• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اصحاب کهف (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





أَصْحاب كَهْف یکی از داستان‌هایی است که در قرآن کریم بیان شده است. اصحاب کهف، تعدادی جوان موحد و مومن و از خواص و نزدیکان پادشاه زمان خود -دقیانوس- بودند. آنها عقاید حقه خود را اظهار کردند و همین، سبب تهدید آنها از سوی حکومت شد. لذا ایشان به خاطر حفظ جان خود، به غاری پناه بردند و در آنجا خوابیدند. طبق آیات قرآن مدت ۳۰۹ سال خوابیدند. بعد از بیدار شدن از خواب، در اثر گرسنگی، یکی از میان خود انتخاب کرده و به شهر فرستادند تا طعامی فراهم کند. آن شخص به خاطر پول قدیمی که همراه داشت از طرف مردم شناسایی شده و به حکومت معرفی شد. مردم برای دیدار اصحاب به سمت غار رفتند، اما آنها اندکی بعد از بیدار شدن، همگی رحلت کردند. مردم به یاد و احترام آنها مسجدی بالای همان غار برای آنها بنا نمودند. مفسرین، علت این خواب طولانی را نجات آنها توسط خداوند از دست ستم حکومت و نیز اثبات معاد برای مردمی که درمورد رستاخیز نزاع داشتند، بیان کرده‌اند. در تعداد اصحاب کهف و مکان کهف اختلاف نظر وجود دارد. قول مشهور این است که غار اصحاب کهف در کشور ترکیه و نزدیک منطقه افسوس در شهر ازمیر است. این قضیّه قطع نظر از قرآن مجید، در منابع اسلامی و غیر اسلامی نیز نقل شده است.



داستان أَصْحاب كَهْف در قرآن ماجرای چند نفر جوان موحّد است که نور ایمان در قلبشان تابیده و از میان قوم بت‌پرست خویش بیرون رفته و در غاری به فکر استراحت دراز کشیدند و مدّت سیصد و نه سال خفته و بعد بیدار شدند در اثر احساس گرسنگی یکی را به شهر فرستادند تا طعامی خریده بیاورد، و چون از خواب گران خویش بی‌خبر بودند به فرستاده گفتند: به مردم شناسائی نده، او چون به شهر آمد پول سیصد سال قبل را نشان داد، دکاندار از وی خواست بگوید که آن پول را از کجا در آورده است بالاخره خواب طولانی آنها هم به خودشان و هم به مردم روشن گشت، سپس در همان غار مردند و به یاد آنها مسجدی بالای غارشان بنا نمودند. این ماجرا در سوره کهف از آیه ۹ تا ۲۶ نقل شده است.


اینک اول به آنچه از آیات روشن می‌شود می‌پردازیم سپس به کلمات دیگری اشاره خواهیم کرد:

۲.۱ - هدف از داستان

قرآن کار ندارد که اصحاب کهف چه نام داشتند، در کدام شهر بودند، غارشان در کجاست، پادشاه آن عصر کدام کس بود، این جریان در کدام تاریخ به وقوع پیوسته است و... زیرا اینها مطمح نظر دین نمی‌باشد بلکه منظور علت وقوع آن و نتیجه حاصله از آن است.

۲.۲ - علت واقعه

علت این واقعه قطع نظر از اینکه خدا بدان وسیله آنها را نجات داد یکی این بود که خودشان مدّت طولانی خواب را بدانند: (ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِما لَبِثُوا أَمَدًا) «سپس آنها را بیدار کردیم تا روشن کنیم کدام یک از دو دسته مدت توقفشان را شمرده است.» مراد از «الحزبین» خود خواب رفتگان‌اند که در مدّت خواب خویش منازعه می‌کردند.
به قرینه آیه‌: (وَ كَذَلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَساءلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ...) (اين گونه آنها را از خواب برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند؛ يكى از آنها گفت: «چه مدّت در خواب بوده‌ايد؟» گفتند: «يك روز، يا بخشى از يك روز.» و چون نتوانستند مدّت خوابشان را دقيقاً بدانند گفتند: «پروردگارتان از مدّت خوابتان آگاهتر است.) به نظر می‌آید (واللّه العالم) این جوانان موحّد درباره معاد تاریکی‌هائی در دل داشته‌اند که نتوانسته‌اند درست بدان جواب پیدا کنند این سؤال در مابین خود و بالاخره روشن شدن اینکه سیصد و نه سال خفته و بعد بیدار گشته‌اند عقده دلشان را از بین برده است و گرنه خفتن سیصد سال و بیدار شدن فقط برای‌ «اَحْصی‌ لِما لَبِثُوا» بودن بعید به نظر می‌آید.
علت دیگر آن بود که اهل آن زمان به معاد اعتقاد پیدا کنند و در آن نزاعی نداشته باشند (وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ...) (و اينچنين مردم را از حال آنها آگاه كرديم، تا بدانند كه وعده خداوند در مورد رستاخيز حق است و در قيام قیامت شكى نيست و به ياد آور هنگامى را كه مردم ميان خود درباره كار آنها نزاع داشتند...) از این فهمیده می‌شود که اهل آن زمان در امر معاد نزاع داشتند و این برای آن بوده که به ثبوت معاد کمکی کند.

۲.۳ - علت پناه بردن به غار

خلاصه ماجرا در این سه آیه است‌: (إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَدًا • فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فی الْكَهْفِ سِنينَ عَدَدًا • ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِما لَبِثُوا أَمَدًا) (زمانى را به خاطر بياور كه آن جوانان به غار پناه بردند و گفتند: «پروردگارا! از سوى خودت رحمتى به ما عطا كن و از كار فرو بسته ما راه نجاتى برايمان فراهم ساز.» ما پرده خواب را ساليانى دراز در آن غار بر گوششان زديم و سال‌ها در خواب فرو رفتند. سپس آنان را برانگيختيم تا آشكار گردد كه كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر احصا كرده‌اند.) معلوم می‌شود که از ترس قوم خویش و از ترس حکومت به غار پناه برده و از خدا مدد خواسته‌اند، خداوند آنها را به خواب و بی‌خبری محضی فرو برده تا راحت شوند و نجات یابند و سپس بیدارشان فرموده است.


اینک آیات بعدی را بررسی می‌کنیم:

۳.۱ - ویژگی‌های اصحاب

(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدًى • وَ رَبَطْنا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنا إِذًا شَطَطًا) (ما داستان آنان را به درستى براى تو بازگو مى‌كنيم؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم و به دل‌هايشان نيرو بخشيديم در آن هنگام كه قیام كردند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمان‌ها و زمين است؛ هرگز غير او معبودى را نمى‌خوانيم كه اگر چنين كنيم سخنى به گزاف گفته‌ايم.)
آنها جوانانی بودند که به خدا ایمان آوردند و خدا به هدایتشان افزود، از جمله‌ (رَبَطْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ اِذْ قامُوا فَقالُوا...) استفاده کرده‌اند که آنها در پیش حکمران برخاسته و بی‌پروا اظهار عقیده کرده‌اند و آن در اثر اطمینانی بوده که خدا در دلشان قرار داده بود. و از این به نظر می‌آید که از خواص پادشاه و نزدیکان او بوده‌اند.

۳.۲ - پناه بردن به غار

(هَؤُلاء قَوْمُنا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا • وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحمته...) (اين قوم ما هستند كه معبودهايى جز او انتخاب كرده‌اند؛ چرا دليل آشكارى بر اين كار نمى‌آورند؟! پس چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ ببندد؟!» و به آنها گفتيم: هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى‌پرستند كناره‌گيرى كرديد به غار پناه بريد كه پروردگارتان رحمتش را بر شما مى‌گستراند...) معلوم می‌شود که در میان خود به گفتگو پرداخته و قوم خویش را تخطئه کرده‌اند و «اعْتَزَلْتُمُوهُمْ» می‌رساند که حساب خویش را از قوم جدا کرده و قیام خویش را بر علیه آنها اعلام داشته‌اند و از «فَاْوُوا اِلَی‌ الْکَهْفِ» به نظر می‌آید که مورد تهدید قرار گرفته و قرار گذاشته‌اند که به غاری پناه برند و در آن مخفی گردند و چون کهف معرّف به لام است ظاهر آن است که پیش از فرار غاری را که معروفشان بود در نظر گرفته‌اند.

۳.۳ - وضعیت خواب اصحاب

(وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَت تَّزاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ إِذا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ ... وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظًا وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُم باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرارًا وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا)
یعنی: «می‌بینی که آفتاب در وقت طلوع از غارشان به طرف راست میل می‌کند و به هنگام غروب از آنها به طرف چپ مایل می‌شود (آفتاب به آنها نمی‌تابید ولی نورش به بدن آنها می‌رسید) و آنها در غار در فراخنای بودند و این از آیات خدا بود (که اگر آفتاب بر بدنشان می‌تابید و یا در فراخنای نبودند در آن وضع باقی نمی‌ماندند).»
آنها را بیدار پنداشتی ولی در خواب بودند، بدنشان را به راست و چپ بر می‌گرداندیم و سگشان بازوهای خویش را بر آستانه (غار) گشوده بود اگر بر آنها مشرف می‌شدی فرار می‌کردی و سرا پایت پر از ترس می‌شد. از این دو آیه روشن می‌شود:
اولا: کهف رو به جنوب بوده و اگر رو به شرق یا رو به غرب بود آفتاب وقت طلوع و غروب مستقیم بدرون آن می‌تافت و اگر رو به شمال بود اصلا آفتاب نمی‌دید.
ثانیا: ظاهرا چشم‌هایشان باز مانده بود که شخص از دیدن آنها تصوّر می‌کرد بیدارند و یا پلک می‌زنند و دست و پایشان را طوری حرکت می‌داده‌اند که بیننده خیال می‌کرده بیدارند ولی آنها در خواب بودند.
ثالثا: به طور طبیعی به راست و چپ می‌گردیدند و بدین جهت از پوسیدن مصون می‌گشتند و اگر یک طرف بدنشان پیوسته در زمین بود حتما می‌پوسید.
رابعا: سگشان بازوهای خود را در آستانه غار گشوده بود، به نظر می‌آید که سگشان نیز در آن حالت بخواب رفته بود و در طول آن مدت در آستانه غار بود. طبرسی از حسن مفسّر نقل کرده که سگ ۳۰۹ سال بدون طعام و شراب و بی‌آنکه بپا خیزد یا بخوابد در آستانه غار ماند. نگارنده گوید سه قسمت اول را می‌شود از آیه استفاده کرد ولی اینکه سگ در این مدت نخوابید بدون دلیل است.
مکرّر نقل کرده‌اند که پادشاه بت‌پرست در تعقیب آنها بیرون شد و دید در غار خفته‌اند و گفت درب غار را مسدود کنند تا غار قبرشان گردد ولی از آیه به نظر می‌آید که این مطلب بی‌اساس است وگرنه وجهی بر بودن سگ در آستانه نبود و ظاهر آن است که سگ همانطور در آستانه بوده و خداوند نگذاشته در طول آن مدّت کسی به آنجا راه یابد و از جمله‌ «لَوِ اطَّلَعْتَ» به نظر می‌آید: در محلی از غار بودند که احتیاج به بالا شدن و مشرف شدن داشته، به هر حال وضع خفتنشان و شاید بلند شدن موها و ناخن‌هاشان موحش بود که بیننده را پر از رعب می‌کرد و شاید آن یکی از علل دور بودن مردم از آنها بوده است.
خامسا: اعتنا به سگشان جای دقّت است که چهار بار در ضمن آیات نقل شده آیا از این جهت است که چون سگ هم با آنها در آن مدت بوده و مانند آنها خوابش از خوارق عادت بود؟! یا اینکه وجود سگ در میان آنها حتمی بوده لذا ذکر شده است؟ به احتمال نزدیک به یقین وجه اول‌ معتبر است و سگ یکی از ماندگان و خواب رفتگان در آن مدت بوده است.
آیه زیر مطلب را هر چه بیشتر روشن می‌کند:
(سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ) (به زودى گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود.» و گروهى مى‌گويند: «پنج نفر بودند كه ششمين آنها سگشان بود.» - در حالى كه اينها سخنانى بى‌دليل است- و گروهى مى‌گويند: «آنها هفت نفر بودند و هشتمين آنها سگشان بود.») این آیه تقریبا صریح است که سگ نیز در آن مدت مانند آنها به خواب رفته و مانده بود و اگر چند روزی دم غار بوده و از بین رفته بود دیگر لزومی نداشت که مصرّانه در ردیف آنها قرار گیرد.

۳.۴ - وضعیت بعد از بیدار شدن

(وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَساءلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّها أَزْكَى طَعامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا • إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فی مِلَّتِهِمْ وَ لَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا) (اين گونه آنها را از خواب برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند؛ يكى از آنها گفت: «چه مدّت در خواب بوده‌ايد؟» گفتند: «يك روز يا بخشى از يك روز.» و چون نتوانستند مدّت خوابشان را دقيقاً بدانند گفتند: «پروردگارتان از مدّت خوابتان آگاه‌تر است. اكنون يك نفر از خودتان را با اين سكّه‌اى كه داريد به شهر بفرستيد، پس بنگرد كدام يك از آنها غذاى پاكيزه‌ترى دارند، و مقدارى از آن را براى روزى شما بياورد. امّا بايد مراقب باشيد و هيچ كس را از وضع شما باخبر نسازد؛ زيرا اگر آنان به شما دسترسى پيدا كنند، سنگسارتان مى‌كنند؛ يا شما را به آيين خويش باز مى‌گردانند و در آن صورت هيچگاه روى رستگاری را نخواهيد ديد.»)
از این دو آیه بدست می‌آید:
اولا: علت بیدار کردن آنها یکی این بود که بدانند مدت خوابشان چقدر بوده؟ در بند «۲» راجع به آن صحبت شد.
ثانیا: به نظر می‌آید مقداری پس از طلوع آفتاب به غار رسیده و وقت عصر بیدار شده‌اند لذا فکر کرده‌اند اگر یکشب گذشته باشد پس یک روز خفته‌اند و اگر یک شب نگذشته پس مقداری از روز را که فاصله قبل از ظهر و عصر باشد در خواب بوده‌اند.
ثالثا: طول مدت خواب را ابتدا اصلا ندانسته‌اند زیرا زمان در خواب محسوس نیست و فکر کرده‌اند که شهر همان، پادشاه همان، و مردم همانند لذا به فرستاده که برای طعام می‌رفت گفته‌اند: خودش را ناشناس کند و مکان و جریان آنها را به کسی روشن نکند که در آن صورت یا سنگسارشان می‌کنند و یا به بت‌پرستی می‌کشانند. غافل از اینکه: آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.

۳.۵ - ساخت مسجد

(وَ كَذَلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قالَ الَّذينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا)
یعنی: «اهل شهر را بر جریان آنها واقف کردیم تا بدانند که وعده خدا حقّ و آخرت حتمی است این ماجری آن وقت بود که آنها در کار معاد با هم منازعه می‌کردند، گفتند: بنائی بر آنها بسازید ولی آنها که اکثریّت داشته و غالب بر امر بودند گفتند: بر آنها مسجدی بنا خواهیم کرد.»
به روشنی فهمیده می‌شود که: چون یکی از آنها با پول موجود برای طعام خریدن آمده قضیّه کشف شده و مردم دانسته‌اند که اینها چند قرن پیش خفته و بیدار شده‌اند لذا به باب کهف جمع شده و خواسته‌اند آنها را دیدار کنند ولی آنها پس از دانستن اینکه صدها سال در خواب بوده‌اند و فعلا علائم عوض شده نه آن مردم مانده‌اند و نه آن پادشاه و نه آن شرک بلکه فعلا اکثریت در دین آنها هستند، آنگاه چند ساعت بیش زنده نمانده و همگی مرده‌اند. اهل شهر پس از مرگ آنها اختلاف کرده عده‌ای که چیزی دستگیرشان نشده گفته‌اند: بنائی بر قبر آنها بسازید پروردگارشان به حال آنها داناتر است ولی اکثریت که از آن بهره برده و آن را حلّی بر تنازع معاد دانسته و از جانب خدا می‌دانستند گفتند: به یاد جریان آنها مسجدی بنا نهیم که در آنجا خدا یاد شود.

۳.۶ - تعداد اصحاب کهف

(سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیْبِ وَ یَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی اَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یَعْلَمُهُمْ اِلَّا قَلِیلٌ..) (به زودى گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، كه چهارمين آنها سگشان بود.» و گروهى مى‌گويند: «پنج نفر بودند، كه ششمين آنها سگشان بود.» - در حالى كه اينها سخنانى بى‌دليل است- و گروهى مى‌گويند: «آنها هفت نفر بودند و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه‌تر است.» جز گروه كمى تعداد آنها را نمى‌دانند.)
آیه درباره اختلاف در عدد آنها است که بعضی خواهند گفت: سه نفر بودند چهارمی سگشان بود، بعضی خواهند گفت پنج نفر بودند ششمی سگشان بود این هر دو قول رجم به غیب و بدون دلیل است و خواهند گفت: هفت نفر بودند هشتمی سگشان بود بگو خدایم به عدد آنها داناتر است و نمی‌داند آن را مگر‌ اندکی از مردم.
می‌شود گفت که آنها هفت نفر بوده‌اند زیرا پس از نقل سه نفر بودن و پنج نفر بودن فرموده‌ «(رَجْماً بِالْغَیْبِ)» و با این جمله آن دو را ردّ کرده بعد هفت بودن را ذکر کرده است.
و نیز در دو جمله‌ «(ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ)» و «خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ» و او نیامده ولی در «(سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ)» و او ذکر شده یعنی عطف هشتمی بر هفت حتمی است.
در کشاف گوید: اگر بگوئی: این چه «واو» ی است که بر جمله سوم داخل شده و بر اوّلی و دوّمی داخل نشده؟ گویم: آن همان واوی است که داخل می‌شود به جمله‌ای که صفت نکره است چنانکه داخل می‌شود به حالی که از معرفه حال است در مثل «جاءنی رجل و معه آخر» و «مررت بزید و فی یده سیف» و از همان است آیه‌: (وَ ما اَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ اِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ‌).
فائده این واو تاکید لصوق صفت به موصوف و دالّ بر آن است که این اتصّاف امری ثابت است. و این واو اعلام می‌کند که صاحبان قول اخیر آن را از روی علم و اطمینان قول اخیر آن را از روی علم و اطمینان نفس گفته‌اند و مرجوم به ظنّ نیستند...
ابن عباس (رضی‌اللّه‌عنه) گفته: چون واو گفته شد عدد تمام شد و شمردنی که قابل اعتنا باشد نماند و ثابت گردید که آنها هفت نفر بودند و هشتمی سگشان بود حتمی و ثابت (تمام شد).

۳.۷ - مدت خواب

(وَ لَبِثُوا فی كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنينَ وَ ازْدادُوا تِسْعًا • قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ ...) (آنها در غارشان سيصد سال درنگ كردند و نُه سال نيز بر آن افزودند. بگو: «خداوند از مدّت درنگ آنها آگاه‌تر است؛ غيب آسمان‌ها و زمين تنها از آن اوست.)
صراحت آیه می‌رساند که مدّت خوابشان ۳۰۹ سال بوده است و راجع به قمری و شمسی بودن حساب آن و روایتی که از علی (علیه‌السّلام) نقل شده در «تسع» مشروحا سخن گفته‌ایم.


تقریبا یقینی است که زمان واقعه‌ اصحاب کهف در فاصله بعد از میلاد مسیح و قبل از بعثت حضرت رسول اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود پادشاهی که از ترس او به غار پناه بردند دقیانوس یا ذوقیوس یا دسیوس نام داشته که از ۲۴۹ تا ۲۵۱ میلادی سلطنت داشته و با آنکه پادشاهی با تدبیر بوده با نصاری بدرفتاری می‌کرده است.


کهف در کجا بوده؟
قول مشهور این است که غار اصحاب کهف در نزدیکی شهر افسوس واقع است. افسوس چنانکه در قاموس کتاب مقدس گفته: از شهرهای معروف آسیای صغیر بود قریب به دهنه رود کایستر تقریبا در ۴۰ میلی جنوب شرقی ازمیر.
در المیزان گفته: شهری است خرابه و قدیمی واقع در مملکت ترکیّه در ۷۳ کیلومتری شهر ازمیر و غار در مسافت یک کیلومتری آن در کوهی به نام «ینایر داغ» در نزدیکی قریه «ایا صولوک» واقع است. به قول بعضی در دو فرسخی افسوس واقع شده و غار معروف هنوز به صورت زیارتگاه است و دارای احترام می‌باشد.
ولی المیزان کهف افسوس را قبول ندارد و گوید: آن چنانکه گفته‌اند غار وسیعی است و صدها قبر دارد و در آن به طرف شمال شرقی است و در آن اثری از مسجد یا صومعه و یا کلیسا نیست و آن در نزد نصاری از همه معروف‌تر است و در عدّه‌ای از روایات مسلمین نیز آمده است.
علّت عدم قبول المیزان چند چیز است از جمله اینکه باب این کهف رو به شمال شرقی است و در آن آفتاب نمی‌تابد حال آنکه آیه‌ (وَ تَرَی الشَّمْسَ اِذا طَلَعَتْ‌) چنانکه گذشت دلالت دارد که در غار به طرف جنوب بوده است از جمله اینکه در آنجا اثری از مسجد و صومعه و کلیسا وجود ندارد حال آنکه قرآن فرموده‌ (لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً.)
توفیق الحکیم یکی از نویسندگان‌ مشهور عرب نمایشنامه‌ای نوشته به نام «اهل الکهف» این کتاب به وسیله آقای ابو الفضل طباطبائی با یک مقدمه تاریخی به فارسی ترجمه شده و در مقدمه آن گوید: شهر افه‌زو یا افه‌زوس که در نزد عرب‌ها معروف به افسوس است در فلسطین واقع بود در نزدیکی کوه آنشیلوس که غار معروف اصحاب کهف در آن است. بنابراین غار اصحاب کهف در فلسطین می‌باشد.
در المیزان آمده: در فاصله هشت کیلومتری عمّان پایتخت اردن دهی است به نام رجیب و در نزدیکی آن غاری است که در کوه کنده شده رو به جنوب، اطراف آن از شرق و غرب باز است و شعاع آفتاب بر آن می‌افتد در داخل غار سکّوئی است سه متر در دو متر و نیم و در غار چند تا قبر هست به صورت قبور بیزانسی گویا هشت یا هفت‌اند و بر دیوارهای آن نقوش و خطوطی است به خطّ یونانی قدیم و ثمودی که خوانده نمی‌شود و نیز نقش سگی هست که با رنگ سرخ رنگ آمیزی شده و بالای غار آثار صومعه بیزانسی هست که کاوش‌ها و آثار کشف شده دلالت دارند بر اینکه آن صومعه در زمان پادشاهی جوستینوس اوّل بنا شد که از ۴۱۸ تا ۴۲۷ میلادی پادشاهی کرده و آثار دیگری دلالت دارد که صومعه بعد از اسلام به مسجد مبدّل شده است.
این کهف پیوسته متروک بود تا اداره آثار باستانی اردن در کاوش و تحقیق آن همّت گماشت، و اماراتی به دست آمد که کهف مذکور در قرآن همین است... شهر عمّان بنا شده در جای شهری بنام «فیلادلفیا» که یکی از شهرهای مشهور قبل از اسلام بود، آن شهر و حوالی آن از اوّل قرن دوم میلادی تا فتح فلسطین به دست مسلمین، تحت استیلاء روم بود.
حقّ این است که مشخصّات غار اصحاب کهف بر غار رجیب انطباقش از دیگری بیشتر است.


این قضیّه قطع نظر از قرآن مجید، در منابع اسلامی و غیر اسلامی نقل شده است طالب تفصیل به المیزان و مقدّمه‌ نمایشنامه توفیق الحکیم که اشاره شد و به سایر موارد رجوع کند. رهنما در ترجمه قرآن آن را تحت عنوان هفت خفته از ادوارد مونته و از دائرة المعارف بریتانیکا ذیل کلمه «هفت خفته» نقل کرده است در مقدّمه نمایشنامه فوق گفته: قدیمترین اثری از این داستان یک متن سریانی است که به نثر و نظم نوشته شده... که قدیم‌ترین آن اکنون در موزه بریتانیا موجود و به اواخر قرن ششم اسلامی مربوط می‌باشد.


درباره تقریب این واقعه مطالب خوبی از قبیل مقایسه به خواب شش ماهه خزندگان و امکان انجماد زندگان و بیدار کردن آنها پس از سال‌ها و غیره گفته شده که نقل آنها از حوصله این کتاب خارج است یک کلمه عرض می‌کنیم که این واقعه محال عقلی نبوده و از قدرت خدای متعال به دور نیست.


۱. قرشی بنایی، علی‌اکبر، مفردات نهج البلاغه، ج۶، ص۱۵۴.    
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ط دار القلم، ص۷۲۷.    
۳. طریحی، فخر‌الدین، مجمع البحرین، ت-الحسینی، ج۵، ص۱۱۷.    
۴. کهف/سوره۱۸، آیه۹-۲۶.    
۵. کهف/سوره۱۸، آیه۱۲.    
۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۴۹-۲۵۰.    
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۴۵-۳۴۶.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۹۸.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۷.    
۱۰. کهف/سوره۱۸، آیه۱۹.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۵.    
۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۵۷-۲۶۰.    
۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۵۶-۳۶۱.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۰۵.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۳۰.    
۱۶. کهف/سوره۱۸، آیه۲۱.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۶.    
۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۶۳-۲۶۵.    
۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۶۶-۳۶۹.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۰۹.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۳۵-۳۶.    
۲۲. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰-۱۲.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۴.    
۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۴۷-۲۵۰.    
۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۴۲-۳۴۷.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۶۹۸.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۶.    
۲۸. کهف/سوره۱۸، آیه۱۳-۱۴.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۴.    
۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۵۰-۲۵۱.    
۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۴۸-۳۴۹.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۰۰.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۲۰.    
۳۴. کهف/سوره۱۸، آیه۱۵-۱۶.    
۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۴-۲۹۵.    
۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۵۱-۲۵۳.    
۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۴۹-۳۵۱.    
۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۰۰.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۲۰-۲۱.    
۴۰. کهف/سوره۱۸، آیه۱۷-۱۸.    
۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۵۴-۲۵۶.    
۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۵۲-۳۵۵.    
۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۰۳-۷۰۴.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۲۴-۲۷.    
۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۰.    
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۲.    
۴۷. کهف/سوره۱۸، آیه۲۲.    
۴۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۶.    
۴۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۶۷-۲۶۸.    
۵۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۷۲-۳۷۳.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۱۰.    
۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۳۸.    
۵۳. کهف/سوره۱۸، آیه۱۹-۲۰.    
۵۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۵.    
۵۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۵۷-۲۶۳.    
۵۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۵۶-۳۶۶.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۰۵.    
۵۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۳۰-۳۲.    
۵۹. کهف/سوره۱۸، آیه۲۱.    
۶۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۶۳-۲۶۷.    
۶۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۶۶-۳۷۱.    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۰۹-۷۱۰.    
۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۳۵-۳۸.    
۶۴. کهف/سوره۱۸، آیه۲۲.    
۶۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۶.    
۶۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۶۷-۲۶۹.    
۶۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۷۲-۳۷۴.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۱۰.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۳۸.    
۷۰. زمخشری، محمود بن عمرو، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۷۱۳.    
۷۱. زمخشری، محمود بن عمرو، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۲، ص۷۱۴.    
۷۲. کهف/سوره۱۸، آیه۲۵-۲۶.    
۷۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۹۶.    
۷۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۷۵-۲۷۶.    
۷۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۳۸۳۳-۳۸۵.    
۷۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۱۵.    
۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۴۶-۴۷.    
۷۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۹۵.    
۷۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۴۰۸-۴۰۹.    
۸۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۹۵.    
۸۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۴۰۹.    
۸۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۲۹۷.    
۸۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۳، ص۴۱۰.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «اصحاب کهف»، ج۶، ص۱۵۴-۱۶۴.    






جعبه ابزار