• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اشکالات ورود اهل بیت به کربلا در اربعین اول

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: اربعین.


در میان شیعیان مشهور است که کاروان اهل بیت حضرت سید الشهدا (علیه‌السّلام) در راه بازگشت از شام در روز بیستم صفر به کربلا رسیدند و در آنجا جابر بن عبدالله انصاری را که به زیارت قبر امام حسین (علیه‌السّلام) رفته بود؛ ملاقات کردند؛ اما در این مطلب که آیا اهل‌ بیت امام حسین (سلام‌الله‌علیه) در اولین اربعین به کربلا رسیدند؛ اختلاف است. برخی از‌ اندیشمندان نظریه ورود اهل بیت به کربلا را در اربعین اول، بعید و حتی محال دانسته‌اند. اندیشمندانی همچون سید بن طاووس، علامه مجلسی، میرزاحسین نوری، شیخ عباس قمی، ابوالحسن شعرانی، شهید مطهری، رسول جعفریان، محمدابراهیم آیتی و ... منکر ورود اهل بیت به کربلا در اربعین اول هستند. میرزا حسین نوری از جمله مهم‌ترین کسانی است که پس از نقل قول منسوب به سید بن طاووس مبنی بر ورود اهل بیت به کربلا در اربعین اول به نقد آن پرداخته است. محدث نـوری بـا‌ ایـراد هفت اشکال بر دیدگاه منسوب به سید ابن طاووس، بیش از همه در رد نظریه ورود اهل بیت به کربلا در اربعین اول کوشیده است. از این رو در ادامه، اشکالات هفتگانه او را، به اختصار به همراه پاسخ آنها، که بیشترشان از شهید قاضی طباطبایی است، ارائه می‌کنیم:



در میان شیعیان مشهور است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز بیستم صفر به زیارت قبر امام حسین (علیه‌السّلام) رفت و در همان روز، اهـل بیـت در راه بازگشت از شام، به کربلا رسیده، جابر را در آنجا ملاقات کردند. همچنین در این روز سر امام حسین به بدن ملحق، و همان جا دفن شد. شیخ مفید، شیخ طوسی در این باره می‌نویسند: «روز بیستم صفر روزی است که حرم امام حسین (علیه‌السّلام) از شام به سوی مدینه بازگشتند. همچنین در این روز، جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا، برای زیارت امام حسین (علیه‌السّلام) از مدینه به کربلا آمد و او نخستین کسی بود که قبر امام حسین را زیارت کرد».
در این که آیا اسرای کربلا، مستقیما از شام به مدینه رفته‌اند یا از کربلا عبور کرده‌اند؛ اختلاف است. از بعضی از گزارشات استفاده می‌شود که خروج از شام در بیستم ماه صفر یعنی روز اربعین بوده است. اگر این روایت را بپذیریم نمی‌توانیم قائل شویم که اهل بیت (علیه‌السّلام) در اربعین به کربلا رسیده‌اند. اما طبق برخی از نقل‌ها سر مقدس امام حسین (علیه‌السّلام) و سایر شهدای کربلا، که به شام منتقل شده بود، به امام سجاد (علیه‌السّلام) سپرده شد و آن حضرت بیستم ماه صفر آن‌ها به بدن‌ها ملحق کرد و به مدینه رفت. این روایت مورد انکار بسیاری از علمای شیعه قرار گرفته است. بنابراین برخی از‌ اندیشمندان نظریه ورود اهل بیت به کربلا را در اربعین اول، بعید و حتی محال دانسته‌اند. بزرگانی همچون ابن طاووس، علامه مجلسی، میرزاحسین نوری، شیخ عباس قمی، ابوالحسن شعرانی، شهید مطهری، رسول جعفریان، محمدابراهیم آیتی و ... منکر ورود اهل بیت به کربلا در اربعین اول هستند. محدث نـوری بـا‌ ایـراد هفت اشکال بر دیدگاه منسوب به سید ابن طاووس، بیش از همه در رد این نظریه ورود اهل بیت به کربلا در اربعین اول کوشیده است.

۱.۱ - رد قول منسوب به ابن طاووس

از دیرباز در میان شیعه مشهور شـده اسـت کـه سید بن طاووس در کتاب ملهوف، ورود اهل بیت را در اربعین اول تاییـد کـرده است. برخی از پژوهشگران معاصر نیز بر این نکته تاکید ورزیده‌اند؛
[۹] قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص۲۱.
اما چنین نسبتی درست به نظر نمی‌رسد؛ چراکه سید بن طاووس تنها از ورود اهل بیت به کربلا و ملاقات بـا جابر خبر داده‌؛ بی آنکه تاریخ این ملاقات را ذکر کرده باشند. به نظر می‌رسد چنین نسبتی به سید، از اینجا ناشی شده است که شیخ مفید و شیخ طوسی گفتـه انـد روز اربعین روزی است که جابر بن عبدالله به کربلا آمد. از آنجاکه در هیچ یک از منابع تاریخی کهن، سخنی از حضور اهل بیت در کربلا در زمانی دیگر به میان نیامده است، عده‌ای از سخن سید چنین برداشت کرده‌اند که ناگزیر ملاقات اهل بیت با جابر روز اربعین بوده است. اما باید توجه داشت که شیخ مفید و شیخ طوسی که تصریح به حضور جابر در کربلا در روز اربعین کرده‌اند، نه تنها به ملاقات اهل بیت با جابر اشاره نکرده‌اند، بلکـه تـصریح کرده‌اند که در این روز اهل بیت از شام رهسپار مدینه شدند، نه آنکه به کربلا رسیدند. سید ابن طاووس و ابن نما نیز که تصریح به ملاقات کرده‌اند، هیچ اشاره‌ای به وقوع این ماجرا در روز اربعین نکرده‌اند. چنانکه محدث قمی نیز به این نکته اشاره کرده است.
ابن طاووس نیز در این باره چنین نگاشته است: «و لما رجع نساء الحسین وعیاله من الشام وبلغوا العراق، قالوا للدلیل مـر بـنـا علی طریق کربلاء، فوصلوا الی موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری وجماعة من بنی‌هاشم ورجالا من آل رسول الله صلی الله علیه وسلم قد وردوا لزیارة قبر الحسین فوافوا فی وقت واحد وتلاقوا بالبکاء والحزن واللطم واقاموا المآتم المقرحة للاکباد واجتمع الیهم نساء ذلک السواد فاقاموا علی ذلک ایاماً». حتی ابن طاووس در اثر دیگرش به نام الاقبال بالاعمال الحسنة که تا نه سال مانده به آخر عمرش، یعنی تــا هفتاد سالگی مشغول نگارش و تدوین آن بوده است، پس از نقل قول شیخ مفید و شیخ طوسی (مبنی بر حرکت اهل بیت از شام به مدینه در روز اربعین)، و قولی که اربعین را روز ورود اسرا از شام به کربلا می داند، رسیدن اهل بیت را به کربلا در روز بیستم صفر سال ٦١ قمری به صراحت نفی می کند. شایان توجه است که تعبیر شیخ طوسی در مصباح در این باره «بازگشت» است نه «رسیدن» که ابن طاووس گفته است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا ابی عبدالله الحسین بن علی بن ابی طالب من الشام الی مدینة الرسول صلی الله علیه وسلم». روشن است که این دو واژه، معانی متفاوتی دارند. از این رو برداشت ابن طاووس از کلام شیخ طوسی نادرست به نظر میرسد پس قولی که سید ابن طاووس به شیخ طوسی نسبت داده و سپس آن را بعید شمرده است اصلاً دیدگاه شیخ طوسی نیست تا درباره صحت آن بحث شود.

۱.۲ - نقد محدث نوری به ابن طاووس

میرزاحسین نوری (١٢٥٤-۱۳۲۰ق) در کتاب لؤلؤ و مرجان بعد از نقل عبارت سید ابن طاووس در ملهوف مبنی بر آمدن اسرا به کربلا، به نقد آن می‌پردازد. وی ضمن بیان دلایلی برای اثبات نظریّه خود، مبنی بر باز نگشتن اهل بیت امام (علیهم‌السّلام) به کربلا، می‌گوید: «بر هر ناظری در کتب مقاتل، مخفی نیست که بعد از ندامت ظاهری رِجس پلید یزید و عذر خواستن و مخیّر نمودنْ آل اللّه را بین ماندن در شام و برگشتن به وطن اصلی (مدینه طیّبه) و اختیار کردن ایشان، مراجعت را، در این که به عزم مدینه از شام بیرون رفتند و از عراق و کربلا، ذکری در آن جا نبود و بنا به رفتن آن صوب نبود و راه شام به عراق، از خودِ شام، از راه حجاز جدا می‌شود و قدر مشترکی ندارند، چنان که از متردّدین شنیده شده و از اختلاف طول این سه بَلَد با یکدیگر معلوم می‌شود. پس هر که خواهد از شام به عراق رود، از آن جا عازم و به خطّ عراق، خواهد سیر کرد و اگر اهل بیت از آن جا به این عزم بیرون آمدند ـ چنان که ظاهر عبارت لهوف استـ، بی اطّلاعِ آن خبیث و بی اذن او، هرگز برای ایشان، میسّر نبوده و نشود و در آن مجالس، ذکری از این عزم نشود. و ظاهر است که در سیر به عراق، جز زیارت تربت مقدّسه، مقصدی نداشتند و گمان نمی‌رود با آن خُبث شریره یزید و پلیدیِ فطرتش، اگر اظهار می‌کردند و اذن می‌خواستند، راضی شود و اذن دهد و مصارف سفر را دو چندان کند، با آن دنائتِ طبع و بی حیایی که دویست دینار دهد و بگوید: این، به عوضِ آنچه از شما رفته! به هر حال، این استبعادی است که بالمَرّه، وثوق را از کلام آن راویِ مجهول که در لهوف از او نقل کرده ـ و البتّه یکی از اهل سِیَر و تواریخ است ـ، می‌بَرَد و چون منضم شود به آن، شواهد مقدّمه، اساس این احتمال از اصل، خراب خواهد شد و با این حال، اخبار جزمی روضه خوانان به وقوع این واقعه به مجرّد کلام مذکور، کاشف از نهایت جهل و تجرّی است و کاش به همان چند سطر لهوف یا مقتل ابی مِخنَف، قناعت می‌کردند و آن را مانند ریشه درخت در زمین شورزار قلب ویران نمی‌کاشتند. آن گاه این همه شاخه و برگ از او نمی‌رویانیدند. پس از آن، این همه میوه‌های گوناگونِ اکاذیب از آن نمی‌چیدند و از زبان حجّت بالغه خداوند، حضرت سجّاد (علیه‌السلام)، این همه دروغ در وقت ملاقات خیالی با جابر، نقل نمی‌نمودند...».
[۱۳] محدث نوری، حسین، لؤلؤ و مرجان، ص۱۶۱-۱۶۲.



اشکال: مرحوم محدث نوری بر آن است که نامه نگاری عبیدالله با یزید برای کسب تکلیـف درباره اسرا، دست کم به زمانی حدود بیست روز و یا بیشتر نیاز داشته است. افزون بر این مدت اقامت اهل بیت در شام، در مکانی که ایشان را از سرما و گرما نگاه نمی‌داشته است، یک ماه یا یک ماه و نیم بوده است. بنابراین مـدت زمانی که صرف کسب تکلیف از یزید و رفتن اهل بیت به شام و اقامت در آنجا بازگشت آنـان شـده است، بسیار بیشتر از چهل روز بوده است. از این رو نمی‌توان پذیرفت که اهل بیت روز اربعین سال ۶۱ قمری در کربلا حضور یافته باشند.
[۲۲] محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، ص١٥٢.
گفتنی است این استدلال را سید ابن طاووس در اقبال برای نفی ورود اهل بیت به کربلا در اربعین اول مطرح کرده است و محدث نوری، آن را در مقام نقض بر گزارش سید در الملهوف آورده است.چون به به نظر محدث نوری، سید در این کتاب خواسته ورود اهل بیت را به کربلا در اربعین اول مطرح کند، در حالی که سید در هر دو کتاب، تنها به حضور اهل بیت در کربلا اشاره کرده و درباره تاریخ‌ ایـن مـاجرا سخن نگفته است. بنابراین سید نیز منکر ورود اهل بیت به کربلا در روز اربعین است.

پاسخ: شواهد تاریخی فراوانی در دست است که نشان می‌دهد برخی از افراد، فاصله بین کوفه تا شام را ده روزه و حتی در کمتر از چهار روز طی کرده‌اند؛ قاضی طباطبایی، هفده نمونه از این دست گرد آورده است.
[۲۳] قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سید شهد ع، ص۳۳-۱۳۳.
آنچه محدث نوری در این باره گفته، استبعادی است که گزارش‌های تاریخی آن را رد می‌کنند.
همچنین باید توجه داشت که در منابع کهن، از نامه ابن زیاد به یزید برای کسب تکلیف درباره اسرا و سرهای شهدا، سخنی به میان نیامده است. البته در برخی منابع، تنها به آمدن پیکی از سوی یزید، که عبیدالله را ملزم به فرستادن اهـل بـیـت بـه شـام می‌کرد، اشاره شده است.
[۲۴] ابن سعد، محمد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۹۰.
پس از آن برخی منابع متاخر هماننـد ملهـوف سـیـد ابـن طاووس گفتـه انـد ابـن زیـاد در نامه‌ای، یزید را از کشتن امام حسین (علیه‌السّلام) و اسارت خاندانش آگاه کرد و یزید در پاسخ نامه وی دستور داد سر امام را به همراه اسرا و سرهای دیگر، به شام نزد او بفرستند. اما در این گزارش متاخر هم، به هیچ رو روشن نیست که این نامه نگاریها چقدر طول کشیده است. اما در مقابل این گزارش‌ها، برخی از گزارشهای متقدم حاکی از آن است که اسـرا مـدت کوتاهی در کوفه اقامت داشته‌اند. حتی از گزارش شیخ مفید چنین برداشت می‌شود که اسرا در روز سیزدهم محرم رهسپار شام شده‌اند.
بنابراین گزارشهای حاکی از کسب تکلیف ابن زیاد از یزید، چندان درخـور اعتنـا و اعتماد نیست؛ زیرا طبری که واقعه کربلا را از‌ امام باقر (علیه‌السّلام)، و از افرادی همچـون خصین بن عبدالرحمان و هشام کلبی (شاگرد ابومخنف) نقـل کـرده، سخنی از‌ ایـن نامه نگاری‌ها به میان نیاورده است. طبری تنها با استناد به قول عوانة بن حکم، به چنین ماجرایی اشاره کرده است؛ اما بر اساس برخی از گزارش‌ها، عوانـه عثمـانـی مـذهب بوده و برای بنی امیه حدیث جعل می‌کرده است؛ از این رو نمی‌توان به گزارش وی، اعتماد کرد.


اشکال: طبری و شیخ مفید که هر دو گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل می‌کنند، و بعدها نیز طبرسی، خوارزمی، ابن اثیر، سبط ابن جوزی و عمادالدین طبری،
[۳۴] عمادالدین طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ج۲، ص۳۰۲.
هیچ مطلبی در گزارش این واقعه، یعنی رسیدن اهـل بیـت بـه کربلا در اربعین اول نیاورده‌اند. محدث نوری در این باره می‌گوید: «و نشود که ایشان در سیر خود به کربلا روند و جابر را ملاقات کنند و چند روزی عزاداری کنند و شیخ مفید آن را در محل معتمدی ندیده باشد، یا دیده و در این مقام‌اشـاره آن نکند».
[۳۵] محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، ص١٥٣.


پاسخ: اولا: نمی‌توان از عدم تصریح مورخان، انکار آنان و درنتیجه، عدم وقوع آن ماجرا را نتیجه گرفت؛ چراکه برخی از حوادث و قضایای تاریخی – به علل گوناگون که در اینجا جای پرداختن به آن نیست، در منابع تاریخی منعکس نشده است.
ثانیاً: چنان که گذشت، برخی از مورخان و‌ اندیشمندان، مانند بیرونی و شیخ بهائی، به حضور اهل بیت در کربلا تصریح کرده‌اند.
ثالثاً: شیوه شیخ مفید در الارشاد، به گونه‌ای است که مقتضی حذف برخی از حـوادث تاریخی است. این امر یا به سبب گرایش وی به اختصارنویسی در این کتاب است، و یا به این علت است که مبنای او در گزینش اخبار تاریخی، متواتر و یا دست کم مستفیض بودن روایات آن حادثه است، و احتمالاً چون خبر متواتر و یا مستفیضی در این باره به دست وی نرسیده، از نقل آن خودداری کرده است.
[۳۶] ر. ک: قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا (علیه‌السّلام)، ص۱۵۷.



اشکال: شیخ مفید در مسار الشیعة و بعد از وی، شیخ طوسی در مصباح المتهجد و علی بن یوسف حلی در العدد القویة و منهاج الصلاح و کفعمی در کتاب المصباح،
[۴۳] کفعمی، تقی‌الدین، المصباح، ص٥١٠.
نه تنها اشاره‌ای به حضور اهل بیت در کربلا نکرده‌اند بلکه برخی تصریح کرده‌اند که اهل بیت در روز بیستم صفر از شام به طرف مدینه حرکت کردند.
[۴۴] محدث نوری، میرزا حسین، لولو و مرجان ص١٥٤.


پاسخ: در هیچ یک از منابع یادشده سخن صریحی دال بر عدم حضور اهل بیت در کربلا دیده نمی‌شود بنابراین میتوان گفت شاید گزارشهایی از حضور اهل بیت در کربلا وجود داشته است (همانند) گزارشی که ابوریحان نقل کرده است که یا به دست آنان نرسیده، و یا رسیده است اما آنان به دلایلی به آن استناد نکرده‌اند. افزون بر این، چنان که اشاره شد ابوریحان و بعد از او شیخ بهایی، تصریح کرده‌اند که در روز اربعین اهل بیت در کربلا بوده‌اند.
[۴۵] ر. ک: قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص۳۰.



اشکال: کتابهای بشارة المصطفی، مقتل الحسین و مصباح الزائر که جریان زیارت جابر را در روز اربعین گزارش کرده‌اند سخنی از ملاقات وی با اهل بیت به میان نیاورده‌اند؛ در حالی که اگر چنین ملاقاتی روی داده بود به یقین گزارش می‌شد.
[۴۶] محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان ص١٥٦-١٥٥.


پاسخ: چنان که اشاره شد، برخی از مورخان همانند بیرونی، ابن نما، سید ابن طاووس و شیخ بهائی به زیارت قبر امام حسین (علیه‌السّلام) توسط اهل بیت اشاره کرده‌اند، که به ضمیمه تصریح ابـن نمـا و سید ابن طاووس به دیدار جابر با اهل بیت، می‌توان نتیجه گرفت که این ملاقات روز اربعـیـن بـوده است. البته در توجیه تفاوت گزارش ابن نما و سـیـد ابـن طـاووس که فاقـد جریان همراهی عطیه با جابر و دیگر جزئیات است با گزارش طبری و خـوارزمی می‌توان گفت: یا جابر بن عبدالله انصاری، دست کم دو بار موفق به زیارت قبر امام شـده اسـت، یک بار، با عطیة عوفی که طبری، خوارزمی و سید ابن طاووس در مصباح الزائـر آن را گزارش کـرده انـد و بـار دیگر که ابن نما حلی و سید ابـن طـاووس گزارشگر آن هستند، و یـا چـون بنـای سـیـد ابـن طاووس (همانند شیخ مفید)، بر اختصار و گزینش حـوادث بـوده است، و مهـم از دیدگاه وی، مسئله دیدار جابر با اسرا (نه چگونگی آمدن جابر به کربلا) بوده است، از این رو وی تنها به گزارش آن ملاقات اکتفا کرده و از گزارش همراهی وی با عطیه، صرف نظر کرده است.


اشکال: محدث نوری بر این باور است که مسیر حرکت اهل بیت از کوفه بـه شـام، یا از راه سلطانی بوده است و یا از راه بادیه. وی برای اثبات حرکت آنان از راه سلطانی، نگاشته است: اگر چه اصل مقتل ابومخنف در دست نیست و آنچه موجود است، دستخوش تغییراتی شده است و آن را از اعتبار و اعتماد‌ انداخته است، ولی آنچه نسخه هـای متعدد این کتاب بر آن متفق‌اند، این است که اهـل بیـت را از راه تکریت و موصل و نصیبین و حلب، که همه در مسیر سلطانی واقع شده‌اند، به شام برده‌اند. این راه غالبـاً آباد بوده و از دهکده‌های بسیار و شهرهای آباد می‌گذشته و از کوفه تـا شـام حـدود چهل منزل داشته است. در این منازل قضایای متعددی برای کاروان اسرا رخ داد و برخی کرامات از جمله قضیه [[|راهب قنسرین]]، خروج دست یا قلم آهنین از دیوار، قرآن خواندن سر امام حسین (علیه‌السّلام)، و ناله و گریه جنیان بر امام حسین (علیه‌السّلام)، مشاهده شد؛ چنان کـه ابن حبان، خوارزمی، قطب الدین راوندی، ابن شهر آشوب و سبط ابن جوزی نوشته‌اند، و نمی‌توان همه آنها را نادرست دانست؛ به ویژه آنکه وجود انگیزه برای جعل در همه آنها، بعید است. بنابراین با توجه به مسیر حرکت و در نظر گرفتن کمترین زمان برای توقف اهـل بیـت در شـام، رسیدن آنان به کربلا در اربعین اول، از محالات و ممتنعات است.
به فرض اینکه مسیر حرکت کاروان از بادیه بوده باشد، بازهم بازگشت در اربعین اول ممتنع است؛ چراکه کمترین فاصله کوفه تا شام ۱۷۵ فرسنگ (۱۰۵۰ کیلومتر) است. افـزون بر این ورود اهل بیت به کوفه روز دوازدهم محرم و حضورشان در کاخ پسر زیاد، روز سیزدهم بوده است. بنا به گفته ابن طاووس در اقبال، رفتن قاصد از کوفه تا شام و بازگشت وی به کوفه، دست کم به بیست روز زمان نیاز داشته است. اما احتمال فرستادن کبـوتر نامه رسان نیز مردود است؛ چون در آن دوره، این کار معمول نبوده و نخستین بار نورالدین محمودبن زنگی در سال ۵۶۵ قمری از این روش بهره برده است.
اگر فرض کنیم که کاروان در هر شبانه روز هشت فرسنگ (۴۸ کیلومتر) طی کرده باشد، مشخص می‌شود که کاروان، نزدیک به ۲۲ روز در راه کوفه تا شام بوده است، و بنابراین حتی بدون احتساب توقف‌های کاروان در کوفه و شام، رفت و برگشت این مسیر، به زمانی بیش از چهل روز نیاز داشته است؛ به ویژه اینکه طی هشت فرسنگ در شبانه روز برای قافله‌ای متشکل از زنان، کودکان و ضعیفان، میسر نبوده است.
[۷۹] محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، ص۱۵۶-۱۶۰ (با تصرف و تلخیص).


پاسخ: تشخیص مسیر حرکت کاروان اهل بیت از کوفه به دمشق، یکی از مسائل پیچیده و دشوار در تاریخ عاشور است. منابع تاریخی متقـدم، هیچ خبر معتبری درباره مسیر حرکت کاروان اسرا از کوفه به شام، گزارش نکرده‌اند. حتی مراجعه به نسخه‌های مختلف از مقتل ابومخنف کارگشا نیست؛ زیرا در معتبرترین روایت آن، یعنی گزارش طبری از مقتل ابومخنف، که راوی آن هشام کلبی شاگرد ابومخنف است، هیچ گزارشی درباره مسیری که آن کاروان طی کرده، به چشم نمی‌خورد؛ اما با مراجعـه بـه منـابع تاریخی کهن و نقشههای جغرافیایی این منطقه، می‌توان به این نتیجه رسید که در آن زمان، سه مسیر از کوفه به شام وجود داشته است:
مسیر اول: مسیر سلطانی که از کنار برخی شهرها می‌گذشته است. این همان راهی است که محدث نوری با استشهاد به گفته عمادالدین طبری، از آن سخن گفته است. یکی از محققان معاصر نیز، با بررسی و مطالعـه در‌ایـن بـاره، مسیر حرکت کاروان اهل بیت را از کوفه تا شام چنین نوشته است: تکریت، موصل، لبـا، کحیل، ثـل اغـفـر نصیبین، حران، معرة النعمان، شیزر، کفر طاب، حماة، حمص و دمشق.
[۸۰] شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین، ص٦٢ (پاورقی).
فرهادمیرزا، از شهرهای این مسیر، با تفصیل بیشتری یاد کرده است: خصاصه، تکریت، آغمی، دیر غزوة، صلیتا، وادی الفحلة، وادی النخلة، ارمینیاء، لینا، کحیل، جهینه، موصل، تل اغفر، سنجار، نصیبین، عین الوردة، رقه، جوسق، بشر، بستر، حلب، سـرمین، قنسرین، معرة النعمان، شیزر، کفر طاب، سیبور، عفر، حماة، حمص، بعلبک و دمشق.
[۸۱] معتمدالدوله، فرهادمیرزا، فمقام زخار و صمصام بنار، ج۲، ص۵۴۸-۵۵۰.
بنا بر این مسیر، کاروان اسرا برای رسیدن به دمشق، از راه تکریت به شمال عراق رفته و سپس وارد منطقه جزیره (شمال عراق کنونی و شمال شرقی سوریه) شده است. پس از آن از راه موصل به نصیبین رفته و در نوار مرزی کنونی میان ترکیه و سوریه، به حران رسیده است. سرانجام با طی کردن مسیری حدود ۱۵۰۰ کیلومتر و عبور از مناطق غربی سوریه و پشت سر گذاشتن مناطق و شهرهایی همانند حلب، معرة النعمان، حماة و حمص، وارد دمشق شده است.
مسیر دوم: مسیر مستقیم کوفه به شام که از منطقه بـادیـة الـشام می‌گذرد. اگرچه محدث نوری این مسیر را نیز در میان احتمالات خود گنجانده است، قراین و شواهد تاریخی، عبور کاروان اهل بیت را از این راه تایید نمی‌کند؛ از جمله سخنان حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) خطاب به یزید: «أمِنَ العَدلِ - يَابنَ الطُّلَقاءِ - تَخديرُكَ إماءَكَ ونِساءَكَ وسَوقُكَ بَناتِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله سَبايا، قَد هَتَكتَ سُتورَهُنَّ وأبدَيتَ وُجوهَهُنَّ، تَحدوا بِهِنَّ الأَعداءُ مِن بَلَدٍ إلى‌ بَلَدٍ، ويَستَشرِفُهُنَّ أهلُ المَنازِلِ وَالمَناهِلِ؛ ای فرزند آزادشدگان! آیا از عدالت است که زنان و کنیزانت را در سرایت در پشت پرده جای دهی، ‌امـا دختـران رسـول خدا را به اسیری بکشانی و پرده‌هایشان را دریده، در میان نامحرمـان چهره‌هایشان را نمایان کنی و دشمنان، آنان را از شهری به شهر دیگر ببرند و مسافران منازل آنان را ببینند».بدیهی است که اگر مسیر کاروان اسرا از صحرای بی آب و علف بادیة الشام بود، حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) می‌بایست از تشنگی و گرسنگی طفـلان‌ امـام و دیگر همراهان و مسائلی از این قبیل، انتقاد و شکایت می‌کرد، نه از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید بیگانگان به عنوان اسیر. افزون بر این، ابن اعثم و خوارزمی درباره مسیر حرکت از کوفه بـه شـام، تصریح کرده‌اند که اسرای اهل بیت همانند اسیران ترک و دیلم، از نقطه‌ای به نقطه دیگر برده شدند.
مسیر سوم: مسیر معمول بین کوفه و شام است؛ یعنی مسیری که از ساحل غربی رود فرات، و از شهرهایی چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقه و صفین می‌گذرد. چنانکه در نقشه هـا ملاحظه می‌شود، این مسیر پس از صفین در ساحل فرات، بـه حلـب می‌رسد و بعـد در منزلهای حماة، حمص و دمشق، با راه سلطانی یکی می‌شود. این راه، همان راهی است که سپاه امیرالمؤمنین برای جنگ با معاویه آن را پیمود. لشکریان معاویه نیز در رویارویی با سپاه امام حسن (علیه‌السّلام)، برای رسیدن به مسکن، از این راه عبور کردند. این راه، از مسیر سلطانی کوتاه تر و از مسیر بادیه آبادتر است. بنابراین احتمال عبـور کـاروان اسرا از آن، بیشتر است. البته شواهد تاریخی و کراماتی که درباره سـر‌ امـام و اهـل بیـت در شهرهای حلب، قنسرین، حماة، حمص و دیر راهب نقل شـده اسـت، بـه‌ایـن دلیـل کـه در بخـش مشترک میان دو مسیر سلطانی و میانه است، کمکی به حل این معما نمی‌کند؛ اما اگر‌ایـن روایات را بپذیریم، به طور قطع عبور کاروان از راه بادیة الشام منتفی می‌شود.
از آنچه گذشت، روشن شد که احتمال رفتن اهل بیت بـه شـام از مسیر اول منتفی نیست؛ اما دلیلی قطعی بر این امر وجود ندارد؛ بنابراین دلیلی ندارد که به محاسبه مسافت بین دو منطقه شام و عراق و بررسی طول این مسیر بپردازیم. در‌ایـن میـان احتمال عبور کاروان از مسیر سوم به سبب کوتاهی و پررفت و آمد بودنش، بیشتر است. افزون بر این شواهد تاریخی بسیاری هست که گواهی می‌دهد برخی از افراد، فاصله بین کوفه تا شام را ده روزه و حتی در کمتر از چهار روز طی کرده‌اند. از این رو اگرچه حرکت کاروان اسرا (با شرایط خاص خـود)، کندتر از حرکت یک پیک تیزرو بوده است، دیگر نمی‌توان رسیدن کاروان اسرا را از کوفه به شام در مدت ده روز یا درنهایت‌اندکی بیش از آن، محال دانست.
[۹۲] ر. ک: قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص۳۳-۵۷.



اشکال: ششمین استدلال محدث نوری آن است که اگر اهل بیت و جابر در یک روز، بلکه در یک زمان، به زیارت قبر امام حسین (علیه‌السّلام) نایل شده‌اند، پس چرا جابر را نخستین زایر امام دانسته و این را از مناقب وی برشمرده‌اند؟
[۹۳] محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، ص۱۶۰.


پاسخ: از ظاهر سـخـن ابـن طـاووس برمی آید که جـابر زودتر از اهـل بـیـت بـه کـربلا رسیده است: «فوصلوا الی موضع المصرع، فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری و جماعـة مـن بنی‌هاشم ورجالاً من آل رسول الله قد وردوا لزیارة قبر الحسین، فوافوا فی وقت واحد، وتلاقوا؛ پس به محل واقعه رسیدند و جابر بن عبدالله انصاری و گروهی از بنی‌هاشم و افرادی از خاندان رسول خـدا را در آنجا مشاهده کردند که برای زیارت قبر امام حسین (علیه‌السّلام) آمده بودند. پس در یک زمـان بـه هـم رسیدند ...». گویا محدث نوری از عبارت «فوافوا فی وقت واحد»، هم زمانی ورود اهل بیت با جابر به کربلا را برداشت کرده است؛ در حالی که با ملاحظه دو تعبیر «فوصلوا» و «فوجـدوا»، روشن می‌شود که تعبیر «فوافوا...» ناظر به اجتماع آنان برای گریه و عزاداری در یک زمان است، نه هم زمانی حضور آنان در کربلا. بنابراین می‌توان گفت جابر پیش از همه به کربلا رسیده است و سپس گروهی از بنی‌هاشم به او پیوسته‌اند و سرانجام اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) وارد کربلا شده‌اند.
[۹۵] ر. ک: قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص٢٧٦-٢٧٥.



اشکال: این اشکال در واقع شامل سه نکته است:
۱. هیچ قدر مشترکی بین راه شام به مدینه و شام به عراق وجود ندارد؛
۲. در شام سخنی از بازگشت به کربلا نبوده است؛ چراکه یزید پس از اظهار پشیمانی ظاهری، خاندان امام را بین اقامت در شام و یا رفتن به مدینه مخیر کرد که اهل بیت بازگشت به مدینه را برگزیدند؛ بی آنکه سخنی از کربلا به میان آید؛
۳. حتی اگر اهل بیت درخواست عبور از کربلا را مطرح کرده باشند، با توجـه بـه پلیدی ذاتی و خبث باطنی، یزید بعید است که او این درخواست را پذیرفته باشد.
[۹۶] محدث نوری، میرزا حسین، لولو و مرجان، ص١٦١-١٦٢.


پاسخ: استبعاداتی که در این اشکال بیان شده است استوار به نظر نمی‌رسد؛ اما درباره نکات دوم و سوم منابع تاریخی تصریح کرده‌اند که یزید از رفتار خود با اهل بیت اظهار پشیمانی کرد و تقصیر کشتن امام و یارانش را به گردن ابن زیاد افکند. یکی از پیامدهای این ندامت آن بود که وی اهل بیت را آزاد گذاشت که در شام بمانند یا به مدینه بروند، و چون آنان رفتن به مدینه را برگزیدند یزید به ماموران خود دستور داد در طول مسیر با آنان خوش رفتاری کنند و هرجا و هر زمان که خواستند فرود آیند با آنان موافقت کنند.
[۹۷] ابن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۹۳.
بنابراین اگر اهل بیت در دمشق چنین درخواستی از یزید کرده باشند، طبیعی است که با توجه به تغییر اوضاع و شرایط یزید ناچار این درخواست را پذیرفته باشد؛ هر چند این تغییر رفتار با پلیدی ذاتی او سازگار نباشد. اگر هم فرض کنیم که اهل بیت پس از خروج از دمشق از ماموران یزید خواسته باشند که آنان را به کربلا، ببرند آنان می‌بایست طبق فرمان یزید، خواسته آنان را اجابت می‌کردند. بنابراین اگر در شام سخنی از کربلا رفتن به میان نیامده، یا به این سبب بوده که اهل بیت پس از خروج از دمشق، چنین درخواستی کرده‌اند و اساساً چنین درخواستی در شام مطرح نبوده است، و یا اگر نزد یزید چنین تقاضایی را مطرح کرده‌اند، چون مقصد نهایی مدینه بوده و کربلا یکی از منازل بین راه به حساب می‌آمـده، سخنی از کربلا به میان نیامده و یزید (با توجه به تعبیر محمد بن سعد) اجازه فرود آمدن در کربلا را نیز صادر کرده است. بنابراین پرسش یزید از اهل بیت، ناظر بر محل اقامت دائمی است؛ از این رو منافات ندارد کسی که عازم مدینه است، از کربلا عبور کند.
[۹۸] در این باره ر. ک: محمدامین امینی، مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه، ج۶، ص۳۰۸-۳۰۹.
با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، درخواست اسرا برای رفتن به کربلا، چه در دمشق مطرح شده باشد و چه در خارج آن، هیچ اشکالی در پی نخواهد داشت. حال به نکته نخست این اشکال بازمی گردیم که می‌گوید هیچ قدر مشترکی بین راه مدینه و عراق از شام وجود ندارد، و راه شام به مدینه، از همان دمشق، از راه عراق جدا می‌شود. بررسی‌های جدید نشان می‌دهد که مسیر دمشق به مدینه (به مسافت حـدود ۱۲۲۹ کیلومتر)، تنها تا حدود ۱۲۰ کیلومتر با مسیر عراق مشترک است. بـا‌ایـن حـال برخی از‌اندیشمندان شیعه مانند ابن نما و ابن طاووس که به ملاقات اهل بیت با جابر در کربلا تصریح کرده‌اند، گویا بر این باور بوده‌اند که مسیر شـام بـه مدینه، از عـراق می‌گذشته است؛ چنان که گفته‌اند چون کاروان اهل بیت از عراق می‌گذشت، اهل بیت به راهنما گفتند ما را به کربلا ببر. عبارت ابن نما در این باره چنین است: «و لما مر عیال الحسین بکربلاء وجدوا جابر بن عبدالله الانصاری وجماعة من بنی‌هاشم قدموا لزیارته فی وقت واحد فتلاقوا بالحزن والاکتیاب والنوح علی هذا المصاب المقرح لاکباد الاحباب».ابن طاووس نیز در این باره چنین نگاشته است: «و لما رجع نساء الحسین وعیاله من الشام وبلغوا العراق، قالوا للدلیل مـر بـنـا علی طریق کربلاء، فوصلوا الی موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری وجماعة من بنی‌هاشم ورجالا من آل رسول الله صلی الله علیه وسلم قد وردوا لزیارة قبر الحسین فوافوا فی وقت واحد وتلاقوا بالبکاء والحزن واللطم واقاموا المآتم المقرحة للاکباد واجتمع الیهم نساء ذلک السواد فاقاموا علی ذلک ایاماً».این در حالی است که بنا بر گزارش‌های جغرافی دانـان متقدم، راه شام به مدینه (و یا به طور کلی حجاز) از همان ابتدای مسیر، از راه شـام بـه عراق جدا بوده است؛ چنان که ابن خردادبه (متوفای حدود ۳۰۰ق) مسیر کوفه (که نزدیک کربلاست) به دمشق را چنین ثبت کرده است: «حیره، قطقطانه، بقعه، ابیض، خوشی، جمع، خطی، جبه، قلوفی، رواری، ساعده، بقیعه، آغناک، اذرعات، منزل، دمشق». این راه درواقع، همان راه بادیه است. ابن خردادبه و نیز ابن رسته، مسیر دمشق به مدینه را چنین نگاشته انـد: «منـزل، ذات المنازل، سـرغ، تبوک، محدثه، اقـرع، جنینـه، حجـر، وادی القری، رحبـه (رحیبـه)، ذی المروة، مر، سویداء، ذی خشب، مدینه».
چنان که از این دو گزارش برمی آید، تنها نقطه مشترک بین دو مسیر کوفه و مدینه، مکانی به نام «منزل» بوده و از آنجا، راه مدینه و کوفه از هم جدا می‌شده است. از این رو اگر نپذیریم که اهل بیت از همان شهر دمشق و دربار یزید، قصد رفتن به کربلا را داشته‌اند، باید بگوییم آنان از «منزل»، که نخستین توقفگاه پس از دمـشـق بـوده اسـت، آهنگ رفتن به کربلا کرده‌اند، و از راه بادیه به کربلا رفته‌اند. بنابراین اگر از عبارات ابن نما و ابن طاووس چنین برداشت شود که مسیر دمشق به مدینه، از عراق می‌گذشته است، باید گفت تعبیر این دو‌اندیشمند در این باره درست نیست؛ مگر آنکه بگوییم که کاروان اهل بیت از همان راهی که آمده بودند، به عراق بازگشته‌اند. این احتمال، در صورتی می‌تواند منطبق بر واقع باشد که اهل بیت یا از همان دربار یزید، درخواست رفتن بر مزار امام حسین (علیه‌السّلام) را نزد وی مطرح کرده و از او در این باره اجازه گرفتـه باشند و یا دست کم تا پیش از ترک تنها نقطه مشترک مسیر کوفه و مدینه، موافقت او را به شیوه‌ای، احراز کرده باشند. در غیر این صورت، منطقی به نظر نمی‌رسد که بدون انگیزه‌ای، اهل بیت از راه عراق به مدینه بازگشته باشند.


از مجموع آنچه گذشت، می‌توان امکان حضور اهل بیت را در اربعین سال ۶۱ قمری بر مزار امام نتیجه گرفت؛ اما آیا در واقع نیز چنین حادثه‌ای رخ داده است؟ برخی از مورخان و‌ اندیشمندان مانند ابوریحان بیرونی، مستوفی هروی و شیخ بهایی، تصریح کرده‌اند که حضور اهل بیت در کربلا در روز بیستم صفر بـوده اسـت. افزون بر این، قراین و شواهد دیگری برای اثبات این امر هست که می‌توان به آنها استناد کرد؛ از جمله:
۱. الحاق سر امام به بدنش توسط امام سجاد (علیه‌السّلام) در روز اربعین؛
۲. وجه استحباب زیارت اربعین؛
۳. محل دفن سر مطهر امام.

۹.۱ - الحاق سر مطهر امام

درباره الحاق سر مقدس امام حسین (علیه‌السّلام) به بدن مطهرشان باید گفت این مسئله از ماجرای بازگشت اهل بیت به کربلا جدا نیست و بنا بر قول مشهور، این کار به دست امام زین العابدین (علیه‌السّلام) صورت گرفته است؛ چنانکه شیخ صدوق و ابن فتال نیشابوری به این موضوع تصریح کرده‌اند. در منابع تاریخی هم هیچ گزارشی در دست نیست که نشان دهد امام سجاد در زمان دیگری به کربلا آمده باشد. بنابراین حضور اهل بیت بر سر مزار امام نیـز، باید در روز اربعین اتفاق افتاده باشد.

۹.۲ - استحباب زیارت اربعین

درباره استحباب زیارت اربعین، دو روایت در دست است: یکی تعلیم زیارت اربعین بـه صفوان بن مهران جمال توسـط‌ امام صادق (علیه‌السّلام) و دیگری روایـت‌ امام عسکری (علیه‌السّلام) است که زیارت اربعین را، یکی از نشانه‌های مؤمن بیان می‌کند.
عنوان «زیارت اربعین» به زمان امام صادق (علیه‌السّلام) باز می‌گردد و عجیب این است که با وجود بیم و ترس از حکومت جائر، مردم از امام سؤال می‌کردند که با وجود ترس از خبرچینان و عوامل حکومت، آیا به زیارت حضرت سیدالشهدا برویم؟ و حضرت می‌فرمودند که بروید. این در حالی است که فقهای شیعه در مسئله حج، یکی از شرایط استطاعت را «تخلیه سرب» بیان فرموده‌اند؛ یعنی باید امنیت باشد و اگر امنیت نباشد، استطاعت محقق نیست؛ اما در مورد زیارت سیدالشهدا (علیه‌السّلام) حتی با نبود امنیت نیز مردم را ترغیب به زیارت می‌کردند. از این گذشته، به مناسبت‌های مختلف نیز ترغیب به زیارت آن حضرت شده است. با توجه به اهمیت زیارت اربعین نـزد امامان شیعه، آیـا سـبب استحباب آن می‌تواند تنها حضور یک صحابی بر سر قبر مطهر امام حسین (علیه‌السّلام) در روز اربعین باشد؟
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که حتّی اگر جابر به کربلا نمی‌آمد، باز هم زیارت سیدالشهدا (علیه‌السّلام) در روز اربعین مستحب بود؛ گرچه جابر هم یقیناً آمده است؛ چون مفاد زیارت جابر بسیار والاست و معارف عالی دارد و مضمونی است که کاملا با عمق عقاید شیعه منطبق است و نشان از کمال معرفت جناب جابر بن عبدالله انصاری دارد و بعید نیست که جابر بن عبدالله، هم اصل زیارت را و هم توصیه به زیارت در روز اربعین را از ائمه گرفته باشد و از این‌رو سعی کرد تا خود را در اربعین به کربلا برساند. پس زیارت اربعین و استحباب زیارت سید الشهدا (علیه‌السّلام) در روز اربعین ثابت است و بلکه به تعبیر دقیق شیخ حرّ عاملی شدت استحباب زیارت آن حضرت در روز اربعین ثابت است. به نظر می‌رسد در این روز باید وقایع مهم دیگری نیز اتفاق افتاده باشد. بنابراین الحاق راس مطهر امام حسین (علیه‌السّلام) به بدن و حضور اهل بیت که در میان آنان امام معصوم یعنی امام سجاد (علیه‌السّلام) حضور داشت می‌تواند وجه استحباب زیارت اربعین را توجیه کند؛ چنان که بر اساس گزارش ابن شهر آشوب شیخ طوسی نیز وجه توصیه امامان به زیارت اربعین را الحاق سر امام به بدن دانسته است و مجلسی نیز با استناد به قول مشهور یکی از وجوه احتمالی در استحباب زیارت اربعین را همین امر بیان کرده است. پس در روز اربعین دو جنبه هست: یکی اصل استحباب زیارت سیدالشهدا (علیه‌السّلام) در این روز که دستور ائمه هدی است، و جنبه دیگر این است که جناب جابر در این روز موفق شد با عطیه به کربلا آید و به زیارت آن حضرت بشتابد.

۹.۳ - محل دفن سر امام حسین

اما درباره اینکه سر امام حسین (علیه‌السّلام) کجا دفن شده است منابع تاریخی شیعی و سنی اقوال مختلفی را گزارش کرده‌اند؛ که مهم‌ترین آنها، به شرح زیر است:

۹.۳.۱ - بقیع مدینه

بر اساس برخی اقوال، یزید، سر امام حسین (علیه‌السّلام) را برای عامل خود در مدینه، عمرو بن سعید بن عاص، فرستاد و او سر شریف را کنار قبر حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) به خاک سپرد.

۹.۳.۲ - دمشق

برخی مورخان نیز اشاره کرده‌اند که پس از آوردن سر امام (علیه‌السّلام) به دمشق، سر شریف در خزانه امویان باقی ماند تا اینکه پس از مدتی، آن را از آنجا خارج نموده و دفن کردند. برخی نوشته‌اند کسی که سر را از خزانه، خارج و دفن کرد « سلیمان بن عبدالملک اموی» بود. خوارزمی افزوده است زمانی که « عمر بن عبدالعزیز» به خلافت رسید، سر را از آنجا خارج کرد. اما مشخص نشد با آن، چه کرد؛ برخی احتمال داده‌اند که او، سر را به کربلا بازگرداند. براساس قول دیگری، عمر بن عبدالعزیز سر را از جای خود خارج نکرد. بلکه عباسیان پس از ورود به دمشق، سر را از محل دفن آن خارج کردند و با خود به محل نامعلومی بردند.

۹.۳.۳ - قاهره

در زمان خلافت فاطمیان مصر، در شهر عسقلان فلسطین، زیارتگاهی وجود داشته که محل دفن سر امام حسین (علیه‌السّلام) به شمار می‌آمده است. «طلائع بن رُزَیک»، وزیر الفائز، خلیفه فاطمی، از ترس آنکه صلیبیان، عسقلان را اشغال کنند، تصمیم گرفت سر امام حسین (علیه‌السّلام) را از آنجا به قاهره منتقل کند و بدین منظور در «باب زُوَیله» قاهره، مسجدی برای دفن کردن سر بنا کرد. اما پس از رسیدن سر به قاهره، به دستور الفائز، آن را به کاخ‌های خلفای فاطمی منتقل کردند و پس از ساختن زیارتگاه مخصوصی در سال ۵۴۹ه. ق، سر را در آنجا دفن کردند.
[۱۳۶] ابن عبدالظاهر، عبدالله بن عبدالظاهر، الروضة البهیة الزاهرة فی خطط المعزیة القاهرة، ص۳۰.

مورخ دیگری گفته است که سر را در سال ۵۴۸ه. ق، به قاهره منتقل کردند و در سرداب قصر زمرّد قرار دادند و سپس نزدیک «قبة الدیلم» دفن کردند.
[۱۳۷] مقریزی، احمد بن علی، الخطط المقریزیة، ج۲، ص۲۰۴.
امروزه زیارتگاه راس الحسین (علیه‌السّلام) قاهره، از زیارتگاه‌های مهم و مشهور قاهره به شمار می‌آید و نزد مردم مصر، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

۹.۳.۴ - نجف اشرف

قول دیگر درباره محل دفن سر امام حسین (علیه‌السّلام)، شهر نجف است. مبنای این قول، روایاتی است که در برخی منابع حدیثی مهم شیعه نقل شده است؛ از جمله شیخ کلینی و ابن‌قولویه روایت کرده‌اند که حضرت امام صادق (علیه‌السّلام) به همراه فرزندشان اسماعیل و راوی (یزید بن عمر بن طلحه)، از حیره به قصد زیارت امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) به نجف رفتند و هر سه در آنجا نماز خواندند. سپس امام (علیه‌السّلام) به فرزندش اسماعیل گفت: بایست و بر جدت حسین بن علی (علیه‌السّلام) سلام بده. راوی از امام پرسید: «آیا امام حسین (علیه‌السّلام) در کربلا نیست؟» حضرت فرمود: «بلی. اما هنگامی که سر مطهر آن حضرت را به شام آوردند، یکی از دوستان ما آن را ربود و کنار امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) دفن کرد».
کلینی و ابن قولویه، روایت دیگری نیز نقل کرده‌اند که « ابان بن تغلب» می‌گوید: همراه امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) بودم. ایشان از پشت کوفه عبور کرد و در جایی، از مرکب پیاده شد و دو رکعت نماز خواند. بعد‌اندکی جلو رفت و دو رکعت دیگر نماز خواند. سپس کمی حرکت کرد و باز پیاده شد و دو رکعت نماز خواند. سپس فرمود: «اینجا قبر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) است». عرض کردم: «فدایت شوم! پس آن دو مکان که در آن نماز خواندید، چه بود؟» حضرت فرمود: «یکی مکان سر امام حسین (علیه‌السّلام) بود و دیگری، جای منبر قائم (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)».
در روایت سومی نیز از حضرت امام صادق (علیه‌السّلام) نقل شده است که فرمود: «وقتی به غَری (نجف) وارد شدی، دو قبر می‌بینی: قبر بزرگ و قبر کوچک. قبر بزرگ، قبر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) است و قبر کوچک، محل دفن سر حسین بن علی (علیه‌السّلام) است».
همچنین در روایت دیگری از « یونس بن ظبیان» نقل شده است که به همراه امام صادق (علیه‌السّلام) از حیره خارج شد و امام (علیه‌السّلام) در دو نقطه نزدیک به یکدیگر، نماز خواند و بعد به راوی گفت که یکی از این دو جا، قبر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و دیگری، مدفن راس الحسین (علیه‌السّلام) است که آن را پس از فرستادن به شام، به کوفه بازگرداندند و خداوند آن را به نزد امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) فرستاد. پس سر با جسد و جسد با سر است.
با استناد به این روایات، برخی معتقدند که مدفن شریف سر امام حسین (علیه‌السّلام)، کنار قبر مطهر امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و در محلی که امروزه به مسجد الراس شهرت یافته است، قرار دارد. اما براساس دیدگاه دیگری، محل دفن سر بریده امام (علیه‌السّلام) که در روایات فوق نیز به آن اشاره شده منطبق بر مسجد حنانه، در شرق نجف، دانسته شده است که امروزه در آنجا، ضریحی منسوب به سر امام حسین (علیه‌السّلام) وجود دارد که در ادامه بحث به آن، اشاره خواهیم کرد.
همچنین گفتنی است، در کتب ادعیه، زیارتنامه‌ای برای امام حسین (علیه‌السّلام) وارد شده است که خواندن آن، به‌ویژه در حرم امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) مستحب است. برخی علما افزون‌بر روایات بیان شده، این زیارتنامه را نیز قرینه‌ای بر وجود سر امام حسین (علیه‌السّلام) در روضه مطهر امام علی (علیه‌السّلام) در نجف دانسته‌اند.
به هر حال، همان‌گونه که اشاره شد، بیشتر علما و مشاهیر شیعه، از دیرباز تاکنون معتقدند سر مبارک امام (علیه‌السّلام) به بدن آن حضرت در کربلا ملحق گردیده و در آنجا به خاک سپرده شده است.

۹.۳.۵ - کربلا

نظر مشهور میان علمای شیعه، آن است که سر شریف امام حسین (علیه‌السّلام) به کربلا بازگردانده شده و نزد بدن مطهر آن حضرت دفن شده است. گرچه طرفداران این قول، نوعاً تاریخ این واقعه را معین نکرده‌اند گروهی از دانشمندان شیعه و اهل سنت مانند سید ابن طاووس، ابن شهر آشوب، ابوریحان بیرونی،
[۱۵۲] بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص۳۳۱.
مستوفی هروی،
[۱۵۳] مستوفی هروی، محمد بن احمد، ترجمة الفتوح، ص۹۱۶.
قرطبی،
[۱۵۴] قرطبی، محمد بن احمد، التذکرة فی امور الموتی و امور الآخرة، ج۲، ص٦٦٨.
نُوَیری و مناوی تصریح کرده‌اند که دفن سر مطهر همراه بدن، در بیستم صفر (اربعین) صـورت گرفته است. گواهی این دانشمندان بر دفن سر مطهر همراه بدن در اربعین، ورود‌ امـام سجاد و اهل بیت را در چنین روزی به کربلا تایید می‌کند.


از مجموع آنچه گذشت، روشن شد که اگرچه از نظر متن اخبار تاریخی و حدیثی اثبات حضور اهل بیت در روز اربعین (بیستم صفر سال ۶۱ ق) بر سر مزار سیدالشهدا چندان آسان نیست، با توجه به قراین و شواهدی که برای حضور اهل بیت در کربلا در اربعین بیان شد، پذیرفتنی است که اهل بیت امام حسین (علیه‌السّلام) در این روز موفق به زیارت مزار سیدالشهدا شده باشند.


۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۸۴.    
۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۸۵.    
۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۱، ص۳۲۹.    
۴. مفید، محمد بن محمد، مسار الشیعه، ص۴۶.    
۵. طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، ص۷۸۷.    
۶. مفید، محمد بن محمد، مسار الشیعه، ص۴۶.    
۷. طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، ص۷۸۷.    
۸. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۲۷۲ ۲۷۳.    
۹. قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص۲۱.
۱۰. قمی، عباس، منتهی الامال، ج۱، ص۶۲۱.    
۱۱. سید ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص٢٢٥.    
۱۲. طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، ص۷۸۷.    
۱۳. محدث نوری، حسین، لؤلؤ و مرجان، ص۱۶۱-۱۶۲.
۱۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۹۴.    
۱۵. سید ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنة، ج۳، ص۱۰۱.    
۱۶. صدوق، محمد بن علی، الامالی، مجلس ۳۱، ص۲۳۱، ح۴.    
۱۷. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۲۲.    
۱۸. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۱۰۲-۱۰۳.    
۱۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۴۰.    
۲۰. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ص۱۹۲.    
۲۱. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص٢٦٩.    
۲۲. محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، ص١٥٢.
۲۳. قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سید شهد ع، ص۳۳-۱۳۳.
۲۴. ابن سعد، محمد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۹۰.
۲۵. سید ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۰۸.    
۲۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۰.    
۲۷. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص١١٤-۱۱٩.    
۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۳.    
۲۹. عسقلانی، ابن حجر، لسان المیزان، ج۴، ص۳۸۶.    
۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص٤٦۲.    
۳۱. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۲.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۷۶.    
۳۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۸۲.    
۳۴. عمادالدین طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ج۲، ص۳۰۲.
۳۵. محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، ص١٥٣.
۳۶. ر. ک: قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا (علیه‌السّلام)، ص۱۵۷.
۳۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۸۴.    
۳۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۳۸۵.    
۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۱، ص۳۲۹.    
۴۰. مفید، محمد بن محمد، مسار الشیعه، ص۴۶.    
۴۱. طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، ص۷۸۷.    
۴۲. حلی، علی بن یوسف، العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، ص٢١٩.    
۴۳. کفعمی، تقی‌الدین، المصباح، ص٥١٠.
۴۴. محدث نوری، میرزا حسین، لولو و مرجان ص١٥٤.
۴۵. ر. ک: قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص۳۰.
۴۶. محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان ص١٥٦-١٥٥.
۴۷. راوندی، قطبالدین، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۷۸-۵۸۰.    
۴۸. تمیمی بستی، ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۱۲.    
۴۹. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۶۰.    
۵۰. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۳۷.    
۵۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۱۶.    
۵۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۰۶.    
۵۳. کوفی، محمد بن سلیمان، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، ج۲، ص۵۸۳.    
۵۴. ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب علی بن ابی طالب، ص۳۸۸.    
۵۵. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲۳.    
۵۶. شجری، یحیی بن حسین، ترتیب الامالی الخمیسیة، ج۱، ص۲۴۲.    
۵۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۴۴.    
۵۸. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۶۱.    
۵۹. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۹۶.    
۶۰. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲۳.    
۶۱. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۶۱.    
۶۲. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق الکبیر، ج۱۴، ص۲۴۴.    
۶۳. طبری، محمد بن جریر، نوادر المعجزات، ص۱۱۰-۱۱۱.    
۶۴. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۷.    
۶۵. طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۳.    
۶۶. اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۲۷۹.    
۶۷. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۱۸.    
۶۸. ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، ص۳۳۳.    
۶۹. راوندی، قطبالدین، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۷۷.    
۷۰. عاملی، علی بن یونس، صراط المستقیم، ج۲، ص۱۷۹.    
۷۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۱۱۷-۱۱۸.    
۷۲. صدوق، محمد بن علی، الامالی، مجلس ۳۱، ص۲۳۰، ح ۳.    
۷۳. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ص۱۹۰.    
۷۴. تمیمی بستی، ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۳۱۲.    
۷۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج٢، ص١١٦-١١٥.    
۷۶. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص٥٧٨.    
۷۷. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۶۰.    
۷۸. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۳۷.    
۷۹. محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، ص۱۵۶-۱۶۰ (با تصرف و تلخیص).
۸۰. شهیدی، سید جعفر، زندگانی علی بن الحسین، ص٦٢ (پاورقی).
۸۱. معتمدالدوله، فرهادمیرزا، فمقام زخار و صمصام بنار، ج۲، ص۵۴۸-۵۵۰.
۸۲. ابن طیفور، احمد بن ابی طاهر، بلاغات النساء، ص۲۶-۲۷.    
۸۳. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۴- ۳۸.    
۸۴. ابن طاوس، علی بن موسی، اللهوف، ص۱۰۵.    
۸۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۷۱.    
۸۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۳۴.    
۸۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۵۸.    
۸۸. ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۲۷.    
۸۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص٦٢.    
۹۰. منقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص١٤٢-١٤٣.    
۹۱. محمدی ری شهری، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۶، ص۴۱۹.    
۹۲. ر. ک: قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص۳۳-۵۷.
۹۳. محدث نوری، میرزا حسین، لؤلؤ و مرجان، ص۱۶۰.
۹۴. سید ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص٢٢٥.    
۹۵. ر. ک: قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، ص٢٧٦-٢٧٥.
۹۶. محدث نوری، میرزا حسین، لولو و مرجان، ص١٦١-١٦٢.
۹۷. ابن سعد، «ترجمة الحسین و مقتله»، فصلنامه تراثنا، ش ۱۰، ص۱۹۳.
۹۸. در این باره ر. ک: محمدامین امینی، مع الرکب الحسینی من المدینه الی المدینه، ج۶، ص۳۰۸-۳۰۹.
۹۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۲۶.    
۱۰۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۲۷.    
۱۰۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۲۲۸.    
۱۰۲. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۱۰۷.    
۱۰۳. سید ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص٢٢٥.    
۱۰۴. ابن خردادبه، عبیدالله بن عبدالله، المسالک و الممالک، ص۹۹.    
۱۰۵. ابن خردادبه، عبیدالله بن عبدالله، المسالک و الممالک، ص۱۵۰.    
۱۰۶. ابن رسته، احمد بن عمر، الاعلاق النفیسة، ص۱۸۳.    
۱۰۷. سید ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنة، ج۳، ص۱۰۱.    
۱۰۸. صدوق، محمد بن علی، الامالی، مجلس ۳۱، ص۲۳۱، ح۴.    
۱۰۹. سید ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۲۲.    
۱۱۰. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۱۰۲-۱۰۳.    
۱۱۱. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۴۰.    
۱۱۲. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ص۱۹۲.    
۱۱۳. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج۳، ص٢٦٩.    
۱۱۴. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۷۸، ح۱۹۶۴۴.    
۱۱۵. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۷۸، ح۱۹۶۴۳.    
۱۱۶. ابن‌قولویه قمی، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص۱۲۶-۱۲۷.    
۱۱۷. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۲۸- ۴۴۲.    
۱۱۸. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۵۸.    
۱۱۹. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۵۹- ۴۷۹.    
۱۲۰. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۲۷۲-۲۷۳.    
۱۲۱. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۷۷.    
۱۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۰۱، ص٣٣٤.    
۱۲۳. ابن سعد، محمد بن سعد، ترجمة الامام الحسین (علیه‌السّلام) و مقتله من القسم غیر المطبوع من کتاب الطبقات الکبری، ص۸۵.    
۱۲۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۸۳.    
۱۲۵. ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۳۹.    
۱۲۶. ابن کثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۰۴.    
۱۲۷. ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ابن عماد الحنبلی، ج۱، ص۲۷۵.    
۱۲۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۸۳.    
۱۲۹. ابن‌ عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۹، ص۱۶۱.    
۱۳۰. ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۳۹.    
۱۳۱. ابن کثیر، اسماعیل بن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۰۴.    
۱۳۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۸۳.    
۱۳۳. ابن‌ عساکر، علی بن حسن، ابن‌ عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۹، ص۱۶۱.    
۱۳۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۸۴.    
۱۳۵. ابن‌ عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۹، ص۱۶۱.    
۱۳۶. ابن عبدالظاهر، عبدالله بن عبدالظاهر، الروضة البهیة الزاهرة فی خطط المعزیة القاهرة، ص۳۰.
۱۳۷. مقریزی، احمد بن علی، الخطط المقریزیة، ج۲، ص۲۰۴.
۱۳۸. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۱۰۷.    
۱۳۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۵۷۱.    
۱۴۰. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص۳۱.    
۱۴۱. ذهنی تهرانی، محمدجواد، ترجمه کامل الزیارات، ص۹۷.    
۱۴۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۵۷۱.    
۱۴۳. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص۳۱.    
۱۴۴. ذهنی تهرانی، محمدجواد، ترجمه کامل الزیارات، ص۹۸.    
۱۴۵. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص۳۱-۳۲.    
۱۴۶. ذهنی تهرانی، محمدجواد، ترجمه کامل الزیارات، ص۹۹.    
۱۴۷. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص۳۱-۳۲.    
۱۴۸. ذهنی تهرانی، محمدجواد، ترجمه کامل الزیارات، ص۱۰۶.    
۱۴۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٤٥، ص١٤٥.    
۱۵۰. سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۲۷۲-۲۷۳.    
۱۵۱. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۷۷.    
۱۵۲. بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ص۳۳۱.
۱۵۳. مستوفی هروی، محمد بن احمد، ترجمة الفتوح، ص۹۱۶.
۱۵۴. قرطبی، محمد بن احمد، التذکرة فی امور الموتی و امور الآخرة، ج۲، ص٦٦٨.
۱۵۵. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، ج۲۰، ص۴۷۶.    
۱۵۶. مناوی، عبدالروف، فیض القدیر، ج۱، ص٢٦٥.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۲۹۲-۳۰۸.






جعبه ابزار