اصلاح طلبی شعیب (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اصلاحطلبی جزء
جوهر اسلام است و از درون
دین سرچشمه میگیرد نه از بیرون آن، یک ضرورت دینی و یک
فریضه مذهبی است. حضرت شعیب (علیهالسلام) خطاب به مردم زمانش
ماهیت حرکت خود را اصلاحطلبی معرفی میکند.
در
قرآن کریم به کوشش
حضرت شعیب علیهالسلام با تمام توان برای اصلاح
جامعه خویش و توکل ایشان به خدا برای کسب توفیق جهت اصلاح و
انابه حضرت شعیب به درگاه خداوند به منظور انجام اصلاحات میان
قوم خویش و همچنین به
اعتقاد ایشان به توفیق خود در انجام اصلاحات در صورت امداد و عنایت
خداوند به وی
اشاره شده است، آنجاکه میفرماید:
«قالوا یا شعیب اصلاتک تامرک ان نترک ما یعبد آباؤنا او ان نفعل فی اموالنا ما نشاء انک لانت الحلیم الرشید»
«گفتند: ای شعیب آیا
نماز تو به تو دستور میدهد که آنچه را پدران ما میپرستیدهاند رها کنیم یا در
اموال خود به میل خود تصرف نکنیم راستی که تو بردبار فرزانهای»• «قال یا قوم ارایتم ان کنت علی بینة من ربی ورزقنی منه رزقا حسنا وما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه ان ارید الا الاصلاح ما استطعت وما توفیقی الا بالله علیه توکلت والیه انیب»
«گفت: ای قوم من بیندیشید اگر از جانب پروردگارم دلیل روشنی داشته باشم و او از سوی خود روزی نیکویی به من داده باشد (آیا باز هم از پرستش او دست بردارم) من نمیخواهم در آنچه شما را از آن باز میدارم با شما مخالفت کنم (و خود مرتکب آن شوم) من قصدی جز اصلاح جامعه تا آنجا که بتوانم ندارم و توفیق من جز به (یاری) خدا نیست بر او
توکل کردهام و به سوی او باز میگردم».
در تفسیر
آیات مذکور چند نکته در
تفسیر المیزان بیان شده که در ذیل به آنها اشاره میشود:
اهل
مدین دعوت شعیب را مستند به
نماز او کردند، چون در نماز
دعوت و بعث به معارضه با آن قوم است در پرستش بتها و کمفروشى آنها. و این همان سرى است که آنها از آن اینگونه تعبیر کردهاند: (اصلاتک تامرک ان نترک ... - آیا نمازت تو را امر کرده که (ما بتپرستى را) ترک کنیم) نه اینکه (اصلاتک تنهاک ان نعبد ما یعبد آبائنا - آیا نمازت تو را نهى کرده که آنچه را که پدرانمان مىپرستیدند بپرستیم؟)؛ در حالى که در
طبع آدمى تعبیر از منع، بهوسیله
نهی از
فعل بهتر است از
امر به ترک فعل؛ و به همین خاطر حضرت شعیب در پاسخ از گفتار آنان کلمه (نهى) را
استعمال کرد نه کلمه (امر به ترک فعل) را و فرمود: (و ما ارید ان اخالفکم الى ما انهاکم عنه) و نگفت (الى ما آمرکم بترکه). به هر حال منظور
آیه یک چیز است و آن این است که بفهماند آن جناب مردم را از پرستش بتها و از کمفروشى منع مىکرد، دقت بفرمایید، چون این از لطایف این آیه است که مملو از لطافت و نیکویى است. که با دقت به دست مىآورید که تعبیر (اصلوتک تامرک ...) در این
آیه تعبیرى است مالامال از لطافت و حسن.
مردم مدین در
کلام خود گفتند: (ان نترک ما یعبد اباونا - اینکه ما ترک کنیم آنچه را که پدران ما مىپرستیدند) و نگفتند: (ان نترک آلهتنا - اینکه ما خدایانمان را ترک کنیم) و یا (ان نترک الاوثان - اینکه ما بتها را ترک کنیم ) و این بدان جهت بود که خواستند با این تعبیر خود اشاره کنند به دلیلى که در این باره دارند و آن این است که این بتها را خود ما درست نکرده و پرستش آن را آغاز ننمودهایم؛ بلکه پدران ما آنها را مىپرستیدند؛ پس پرستش آنها یک سنت ملى و قومى است و چه عیبى دارد که
انسان سنت ملى و دیرینه خود را که خلفها از سلف خود
ارث بردهاند و نسلها یکى پس از دیگرى بر طبق آن سنت نشو و نما نمودهاند محترم شمرده و بر طبق آن
عمل کند، ما نیز همچنان آلهه خود را مىپرستیم و به
دین خود که
دین آباء ماست پایبندیم و رسم ملى خود را از اینکه به بوته
فراموشی سپرده شود،
حفظ مىکنیم.
مردم مدین در کلام خود کلمه (اموال) را به
ضمیر متکلم مع الغیر اضافه نموده، گفتند: (اموالنا) تا به
حجت دیگرى که علیه
شعیب (علیهالسلام) داشتند اشاره نموده، بگویند: وقتى چیزى مال کسى شد دیگر هیچ عاقلى شک نمىکند در اینکه آن شخص مىتواند در مال خود تصرف کند و دیگران با
اعتراف به اینکه مال، مال اوست حق ندارند با او درباره آن مال معارضه کنند و نیز هیچ عاقلى
شک نمىکند در اینکه صاحب مال طبق روش و کیفیتى که
سلیقه و هوش و ذکاوتش او را
هدایت مىکند مال خود را در مسیر زندگیش خرج نموده و با آن، امر معیشت خود را
تدبیر کند و دیگران در این باره نیز
حق مداخله در کار او را ندارند.
آن قسمت جمله (اصلوتک تامرک ... انک لانت الحلیم الرشید) که دعوت شعیب را زیر سر نماز او دانسته و اینکه نسبت امر و نهى را تنها به
نماز دادند و نه به کسى دیگر اساسش بر
استهزاء و تمسخر بود؛ اما آن قسمتش که او را مردى حلیم و رشید خواندند، چون از اینکه در جمله (انک لانت الحلیم الرشید) مطلب را از سه راه تأکید کردند: یکى بهوسیله حرف (ان) و یکى بهوسیله حرف (لام) و یکى از این راه که خبر (ان) را
جمله اسمیه آوردند، به دست مىآید که خواستهاند به وجه قویترى
حلم و
رشد را براى آن جناب اثبات کنند تا ملامت و
انکار عمل او و یا به عبارتى دیگر زشتى
عمل او نمودارتر گردد؛ زیرا عمل سفیهانه از هر کسى بد است؛ ولى از کسى که
حلیم و رشید است بدتر است و شخصى که داراى
حلم و رشد است و هیچ شکى در حلم و
رشد او نیست هرگز نباید به چنین عمل سفیهانهاى دست بزند و علیه حریت و
استقلال فکرى و عقیدتى مردم قیام نماید.
با این بیان روشن شد که بسیارى از
مفسرین در
تفسیر این آیه دچار چه اشتباهى شدهاند که توصیف آن جناب به حلم و رشد را نیز از باب
استهزاء گرفته و گفتهاند: منظور قوم مدین از این توصیف این بوده که بگویند: تو نه حلم دارى و نه رشد؛ بلکه مردى جاهل و گمراهى.
قَالَ یَقَوْمِ أَ رَءَیْتُمْ إِن کُنت عَلى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبى وَ رَزَقَنى مِنْهُ رِزْقاً حَسناً ...
مراد از اینکه فرمود: (من بر بینهاى از پروردگارم هستم) این است که من آیت و معجزهاى دارم که
دلالت بر صدق من بر ادعاى نبوتم دارد، و مراد از اینکه گفت: (خداى تعالى از ناحیه خود
رزق نیکویى به من داده) این است که به من
وحی نبوت داده که مشتمل است بر اصول معارف و فروع
شرایع، و ما در سابق توضیح این دو کلمه را دادیم.
و معناى آیه این است که شما مردم به من خبر دهید که اگر من فرستادهاى از ناحیه خداى تعالى بهسوى شما باشم و مرا به وحى معارف و شرایع
اختصاص داده باشد و با آیتى روشن که دلالت بر صدق من در ادعایم مىکند تأیید کرده باشد، باز هم من در رأى و روشم سفیه هستم؟ و آیا در چنین زمینهاى آنچه من شما را بدان مىخوانم
سفاهت و
دعوت من، دعوتى سفیهانه است؟ و آیا در این دعوت من زورگویى و تحکمى است از من بر شما و یا دعوت من سلب
آزادی شماست؟ این من نیستم که از شما سلب آزادى کرده باشم، این خداى سبحان است که مالک شما و مالک هر چیز است و شما به همین جهت که مملوک خدا هستید، نسبت به
ذات مقدس او نمىتوانید آزاد باشید؛ بلکه به حکم
عقل و به مقتضاى بندگیتان باید امر او را
اطاعت نموده، حکمش را گردن نهید و او به مقتضاى ربوبیتش شما را به هر چه بخواهد امر مىکند که
حکم تنها براى اوست و شما بهسوى او باز مىگردید.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اصلاحطلبی شعیب».