اشعار حافظ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
درباره شخصیت روحی و اخلاقی، آرا و شاعری
حافظ بیش از هر
شاعر و متفکر دیگری
اختلاف نظر بوده است.
آگاهی ما از این حیث، در مرتبه اول منحصر به نکاتی است که از سرودههای او به دست میآید، و در مراتب بعدی از اشارات کوتاه و موجزی که در نوشتههای کسانی که نزدیک به زمان او بودهاند، چون
محمد گلندام،
آذری طوسی،
نورالدین جامی و
دولتشاه سمرقندی.
حافظ با آنکه به تمامی ظرایف
عرفان نظری و رموز
سیر و سلوک آگاه بوده و غزلیات او سرشار از معانی بلند
عرفانی و مضامین
صوفیانه است، صوفی
خانقاهی و اهل ارشاد و دستگیری نبوده، به هیچ
سلسله و خانقاهی تعلق نداشته، نه
مریدی داشته و نه مرید کسی بوده، و حتی در مواردی از
طعن و
زخم زبان به
صوفی و خرقهپوش خودداری نکرده است؛ از همین روی، برخی دوستداران شعر او، خصوصاً در این روزگار، غزلهای او را اشعاری رندانه و کامجویانه، در ستایش عاشقی و میخوارگی، در توصیف
میخانه و
خرابات، و در
نکوهش شیخ و
زاهد دانستهاند.
برخی دیگر بر آناند که در غزلهای دوران جوانی حافظ،
می و
عشق و
نظربازی به معنای حقیقی و ناظر به عشق و کامجویی و لذات زمینی و جسمانی است، ولی در سرودههای دوران
پیری او این الفاظ به معنای مجازی و استعاری به کار رفته و مقصود خواجه بیان
احوال عرفانی و
عشق الهی است، که البته این تصور نیز چون نظر گروه قبلی بی وجه و دور از تحقیق، و برخاسته از ناآشنایی با
زبان رمز و
کنایه در بیان احوال و
تجارب عرفانی است.
از نظر کسانی دیگر، حافظ هنرمند بزرگی است که دردها و نابسامانیهای اجتماع زمان خود را خوب شناخته و علل آن را در بیدادگریهای ارباب قدرت و ریاکاریها و مردم فریبیهای اصحاب
شریعت و
طریقت یافته و شعر او عکسالعمل طبیعی و اعتراض به این احوال و شرایط است.
اما از سوی دیگر، از دیرباز در دورانهای نزدیک به زمان حافظ، کسانی که درباره او سخن گفتهاند کلام او را عالیترین جلوهگاه عرفان و
معنویت میشناخته و آن را ملهم از عوالم غیبی و آسمانی میدانستهاند.
محمد گلندام، او را «معدن اللطائف الروحانیه» و «مخزن المعارف السبحانیه» خوانده
و آذری طوسی در کتاب منتخب جواهر الاسرار ــ که در ۸۴۰، یعنی کمتر از پنجاه سال بعد از وفات حافظ، آن را تألیف کرده ــ سخن حافظ را متضمن «معارف الهی و حقایق نامتناهی» شمرده و گفته است که او را «لسان الغیب» لقب دادهاند.
جامی نیز در نفحات الانس
میگوید که حافظ «لسان الغیب و ترجمان الاسرار» است، «بسا اسرار غیبیه و معانی حقیقیه که در کسوت صورت و لباس مجاز باز نموده است.» پس از جامی، دولتشاه سمرقندی نیز
سخن حافظ را «واردات غیبی» خوانده است.
بنا به گفته محمد گلندام
و جامی،
ظاهرآ در زمان حیات حافظ غزلیاتش در میان اهل خانقاه مشهور بوده است.
علاوه بر اینها اغلب شارحانِ پیشین اشعار حافظ نیز غالبآ کلام حافظ را عرفانی و صوفیانه شناختهاند، از جمله محمد بن اسعد دوانی که برخی غزلیات حافظ را شرح کرده است،
بدرالدین بن بهاءالدین (سده دوازدهم) در بدرالشروح، محمد دارابی (سده دوازدهم) در لطیفه غیبی، و چند کس دیگر که شروحی نوشته یا بر حواشی نسخههای چاپ شده نکات و توضیحاتی درج کردهاند.
حافظ با آنکه در تمامی عمر خود، هم با دربار سلاطین و درباریان و دیوانیان سر و کار داشت، هم با اهل علم و درس و بحث معاشر و مصاحب بود، و هم خانقاهیان زمان خود و راه و رسم آنان را خوب میشناخت، در زمره هیچیک از این گروهها، که در اوضاع و احوال اجتماعی آن روزگار صاحب قدرت و مقام و اهمیت بودند، قرار نگرفت.
وی اعمال و رفتار هر سه گروه را نکوهش میکرد و اغراض و اهدافشان را
پست و
حقیر میشمرد.
دیوان او پر است از کنایههای تلخ و تند به زاهدان و
فقیهان و
صوفیان فریبکار و متظاهر به صلاح؛ حتی سلطان مقتدری چون امیر مبارز را که به
دینداری و
تشرع سخت تظاهر میکرد، و بعضی دیگر از حکام و امیران را از اینگونه کنایههای اعتراضآمیز بینصیب نمیگذارد.
حافظ طبعی بلند داشت و در عین نیاز و تنگدستی «آبروی
فقر و
قناعت» را همیشه حفظ میکرد.
در عین خلوتگزینی و سکون و آرامش ظاهری، روحی پرآشوب و سرکش داشت.
تلاطمهای روحی و تموّجات عاطفی او میان قطبهای متعارض
جبر و
اختیار،
رد و
قبول،
یقین و
حیرت،
صبر و
خروش،
تلوین و
تمکین، و
نیاز و
استغنا در نوسان بود.
نفرت و بیزاری او از زرق و
سالوس، از
دروغ و
فریب، و از تظاهر به دینداری و صلاح به اندازهای بود که
رندی و
قلّاشی و
قلندری را ارج مینهاد و خود را به رندی و خراباتیگری منسوب میکرد، زیرا در خرابات و برای خراباتیان محل و موردی برای
ریاکاری و تظاهر به صلاح و
پارسایی نیست و از اینروی، نور صدق و حقیقت را در آنجا میتوان دید؛ البته این دیدگاه کسی بود که حافظ
قرآن بود و آن را با
چهارده روایت از بر میخواند
و هرچه داشت همه از دولت قرآن
و
گریه سحری و
دعای نیمشبی
بود و که در سراسر دیوانش کمتر غزلی هست که در آن به تصریح یا
تلویح اشارتی به
قرآن کریم یا
اقتباسی از آن نیامده باشد.
حافظ هیچ گناهی را سنگینتر و بزرگتر از ریاکاری و مردمفریبی و خودپرستی نمیدانست.
هم شریعتمداران دروغین را به باد طعن و
ملامت میگرفت و هم به طریقتمداران بیحقیقت بیباکانه میتاخت.
این ویژگیهاست که او را از راه و روش عالمان و زاهدان زمان و خانقاهیان و دستاربندان دور میکند و به اهل ملامت، که از دیرباز در برابر اخلاق و اعمال تقلیدیِ تهی از معنا و معنویت به اعتراض برخاسته بودند، نزدیک میسازد و از اینروست که از مدرسه و خانقاه رویگردان است و گدای خانقاه را به دیر مغان میخواند و خود را مرید
پیر مغان و «
پیر گلرنگ» و «
جام می» میشمارد و بیآنکه در زندگی عملا از راه و رسم قلندران پیروی کند، شیوه قلندری و خراباتیگری را میستاید.
حافظ گرچه در غزلهای خود غالباً پیروی از
پیر و
راهنما را شرط اساسی
سلوک میداند، اما
مراد و پیر و راهنمای خود او در طریقت
عشق است، زیرا وصول به کمال تنها از این طریق ممکن است.
به عقیده او عشق موهبتی ازلی است که پیش از خلقت
عالم و
آدم سرمایه و انگیزه
خلقت عالم و آدم شد، و همگی طفیل وجود عشقاند.
عالمِ هستی جلوهگاه
جمال الهی است و عشق و جمال لازم و ملزوم یکدیگرند.
ما همه رهرو سرمنزل عشقیم و آنچه سرانجام به فریاد خواهد رسید همین عشق است و نه هیچچیز دیگر، از اینروست که در
فکر و شعر حافظ، عشق و همه ملازمات و متعلقات آن، چون جمال و جمالپرستی، شاهد و نظربازی، شور و شوق و مستی، تلخی
هجران و
امید وصال، و تمامی اجزا و جلوههای گوناگون این گونه امور، جایگاه خاص یافتهاند و در طیفی بسیار گسترده، از زمینیترین تا آسمانیترین اشکال، سراسر دیوان او را فرا گرفتهاند.
به سبب این ویژگیهاست که هر کس از هر مقام و طبقه و مشربی که باشد بخشی از حیات روحی و نفسانی خود را در سرودههای حافظ باز میشناسد و دردها و شادیها و بیمها و امیدهای خویش را در آنها میبیند.
از ویژگیهای دیگر کلام حافظ، استواری، پیراستگی و بیعیبی (یا لااقل کم عیبی) آن است.
وی در انتخاب بهترین لفظ و بهترین ترکیب و تعبیر برای معنا و مضمونی که در نظر دارد در میان شاعران
زبان پارسی یگانه است و این کیفیت وقتی به روشنی آشکار میشود که اقتباسات او از سرایندگان دیگر را با صورت اصلی آن بسنجیم.
حافظ در دیوانهای شاعران دیگر، از
رودکی و
فردوسی و
امیر معزی گرفته تا معاصران خودش، و حتی شاعرانی چون
رکنالدین صائن هروی، تتبع پیگیر و مداوم داشته و غالباً معانی و مضامین و تعبیرات آنان را در شعر خود وارد کرده است.
همیشه در اینگونه اقتباسات کلام حافظ به مراتب بلیغتر، پاکیزهتر و زیباتر است و چنان است که گویی وی از روی قصد به اخذ و نقل از آثار شاعران دیگر پرداخته است تا قدرت و برتری
هنر و
ذوق خود را نمایان سازد.
(۱) لطفعلی بن آقاخان آذربیگدلی، آتشکده آذر، چاپ جعفر شهیدی، چاپ افست تهران ۱۳۳۷ ش.
(۲) حمزه بن علی آذری طوسی، منتخب جواهرالاسرار، بهضمیمه اشعةاللمعات عبدالرحمان بن احمد جامی، چاپ سنگی (بیجا ۱۳۶۲).
(۳) تقیالدین محمد بن محمد اوحدی بلیانی، عرفاتالعاشقین، نسخه عکسی از نسخه خطی کتابخانه ملک، ش ۵۳۲۴.
(۴) عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحاتالانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۵) حاجی خلیفه، سلم الوصول الی طبقات الفحول.
(۶) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۷) شمسالدین محمد حافظ، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران (۱۳۲۰ ش).
(۸) بهاءالدین خرمشاهی، حافظنامه: شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۹) احمد بن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش.
(۱۰) خواندمیر، روضة الصفا.
(۱۱) علی دشتی، نقشی از حافظ، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۲) محمد بن اسعد دوانی، «شرح یک غزل خواجه حافظ»، ارمغان، سال ۲۱، ش ۷ (مهر ۱۳۱۹)، ش ۸ـ۹ (آبان ـ آذر ۱۳۱۹)، ش ۱۰ (دی ۱۳۱۹).
(۱۳) دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن ۱۳۱۹/۱۹۰۱.
(۱۴) محمدامین ریاحی، گلگشت، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۱۵) محمد سودی، شرح سودی بر حافظ، ترجمه عصمت ستارزاده، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۶) شجاع، انیس الناس، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۱۷) ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۱۸) قاسم غنی، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، تهران ۱۳۲۱ ش.
(۱۹) علی بن حسین فخرالدین صفی، لطائفالطوائف، چاپ احمد گلچین معانی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۲۰) عبدالنبی بن خلف فخرالزمانی، تذکره میخانه، چاپ احمد گلچین معانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۱) محمدقاسم بن غلامعلی فرشته، تاریخ فرشته (گلشن ابراهیمی)، (لکهنو) : مطبع منشی نولکشور، (بیتا).
(۲۲) محمدنصیر بن جعفر فرصت شیرازی، آثار عجم، چاپ سنگی بمبئی ۱۳۵۴.
(۲۳) محمد قزوینی، «بعضی تضمینهای حافظ»، یادگار، سال ۱، ش ۵ (دی ۱۳۲۳)، ش ۶ (بهمن ۱۳۲۳)، ش ۸ (فروردین ۱۳۲۴)، ش ۹ (اردیبهشت ۱۳۲۴).
(۲۴) فتحاللّه مجتبائی، شرح شکن زلف بر حواشی دیوان حافظ، تهران ۱۳۸۶ ش.
(۲۵) محمد معین، امیرخسرو دهلوی، مهر، سال ۸، ش ۱ (فروردین ۱۳۳۱)، ش ۲ (اردیبهشت ۱۳۳۱).
(۲۶) محمد معین، حافظ شیرین سخن، بهکوشش مهدخت معین، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۷) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، تذکره ریاضالعارفین، چاپ مهرعلی گرکانی، تهران (۱۳۴۴ ش).
(۲۸) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، مجمعالفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حافظ شیرازی»، شماره۵۷۰۴.