اخوان الصفا و اسماعیلیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از دیرباز بعضی از پژوهشگران و بهویژه محققان اسماعیلی،
اخوان را از
اسماعیلیان بهشمار آوردهاند و حتى بعضی از پیشینیان ایشان، تألیف رسائل را به امامان
اسماعیلیه و شاگردان ایشان نسبت دادهاند. اما بنابر تحقیقات تاریخی درستتر این است که گفته شود، محافل و مؤلفان اسماعیلی در سدههای بعدی، از اخوان «چهرهای خودی» ساختهاند و ایشان را به فرقۀ خود منتسب کردهاند. این انتساب برای اسماعیلیان بعدی، مایۀ افتخار بوده است. مطالب الحاقی از سوی اسماعیلیان در
رسائل نیز آشکار است.
در میان پژوهشگران معاصر،
ایوانف، با استناد به آنچه
اسماعیلیان خود به وی گفتهاند و نیز برپایۀ برخی متونی که در دست داشته است،
رسائل اخوان را دارای جنبههای
بینش و اندیشههای اسماعیلی میداند.
اما او در کتاب دیگری، با در نظر داشتن اینکه نویسندگان متقدم اسماعیلی و بهویژه
حمیدالدین کرمانی اشارهای به رسائل نمیکنند، نتیجه میگیرد که رسائل او
دوران خلافت الحاکم بامرالله فاطمی (۳۸۶-۴۱۱ق/ ۹۹۶-۱۰۲۱م) از سوی اسماعیلیان پذیرفته شد.
چنانکه گذشت، نویسندۀ
اسماعیلی نزاری،
ابوالمعالی حاتم بن عمران بن زهره (د ۴۹۷ق/ ۱۱۰۳م) برای نخستینبار به رسائل و مؤلفان آن اشاره میکند. نویسندگان اسماعیلی در سدههای بعد، و نیز محققان اسماعیلی متأخر و معاصر، همگی رسائل اخوان را در شمار نوشتههای اسماعیلی، دستکم در نخستین مراحل گسترش مذهب اسماعیلیان، میآورند. پژوهشگران غربی نیز، بیشتر از همین فرضیه پیروی کردهاند.
هانری کربن در یکجا اخوان را گروهی دارای اندیشۀ اسماعیلی میشمارد
و در جای دیگری، رسائل را «بنای یادبودی ماندگار از تفکر اسماعیلی» معرفی میکند.
پژوهشگر فرانسوی،
مارکه نیز در چند نوشتۀ خود بر محتوای اسماعیلی رسائل تأکید میکند، و میکوشد ثابت کند که اخوان از اسماعیلیان بودهاند.
اما از سوی دیگر، بعضی از پژوهشگران معاصر، دربارۀ اسماعیلی بودن اخوان و گرایشهای اسماعیلی در رسائل ایشان با احتیاط
داوری میکنند.
اشترن، در مقالهای که به آن اشاره شد، میگوید: آشکار است که مؤلفان رسائل اخوانالصفا هرچند با اسماعیلیان مرتبط بودهاند، اصول اعتقادی ویژهای را ساخته و پرداخته بودند که به هیچروی برای بخش عمدۀ آن
نهضت، پذیرفتنی نبود، بدینسان درحالیکه در سدۀ ۵ق، آموزههای رسائل تأثیر قابل ملاحظهای بر محافل فلسفی و علمی نامرتبط با اسماعیلیان داشته است، نشانهای از تأثیر رسائل در میان مؤلفان اسماعیلی آن
دوران یافت نمیشود.
وی در نوشتۀ دیگری، این دریافت خود را روشنتر بیان میکند و میگوید: با وجود این باید فهمیده شود ــ و این نکتهای است که غالباً فراموش شده است ــ با آنکه بیشک خاستگاه جماعت اخوانالصفا، مذهب
اسماعیلیه بوده است، اما ایشان از آن بسی فراتر رفتهاند، رسائل بیانکنندۀ نظریات یک گروه کوچک از فیلسوفان باطنگراست که درواقع اسماعیلی بودند، اما هرگز نمایندۀ مذهب رسمی اسماعیلیان نبودند و چرخش کاملاً نوینی به آن دادند. فلسفۀ انسانگرایانه و روشنگرانۀ ایشان، نکات مشترک زیادی با اعتقادات رسمی
اسماعیلیه به معنای خاص آن ــ که «دعوت رسمی» به آن باور داشته است ــ ندارد.
نصر نیز، در یکی از نوشتههای پیشین خود معتقد بوده است که میتوان ارتباطی سست میان اخوان و
اسماعیلیه، بهویژه با آنچه «
گنوسیس اسماعیلی» نامیده میشود، یافت.
اما وی در نوشتۀ دیگری میگوید: این گروه مؤلفان که هویتشان هرگز کاملاً روشن نشده است، یقیناً ملهم از
شیعه بودهاند، هرچند شاید اختصاصاً آنگونه که بعداً چنان فرض شده است، اسماعیلی نبوده باشند.
از سوی دیگر اشترن میگوید: معمولاً فرض میشود که اخوانالصفا سازمان پنهانی ویژهای را تشکیل میدادهاند که به نحو وصف شده در رسائل تشکیل یافته است، اما به نظر وی، این جماعت که محققان جدید دربارۀ آن اندیشه پردازی میکنند، پنداری است. هنگامی که در رسائل از اخوان الصفا سخن گفته میشود، مقصود نهضت اسماعیلی است، اما نه چنانکه آن نهضت واقعاً بوده است، بلکه آنگونه که پدیدآورندگان رسائل میخواستهاند که چنان باشد، یعنی نهضتی آرمانی و ناکجاآباد اسماعیلی، آمیخته با اندیشۀ روشنگری فلسفی و جستوجوی
رستگاری و رهایی
روحها از راه اعتقادات ویژهای که در رسائل عرضه شده است.
با اینهمه، نظریۀ وابستگی اخوان به اسماعیلیان همچنان در میان پژوهشگران متأخر دارد. یکی از ایشان دربارۀ اخوان تا بدانجا میرود که آنان را نه تنها وابسته به اسماعیلیان، بلکه یک سازمان پنهان سیاسی آن
دوران با تشکیلات یک
حزب سیاسی جدید معرفی میکند.
در عین حال میتوان پرسید که چرا
ناصرخسرو، اندیشهپرداز اسماعیلی (د پس از ۴۶۵ق/ ۱۰۷۳م) از اخوان و رسائل ایشان نامی نمیبرد.
در اینجا نخست باید به این نکته اشاره شود که آنچه از سوی محافل اسماعیلی از سدۀ ۵ق به بعد دربارۀ اخوان و رسائل ایشان آمده است، دشواریها و تناقضهایی را در بر دارد و با شواهد تاریخی و نیز با شواهد درونی رسائل، هماهنگی ندارد. مثلاً ادعای بعضی از اسماعیلیان که
امام احمد بن عبدالله در تألیف رسائل دست داشته است و اخوان نیز از پیروان او یا امامان دیگر بودهاند، با آنچه در منابع تاریخی دربارۀ اخوان دیده میشود، تناقض آشکاری دارد. چنانکه در منابع اسماعیلی آمده است، احمدبن عبدالله در ۲۱۲ق/ ۸۲۷م درگذشته است.
درحالیکه مؤلفان رسائل بنابر گزارش
ابوحیان توحیدی میگیرد!
از سوی دیگر، چنانکه یاد شد،
قاضی عبدالجبار گزارش میدهد که چند تن از کسانی که ابوحیان ایشان را در شمار نویسندگان رسائل آورده است، در ۳۸۵ق یعنی سال تألیف کتاب
تثبیت دلائل النبوه هنوز در
بصره و جاهای دیگر زنده بودهاند، یعنی ۱۷۳ سال پس از درگذشت احمدبن عبدالله!
همچنین اینکه مارکه بر پایۀ اشاراتی در متن رسائل، استنباط و ادعا میکند که امامان در تألیف رسائل شرکت فعال داشتهاند،
فرضیهای است مشکوک و حتى پنداری است که هیچ دلیل تاریخی، جز ادعای مؤلفان بعدی اسماعیلی، برای آن نمیتوان یافت. بر این نکات باید افزود که برخی از منابعی که اخوان در رسائل به آنها استناد میکنند، در زمان زندگی احمدبن عبدالله هنوز تألیف، یا ترجمه نشده بوده است؛ مثلاً
متنبی شاعرِ زادۀ ۳۰۳ق که اخوان ــ چنانکه اشاره شد ــ شعری از او نقل میکنند، هنوز چشم به جهان نگشوده بوده است.
به هر روی، بنابر شواهد تاریخی که تاکنون در دست است و نیز بنابر تحلیل شواهد درونی رسائل، میتوان گفت که مؤلفان رسائل، هرچند احتمالاً با برخی محافل اسلامی آشنایی داشتهاند و گاه نیز برخی از اصطلاحات و نظریات ویژۀ اسماعیلیان آغازین را به کار بردهاند، خود از ایشان نبوده، و در سلسله مراتب اسماعیلیان، مرتبه و منصبی نداشتهاند. همچنین باید
یاداور شد که اخوان از «
مُسَبَعه» در دو جا انتقاد میکنند و نظر آنان را جزئی و سخنانشان را غیرکلی میدانند و آن را مذهب اخوان نمیشمارند.
بدینسان درستتر این است که گفته شود، محافل و مؤلفان اسماعیلی در سدههای بعدی، از اخوان «چهرهای خودی» ساختهاند و ایشان را به فرقۀ خود منتسب کردهاند. این
انتساب برای اسماعیلیان بعدی، مایۀ افتخار بوده است. مطالب الحاقی از سوی اسماعیلیان در رسائل نیز آشکار است.
در این میان نکتۀ پرسشانگیز این است که همۀ گزارشهایی که در منابع دربارۀ انتساب اخوان به اسماعیلیان آمده است، در زمانهایی پس از برپا شدن خلافت
فاطمیان (۲۹۷/ ۹۱۰م) و فتح
مصر از سوی ایشان در ۳۵۸ق/ ۹۶۹م نوشته شده است. نکتۀ پرسشانگیزتر این است که چرا
ابن ندیم که
الفهرست را در ۳۷۷ق تألیف کرده، و در آن گزارشی دربارۀ نهضت اسماعیلیان آورده است، از اخوان و رسائل ایشان نام نمیبرد،
درحالیکه درست ۴ سال پیش از آن، ابوحیان توحیدی دربارۀ اخوان و رسائلشان گزارش میدهد. آیا ابن ندیم، از نوشتههای چنان بااهمیتی، مانند رسائل اخوان آگاه نبوده است؟
سرانجام، یکی از متأخریترین پژوهشگران معاصر نیز، بر اسماعیلی نبودن اخوان تأکید میکند.
نتون میگوید: باتوجه به نقش اساسی
امامت نزد اسماعیلیان و نقش اندکی که اخوان به امامت میدهند، میتواند نتیجه گرفت که اخوان اسماعیلی نبودهاند و عناصر اسماعیلی را که در رسائل یافت میشود، میتوان تا حد پذیرش تأثیراتی کاهش داد و نباید آنها را همچون عوامل ذاتی در اعتقاد اخوان تلقی کرد.
(۱) ابن ندیم، الفهرست، به کوشش فلوگل، هاله، ۱۸۷۲م.
(۲) تامر، عارف، مقدمه بر جامعة الجامعة، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۳) الرسالة الجامعة، به کوشش مصطفى غالب، بیروت، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.
(۴) الرسالة الجامعة، نسخۀ خطی موجود در کتابخانۀ مرکز، شم ۱۷۰۰.
(۵) رسائل اخوان الصفا، بیروت، ۱۹۵۷م.
(۶) سعید، خیرالله، النظام الداخلی لحرکة اخوان الصفا، دمشق، ۱۹۹۲م.
(۷) شهرزوری، محمد، نزهة الارواح، به کوشش عبدالکریم شویرب، طرابلس، ۱۹۸۸م.
(۸) .Corbin، H.، Histoire de la philosophie islamique، Paris، ۱۹۶۴
(۹) .Corbin، H.، »Rituel sabéen et l’exégèse ismaīlienne du rituel»، Eranos Jahrbuch، Zürich، ۱۹۵۰، vol. XIX
(۱۰) .EI۲
(۱۱) .Ivanow، W.، The Alleged Founder of Ismailism، Bombay، ۱۹۴۰
(۱۲) .Ivanow، W.، A Guide to Ismaili Literature، London، ۱۹۳۳
(۱۳) .Marquet، Y.، «Les Épîtrees des Ikhwān as-Safāʾ oeuvre ismaīlienne»، Studia Islamica، Paris، ۱۹۸۵، vol. LXI
(۱۴) .Marquet، Y.، «Ihwān al-Safāʾ، Ismaīliens et Qarmaṭes»، Arabica، Leiden، ۱۹۷۷، vol. XXIV
(۱۵) .Marquet، Y.، La Philosophie des Ihwān al-Safāʾ، Alger، ۱۹۷۵
(۱۶) .Nasr، S. H.، An Introduction to Islamic Cosmological Doctrines، Cambridge، ۱۹۶۴
(۱۷) .Nasr، S. H.، «Philosophy and Cosmology»، The Cambridge History of Iran، Cambridge، ۱۹۷۵، vol. IV
(۱۸) .Netton، I. R.، Muslim Neoplatonists، London، ۱۹۸۲
(۱۹) اشترن، «اطلاع تازهای دربارۀ مؤلفان رسائل اخوانالصفا».
(۲۰) اشترن، «تألیف رسائل اخوان الصفا».
شرف الدین خراسانی - تقی بینش، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «اخوان الصفا».