ادبیات فارسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ادبیات و
زبان فارسی به عنوان یکی از زبانهای زنده و مطرح در دنیا بوده و به عنوان زبان رسمی و اصلی میهن اسلامی ایران میباشد. با توجه به قدمت و گستردگی ادبیات فارسی و با توجه به اینکه از جهاتی متاثر از
اسلام و
مسلمین بوده است، میتوان آنرا از زوایای مختلف، به عنوان یکی از
علوم اسلامی مورد بررسی و دقت نظر قرار داد.
در راستای آشنایی با ادبیات فارسی، به مباحث زیر به اختصار اشاره مینماییم.
واژه
ادب را فرهنگهای لغت به معانی، فرهنگ،
دانش،
هنر ،
حسن معاشرت و.... تعریف کردهاند.
آنگونه سخنانی که از حد سخنان عادی برتر و بالاتر باشد یا هر نوع نوشته تخیلآمیز و توام با خلاقیت را گویند.
بعضی آنرا هشت و برخی بیشتر دانستهاند و بعضی برای ادب اصول و فروعی قائل شدهاند، اصول آن را عبارتند از:
لغت،
صرف،
اشتقاق،
نحو،
معانی،
بیان،
عروض،
قافیه،
بدیع دانستهاند و فروع آن را خط،
قرض الشعر،
انشا،
محاضرات و تاریخ قرار دادهاند.
این دانش عبارت از بیان وضع کلمهها و مسائل لغوی است.
صرف: موضوع علم صرف در وهله نخست بررسی اجزا کلام و در مرحله بعدی بررسی خصوصیات شکل ظاهری و تغییرات حاصله در آن شکلها میباشد.
عبارت از صرف کردن یک لفظ و گردانیدن آن لفظ به صیغههای متفاوت که از آن معنیهای مختلف بدست آید و از همان فعل صیغههای دیگر بوجود آید.
اشتقاق: گرفتن کلمهای از کلمه دیگر را اشتقاق گویند.
دانش مربوط به قوانین پیوند کلمات در داخل ترکیبها، قوانین پیوند کلمات در داخل جملات ساده و قوانین پیوند جملات ساده بمنظور تشکیل واحدی بزرگتر یعنی جملات ترکیبی میباشد، در نحو صحبت از وظیفه کلمات است نه شکل آنها.
ملکهای که بوسیله آن الفاظ و کلام را از لحاظ برابر بودن با مقتضای حال و مقام و شان شنونده میتوان شناخت علم معانی نام دارد.
بیان: دانشی است که به یاری آن میتوان یک یا چندین معنی را به طرق گونهگون ادا کرد، چنانکه به حسب روانی و وضوح یا
ابهام و تاریکی با هم تفاوت آشکار داشته باشند.
بدیع: در لغت به معنی تازه و نو و در ادب به مجموعه صنایعی اطلاق میگردد که بر زیبایی سخن میافزاید.
عروض: یکی از اقسام علوم ادبی است که موضوع آن بحث در وزن (آهنگ) شعر است و در مورد چگونگی ایجاد وزن، انواع وزن، صحت و سقم آن و برخی از شگردهایی که مخصوص کلام منظوم است بحث میکند.
قافیه: علمی است که در مورد قواعد و انواع قافیه (قافیه حرف یا حروف مشترک معینی است در پایان کلمات قاموسی (معنیدار) نامکرر مصرعهای یک شعر)
در شعر سخن میگوید.
چون در واقع با عملکرد ذهنی، بحری از شعر را میبریدند و آنرا بقواعد فنی و اصولی عرضه مینمودند، آنرا «قرض الشعر» نامیدند.
ایرانیان از نژاد هند و اروپائیاند و ظاهرا هند و اروپاییان در ۲۰۰۰ ق. م (۲۶۲۲ قبل از
هجرت) دست به
مهاجرت عظیمی زدهاند. هندو ایرانیان در حدود ۱۵۰۰ تا ۱۲۰۰ ق. م (۲۱۲۰ تا ۱۸۲۰ قبل از هجرت) به آسیای میانه رسیدهاند.
زبانهای هند و اروپایی به دستهای از زبانهای همریشه اطلاق میشود که از هندوستان تا آمریکا گسترده است.
مادها: (۱۳۳۰ تا ۱۱۷۲ قبل از هجرت) خط مخصوصی نداشتند و احتمالا دبیران آنها خطوط آرامی، آشوری، عیلامی را میتوانستند بخوانند.
زردشت: (۱۲۸۲ تا ۱۲۰۵ قبل از هجرت)، کتاب او
اوستا است، زبان اوستائی که در شمال شرق ایران رایج بود با سنسکریت از یک ریشه است.
خط کناب اوستا را نویسندگان اسلامی «دین دبیره» نامیدند، الفبای دین دبیره ۴۴ تاست و از راست به چپ نوشته میشود.
هخامنشیان (پارسها) (۱۱۷۲ تا ۹۵۲ قبل از هجرت): زبان آنان فارسی باستان بوده است که یکی از زبانهای کهن ایرانی است، زبانهای ایرانی جزو زبانهای هند و ایرانی و زبانهای هند و ایرانی شاخهای از زبانهای آریایی شمرده میشوند و با
خوارزمی،
سغدی، اوستایی، سکایی و جز آنها خویشاوندی داشته است.
پیش از
داریوش مردم در ایران خطوط عیلامی، بابلی، و آرامی را میشناختند، به دستور داریوش خطی مرکب از ۴۲ علامت که هر کدام از یک تا پنج نقش به شکل میخ ترکیب یافته است ساخته شد، این خط از چپ به راست نوشته میشود.
اشکانیان (پارتها) (۸۷۰ تا ۳۹۶ قبل از هجرت): زبان مردم دوره اشکانی پارتی (پهلوانیک) بود که با فارسی میانه خویشاوندی نزدیک دارد.
ساسانیان: (۳۹۶ قبل از هجرت تا ۳۰ هجری) زبان رسمی دوره ساسانی، پهلوی یا فارسی میانه بود. خط پهلوی که از خط آرامی گرفته شده بود دارای ۲۲ الفبا بود و از راست به چپ نوشته میشد و بعضی نوشتههای عهد ساسانی در دوره اسلامی تالیف و تحریر یافته است که به فارسی میانه است.
از انقراض ساسانیان تا پایان قرن سوم هجری: (شروع دوره اسلامی) تا اواسط قرن سوم هجری و حتی بعد از آن مردم به لهجههای مختلف تکلم میکردهاند و گاهی در بعضی نواحی به مترجم نیاز پیدا میشده است، لهجههای سغدی، خوارزمی، تخاری و دیگر لهجهها ی محلی متداول بوده است.
لیکن لهجات محلی با آمیزش با
زبان عربی آماده ایجاد ادبیات کامل و وسیعی گردید.
خط پهلوی هم بر اثر صعوبت بسیار و نقص فراوان خود به سرعت فراموش گردید و بجای آن خط
عربی معمول شد.
شعر هجایی و بعضا مقفی تا اواخر قرن سوم دیده میشود.
در عصر
یعقوب لیث (۲۵۴- ۲۶۵) به علت بیتوجهی او به
عربی شعر فارسی رواج پیدا کرد نخستین اشعار عروضی توسط «محمد بن وصیف سگزی،
بهرام گور، ابو العباس مروزی،
ابو حفص سغدی» گفته شد.
قرن چهارم (عهد سامانی و بویی) (۲۷۹ - ۳۸۹ هجری):
عصر سامانی از ادوار مهم ادبی است. پادشاهان و وزیران سامانی به شعر و نثر توجه زیادی مبذول میکردند. نثر فارسی قرن چهارم بسیار ساده و خالی از صنایع لفظی بود.
از خصایص شعر فارسی قرن چهارم،
فصاحت، سادگی، مضامین تازه و بکر، تشبیهات، توصیفات طبیعی است. شعر این دوره پر از نشاط روح و غرور ملی است.
شاعران در اوزان عروضی تحول ایجاد کردند. مدیحهسرایی به تقلید از
عرب معمول شد.
پند و موعظه در شعر رواج یافت.
کتابخانه رواج داشت و اولین مدرسهها در این قرن ساخته شد.
در این عهد شاعران بزرگی مانند
رودکی،
دقیقی،
بلخی و... بزرگترین نماینده شعر این دوره بیخلاف فردوسی است تا جایی که قرن چهارم تنها با داشتن شاهنامه میتواند بر زبان فارسی حکومت کند.
قرن پنجم و ششم (
غزنویان،
سلجوقیان،
خوارزمشاهیان) نفوذ فارسی دری از شرق ایران به دیگر نواحی ایران. رواج زبان فارسی به خارج از کشور.
نثر فارسی در این دو قرن دو سبک کاملا متمایز داشت ۱- نثر
مرسل (سبک ساده) که خالی از صنایع و قیود لفظی و آزاد از هرگونه تصنع و تکلفی است. مانند
تاریخ بیهقی ۲- نثر مصنوع (سبک فنی) که آمیخته با صنایع لفظی مانند
سجع و
جناس و
امثال آنها باشد ،مانند
مناجاتنامه خواجهعبدالله انصاری.
اختصاصات شعر فارسی عبارتند از ۱- تاثیرات محلی در اشعار ۲- ورود شعر در مباحث مختلف مانند مسایل فلسفی، صوفیانه،
زهد، مدح ،هجو، تبلیغ دین، اندرز.... ۳- تنوع در انواع شعر مانند
مثنوی،
قصیده،
غزل و
رباعی و ترکیب بند، ترجیع بند ۴- نفوذ شدید تصوف و
عرفان در شعر و ادبیات.
این دوره شاعران بزرگی مانند
عنصری،
فرخی،
منوچهری،
معزی،
سنایی،
انوری و
عطار داشته است.
حمله مغول و خراب کردن کتابخانهها، مهمترین سبک رایج این دوره، سبک نثر مصنوع است.
تالیفات ادبی و علمی زیاد شد. در شعر قصیده بتدریج متروک شد و بهمان نسبت غزلهای عاشقانه لطیف جای آن را گرفت، انتقاد و بدبینی و ناخشنودی از اوضاع روزگار با شدت بسیاری مشهود است.
توجه بموضوعات عرفانی در این عهد شدت یافت.
از شعرای معروف این دوره
سعدی،
مولوی،
حافظ عراقی،
هروی،
دهلوی،
خواجوی کرمانی،
عبید زاکانی و
ساوجی میباشند.
قرن نهم (تیموری، ۷۸۲ -۹۰۷ هجری) به سه دلیل زبان فارسی رو به انحطاط میرود ۱- رواج
زبان ترکی ۲- شعر و ادبیات از دربارها به دست عامه افتاد ۳- استادان زبان فارسی که باید تعلیم دهند از بین رفتند.
روش متداول عهد تیموری سبک ساده و روان در نثر است. شعر در این عهد بیرونق است. مشهورترین شاعر این عهد
جامی است او از پیشوایان
فرقه نقشبندیه است.
قرن دهم تا میانه قرن دوازدهم (عهد صفوی، ۹۰۷ - ۱۱۴۸) زبان فارسی در این دوره نیز در انحطاط بود.
مرثیهثرایی و مدح
ائمه دین بسیار معمول بود.
شاعران به هندوستان و دربارهای عثمانی روی آوردند.
رواج سبک هندی در شعر که مبتنی است بر بیان افکار دقیق و ایراد مضامین بدیع و باریک و دشوار دور از ذهن در زبان ساده معمول و عمومی.
نوشتن داستانهای منثور (رمان)، تذکره نویسی، کتب متعدد لغت فارسی.
سالک یزدی،
صائب تبریزی،
وحشی بافقی،
عرفی،
حزین و
محتشم کاشانی از شاعران این عصر هستند.
میانه قرن دوازدهم تا اواسط قرن چها ردهم (
افشاری،
زندی، قاجاری، مشروطیت) (دوره بازگشت) انتقاد از سبک هندی و بازگشت به سبک قدما (عراقی).
وصال شیرازی،
فروغی بسطامی،
سروش اصفهانی،
قآانی شیرازی،
ادیب نیشابوری و
ملک الشعرای بهار از شاعران این دورهاند.
ارتباط ایران و اروپا تغیرات زیادی را در فرهنگ و جامعه ایرانی گذاشت. افکار تازه در نثر و نظم بمیان آمد، سبک نگارش ساده و بیپیرایه شد، ورود در انواع مختلف مسایل ادبی از قبیل داستان و تآتر و بحثهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی ادبی و علمی و تحقیقات ادبی و تاریخی و... در زبان فارسی معمول گشت. لهجه نویسندگان تدریجا تغییر یافت و بهلهجه تخاطب نزدیک شد. شعر وارد عرصه جدیدی بنام شعر نو شد.
لشکرکشی
مسلمانان به
ایران در قرن اوّل هجری، به همراه خود، جهانبینی جدیدی را برای ایرانیان به ارمغان آورد، که تاثیر زیادی بر اطوار فرهنگ ایرانی، از جمله ادبیات فارسی، گذاشت. مسلمانان اولیه با سلوک بیآلایش خود تاثیری بیش از دعوت رسمی یک مبلغ داشتند
و شدت تاثیرپذیری برخی از ایرانیان تازه مسلمان، به حدی بود که نه تنها آیین پدران خودرا یکسره رها کردند، بلکه برخی از ایشان چنان با گذشته خود دشمنی ورزیدند که به بدگویی از آن پرداختند، و حتی نام و نسب خود را تغییر دادند، در این اوضاع و شرایط، زبان فارسی تا حد زیادی از
عربی، تاثیر پذیرفت.
علل عمده رواج
زبان عربی، در میان ایرانیان و تاثیر آن در لهجات ایرانی را میتوان در چند نکته دانست؛
۱. جایگزینی زبان
عربی در مراجع دینی و سیاسی، به علاوه، کسانیکه قصد ورود به امور سیاسی و اجتماعی را داشتند، میبایست این زبان را فرا میگرفتند.
۲. گروه بزرگی از ایرانیان، شروع به نویسندگی و شاعری به زبان
عربی کردند.
۳. چون علوم اسلامی، اعم از علوم دینی و ادبی و عقلی، همه به زبان
عربی تدوین شدند، برای آموختن این علوم، همواره زبان
عربی مورد حاجت بود.
۴. توقف سربازان
عرب در نواحی مختلف کشور و آمیختن ایشان با ایرانیان.
۵. از قرن ششم به بعد، بر اثر توجه نویسندگان و
مترسلان ایرانی به نثر مصنوع، استعمال مفردات و ترکیبات
عربی در نثر فارسی به شدت رواج یافت، و همین کار در نزد شاعران نیز معمول شد. و نیز از وقتی که زبان
عربی با سپاهیان
عرب به ایران نفوذ کرد، خط
عربی نیز با آن همراه بود.
۶. در مواردی که یک کلمه
عربی سادهتر از یک کلمه کهنه ایرانی به نظر میآمد، و یا کلمات سادهای بود که استعمال آن مایه گشایشی در زبان فارسی میگردید، این جایگزینی صورت میگرفت.
۷. در مواردی هم، در قبال یک کلمه
عربی معادلی یافت نمیشد و استعمال آن هم لازم بود. مانند
صلوة،
حج،
صوم،
کفر،
کافر و...
شعرا و نویسندگان زردشتی نیز، اگر چه اسلام نیاورده بودند، ولی خواه و ناخواه، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، از جهانبینی اسلامی تاثیر پذیرفتند و ضمن حفظ مضامین دینی خود، در پارهای موارد، باورهای اسلامی را هم در لابلای آثار خود بیان کردند. الفاظی مانند؛
الله،
سجده،
جنّت، علیهالسلام، عزّوجلّ، تعالی... از
اسلام به
زردشت سرایت کرد.
فارسی از زبانهای هند و اروپایی است و
عربی از زبانهای سامی، و لذا، ازحیث اصول و اشتقاق، هیچ نوع تشابه و قرابت و خویشاوندی بین این دو زبان وجود ندارد، اما فرهنگ و تاریخ اسلامی چنان پیوندی میان این دو زبان برقرار کرد که نظیر آن در هیچیک از زبانهای زنده دنیا دیده نمیشود.
این نکته نیز قابل ذکر است که لغات و
اصطلاحات عربی با تغییرات مختلفی در لهجات ایرانی پذیرفته شداند. به عبارت دیگر، قواعد و اصول لهجات ایرانی در مورد، تسلط خود را حفظ کردهاند. مثلا همه مخارج حروف
عربی در لهجات ایرانی متروک ماند، مگر آنها که با مخارج حروف فارسی یکسان بود. از اوّل و آخر بعضی کلمات اجزایی حذف شد. عدهای از کلمات، لهجات ایرانی، تغییر معنا یافت. پارهای از افعال، به معنی وصفی یا اسمی، معمول گشت. بسیاری از صیغههای جمع
عربی در فارسی مانند کلمات مفرد محسوب شدند، و یکبار دیگر با علامات جمع به کار رفتند، مثل؛ موالیان، عجایبها. با تصرفاتی که ایرانیان در ظواهر مفردات
عربی و معانی آنها کردند، وضعی پیش آمد که لغات
عربی را که در لهجات ایرانی راه یافته بودند، اندکاندک، به صورتی غیر از آنچه بود، در آورد.
مثل اعلای نثر
عربی،
قرآن کریم است که معیار
فصاحت و
بلاغت به شمار میرود. مسلمانان ایرانی در ایجاز و ایراد کلمات فایدههای بیشماری، از روش قرآن گرفتهاند، و حتی از
آیات آن به نحو مثل یا به طریق استشهاد همواره استفاده کردهاند. چنانکه
ناصر خسرو، برای بیان اعتقادات خویش، مضامین قرآنی،
احادیث نبوی و کلام امیرمؤمنان را به کمک میگیرد، و یا
خاقانی، تحصیل دین از هفت مردان و دانستن تنزیل را از هفت قرّاء، در شمار افتخارات خویش میداند.
ایران قبل از اسلام، شعر موزون و مقفا نداشته و تنها بعضی از سرودههای هجایی داشته که از روی مدارک به دست آمده از حاجیآباد و تورفان فهمیده میشود. ولی شعر
عرب پیش از اسلام، شعر عروضی بوره است. و به طور کلی میتوان گفت شعرای فارسی، فن قصیده را از
عربی اقتباس کردهاند.
اسلام بر ادبیات ایران و ادبیات فارسی در سدههای مختلف تاثیرگذار بوده است:
در نمونههایی از زبان و ادب گفتاری این دوره که گاهگاه در لابلای نوشتههای دوره اوّل تاریخ و ادب پارسی، و نیز در پارهای از نوشتههای تاریخی و ادبی به زبان
عربی به چشم میخورد، میتوان حدس زد: که تاثیر فرهنگ اسلامی به ویژه قرآن و حدیث، در زبان و ادب فارسی در این دوره چندان نبوده است. به طور کلی نفوذ لغات
عربی تا چند قرن اوّل هجری، به کندی صورت میگرفت و بیشتر به برخی از
اصطلاحات دینی و اداری مانند
حاکم، عامل،
قاضی، خراج، و... اختصاص داشت، و نیز برخی از لغات ساده که گشایشی در زبان ایجاد میکرد و یا بر مترادفات میافزود، مانند
غم، راحت، بل، .... و حتی ایرانیان پارهای از
اصطلاحات دینی و اداری را ترجمه کردند. مثلا به جای صلوة معادل پارسی آن «نماز» وبه جای «صوم»، «روزه» را به کار بردند.
این نفوذ بعد از قرن چهارم و خصوصآ از قرن ششم و هفتم به بعد در لهجات ایرانی، سرعت و شدت بیشتری یافت.
در نخستین دوره ادب فارسی به دلیل نفوذ نه چندان زیاد زبان
عربی در زبان و ادب فارسی، در نوشتهها و آثار شاعران این دوره، واژهها و ترکیبهای تازی چندانی به چشم نمیخورد. هم چنین، آیات و احادیث نیز در آثار ادبی این دورهاندک است. آنچه در این راستا دیده میشود، بیشتر در قالب تلمیح، ترجمه و اشاره به آیات قرآن و گاه نیز به صورت اقتباس از آنهاست. با بررسی متنهایی شبیه تفسیر طبری و
تاریخ محمد بن جریر طبری، به روشنی میتوان دریافت که واژهها و ترکیبهای
عربی (آیات قرآن، حدیث، مثل و شعر
عربی)، در نخستین نوشتههای فارسی دری بسیار کم و ناچیز است. در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم، حرکتهای سلطان محمود غزنوی و دیگر درباریان او، سبب شد تا واژههایی از زبان
عربی جایگزین برخی از واژههای پارسی گردد.
مقایسه نمونهای از نثر و نظم پارسی قرن چهارم، با نمونهای از قرن پنجم، به خوبی میتواند تفاوتهای بسیاری را میان نوشتههای دو دوره سامانی و غزنوی به ما نشان دهد.
زبان پارسی از قرن پنجم به بعد به نسبت بیشتری با لغات
عربی در آمیخت، و تدریجا بیشتر شد. از علل عمده آن، یکی، تزاید نفوذ دین اسلام، و دیگری تعلیم و تعلم
عربی بود که با شدت بیشتری در ایران رواج داشت، به طوری که تعداد مدارس در قرن ۵و ۶، گسترش پیدا کرد، که از مواد اصلی دروس، زبان و ادب
عربی بود.
از موضوعاتی که مخصوصا در قرن ششم، در شعر فارسی به شدت رخنه کرد،
تصوف و
عرفان است. البته توجه به افکار عرفانی در شعر، پیش از قرن ششم، صورت گرفته است، لیکن اثر بیّن و آشکار آن را از آغاز این قرن میبینیم. نخستین کسی که به ایجاد منظومههای بزرگ عرفانی توجه کرد، سنایی است.
منظومه حدیقة الحقیقة و
طریق التحقیق، از اوست.
محمد عطار نیشابوری نیز کتابهای «
منطق الطیر»، «
اسرار نامه»، «
مصیبت نامه» و «
الهی نامه» را در اواخر این قرن و اوائل قرن هفتم نوشت.
در دو قرن هفتم و هشتم، توجه به عرفان قوت بیشتری یافت و منظومههای متعددی به وجود آمد، که مثنوی معنوی، شاهکار جاودان شعر فارسی از آن جمله است.
بزرگان تصوف، جهانبینی عرفانی را در ادبیات فارسی تبیین و ترسیم کردند. موضوع شعر و به خصوص قصیده را از لجنزار
دروغ و
تملق، بر اوج تحقیق کشاندند، و غزل را از عشق شهوانی به محبت روحانی رساندند، خلاصه آن که معنویت را چاشنی ادبیات کردند.
صوفیه نخستین کسانی بودند که نثر ساده و
مرسل عصر سامانی را رها کردند و نثر مسجع و آهنگین را بنیان نهادند. پس از ماجرای تلخ حلاج، صوفیه زبانی رمزی و نمادین از نظم و نثر ایجاد کردند، و با ظهور
ابن عربی،
اصطلاحات عرفانی در اشعار و آثار منثور نویسندگان پارسیگوی نفوذ یافت.
برای قرآن و حدیث قالبهای کاربردی وجود دارد:
اگر بتوانیم با الفاظی اندک شنونده را با معانی بسیار آگاه کنیم چنین صنعتی را
اشاره گویند. اشاره ممکن است به آیه، حدیث،
داستان، یا غیر آن باشد.
که خاصان در این ره فرس راندهاند •••••• به لا احصی از تک فرو ماندهاند (بوستان سعدی)
که اشاره به حدیث نبوی «لا احصی ثناءً علیک انت کما اثنیت علی نفسک» میباشد.
گوینده در نثر یا نظم عبارتی از قرآن، یا حدیث را به صورت بیان مطلب اصلی و ادامه سخن درج میکند؛
تا رساند تو را به فرّ و بها •••••• حکم خیر الامور اوسطها (
هفت اورنگ جامی)
آوردن مثل مشهور یا عبارت روان پندآمیز و حکمتآموزی است که تمثل به آن درست باشد؛
کیست در این دایره دیر پای •••••• کو لمن الملک زند جز خدای (
مخزن الاسرار)
که بر گرفته از آیه ۱۶ از
سوره غافر میباشد.
همان اشاره است که گوینده در نظم، یا نثر برای تاکید، تایید و... مطلب اصلی خود به قصهای معروف، شرح حالی مشخص، و یا مثلی معروف اشاره میکند؛
سگ اصحاب کهف روزی چند •••••• پی مردم گرفت و مردم شد (
گلستان سعدی)
که اشاره به داستان
اصحاب کهف دارد.
برگردان
آیه یا حدیث به صورتی که خواننده را به اصل متن راهنما باشد؛
که من شهر علمم علیم در است •••••• درست این سخن قول
پیغمبر است (
فردوسی)
که ترجمه حدیث معروف
رسول خداست که میفرماید: «انا مدینة العلم و علیُ بابها»
در لغت یعنی از هم باز کردن و در اصطلاح ادیبان گرفتن الفاظ آیهای از قرآن یا حدیث یا شعر یا مثل در نوشتار است با خارج ساختن عبارت آن از وزن یا صورت اصلیاش.
عشق جانِ طور آمد •••••• عاشقا طور مست «خر موسی صاعقا» (
مثنوی مولوی)
که در آن آیه را برای وزن شعر حل کرده و تغییر داده چون در اصل خر موسی صعقا
بوده است.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «ادبیات فارسی»، تاریخ بازیابی ۹۶/۱۰/۲۳.