اطفال
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَطْفال، در اصطلاح کلامی، عنوان مباحثی است درباره تعذیب کودکان که از قرن اول هجری به بعد عرصه مناقشه و گفت و گو بوده است.
پیدایش اینگونه مباحث را میتوان نتیجه و پیامد سؤالاتی از این قبیل دانست: «اگر کودکان پیش از
بلوغ از دنیا بروند، در
آخرت چه حکمی دارند؟».
بدینسان، مسائلی از این دست از سویی با مسأله
عدل الهی و از سوی دیگر با مسأله
تکلیف پیوند خورده است.
به
اجماعِ همه متکلمان در روز
قیامت اطفال
مؤمنان به
بهشت میروند، اما سؤال اینجاست که اطفال
مشرکان که به حد تکلیف نرسیده، و از دنیا رفتهاند، چه سرنوشتی دارند؟ آیا
خداوند آنان را به
جهنم میبرد، یا ایشان را روانه بهشت میکند؟
گرچه پیدایش اینگونه مباحث را میتوان به خود
اسلام و کلام اسلامی منسوب دانست، برخی خاستگاه آن را به ادیانی مانند
یهود و
مسیحیت که در آن هنگام با دنیای اسلام برخورد نزدیک داشتهاند، نسبت میدهند.، چرا که یهودیان در آن زمان پرسشهایی را در گفت و گوهای دینی خویش طرح میکردهاند، از جمله اینکه سرنوشت اطفال یهودیان
فاسق در جهان آخرت چه خواهد بود.
در حوزه مسیحیت نیز موضوع رستگاری کودکان با مسأله
غسل تعمید و گناه نخستین بیارتباط نبوده، و لاجرم به مشاجرات کلامی کشیده است.
قدیمترین مدرکی که درباره مباحث کلامی مربوط به اطفال در اسلام وجود دارد، به سده ۱ق بازمیگردد، آنجا که
نجدة بن عامر خارجی مذهب، نامهای به شورشی همکیش خود و سر کرده
ازارقه (ه م)
نافع ابن ازرق (مق ۶۵ق/۶۸۵م) مینویسد و از او به سبب عقیدهاش درباره کشتن اطفال مشرکان انتقاد میکند و نافع نیز به
آیه ای از
قرآن «... وَلا یَلِدوا اِلاّ فاجِراً کَفّاراً»
متوسل میشود و پاسخ میدهد.
خوارج در این مورد دیدگاههای متفاوتی دارند و فرقهشناسان از اینروی آنان را به ۳ گروه تقسیم کردهاند: گروه اول مانند ازارقه که میگویند حکم اطفال مشرکان، حکم پدران آنهاست و به جهنم میروند؛ گروه دوم مثل
اباضیه که هم
عذاب و هم عفو را از طرف خداوند جایز میدانند؛ و گروه سوم که میگویند اطفال مشرکان و مؤمنان در بهشت جای دارند.
پرسشی که در برابر گروه اول طرح میشود، این است که اگر پدران
مشرک پس از مرگ اطفالشان،
مسلمان شوند، حکم اطفال چه خواهد شد.
عدهای از آنان معتقدند که
حکم فرزندان در این هنگام به تبع پدرانشان تغییر خواهد کرد و برخی نیز براین گمانند که ملاک اصلی، وضع پدران به هنگام مرگ اطفال است.
ابوحنیفه در اینجا توقف کرده، و گفته است: نمیدانم که آنان به بهشت میروند، یا به
دوزخ .
معتزله که مدافعان عدل الهی و
حسن و قبح عقلیند، بر اینباورند که بر خداوند روا نیست اطفال را در آخرت عذاب کند و همه کودکان اعم از اینکه پدرانشان مؤمن باشند، یا مشرک، در بهشتند.
بر همین اساس
اسکافی (ه م) ردیهای بر ازارقه نوشت.
قاضی عبدالجبار نظریهپرداز بزرگ معتزله برای اثبات این مدعا
ادله مختلفی میآورد: او نخست به تعریف عذاب اخروی میپردازد؛ عذاب اخروی وارد آوردن زیان خالصی است برای خوار داشتن شخصی که سزاوار آن است.
تعذیب در اینجا همانند
ثواب اخروی است که تنها مکلفانِ دارای استحقاق از آن برخوردار میشوند.
پس همانگونه که خداوند تنها به مستحق ثواب میدهد، در اینجا نیز فقط مستحق
کیفر را دچار عذاب میکند، البته خداوندگاه شخصی را که مستحق کیفر نیست، به واسطه عبرتآموزی، یا عوض بخشیدن، در معرض عذاب قرار میدهد.
افزون بر این، به نظر قاضی عبدالجبار اگر خداوند کودکان را عذاب کند، این کار ستم است و ستم قبیح است و خدا کار قبیح انجام نمیدهد.
وی در این مورد از
ادله سمعی نیز بهره گرفته است: این دلایل همگی بر محور نظریه تکلیف میگردد و مؤید این معناست که عذاب کردن طفل پیش از رسیدن به مرتبه تکلیف درست نیست.
آیهای از
قرآن کریم میگوید: «ما تا پیامبری برنینگیزیم، به عذاب نمیپردازیم»
و روشن است که پیامبران برای اطفال مبعوث نشدهاند.
آیه دیگر میگوید: «هر کسی در گرو دستاورد خویش است»
و بدیهی است که کودک دستاوردی حاصل نکرده است.
قاضی عبدالجبار روایاتی نیز در این زمینه نقل میکند.
مثلاً از
پیامبر (ص) روایت شده است که: «قلم را از کودک تا زمانی که به حد بلوغ نرسیده است، برداشتهاند».
پس براساس این روایت نیز تعذیب اطفال جایز نیست.
درباره عقیده
ابوالحسن اشعری (د ۳۲۴ق/۹۳۶م) راجع به تعذیب اطفال کافران و مشرکان در
قیامت ، دو روایت وجود دارد: به روایت
ابن فورک مبنای اشعری در زمینه ثواب و عقاب اخروی عقلی نیست و او معتقد است که فقط از راه روایت و نقل میتوان ثواب و عقاب اخروی انسان را تعیین کرد.
براساس روایات باید درمورد تعذیب اطفال کافران سکوت پیشه کرد و نمیتوان در این مورد نفیاً یا اثباتاً داوری کرد.
دلیل اشعری این است که در این زمینه روایاتی نقل شده است که برخی از آنها متعارض و غیرقابل اعتمادند و بعضی نیز ساکتند و عاری از داوری.
روایت دوم از عقیده اشعری را در
الابانه میبینیم.
در این رساله چنین آمده است که وی در تعذیب اخروی اطفال کافران اشکالی مشاهده نمیکند، چه، معتزله نیز معتقدند که خداوند در دنیا کودکان را در معرض عذاب قرار میدهد و مثلاً آنان را به
جذام مبتلا میکند.
از اینرو، اگر عذاب دادن اطفال از سوی خداوند در دنیا جایز باشد و در عین حال این امر لطمهای به
عدل الهی وارد نکند، پس چه اشکالی دارد که معتقد باشیم خداوند اطفال
کافران را در آخرت به منظور
شکنجه دادن پدرانشان عذاب کند و در عین حال نیز عدل الهی محفوظ بماند؟ اشعری به استدلالهای معتزله در این مورد اشکالهایی وارد کرده که قاضی عبدالجبار نیز به نوبه خود به این اشکالها پاسخ داده است.
متکلمان
امامیه نیز مانند معتزله معتقدند که عذاب کردن کودکانی که مستحق کیفر نیستند، ظلم است و خداوند هرگز ظلم نمیکند.
مسأله دیگر، درد و رنجی است که به کودکان میرسد.
قاضی عبدالجبار و اکثر معتزله برآنند که ابتلای کودکان به درد و
رنج اگر بیدلیل صورت گیرد، ظلم است و قبیح، ولی اگر برای عبرت افراد بالغ و نیز با پیامد عوض و جبران خداوند باشد، ایرادی ندارد و
ظلم محسوب نمیشود.
باقلانی معتقد است که خداوند بدون عوض هم میتواند اطفال را مبتلا به درد و رنج کند و نیز تکلیف مالایطاق نماید و همچنان عادل باشد
؛ اما
بکریه در این مورد به رأی و نظری خاص گرویدهاند و بر این گمانند که کودکان نابالغ و چارپایان اصلاً احساس درد ندارند و بنابراین مسأله ظلم اصلاً مجال طرح نمییابد.
قائلان به تناسخ هم گفتهاند که اطفال، زمانی در قالبی دیگر
معصیت کردهاند و اکنون به این قالب در آمدهاند تا
کفاره گناهان پیشین را بپردازند.
(۱) قرآن کریم.
(۲) محمد ابن فورک، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۳) علی اشعری، الابانة عن اصول الدیانة، مدینه، ۱۹۷۵م.
(۴) علی اشعری، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م.
(۵) محمد باقلانی، التمهید، به کوشش رج مکارتی، بیروت، ۱۹۵۷م.
(۶) عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، به کوشش محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸م.
(۷) محمود سدیدالدین حمصی رازی، المنقذ من التقلید، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.
(۸) عبدالکریم عثمان، نظریة التکلیف، بیروت، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۹) مانکدیم، (تعلیق) شرح الاصولالخمسة، بهکوششعبدالکریم عثمان، نجف، ۱۳۸۳ق/ ۱۹۶۳م.
(۱۰) محمد مبرد، الکامل، به کوشش محمداحمد دالی، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
(۱۱) نصیرالدین طوسی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، بیروت، ۱۳۹۹ق/ ۱۹۷۹م؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اطفال»، ج۹، ص۳۶۵۲.