ادوارد گرنویل براون
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پرفسور براون، ادوارد گرَنْویل (۱۲۷۹-۱۳۴۴ق/۱۸۶۲- ۱۹۲۶م)، خاورشناس انگلیسی و دوستدار
ایران،
پسر صاحب و رییس یک کارخانه کشتیسازی در نیوکاسل در شمال
انگلیس بود. او عاشق
زبان فارسی و دیدار از ایران بود که حاصل آن کتاب «
یک سال در میان ایرانیان» بود.
وی در ۷ فوریه ۱۸۶۲م به
دنیا آمد پس از آنکه تحصیلات ابتدایی خود را تمام کرد پدرش او را به مدرسه ایتون فرستاد.
پدر میخواست فرزندش در همان رشته مهندسی کشتیسازی که حرفه و رشته خودش بود تحصیل کند اما ادوارد شوقی به این کار نداشت و قبل از ۱۶سالگی این مدرسه را ترک کرد پدرش نیز او را به تحصیل
طب واداشت و به دانشگاه
کمبریج فرستاد.
به این ترتیب، وی ضمن ادامه یادگیری
زبان ترکی، تحصیل پزشکی را در ۱۸۷۹م در کمبریج آغاز کرد. در آن زمان میان
روسیه و عثمانی
جنگ در گرفته بود او در آن موقع طرفدار
ترکیه بود تا آنجا که دلش میخواست در میان
سپاه ترکها با روسها بجنگد.
خودش مینویسد: اول جانبدار ترکها نبودم بلکه جانبدار طرفی بودم که جنگ را میباخت همیشه هنگامیکه یک طرف شجاعانه میکوشد تا شکست نیابد همدردی
انسان را بر میانگیزد به علاوه کوشش دست ضدترک در انگلیس که ناجوانمردانه میخواستند موضوع
عدالت محض را با سیاست حزبی مخلوط کنند بیش از اندازه موجب
انزجار من میشد.
براون بعد از یک
سال و اندی فراگیری زبان ترکی به این نتیجه رسید که برای فهم بهتر این زبان میبایست
زبان عربی و فارسی را یاد بگیرد. بنابراین در سال اول تحصیل خود در کمبریج به یادگیری زبان عربی پرداخت و در سال بعد (در ۱۸۸۰م) زبان فارسی
و عربی را نزد یک هندی که در کمبریج درس میخواند آموخت و به خواندن
گلستان مشغول شد چنانچه برای براون ترکی جای خود را به زبان فارسی داد.
در تابستان ۱۸۸۲م، دو ماه در
استانبول گذراند و در آنجا بیش از پیش شیفته زبان فارسی، به ویژه اشعار عرفانی گردید. در این زمان آرزوی دیدار سرزمین
حافظ،
سعدی و
فردوسی در او پیدا شد و در بازگشت با شوق بیشتر یادگیری زبان فارسی را پی گرفت.
در سال ۱۸۸۲ در استانبول بود که شوق بسیاری در دیدن
شیراز شهر حافظ در او پدیدار شد پس از بازگشت به کمبریج دو سال دیگر را به تحصیل زبانهای شرقی گذرانید گرچه عمده وقتش صرف خواندن طب میشد. او فارسی را نزد میرزا
محمد باقر بواناتی در
لندن تکمیل کرد. این مرد که براون او را مردی بسیار فاضل ولی غیر عادی میخواند جهاندیده و با سواد بوده و چندین بار تغییر
کیش داده بود زمانی
مسلمان روزگاری
مسیحی و مدتی
لامذهب بوده است،
تا اینکه خود معجونی به نام
دین را در منظومهای با نام شمسیه لندنیه عرضه میکند براون از او میخواهد که به او فارسی یاد بدهد در عوض حقالزحمه بگیرد. بواناتی جواب میدهد که من اعتنایی به
پول تو ندارم اما تو اگر میخواهی فارسی را یاد بگیری به جای اشعار حافظ و
مولانا باید اشعار مرا یاد بگیری.
بواناتی به براون درس فارسی میداد و از اشعار خود و دیگران داستانهای ایرانی و همچنین تفسیری از
قرآن را که به زبان فارسیِ بر ساخته و به گونهای پیچیده به نظم آورده بود، برای او میخواند. بواناتی نسخهای از این
تفسیر را به براون داد که اکنون جزو کتابهای او در دانشگاه کمبریج محفوظ است.
براون در ۱۸۸۴م یادگیری
زبان هندی را آغاز کرد، به این نیت که با تسلط بر زبانهای ترکی، عربی، فارسی و هندی بتواند به استخدام وزارت خارجه درآید و روانه مشرق زمین گردد. اما بعداً روشن شد که برای خدمات کنسولی در آن دیار، زبانهای شرقی لازم نبوده است.
براون از ۱۸۸۴ تا ۱۸۸۷ در لندن در بیمارستانها به تکمیل فن
طبابت مشغول بود ولی تمام ساعات فراغ خود را به خواندن کتابهای فارسی و یا
معاشرت و گفتگو با دوستان خود میگذرانید. او از
ادبیات ایران بیشتر به دفاتر اشعار صوفی مشربان و عارف مسلکان ایرانی و به ویژه مولانا علاقه داشت.
براون در
سفر دومِ حاجیپیرزاده به فرنگ در ۱۸۸۵م با او آشنا و محشور شد و از او
لقب مظهر علی گرفت.
او در کمبریج در ۱۸۸۷ درجه لیسانس گرفت و آشنایان زیادی همچون
سیدجمال الدین اسدآبادی و
میرزا ملکم خان پیدا کرد در همین سال کالج کمبریج او را جز آموزگاران خود قبول کرد در این حین براون فرصت خوبی برای تحقق آرزویش که دیدار ایران بود به دست آورد. وی در پایان تحصیلات پزشکی، فارسی را نیز خیلی خوب فرا گرفته بود، و شدیداً آرزوی دیدن ایران را در سر میپروراند. در همین زمان به عنوان پژوهشگر پیوسته دانشگاه کمبریج برگزیده شد و دانشگاه او را تشویق کرد که سال اول پژوهش را در ایران بگذراند.
براون از طریق راه کاروانرو و قدیمی
طرابوزان و
ارزروم راهی ایران شد و به
تبریز،
اصفهان،
تهران، شیراز،
یزد و
کرمان و جاهای دیگر رفت. او با طبقات مختلف مردم ایران خصوصا
صوفیان درویشان و
قلندران دیدار کرد که حاصل آن کتاب «یک سال در میان ایرانیان» بود. این کتاب به بهترین نحو گویای خصوصیات ایرانیان است. براون در سفر یکساله خود به ایران (۱۸۸۷- ۱۸۸۸م) از نقاط بسیاری دیدن کرد و با گروههای مختلف مردم درآمیخت و با اندیشههای مذهبی و صفات باطنی ایشان آشنا شد، بدان سان که گویی خود یک ایرانی کامل عیار شده است.
سفر او به ایران پس از پیدایش حرکت بابیها انجام شد. این موضوع وی را بر آن داشت تا درباره این
فرقه به مطالعه بپردازد.
او آنچنان جذب شرق شده بود که از دیده آنان به غرب مینگریست. او بعد از اینکه از ایران به
انگلیس بر میگردد به عنوان دانشیار فارسی دانشگاه کمبریج انتخاب میشود و تا آخر عمر یعنی سال ۱۹۲۶ در لندن میماند. او چندان مانوس ایران میشود که هنگام بازگشت زمانی که در
دریای خزر سوار
کشتی روسی میشود، مینویسد: پس از چند ماه برای اولین بار ناگهان احساس
غربت کردم و خود را در میان بیگانگان بیگانهای یافتم.
براون قصد از سفر خود به ایران را مطالعه درباره امراض شایع در این کشور، سیاحت و گردش و تکمیل زبان فارسی اعلام کرده بود، اما قراین نشان میدهد که در مورد هدف اول فعالیت زیادی نکرد.
براون در تابستان ۱۸۸۸م تلگرافی از
انگلستان دریافت کرد که انتخاب او را به عنوان مدرس زبان فارسی در دانشگاه کمبریج نوید میداد. از اینرو، پس از بازگشت به انگلستان کار تدریس زبان فارسی را در آن دانشگاه آغاز کرد و به سبب کمی شمار دانشجویان فرصت کافی برای نوشتن به دست آورد.
در ۱۹۰۱م هنگامی که گیب، دانشمند ترکشناس انگلیسی درگذشت، براون اتمام کارهای نیمه تمام او را عهدهدار شد.
در ۱۹۰۲م به جای ریو به ریاست مدرسه زبانهای شرقی گماشته شد و در ۱۹۰۳م به عضویت آکادمی انگلستان درآمد.
او بعد از بازگشت به ایران چندین سال به تحقیق و تفحص در مورد فرقههای متعددی که در ایران آن زمان رایج بود، پرداخت و گذشته از کتابها و مقالاتی که در موضوعهای ادبی تاریخی و سیاسی ایران نوشته است، چندین کتاب و مقاله نیز در باب مذاهب
اسماعیلیه،
حروفیه،
شیخیه و بابیه منتشر کرده است. نوشتههای او درباره
فرقه بابیه آن قدر زیاد است که حتی دوستان او اشاره کردهاند که این فرقه با توجه به اینکه بعدها به
فرقه دیگری تبدیل شده و فراموش شده است، آنقدرها هم ارزش تحقیق نداشته است. وی درباره همین موضوع در سال ۱۳۰۷ شخصا سفری به
عکا و
قبرس نمود و به ملاقات میرزا
یحیی صبح ازل و میرزا حسینعلی معروف به
بها الله دو رییس بابیه در آن موقع رفت.
از ۴۶۸ کتاب خطی که در
کتابخانه شخصی او که بعدها به دانشگاه کمبریج تقدیم شد، ۵۷ جلد آن مربوط به نسخ خطی فارسی بود.
نیکلسن او را از بزرگترین شرقشناسان و بزرگترین انسان دوستی دانسته است که تمام زندگی خود را وقف بررسی تاریخ، افکار و ادبیات شرق کرد.
او خواهان یگانگی در جهان دانش بود.
جنگ جهانی اول او را بیاندازه آزردهدل و پیرو شکسته کرد.
دلبستگی او به زبان برای خود زبان نبود. او حتی به دستور زبان و زبانشناسی دلبستگی نداشت. زبان برای او وسیلهای بود که با آن میتوانست مردم دیگر را بشناسد و مقصود خود را به آنها بفهماند. هدف اصلی او پی بردن به روش زندگی مردم و آگاه شدن از اندیشه و هنر آنان بود.
به نوشته راس، براون مردی نابغه محسوب میشد و شاخص نبوغ او دو چیز بود: اول استعداد فوقالعاده برای فراگرفتن زبانها، دوم طرز بیان او که معلومات و عمق فکر و میزان ذوق و صفای باطن او را روشن میساخت.
او علاوه بر زبانهای یونانی، لاتین، فرانسه و آلمانی، ۳ زبان شرقی، یعنی فارسی، عربی و ترکی را به خوبی میدانست. او نه تنها نثر انگلیسی را خوب مینوشت، در
شعر نیز طبعی عالی داشت و بسیاری از اشعار فارسی را به شعر انگلیسی ترجمه کرده است.
براون سیاست انگلستان در ایران را تقبیح میکرد و میگفت: دولت انگلستان نباید به هیچوجه در امور ایران مداخله کند. این دانشمند در شمار استادانی بود که در ۱۹۱۴م اعلامیه مخالفت با ورود انگلستان در جنگ را امضا کردند، هر چند پس از حمله
آلمان به
بلژیک نظرش تغییر کرد
در ۱۹۲۱م که شورای انجمن سلطنتی آسیایی انگلستان تصمیم گرفت به مناسبت صدمین سال تأسیس خود جشن بگیرد، براون خواست که دانشمندان آلمانی هم دعوت شوند و نزدیک بود مخالفت شورا با این پیشنهاد به استعفای او از آن انجمن بینجامد.
شمار آثار بزرگ او اعم از تألیف و ترجمه کتابهای فارسی ۱۸ مجلد است. افزون بر اینها، براون ۳۲ رساله متوسط یا کوچک و ۱۳ دیباچه به زبان انگلیسی بر کتب فارسی یا عربی دیگران نوشته است.
کتابهای فارسی که او خود یا با یاری دیگران تصحیح کرده است، عبارتند از
تذکره الشعرای دولتشاه سمرقندی، جلد دوم
لباب الالباب عوفی و
تذکره الاولیای عطار.
مجموعهای از نامههای دوستان براون به او که بیشتر به سالهای ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۱م مربوط است، در کتابخانه کمبریج (شم ۷۶۰۴) محفوظ است. در بعضی از این نامهها مطالب جالبی درباره اوضاع ایران دیده میشود.
اولین کتاب انتشار یافته براون در ۱۸۹۱م تحت عنوان «داستان یک سیاح که برای روشن شدن تاریخ باب نوشته شده است» نام دارد. این کتاب ترجمهای است از مقاله «سیاح» تألیف
عباس افندی، معروف به عبدالبها
کنجکاوی او درباره بابیه، از خواندن کتاب کنت دو گوبینو پیدا شد.
سفر او به ایران، با حرکتهای ضد بهاییگری مصادف بود
از اینرو، در مراجعت به انگلستان، با مدارکی که از سفر خود به دست آورده بود، به تنظیم کتابها و معرفی این گروه در مجامع پرداخت.
اثر دیگر براون، یک سال در میان ایرانیان، در ۱۸۹۳م انتشار یافت. این کتاب شرح وقایع ایام اقامت او در ایران است و گفته میشود بهتر، دلکشتر و آموزندهتر از آن، کتابی در باب ایران و ایرانیان نوشته نشده است.
براون از ۱۸۹۵م، به تهیه کتابی درباره تاریخ ادبیات ایران اقدام نمود.
او خود نوشته است که میل به نوشتن یک تاریخ ادبیات فارسی کامل پس از ۱۸۸۰م که یادگیری فارسی را آغاز کردم، در من پدید آمد. مجلدات چهارگانه این اثر به ترتیب در ۱۹۰۲، ۱۹۰۶، ۱۹۲۰ و ۱۹۲۴م، منتشر شد
در دو جلد اول، تاریخ ادبیات ایران از قدیمترین زمان تا ابتدای هجوم
مغول و مسائل ادبی مربوط به زبانهای ماقبل
اسلام و پس از آن مطرح شده است.
در جلدهای ۳ و ۴ دوره مغول، فرقه اسماعیلیه،
سلسله صفویه و احیای
مذهب شیعه بررسی گردیده است.
این اثر براون را کاملترین تاریخ ادبیات فارسی دانستهاند.
براون
تاریخ مشروطیت ایران را در چندین رساله و کتاب ثبت کرد که مهمترین آنها دو کتاب است: انقلاب ایران و تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت.
در کتاب انقلاب ایران که در ۱۹۱۰م انتشار یافت و با اشعاری از میرزا آقاخان کرمانی آغاز میشود، براون میکوشد به مردم
اروپا تفهیم کند که مجلس ملی ایران، چنانکه آنها میپندارند، یکی از هوسهای
مظفرالدین شاه نبوده است و چنین قضاوتی از عدم درک کیفیت و اصالت انقلابی حکایت میکند که بهترین عناصر ملی ایران طرفدار آنند. این کتاب را از مهمترین و مستندترین مآخذ غربی درباره تاریخ مشروطیت ایران دانستهاند.
در همان سال براون کتاب نقطه الکاف میرزا جانی را که نسخه منحصر به فرد آن در کتابخانه ملی پاریس به دست او افتاده بود، با مقدمهای به نفع ازلیها و به زیان بهاییها انتشار داد.
تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت در ۱۹۱۴م انتشار یافت. انگیزه براون در تألیف این اثر، بنا به گفته خود او انکار این نظریه شایع در میان محققان بوده است که پس از سده ۹ق/۱۵م اثر اصیل و ارزشمندی پدید نیامده است.
گفتهاند که این کتاب اولین بررسی جامع در باب شعر جدید سیاسی آن دوران است و او خود در مقدمه فارسی خویش آن را «تاریخ منظوم انقلاب» میخواند.
در همین دوران براون آماده طبع کتابی درباره خشونتهای روس در تبریز بود که جنگ جهانی اول آغاز شد و کتاب انتشار نیافت،
ترجمهای فارسی از روی نسخه خطی این کتاب با عنوان نامههایی از تبریز در ۱۳۵۱ش انتشار یافت.
کتاب طب
اسلامی براون که حاصل سخنرانیهای او در مجمع پزشکان بریتانیا بود، در ۱۹۲۱م انتشار یافت. در سخنرانی اول، وضع پزشکی در صد ساله اول هجرت؛ در سخنرانی دوم خدمات و آثار دوران درخشش تمدن
اسلامی به ویژه ۴ پزشک ایرانی:
طبری،
رازی، اهوازی و
ابنسینا؛ در سخنرانی سوم انتقال پزشکی
اسلامی به اروپا؛ و در سخنرانی چهارم پزشکی
اسلامی عرب و
اندلس و خدمات دانشمندانی همچون
ابن جلجل و
ابن رشد و دیگران بررسی شده است.
بزرگترین اثر مهم براون
تاریخ ادبیات مشهور اوست که قسمت اعظم مطالعات و تحقیقات حیات ادلی او را در بردارد. در سال ۱۹۰۰ فکر نوشتن تاریخ ادبی ایران که برواون مدتها در فکر آن بود، شکل نهایی به خود میگیرد و مطابق قراردادی که با انتشارات دانشگاه کمبریج میبندد، متعهد میشود که کتابی در پانصد صفحه راجع به تاریخ ادبیات ایران بنویسد و در آن تجلی
نبوغ ایرانی را در زمینههای مذهب
فلسفه و علوم نشان دهد. این کتاب تنها تاریخ ادبیات نبود، بلکه بیشتر به سیر
عقاید و نهضتها مربوط میشد و تنها به بحث کتب ادبی قناعت نکرده است. براون اولین جلد آن را به عنوان تاریخ ادبی ایران از قدیمترین ادوار تاریخی تا
فردوسی را در ۱۹۰۲ منتشر ساخت و سه جلد دیگر از فردوسی تا
سعدی در ۱۹۰۶ تاریخ ادبیات ایران در دوره تسلط
تاتار در ۱۹۲۰ و تاریخ ادبیات ایران در دوره معاصر را تاسال ۱۹۲۴ منتشر کرد. بدین ترتیب براون در ۴ جلد تاریخ ادبیات و تاریخ نهضتهای فکری و شمهای از
تاریخ ایران را تا سال ۱۹۲۴ ساخت.
براون در اواخر عمر خود به تهیه فهرست تفصیلی نسخههای عربی، فارسی و ترکی کتابخانه خویش پرداخت و یادداشتهای او در این باب پس از مرگش به همت شاگرد او نیکلسن تکمیل شد و در ۱۹۳۲م به چاپ رسید.
افزون بر اینها، براون چندین کتاب در «انتشارات گیب» منتشر کرد و در چاپ چندین کتاب نیز با
محمد قزوینی و دیگران همکاری داشت.
براون از ابتدای جنبش مشروطیت در ایران از آن پشتیبانی کرد و هنگامی که روسها چشم
طمع به ایران دوخته بودند، کوشید تا از تلاش آنان در بدنام کردن ایرانیان نزد غربیان، جلوگیری کند. او برای اثبات حقانیت ایران و اعتراض به سیاستهای انگلیس و روس در ایران، کوششهای بسیار کرد.
روابط او با مشروطهخواهان پیش از به توپ بستن مجلس شروع شد و با تبعیدیان و سایر آزادیخواهان به همکاری پرداخت.
در لندن کمیتهای به نام «کمیته ایران» که در جهت مصالح ایران تبلیغ میکرد، تشکیل داد.
براون در ۱۹۱۱م به عضویت «کالج سلطنتی پزشکان» انتخابگردید.
در ۱۹۱۸م، ضمن سخنرانی در فرهنگستان لندن، درباره جنبش مشروطه خواهی در ایران، خواستار اتخاذ سیاست صحیح از جانب دولت خود شد. فرهنگستان سخنرانی وی را به چاپ رساند.
براون بقیه توجه خود را معطوف انقلاب مشروطیت و ادبیات
مشروطه کرد. بعد از سالهای ۱۹۰۹-۱۹۱۴ از زمان شروع حرکت انقلابی در ایران براون بیشتر اوقات خود را به این موضوع اختصاص داد. وی از بنیانگزاران کمیته ایران به شمار میآید این کمیته از اعضای برجسته محصلین عوام و سنای انگلیس تشکیل شده بود و در سالهای ۱۹۰۸ـ۱۹۱۲ نفوذ عمیقی بر افکار عمومی انگیس و
اروپا اعمال میکرد. در سال ۱۹۰۹ کتاب بررسی مختصر اتفاقات اخیر ایران و در سال ۱۹۱۰ تاریخ انقلاب ایران از ۱۹۰۵ تا ۱۹۰۹ و در سال ۱۹۱۴ مطبوعات و اشعار ایران جدید را منتشر کرد که همه اینها بدین منظور بود که به غرب توضیح دهد که روحیه جدید ملیگرایی عمیقی در ایران متولد شده است. براون در راه پشتیبانی مجاهدین آزادی و مشروطه ایران کوشش بسیاری کرد تا عاقبت
حکومت انگلیس مجبور شد از همکاری با
تزار روسیه دست بردارد تا اینکه آزادیخواهان ایران در این دوره به مقصود برسند او در مورد حفظ ایران و
ملت ایران اینگونه نوشته است: شکی نیست که چون مردم دنیا تشخیص داده بودند که ملت
روم و
یونان قدیم آثار هنری و ادبی از خود به جای گذاشتهاند و
تمدن بشر مدیون آنها است مورد
محبت مردم قرار گرفتهاند من معتقدم ایران نیز در ردیف این ملتها است؛ یعنی از قوم ایرانی هم فواید ادبی و هنری فراوان به تمدن
بشر رسیده است و بنابراین محو شدن آن از جرگه دولتهای آزاد دنیا نه تنها زیانی است که به خود ملت و کشور وارد آید بلکه زیان عظیمی است که به نژاد بشری میرسد. به عقیده براون دولتهای اروپایی نه تنها باید با سرنوشت ملتی بازی کنند و خواستههای ایران را به هیچ نینگارند بلکه دست کم به سبب دینی که ایرانیان به گردن تمدن دنیا دارند
استقلال آن را محترم شمارند.
نامههای او بهتر از هر چیز دیگری دلیل بر
اخلاص و صمیمت او است. در یکی از نامههایش به تاریخ ۲۰ دسامبر ۱۹۰۸ به دوستش
سردنیس راس مینویسد: ... عدم همدردی تو با مشروطیت ایران خیلی مرا ناراحت میسازد و من آن را به این امر مربوط میدانم که تو در بین انگلیسیان مقیم
هند هستی و محیط
فاسد آنها در تو اثر گذاشته است ولی البته تو تقیزاده و دیگر رهبران دسته ملی را نمیشناسی و نمیتوانی بدانی چه مردان صدیق قابل و خوبی هستند مقالهای فوقالعاده زشت و گمراه کننده در روزنامه انگلیش من ۱۸ دیدم... و فکر میکنم این نوشته نماینده نحوه فکر انگلیسیان مقیم هند است به هر حال ترکها باعث رواج این
دروغ شدهاند که آسیاییها نمیتوانند حکومت مشروطه داشته باشند ولی اگر
خدا بخواهد ایرانیان عکس این را ثابت خواهند کرد.
بعد از اینکه مجلس به توپ بسته شد عدهای از آزادیخواهان کسانی چون معاضدالسلطنه دهخدا تقیزاده و دیگران به
پاریس آمدند براون با آنها مکاتبه داشت و اصرار کرد که به انگلیس بروند و در آنجا فعالیت کنند هنگامیکه اداره
صوراسرافیل به
ایوردون منتقل شد براون به فارسی به
معاضدالسلطنه نوشت: حقیقتا جای افسوس است که صوراسرافیل را اینجا قرار ندادند زیرا اینجا هم آزادی هست و هم اهمیتش از
سوییس بیشتر است حالا ما به کلی محروم ماندهایم کسی نیست که در صورت احتیاج بتوانیم از او
استشاره کنیم... میدانید که بودن جنابعالی و جناب سید تقیزاده در مجلسهای اینجا چقدر تقویت میکرد. دیگر جنابعالی بهتر میدانید ولی به نظر مخلص قرار دادن مرکز در ایوردون جای تاسف است مگر در صورتی که اینجا هم شخص با کفایت شایستهای مقیم باشد.
بالاخره تقیزاده و حاج میرزا آقای فرشی
وکیل تبریز معاضدالسلطنه (پیرنیا) و
تربیت به دعوت براون با انگلیس میروند چون براون در این زمان برای شرکت در کنگره مستشرقان به
کپنهاگ رفته بود
شیخ حسن تبریزی را مامور پذیرایی از مهمانان خود میسازد و در نامهای به او مینویسد: این مردان نجیب و شجاع که برای آزادی
وطن خود
جهاد کردهاند حقی بر گردن ما دارند و مخلص هم باید از این شرف بهرهای ببرد.
تقیزاده مدتی در انگلیس میماند و براون سخنرانیهای او را ترجمه میکند و او را به محافل مختلف میبرد. تقیزاده، فرشی و پیرنیا فعالیتهای زیادی میکنند و ۴۵ نفر از اعضای پارلمان انگلیس را با خود همداستان میسازند و موفق میشوند وضع ایران را برای نویسنده مقالات سیاسی مربوط به ایران در روزنامه تایمز تشریح کنند و مقالهای در این روزنامه بنویسند.
براون اوقات بسیاری را صرف فهرست برداری از
متون خطی
کهن اسلامی دانشگاه کمبریج و سایر موسسات آموزشی کرد این کار بسیار سخت و طاقت فرسا بود خصوصا که براون بهره مادیای نیز از این کار نمیبرد.
براون در ۱۰ سال آخر
عمر، کتب خطی بسیار و نیز دو کتابخانه را که دارای کتب خطی فارسی بود، خریداری کرد.
وی در ۶۴ سالگی درگذشت. مجسمه او در ۱۳۱۷ش در کتابخانه دانشسرای عالی تهران نصب گردید و یکی از خیابانهای نزدیک دانشگاه تهران در ۱۳۳۴ش به نام او نامگذاری شد.
در یکی از
روزنامه منتشره در ایران به خدمات براون به ایران اینگونه نوشته شده است: اکنون خدمات وی به ایران را می
توان به دو بخش تقسیم کرد: خدمات مربوط به ادبیات ایران و تلاشهای او به حرکت انقلاب ملت ایران. در سال ۱۸۸۷ براون کتابی به نام
یک سال در میان ایرانیان تالیف کرد که در آن به شرح مسافرتش به ایران پرداخته و از مردم ایران برای تحمل چنین حکومت فاسدی
شکایت داشت از سال ۱۹۰۶ به بعد که انقلاب در ایران پاگرفته بود دوست از دست رفته ما قسمت اعظم وقت خود را صرف
دفاع از انقلاب ایران کرد.
ادوارد براون در نوامبر ۱۹۲۴ به دنبال حمله شدید قلبی مجبور به ترک فعالیت و استراحت دائم شد مدت هشت ماه کلیه امکانات به کار گرفته شد تا توانایی از دست رفتهاش را بازیابد اما همسرش پس از تحمل این شرایط در ژوئن ۱۹۲۵ به طور ناگهانی درگذشت و دیگر هیچ کس نبود که جای او را بگیرد و براون پس از این ضربه دیگر
سلامتیاش را باز نیافت و فقط شش ماه پس از
مرگ همسرش زنده ماند.
(۱) ایرج افشار، سواد و بیاض، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۲) حسن جوادی، مقدمه بر نامههایی از تبریز براون، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۳) مسعود رجب نیا، مقدمه بر طب
اسلامی براون، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۴) علی پاشا صالح، مقدمه بر ج۲ تاریخ ادبی ایران براون، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۵) محمد قزوینی، «وفات استاد ادوارد براون انگلیسی»، ایرانشهر، برلین، ۱۳۰۵ش، شم ۲ و ۳.
(۶) احمد کسروی، تاریخ هجده ساله آذربایگان، تهران، ۱۳۱۳ش.
(۷) محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، تهران، ۱۳۳۱ش.
(۸) مینز، الیس ه، «خاورشناسان بزرگ انگلیسی»، روزگارنو، ۱۹۴۱م، شم ۲.
(۹) مجتبی مینوی، نقدحال، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۱۰) عباس نصر، نقش سیاسی ادوارد براون در ایران، اصفهان، ۱۳۷۹ش.
(۱۱) Arberry، AJ، Oriental Essays، London، ۱۹۶۰.
(۱۲) Balyuzi، HM، Edward Granville Browne and the Bah D p U Faith، London، ۱۹۷۰.
(۱۳) Barthold، W W، La D E couverte de l'Asie، tr B Nikitine، Paris، ۱۹۴۷.
(۱۴) Browne، EG، A Literary History of Persia، Cambridge، ۱۹۳۰.
(۱۵) id، The New History، Amsterdam، ۱۹۷۵.
(۱۶) id، A Year Amongst the Persians، London، ۱۹۵۰.
(۱۷) Ross، ED، X A Memoir n، ibid.
(۱۸) Sadiq، I، Chehel Goft r، Tehran، ۱۹۷۳.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ادوارد براون»، تاریخ بازیابی ۹۵/۳/۱۱. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «براون»، شماره۴۶۹۵.