ارتباط با جهانگردان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در پی دستیابی
بشر به
تمدن و
صنعت و بهرهمندی از رسانههای مسافری سریع و راحت، آمد و شد و پیوند میان انسانها به گونهای شگفت رو به فزونی و گسترش نهاد.
شاید بتوان گفت اکنون گستره و حجمِ رفت و آمد فرا مرزی انسانها و پیوند مردمانِ کشورها و قارّهها با یکدیگر همان اندازه است که رفت و آمد میان افراد یک
قوم و
قبیله در گذشته و نیز همان گونه سهل و آسان. نکته در خور توجه آن که: چه بسا به همان اندازه مورد نیاز و ضرور برای بشرِ امروز و برای ادامه حیات و زندگیِ انسانهایی که در این روزگار میزیستند. بشر امروز، در چرخه زندگی ماشینی و در لابه لای غبار تیره، نفس گیر و جانکاهِ دنیوی گری و مادیت گرفتار آمده است. گرچه به تن آسایی و شادکامیهایی دست یافته؛ اما
معنویت درونی و شادابی روحی خویش را از کف داده است. حال در نهان ناخودآگاهش به چیزی میاندیشد که روشنای وجودش را بازآورد و درونش را نرمی و صفا بخشد. بدین منظور به
گردشگری و سیاحت و تفرّج در جای جای پهنه
زمین میرود تا به گمانِ خویش، در دیدن جلوههای زیبای طبیعت و لمسِ نمادهای روح بخشِ پیشینیان و درک زیباییهای اسطورهای، گوهر معنوی خود را بجوید و گم شدهاش را باز یابد. از این نظر، گردشگری و سیاحت یک تجربه درون گرایانه است. بشر میخواهد لَختی به چنگ آورد که جان و
روح خسته، مکدَّر، تاریک و متلاشی شدهاش به آزادی، فراخی، لذّت و زیبایی مینوی و ماورایی برسد. میخواهد از این راه معنویتِ زندگیاش را تأمین و فروریختگیِ درونش را جبران کند. البته اینها یک روی سکّه است. در روی دیگر آن، بر انگیخته شدنِ احساسی در بشرِ متمدن دیده میشود که او را به شناخت و آگاهی از فرهنگها، تمدنها،
سنت و آداب ملتها و بازکشف پدیدارهای تاریخیِ نوع و
نسل خویش دعوت میکند. این احساس، بسان گذشته، در افرادی معیّن و محدود وجود ندارد، بلکه عموم مردمان را به
حرکت و گردش درآورده است. به هر روی، عوامل و انگیزههای گونه گون دست به دست هم داده و گردشگری را به صورتی فراگیر مورد نیاز
بشر امروز درآورده است، تا جایی که هم اکنون به عنوان یک صنعت درخور و سودمند شناخته میشود.
چگونگی بهرهگیری از این صنعت و کوشش برای گسترش آن در کشور اسلامی ما، از جهتهای گوناگونی نیازمند تحقیق و بررسی است: تبیین مسایلِ مربوط به سیاست،
اقتصاد ، فرهنگ، ارتباطات و گسترش و مانند آنها. از یک جهت این موضوع به تحقیق و پژوهشهای حوزوی نیاز دارد؛ یعنی روشنگری مسائلی که با احساس دینی و باورهای اسلامی مردمان این
سرزمین پیوند دارند. در این مجال به چگونگی پیوند و
معاشرت مسلمانان با جهانگردان غیرمسلمان و احکامی که در این باره وجود دارد، پرداخته خواهد شد. مسائلی که پیوند میان دولت و
حکومت اسلامی با حکومتهای غیرمسلمان را مینمایاند، خارج از بحث ماست. بنابراین، این نوشتار به روشنگری پایههای تئوریک و نشان دادن چشم اندازهای فقهی و در نهایت به دست آوردن یک مدل و تئوری واقع بینانه درباره پیوندهای فردی و مسائلی فقهی پیرامون آن، ویژه خواهد بود.
پیش از پرداختن به اصل موضوع، بیان دو نکته ضرور مینماید:
۱. مراد از (غیر
مسلمان ) همه انسانهایی هستند که در باور نداشتن به
اسلام یکسانند. از این کسان با واژه (کفار) یاد میشود که بهطور کلی به سه گروه تقسیم میشوند:
اهل کتاب ،
مشرک و
ملحد . فقیهان برای هر یک از این گروهها تقسیم بندیهای جزئی و جداگانه بیان کردهاند. اکنون مجال بیان هموندیها و جداییها و
تفسیر اصطلاحی هر کلام وجود ندارد اگر چه در لابه لای بحثها به تناسبِ بحث اشاره به احکام آنان خواهد شد. توجه ما در این نوشتار، بیشتر نسبت به کسانی است که جدای از باورشان به عنوان یک
انسان قانونمند، در رفتار و زندگی و یا دست کم در پیوندها و پیوستگیهای اجتماعی خود، به دیگر انسانها با هر اعتقاد و باوری نگاه و برخوردی انسانی دارند و به موجودیت و حقوق انسانیِ هم نوع احترام میگذارند. در اصطلاح فقهی به چنین کسانی (کفّار غیر حربی) گفته میشود؛ یعنی کافرانی که بر اساس
پیمان با مسلمانان به
صلح و مسالمت میزیند. از دو واژه (کفار) و (غیرمسلمان) در این نوشتار، چنین کسانی منظور خواهد بود.
۲. در
فقه اسلامی، هرگاه سخن درباره موضوعی باشد که به گونهای پیوستگی میان مسلمان و
کافر را در برگیرد، توجه به یک اصل و قاعده فقهی ـ قرآنی ضروری دانسته میشود و بدون در نظر داشتن آن قاعده، فقیه حق ندارد درباره آن گزاره،
حکم پژوهی کند: (قاعده نفی سبیل) و یا (اصل عزت و برتری اسلام).
اساس این قاعده آیات زیر است:
۱. ولَنْ یجعل اللّه لِلکافرینَ عَلی المؤمنین سبیلاً.
وخداوند، هرگز، برای کافران راهی برای چیرگی بر مؤمنان قرار نداده است.
۲. وللّهِ العزّةُ ولِرَسوله وللمؤمنین.
و عزّت و اقتدار از آنِ خداست و از آنِ پیامبرش و از آنِ مؤمنان.
روایت زیر نیز پایه قاعده قرار گرفته؛
اما از جهت سند مورد خدشه است:
پیامبر اکرم (ص) فرمود: الاسلام یعلو ولایعلی علیه.
اسلام برتر است و هیچ چیزبر آن برتری نمییابد. این اصل از اصول و قواعدی است که فقها بر پیوستگیهای گوناگون مسلمانان با کافران و فرعهای مختلف آن، برابر میکنند؛
زیرا از دلیلها و قواعد ثانویه است و بر دلیلهای
احکام اولیه حکومت دارد. مفهوم قاعده را چنین دانستهاند: خداوند در مقام
تشریع و قانون گذاری اسلام، حکم و قانونی که سبب چیرگی و برتری یافتنِ کافر بر
مسلمان گردد، جعل نکرده است.
بنابراین، سخن گفتن درباره معاشرت و مراوده با جهانگردان غیرمسلمان و تعیین پهنه و گستره آن، باید در چارچوب اصل عزّت و سیادتِ مسلمانان و حفظ شخصیت اسلامی باشد. بر پایه این اصل، تنظیم الگو و تئوری آمد و شد و پیوندی که سبب از میان رفتن عزّت و سربلندی مسلمانان شود و یا به نفوذ و چیرگی کافران بینجامد، بی اعتبار خواهد بود.
پیش از آنکه احکام رفت و شد با کافران بررسی شود، این مسأله باید مفروض گرفته شود که پذیرش جهانگرد غیر مسلمان در کشور اسلامی
جایز است و کافران میتوانند به سرزمینهای اسلامی وارد شوند و در میان مسلمانان حضور یابند. حکم جواز برابر اصل اوّلی است و در صورتی که حضور آنان با مصالح عمومی مسلمانان و ارزشهای شناخته شده اسلامی ناسازگاری نداشته باشد اشکالی ندارد. فقیهان درمورد ورود تاجران غیرمسلمان به شهر و کشورهای اسلامی به جز
سرزمین حجاز ، بی هیچ شرطی حکم به جواز دادهاند.
شیخ طوسی مینویسد: و اما اهل الذّمة اذا اتّجروا فی سایر بلاد الاسلام ماعدا الحجاز لم یمنعوا من ذلک لانّه مطلق لهم، ویجوز لهم الاقامة فیها ما شاؤوا.
رفت و آمد بازرگانان
اهل کتاب در سرزمینهای اسلامی، به جز سرزمین حجاز، ناروا نیست، زیرا
تجارت ایشان در این شهرها آزاد است و سکونت در آنها به هر مقدار که بخواهند رواست. آمد و شد تاجران غیرمسلمان به سرزمینهای اسلامی، در صدر
اسلام نیز امری متداول و رایج بود و جز مبلغی که به عنوان گمرگ از آنان گرفته میشد، محدودیت دیگری برای ایشان نبود.
بی گمان، با ورود توریست به کشور اسلامی، آمد و شد با کافران و یک سلسله پیوندهای فردی و روزمره با ایشان، در زندگی مسلمانان، پرهیز ناپذیر خواهد بود. بنابر این مسایل زیر درخور بررسی و پژوهشاند:
۱. آیا
معاشرت مسلمانان با غیر مسلمان جایز است.
۲. این معاشرت تا چه مرزی میتواند گسترش یابد.
۳. در فقه اسلامی چه حدودی برای آن بیان شده است.
قانون و اصل اوّلی جایز بودن معاشرت و آمد و شد میان تمامی انسانهاست. ساختار وجودی
انسان به گونهای است که بدون ارتباط با هم نوع و داد و ستد همه جانبه: فکری، جسمی، روحی و مادی با دیگر انسانها نمیتواند به زندگی ادامه دهد و به خواستهها و تکامل حیات خویش برسد. بدین جهت او را موجودی بالفطره اجتماعی دانستهاند. هر میزان که تعامل و تبادل و مشارکت خود را با انسانها افزون کند و قلمرو پیوندش را در میان آدمیان بگسترد، موفقیت و پیشرفت او در زندگی و بهره مندی در آفرینشهای خداوند بیشتر خواهد بود.
اسلام نیز پیوستگی و پیوند مسلمانان به عنوان انسانهایی که نیازمند ارتباط با هم نوعان خود هستند، نادیده نگرفته است و قانونهای فقهی، آمد و شد و پیوند با کسانی که کیش و
مذهب دیگر دارند، نفی و طرد نمیکند، بلکه به آن شکل و چهارچوب قانونی میبخشد. برای جایز بودن معاشرت مسلمانان با کافران، دلیلهایی از آیات
قرآن ،
سنّت ،
تاریخ و
سیره پیامبر (ص) و امامان (ع)، سیره مسلمانان و نیز قاعدهها و دلیلهای فقهی، یافت میشود. در این جا، با توجه به مجال بحث به چگونگی دلالت آنها میپردازیم.
در قرآن و احادیث چند دسته از آیات و روایات دیده میشود که از آنها نه تنها جایز بودن آمد و شد و همزیستی دانسته میشود که به مسلمانان دستور میدهد با کافران هم پیمانِ خود، هم زیستی مسالمت آمیز و پیوند و رفتاری انسانی، پسندیده و نیکو و همراه با گذشت داشته باشند:
واِن جنَحُوا لِلسَّلم فَاجْنَح لها وتوکّل علی الله انّه هو السَّمیع العلیم.
هرگاه دشمنان به
صلح و همزیستی گراییدند تو نیز به آن بگرا و بر خدا
توکل کن؛ زیرا اوست شنوای دانا. از تعبیر آیه دانسته میشود که صلح و همزیستی میان انسانها آن چنان خوش آیند و دوست داشتنی است که
بشر باید به آن عشق بورزد و به سوی آن بال و پربگشاید، همان گونه که جوجه به سوی مادر که آغوش او را محل امن و
آسایش میداند، بال و پر میگشاید.
در منطق قرآن صلح و همزیستی اساسیترین اصل در برقراری پیوستگیها میان پیروان ادیان است. به همین دلیل مسلمانان را موظف میداند که پیشنهادهای قراردادِ صلح را تا آنجا که با هدفهای اصیل اسلام ناسازگاری نداشته باشد، با آغوش باز بپذیرند. در آیات دیگر، خداوند به مسلمانان دستور میدهد که اگر به شما پیشنهاد صلح و مسالمت دادند، بر درستی آن تحقیق و جست و جو کنید و نگویید چون
مسلمان نیستند، مسالمت و همزیستی با ایشان را نمیپذیریم.
علی (ع) در فرمان خود به
مالک اشتر مینویسد: ولاتدفعنَّ صلحاً دعاک الیه عدوّک و للّه فیه رضیَ، فإنّ فی الصلح دَعَةً لجنودک و راحةً من هُمومک وأمناً لبلادکَ.
و از صلحی که دشمن تو را بدان خواند، و رضای خدا در آن بود، روی متاب که آشتی، سربازان تو را آسایش رساند. و از اندوههایت برهاند و شهرهایت ایمن ماند.
وُدَّ کثیر من اهل الکتاب لو یَردُّونکم مِن بعد إیمانکم کفّاراً حسداً مِن عند أنفسهم من بعد ما تَبیّن لهم الحق فاعفوا واصفحوا حتی یأتی اللّه بأمره…
بسیاری از اهل کتاب از روی
حسد دوست داشتند شما را پس از ایمانتان به
کفر برگردانند، پس از آنکه حق بر آنان آشکار گشت، پس ببخشید و درگذرید تا آنکه خدا فرمانش را بتحقق آرد. فَاصْفحِ الصَّفحَ الجمیل.
پس (از دشمنان) گذشت کن گذشتی نیکو. مرحوم
علامه طباطبایی ذیل آیه مینویسند: دروغزن خواندن و ریشخندهای کافران تو را از انجام رسالت باز ندارد. آنان را نادیده بگیر و در گذر بی آنکه در برابر آنان
زبان به سرزنش بگشایی و بگو مگو کنی.
گروهی پنداشتهاند، دستور بخشش و گذشت در برابر نارواییهای کافران به دوران زندگی
پیامبر در مکّه محدود بوده و پس از
هجرت به
مدینه و قدرت یافتن مسلمانان و آمدن دستور جهاد، این دستور نسخ شده است، ولی با توجه به آمدن این دستور در سورههای مدنی، روشن میشود که آن یک دستور عمومی و ابدی است. گذشته از این، دستور گذشت با دستور جهاد ناسازگاری ندارد؛ زیرا هر یک از آن دو جای ویژه به خود دارند.
این دسته از آیات به مسلمانان سفارش میکند که در برخورد با کافران، اگر رفتار ناهنجار و خشونت و نامهری دیدند، رفتاری برابر از خود نشان ندهند، بلکه در آمد و شد با آنان بردبار و دارای گذشت باشند.
نمونهای از بخشش و گذشت و بردباری در برابر کافران، در روایات: علی (ع) میفرماید: شخصی یهودی که از پیامبر (ص) پولی طلب داشت آن را مطالبه کرد. پیامبر به او فرمود: الآن پولی ندارم به تو بدهم. یهودی گفت: من از تو جدا نمیشوم، مینشینم تا طلبم را بگیرم. پیامبر تا پایان روز در کنار او نشست، تا شاید طلب او فراهم شود. در این مدت یاران پیامبر میآمدند و او را بر انجام چنین کاری
تهدید میکردند، ولی پیامبر به ایشان میفرمود: چرا با او چنین میکنید؟ میگفتند: ای پیامبر خدا چرا اجازه میدهید یک یهودی شما را
حبس کند! پیامبر (ص) فرمود: پروردگارم مرا نینگیخته است که درباره کسانی که با مسلمانان در
پیمان میزیستند، و نه هیچکس دیگری ستم روا دارم.
بی گمان این جریان در مدینه بوده است. وقتی که پیامبر دارای نفوذ و مسلمانان قدرت و توان مقابله و برخورد با یهودیان مدینه را داشتهاند. از همین روی، یاران به گمان اینکه این جسارت شخص یهودی نسبت به پیامبر درخور گذشت نیست، او را سرزنش و تهدید میکردند، ولی پیامبر به آنان فرمود که
اسلام بخشش و گذشت را درباره هر انسانی مسلمان یا غیرمسلمان روا میداند.
فَإن اعتَزلوکُم فلم یُقاتِلوکم و ألقَوْا إلیکُمْ السَّلم فما جَعل الله لکم علیهم سبیلاً.
پس اگر (کفار) از شما کناره گرفتند و با شما نجنگیدند و طرح
صلح و مسالمت افکندند در آن صورت خدا برای شما چیرگی و آزار بر آنان قرار نداده است. قرآن به روشنی مسلمانان را، از اینکه انسانی را صرفاً به خاطر اعتقادِ باطلش مورد
ستم و آزار قرار دهند، نهی میکند. در روایاتِ بسیاری نیز، آزار رساندن و از حد در گذشتن نسبت به کافران، مورد نکوهش و نهی قرار گرفته است. به چند نمونه اشاره میکنیم: پیامبر (ص) فرمود: ألا مَن ظلم معاهداً او انتقَصَه أو کلَّفه فوق طاقته أو أخذ منه شیئاً بغیر طیب نفسٍ فأنا حجیجه یوم القیامة.
مسلمانی که بر کافرِ هم پیمان خود ستم کند و یا پیمانش را بشکند و یا او را به کاری بیش از توانش وادارد و یا به ناروایی از او چیزی بگیرد، در روز
قیامت من او را بازخواست خواهم کرد. علی (ع) به یکی از عاملان
خراج فرمود: إیّاک ان تضرب مسلماً أو یهودیاً أو نصرانیاً فی درهم خراج.
مبادا مسلمانی یا یهودی یا نصرانیای را به خاطر گرفتن درهمی خراج بزنی. علی (ع) سپاهی را به فرماندهی شخصی به نام معقل بن قیس، برای سرکوب گروهی شورشی به منطقه
اهواز میفرستد. به آنان سفارش میکند: مسلمانان را آزار نرسانند و نیز میفرماید: ولاتظلم اهل الذمّة.
به کافرانِ هم پیمان ستم نکن. علی (ع) وقتی میشنود که سپاهیان معاویه به خانههای مسلمانان و یهودیان درآمدهاند و به زور و ستم زینتهای زنان
مسلمان و یهودی را از دست و پای ایشان به درآوردهاند، سخت ناراحت میشود و از آزار و ستمی که بر زنان یهودی رفته است، به
خشم میآید و آن را به قدری ناگوار میبیند که اگر کسی از غصه آن بمیرد، او را مورد سرزنش نمیداند.
لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدّین و لم یخرجوکم من دیارکم أن تبرُّوهم وتُقسطوا الیهم.
خدا شما را از کسانی که با شما بر سرِ
دین نجنگیدند و شما را از دیارتان بیرون نراندند، باز نمیدارد از اینکه به آنان نیکی کنید و با ایشان به داد رفتار کنید.
فقیهان و اسلام شناسان برجسته که قانون اساسی جمهوری اسلامی را، پس از تبادل آرا و بررسیهای عالمانه، به تصویب رساندهاند، با استناد به آیه بالا برخورد و رفتار نیک و دادگرانه با غیر مسلمانان را لازم دانستهاند:اصل چهاردهم قانون اساسی: به حکم آیه شریفه: (لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان اللّه یحب المقسطین.) دولت جمهوری اسلامی
ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان، با اخلاق حسنه و قسط و
عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل، در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران
توطئه و اقدام نکنند. آیاتی که از مؤمنان میخواهد با همه مردمان (ناس) برخورد نیک داشته باشند مانند: قولوا للناس حسناً.
با مردمان به نیکی سخن بگویید. عمومِ این آیات، کافرانِ متعهد و غیر حربی را شامل میشود. به جز این آیات، آیات دیگر وجود دارد که به گونه خاص برخورد نیک با
اهل کتاب را از مسلمانان میخواهد مانند: ولاتجادلوا اهل الکتاب الاّ بالّتی هی أحسن الاّ الذین ظلموا منهم.
و با اهل کتاب، جز به شیوهای که از همه نیکوتر است بحث و گفت و گو نکنید، مگر با آن عده از آنان که ستم کردند. این منطق قرآن برای همیشه منطق و پیامی زنده و کاراست. میگوید اگر میخواهید با کافران ارتباط گفتاری داشته باشید که لازمه آن ارتباط رفتاری نیز هست، باید بهترین و نیکوترین روش را انتخاب کنید. تعبیر (أحسن) تمامِ کنشهایی که از
انسان در یک گفت و گو آشکار میشوند، در بر میگیرد: انتخاب لفظ، محتوا، آهنگ گفتار، حرکات، نگاه و…, یعنی الفاظ مؤدبانه باشد، لحن سخن دوستانه، محتوای آن منطقی و مستدل، آهنگ صدا خالی از فریاد و جنجال و بهطور کلی، برخورد با آنان از هرگونه پرخاش و هتک احترام و طعن و اهانت به دور باشد.
جز این (مجادله أحسن) صادق نخواهد بود. بی گمان اگر گفتار نیکو باشد، ولی کنشهای رفتاری، در برابر آنان، ناپسند و تحکّم آمیز باشند، از گفت و گو نتیجهای به دست نخواهد آمد. در روایات نیز احسان و رفتار نیک سفارش شده است:
۱.
امام باقر (ع) فرمود: صانع المنافق بلسانک و أخلص مودتک للمؤمن و إن جالسک یهودی فأحسن مجالسته.
با زبانت با منافق بساز و با
مؤمن دوست خالص باش و با یهودی خوش نشین باش. نیکی کردن درباره غیرمسلمان تا حد کمکهای مالی به درماندگان و مستمندانِ ایشان، رواست:
۲. روزی علی (ع) بر سر راه خود پیرمردی را دید که از مردم درخواست کمک میکرد. ازحالش پرسید. گفتند: مردی نصرانی است فرمود: إستعملتموه حتی إذا کبرُ و عجز منعتموه، إنفقوا علیه من
بیت المال .
از او کار کشیدید آن گاه که پیر و ناتوان شد، او را به حال خود واگذاشتید! از بیت المال به او انفاق کنید.
۳. روزی
پیامبر (ص) با یاران نشسته بودند، جنازهای از کنار ایشان گذشت، پیامبر به احترام جنازه بلند شدند. یاران نیز به پیروی از حضرت برخاستند. به ایشان گفتند: این جنازه یک یهودی است. پیامبر (ص) فرمود: أَلَیست نفساً؟.
آیا او یک انسان نبود.
آن گروه از غیر مسلمانانی که به قراردادها و حقوق انسانی ملتها متعهد و پای بندند و رفتار مسالمت آمیز با مسلمانان دارند، در متون دینی به تمام این کسان از هر کیش و مذهبی به دیده انسانی نگاه شده و نه تنها همزیستی، مسالمت، وفاق و
معاشرت با ایشان جایز دانسته شده است، بلکه برقرار کردن پیوندهای شایسته و ابراز عواطف و احساسات نیکوی انسانی و مراعات آداب هم نشینی و انعطاف و نرمی در برابر آنان نیز، سفارش شده است. گزیدهای اندک از این گونه آموزهها را در آیات و روایات دیدید. در بخشهای بعد، به فراخور بحث، آیات و روایات دیگری که بر جایز بودن معاشرت
مسلمان با کافر دلالت دارند، ذکر خواهد شد، مانند آیاتی که خوردن از خوراکیهای کافران اهل کتاب و یا
ازدواج با آنان را بر مسلمانان روا میشمارد و نیز روایات بسیاری که آمیختگی مسلمانان و کافران را در صدر
اسلام و روزگاران بعد، نشان میدهد، مانند: روایاتی که در آنها مسائلی چون:
سلام کردن بر یکدیگر، دست دادن، بر سر یک سفره نشستن و هم غذا شدن، از ظرفهای آنان استفاده کردن، به حمام مشترک درآمدن و… مطرح شده است. در روایتی با سند صحیح
میخوانیم که زنی مسیحی، در منزل
امام رضا (ع) به عنوان خدمتکار حضور داشته است. بی گمان این روایات به جز بیان احکامِ خاص هر مورد، از دیدگاه بحث ما دلیلهایی استوار بر جایز بودن آمد و شد با غیر مسلمانان خواهند بود.
رفتار و روش پیشوایان دین که به عنوان
سیره یاد میشود، در صورتی که نمونههای مورد استناد، شرایط و ضوابط تعیین شده برای درستی و پذیرش خبر را دارا باشند، بهترین ملاک و مدرک برای
استنباط و دستیابی به رأی و نظر
دین است؛ چرا که نقل سیره، در
حقیقت ، تفسیر و فهم معصومان (ع) را از
قرآن و
وحی ، به گونه مشخص در برابر ما مینهد. در زندگی و سیره معصومان (ع)، در باب معاشرت با کافران با انبوهی از نمونهها به گستردگی همه ابعاد زندگی و ارتباطی که یک انسان در زمینههای گوناگون با دیگران دارد، روبه رو میشویم.
نمونههایی که جایز بودن روابط اقتصادی با کافران را نشان میدهند، مانند: خرید و فروش،
قرض ،
اجازه ، شرکت،
رهن ،
مزارعه ، مساقات و…، و یا نمونههایی که جایز بودن پیوستگی در مسائل دفاعی را مینمایاند، مانند: هم پیمان شدن برای دفع دشمن، کمک گرفتن از آنان هنگام
جنگ و… و یا نمونههای فراوان دیگر در مسائل حقوقی که فقیهان
شیعه و
سنّی در بابهای گوناگون فقه مطرح کردهاند. تمامی این نمونهها حاکی از جایز بودن آمد و شدهای فردی است. اکنون مجال طرح و بیان این نمونهها نیست. در این جا فقط نمونههایی یاد میکنیم که بایستگی نگهداشت آداب معاشرت با غیرمسلمانان، از آنها دانسته میشود.
۱. هنگامی که پیامبر (ص) به مدینه
هجرت کرد پیمان صلح و قانون نامه زندگیِ مسالمت آمیز میان مسلمانان و یهودیان را نوشت. یکی از مواد آن پیمان این بود: وانّ علی الیهود نفقتهم، وعلی المسلمین نفقتهم، انّ بینهم النّصر علی من حارب أهل هذه الصحیفة، وإنّ بینهم النصح، النصیحة والبرّ دون الإثم.
بر یهود هزینه خودشان و بر مسلمانان هزینه خودشان است و بر عهده ایشان است که یکدیگر را یاری دهند و با هر کس که با اهل این پیمان نامه بجنگد، جنگ کنند و میان خود خیرخواه باشند و نیکی و وفاداری از
گناه باز میدارد. از آغاز پیمان نامه تا سال پنجم هجرت، طایفههای یهود با مسلمانان در زندگی روزمره خویش، همه گونه پیوندهای مورد نیاز را با یکدیگر داشتند. در این مدت
پیامبر (ص) به همان گونه که با مسلمانان هم نشینی و آمد و شد میکرد با آنان نیز آمد و شد داشت. با ایشان کار میکرد، خرید و فروش میکرد،
هدایای آنان را میپذیرفت،
دعوتشان را قبول میکرد به عیادت بیماران آنان میرفت،
در
تشییع جنازه مردگانشان حضور مییافت و با گشاده رویی آنان را میپذیرفت و با آنان ابراز همدردی مینمود و در مجالس سور آنان شرکت میفرمود.
تا آنجا که در مرگ عبدالله ابن ابی دوست و هم کار یهودیان مدینه و دشمن سرسخت
اسلام ، پیامبر (ص) در مراسم عزایی که از طرف یهودیان برگذار شده بود، شرکت فرمود و به یهودیان و فرزندان وی تسلیت گفت.
۲. روزی پیامبر (ص) شخصی را فرستاد تا از یک یهودی مقداری پول قرض بگیرد. او رفت و پول را گرفت. سپس مرد یهودی خدمت پیامبر آمد و پرسید نیاز شما برآورده شد؟
پیامبر فرمود: بلی. یهودی گفت: هرگاه نیاز پیدا کردید من آماده خدمتگزاری هستم، آن چه را میخواهید از من دریغ ندارید. پس پیامبر (ص) برای او
دعا کرد: خداوند تو را برقرار بدارد. او به دعای پیامبر، هشتاد
سال زندگی کرد و موی سرش سفید نشد.
این گونه پیوندها و آمد و شدها، میان پیامبر (ص) و یهودیان برقرار بود تا آنکه یهودیان پیمان خود را شکستند و علیه مسلمانان به
خیانت و توطئه دست یازیدند.
۳. علی (ع) در زمان حیات پیامبر (ص)، در مدینه، برای
معاش خویش در املاک و زمینهای یهودیان به کار میپرداخت و از نزدیک با آنان آمد و شد داشت. آن حضرت در روزگار حکومتش نیز به رعایت حقوق
اهل کتاب توجه داشت و در معاشرت با آنان، اخلاق و آداب را مراعات میکرد:
۴.
امام علی (ع) در راه خود به سوی
کوفه با مردی از اهل کتاب برخورد کرد و با او در مسافتی که میان آن دو مشترک بود، هم
سفر شد. او که حضرت را نمیشناخت، پرسید کجا میروی؟ حضرت فرمودند: به سوی کوفه میروم. با یکدیگر به راه ادامه دادند تا آنجا که مسیر کوفه از مسیر او جدا میشد. ولی حضرت به راه کوفه نرفتند و به مسیری که آن مرد میرفت ادامه دادند. مرد با تعجب پرسید: مگر نگفتی به سوی کوفه میروی پس چرا از این سوی با من میآیی؟ علی (ع) فرمود: هذا من تمام حُسن الصّحبه ان یشیّع الرجل صاحبه هنیئة اذا فارقه وکذلک أمرنا نبیّنا.
این به خاطر همراهی با توست. به جای آوردن حق دوستی و همراهی آن است که وقتی میخواهد از همراه خود جدا شود، مقداری او را همراهی کند. پیامبر ما این گونه به ما دستور داده است. وقتی به زندگی و سیره دیگر امامانِ
شیعه نیز نگاه میکنیم، این گونه بر خوردها و همزیستیها با کافرانِ متعهد و هم پیمان فراوان یافت میشود. تمامی این الگوهای رفتاری که در
سیره پیامبر (ص) و امامان (ع) وجود دارند، از یک سو وظیفه مسلمانان را از نظر نگهداشت آداب معاشرت در برخورد باغیر مسلمانان روشن میکند و از سوی دیگر، در
حقیقت ، بیانی شفاف بر جایز بودن پیوند و آمد و شد با کافران است.
در این جا این پرسش مطرح میشود که آیا، آیات و روایات و سیره معصومان (ع)، خاص است یا عام؟ یعنی تنها به جواز معاشرت و نیک رفتاری با کافرانی که به عنوان اهل ذمه شناخته میشوند، اختصاص دارد یا معاشرت با کافرانی را که به عنوان جهانگرد وارد سرزمین اسلامی میشوند، در بر میگیرد؟
پاسخ آن است که آیات و روایات و سیره معصومان (ع) فراگیر است. توضیح آن که: آیات
قرآن که برجواز معاشرت با غیرمسلمانان دلالت دارند، چنانکه به برخی از آنها اشاره شد، در آنها به گونه عام، سفارش شده است که با آن دسته از کافرانی که با شما سر ستیز و عناد ندارند و خواهان
صلح و
آرامش هستند، به نیکی همزیستی و معاشرت کنید. همزیستیِ مسلمانان با کافران دوگونه است:
۱. کافرانی که در سرزمینهای اسلامی زندگی میکنند و با مسلمانان قرارداد ذمه بستهاند.
۲. کافرانی که در خارج از سرزمینهای اسلامی زندگی میکنند و با مسلمانان
قرارداد صلح و متارکه جنگ دارند. در فقه از این نوع قرارداد به عنوان معاهده یا
مهادنه یاد میشود. آیات یاد شده اطلاق دارد و هر دو گروه را شامل میشوند. در روایات نیز، نیکیِ معاشرت با هر دو گروه سفارش شده است: هم کافرانِ اهل ذمه و هم کافرانِ مُعاهد. سیره نیز عام است؛ یعنی پیامبر (ص) هم با کافران اهل ذمه و هم با کافرانی که اهل ذمه نبودند و از بیرون
سرزمین اسلام به
مدینه میآمدند، به نیکویی برخورد و معاشرت میکرد. مانند: معاشرت حضرت با یهودیان مدینه با آنکه اهل ذمّه نبودند و یا معاشرت و برخورد حضرت با مسیحیان نجران و…
افزونتر آن که، در این روزگار پذیرفتنِ پیمانها و قراردادهای بین المللی و نشان دادن تعهد و پایبندی نسبت به آنها از سوی توریستهایی که وارد سرزمین اسلامی میشوند، به مانند معاهده و پیمانی است که در گذشته میان مسلمانان و کافران بسته میشده است. از همین روی توریستی که
حرکت و فعالیّتی متضاد با پیمانهای بین المللی و مورد توافق در صنعت توریسم انجام ندهد، به سان کافرانِ هم پیمان، جان و مال و حقوق انسانی او بر مسلمانان محترم است. بنابراین، آموزههای دینی که ارتباط مسلمانان و کافران را بیان میکنند، از قاعده زمان شمولیِ اسلام بیرون نیستند؛ در هر روزگار و هر عصری که زمینه ارتباط میان مسلمانان و کافران فراهم شود، آن آموزهها درخور استناد و عمل هستند.
از آیات و روایاتی که تاکنون بیان شد، دو اصل و قاعده کلی دانسته میشود:
۱. در اسلام، پیوستگی و آمد و شد با غیر مسلمانانی که سر ستیز نداشته باشند و در اندیشه خیانت و ضربه زدن به مسلمانان و ملل اسلامی نباشند، باز داشته نشده است.
۲. در
معاشرت با غیر مسلمانان، باید اصول انسانی و آداب و اخلاقِ انسانی را رعایت کرد و از هر گونه کنش و واکنشی که ناسازگار
عدالت باشد، پرهیز کرد.
پذیرش صلح و دعوت مسلمانان به همزیستی با کافران، در شکلهای: پیمان ذمّه، مهادنه و اَمان، به خاطر آسانگیری است که اسلام نسبت به کفار غیر حربی روا دانسته است. در
حقیقت ، خواسته به آنان فرصتِ
تفکر بدهد تا خود به انتخاب برسند. در معاشرت با مسلمانان از نزدیک با آموزههای اسلام آشنا شوند، فرمانهای اسلام، زندگی را برای
انسان شیرین میکند، دنیای درون و بیرون او را میسازد، به او آرزو و هدف میدهد و حریّت و عزّت انسانیاش را شکوفا میکند. این مسایل از اسلام بر او آشکار شود و از سر انتخاب به اسلام روی آورد. پس، پذیرش و روا دانستن همزیستی و تحمّلِ مردمانی که به کیش و
مذهب دیگر هستند، به نوبه خود،
تفسیر (لااکراه فی الدین) است و پاسخی روشن به این ادعای گزاف که اسلام
دین شمشیر است.
سپاه اسلام وقتی به سرزمینی وارد میشد هدفش تنها آن بود که مردمان را از زیر یوغ بردگی جسمی و فکری برهاند. چشم و گوش آنان را به دنیای آزاد و فراخ متوجه کند، همین و بس. پس از این مرحله، آنان در انتخاب اسلام و یا پیمان و تعهد همزیستی و مسالمت با مسلمانان آزاد بودند. بسیاری از سرزمینهای مسلمان نشینِ امروز، در صدر اسلام و
زمان فتح، مردمانش بر کیش و مذهب خود باقی بودند بی آنکه برای اسلام آوردن آنان زور و اجباری در کار باشد، اما کم کم با شنیدن آموزههای اسلام و همنشینی با مسلمانان، جذب اسلام شدند.
اگر نهضت دین خواهی بشر در این روزگار مورد توجه قرار دهیم و اینکه بشر امروز نیز از فرو افتادن در تنگنای مادیت و از دست دادنِ هویت معنوی خویش، خسته و وامانده شده و در ژرفای
فطرت خود در جست و جوی فرشته نجات است. در پی فرم و شکلی از زندگی است که انسان بودنِ او را
تفسیر کند. او را از چرخه گیج کننده: (کار برای پول و پول برای کار) آزاد کند، تا عطر زندگی به مشامش برسد. در چنین فضا و موقعیّتی، پیوستگی و آمد و شد از راه رویکرد به صنعت جهانگردی و پذیرش جهانگرد، بی گمان بهترین شیوه برای ابلاغِ پیام
اسلام است. زمینهای است برای ارائه و عرضه آموزههای اسلام به گردشگرانی که چه بسا بسیاری از آنان در پی حقیقتند و مخاطبهایی آماده برای دریافت پیام. یکی از کارشناسانِ صنعت جهانگردی مینویسد: برداشت عامیانه از گسترش صنعت توریسم، اشاعه فساد و بی بند و باری است. در حالی که بررسیها و مطالعات کارشناسانه واقعیتی غیر از این را نشان میدهد. برابر دستهبندیهای انجام شده به وسیله متخصصین امر، امروزه بیش از ۱۳ نوع جهانگرد در جهان وجود دارد که با انگیزههای متفاوت
سفر میکنند… تنها یک گروه از ۱۳ گروه از جهانگردان را باید در زمره (جهانگردان بی بند و بار) محسوب کرد که این گونه افراد نیز قطعاً جمهوری اسلامی را به عنوان مقصد انتخاب نخواهند کرد؛ چرا که سواحل جزایر (
کارائیب)، (هاوایی)، (مالدیو) و دهها منطقه دیگر در مناطق مختلف
جهان به مراتب مهیاتر برای خوش گذرانی چنین افرادی است. پس، صنعت توریسم را نباید هم معنا با اتخاذ سیاست تساهل و تسامح در برخورد با جریانهای فرهنگی غیر دینی دانست، بلکه این صنعت زمینه و بستر داد و ستدهای فرهنگی و گفت وگوی فکری و اعتقادی و به تعبیر قرآن (جدال أحسن) را به گونه عملی فراهم میآورد و بیگمان در این میان فرهنگ و باوری پایدار میماند، که غنیتر و انسانیتر باشد. اسلام، با توجه به غنای دینی و وفاق انسانی که دارد، همواره در همین بسترها
رشد و گسترش پیدا کرده است.
اگر چه اسلام، ابتدا، با فراخوانی پنهانی افراد و سپس با فراخوانی آشکار نزدیکان
پیامبر (ص) شکل گرفت:وأنذر عشیرتک الأقربین.
و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده. اما رواج و نفوذ این آیین بیشتر از راه مسافران و رهگذرانی که به
مکه و یا سپسها به مدینه میرفتند، انجام یافت. مسافرانی که از نزدیک با پیامبر (ص)، ملاقات میکردند و در این ملاقاتها صفحه جانشان صیقل مییافت. فطرت الهی و وجدان حقیقت جوی درونشان بیدار میشد و بالاخره از درون فرو میریختند و جذب آیین روح بخش اسلام میشدند. از روشهای موفق و مؤثر
پیامر (ص) برای انتشار اسلام، بهرهگیری از موقعیت توریستی شهر مکه بود. در ماههای
حرام کافران از سرزمینهای دور و نزدیک و از طایفههای گوناگون برای برگزاری مراسم
حج به مکه هجوم میآوردند. پیامبر (ص) از این فرصت به خوبی استفاده میکرد و آیین اسلام را بر آنان عرضه میکرد. آموزههای اسلام با بیان دل نشین پیامبر در بسیاری از افراد موثر میافتاد و در بازگشت به میان قوم و
قبیله خود، از پیامبر و آیین او، به نیکی سخن میگفتند و افرادی از قبیله خویش شیفته دیدار با پیامبر میکردند. از این راه پیامبر توانست در دل تمام قبیلهها جای باز کند و پیروانی به دست آورد. نفوذ اسلام به قبیلههای ساکنِ
مدینه ، که ابتدا به هجرت حضرت به آن شهر و شکل گرفتنِ دارالاسلام انجامید و سپس به صورت مرکزی برای گسترش و نفوذ جهانیِ اسلام درآمد، تنها نتیجه و ثمره همان ملاقاتها و تماسهایی بود که به گونه خصوصی یا عمومی در شهر مکه به هنگام مراسم حج میان پیامبر و مسافران کافر مدینه انجام میگرفت. اگر نگوییم: موقعیت جهانگردی و گردشگری شهر مکه و بهره برداری درست پیامبر (ص) از آن موقعیت، عامل اصلی رشد و گسترش
اسلام بوده به واقع باید آن را به عنوان مهمترین عامل دانست. شخصیتهای برجسته و
صحابه بزرگ پیامبر چونان:
بلال حبشی ،
ابوذر غفاری ،
سلمان فارسی و… در آغاز، کافرانی بودند که با سفر به دارالاسلام و تماس با پیامبر (ص)، به حقایق زلال و نورانی اسلام آشنا شدند و به تمام وجد جذب اسلام و پیامبر گردیدند.
تاریخ اسلام چه بسیار افرادی را نشان میدهدکه در عین کین و خشم نسبت به اسلام و مسلمانان، وقتی پا به
قلمرو اسلام گذاردند و با پیشوایان دین و مسلمانان تماس و معاشرت پیدا کردند، به اشتباهِ درک و فهم خود از اسلام و مسلمانان پی بردند و دگرگون شدند.
از این مقدمات به خوبی دانسته میشود که پذیرش جهانگرد و بازگشایی این صنعت در کشورمان میتواند تریبون و ابزار مناسبی برای ابلاغ پیام اسلام به انسانهایی باشد که یا هنوز اسلام به ایشان نرسیده و یا قرائتی ناقص، نادرست و
تحریف شده از اسلام شنیدهاند. در هر یک از این دو صورت، اکنون که امکان ابلاغ و عرضه اسلام از راه ورود جهانگرد و هم سخنی و آمد و شد با او فراهم است، این مهم اگر هم متعلّق حکم
واجب بودن ابلاغ و انذار
نباشد، دست کم، متعلّق حکم جواز خواهد بود. بدون تردید معاشرت پسندیده و خوش رفتاری با جهانگردان غیرمسلمان، جاذبههای فرهنگی میآفریند و
روح و فکر آنان را متوجه آموزه های انسانی در اسلام میکند. این به نوبه خود به گونهای دعوت و
تبلیغ عملی برای
دین گستری در میان انسانهاست.
در
قرآن دو دسته از آیات وجود دارد که حد و مرزهایی برای آمد و شد با کافران، در آنها بیان شده است. یک دسته آیاتی است که مسلمانان را از دوست گرفتنِ کافران باز میدارد. دسته دیگر آیاتی هستند که دستور ستیز و جهاد با کافران میدهند:.
۱. یا ایها الذین امنوا لاتتخذوا عدوّی وعدوّکم اولیاء.
ای کسانی که
ایمان آوردید، دشمن مرا و دشمن خودتان را ولی مگیرید.
۲. لایتّخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین.
مؤمنان، کافران را به جای مؤمنان
دوست نگیرند.
۳. یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الیهود والنصاری اولیاء.
ای کسانی که ایمان آوردید، یهودیان و مسیحیان را اولیاء خویش مگیرید.
همان گونه که مینگرید در این دسته از آیات،
مسلمان از دوست گرفتنِ کافران بازداشته شده است.
در این جا دو پرسش مطرح میشود:
۱. آیا مضمون این آیات با آنچه پیش تر در جایز بودن آمد و شد با کافران یاد شد، دوگانگی دارد و به معنای جایز نبودن و حرام بودن معاشرت است؟
پاسخ منفی است به چند دلیل: پیامبر (ص) با وجود آنکه این آیات نازل شده بود، با کافران متحد و هم
پیمان ، معاشرت و مراوده میکرد.
سیره معاشرتی امامان (ع)، که پیشتر به گوشهای از آن اشاره شد، بی تردید پس از نزول این آیات بوده است. اگر بازداشتن مؤمنان از (تولّی) در این آیات به معنای بازداشتن آمد و شد با کافران دانسته شود، این آیات، با صریحِ آیاتی که در آنها به پذیرش همزیستی و مسالمت و نیکی کردن به آنان امر شده است، تنافی پیدا خواهد کرد مانند این آیه: لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم.
پس بی گمان آیات یاد شده، آمد و شد و رفتار نیکو داشتن با کافران را جلوگیری نمیکند، بلکه در صدد بیان مطلب دیگری است.
۲. این آیات ازچه چیزی باز میدارند؟
در این آیات از (تولّی) و (ولاء) با کافران بازداشته شده است، ولیّ از ماده (ولایت) در اصل به معنای مدیریت و سرپرستی کردن است. به معنای دوستی کردن نیز به کار میرود؛ زیرا وقتی
انسان دوستِ کسی میشود به گونهای تحت تأثیر و اراده دوست قرار میگیرد و در زندگی و حیات خویش نیز از او اثر میپذیرد. بنابراین (تولیّ) که در این دسته از آیات مطرح شده و از آن بازداشته شده است، به معنای دوستی با کافران است، به گونهای که از جهت روحی و احساسات درونی به آنان کشش پیدا کند و در برابر ایشان حالت پیروی و تأثیرپذیری از خود نشان دهد.
مرحوم
علامه طباطبایی درباره مفهوم (تولّی) در این آیات مینویسند:
فإتّخاذ الکافرین اولیاء هو الامتزاج الروحی بهم بحیث یؤدّی الی مطاوعتهم و التأثر منهم فی الاخلاق و سایر شؤون الحیاة و تصرفهم فی ذلک.
دوست گرفتن کافران، یعنی از نظر روحی با ایشان به گونهای در آمیخته شود که به فرمانبری از آنان بینجامد و در اخلاق، و دیگر شوؤن زندگی از آنان تأثیر پذیرد و در اختیار و اراده آنان قرار گیرد. دوستی مسلمان با کافر اگر به گرایش، خودباختگی روحی و قبولِ سیادت
کافر بینجامد و موجب شود که عزت و شخصیت اسلامیٍ او خدشه دار گردد، این دوستی از نظر
قرآن مردود و مورد نهی و نکوهش است. ولی آمد وشد مسالمت آمیز با کافران که به شخصیت و سیادت مسلمانان خللی نرسد، به کلی از مفهوم (تولّی) با کفّار جداست و نه تنها ممنوع نیست، بلکه مورد سفارش آیات و مورد تشویق پیشوایان دین است.
و إن نکثوا أَیْمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فی دینکم فقاتلوا أئمة الکفر إنّهم لا اَیْمان لهم لعلّهم ینتهون.
و اگر پیمانشان را پس از بستن بگسلند و نیش در دینتان زنند، باید که با پیشوایان کفر بجنگید، زیرا آنان را پیمانی نباشد، تا مگر آنان باز ایستند. فلاتطع الکافرین وجاهدهم به جهاداً کبیرا.
فرمان کافران مبر و با آنان به وسیله قرآن
جهاد کن جهادی بزرگ. در این دسته از آیات، کفر به عنوان یک وصف اعتقادی، سبب و علت ستیز و جهاد قرار نگرفته است، یعنی قرآن نمیگوید بدان جهت با کافران بستیزید که کافرند و دیانتی غیر از اسلام دارند. صرف اینکه کسی یا گروهی و یا ملتی به کیش و مذهبی غیر از
اسلام باشد، این سبب نمیشود که مسلمانان باید با آن کس یا آن گروه و ملت بستیزند و به جهاد برخیزند. در این دسته از آیات، برای ستیز و جهاد با کافران به مسائلی غیر از کافر بودنِ آنان اشاره شده است. باید با کافرانی به جهاد برخاست که نه اسلام میآورند و نه به پیمان و عهد خود با مسلمانان وفا دارند و بالاتر آنکه مسلمانان را از پیرویِ اسلام خارج میسازند و به فرمانبریِ خود میخوانند. میگوید: با سردمداران کفر بجنگید؛ چرا که ایشان عهد و پیمانی ندارند؛ زیرا اگر پیمانی هم ببندند پیمان میشکنند و طغیان میکنند. یعنی در برابر دیگر انسانها، هیچ مرزی را برای خود نمیشناسند تا حرمت پیمان با آنان را نگهدارند. بدین جهت همواره در تلاشند که دیگران را به یوغ طاعت و فرمانبریِ خویش درآورند و بر آنان چیرگی یابند و این خوی استکباری و طغیانگری انسان، بیشتر با کفر اعتقادی همراه است. اما چنین نیست که تمامی کافران مستکبر و طغیانگر باشند؛ از این روی قرآن میان آنان فرق مینهد:
ومن اهل الکتاب من ان تأمَنْه بقنطار یؤدّه إلیک ومنهم من ان تأمنه بدینار لایؤدّه الیک الاّ مادُمتُ علیه قائماً ذلک بأنّهم قالوا لیس علینا فی الأمیّین سبیل.
و کسانی از
اهل کتاب هستند که اگر او را گنجینهای به
امانت دهی آن را به تو باز میدهد و از آنان کسانی هم هستند که اگر او را دیناری به امانت دهی آن را به تو باز ندهد، مگر آن زمانی که بالای سرش بایستی، این بدان سبب است که گفتند: در حق مردمِ بی کتاب آسمانی هر چه کنیم بر ما گناهی نیست. گروهی از کافرانِ اهل کتاب امین هستند و حدّ و عهد نگاه میدارند و به قراردادها و پیمانهای خود پایـبندند و کفرِ خود را به
تکبّر و طغیان نیامیختهاند، ولی گروهی دیگر از آنان نه امین هستند و نه حدّ و عهد میشناسند. موضع قرآن نسبت به این دو گروه متفاوت است. در برابر گروه دوم، هیچ گونه نرمش و مسامحهای روا نیست. تنها با زبان شمشیر و جهاد و قطع هرگونه ارتباطی با آنان باید سخن گفت؛ چرا که جز این هیچ منطقی را نمیشناسند. اما در برابر گروه نخست، قرآن بر ایجاد پیوند، همزیستی، آمد و شد، وفاق و تعاملِ نیکو و شایسته تکیه میکند و حتّی نسبت به این گروه از کافران، خداوند میخواهد دشمنی به دوستی بدل گردد: عسی الله ان یجعل بینکم و بین الذین عادیتم منهم مودّة واللّه قدیر والله غفور رحیم.
امید است که خدا میان شما و آن کسانی که با آنان دشمنی کردید، دوستی قرار دهد و
خدا تواناست و خدا آمرزندهای مهربان است.
رابطه و معاشرت تا مرزی آزاد است که:
۱. به همدلی و دوستی فرمانبردارانه و زبونانه
مسلمان در برابر کافر نینجامد.
۲. آمد و شد با کافرانی باشد که خوی طغیانگری را بر کفر خویش نیفزودهاند و به قراردادها و حقوق انسانی مسلمانان احترام میگذارند.
این دو شرط، که در بررسی دو دسته آیات به عنوان نتیجه یاد شد، از قاعده (نفی سبیل) یا (عزّت و سیادت) نیز، قابل درک و
استنباط است. این قاعده، در آغاز بحث، توصیف و تبیین شد.
شماری از نویسندگان سطح نگر و چه بسا کینه ورز، براساس این دسته از آیات چنین قضاوت کردهاند که:
اسلام ارتباط مسلمانان را با پیروان دیگر مذهبها براساس ابراز دشمنی و تنفّر و اهانت قرار داده و مسلمانان را از دوستی با آنان اکیداً باز داشته است!
نادرستی این سخن از آنچه تاکنون بحث و بررسی شد، به خوبی دانسته میشود. اینان این آیات را به رأی خویش
تفسیر کردهاند. از عوامل بیرون از حوزه اعتقاد، که سبب ستیز و جنگ با کافران میشود و در همین آیات به آنها اشاره شده، غفلت ورزیدهاند و نیز میان دوستیای که موجب شود مسلمان در برابر اراده و خواست کافر زبون گردد و
استقلال و عزت و شخصیت اسلامیِ خویش را از دست بدهد که این نوع دوستی مضمون این آیات و ممنوع است و میان رفتار دوستانه و مراعات حقوق انسانی و آداب و اخلاق معاشرت که مضمون بسیاری از آیات دیگر است و بدانها سفارش شده، فرق ننهادهاند. شگفتتر آن که، اینان قانون ذمّه را نیز در قرآن نادیده گرفتهاند. قانونی که کمترین مسؤولیت را بر عهده کفّار اهل ذمه مینهد و در برابر، آنان حقوق و مزایایی در جامعه اسلامی پیدا میکنند، مانند حفظ جان و اموال و حتی اگر مورد حمله قرار گیرند، مسلمانان وظیفه دارند به عنوان یک شهروند از آنان دفاع کنند. سخن دلسوزانه
امام علی (ع) با شنیدن ستمی که دشمنان به زنان یهودی روا داشتند و بسیاری از این نمونهها در
تاریخ اسلام ثبت است که اشاره شد.
افزون بر آن دو مرزی که برای همزیستی و آمد و شد با کافران معین شد، در متون دینی، آداب و آیینهای دیگری نیز بیان شده است مانند: ابتدا نکردن به
سلام بر کافر و یا پرهیز از تماس بدنی با کافر. البته این محدودیتها بیشتر ناظر به لزوم حفظ استقلال و عزّت مسلمانان در برابر کافر است و تأکیدی برای پیش گیری از خطر احتمالی نفوذ و سلطه کافران بر مسلمانان؛ چرا که نگهداشت این آیینها و قانونها، مسلمانان را از پیامدهای ناشایست آمد و شد با کافران نگه میدارد.
در روایات، درباره سلام بر غیرمسلمانان و یا اینکه اگر آنان سلام کردند، چگونه باید جواب داد، مسائلی وجود دارد و فقها بر اساس روایات، آرایی ارائه کردهاند.
امام صادق (ع) از علی (ع) نقل میکند که فرمود: لاتبدؤوا أهل الکتاب بالتسلیم واذا سلّموا علیکم فقولوا: وعلیکم.
در سلام بر اهل کتاب پیشی نگیر و هرگاه آنان سلام کردند بگویید: (وعلیکم).
رسول اللّه (ص) فرمود:
لاتبدأوُا الیهود ولاالنّصاری بالسلام.
در سلام بر یهود و نصاری پیشی نگیرید. عبد الرحمن بن حجاج میگوید: به امام کاظم (ع) عرض کردم: أرایت إن احتجت الی الطبیب وهو نصرانی (ان) أسلّم علیه و أدعو له؟ قال: نعم انه لاینفعه دعاؤک.
آگاه کن مرا که اگر به طبیب نصرانی نیازم افتاد بر او سلام گویم و برای او دعا کنم؟ حضرت فرمود: بلی، زیرا دعای تو برای او سودی ندارد.
فقیهان
اهل سنّت ، در این باره بر چهار رأیند: بعضی رأی به حرام بودن دادهاند و شماری به مکروه بودن، و شماری به مباح بودن و گروهی گفتهاند: جایز نیست مگر در حال ضرورت و احتیاج و یا علتی دیگر.
در این باره، میان فقیهان
شیعه دو رأی وجود دارد: رأی مشهور آن است که سلام کردن بر کافرانِ هم
پیمان ، مکروه است. اینان نهی در روایات را تنزیهی دانستهاند.
اما علامه حلّی رأی بر حرام بودن داده است.
صاحب جواهر پس از نقل رأی شهید بر حرام بودن، مینویسد: وهو کذلک لو کان بسند معتبر، ولم تکن شهرة علی ارادة الکراهة منه.
رأی شهید به اینکه نهی مطلق، در روایات، بر حرام بودن دلالت دارد، صحیح است اگر سند آنها معتبر باشد و شهرتی نمیبود که بگوید منظور از نهی، تنزیه و کراهت است. از این سخن، دانسته میشود که ایشان رأی به کراهت دارد و نظر مشهور را بر میگزیند. و اگر مسلمان در یکی از امورش به کافران اهل کتاب احتیاج پیدا کند، صاحب جواهر به جوازِ سلام بر کافر رأی میدهد: لو اضطرّ المسلم الیه لکونه طبیباً یحتاج الیه ونحو ذلک لم یکره له السلام علیه ولا الدعاء له.
اگر
مسلمان به مراجعه پزشک نصرانی یا شخصی مانند او، ناچار گردد سلام بر او و دعا بر او، مکروه نیست. ایشان دلیل رأی خود را روایت عبدالرحمن دانسته؛ یعنی همان روایت سوّم که در آغاز بحث یاد شد. از مجموع آرا به دست میآید که برای سلام مسلمان بر کافر بازداری قطعی وجود ندارد؛ چرا که مشهور فقیهان شیعه و بیشتر فقیهان سنّی، بازداری (نهی) در این روایات را بازداری تنزیهی دانستهاند نه بازداری تحریمی. بنابراین، اگر سلام مسلمان بر کافر، به آن اصل کلی یعنی (اصل عزّت و سیادت) خللی نرساند، منعی از دین برای آن نخواهد بود، بلکه مصداقی روشن از معاشرت نیکو با غیر مسلمانان خواهد بود که در آیات و روایات به آن سفارش شده است.
اما درباره جواب دادن به سلامِ کافران نیز دستوراتی در روایات آمده است:
۱.
امام صادق (ع) فرمود:
اذا سلّم علیک الیهودی والنصرانی والمشرک فقل: علیک.
هرگاه
یهود یا نصرانی یا مشرک برتو سلام کند، در جوابش بگو: (علیک).
۲.
امام باقر (ع) فرمود:
عایشه همسر
پیامبر (ص) در حضور رسول اکرم نشسته بود. مردی یهودی وارد شد و هنگام ورود به جای (سلام علیکم) گفت: (السام علیکم) یعنی مرگ بر شما.
پیامبر در جواب او فرمود: (علیکم).
طولی نکشید که یکی دیگر از یهودیان وارد شد، او هم همان گونه سلام کرد.
عایشه سخت خشمگین شد، ولی پیامبر او را دعوت به سکوت کرد.
سپس پیامبر (ص) فرمود:
فاذا سلّم علیکم مسلمٌ فقولوا: سلام علیکم. واذا سلّم علیکم کافر فقولوا: علیک.
هرگاه
مسلمان بر شما سلام کند بگویید: (سلام علیکم) و هر گاه کافر بر شما سلام کند بگویید: (علیک.)
فقیهان براساس این روایات
فتوا داده و گفتهاند هرگاه کافر بر مسلمان سلام کند، در جواب گفته میشود: (وعلیکم) یا (وعلیک).
علامه حلی بر این رأی است که میتوان به غیر سلام جواب داد، مانند اینکه بگوید: (هداک اللّه) یا (أنعم الله صباحک).
در این جا این نکته در خور توجه است که آنچه فقیهان درباره محدودیت سلام و جواب سلام غیرمسلمانان بیان کردهاند، با توجه به روایاتی است که در آنها نوعی کینه توزی و عناد نسبت به مسلمانان دیده میشود و پاسخ امام (ع) ناظر به چنان فضایی است. ولی در روزگاری که فضای معاشرت با کافران از سیاست ورزیِ کینه توزانه به دور باشد و زمینهای برای تأثیرپذیری مسلمان از کافر نباشد، ارتباط گفتاری محدودیتی نخواهد داشت، بلکه در مقوله معاشرت و ارتباط هر چه ادب انسانی بیشتر رعایت گردد، نفوذ و تأثیر سخن بر
روح و جان مخاطب افزون خواهد شد. از آنچه تاکنون بیان شد این نتیجه به دست میآید که در اسلام برقرار کردن پیوندهای فردی و آمد و شد با غیرمسلمانان، حتّی با نگهداشت آداب اخلاقی و اجتماعی آزاد است. موضوعی که ممکن است این نتیجه را مورد تردید قرار دهد، نظریهای است که بعضی از فقیهان آن را ابراز کردهاند. اینان بر آن شدهاند که بدن انسان کافر، حتی آنان که اهل کتابند، نجس است و تماس با بدن او، اگر تَر باشد،
نجس کننده است. پس، از آمد و شد و پیوند و تماسی که موجب نجس شدن تن یا لباس گردد، باید خودداری شود. در این جا برای بهتر روشن شدن این موضوع و نیز سنجش میزان درستیِ این دیدگاه، شایسته است درباره نجس و یا پاک بودن بدن کافران بررسی مختصر صورت گیرد، به ویژه آنکه در این بررسی روایاتی یاد میشود که ابعاد گوناگون و گسترده همزیستی مسلمانان با کافران را در گذشته نشان میدهد.
در این بحث اصل سخن در آن است که آیا از متون دینی نجاستِ ذاتی کافرانِ
اهل کتاب دانسته میشود یا نجس بودن عرضیِ آنان. به عبارت دیگر، آیا اهل کتاب به خاطر کافر بودن، در پارهای روایات نجس شمرده شدهاند، یا به سبب آنکه با چیزهای نجس تماس دارند؟ کسانی که رأی به نجس بودن کافران دارند میگویند: روایات بر (نجس بودنِ) کافران دلالت دارد و کسانی که ایشان را پاک میدانند میگویند: این روایات ناظر به (نجس شدن) آنان است یعنی چون در خوراک، پوشاک و نوشیدنیها، به طور معمول، با چیزهایی سروکار دارند که از نظر
اسلام نجس شمرده میشوند، مانند: گوشت
خوک ،
شراب و سایر مشروبهای الکلی، پوست حیوانهای ذبح نشده و…، تماس با این چیزهای خارجی سبب میشود بدن اینان نجس شود. پس هرگاه بدن آنان به سبب تماس، با این چیزها آلوده نشود و یا پس از آلودگی شستشو گردد، مانند بدن شخص مسلمان پاک خواهد بود. این دو نظریه در گفتار فقیهان
شیعه دیده میشود. البته مشهور بلکه تمامیِ ایشان، درباره نجس بودنِ مشرکان، هماهنگ میاندیشند، ولی درباره نجس بودنِ کافران اهل کتاب، اختلاف رأی وجود دارد: شماری از فقیهان پیشین و نیز بعضی از فقیهان پسین کافران اهل کتاب را پاک میدانند، مانند:
شیخ مفید ،
شیخ طوسی ، عاملی صاحب کتاب (مدارک الاحکام)،
محقق سبزواری ،
مقدس اردبیلی ،
آخوند خراسانی ، مرحوم سید حکیم و عدهای دیگر.
بسیاری از فقیهان معاصرنیز پاک دانستهاند مانند:
محمد رضا آل یس ،
سید صدرالدین صدر ،
سید محسن امین ،
شهید صدر و
آیت اللّه خویی .
و از فقیهان حاضر مانند:
فاضل لنکرانی ،
شیخ جواد تبریزی ،
مقام معظم رهبری ،
نوری همدانی ،
عبدالکریم اردبیلی،
سید علی سیستانی و
مکارم شیرازی و شماری دیگر، به
طهارت کفار اهل کتاب
فتوا دادهاند. اگرچه برخی از اینان احتیاط را نیز یاد کردهاند.
صاحبان نظریّه (پاک بودن اهل کتاب) به روایات زیر استدلال کردهاند:
۱. عیص بن قاسم میگوید: از
حضرت صادق (ع) درباره هم غذا شدن با یهودی، نصرانی و مجوسی پرسیدم فرمود:
اگر از غذای شما باشد و
وضوء هم بگیرد (دست خود را بشوید) اشکال ندارد.
مراد از وضوء گرفتن در این روایت، همان شستن دست و صورت است، تا اگر نجسی خارجی دارد، برطرف شود.
۲. زکریا بن ابراهیم میگوید: من نصرانی بودم.
مسلمان شدم، آن گاه به حضرت صادق عرض کردم: خانواده من بر دین نصرانی هستند، آیا با آنان در یک اتاق باشم و از ظرفهای آنان غذا بخورم؟ فرمود: آیا آنان گوشت خوک میخورند؟ گفتم نه. فرمود: اشکال ندارد.
۳. ابراهیم بن ابی محمود میگوید: از
امام رضا (ع) پرسیدم کنیز مسیحی که خدمتکار شماست و شما هم میدانید که مسیحی است، نه وضو میگیرد (شستشو نمیکند، و نه از جنابتش
غسل میکند، حضرت فرمود:اشکالی ندارد وی دستهای خود را میشوید.
۴. عبداللّه بن سنان میگوید: پدرم با حضور من از امام صادق (ع) پرسید: ذمّی لباس من را به عاریت میگیرد و میدانم که او
شراب مینوشد و گوشت خوک میخورد و سپس آن را به من باز میگرداند. اگر بخواهم در آن لباس
نماز بخوانم باید شستشو دهم؟ حضرت فرمود: در آن لباس نماز بگزار و لازم نیست بشویی، زیرا لباس تو وقتی به او عاریه دادی پاک بود و اکنون یقین نداری که او لباس تو را نجس کرده باشد، پس اشکال ندارد. تا مادامی که یقین به نجس شدن آن لباس نداری میتوانی در آن نماز بخوانی.
از این روایات به دست میاید که مسأله پاک بودن کافران
اهل کتاب امر مسلّمی تلقّی میشده است و راویان از آلودگیهای عرضی کافران پرسش میکردند؛ زیرا آنان بهطور معمول گوشت خوک و شراب مصرف میکردند.
صاحبان نظریه (نجس بودن کفار اهل کتاب) بر آیه زیر و نیز روایاتی استدلال کرده.
یا ایها الذین امنوا انما المشرکون نجس.
ای کسانی که
ایمان آوردهاید، مشرکان نجسند.
استدلال بر این آیه در صورتی تمام است که ثابت شود واژه (نجس) در
قرآن به معنای نجسی است که در اصطلاح فقهی به کار میرود. برای ما ثابت نیست که واژه نجس در
زمان نزول، همین معنای فقهی اکنون را داشته است. شاید، نجس در آن روزگار به معنای لغوی خود، یعنی پلید و کثیف، بوده باشد؛ از این روی، شماری از فقیهانی که قائل به نجاست کافرانند، به این آیه استدلال نکردهاند.
مرحوم علامه طباطبایی مینویسند:
وقتی
خداوند ممنوع بودن ورود مشرکان را به
مسجدالحرام ، تعلیل میکند به اینکه آنان نجسند، دانسته میشود که برای مشرکان گونهای پلیدی و برای
مسجد گونهای پاکی و پاکیزگی اعتبارکرده است. و به هرحال، آن گونه پلیدی، هر چه باشد، چیزی غیر از نجس بودن فقهی است که با خیسی سرایت کننده نباید به ایشان نزدیک شد.
اما روایاتی که به آنها بر نجس بودن کافران استدلال شده است، چند دستهاند در بعضی از آنها از نیم خورده کافران بازداشته شده است،
پارهای دیگر مسلمانان را از هم غذا شدن با کافران در یک طرف باز میدارند،
پارهای دیگر از شست و شوی
بدن در گنداب حمامهایی که انسانها از هر کیش و
مذهب خود با آن شستهاند، باز میدارند،
دستهای دیگر، از خوردن و آشامیدن در ظرفهای کافران منع میکند،
و نیز پارهای دیگر روایاتی است که در آنها، امام (ع) میگوید: وقتی با غیر
مسلمان دست میدهی، دستت را بشوی.
۱. درنگ و بررسی نشان میدهد که معیار و ملاکِ بازدارندگی در این روایات وجود نجاستهای عرضی و خارجی است که کافران از آنها دوری نمیکنند.
۲. بازدارندگی در این روایات، با شواهدی که یافت میشود، بر کراهت و تنزیه حمل گردد.
آیت اللّه خویی ، پس از بررسی این دو دسته از روایات، آن روایاتی که بر پاک بودن اهل کتاب دلالت دارند، از جهت سند تمام و از جهت مضمون و دلالت نیز صریح شمرده و مینویسد: مقتضی الجمع العرفی بین الطائفتین حمل اخبار النجاسة علی الکراهة لانّ الطائفة الثانیه صریحة أو کالصریحة فی طهارتهم و الطائفة الأولی ظاهرة فی نجاسة اهل الکتاب.
جمع عرفی میان این دو دسته از روایات اقتضا میکند که نهی در روایاتِ
نجس بودن کافران بر کراهت حمل شود؛ زیرا مضمون روایاتی که از آنها پاک بودن کافران اهل کتاب دانسته میشود، به صراحت بر پاک بودن آنان دلالت میکند، ولی دسته دیگر از روایات صراحت در نجس بودن کافران ندارد، بلکه ظهور بر این مطلب دارد.
شیخ محمد جواد مغنیه از این روایات، نیکو پاسخ میدهد: در برابر اخباری که بر نجس بودن کافران استدلال شده، اخبار دیگری بر پاک بودن آنان دلالت دارند که از نظر دلالت، روشنتر و از نظر شمار، بیشتر و از جهت
سند نیز کمتر از آنها نیستند. پس اگر روایاتِ نجس بودن کافران را بر گزینیم و روایاتِ پاک بودن را واگذاریم، ضعیف را بر اقوی و کمتر را بر بیشتر مقدم کردهایم. و اگر هم تساوی و برابریِ این دو دسته روایات را با یکدیگر بپذیریم در این صورت یا باور به سقوط دو مخالف با هم داریم که باید به اصل پاکی
انسان رجوع شود، و یا به تخییر در انتخاب باور داریم، پس روایات پاک بودن کافران را بر میگزینیم.
با توجه به بررسی اجمالی که گذشت، دست کم این دانسته میشود که نظریّه (نجس بودن اهل کتاب) مورد اتفاق فقها نبوده و نیست و چنانکه دیدیم دلیلها و مدرکهای این نظریه، کاملاً قابل بحث و مناقشه است. افزون آنکه اگر در این زمینه به بحث و بررسیای گسترده و پرحوصله پرداخته شود نه تنها پاک بودن کافران اهل کتاب که پاک بودن ذاتی انسان با هر کیش و مذهبی به دست میآید.
بنابراین، مسائلی که بهطور معمول در
معاشرت با غیر مسلمانان اجتناب ناپذیر است، مانند دست دادن و یا هم غذا شدن و با آنان بر سر یک میز غذا نشستن از جهت رعایت پاکی و نجسی برای مسلمان منعی وجود نخواهد داشت، مگر آنکه عامل دیگری مسلمان را از این کار باز دارد مانند آنکه غذا مال غیرمسلمان باشد از موادی تهیه شده باشد که در
اسلام بازداشته شده است مانند گوشت خوک. عیص بن قاسم میگوید: از حضرت صادق (ع) درباره هم غذا شدن با یهودی و نصرانی پرسیدم؟ حضرت فرمود: لابأس اِذا کان من طعامک.
اگر از غذای شما باشد، اشکال ندارد. منظور امام (ع) آن است که اگر غذا از موادی تهیه نشده باشد که در اسلام از خوردن آن بازداشته شده است در این صورت میتواند با
کافر هم غذا شود. میتواند غیر مسلمان را به صرف غذا و اشامیدنی دعوت کند و یا دعوت او را بپذیرد به شرط آنکه خوردنی و یا آشامیدنی از نظر اسلام پاک و
حلال باشد.
هدیه دادن به غیر مسلمان و یا هدیه گرفتن از ایشان منعی ندارد، بویژه اگر این کار سبب تلطیف و تصحیح موضع فکریِ او درباره اسلام و مسلمانان گردد و او را به فرهنگ و آموزههای اسلامی نزدیک کند. پیامبر (ص) برای جذب غیرمسلمانان از این روش استفاده میکرد. در سال پنجم
هجرت ، حضرت به منظور دل جویی از مردم
مکه ، برای ابوسفیان مقداری خرمای رطب به عنوان هدیه فرستاد و ابوسفیان نیز هدیهای برای حضرت فرستاد.
صاحب جواهر ، در کتاب زکات، رأی پارهای فقیهان را که گفتهاند سهم (مؤلفه قلوب)، در این روزگار مورد ندارد و ویژه دوران حضور معصومان (ع) بوده است، ضعیف میشمارد و بر آن است که در هر عصری میتوان برای دل جویی و جذب غیرمسلمانان به سوی اسلام، از درآمد
زکات استفاده کرد. سپس سخن استادش، مرحوم
کاشف الغطاء را یاد میکند که گفته است: ولو حصل تألیفهم بلین الکلام وحسن السیره اقتصر علی هذا الحال ولم یبذل المال.
اگر با گفت و گو و تفاهم مؤدبانه و معاشرت و رفتار نیکو، غیرمسلمانان دل جویی شوند و با مسلمانان هم آهنگ و هم دل گردند، به این کار بسنده میشود و از درآمد زکات برای چنین کاری استفاده نمیشود. اما صاحب جواهر، برای انجام این مهم، استفاده از درآمد زکات را نیز جایز میداند. به هر روی، آن چه از کردار و رفتار که معاشرت نیکو با جهانگردان غیرمسلمان محسوب گردد مشمول دلالت آیات، روایات و
سیره معصومان (ع) خواهد بود و مورد سفارش و توصیه دین. مهم در این معاشرت آن است که شخص مسلمان از این فرصت مناسب و مهیّا، به تواند به سود مکتب و گسترش باورها و آموزههای
اسلام استفاده کند و با نگهداشت ادب در معاشرت با غیر مسلمانان، بر حفظِ
تفکر ، هویت، شخصیت و فرهنگ اسلامی خود، دغدغه و دل مشغولی داشته باشد.
از مجموع این بررسی، این اصول کلی در روابط فردی با غیرمسلمانان به دست آمد:
۱. در اسلام، آمد و شد و همزیستی با غیرمسلمانانی که رفتار و
اندیشه ستیز و
خیانت نداشته باشند، بازداشته نشده است، بلکه مسلمانان به همزیستی و پیوند مسالمت آمیز با آنان خوانده شدهاند.
۲. رعایت اصول انسانی و آداب و اخلاق نیک در معاشرت و آمد و شد با غیر مسلمانان، مورد سفارش دین است و از هرگونه کنش و واکنشی که ناسازگار اصلِ
عدالت در رفتار باشد، بازداشته شده است.
۳. همزیستی با غیرمسلمان، نباید به مرز همدلی و دوستیِ فرمانبردارانه در برابر او بینجامد.
۴. اسلام، معاشرت و ارتباط دوستانه با آن دسته از کافران که خوی سرکشی و منش استکباری را بر
کفر خود افزودهاند، روا نمیداند و از مسلمانان میخواهد که هیچ گونه پیوندی با آنان نداشته باشند. ولی آمد و شد دوستانه با غیر مسلمانانی که سر ستیز و خیانت ندارند، روا میداند.
(۱) قرآن کریم.
(۲) محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، بیروت.
(۳) شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، بیروت.
(۴) شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه.
(۵) ابنقیم، احکام اهل الذمه.
(۶) بجنوردی، قواعد الفقهیه، اسماعیلیان.
(۷) شیخ طوسی، مبسوط، مرتضوی.
(۸) محمد حمید الله، وثائق السیاسیه، بیروت.
(۹) عمید زنجانی، حقوق اقلیتها، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.
(۱۰) علامه محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت.
(۱۱) مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، دار الکتب الاسلامیه.
(۱۲) علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت.
(۱۳) ابیداوود، سنن، دارالاحیاء، بیروت.
(۱۴) کلینی، اصول کافی، بیروت.
(۱۵) علی اکبر ذاکری، سیمای کارگزاران، دفتر تبلیغات اسلامی.
(۱۶) حرّانی، تحف العقول، بیروت.
(۱۷) محمد بخاری، صحیح بخاری.
(۱۸) مسلم، صحیح مسلم، بیروت.
(۱۹) علی الطریقی، الاستعانة بغیر المسلمین، بیروت.
(۲۰) علامه حلی، تذکرة الفقهاء، مرتضوی.
(۲۱) ابراهیم جناتی، طهاره الکتابی.
(۲۲) شهید صدر، الفتاوی الواضحه.
(۲۳) آیت اللّه خویی، التنقیح.
(۲۴) محمد فاضل لنکرانی، توضیح المسایل.
(۲۵) سید علی خامنهای، اجوبة المسائل.
(۲۶) نوری همدانی، توضیح المسایل.
(۲۷) عبدالکریم اردبیلی، توضیح المسایل.
(۲۸) سید علی سیستانی، توضیح المسایل.
(۲۹) مکارم شیرازی، توضیح المسایل.
(۳۰) محمد جواد مغنیه، فقه الامام جعفرالصادق.
مجله فقه دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «ارتباط با جهانگردان»، شماره۱۷.