استعاره
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِستعاره اصطلاحی در
علم بیان به معنای نوعی
مجاز لغوی با
علاقه مشابهت است. استعاره از نخستین مسائل علوم
بلاغی است که مورد توجّه مفسّران قرار گرفت و نخست از دامن مباحث مربوط به دفع
شبهات از
قرآن و
اعجاز قرآن برخاست.
استعاره از ریشه «ع-و-ر» گرفته شده و به معنای
عاریه خواستن و عاریه گرفتن است.
این واژه، از اصطلاحات علم بیان است. استعاره، در لغت به معنای "عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر است.
در تعریف استعاره گفتهاند: کاربرد لفظ در معنای غیرحقیقی آن همراه با
علاقه تشابه میان معنای حقیقی و مجازی و قرینهای که مانع از
اراده معنای حقیقی میشود.
در حقیقت، استعاره نوعی
مجاز لغوی است که
علاقه آن
مشابهت باشد و گاه از آن به «مجاز استعاری» تعبیر میکنند،
در برابر
مجاز مرسل، و آن مجازی است که
علاقه آن غیر
مشابهت باشد؛ برای مثال، کسی که
انسان شجاعی را در
مدرسه دیده است و میگوید: «رأیت اسداً فیالمدرسه» لفظ «اسد» را که نام
شیر است به معنای
مرد شجاع بهکار برده است و رابطه میان معنای حقیقی (شیر) و معنای مجازی (انسان شجاع)
شباهت است. گوینده، آن مرد شجاع را در ذهن خود به شیر
تشبیه، آنگاه نام شیر را بهصورت استعاره بر او
اطلاق کرده است، از اینرو استعاره را
تشبیه مختصر نیز نامیدهاند؛ یعنی
تشبیهی که یکی از دو رکن (
مشبّه یا
مشبّهٌبه) حذف شده باشد.
این تعریف از استعاره از زمان
عبدالقاهر جرجانی رایج و ازسوی دانشمندان پس از وی، حدود آن بهطور روشن و مشخّص بیان شده است.
بعضی دیگر استعاره را اینگونه تعریف کردهاند: در اصطلاح
ادبیات فارسی بکار بردن واژهای است به جای واژه دیگر با
علاقه شباهت، با وجود قرینه. استعاره در واقع
تشبیهی موجز و فشرده است؛ که تنها "
مشبه به" آن باقی مانده باشد. علاوه بر آن
شاعر در
تشبیه، ادعای همانندی دو پدیده را دارد؛ اما در استعاره ادعای یکسانی آن دو را. این دو ویژگی، استعاره را هنریتر و خیالانگیزتر از
تشبیه میکند. همچنین استعاره نوعی مجاز است؛ با این تفاوت که اگر
علاقه (ارتباط بین معنای حقیقی و مجازی) از نوع
مشابهت باشد، استعاره است و اگر
علاقه،
مشابهت نباشد، مَجاز است.
هر استعاره سه
رکن دارد:
مستعارٌمنه (همان
مشبّهٌبه در
تشبیه)،
مستعارٌله (
مشبّه)،
مستعار (لفظی که
عاریه گرفته شده) و نیز
جامع (
وجه شبه).
۱) مستعارمنه (
مشبه به): معنای اولیه و ظاهری.
۲) مستعارله (
مشبه): معنای باطنی و مورد نظر شاعر.
۳) جامع (وجه
شبه): ارتباط میان واژه اولیه و واژه مورد نظر.
۴) مستعار: لفظی که در آن استعاره شده است.
مثلاً در این بیت:
ای که بر مه کشی از عنبر سارا •••• چوگان مضطرب حال مگردان! من سرگردان را
در این بیت، مه "مستعارمنه" است. روی یار که به ماه
تشبیه شده "مستعارله" است. "جامع" زیبایی و درخشندگی است؛ که باعث
تشبیه روی دلدار به ماه شده است و لفظ "مه" مستعار است.
برای
استعاره، تقسیماتی بیان شده که حاصل هر یک، وجود اقسام متنوّعی برای آن است.
استعاره به لحاظ اینکه در آن،
مشبّه یا
مشبّهٌبه حذف شده باشد، دو قسم است:
استعاره مصرحه یا تصریحیه، آن است که
مشبّه حذف و
مشبه به ذکر شده باشد؛ مانند
آیه شریفه «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم» که در آن،
ایمان که
مشبّه است، حذف، و
صراط مستقیم که
مشبّهٌ به است ذکر شده است. وجه
شبه (جامع) در آن دو «رساندن به مقصد» است.
بنابراین اگر از کل
تشبیه فقط "
مشبهبه" بماند استعاره را مصرحه یا آشکار میگویند؛ که خود بر چندین قسم است:
۱) استعاره مصرحه مجرده:
مشبهبه + صفات یا اجزاء
مشبه (یعنی در کلام
مشبهبه با ملائمات
مشبه همراه است).
۲) استعاره مصرحه مطلقه:
مشبهبه+ صفات یا اجزاء
مشبه و
مشبهبه (یعنی
مشبهبه را ذکر کنیم و با ان هم از ملائمات
مشبهبه و هم از ملائمات
مشبه چیزی بیاوریم).
۳) استعاره مصرحه مرشحه:
مشبهبه + صفات یا اجزاء همان
مشبهبه (یعنی
مشبهبه را همراه با یکی از ملائمات خود آن
مشبهبه ذکر کنیم).
از لعل تو گریابم انگشتری زنهار •••• صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد (
حافظ)
لعل، استعاره آشکار از لب سرخ یار است، زیرا حافظ به قرینه از آن زنهار خواسته.
۴) استعاره اصلیه: هر گاه اسم یا گروه اسمی، استعاره واقع شوند، استعاره را اصلیه میگویند:
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز •••• کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
"گل خوش نسیم" استعاره از معشوق و بلبل استعاره از عاشق است.
۵) استعاره تبعیه: اگر صفت و فعل استعاره شوند، استعاره را تبعیه گویند.
تا بماند جانت خندان تا ابد •••• همچو جان پاک احمد بااحد (
مولوی)
در این بیت "خندان" که صفت است، استعاره از شادابی و با طراوت بودن است.
۶) استعاره آشنا و شگفت: در این استعاره به راحتی میتوان به جامع (وجه
شبه) پیبرد.
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت •••• آه از آن مست که بر مردم هشیار چه کرد
دراین بیت، نرگس استعارهای آشکار از چشم است.
۷) استعاره دور و شگفت: استعارهای است که جامع دیریاب باشد:
دل به میدربند تا مردانه وار •••• گردن سالوس و تقوا بشکنیم (
حافظ)
شاعر در عالم خیال سالوس و تقوا را به صورت انسان یا حیوان مجسم کرده است.
۸) استعاره وفاقیه: استعارهای که گرد آوردن و جمع بین
مشبه و
مشبهبه در آن ممکن باشد:
"مرده را اگر بیاموزی و راه بنمایی زنده خواهد شد".
۹) استعاره عنادیه: عکس وفاقیه است، یعنی آوردن
مشبه و
مشبهبه بصورت یکجا ممکن نباشد:
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق •••• هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
در این بیت، استعاره عنادیه روی داده است؛ زیرا تبریک به مناسبت آمدن غم، که هر دو در یکجا نمیگنجد.
استعاره بالکنایه آن است که در جمله فقط
مشبّه ذکر شده باشد؛ ولی
مشبّهٌبه بالکنایه مورد اشاره قرار گرفته باشد؛ مانند این
مصرع از
شعر: «و إذا المنیة أنشبت أظفارَها = و هرگاه
مرگ چنگالهای خود را فرو کند». در این مصرع، شاعر مرگ را به
حیوان درندهای چنگالدار
تشبیه کرده. سپس
مشبّهٌ به (حیوان درنده) را حذف کرده و چنگال را که یکی از لوازم آن است، آورده تا قرینهای برای آن
تشبیه مضمَر در ذهن باشد. هر قرینه استعاره مکنیّه، خود استعاره تخییلیّه نامیده میشود،
زیرا لازم یا قرینه
مشبّهٌبه (در مثال پیشین واژه اظفار) همواره استعاره برای یک امر
خیالی (
چنگال مرگ) است.
از نظر دانشمندان متقدّم
علوم بلاغت (پیش از
سکّاکی)، استعاره مکنیّه در حقیقت عملیّات ذهنی است و در کلام گوینده فقط قرینهای دال بر آن استعاره و به عبارت دقیقتر
تشبیه ذهنی وجود دارد؛
برای مثال در
آیه شریفه «اَلَّذینَ یَنقُضونَ عَهدَ اللّهِ مِن بَعدِ میثقِهِ»
ابتدا
عهد به چیزی مانند
ریسمان تشبیه شده، آنگاه نام ریسمان برای عهد عاریه گرفته شده است. سپس
مشبّهٌبه (ریسمان) حذف و یکی از لوازم آنکه
نقض (بازکردن) است، بهصورت قرینه در جمله آورده شده است، تا اشارهای به آن
تشبیه ذهنی باشد. دلیل وجود چنین استعارهای نیز اسناد نقض به عهد است که امری معنوی و غیرقابل باز کردن به شمارمیرود.
سکّاکی، گویا با مشاهده اینکه در استعاره مکنیّه، لفظی بهصورت عاریه و استعاره آورده نشده، تحلیل دیگری از استعاره مکنیّه ارائه داد که براساس آن، لفظ
مشبّه برای
مشبّهٌبه استعاره آورده میشود. وی معتقد شد در این نوع استعاره، متکلّم ادّعا میکند که
مشبّه یکی از افراد و مصادیق
مشبّهٌبه است، آنگاه با حذف
مشبّهٌبه، نام
مشبّه را برای آن استعاره میآورد.
بنابراین، به نظر سکّاکی، در آیه پیشین گوینده ابتدا ادّعا کرده که عهد و پیمان، از مصادیق ریسمان است. سپس نام عهد را برای آن ریسمان ادّعایی و نه حقیقی استعاره آورده و «ینقضون» را دلیل آن ادّعا و قرینه استعاره قرار داده است؛ امّا این تحلیل از استعاره مکنیّه مقبول دانشمندان پس از سکّاکی قرار نگرفت.
خطیب قزوینی که شارح آرای سکّاکی است، با ردّ نظر وی و با ریزبینی از استعاره مکنیّه به «
تشبیه مُضَمر در نفس» تعبیر کرد که باتسامح، به آن استعاره گفته میشود و بدینگونه، به اصلاح نظر دانشمندان متقدّم پرداخت.
نظریّه دیگری نیز از
عصامالدین مطرح شد که استعاره مکنیّه را استعارهای مقلوب معرّفی کرد که بر
تشبیه مقلوب مبتنی است؛ یعنی همانگونه که در
تشبیه مقلوب، جای
مشبهّ و
مشبّهٌبه عوض میشود، در این استعاره نیز مستعارٌله و مستعارٌمنه جای خود را به دیگری داده است؛ امّا سستی این
نظریّه، سبب ردّ آن از سوی اهل
بلاغت شده است.
تقسیم دیگر برای استعاره بر محور لفظ
مستعار صورت گرفته است. بر اساس این تقسیم، چنانچه لفظ مستعار
اسم جنس جامد باشد، استعاره اصلیّه نامیده میشود و اگر آن لفظ، فعل یا اسم
مشتق یا حرف باشد، استعاره تبعیّه است؛
برای مثال در
آیه ۸۰
سوره هود:
«قالَ لَو اَنَّ لی بِکُم قُوَّةً اَو ءاوی اِلی رُکن شَدید» که
لوط (علیهالسلام) آرزو میکند برای او نیرویی فراوان باشد یا به تکیهگاهی محکم پناه برد، استعاره اصلیّه وجود دارد؛ یعنی متکلّم، عشیره نیرومند را به تکیهگاهی محکم
تشبیه کرده است. سپس با حذف
مشبّه (عشیره نیرومند) رکن شدید را برای آن استعاره آورده است.
در این نوع استعاره، میان دو شیء اصالتاً استعاره جاری است و استعاره میان آنها، تابع استعاره پیشین نیست؛ امّا استعاره موجود در آیه ۲۹
سوره جاثیه؛
«هذا کِتبُنا یَنطِقُ عَلَیکُم بِالحَقِّ» از نوع تبعیّه است؛ یعنی متکلّم دلالت روشنِ کتاب را به نطق
تشبیه، آنگاه
مشبّه (دلالت روشن) را حذف، و از نطق، فعلِ ینطق را مشتق کرده و بهصورت استعاره برای بیان «دلالت روشن» بهکار برده است.
این نوع استعاره از آن رو تبعیّه نام گرفت که استعاره در فعل، تابع استعاره پیشین در
اسم و
مصدر آن فعل است.
عبدالقاهر جرجانی که برای نخستین بار به تفاوت میان استعاره اصلیّه و تبعیّه توجّه کرد و به وجود این نوع استعاره در کلام
عرب و در
قرآن کریم قائل شد، معتقد است: استعاره در
فعل و اسمهای مشتق، تابع و فرع استعاره در اسم آنهاست.
اهل بلاغت پس از عبدالقاهر با استقبال از نظر وی، استعارههای موجود در
فعل،
اسم فعل، انواع
اسم مشتق، اسمهای مبهم مانند
اسم اشاره و حتّی استعارههای موجود در
حروف را از نوع استعاره تبعیّه دانستهاند.
برای هریک از این موارد، نمونههای متعدّدی در کتابهای بلاغت ذکر شده است. نمونهای از استعاره در حروف در
آیه ۸
سوره قصص دیده میشود: «فَالتَقَطَهُ ءالُ فِرعَونَ لِیَکونَ لَهُم عَدُوًّا و حَزَنًا= آلفرعون موسی را یافتند تا دشمن و مایه اندوه آنان باشد».
لام در آیه شریفه (لِیکونَ) لام عاقبت است،
درحالیکه معنای اصلی و حقیقی لام در اینگونه موارد تعلیل است و نه عاقبت؛ امّا چون در آیه شریفه، علّت بودن لام، معنای درستی از آیه به دست نمیدهد، عالمان بلاغت برآناند که متکلّم، عاقبت را با جامع ترتّب در هر دو به علّت غائیّه
تشبیه، آنگاه
مشبّه (عاقبت) را حذف کرده و به جای آنکه علّت غائیّه را برای عاقبت استعاره آورد، لام را که بر همان معنای
علّت غایی دلالت دارد، برای عاقبت استعاره آورده است.
بلاغیان نمونههای دیگری از استعاره در حروف را در آیاتِ «ولاَُصَلِّبَنَّکُم فی...»
و «اُولئِکَ عَلی هُدًی مِن رَبِّهِم»
نشان دادهاند.
این نوع استعاره به
حروف جرّ منحصر نمیشود و برخی آن را در
حروف عطف و برخی از حروف
مشبهةٌ بالفعل نیز نشان دادهاند.
تقسیم دیگر برای استعاره به اعتبار ذکر خصوصیّات هریک از مستعارٌله یا مستعارٌمنه است.
چنانچه
صفت یا صفات مذکور در جمله با مستعارٌله مناسبت داشته باشد، استعاره مجرّده نامیده میشود،
زیرا چنین استعارهای از
مبالغه، عاری و مجرّد است و در آن، ادّعای اتّحاد میان مستعارٌله و مستعارٌمنه بهصورت ضعیف بیان شده است؛ مانند آیه شریفه ۱۱۲
سوره نحل:
«فَاَذقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ و الخَوفِ» در این آیه،
خداوند مواجهه با آثار زیانبار و فراگیر ناشی از گرسنگی و
ترس را به چشانیدن مزه تلخ
تشبیه کرده، آنگاه لفظ «أذاق» را برای آن استعاره آورده است. سپس در ادامه جمله، یکی از خصوصیات و مناسبات مستعارٌله را ذکر کرده است. مستعارٌله، آثار زیانبار گرسنگی و
خوف است که سراسر
جسم و
جان انسان را دربرمیگیرد، و ویژگی مناسب با آن
لباس است.
با اینکه به اعتقاد بلاغیان، استعاره مجرّده از مبالغه عاری است، استعاره موجود در این آیه، از زیباترین و بلیغترین استعارههای
قرآن کریم است.
چنانچه در جمله، ویژگیهای مناسب با مستعارٌمنه ذکر شده باشد، استعاره مُرَشَّحَه نامیده میشود، زیرا در چنین استعارهای،
تشبیه بهطور کامل کمرنگ و فراموش شده و همین امر، سبب تأکید و مبالغه بیشتر در استعاره است.
برای مثال، استعاره در آیه ۱۶
سوره بقره از این نوع است: «اُولئِکَ الَّذینَ اشتَرَوُا الضَّللَةَ بِالهُدی فَما رَبِحَت تِجرَتُهُم». واژه «اشتَرَوُا» به معنای خریدن برای مبادله و جایگزینی و انتخاب، استعاره آورده، و به همراه آن، دو ویژگی مستعارٌمنه (اشتراء) یعنی
ربح و
تجارت ذکر شده است. جامع نیز دستیابی به برترین و بیشترین فایده است که البتّه در قالب استعاره به نحوی بلیغ و محسوس از این معامله خسارتبار، نفی شده است.
اگر در استعارهای به هیچیک از ویژگیهای مستعارٌله یا مستعارٌمنه اشاره نشود یا به مناسبات هر دو اشاره شود آن را استعاره مطلقه گویند؛ برای مثال در
آیه ۱۷۵ بقره
مناسبات و ملایمات هیچیک از آن دو بیان نشده است: «اُولئِکَ الَّذینَ اشتَرَوُا الضَّللَةَ بِالهُدی والعَذابَ بِالمَغفِرَةِ فَما اَصبَرَهُم عَلَی النّار». در این آیه، جایگزینی و انتخاب
ضلالت به جای
هدایت، و عذاب به جای
مغفرت، به خرید و فروش
تشبیه، و لفظ «اشتَرَوُا» برای آن جایگزینی، استعاره آورده شده است، بدون آنکه به هیچیک از ویژگیهای مستعارٌله یا مستعارٌمنه اشاره شود
گو اینکه در
قرآن کریم، استعاره مطلقهای که در آن، ویژگی مستعارٌله و مستعارٌمنه هر دو بیان شده باشد، دیده نمیشود و بلاغیان برای این قسم، مثالهای غیر قرآنی ذکر کردهاند و شاید به همین سبب بوده است که
ابن ابیالإصبع در
بدیعالقرآن از استعاره مطلقه یاد نکرده است.
الفاظ ارائه شده در استعاره از لحاظ نوع بکارگیری دارای تقسیمبندیهایی میباشد.
در استعاره مصرّحه اگر دو طرف استعاره در یک چیز قابل جمع باشد، آن را استعاره وفاقیّه گویند؛ مانند:
۱) آیه ۱
سوره ابراهیم:
«کِتبٌ اَنزَلنهُ اِلَیکَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُمتِ اِلَی النّورِ» که لفظ نور برای هدایت استعاره آورده شده و این دو قابل جمع است؛ به این معنا که یک شیء، هم میتواند نور باشد و هم هدایتگر،.
۲) آیه ۱۲۲
سوره انعام:
«اَوَ مَن کانَ مَیتًا فَاَحیَینهُ» که بر دو استعاره مشتمل است: یکی استعاره «مَیْت» برای شخص گمراه و دیگری استعاره «زنده کردن» برای هدایت کردن، و استعاره دوم در آیه، از نوع وفاقیّه است؛ یعنی
هدایت کردن و
زنده کردن که دو طرف استعاره است، در شخص واحد (مثلا اللّه) جمع میشود و در نتیجه، او، هم هدایتکننده و هم زنده کننده میشود؛ اما استعاره اوّل در همین آیه از نوع عنادیّه است؛ یعنی دو طرف استعاره در شخص یا شیء واحد قابل جمع شدن نیست، زیرا گمراهی از ویژگیهای انسان زنده است و نمیشود که فردی در عین اینکه
مرده است، گمراه همباشد.
در قسم دوم، یعنی استعاره عنادیّه چنانچه گوینده، لفظ مستعار را در
ضد یا نقیض معنایش بهکار برد
و غرضش از آن،
تهکّم (
استهزاء) یا
تملیح (بیان خبری با ظرافت و نمکین) باشد، آن را استعاره تهکّمیّه یا تملیحیّه گویند؛ بهطور مثال در آیه ۲۱
سوره آلعمران:
«فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَلیم» ترساندن از
عذاب دردناک الهی به جای «اَنْذِرهم» با واژه «بشّرهم» بیان شده است، در حالیکه بشارت به خبر شادیبخش اختصاص دارد. این استعاره را میتوان به استهزا کردن مخاطب
تفسیر کرد یا برای تملیح و بیان نمکین و با ظرافت، عذاب دردناک الهی را برای کسانی دانست که به
آیات الهی کافر میشوند؛
یعنی
کافران به
آیات الهی و کشندگان
پیامبران، برای
مزد عملشان در انتظار خبری شادیبخش باشند و آن، عذاب دردناک الهی است، یا در آیه ۲۳
سوره صافّات آمده است: «فَاهدوهُم اِلی صِراطِ الجَحیم= آنان (ستمگران و
بتپرستان) را به راه
دوزخ هدایت کنید». در این آیه، لفظ هدایت که باید درباره راهنمایی به مطلوبِ پسندیده بهکاررود، برای راهنمایی به دوزخ استعاره آورده شده که امری نامطلوب است
و این به
قصد استهزا یا بیان ظریف و نمکین یک چیز است.
نمونههای دیگری از این نوع استعاره که میتواند بهصورت تملیح یا تهکّم قابل تفسیر باشد در سورههای
سوره توبه،
سوره انشقاق،
سوره آلعمران،
سوره دخان،
سوره هود و
سوره زخرف؛
مشاهده میشود.
استعاره به اعتبار جامع، دو قسم است: چنانچه استعارهای بر سر زبانها، و جامع در آن، مبتذل یعنی روشن و پیشپا افتاده باشد، آنرا استعاره عامّی گویند؛ مانند استعاره آوردن
شمس برای شخص معروف و مشهور، برای آنکه عامّه مردم، چنین استعارهای را درک میکنند و اگر استعارهای، شگفت و بدیع باشد و جامع در آن را خواص و صاحبان صفای ذهن ادراک میکنند، آنرا استعاره خاصّی گویند.
اهل بلاغت برآناند که استعارههای
قرآن کریم از نوع خاصّی است، ازاینرو برای استعاره عامّی از قرآن مثال نمیآورند.
تقسیم دیگر برای استعاره به اعتبار جامع و دو طرف آن است، و از این نظر، برای استعاره ۵ قسم بر میشمارند.
استعاره محسوس برای محسوس با جامع حسّی؛ مانند: «و تَرَکنا بَعضَهُم یَومَئِذ یَموجُ فی بَعض»
اصل موج، حرکت
آب است که در این آیه برای حرکت
یأجوج و مأجوج استعاره آورده شده است و هر سه، یعنی آب و یأجوج و مأجوج و حرکت از امور حسّی هستند
و مانند «واشتَعَلَ الرَّأسُ شَیبًا»
که مستعارٌمنه در آن آتش و مستعارٌله پیری و جامع آن دو فراگیری است و هر سه نیز حسّی هستند.
در این آیه، پیری به
آتش تشبیه، آنگاه با حذف
مشبّهٌبه (آتش) اشتعال که از لوازم آن است، بهصورت قرینه ذکر شده است.
استعاره محسوس برای محسوس با جامع عقلی؛ مانند:«وءایَةٌ لَهُمُ الَّیلُ نَسلَخُ مِنهُ النَّهارَ»
که مستعارٌمنه کندن
پوست (سلخ)، و مستعارٌله برطرف شدن
نور از شبانگاه است و این هر دو حسّی هستند؛ امّا جامع در اینجا ترتب یک چیز بر چیز دیگر و پیاپی آمدن آن دو است که امری عقلی (غیر حسّی) است.
استعاره معقول برای معقول با جامع عقلی؛ مانند:«و لَمّا سَکَتَ عَن مُوسَی الغَضَبُ»
که در آن خودداری از اظهار
غضب و فروخوردن آن به
سکوت و نگه داشتن
زبان از تکلّم،
تشبیه، آنگاه سکوت برای آن استعاره آورده شده است. جامع نیز
امساک و خود نگهداری است، بنابراین هر سه طرفِ استعاره، عقلی است
و مانند: «مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا»
که رقاد (خواب) برای
مرگ استعاره آورده شده و جامع در آن انجام نیافتن کار است که هر سه، عقلی هستند.
استعاره محسوس برای معقول با جامع عقلی؛ مانند:«بَل نَقذِفُ بِالحَقِّ عَلَی البطِلِ فَیَدمَغُهُ»
در این آیه
قذف (کوبیدن) و
دمغ (هلاک کردن) که هر دو امری حسّی هستند، برای
حقّ و
باطل که از امور عقلی و غیر حسّی شمرده میشوند، استعاره آورده شدهاند. جامع نیز معدوم کردن و معدوم شدن است که امری عقلی بهشمار میرود.
استعاره معقول برای محسوس با جامع عقلی؛ مانند:«اِنّا لَمّا طَغَا الماءُ حَمَلنکُم فِی الجارِیَه»
درا ین
آیه،
مستعارٌمنه طغیان است که امری عقلی شمرده میشود، و
مستعارٌله، فزونی آب است که امری حسّی است، و جامع، برتری و فراگیری است که این نیز امری عقلی به شمار میرود.
از دیگر اقسام استعاره،
استعاره تمثیلی است که برخلاف موارد گذشته در ترکیبها و جملهها جاری است.
هرگاه ترکیبی در معنای
مشابه معنای خود بهکار رود، به آن، استعاره تمثیلی گفته میشود. این نوع استعاره که بر نوعی
تشبیهِ تمثیل مبتنی است، مستعارٌمنه، مستعارٌله و جامع آن از امور متعدّد انتزاع میشود، از اینرو همواره مستعار در آن از چند کلمه ترکیب شده است.
نمونهای از این نوع استعاره که گاه نیز
تمثیل خوانده میشود، در آیه ۴۲
سوره قلم دیده میشود: «یَومَ یُکشَفُ عَن ساق= روزی که (
لباس) از
ساق پا برگرفته شود». این جمله برای بیان شدّت و دشواری امری استعاره آورده میشود. گویا خداوند حال کسی را که با دشواری محاسبه
روز قیامت مواجه است و باید خود را برای تحمّل طاقتفرسای آن آماده کند، به حال کسی
تشبیه کرده است که برای انجامدادن کاری شاق که به تلاش و جدّیت فراوان نیاز دارد، ابتدا دامن لباس خود را بالا میزند تا از عهده انجام آن کار برآید. سپس «یُکشَفُ عَن ساق» را برای آن شخص
استعاره آورده است.
یا برای مثال، در
آیات ۸۸-۸۹
صافّات آمده است: «فَنَظَرَ نَظرَةً فِی النُّجوم فَقالَ اِنّی سَقیم= (ابراهیم) به ستارگان نظری افکند و گفت: من تعبیر «نَظَرَ نَظرَةً فِیالنُّجوم» برای کسی که کاری خطیر پیش رو دارد و برای انجام دادن آن چارهاندیشی میکند استعاره آورده شده است؛ گویا خداوند چنین شخصی را که در اندیشه چارهجویی است به کسی که برای آگاهی بر امور آینده به
ستارگان مینگرد
تشبیه کرده است. سپس با حذف
مشبّه، این تعبیر را برای وی استعاره آورده است.
هرگاه استعاره تمثیلی شیوع یابد و بر زبانها جاری شود،
مَثَل خوانده میشود که در این صورت، همیشه در موارد
مشابه آن ترکیبی ثابت بهصورت استعاره بهکار میرود.
نمونههای دیگری از استعاره تمثیلی در
قرآن کریم را میتوان در آیات ۴
مسد ، ۱۶ قلم و ۲۹
دخان،
مشاهدهکرد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «استعاره»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۰۷.