اضطراب مؤمنان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مؤمنان پيش از صلح حديبيه، به بحران و اضطراب روحى گرفتار میشدند. همچنین مؤمنان امتهاى پيشين، هنگام سختى و بلا، به تزلزل و اضطراب دچار میشدند.
مؤمنان امتهاى پيشين، هنگام سختى و بلا، به تزلزل و
اضطراب گرفتار میشدند:
•• «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ؛ آيا گمان کرديد داخل
بهشت مىشويد، بىآنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آنچنان ناراحت شدند که پيامبر و افرادى که ايمان آورده بودند گفتند: «پس يارى خدا کى خواهد آمد؟!» (در اين هنگام، تقاضاى يارى از او کردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشيد، يارىِ خدا نزديک است!».
بهشت
رضوان و قرب رب العالمین در گرو تحمل سختىهاست و
سنت الهى در میان امم گذشته در بین امت
اسلام تکرار خواهد شد. (تکرار تاریخ)
در این جمله آنچه را که
آیات سابق بر آن دلالت مىکرد تثبیت مىکند، و آن این بود که دین یک نوع
هدایت خدایى است، براى مردم هدایتى است به سوى سعادتشان در
دنیا و آخرت، و نعمتى است که خداوند بشر را به آن
اختصاص داده. پس بر انسانها
واجب است در برابر آن تسلیم شوند، و با وجود آن دیگر گامهاى
شیطان را پیروى نکنند، و در این هدایت
اختلاف نیندازند، و دوا را به صورت دردى جدید درنیاورند، و بهوسیله پیروى هوا و به
طمع زخرف
دنیا نعمت خداى سبحان را با
کفر و
عذاب معاوضه ننمایند که اگر چنین کنند غضبى از ناحیه پروردگارشان به ایشان مىرسد، همانطورى که به بنىاسرائیل رسید، چون آنها هم
نعمت پروردگار را بعد از آنکه در اختیارشان قرار گرفت تغییر دادند آرى خدا با بنىاسرائیل
عداوت خاصى نداشت، این سنت دائمى خداست که فتنه ها پیش آورد، و احدى از مردم به
سعادت دین و قرب رب العالمین نمى رسد مگر با ثبات و
تسلیم.
در این
آیه شریفه التفاتى از
غیبت به خطاب به کار رفته، چون در آیات قبلى
مؤمنین، غایب فرض شده بودند، مىفرمود: (مردم امت واحدهاى بودند)، و در این آیه حاضر به حساب آمدهاند، مىفرماید: (نکند خیال کردهاید که ...)، و این بدان جهت بود که اصلا در این آیات روى سخن با مؤمنین بود، در شش آیه قبل مىفرمود: (یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فى السلم کافه)، چیزى که هست در آیه قبلى موقعیت ایجاب کرد غایب به حساب آیند، همینکه آن عنایت کلامیه
اعمال شد دوباره به
سیاق قبلى برگشته مؤمنین را
مخاطب قرار داد.
کلمه (ام) متصله و به معناى (یا اینکه) نیست؛ بلکه منقطعه و به معناى (بلکه) است، و معناى آیه به طوری که دیگران هم گفتهاند این است که (نه، بلکه گویا پنداشتهاید که قبل از برخورد با آنچه امم گذشته برخوردند داخل بهشت مىشوید).
البته اختلافى که در میان اهل ادب درباره کلمه (ام) منقطعه وجود دارد معروف است: ولى
حق مطلب به نظر ما این است که اصل این کلمه براى افاده تردید (یا اینکه) است، و اگر گاهى معناى (بلکه) را مىدهد، از این نظر است که معناى بلکه هم در آن موارد منطبق است، نه اینکه برحسب وضع لغوى دو جور (ام) داریم، در نتیجه معناى ام منقطعه در مورد آیه مورد بحث این مىشود: (هل انقطعتم بما امرناکم من التسلیم، بعد الایمان، و الثبات على نعمه الدین، و الاتفاق و الاتحاد ام لا بل حسبتم ان تدخلوا الجنه ...)، یعنى آیا بعد از آنکه به شما دستور دادیم که بعد از
ایمان آوردن هم
استقامت به خرج دهید و هم تسلیم شوید آیا از آرزوى کاذب خود دست برداشتهاید یا نه، بلکه گمان دارید که داخل بهشت مىشوید.
وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُم
کلمه (مثل) اگر با کسره میم و سکون ثا خوانده شود به معناى شبه (مانند) است، و اگر بفتحه میم و فتحه ثا خوانده شود معناى شبه (شباهت) را مىدهد، و منظور از مثل که براى چیزى مىآورند بیانى است که کانه آن چیز را در نظر شنونده مجسم کرده است، که این چنین بیان را
استعاره تمثیلیه مىگویند؛ مانند اینکه خداى تعالى درباره علماى یهود که به
علم خود
عمل نمىکردند مثل زده به چهارپایى که
کتاب بر آن بار کرده باشند، مىفرماید: (مثل الذین حملوا التوریه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا) و نیز از همین باب است؛ مثل به معناى صفت مانند آیه: (انظر کیف ضربوا لک الامثال) چون این در پاسخ آن تهمتهاست که به
رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) مىزدند، و مىگفتند: او مجنون است،
ساحر است، کذاب است، و امثال اینها، پس
کلمه امثال در اینجا به معناى
صفت است و از آنجایى که در آیه مورد بحث خداى تعالى با جمله (مستهم الباساء و الضراء...) آن مثل را بیان کرده، لاجرم باید گفت: که کلمه نامبرده معناى اول را مىدهد.
مَّستهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضرَّاءُ...
معناى باساء و ضراء و
اشاره به سنت جاریه الهى درباره همه انسانها
بعد از آنکه شوق
مخاطب براى فهمیدن تفصیل اجمالى که جمله: (و لما یاتکم مثل الذین ...) بر آن دلالت داشت شدید شد، با جمله مورد بحث آن را تفصیل داد، و کلمه (باساء) به معناى شدت و سختى است که از خارج نفس آدمى به آدمى وارد مىشود؛ مانند گرفتاریهاى مالى، و جاهى، و خانوادگى، و نداشتن امنیتى که در زندگیش به آن نیازمند است.
و اما ضراء عبارت است از شدتى که به جان و تن
انسان مىرسد؛ مانند جراحت و قتل و مرض، و کلمه
زلزله و زلزال معنایش معروف است، و اصل آن از ماده (ز - ل - ل ) است، که به معناى لغزیدن است، و اگر این کلمه تکرار شده ، براى این بود که بر تکرار دلالت کند، تو گویى زمینى که مثلا دچار زلزله شده، لغزشهایى پشت سر هم کرده، و این معنا، در کلمه (صر - و صرصر)، و کلمه (صل و صلصل ) و کلمه (کب و کبکب ) نیز جریان دارد، و کلمه زلزال در آیه شریفه
کنایه است از اضطراب و دهشت.
حَتى یَقُولَ الرَّسولُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَهُ...
کلمه (یقول) به نصب لام خوانده شده و بنابراین
قرائت جمله در معناى
غایت و نتیجه است. براى جملات قبل بعضى هم آن را به ضمه لام خواندهاند. و بنابراین
قرائت جمله نامبرده حکایت حال گذشته است، و هر ند هر دو معنا صحیح است، لیکن دومى با سیاق مناسبتر است، براى اینکه اگر جمله نامبرده غایتى باشد که جمله (زلزلوا) را تعلیل کند، آن طور که باید با
سیاق مناسب نیست.
مَتى نَصرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصرَ اللَّهِ قَرِیبٌ
این جمله
حکایت کلام رسول و مؤمنین به آن حضرت با هم است، و گرچه چنین کلامى از رسول خدابه
ذهن مىزند، که آن جناب چرا باید بگوید (یارى خدا کى مىرسد)؟ ولى با در نظر گرفتن اینکه خداى تعالى قبلا به رسول و مؤمنین وعده نصرت داده بود، و مثلا فرموده بود: (و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین، انهم لهم المنصورون) و نیز فرموده بود: (کتب الله لا غلبن انا و رسلى) جمله مورد بحث هیچ به ذهن نمىزند، و اگر بنا باشد از شنیدن امثال این عبارتها یکه بخوریم باید از آیه: (حتى اذا است یئس الرسل، و ظنوا انهم قد کذبوا، جاءهم نصرنا) باید یکه بخوریم، که لحنش شدیدتر از لحن آیه مورد بحث است.
و نیز ظاهر آن است که جمله: (الا ان نصر الله قریب) حکایت کلام خداى تعالى باشد، نه تتمه
کلام رسول و مؤمنین با وى.
و این آیه همانطور که قبلا هم اشاره کردیم دلالت مىکند بر اینکه مسئله ابتلا و
امتحان در امت
اسلام نیز جریان دارد، و این
سنت همیشگى است.
و نیز دلالت دارد بر اینکه مثل و وصف امتهاى گذشته عینا تکرار مىشود، آنچه بر سر
امتهای گذشته رفته است بر امت اسلام نیز خواهد رفت، و این همان است که نامش را تکرار
تاریخ و یا عود آن مىگذاریم.
مؤمنان پيش از
صلح حدیبیه، به بحران و
اضطراب روحى گرفتار شدند:
•• «لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ؛ اگر پناهگاه يا غارها يا راهى در زير
زمین بيابند، بهسوى آن حرکت مىکنند، و با سرعت و شتاب فرار مىکنند».
(ملجاء) به معنى پناهگاه است همچون قلعههاى محکم و یا مانند آن.
(مغارات) جمع (مغاره) به معنى غار است.
(مدخل) به معنى راههاى پنهانى است مانند نقبهایى که در زیر
زمین مىزنند و از آن وارد محلى مىشوند.
(یجمحون) از ماده (جماح) به معنى حرکت شتابانه و شدیدى است که هیچچیز نتواند از آن جلوگیرى کند، همانند حرکت اسبهاى سرکش و چموش که نتوان آنها را متوقف ساخت و به همین جهت چنین اسبى را (جموح) مىگویند.
به هر حال این یکى از رساترین تعبیراتى است که
قرآن درباره ترس و وحشت
منافقان و یا
بغض و
نفرت آنان بیان کرده که آنها اگر در کوهها و روى زمین راه فرارى پیدا کنند از
ترس یا
عداوت از شما دور مىشوند؛ ولى چون
قوم و قبیله
اموال و ثروتى در محیط شما دارند مجبورند دندان بر جگر بگذارند و بمانند!.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اضطراب مؤمنان».