقل است که فیلسوف معروف عرب،
حنین بن اسحاق کندی تصمیم گرفت کتابی
در این زمینه بنگارد که با پاسخ کوتاه و قاطع
امام عسکری (علیهالسلام) از آن منصرف شد.
القای این شبهات بسیاری را بر آن داشت تا
در این زمینه کتابهای مستقلی بنگارند که میتوان به کتاب تأویل مشکل
القرآن ابنقتیبه اشاره کرد. وی
در این کتاب موارد اختلاف نما را طرح کرده و به پاسخ آنها پرداخته است. پس از او قاضی
عبدالجبار معتزلی، فصلی از کتاب المغنی خود را با عنوان: «فی بطلان طعنهم فی
القرآن» به این موضوع اختصاص داده است.
فخر رازی در فصل سوم نهایةالایجاز به سخنان قائلان به
تناقض در قرآن پاسخ میدهد.
در عصر حاضر نیز کتابهای بسیاری با عنوانهای مختلف
در این موضوع و
در پاسخ به
شبهات مستشرقان نگاشته شده است، افزون بر اینها اغلب
مفسران در ذیل
آیات، با طرح موارد اختلافنما و
تناقضگونه به پاسخ آنها پرداختهاند، از جمله موارد اختلاف نما که از آن به اختلاف درونی یاد میشود، آیات مربوط به آفرینش آسمان و زمین است که این آیات سهگونه بیان دارند:
آیاتی که
آفرینش آسمانها و زمین را
در ۶دوره ترسیم میکند: «رَبَّکُمُالّلهُ الَّذی خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ فی سِتَّةِاَیّام»
آیاتی که
در زمره این ۶
روز به آفرینش آنچه بین آسمانها و
زمین است نیز اشاره دارد: «الّلهُاَلَّذی خَلَقَ السَّموتِ والاَرضَ وما بَینَهُما فی سِتَّةِ اَیّام»،
«ولَقَد خَلَقنَا السَّموتِ والاَرضَ وما بَینَهُما فی سِتَّةِ اَیّام»
آیاتی که بیان متفاوتی با دو دسته
آیات فوق دارد: «قُل اَئِنَّکُم لَتَکفُرونَ بِالَّذی خَلَقَ الاَرضَ فی یَومَینِ... و قَدَّرَ فیها اَقوتَها فی اَربَعَةِ اَیّام... فَقَضهُنَّ سَبعَ سَموات فی یَومَین».
شبهه این است که
در دو دسته از آیات برای آفرینش ۶ دوره مطرح شده و از آیات
سوره فصّلت، بر میآید که آفرینش آنها
در ۸ دوره بوده است. مفسران به این شبهه پاسخهای متعددی دادهاند؛
مشهور، معتقدند چهار روزی که
در آیه ۱۰ فصّلت
به آن اشاره شده است: «اَربَعَةَ اَیّام»، شامل دو روز آفرینش زمین نیز میشود، بنابراین، مقصود
آیه این است که خداوند زمین را
در دو روز آفرید و پس از آن با آفرینش
کوهها و تقدیر ارزاق این زمان به ۴ روز رسید، بنابراین، مجموعه آفرینش زمین و آسمانها
در ۶ روز انجام گرفته
است و از آن جهت «فی یومین» گفته نشد تا اشاره باشد به اینکه دو دوره آفرینش کوهها و تقدیر ارزاق با دو دوره آفرینش زمین به هم متصل بوده است.
برخی
در پاسخ این اشکال گفتهاند: «اَربَعَةَ اَیّام» و حتی «یَومَین»
در آیه «فَقَضهُنَّ سَبعَ سَموات فی یَومَینِ» غیر از «سِتَّةَ اَیّام» است که
در سایر آیهها آمده است. شاهد بر مدعا تغییر اسلوبی است که
در آیهها صورت گرفته است، زیرا
در سوره فصّلت واژگان «جَعَل»، بارَکَ»، «قَدَّر» و «قَضی» و
در سایر سورهها لفظ «خَلَق» آمدهاست. از مجموع آیات چنین بر میآید که خداوند زمین را
در دو روز و
آسمان را
در دو روز دیگر و آنچه بین آن دو هست را نیز
در دو روز آفرید و این ۴ روز
در سوره فصّلت چیزی غیر از آن ۶ روز است.
این قول از جهت دقتی که
در حکمت خداوند شده، یعنی تغییر
در اسلوب بیان و بهکارگیری هر کلمهای
در جایگاه خاص خود، و دقتی که
در تفاوت معانی کلمههای «خَلَق»، «جَعَل» و «قَدَّر»... شده، مناسبترین پاسخی است که براساس شواهد
قرآنی میتوان ارائه کرد؛ اما آنچه
در جمعبندی این قول آمده که آسمان
در دو روز آفریده شده،
قرآن صراحتی بر آن ندارد و آنچه
در آیه «فَقَضهُنَّ سَبعَ سَموات فی یَومَینِ»
آمده ناظر به
قضا و
حکم و تدبیر و تقدیر حق است؛ نه آفرینش آن، زیرا قضا و تقدیر و تسویه بعد از خلق است، چنانکه
در آیه ۲ فرقان
«ولَمیَکُن لَهُ شَریکٌ فِیالمُلکِ وخَلَقَ کُلَّ شَیء فَقَدَّرَهُ تَقدیرا» و سایر
آیات و
در کلام امیرمؤمنان (علیهالسلام)
در خطبه ۹۱ بر این ترتیب تصریح دارد و میفرمایند: «قدّرما خلق فأحکم تقدیره» و بیشک قضا مرحلهای پس از تقدیر است، چون قضا حُکم بر قدر و اندازههاست.
علامه طباطبایی نیز «اَربَعَةَ اَیام» را غیر از «سِتَّةَ اَیّام» گرفته و این دو را ناظر به یکدیگر نمیداند. علامه با
تفسیر «اَربَعَةَ اَیّام» به ۴ فصل سال، میگوید قرائنی تأیید میکند که مراد از تقدیر اقوات زمین
در ۴ روز، تقدیر آن
در ۴ فصل است که بر حسب ظاهر حس،
در پی میل شمالی و جنوبی خورشید پدید میآید.
ایشان به هیچیک از قراین یاد شده اشارهای ندارد. البته
در یک فرض میتوان از این نظر دفاعکرد که «فیاَربَعَةَ اَیّام» حال از اقوات باشد؛ نه قید برای «قَدَّر»؛ یعنی خداوند
در زمین اقوات را درحالیکه
در ۴ فصل هستند، تقدیر کرد. اگر متعلق به «قَدَّر» باشد مناسب بود که «یقدر» (به
صیغه مضارع) آورده میشد.
حاصل اینکه میان این آیات
در آفرینش آسمان و زمین اختلاف و تهافتی نیست و با دقت
در متن آیهها و توجه به جایگاه کلمهها روشنمیشود که این خلقت
در ۶ روز (دوره) انجام شده و اقوات زمین
در ۴ دوره دیگر تقدیر شده است.
الاحتجاج؛ اسباب النزول، واحدی؛ الاسلام و شبهات المستشرقین؛ اظهار الحق؛ اعجازالقرآن، باقلانی؛ اعجازالقرآن فی دراسة کاشفة لخصائص البلاغة العربیة و معاییرها، خطیب؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیضاوی؛ بحارالانوار؛ البرهان فی علوم
القرآن؛ بصائر ذوی التمییز؛ پیام
قرآن؛ التبیان فی تفسیر
القرآن؛ تفسیر التحریر و التنویر؛ التفسیر الحدیث؛ تفسیرالقرآن العظیم؛ ابنکثیر؛ تفسیر
القرآن الکریم؛ صدرالمتالهین؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب؛ تفسیر المنار؛ التفسیر المنیر فیالعقیدة و الشریعة و المنهج؛ تفسیر موضوعی
قرآن کریم؛ جامع البیان عن تأویل آی
القرآن؛ جلوههایی از اعجاز علمی
قرآن؛ الجواهر الحسان فی تفسیر
القرآن، ثعالبی؛ الخرائج والجرائح؛ دائرة المعارف
قرآن کریم؛ راهی به رهائی؛ روان جاوید
در تفسیر
قرآن مجید؛ روح المعانی فی تفسیر
القرآن العظیم؛ روضالجنان و روح الجنان؛ زادالمسیر فی علم التفسیر؛ شبهات و ردود؛ الطراز لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز؛ فتح القدیر؛ الفرقان و
القرآن؛ فروغ ابدیت؛
قرآن شناسی؛ الکشاف؛ مجمع البیان فی تفسیر
القرآن؛ محاسن التأویل، قاسمی؛ المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز؛ المصباح المنیر؛ معانی
القرآن و اعرابه؛ معترک الاقران فی اعجاز
القرآن؛ المغنی فی ابواب التوحید و العدل؛ مناهل العرفان فی علوم
القرآن؛ مواهبالرحمن فی تفسیر
القرآن، سبزواری؛ المیزان فی تفسیر
القرآن؛ النکت و العیون، ماوردی؛ نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز؛ نهج البلاغه؛ الوجیز فی معرفة الکتاب العزیز؛ الهدی الی دین المصطفی؛ هل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عبقری مصلح او نبی مرسل.
دائرةالمعارف قرآن کریم برگرفته از مقاله اعجاز عدم اختلاف در قرآن.