اشراف و انبیا (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اشراف و بزرگان در هر شهر و روستائی
سردمداران استهزا و
اذیت و مخالفت با رسالت
انبیا بوده اند.
اشراف و بزرگان هر قوم، سردمدار مخالفت با
انبیا ی آن قوم بودند:
«و کذلک جعلنا فی کل قریة اکابر مجرمیها لیمکروا فیها... • واذا جآءتهم ءایة قالوا لن نؤمن حتی نؤتی مثل مآ اوتی رسل الله الله اعلم حیث یجعل رسالته...» و همچنین در هر شهر و روستائی بزرگان گنهکاری قرار دادیم (افرادی که همه گونه قدرت در اختیارشان گذاردیم اما آنها از آن سوء
استفاده کرده و راه خطا پیش گرفتند) ... • و هنگامی که آیهای برای آنها بیاید میگویند ما هرگز
ایمان نمیآوریم مگر اینکه همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده است به ما هم داده شود، خداوند آگاهتر است که
رسالت خویش را کجا قرار دهد... .( درخواست نزول وحی و مقام رسالت از جانب
سردمداران مجرم میتواند از سر استهزا باشد.
)
کلمه (جعل) در جمله «جعلنا فى کل قریة اکابر مجرمیها » به همان معنایى است که (جعل) در جمله « و جعلنا له نورا »
به آن معنا است ، و چون در دومى به معناى
خلق است ناگزیر باید در اولى هم به معناى خلق باشد. و بنابراین ، معناى جمله اولى این مى شود که : ما در هر قریهاى بزرگترین مجرمین آن
قریه را براى این خلق کردیم که در آن قریه مکر کنند و غایت
خلقت بودن مکر در این آیه نظیر غایت بودن دخول در آتش است در آیه «و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس»
که معناى آن در چند جاى این کتاب گذشته و اگر اکابر مجرمین را
اختصاص به ذکر داد براى این است که بفهماند فریب هر فریبکارى به خودش برمى گردد، و معلوم است که
مکر کننده ها در هر قومى اکابر آن قومند، و اما اصاغر و کوچکترها که همان عامه مردمند در حقیقت
اتباع اکابرند، و از خود
اراده مستقلى ندارند.
و اما اینکه فرمود: «و ما یمکرون الا بانفسهم و ما یشعرون» جهتش این است که مکر به معناى عملى است که مکر شده آنرا به حال خود نافع بداند و حال آنکه مکر کننده آن عمل را به منظور
ضرر رسانیدن به او و خنثى کردن زحمات و
باطل ساختن غرضش انجام داده ، و از آنجا که خداوند سبحان غرضى از دعوت دینى خود نداشته از آن ، نفعى عاید او نمى شود، و منظورش همه منتفع شدن خود مردم است ، پس اگر کسى با خدا مکر کند و نگذارد که غرض از دعوتهاى دینى حاصل شود در حقیقت به خود ضرر زده نه به پروردگار خود.
نسبت اینگونه افعال به خداوند به خاطر آن است که او مسبب الاسباب و سرچشمه تمام قدرتها است و هر کس هر کاری انجام میدهد با استفاده از امکاناتی است که خداوند در
اختیار او قرار داده اگر چه جمعی از آن حسن استفاده و بعضی سوء
استفاده میکنند.
جمله لیمکروا (تا مکر و نیرنگ به کار زنند) به معنی سرانجام و
عاقبت کار آنها است نه
هدف از خلقت آنان یعنی سرانجام نافرمانی و
گناه فراوان این شد که رهزن راه حق شدند و بندگان خدا را از راه منحرف ساختند، زیرا مکر در اصل به معنی تابیدن و پیچیدن است سپس به هر کار انحرافی که توام با
اخفاء و پنهانکاری باشد گفته شده است . و در پایان آیه میگوید: آنها جز به خودشان نیرنگ نمیزنند ولی نمیفهمند و متوجه نیستند. چه نیرنگ و فریبی از این بالاتر که سرمایههای وجود خود اعم از فکر و هوش و
ابتکار و عمر و وقت و مال خویش را در مسیری به کار میگیرند که نه تنها سودی به حال آنها ندارد بلکه پشتشان را از بار مسئولیت و
گناه سنگین میسازد، در حالی که فکر میکنند به پیروزیهائی رسیدهاند!
ضمنا از این آیه به خوبی استفاده میشود که مفاسد و بدبختیهائی که دامن اجتماعات را میگیرد از بزرگترها و
سردمداران اقوام سرچشمه میگیرد و آنها هستند که با انواع
حیله و نیرنگها راه خدا را دگرگون ساخته و چهره
حق را بر مردم میپوشانند.
در این آیه اشارهای کوتاه و پر معنی به طرز
تفکر و ادعاهای مضحک این
سردمداران باطل و اکابر مجرمیها کرده میگوید: هنگامی که آیه ای از طرف خدا برای هدایت آنها فرستاده شد گفتند: ما هرگز ایمان نمیآوریم مگر اینکه به ما نیز همان مقامات و آیاتی که به فرستادگان خدا
اعطا شده است داده شود، مثل اینکه
احراز مقام رسالت و رهبری خلق به سن و مال است و یا به رقابتهای کودکانه قبایل، و خدا نیز موظف است که رعایت این رقابتهای مضحک و بی اساس را بکند و بر آن صحه بگذارد، رقابتهائی که از نهایت
انحطاط فکری و عدم درک مفهوم
نبوت و رهبری خلق سرچشمه میگیرد.
قرآن پاسخ روشنی به آنها میدهد و میگوید لازم نیست شما به خدا درس بدهید که چگونه پیامبران و رسولان خویش را
اعزام دارد و از میان چه افرادی
انتخاب کند! زیرا خداوند از همه بهتر میداند رسالت خود را در کجا قرار دهد.
مرادشان از اینکه گفتند: «نؤ تى مثل ما اوتى رسل الله» این بوده که ما ایمان نمى آوریم مگر وقتى که آنچه به فرستادگان خدا آمده براى ما نیز بیاید، و این خود یک نحو استهزا است ، زیرا بت پرستان
اصل رسالت را قبول نداشتند.
«وما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کـفرون• وقالوا نحن اکثر امولا واولـدا وما نحن بمعذبین» ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری انذار کننده نفرستادیم مگر اینکه مترفین آنها (همانها که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شدهاید کافر هستیم• و گفتند: اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد! .
«نذیر» به معنى
بیم دهنده ،
اشاره به پیامبران الهى است که مردم را از عذاب الهى در برابر کجرویها و بیدادگریها و
گناه و فساد بیم میدادند.
«مترفوها» جمع
مترف از ماده ترف (بر وزن طرف ) به معنى
تنعم است ، و مترف به کسى مى گویند که فزونى
نعمت و زندگى مرفه او را مست و مغرور و غافل کرده و به طغیان گرى واداشته است .
آرى معمولا کسانى که در صف اول مخالفین انبیاء بودند این گروه مترف طغیانگر غافل بودند که چون تعلیمات انبیاء را از یک سو مزاحم کامجوئى و هوسرانى خود میدیدند، و از سوى دیگر مدافع حقوق محرومانى که با
غصب حقوق آنها به این زندگى پر زرق و برق رسیده بودند، و از سوى سوم آنها همیشه براى پاسدارى مال و ثروتشان
قدرت حکومت را یدک میکشیدند، و پیامبران را در تمام این جهات در نقطه مقابل خود میدیدند، لذا فورا به
مبارزه برمى خاستند.
عجب اینکه آنها انگشت روى
حکم و تعلیم خاصى نمیگذاشتند، بلکه در بست میگفتند ما به تمام آنچه شما مبعوث شده اید کافریم و حتى یک گام هم با شما همراه نیستیم که این خود بهترین دلیل بر لجاجت و
عناد آنها در برابر حق بود.
زیاده روى در لذایذ کار
آدمی را به جایى مى کشاند که از پذیرفتن حق
استکبار ورزد، همچنان که آیه بعدى هم آن را
افاده مى کند خاصیت
اتراف ، و ترفه ، و غوطه ور شدن در نعمت هاى مادى همین است ، که
قلب آدمى بدان ها متعلق شود، و آنها را
عظیم بشمارد، و
سعادت خود را در داشتن آنها بداند، حالا چه اینکه موافق حق باشد، یا مخالف آن ، در نتیجه همواره به یاد
حیات ظاهرى دنیا بوده ، ماوراى آن را فراموش مى کند.
و لذا خداى سبحان از چنین افرادى حکایت مى کند که گفتند: «نحن اکثر اموالا و اولاد» ( ما اموال و اولاد بیشترى داریم) ، یعنى سعادتى نیست جز در همین ، همچنان که شقاوتى هم نیست جز در نداشتن آن ، «و ما نحن بمعذبین» و ما در
آخرت معذب نیستیم ، و این نفى عذابشان نیست مگر از
غفلت و بى خبرى از ماوراى بسیارى اموال و اولاد، وقتى سعادت و
فلاح تنها در داشتن مال و اولاد بیشترى بود، و بس ، معلوم است که عذابى هم نیست ، مگر در نداشتن آن ، و با داشتن آن عذابى نخواهد بود.
در اینجا وجه دیگرى نیز هست ، و آن این است که مشرکین از آن جا که برخوردار از مال و اولاد بودند، مغرور شدند، و پنداشتند که در درگاه خدا احترامى دارند، و این
کرامت و
حرمت را همیشه خواهند داشت ، و معناى کلامشان این است که : ما در درگاه خدا داراى کرامتیم ، شاهدش هم این است که این همه مال و اولادمان داده ، و ما همیشه این
کرامت را خواهیم داشت ، پس اگر هم عذابى باشد، ما معذب نخواهیم بود.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۵، ص۴۱، برگرفته از مقاله «اشراف و انبیا ».