• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اسم فعل

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



عنوان مورد بحث ترکیب اضافی و مشتمل بر دو لفظ " اسم " و " فعل " است.



"اسم فعل" در اصطلاح نحو ، اسمی را گویند که دلالت بر فعل معین داشته و بدون قبول علامت آن فعل و تأثیر از عوامل، متضمن معنا، زمان و عمل آن است.
[۱] حسن، عباس، ج۴، ص۱۳۸ – ۱۳۷، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
مانند: «هیهات»؛ در این مثال "هیهات" اسمی است که دلالت بر فعل ماضی "بَعُدَ" داشته و در رساندن معنا، عمل و زمان، جانشین آن شده است. (در فایده‌ی کاربرد "اسم فعل" در کلام می‌توان به "اختصار" و "مبالغه" اشاره کرد.)
[۲] صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۳، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
[۳] الجامی، عبدالرحمن بن أحمد، ج۲، ص۷۵، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.



منظور از " اسم " علامت، نشانه یا هیأتی است که دلالت بر شیء دیگری (مسمّا) داشته و آن را معین و از غیر آن متمایز می‌سازد؛ به عنوان مثال لفظ "بلبل" دلالت بر پرنده‌ی خاصّی داشته و آن را از سایر پرندگان متمایز می‌کند؛ از این رو می‌توان گفت: "البلبل اسمٌ لِلطائر الخاص".
با روشن شدن کاربرد لفظ "اسم" می‌توان گفت لفظ "هیهات" را از آن جهت "اسم فعل" نامیده‌اند که علامت، نشانه و یا هیأتی است که دلالت بر فعل معین (بَعُدَ) دارد؛ از این رو مقصود عالمان نحو از اسم فعل، "اسمٌ لِفعلٍ معینٍ" خواهد بود.
[۴] حسن، ج۴، ص۱۳۷،پ ۱، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.



در تبیین مبحث "اسم فعل" در میان عالمان نحو سه رویکرد مشاهده می‌شود؛ بعضی (همچون ابن حاجب در " الکافیة ") بعد از بیان باب "توابع"، در ضمن بحث از "اسم‌های مبنی" به بررسی "اسم فعل" در کنار سایر اسم‌های مبنی همچون "اسم اشاره"، " موصول " و " اسم صوت " پرداخته‌اند و در مقابل، بعضی دیگر
[۵] جمال الدین عبد الله بن هشام، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م.
"اسم فعل" را در ضمن اسم‌های عامل در کنار " مصدر " و " اسم فاعل " مورد بررسی قرار داده‌اند. در این میان بعضی
[۶] جمال الدین عبد الله بن هشام، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م.
از عالمان نحو بحث از اسم فعل را با عنوانی مستقل بعد از باب "توابع" در کنار باب "تحذیر" و "اغراء" آورده‌اند.


اسم فعل به دو اعتبار، اقسام متعددی دارد:

۴.۱ - به اعتبار نوع فعلی که دلالت بر آن دارد

الف). اسم فعل به اعتبار نوع فعلی که دلالت بر آن دارد، بر سه قسم است:
۱. اسم فعل امر
اسم فعل در این قسم که بیش‌تر اسم فعل‌ها را تشکیل می‌دهد، دلالت بر معنای فعل امر داشته و بر دو گونه است:
الف). سماعی؛ مانند: «آمین» به معنای "استجب".
ب). قیاسی؛ در این قسم اسم فعل بر وزن "فَعالِ" و مبنی بر کسر، واقع شده و از فعل ثلاثی متصرف تامّ به گونه‌ی قیاسی ساخته می‌شود؛
[۷] حسن، عباس، ج۴، ص۱۳۹، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
[۸] صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۳، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
مانند: «حَذارِ» به معنای "احْذَرْ".
۲. اسم فعل ماضی
اسم فعل در این قسم دلالت بر معنای فعل ماضی دارد؛ مانند: «هَیْهاتَ» به معنای "بَعُدَ".
۳. اسم فعل مضارع
اسم فعل در این قسم دلالت بر معنای فعل مضارع دارد؛ مانند: «اُفٍّ» به معنای "أَتَضَجَر".

۴.۲ - به اعتبار اصالت اسم فعل در دلالت بر فعل و عدم اصالت

ب). اسم فعل به اعتبار اصالت آن در دلالت بر فعل و عدم اصالت بر دو قسم است:
۱. مرتجل
در این قسم لفظ از ابتدا برای اسم فعل وضع شده و در غیر آن به کار نرفته است؛ مانند: «وَیْ» به معنای "أعْجَبُ".
۲. منقول
در این قسم لفظ از ابتدا برای معنایی غیر از اسم فعل وضع شده و سپس از آن معنا به اسم فعل نقل پیدا کرده است.
"اسم فعل منقول" با توجه به معنای قبل از نقل به اسم فعل، بر چهار گونه است:
الف. منقول از جار و مجرور ؛ مانند: «علیک» به معنایی "الزمْ".
ب. منقول از ظرف مکان؛ مانند: «وراءَکَ» به معنای "تأخّرْ".
ج. منقول از مصدری که فعلی از لفظ آن به کار رفته است؛ مانند: «رُوَیدَ» ("رُوَیْدَ" مصدر فعل رباعی "أرْوَدَ" است. اصل مصدر، "إرواد" بوده که بعد از تصغیر ترخیم ، به "رُوَیْدَ" تبدیل شده و بدون تنوین به اسم فعل نقل پیدا کرده است. "رُوَیْدَ" در کلام به دو صورت "مصدر" و "اسم فعل" به کار می‌رود.)
[۹] حسن، عباس، ج۴، ص۱۴۴، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
به معنای "تَمَهَّل".
د. منقول از مصدری که فعل از لفظ آن به کار نرفته بلکه از معنای آن، فعلی وجود دارد؛ مانند: «بَلْهَ» ("بَلْهَ" در اصل مصدر است به معنای "ترک" که از لفظ آن فعل به کار نرفته و بدون تنوین به اسم فعل نقل پیدا کرده است. "بَلْهَ" به دو صورت مصدر به معنای "ترک" و اسم فعل به معنای "اتْرُک" در کلام به کار می‌رود.)
[۱۰] حسن، عباس، ج۴، ص۱۴۵ – ۱۴۴، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
[۱۱] الخضری، محمد، ج۲، ص۶۸۴، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
[۱۲] الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۴۵، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
به معنای "اُتْرک".


الحاق تنوین تنکیر به "اسم فعل"، سماعی و بر سه گونه است:

۵.۱ - واجب

در مواردی، "اسم فعل" دائما با تنوین به کار می‌رود؛ از این رو الحاق تنوین به آن واجب است؛ مانند: «واهاً» به معنای "أعْجَبُ".

۵.۲ - ممتنع

در مواردی، اسم فعل دائما بدون تنوین به کار می‌رود؛ از این رو الحاق تنوین به آن ممتنع است؛ مانند: «آمین» به معنای "استجب".

۵.۳ - جایز

در مواردی، اسم فعل گاهی با تنوین و گاهی بدون تنوین به کار می‌رود؛ از این رو الحاق تنوین به آن جایز است.
اسم فعل در صورت الحاق تنوین، نکره و در صورت عدم الحاق آن، معرفه خواهد بود؛ (از آن‌جا که معرفه و نکره بودن در فعل راه ندارد، مراد از تعریف و تنکیر در اسم فعل، تعریف و تنکیر مصدری است که اسم، قبل از وقوع اسم فعل به معنای آن بوده است. از طرفی تعریف و تنکیر در مصدر به تعریف و تنکیر متعلق آن است.)
[۱۵] الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۵۱، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
مانند: «صَه» به معنای "اُسْکُتْ" که به دو صورت با تنوین (صَهٍ) و بدون تنوین (صَهْ) به کار می‌رود؛ در این مثال در کاربرد معرفه (صَهْ) غرض متکلّم طلب سکوت از کلام خاصّ و معین است و در کاربرد نکره (صَهٍ) غرض متکلم، طلب سکوت از هر کلامی است.
[۱۶] حسن، عباس، ج۴، ص۱۴۸، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.



ذکر این نکته قابل توجه است که الحاق تنوین به "اسم فعل" نشانه‌ی تنکیر است، امّا ترک تنوین در اسم فعل در صورتی نشانه‌ی معرفه بودن است که الحاق تنوین به اسم فعل ممکن باشد؛ از این رو ترک تنوین در "آمین" به معنای "استجب" که دائما بدون تنوین به کار می‌رود، نشانه‌ی معرفه بودن آن نیست.


الحاق "کاف" خطاب به "اسم فعل"، سماعی بوده و در صورت الحاق، کاف خطاب بر سه گونه است:

۷.۱ - اسم مجرور (ضمیر خطاب)

کاف خطاب در صورتی که به آنچه در اصل ظرف و یا حرف جرّ بوده، متّصل شود، اسم و مجرور واقع شده و دلالت بر جنس و تعداد مخاطب دارد (به عنوان مثال با توجه به مخاطب به صورت "علیکَ"، "علیکما"، "علیکُم"، "علیکِ" و "علیکُنَّ" به کار می‌رود.)
[۱۹] صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۴، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
مانند: «أمامَک» و «إلیک»؛ کاف خطاب در این دو مثال اسم و مجرور است که در مثال اول مجرور به اضافه‌ی ظرف (أمامَ (و در مثال دوم مجرور به حرف جرّ (إلی) واقع شده است.

۷.۲ - مردد بین حرف خطاب و اسم مجرور

در صورتی که "کاف" خطاب به اسمی متّصل شود که در کلام به دو صورت مصدر مضاف و اسم فعل به کار می‌رود، دو احتمالِ اسم مجرور و حرف خطاب در "کاف" خطاب وجود دارد؛
[۲۰] الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۴۶، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
مانند: «رُوَیْدَک زیداً»؛ در این مثال احتمال دارد "رُوَیْدَ" اسم فعل باشد که در این صورت "کاف" خطاب، حرف خواهد بود و احتمال دارد "رُوَیْدَ" مصدر مضاف به فاعل باشد که در این صورت کاف خطاب، اسم و مجرور به اضافه است.
[۲۱] الجامی، ج۲، ص۷۲،پ ۶، عبدالرحمن بن أحمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.


۷.۳ - حرف خطاب

"کاف" خطاب در غیر موارد یاد شده، حرف خطاب است؛ مانند: «هاکَ»؛ در این مثال "ها"، اسم فعل به معنای "خُذْ" و "کاف" حرف خطاب و به حسب مخاطب متصرف است. این اسم فعل با توجه به مخاطب به صورت "هاکَ"، "هاکِ"، "هاکُما"، "هاکُمْ" و "هاکُنَّ" به کار می‌رود و در مواردی حرف کاف تبدیل به همزه می‌شود؛ (که با توجه به مخاطب به صورت "هاءَ"، "هاءُما"، "هاءُم"، "هاءِ" و "هاءُنَّ" به کار می‌رود.)
[۲۲] صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۵، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
مانند: «فَیَقُولُ هاءُم اقْرَءُوا کتابِیَه». «فریاد می‌زند که، ای اهل معشر نامه‌ی مرا بگیرید و بخوانید»


۱. "اسم فعل" از اسم‌های مبنی به حساب آمده و محلی از اعراب ندارد. (علت بناء اسم فعل شباهت آن به مبنی الاصل همچون فعل امر و ماضی است و به این جهت حق اسم فعل این است که اعراب نداشته باشد.)
[۲۴] الجامی، ج۲، ص۷۲،پ ۲، عبدالرحمن بن أحمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.

۲. "اسم فعل" به همراه فاعلش به منزله‌ی جمله‌ ی فعلیه است و احکام مختص جمله‌ی فعلیه، شامل آن می‌شود.
[۲۵] حسن، عباس، ج۴، ص۱۵۳، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.

۳. "اسم فعلبه گونه‌ی فعلی که جانشین آن شده، عمل می‌کند؛
[۲۶] الخضری، محمد، ج۲، ص۶۸۴، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
از این رو همچون فعل ، اسم ظاهر و یا ضمیر مستتر را رفع داده و نسبت به مفعو ل، متعدی بنفسه و یا متعدی به حرف جرّ واقع می‌شود. ("حَیَّهَلْ" اسم فعلی است که در صورت نیابت از "إئت" متعدی بنفسه و در نیابت از "عَجِّل" متعدی به حرف جرّ "باء" و در نیابت از "أقبل" متعدی به حرف جر "علی" است.)
[۲۷] سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، ج۲، ص۴۶۳، البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر، ۱۴۱۷ هـق، چاپ اول.

۴. معمول "اسم فعل"، واجب است متأخر از آن باشد؛
[۲۸] الخضری، محمد، ج۲، ص۶۸۵، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
[۲۹] ابن هشام، جمال الدین عبد الله بن هشام، ج۱، ص۳۴۹، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م.
از این رو در مثال «دراکِ زیداً» تقدیم معمول (زیداً) بر اسم فعل (دَراکِ) جایز نیست. (ضعف اسم فعل در عمل به جهت عدم تصرف آن، سبب حکم به تأخیر معمول آن است.)
[۳۰] الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۵۰، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.

۵. "اسم فعل" در تمام صیغه‌ها به لفظ واحد به کار می‌رود؛ مانند کاربرد اسم فعل "صَهْ" به لفظ واحد در "صَهْ یا زید"، "صَهْ یا زیدان"، "صَهْ یا زیدون" و "صَهْ یا هند". (کاربرد اسم فعل به لفظ واحد در تمام صیغه‌ها، دلیل اختصار در کاربرد اسم فعل است.)
[۳۱] صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۳، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.



۱. آیه‌ی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ»، (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مراقب خود باشید)؛ در این آیه‌ ی شریفه "علیکم" اسم فعل امر به معنای "الزموا" و "انفسکُمْ" مفعولبه برای آن است.
[۳۳] درویش، محیی الدین، ج۳، ص۳۴، اعراب القرآن و بیانه، سوریه، دارالإرشاد، ۱۴۱۵ هـ ق، چاپ چهارم.

۲. حدیث «ثمّ إنّ أمَّ کلثومٍ أطْلَعَتْ رأسَها من المَحْمِلِ و قالتْ لهُمْ صَهْ یا أهلَ الکوفة تَقْتُلُنا رجالُکُمْ و تَبْکینا نساؤُکُمْ»، (سپس ام کلثوم سر از کجاوه بیرون آورد و فرمود ساکت باشید ای اهل کوفه مردان شما ما را به قتل می‌رسانند و زنان شما بر ما گریه می‌کنند)؛ در این حدیث شریف "صَهْ" اسم فعل امر به معنای "أسْکُتُوا" می‌باشد.


(۱) قرآن کریم.
(۲) حسن، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
(۳) صفائی بوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
(۴) الجامی، عبدالرحمن بن أحمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.
(۵) الخضری، محمد، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
(۶) الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
(۷) الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول.
(۸) سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر، ۱۴۱۷ هـق، چاپ اول.
(۹) ابن هشام، جمال الدین عبد الله بن هشام، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م.
(۱۰) درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، سوریه، دارالإرشاد، ۱۴۱۵ هـ ق، چاپ چهارم.
(۱۱) مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۴هـق، چاپ چهارم.


۱. حسن، عباس، ج۴، ص۱۳۸ – ۱۳۷، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
۲. صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۳، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
۳. الجامی، عبدالرحمن بن أحمد، ج۲، ص۷۵، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.
۴. حسن، ج۴، ص۱۳۷،پ ۱، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
۵. جمال الدین عبد الله بن هشام، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م.
۶. جمال الدین عبد الله بن هشام، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م.
۷. حسن، عباس، ج۴، ص۱۳۹، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
۸. صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۳، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
۹. حسن، عباس، ج۴، ص۱۴۴، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
۱۰. حسن، عباس، ج۴، ص۱۴۵ – ۱۴۴، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
۱۱. الخضری، محمد، ج۲، ص۶۸۴، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
۱۲. الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۴۵، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
۱۳. الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۷۳، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هش، چاپ اول.    
۱۴. الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۷۴، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هش، چاپ اول.    
۱۵. الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۵۱، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
۱۶. حسن، عباس، ج۴، ص۱۴۸، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
۱۷. الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۷۴، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هش، چاپ اول.    
۱۸. الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۷۳، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هش، چاپ اول.    
۱۹. صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۴، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
۲۰. الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۴۶، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
۲۱. الجامی، ج۲، ص۷۲،پ ۶، عبدالرحمن بن أحمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.
۲۲. صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۵، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
۲۳. حاقه/سوره۶۹، آیه۱۹.    
۲۴. الجامی، ج۲، ص۷۲،پ ۲، عبدالرحمن بن أحمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.
۲۵. حسن، عباس، ج۴، ص۱۵۳، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، ‌چاپ سوم.
۲۶. الخضری، محمد، ج۲، ص۶۸۴، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
۲۷. سیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، ج۲، ص۴۶۳، البهجة المرضیة فی شرح الألفیة، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر، ۱۴۱۷ هـق، چاپ اول.
۲۸. الخضری، محمد، ج۲، ص۶۸۵، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
۲۹. ابن هشام، جمال الدین عبد الله بن هشام، ج۱، ص۳۴۹، شرح قطر النّدی و بلّ الصّدی، بیروت، دارالفکر، ۲۰۰۷ م.
۳۰. الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۵۰، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
۳۱. صفائی بوشهری، غلامعلی، ج۱، ص۲۷۳، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ ش، چاپ اول.
۳۲. مائده/سوره۵، آیه۱۰۵.    
۳۳. درویش، محیی الدین، ج۳، ص۳۴، اعراب القرآن و بیانه، سوریه، دارالإرشاد، ۱۴۱۵ هـ ق، چاپ چهارم.
۳۴. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۵، ب ۳۹، ص ۱۱۵،بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۴هق، چاپ چهارم.    



سایت پژوهشکده باقرالعلوم    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب




جعبه ابزار