اضطراب (روانشناسی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اضطراب، یکی از مباحث مطرح در
آسیبشناسی روانی در علم
روانشناسی بوده که به معنای نوعی احساس کلی در این باره است که امکان دارد اتفاق خطرناکی روی دهد، ولی فرد مطمئن نیست که چه اتفاقی، در کجا و چه موقع قرار است روی دهد. در هنگام اضطراب، فرد فرار نمیکند و حتی ممکن است به چیزی نزدیک شود تا از خطر احتمالی بیشتر آگاهی یابد.
در این مقاله بعد از بیان تعریف و مؤلفههای اضطراب به بیان انواع اضطراب و روشهای درمانی آن میپردازیم.
اضطراب یک نوع پریشانی روانی بدنی است که بر اثر ترسی مبهم و احساس ناایمنی و تیرهروزی در فرد به وجود میآید.
روانشناسان برای کنترل و درمان اضطراب راه روشهای متعددی را بیان کردهاند که عمدهترین شیوه درمان،
رواندرمانی است. و روش آن، بکارگیری شیوه عاطفی، با استفاده از
فنون روانشناختی توسط فردی متخصص برای میل به اهداف ویژه است.
اضطراب، شامل چهار مؤلفه است:
یک. مؤلفه شناختی: به معنی انتظار خطری مبهم است.
دو. مؤلفه بدنی: شامل عناصر واکنش اضطراری مانند رنگپریدگی پوست، تپش شدید قلب و... است.
سه. مولفه عناصر هیجانی: شامل دلهره، وحشت و تشویش است.
چهار. مؤلفههای رفتاری: شامل عکسالعملهای جنگ و گریز میباشد.
به نظر
رولومی، اضطراب عبارتست از: «ترسی که در اثر به خطر افتادن یکی از ارزشهای اصولی زندگی شخص ایجاد میشود». اضطراب، محرکی بسیار قوی است که سبب ایجاد
هیجان و به هم ریختن تعادل موجود میشود. امکان دارد این محرک مضر باشد و این بستگی دارد به درجه "ترس" و مقدار "خطری" که متوجه فرد است. اضطراب متعادل یا نرمال زمانی اتفاق میافتد که عکسالعمل فرد با میزان خطر متناسب باشد.
این اضطراب مفید است زیرا شخص را وادار به دفاع از خود در برابر خطرات میکند. بنابراین مقدار متعادل اضطراب، موجب رشد و تکامل
شخصیت میشود. وقتی میزان اضطراب از این حد بالاتر رود، موجب
اختلال در رفتار میشود. رولومی، معتقد است که اضطراب شدید متناسب با خطر نیست، همراه با تعارض و سرکوبی و سایر مشخصات غیرعادی است و با علایم مرضی و
مکانیزمهای دفاعی توام است.
یکی از انواع اضطراب که توسط
فروید مطرح شد،
اضطراب روانرنجور (Neurotic anxiety) است. به نظر فروید، اضطراب روانرنجور ریشه در یک تعارض ناهشیار درونی دارد. وقتی که شخص تسلیم تکانههای
نهاد میشود (بهویژه
تکانههای ناهشیار جنسی و پرخاشگرانه) بین تکانههای نهاد و محدودیتهایی که
خود و
فراخود اعمال میکنند تعارض به وجود میآید.
در این نوع اضطراب، چون تعارض خود یک امر ناهشیار است بنابراین آدمی سبب اضطرابش را نمیداند. از آنجا که بسیاری از تکانههای نهاد با
ارزشهای اجتماعی یا شخصی در تضاد هستند، آدمی را دستخوش تهدید میکنند. دختر جوانی ممکن است احساسات خصمانه خود را نسبت به مادرش به هشیار خود راه ندهد، چون این احساس با اعتقاد وی به اینکه باید پدر و مادرش را دوست داشته باشد در تعارض است.
وقتی این دختر به احساسات واقعی خود اقرار کند، خودپندارهاش را به عنوان "دختری مهربان" مخدوش کرده و با خطر از دست دادن محبت و حمایت مادر روبرو میشود. هر بار که وی نسبت به مادرش احساس خشم میکند، اضطرابی در او به وجود میآید که خود هشداری است برای خطری که در پیش است. در این هنگام وی برای راندن
تکانههای اضطرابزا از بخش هشیار ذهن خود به
تدابیر دفاعی دست میزند.
در
نظریه یادگیری اجتماعی به جای
تعارضهای درونی، شیوههایی در معرض توجه قرار میگیرد که طی آن، اضطراب از راه
یادگیری با برخی موقعیتها مرتبط میشود.
دختربچهای که به خاطر عصیان در برابر خواستههایش توسط والدین
تنبیه میشود، درد تنبیه را به رفتار ابراز وجود پیوند میزند. پس از آن هر وقت که میخواهد ابراز وجود کند، مضطرب میشود. گاه ترسهایی که در
دوران کودکی آموخته میشوند به دشواری خاموش میشوند. این دختربچه ممکن است هیچگاه یاد نگیرد که ابراز خواستها گاهی درست و پاداشیابنده است.
نتایج تحقیقات پژوهشگران روی حیوانات نشان داد، موقعیتی که بیشتر باعث کم شدن اضطراب حیوان شد، در یادگیری مؤثر واقع گردید، زیرا عکسالعمل حیوان به واسطه تقلیل اضطراب تقویت شد. بنابراین به نظر میرسد که رفتار عصبی اگر باعث کم شدن اضطراب گردد آموخته میشود، حتی اگر از جنبههای اجتماعی و اخلاقی نیز ناپسند باشد.
همچنین تنبیه بدون مقدمه و پیشبینی نشده در یادگیری، تاثیر سوء دارد و تنبیه مکرر زیان فوقالعادهای به یادگیری وارد میسازد. اگر بخواهیم این اصل را به رفتار بشر تطبیق دهیم به این نتیجه میرسیم که اگر کودکی را برای عملی تنبیه کنیم و در زمان دیگر او را برای همان عمل تشویق نماییم و یا اگر کودک را بهطور دایم در معرض تنبیه قرار دهیم، نه تنها از یادگیری او جلوگیری کردهایم بلکه بر اضطراب او نیز افزودهایم.
اکثر
افراد نوروتیک و
پسیکوتیک، کسانی هستند که در طفولیت زندگی ناآرام و مختلی داشتهاند. به عبارت دیگر، همه کودکان مضطرب در بزرگسالی، نوروتیک نمیشوند ولی اغلب بزرگسالان نوروتیک در کودکی مضطرب و مشوش بودهاند.
روانشناسان اضطراب را به دو گروه تقسیم کردهاند:
اضطراب متعادل یا نرمال آن است که شدت واکنش با مقدار خطر متناسب باشد و این خود، مفید است. زیرا که شخص را وادار میسازد با موفقیت، خطرات را از خود دفع کند. بنابر این مقدار متعادل اضطراب برای رشد و تکامل شخصیت لازم است.
اضطرابهای نابهنجار درجات گوناگونی دارد و ممکن است با فراوانیهای متفاوتی جلوهگر شود و شامل احساسات و رفتاری است که از کارائی عمل فرد میکاهد و جلوگیری میکند. در اضطراب شدید و مزمن، شخص در یک حالت فشار و تنیدگی ناشی از تعارضات درونی قرار میگیرد که با به کار گرفتن انواع
مکانیزمهای دفاعی هم قادر به تخفیف آن نیست. این گونه احساسات مداوم است و فرد احساس شدیدی از ناکام شدن خود دارد بدون آن که بداند از چه میترسد. چنین ترسی ممکن است از چند دقیقه تا چند ماه طول بکشد.
ما در این نوشتار، در پی درمان اضطراب دسته دوم هستیم؛ چرا که وجود اضطراب دسته اول برای انسانها مفید است.
«
احساس تنهایی»، «احساس نداشتن پناهگاه»، «
احساس پوچی و بیهدف بودن زندگی»، «تصویر جانکاهی از دوران پیری»، «تصویر وحشتناکی از چهره
مرگ داشتن»، «داشتن احساس ناخوشایند و عدماشباع کامل»، «بدبینی آزار دهنده»، «
ترس از آینده»، «
احساس گناه و شرمساری»، «رویآوردن به زندگی تجملی»
روانشناسان برای کنترل و درمان اضطراب راه کارهای متعددی را بیان کردهاند. در ذیل به تعدادی از شیوههای تخصصی و غیر تخصصی آن اشاره میکنیم:
عمدهترین شیوه درمان،
روان درمانی است. روان درمانی یا پسیکوتراپی، خود، از شیوههای مهم درمان اضطراب است که البته باید زیر نظر مشاور بالینی متخصص صورت گیرد. روش آن بکارگیری شیوه عاطفی، با استفاده از فنون روان شناختی توسط فردی متخصص برای میل به اهداف ویژه است. حال به برخی از شیوههای درمان اضطراب میپردازیم.
این روشی است که «
راجرز» و پیروان او برای درمان
بیمار به کار بردهاند. در این روش
روانشناسی به بیمار نمیگوید که او چه باید بکند. بلکه از خود او میپرسد که به نظر شما چه باید کرد تا به
آرامش رسید. و در نتیجه روانشناس و بیمار به یک جمعبندی میرسند و بیمار در واقع با هدایت روانشناس، و با خواست و کمک خودش، راه نجات را مییابد و سعی دارد آن را مورد عمل قرار دهد.
در این شیوه، چند بیمار روانی در کنار هم هستند. مشکلات آنها مشابه است آنها با راهنمائی و جهت
دهی روانشناس با هم صحبت میکنند. و در سایه آن در مییابند که همه دردی شبیه به هم دارند و این دید، خود، مایه سکون و آرامششان میشود.
در این موارد روانپزشک است که در درمان اضطرابهای شدید دخالت کرده و از طرق مختلفی از جمله دادن داروها و آمپولها به درمانش میپردازند. داروهائی مثل
سیدم پانتوتال. استفاده از شیوههای
تخدیر در این رابطه مؤثر است. البته در این زمینه فقط پزشک متخصص است که میتواند نظر بدهد. طبیعی است که در این راه از اظهار نظر افراد غیر آگاه باید پرهیز کرد و به سوی هر دوا و داروئی نباید دست دراز کرد.
در
حساسیت زدائی فرد را، در آرامشی قرار میدهند و از او میخواهند که در آرامش کامل عضلانی و در استراحت مطلق باشد. آنگاه صحنههای اضطرابآور را در نظر خود مجسم کند و به آسانی و در سایه القائات، بر خود تسلط یابد و اضطراب خود را تحت کنترل در آورد.
مذهب اگر دارای ریشهالهی و فطری باشد در درمان افراد مؤثر است و راه و روشی مهم و چارهساز به حساب میآید و روانکاوان بزرگی چون «
یونگ» آن را مورد توجه قرار دادهاند. در
اسلام نیز به این امر توصیه شده و
آیه شریفه
قرآن که میفرماید: «اَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
اشارهای به همین امر است. تقویت
معنویت در افراد، زمینه را برای از میان بردن اضطراب از جهاتی متعدد، که عمده آن آرامش بخشی که جهت ضد اضطراب است، فراهم میآورد. همچنین استفاده از روش
توبه در اسلام، خود میتواند از میان بردارنده اضطراب و لااقل کاهش دهنده آن باشد.
تمرین کلامی به واقع یک نوع
القاء به خود است در عرصه قدرت، و به تبع آن خود را قدرتمند کردن. به خود القاء کند: من میتوانم چنین و چنان کنم. من میتوانم مدیر خود باشم. من میتوانم بر مشکل غلبه کنم. فرد در ضمن این القائات آهنگ سخن و کلام خود را قاطع میکند و در واقع به نوعی امردهی به خود، بپردازد.
گاهی فردی از موشی میترسد، علت شاید آن باشد که مثلاً پدر و یا مادرش موشی را در خانه دیده و فریاد کشیدهاند. کودک از آن ترسیده و از آن بابت در اضطراب است که نکند موش مجدداً حضور یابد. کودک به آن فریاد و آن دیدار شرطی شده است. حال باید عکس آن، مورد عمل قرار گیرد. این بار که موشی را ببینند بخندند و ابراز شادی و اعلام سلطه کنند و در نتیجه آموخته قبلی کودک را خنثی نمایند.
طفل از وارد شدن در صحنهای وحشت دارد و مضطرب است. در
جرات دهی میتوان فردی را نشان داد که در حال پیشروی به سوی همان صحنه است و با
جرات، به سوی آن گام بر میدارد. این دیدار اگر چند بار تکرار شود زمینهساز
جرات او خواهد شد.
نام دیگر این روش «
خود آموخته» که در چهار مرحله صورت میگیرد:
۱: تبیین این که اضطراب او ناشی از چیزهای ناراحت کنندهای است که خود او آنها را بد میداند.
۲: شناسائی و بیان خاص بیمار از احوال اضطرابآمیز.
۳: متقاعد کردن او که اضطرابش غیرمنطقی است.
۴: مدل قرار دادن و تقویت بیانات سازنده او.
سبک خاصی از زندگی فشارزا که در آن گرفتاریم به ایجاد و تداوم اضطراب کمک میکند. آموزش شیوههای مقابله با فشارهای زندگی برای رفع اضطراب مفید خواهد بود. به عنوان مثال؛ اگر کفّه انتظارات سنگینتر از منابع و توانائیهای ما باشد فشار روانی ایجاد خواهد کرد و همین امر تا وقتی که ما در جهت تقویت منابع و توانائیهای خود یا کاهش انتظارتی که از ما دارند و یا هر دو عمل کنیم ادامه خواهد داشت. فشار روانی، با زمانی که کفّه انتظارت سنگینتر از منابع باشد حفظ خواهد شد.
• پرهیز از رقابت و مقایسه
• اجتناب از پیشگویی و ذهنخوانی
•
مثبتاندیشی و پرهیز از بدبینی
البته روشهای فراوان دیگری نیز وجود دارد که از آنها صرف نظر میکنیم و فقط در پایان به ذکر پارهای اصول اشاره میکنیم:
۱: تقویت مذهب.
۲:
عادت به
دعا.
۳:
خواب و استراحت کافی.
۴: پرهیز از عوامل فشارزا.
۵ـ: اصلاح محیط.
۶: ورزش و تفریحات سالم.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «اضطراب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۸/۱۱. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اضطراب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۶/۱۳.