• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اسحاق‌ بن ابراهیم‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: اسحاق بن ابراهیم.

اسحاق برادرزاده طاهر بن حسین بود. به احتمال زیاد خانواده وی به همراه مامون به بغداد رفتند. اسحاق و برادرش محمد، موقعیت‌های مناسبی در بغداد به دست آوردند. اولین مسئولتی که برای وی در منابع ذکر شده است، جانشینی عبدالله بن طاهر در بغداد است.



شهر بغداد با لقب مدینه السلام اهمیت بسیاری در مناقشات سیاسی و نظامی جهان اسلام داشته است. نفوذ افراد خاندان طاهری در این شهر باز می‌گردد به حضور طاهر بن حسین در بغداد در زمان مامون، از همان زمان به بعد مناصب سیاسی و نظامی زیادی در این شهر و اطراف آن به عهده خاندان طاهری بود. بدین سبب، سقوط حکومت قدرتمند طاهریان در خراسان با کنار رفتن کامل این خاندان از صحنه قدرت سیاسی همراه نبود، زیرا خویشاوندان آنان و فرزندان عبدالله بن طاهر موفق شده بودند برای نیم قرن دیگر مناصب مهم و اداره امور شهر بغداد را بر عهده بگیرند. اختیاراتی که مامون از همان بدو ورود به بغداد در سال ۲۰۵ (ه. ق) بر عهده طاهر بن حسین گذاشته بود، نسل اندر نسل در اختیار فرزندان او قرار گرفته بود و موجب نفوذ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن‌ها در طی قرن سوم هجری شده بود. چندین تن از افراد این خاندان توانستند نقش و تاثیر مهم در اداره امور خلافت عباسی در طی این سال‌ها داشته باشند، که در ادامه به بررسی آن‌ها پرداخته خواهد شد.


اسحاق برادرزاده طاهر بن حسین بود. به احتمال زیاد خانواده وی به همراه مامون به بغداد رفتند. اسحاق و برادرش محمد، موقعیت‌های مناسبی در بغداد به دست آوردند. اولین مسئولتی که برای وی در منابع ذکر شده است، جانشینی عبدالله بن طاهر در بغداد است. چون طاهر عازم خراسان شد و در منصب حکومت آن سامان نشست، تمامی اختیارات خویش را به عبدالله واگذار کرد. لذا عبدالله نیز مدت چندانی در بغداد نماند و به دیگر مناطق سرزمین‌های اسلامی جهت نبرد با خوارج رفت، وی نیز تمامی مناصبش را به پسر عمش، اسحاق بن ابراهیم سپرد.
[۱] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۴۸۱.
از جمله این مسئولیت‌ها ریاست شرطه بغداد و اداره امور خراج نواحی سواد بود.
[۳] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۳۰۵.
البته در این میان و بعد از سالها عبدالله برای مدتی به بغداد رجعت نموده و خود این مسئولیت‌ها را بر عهده گرفت. همچنین هنگامی که بعد از مدت کوتاهی عبدالله مجددا برای نبرد با بابک از بغداد خارج گشت و پس از آن نیز حکم ولایت خراسان را از خلیفه دریافت نمود، این ابراهیم بن اسحاق بود که تمامی پست‌های دولتی عبدالله را بر عهده گرفت.


اسحاق از چنان شخصیت و جایگاهی برخودار بود که علاوه بر این که هیچ گاه مورد غضب خلفای عباسی قرار نگرفت، حتی همواره مورد وثوق و اطمنیان خلفای بغداد از جمله مامون، معتصم، واثق و متوکل قرار داشت و با اقتدار تمام به وظیفه خویش عمل می‌نمود. حتی در دوران خلافت مامون و در هنگام خروج وی برای جنگ با اهل روم، اسحاق از سوی مامون به عنوان جانشین معرفی شد و اداره شهر در غیاب خلیفه به وی سپرده شد و فراتر از آن حکومت سواد و حلوان هم به دایره اختیارات وی افزوده گردید.
[۴] ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۳۹۶.
مامون همچنین همواره در این مدت غیبت از مرکز حکومت به طور مداوم با اسحاق بن ابراهیم مرتبط بوده است و فرامین ضروری را صادر و منتقل می‌کرده است به طوری که در منابع اشاره گردیده است که بنا به دستور مامون اسحاق ماموریت یافت سپاهیان را ملزم به گفتن تکبیر در هنگام نماز کند.
[۵] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۴۹.



همچنین در جریان الزام مردم از طرف حکومت، به داشتن عقیده به خلق قرآن (این سال‌ها به ایام محنت مشهور گشت)، اسحاق بن براهیم از مامون دستوری اکید دریافت کرد که وی را مکلف می‌کرد تمامی قضات، محدثین و فقها را در مورد اعتقاد یا عدم اعتقاد به این نظریه (خلق قرآن) آزمایش نماید.
[۶] ابن العبری، ابوالفرج، تاریخ مختصر الدول، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش، ص۱۸۶.
در تاریخ طبری قسمتی از متن نامه چنین آورده شده است: «پس این نامه امیرمؤمنان را که به تو می‌نویسد بر جعفر بن عیسی و عبدالرحمان ابن اسحاق قاضی بخوان و رای آن‌ها را درباره قرآن کشف کن و بگویشان که امیرمؤمنان در چیزی از امور مسلمانان کمک نمی‌گیرد؛ مگر از آن کس که به اخلاص و توحید وی اعتماد داشته باشد و هر که مقر نباشد که قرآن مخلوق می‌باشد، از توحید بری است. اگر در این باب به گفتار امیرمؤمنان قائل شدند به آن‌ها بگوی تا کسانی را که در مجلس شان برای شهادت درباره حق‌ها حاضر می‌شوند امتحان کنند و گفتارشان را درباره قرآن کشف کنند، هر کس از آن‌ها که نگفت قرآن مخلوق است شهادت وی را باطل شمارند و حکمی را به گفته او فیصل ندهند، اگر چه امانت و استقامت وی معلوم باشد. درباره آن‌ها مراقبتی کن که خدای، بصیرت بصیر را بدان بیفزاید و مشکوک الحال را از بی اعتنایی بدین خویش باز دارد و آن چه را که در این باب می‌کنی به امیر مؤمنان بنویس. ان شاء الله.»
[۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۳۴.
[۸] طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۵۸.



بعد از آن و طی نامه‌ای دیگر اسحاق را دستور داد تا چند تن از فقها و محدثان را پیش وی به رقه بفرستد، و باز وی را مامور کرد که اگر کسی به خلق قرآن معتقد نبود او را به پیشگاه وی بفرستد و اسحاق نیز احمد بن حنبل را به همین دلیل نزد مامون فرستاد.
[۹] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۵۳ - ۵۴.



طبری شرح برخی از مناظرات اسحاق بن ابراهیم با این افراد را چنین آورده است: «اسحاق بن ابراهیم به این منظور جمعی از فقیهان و قاضیان و محدثان را احضار کرد. اسحاق به بشر بن ولید گفت: «درباره قرآن چه می‌گویی؟» گفت: «گفتار خویش را بارها معلوم امیرمؤمنان داشته‌ام.» گفت: «چنان که می‌بینی نامه امیرمؤمنان تازه آمده.» گفت: «می‌گویم: قرآن کلام خداست.» گفت: «ترا از این نپرسیدم، آیا مخلوق هست؟» گفت: «خدا خالق همه چیز است.» گفت: «قرآن چیز نیست.» گفت: «قرآن چیز است.» گفت: «پس مخلوق است؟» گفت: «خالق نیست.» گفت: «ترا از این نمی‌پرسم، آیا مخلوق هست؟» گفت: «جز آن چه به تو گفتم نمی‌دانم با امیرمؤمنان قرار کرده‌ام که درباره آن سخن نکنم. سپس به علی بن ابی مقاتل گفت: «ای علی چه می‌گویی؟» گفت: «سخنی را که در این باب با امیرمؤمنان گفته‌ام بارها شنیده‌ای و جز آن چه از من شنیده‌ای سخنی ندارم.» گوید: پس او را با رقعه امتحان کرد که به مضمون آن مقر شد، آن گاه بدو گفت: «قرآن مخلوق هست؟» گفت: «قرآن کلام خداست.» گفت: «ترا از آن نپرسیدم.» گفت: «قرآن کلام خداست و اگر امیرمؤمنان ما را به چیزی فرمان دهد شنواییم و مطیع.» به دبیر گفت: «گفتار وی را بنویس.»
[۱۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۵۹ - ۵۷۶۰.



همچنین نقل است که ابومسهر از فقیهان و بزرگان دمشق را از دمشق پیش مامون که در رقه بود گسیل داشتند. مامون درباره قدیم یا حادث بودن قرآن از او پرسید، ابومسهر گفت کلام خداوند است و از این که بگوید حادث و مخلوق است خودداری کرد، مامون شمشیر و نطع خواست که گردنش زده شود، ابومسهر همین که چنان دید گفت قرآن مخلوق است. مامون او را از کشته شدن معاف ساخت و به او گفت اگر پیش از شمشیر خواستن این سخن را گفته بودی از تو می‌پذیرفتم و تو را به سرزمین خودت و پیش خانواده ات می‌فرستادم، ولی اینک می‌روی و می‌گویی من از بیم کشته شدن آن سخن را گفتم. مامون گفت او را به بغداد بفرستید و در زندان نگه داشته تا همان جا بمیرد. او را در ماه ربیع الآخر سال دویست و هیجده از رقه به بغداد گسیل داشتند و پیش از اسحاق بن ابراهیم زندانی شد. او اندک زمانی زندانی بود و به روز نخست ماه رجب همان سال در زندان در گذشت. چون جنازه اش را برای خاک سپاری بیرون آوردند گروه بسیاری از مردم بغداد در تشییع جنازه اش شرکت کردند.
[۱۱] واقدی، محمد بن سعد کاتب (۲۳۰م)، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۷، ص۴۸۱.



مامون قبل از مرگش یک نسخه از وصیتنامه اش را برای اسحاق بن ابراهیم فرستاد
[۱۲] طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۶۹.
و دلیل آن نیز آماده سازی مقدمات حکومت معتصم در بغداد از جانب اسحاق بود و مامون حتی سفارش اسحاق را نیز به معتصم نموده بود.
[۱۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۷۴.



بسیاری از مردم کوهستان (زاگرس و کرمانشاهان) و همدان و و اصفهان و ماسبذان و بلاد دیگر دین خرم دینان را پذیرفتند (تابع بابک شدند) همه جمع شدند و در لشگرگاه همدان لشگر زدند. اسحاق ابن ابراهیم در سال ۲۱۸ (ه. ق) برای جنگ با آن‌ها به همدان اعزام شد و موفق به شکست آنان گردید،
[۱۴] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۷، ص۷۴.
و تعداد بسیار زیادی از آنان را به قتل رساند حتی نقل شده است که اسحاق بن ابراهیم غیر از زن و کودکان و فقط از مردان، نزدیک به یک صد هزار نفر از آنان را از دم تیغ گذرانده است.
[۱۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۸۰۱.

در مدتی که اسحاق سرگرم نبرد با خرم دینان بود برادرش طاهر بن ابراهیم، ریاست شرطه بغداد را به عهده گرفته بود.
[۱۶] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۴۹۶.
دایره اختیارات و مسئولیت‌های اسحاق بن ابراهیم به همین جا ختم نشد بلکه با تاسیس شهر سامرا و رفتن معتصم و سپاهیان حکومتی به آن شهر، تمامی امور مربوط به اداره بغداد به اسحاق بن ابراهیم سپرده شد.


معتصم پس از آن که موفق به دستگیری بابک و برادرش عبدالله شد، عبدالله را به بغداد و نزد اسحاق بن ابراهیم فرستاد تا ضمن قطع کردن دست و پا، او را به دار بیاویزد.
[۱۷] مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۷۱.
به سبب همین اجرای دقیق فرمان‌های خلیفه، اسحاق بن ابراهیم به صورت یکی از مشاوران خاص و مورد وثوق معتصم در آمده بود. به همین دلیل وی یکی از معدود افراد مدعو از طرف خلیفه بود که برای جلسه محاکمه افشین فراخوانده شده بودند.
[۱۸] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۱۵۴.

حتی ابن خلدون اشاره دارد که اسحاق بن ابراهیم در شهر سامره نیز که فاصله زیادی با بغداد دارد نیز مسئولیت معونه را بر عهده داشته است و البته در این امر با غلامی ترک به نام ایتاخ که بعدا مقامی والا یافت، همکاری داشته است.
[۱۹] ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۴۲۶.



ایتاخ که به برکت سیاست‌های جدید حکومت عباسی توانسته بود برای خود مناصب مهمی تدارک ببیند به نحوی بر امور مسلط شده بود که حتی خلیفه را جرات درشتی با او نبود نقل است که یک شب با متوکل شراب می‌خورد. متوکل با او عربده کرد. ایتاخ آهنگ کشتن خلیفه نمود. فردای آن روز متوکل از او پوزش خواست، و کسانی را واداشت تا او را به حج ترغیب کنند. پس ایتاخ از متوکل اذن خواست که به حج رود. متوکل اجازه داد، و بر او خلعت پوشید و او را فرمان داد به این صورت که بر هر شهری که می‌گذرد امیر باشد.
ایتاخ در ماه ذو القعده سال ۲۳۴ یا ۲۳۳، به حج رفت، و سپاهی همراه را با خود به همراه برد. چون او رفت، متوکل وصیف خادم را به مقام حاجبی درگاه ارتقاء داد. چون ایتاخ از حج برگشت، متوکل برای او هدایای گران بها فرستاد و مهربانی‌های زیادی نسبت به وی نشان داد. ولی در عین حال به اسحاق بن ابراهیم بن مصعب نوشت، که او را حبس کند. چون ایتاخ نزدیک بغداد شد، اسحاق به او نوشت که متوکل فرمان داده که به بغداد درآید، تا بنی هاشم و دیگر مردم از او دیدار کنند، و در خانه خزیمة بن خازم مستقر گشت و به مردم بر حسب مقام و طبقاتشان، جوایزی اهدا نماید. او نیز چنین کرد. اسحاق بر در بایستاد، و اصحابش را از ورود به خانه منع نمود و کسانی را بر درها به نگهبانی گماشت. سپس پسران او، منصور و مظفر را نیز دستگیر نمود و نیز کاتبان او وهب و قدامة بن زیاد را، و در واقع او را حبس خانگی نمود.
ایتاخ نزد اسحاق بن ابراهیم کسانی فرستاد که توصیه کنند با پسرانش مدارا ورزد. او نیز با پسران وی با مدارا رفتار نمود. ایتاخ هم چنان در زندان بود، تا درگذشت. گفته شده است که آب را به رویش بستند، تا از تشنگی هلاک شد. پسرانش هم، هم چنان در زندان بماندند تا منتصر به خلافت رسید و آن دو را آزاد نمود.
[۲۰] ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۴۲۶.



مازیار بعد از جنگیدن با عبدالله بن طاهر توسط وی شکست خورده و اسیر شد عبدالله به او وعده داد که اگر نامه‌های افشین را به وی بنماید از امیرمؤمنان می‌خواهد که از او در گذرد. عبدالله به او گفت که می‌داند که نامه‌ها نزد اوست.
مازیار به این اقرار امر کرد، نامه‌ها را یافتند که چندین نامه بود. عبدالله بن طاهر نامه‌ها را گرفت و با مازیار نزد اسحاق بن ابراهیم فرستاد و دستور داد که نه نامه‌ها و نه مازیار را از دست ندهد، مگر به دست امیرمؤمنان که درباره نامه‌ها و مازیار حیله نکنند. اسحاق چنین کرد و آن را با دست خویش به دست خلیفه رسانید.
[۲۱] . طبری، پیشین، ج۱۳، ص۵۹۱۷.



حمایت خلفای عباسی از اسحاق بن ابراهیم به اندازه‌ای بود که بعد از درگذشت عبدالله بن طاهر گویا خلیفه واثق اهتمام زیادی داشته است که وی را به عنوان حاکم خراسان برگزیند.
[۲۲] شابشتی، الدیارات، بغداد، مکتبه المثنی، ۱۳۸۶ق، ص۱۴۱.
خلفای بعدی نیز رابطه‌ای دوستانه با اسحاق برقرار نمودند و همیشه از راهنمایی‌های وی بهره مند می‌شدند برای مثال متوکل که از ایتاخ امیرالامراء خویش عصبانی بود با هدایت اسحاق بن ابراهیم وی را در بغداد زندانی کرد.
[۲۳] طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۴، ص۶۰۱۴ - ۶۰۱۵.



در ایام معتضد، پسران موسی بن شاکر بسیار پیشرفت کردند. آنان سه تن بودند: محمد و احمد و حسن. موسی بن شاکر از یاران نزدیک مامون بود. موسی خود از اهل علم نبود. در اوایل جوانی دزدی راهزن بود که بعدها توبه کرد و پس از آن از دنیا رفت و این سه پسر را که همه خردسال بودند بر جای نهاد. مامون آنان را به اسحاق بن ابراهیم المصعبی سپرد. او نیز ایشان را با یحیی بن ابی منصور در بیت الحکمه نهاد. بنو موسی از نظر مالی بسیار فقیر و ژنده پوش بودند. البته این امر در مورد همه اصحاب مامون تقریبا مساوی بود. پسران موسی در علوم سرآمد شدند. بزرگترین ایشان ابوجعفر محمد بود که از هندسه و نجوم بهره‌ای وافر داشت سپس به خدمت درآمد و از سرداران نامی شد تا هنگامی که ترکان بر آن دولت غلبه یافتند. احمد در علم به پایه محمد نمی‌رسید؛ ولی در علم الحیل(مکانیک) استادی بنام بود و در آن صناعت برای او چیزهایی کشف شد که برای دیگران کشف نشده بود. حسن، برادر کوچکتر، در هندسه یکتا بود و در آن علم، مهارتی عجیب داشت، که هیچ کس به پایه او نمی‌رسید. او هر چه آموخت همه را با تلاش خود به دست آورد و از کتب هندسه جز شش مقاله از کتاب اقلیدس در اصول هندسه نخوانده بود و این کمتر از نصف کتاب است. ولی حافظه‌ای عجیب و تخیلی نیرومند داشته است.
[۲۴] ابن العبری، مختصر تاریخ مختصر الدول، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش، ص۲۱۱.



اسحاق بن ابراهیم که پیشتر نیز مورد سوء قصد قرار گرفته بود و زخمی شده؛ اما جان سالم به در برده بود،
[۲۵] طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۸۸۹.
عاقبت وی که بسیار مورد توجه خلفای عباسی و هم چنین حکام طاهری قرار داشت در ذی الحجه سال ۲۶۵ هجری از دنیا رفت.
[۲۶] ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۷، ص۲۱۹.
متوکل در زمان بیماری او، فرزند خود را به همراه هیاتی عالی رتبه برای عیادت وی فرستاد،
[۲۷] . ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۲۱۹.
و به همین خاطر خلیفه متوکل تمام مسئولیت‌های اسحاق را و هم چنین اضافه بر آن از توابع و فارس را بر عهده فرزند اسحاق، محمد بن اسحاق قرار داد.
[۲۸] یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۵۱۶.



در مورد به حکومت رسیدن محمد فرزند اسحاق بن ابراهیم، بین خاندان طاهری اختلاف نظرات فراوانی وجود داشت و مخصوصا یکی از سرداران بزرگ خاندان طاهری به نام ابراهیم بن حسین بن مصعب که از جانب معتصم حکومت فارس را بر عهده داشت.
[۲۹] ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۴۳۲.
با این انتصاب مخالفت ورزید و سخت مکدر شد.
[۳۰] طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۴، ص۶۰۳۴.
به همین سبب محمد بن اسحاق از خلیفه در مورد سرزمین فارس و هم چنین عمویش از جانب خلیفه دستور تام گرفت که به اختیار خویش عمل نماید؛ او نیز به همین دلیل عموزاده خویش حسین بن اسماعیل بن مصعب را به حکومت فارس فرستاده و خواست تا محمد بن ابراهیم را به قتل برساند.
[۳۱] ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۴۲۸.

پس از درگذشت محمد بن اسحاق که بعد از پدرش بسیار کوتاه (یک سال) زنده ماند، برادرش عبدالله بن اسحاق به مناصب خانوادگی رسید؛ اما همچنان کمبود یک مهره مهم در این مناصب به چشم می‌خورد به همین دلیل طاهر بن عبدالله حاکم خراسان و بزرگ طاهریان در این زمان، برادرش محمد بن عبدالله بن طاهر را روانه بغداد نمود تا به وضعیت آن شهر سر و سامان بدهد.


۱. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۴۸۱.
۲. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۴۹۴.    
۳. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۳۰۵.
۴. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۳۹۶.
۵. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۴۹.
۶. ابن العبری، ابوالفرج، تاریخ مختصر الدول، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش، ص۱۸۶.
۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۳۴.
۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۵۸.
۹. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۵۳ - ۵۴.
۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۵۹ - ۵۷۶۰.
۱۱. واقدی، محمد بن سعد کاتب (۲۳۰م)، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۷، ص۴۸۱.
۱۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۶۹.
۱۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۷۷۴.
۱۴. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۷، ص۷۴.
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۸۰۱.
۱۶. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۴۹۶.
۱۷. مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش، ج۲، ص۴۷۱.
۱۸. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۱۵۴.
۱۹. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۴۲۶.
۲۰. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۴۲۶.
۲۱. . طبری، پیشین، ج۱۳، ص۵۹۱۷.
۲۲. شابشتی، الدیارات، بغداد، مکتبه المثنی، ۱۳۸۶ق، ص۱۴۱.
۲۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۴، ص۶۰۱۴ - ۶۰۱۵.
۲۴. ابن العبری، مختصر تاریخ مختصر الدول، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۷ش، ص۲۱۱.
۲۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۳، ص۵۸۸۹.
۲۶. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۷، ص۲۱۹.
۲۷. . ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، موسسه مطبوعات علمی، ج۱۱، ص۲۱۹.
۲۸. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۲، ص۵۱۶.
۲۹. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۴۳۲.
۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ امم و الملوک، بیروت، دارالتراث، ترجمه، ۱۳۸۷ق، ج۱۴، ص۶۰۳۴.
۳۱. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات فرهنگی، ج۲، ص۴۲۸.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اسحاق بن ابراهیم»،تاریخ بازیابی۹۵/۱/۳۱.    






جعبه ابزار