اخلاق مدیریت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از لغزشگاههای خطرناک برای
مدیران که میتواند مدیر و
مدیریت یک نظام را به ضعف و تباهی بکشاند آن است که مدیر به جای
شایستهسالاری و انتخاب
اصلح در انتخاب همکاران و مدیران زیر مجموعه، آگاهانه یا ناخودآگاه گرفتار روابط شخصی و باندی شود.
یکی از زمینههای بلای مهلک روابط شخصی و باندی در
مدیریت که از منافذ
شیطان به شمار میآید این است که انسان به طور طبیعی به افرادی که با آنها وابستگی
فامیلی ،
قبیلهای ،
باندی ،
حزبی ، و... دارد به اندازه تعلق خاطر، شیفتگی و
محبت نسبت به آنها، از دیدن واقعیات در مورد آنها
کور میشود: «حب الشیء یعمی و یصم».
شیفتگی نسبت به هر کس باعث میشود که انسان نواقص او را به طور طبیعی نبیند و کمالات او را فراتر از آنچه هست بپندارد و گاهی به آنجا میرسد که حتی زشتی و
نقص او را
کمال و زیبایی میبیند و این رشته سر دراز دارد.
با مروری گذرا بر شیوه عملی حضرت
امیرالمؤمنین (ع) در دوره
خلافت و
حکومت ظاهری میتوان دریافت کرد که آن حضرت برای پیشگیری از بلیه خانمان سوز
قبیلهگرایی ، علیرغم این که:
- در آن دوران ارتباطات قبیلگی و خویشاوندی نقش محوری را در روابط تشکیلاتی و حکومتی ایفاء میکرد و این وضعیت کاملا متعارف و جا افتاده بود.
- وابستگان
حضرت امیر (ع) در اوج شایستگی و توانمندی بودند.
- دست آن حضرت از نیروهای قابل اعتماد و توانمند پر نبود و...
و این همه اقتضا میکرد که حضرت امیرالمؤمنین (ع) از فرزندان و سایر خویشاوندانی که به
وفاداری و
امانتداری آنها اطمینان داشت در کار حکومت بهره گیرد اما هرگز هیچ یک از آنان را در مسئولیتهای اجرایی و کارهایی که شبهه بهرهجویی از
قدرت و امتیازات ظاهری در پی داشت نگمارد و آنان را به
ولایت و
امارت بر مردم منصوب نفرمود زیرا هر چند این کار میتوانست به ظاهر پایههای حکومت او را اقتدار بخشد اما
ولایت معنوی او را زیر سؤال میبرد و میتوانست در آینده برای دیگران راه را هموار سازد تا اصاغر
خاندان خویش را بر اکابر
امت اسلام حاکم سازند و به آنجا منتهی شود که خود میفرمود:
«یستدل علی ادبار الدول باربعه: تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تاخیر الافاضل و تقدیم الاراذل.
چهار چیز نشانه واژگونی دولتها است (اعم از
دولت اسلامی یا غیر اسلامی):
۱ و ۲- واگذاردن
اصول و پرداختن به
فروع (در مقام برنامهریزی و اولویتبندی کارها).
۳ و ۴- جلو انداختن فرومایگان و عقب راندن صاحبان فضل (در مقام اجرا و مدیریت).
آری اگر
پیشوایان الهی در صحنه حکومت کمترین مجالی برای
صدارت و
وزارت خویشاوندان خود فراهم نساختند اما میدانهای
جهاد و فداکاری را با عزیزترین عزیزان خویش میگشودند، اگر محبوبترین فرزندان و برادران آنان در هنگامه قدرت و مکنت در آخر صف بودند اما در بحبوحه
ایثار و
شهادت در اول صف قرار داشتند، از
لیلة المبیت که
علی در بستر خطر بجای
پیامبر خوابید و فداکاریهای بی نظیر امیرالمؤمنین در طول حیات پیامبر گرفته تا پیشتازی
علی اکبر در
روز عاشورا در شهادت قبل از
بنی هاشم و بنی هاشم جلوتر از دیگران و حتی
غلام سیاه، جلوههای روشنی از این فصل فروزان در کتاب مدیریت و رهبری اسلامی است.
بهر حال ضمن این که
ورع و اجتناب از مظان
شبهه و
تهمت و پیشگیری از فرو غلتیدن
نظام اسلامی در گرداب روابط خانوادگی و قبیلهای و باندی ایجاب مینماید که حتی از خیر احتمالی خویشاوندان چشمپوشی شود، مساله
شایسته سالاری و انتخاب اصلح از مهمترین و سرنوشت سازترین مسائل مدیریت است که
عقل و
شرع بر آن حکم قطعی دارند.
همواره یکی از مباحث جدال برانگیز بعد از پیروزی
انقلاب اسلامی این بوده است که از میان
تخصص و
تعهد کدام یک مقدم است؟
شاید عمده دلیل و ریشه این جدال بی فرجام را بتوانیم در
ابهام معنی تعهد جستجو کنیم اگر معنی لغوی تعهد را
پیمان بستن بدانیم با این اطلاق معلوم نیست تعهد به چه چیز و چه کس؟ تعهد به
دنیا یا
آخرت ؟ تعهد به منافع شخصی یا تعهد نسبت به کار و مسئولیت؟ تعهد به این خط و آن خط یا...؟
پس یا باید برای کلمه تعهد معنی خاص و تعریف شدهای را معین کنیم یا آن که برای تعهد
پسوندی مانند الهی، دینی، مکتبی قرار دهیم یا آن که از این کلمه بگذریم و به جای آن از تعبیر
تقوی که کلمهای شناخته شده در
ادبیات دینی است و صدها
آیه و
حدیث معتبر معنی و حدود و ثغور آن را تبیین کرده است استفاده کنیم.
در این صورت موضوع این
جدال منتفی میشود و مساله تخصص همچون بسیاری از مسائل دیگر در قبال تقوی جای خود را پیدا میکند و معلوم میشود که اصولا تخصص در عرض تقوی نیست که بحث تقدم و تاخر آن مطرح شود بلکه تخصص در طول و در دل تقوی نهفته است.
زیرا از مهمترین معیارهای تقوی این است که اگر انسان به خاطر فقدان تخصص و آمادگی همه جانبه، آمادگی و شایستگی لازم را برای به دوش گرفتن بار مسئولیتی نداشته باشد، هرگز نمیتواند آن مسئولیت را بپذیرد و در صورت پذیرفتن آن، فی الحال فاقد تقوی به حساب میآید و چنین مسئول و مدیری در این حالت کلا فاقد تقوی محسوب میشود و دیگر نوبت به بحث تقدم تقوی بر تخصص نمیرسد و به تعبیر دیگر در نظام شایسته سالار
مدیریت اسلامی هیچگاه به چنین فردی نه به خاطر عدم تخصص بلکه به دلیل عدم تقوی نباید مسئولیتی سپرده شود.
بالاتر از بحث تعهد و تخصص در انتخاب
مدیران اینست که حتی در فرض احراز شایستگی باید تحقیق شود تا از میان شایستگان برای مسئولیت مورد نظر بهترین و شایستهترین آنها از جهت احراز شرائط برگزیده شود.
از
پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است که فرموده: «من استعمل عاملا من المسلمین و هو یعلم ان فیهم اولی بذلک و اعلم بکتاب الله و سنه نبیه فقد خان الله و رسوله و جمیع المؤمنین؛
کسی که
کارگزار و مدیری را به کار گمارد در حالی که میداند در میان
مسلمانان فردی وجود دارد که برای آن مسئولیت شایستهتر و به
قرآن و
سنت آگاهتر است در این صورت قطعا به
خدا و
رسول خدا و همه
مؤمنان خیانت کرده است».
نکات مهمی در این حدیث نهفته است.
اولا سخن از انتخاب فرد غیر شایسته نیست بلکه فرض بر شایستگی منتخب است در حالی که شخص شایستهتری وجود دارد.
ثانیا اولویت و برتری را با
اعلمیت به قرآن و سنت آمیخته کرده است زیرا کسی که میخواهد مدیر نظام اسلامی باشد کسی است که میخواهد
اسلام را در حوزه مدیریتی خود پیاده کند و طبیعی است که لازمه عمل به اسلام آگاهی هرچه بیشتر به اسلام است و مدیرانی که از
معارف و
احکام و
اخلاق اسلامی کم اطلاع و احیانا بیگانه هستند هرگز نخواهند توانست مجری اسلام باشند و همان چیزی اتفاق میافتد که در بسیاری از حوزههای مدیریتی شاهد آن هستیم و متاسفانه عملکرد نامطلوب آنان گاهی به حساب خدا و
پیامبر اسلام و نظام اسلامی ثبت میشود و نه به حساب
جهل و بیگانگی این نوع مدیران از اسلام و ... .
ثالثا چنین گزینشی را خیانت به خدا و رسول خدا و مؤمنان بر شمرده است آن هم نه فقط مؤمنان زیر مجموعه آن مدیریت یا بخشی از مؤمنان
جامعه که با آن حوزه مدیریتی سر و کار دارند بلکه به «جمیع المؤمنین» یعنی به همه مؤمنان خیانت کرده است زیرا هر گوشه از
کشتی نظام اسلامی که سوراخ شود تمام کشتی و همه سرنشینان آن را در معرض غرق شدن قرار میدهد.
رابعا اگر چه به نظر میرسد مرجع
ضمیر «هو یعلم» و
فاعل فعل «خان» هر دو همان مقام مافوق و صادر کننده حکم است اما شخص انتخاب شده یعنی خود مدیر نیز اگر به برتری فرد یا افرادی بر خود آگاه باشد که این بار مسئولیت را بهتر و سالمتر از او میتوانند به سر منزل مقصود برسانند و در جهت انتخاب اصلح تلاش نکند معلوم نیست از دائره این خیانت خارج باشد.
خامسا مدیران ما فوق مجاز نیستند که خود را در جهل و عدم اطلاع از مجموعه شایستگان نگهدارند و به استناد «هو یعلم» در حدیث عدم علم خود را مبنای تصمیمگیری در انتصابات قرار دهند بلکه با توجه به ذیل
روایت و اهمیت و ضرورت
اداء امانت در مسئولیت، موظف به تلاش برای کسب علم و آگاهی نسبت به همه افرادی است که شایستگی تصدی مسئولیت مورد نظر را دارند و در همین جا لزوم تشکیل بانک اطلاعات مدیریت متناسب با حوزه مسئولیت مدیر مافوق معلوم میشود.
در این صورت مدیر هرگز مجبور نخواهد بود که فقط به اطلاعات شخصی و توصیهها و معرفیهای موردی اتکاء و صرفا در دایره تنگ روابط شخصی و باندی تصمیمگیری کند و از راس هرم مدیریت نظام گرفته تا پایینترین سطوح مدیریت تا برسد به آخرین مشاغل کارشناسی و کارمندی بدون استفاده از بانک اطلاعاتی متناسب، هرگز امکان دستیابی به
انتخاب اصلح امکانپذیر نخواهد بود.
البته چگونگی تشکیل بانک اطلاعات مدیریت و
ضوابط و
معیارها و ضریبهای مربوط به نمره هر یک از ویژگیهای لازم و جمعبندی و معدلگیری آنها از اهمیت زیادی برخوردار است که در جای خود باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
در همین جا مناسب است به این نکته مهم نیز توجه کنیم که در
مدیریت غربی و مادیگرا همواره به بهانه این که مفاهیمی مانند:
ایمان ،
تقوی ،
ورع و... از
کیفیات باطنی و
درونی است و قابل اندازهگیری نیستند، از وارد ساختن آنها در شرائط احراز مدیریت طفره میروند اما از نظر اسلام ضمن این که خود این
مفاهیم ، تعریفهای دقیقی دارند و به طور قطعی از معیارها و ملاکهای اساسی برای احراز
مدیریت و
رهبری به شمار میروند، با توجه به آثار برونی آنها از قابلیت اندازهگیری نیز برخوردارند.
زیرا اولا تمام باورها و صفات درونی، همواره منشا بروز رفتارهای برونی متناسب با خود میباشند و از
کوزه همان برون تراود که در او است و در همین راستا در
قرآن و
سخنان معصومین (ع) تمام آثار برونی هر یک از باورها و صفات احصاء و بیان شده است و به طور نمونه فقط در یک حدیث که حضرت
امیرالمؤمنین (ع) از پیغمبر اکرم (ع) نقل فرموده است، یکصد و سه خصوصیت و اثر برای ایمان شمارش شده است.
ثانیا گرچه باورها و صفات درونی نسبت به رفتارهای برونی
علیت تامه ندارند و گاهی ممکن است با
ریاء و
نفاق و
تصنع ، رفتاری ناهمگون با درون به نمایش گذاشته شود اما با توجه به رابطه اقتضائی بین درون و برون و گستردگی و تعدد آثار و علامتهای برونی برای هر یک از کیفیتهای درونی، ریا و نفاق کارایی خود را از دست میدهد و خیلی زود به رسوایی میانجامد.
ضمن آن که در
آیات و
روایات ، نشانههای برونی نفاق و
ریا نیز با دقت تبیین گردیده است.
اشکال اساسی اینجا است که دیگران برای اجرایی کردن نگرشهای خود یک دنیا کار کردهاند ولی ما در عمده زمینهها و از جمله در همین مورد کاری نکردهایم.
مدیریت اسلامی اقتضا میکند که مدیران از طبقه مرفه و
ثروتمند انتخاب نشوند، زیرا معمولا افرادی که در زندگی، رنج
فقر و پا برهنگی را نچشیده باشند نمیتوانند به طور جدی به فکر مردم
فقیر و پابرهنه باشند کسی را تصور کنید که وصف دندان درد را شنیده باشد، در قیاس با کسی که فرزند دلبندش را نظاره میکند در حالی که از
دندان درد به خود میپیچد آیا این دو نفر برداشت یکسانی از دندان درد دارند؟
و همین شخص را مقایسه کنید با کسی که خود گرفتار درد شدید دندان شود و این درد را از بن دندان به شدت احساس کند؛ حال فاصله مورد اخیر را با کسی که از دور راجع به دندان درد مطلبی را شنیده یا خوانده است در نظر بگیرید؛ آن وقت فاصله بین مسئول مرفه و بی درد را با مسئولی که خود و نزدیکانش رنج کشیده و درد آشنا هستند میتوان تصور کرد.
فرض کنیم فرد متدینی را که واجد همه شرایط لازم برای مدیریت باشد، اما خود با خانوادهاش از طریق کاملا
مشروع و در نتیجه کار و تلاش حلال به
تمکن و
ثروت مشروع رسیده باشند؛ در این صورت اگر چنین شخصی به مدیریت گمارده شود، این سؤال مطرح میشود که آیا با توجه به تمکن و عدم نیاز، او میتواند از
بیت المال - آن هم در ازای کار
واجب - حقوقی دریافت کند؟
البته چگونگی بهرهمندی از اموال و سطح زندگی درحال مسئولیت او نیز جای بررسی و تامل دارد.
آنچه از
احادیث و
سیره معصومین به دست میآید آن است که مدیر در دوره مدیریت و در حال پذیرفتن مسئولیت باید سطح زندگی خود را در هر صورت همسطح با زندگی مردم ضعیف تنظیم کند.
حضرت امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «ان الله فرض علی ائمه الحق ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره؛
همانا
خداوند بر
پیشوایان حق واجب فرموده است که خود را با مردم ضعیف هم اندازه کنند برای اینکه تهی دستی
فقرا آنان را به هیجان و
شورش نکشاند».
در این سخن روشنگر، نکات ذیل قابل توجه و تامل است:
فرض به معنی
وجوب است، همانطور که
فریضه به معنی واجب است؛ در برابر
نافله به معنی
مستحب .
فرض با «علی»
متعدی شده نه با «لام»، لذا همسوی با معنای فرض، بر صبغه تکلیفی سخن افزوده است.
تعبیر پیشوایان، همه مدیران در سطوح مختلف را در بر میگیرد، زیرا هر مدیری متناسب با محدوده مدیریت و مسئولیت خود مرتبهای از امامت و رهبری را به عهده دارد و جمعی از مردم - به عنوان کارکنان زیر مجموعه یا گیرندگان خدمت و حتی عامه مردم - چشم به او دوخته و به صورت مثبت یا منفی، تحت تاثیر
روش و
منش او قرار دارند.
کلمه
ائمه «پیشوایان»، به «حق» اضافه شده است که مشخصا مدیران در نظام حق اسلامی را موضوع
حکم وجوب قرار داده است؛ با این وصف اگر مدیری به این امر واجب گردن ننهاد و سطح زندگیاش شبیه
اغنیا و اقویای جامعه بود، آیا از مدار «
ائمة الحق » خارج نشده است؟
و هر نقطهای خارج از این مدار آیا جز
باطل و
ضلال چیزی میتواند باشد، در حالی که قرآن میفرماید: «و ماذا بعدالحق الا الضلال؟»
و در نتیجه چنین مدیری میتواند مدیر
نظام اسلامی و مجری
اسلام باشد؟ !...
هم اندازه کردن خود «یقدروا انفسهم» با ضعفا از چه جهت مورد نظر است؟
سخن
امام (ع) مطلق است و
معیشت ، وسایل زندگی،
خانه ،
خوراک ،
پوشاک و ... را شامل میشود.
در عین حال، همه این موارد نمودهای بیرونی زندگی مدیر است.
آنچه در
باطن مدیر باید شکل گیرد و رفتارهای بیرونی، متاثر از آن
شاکله درونی، به منصه ظهور برسد (قل کل یعمل علی شاکلته)
آن است که شخصیت حقیقی خود را در زمره ضعفا و
مستمندان باور کند.
خود را فراتر و بالاتر از آنها نبیند
رنج آنها را در باطن وجودش لمس و آن را رنج خود احساس کند، خود را از فقرا و با آنها بداند، با آنها زندگی کند و همنشین باشد؛ همانگونه که
پیغمبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) اینگونه بودند و ضمن اینکه زندگی آنها در سطح زندگی محرومترین اقشار جامعه بود، انس و همنشینی آنها نیز با همین
قشر بود.
یادآوری و بیان سطح زندگی و
معاشرت و
انس آنان با فقرا خود دو فصل جداگانه و مفصل را میطلبد که در این مختصر فقط به گوشه کوچکی از این ویژگی باشکوه اشاره خواهیم کرد.
همگونی زندگی مدیران با ضعفای جامعه، دستاوردهای فراوانی از قبیل تاثیر در سازندگی معنوی و شخصیت انسانی مدیران و رشد
فضایل اخلاقی و محبوبیت نزد
خدا و
خلق خدا و
پاداش اخروی و...را در پیدارد؛ همانگونه که ترک این فریضه الهی پیامدهای منفی و خطرناکی را از جهات مختلف مادی و معنوی و دنیوی و اخروی به دنبال دارد، اما اینکه مولای متقیان در این سخن حکیمانه از نتایج مثبت معنوی این فریضه سخنی نگفته و از میان پیامدهای منفی هم به موردی خاص پرداخته و آن را برجسته کرده است، بیانگر اهمیت زیاد این مورد خاص میباشد؛ زیرا اگر فقیر زیر فشار طاقتفرسای
فقر جانش به لب رسد و در عین حال زمامداران
جامعه اسلامی را که مدعی خدمت به مردم هستند در ناز و
نعمت و در نتیجه بی خبری از ضعیفان مشاهده کند، از جا کنده میشود.
بدین ترتیب آنگاه که بخش عظیمی از جامعه در این وضعیت قرار گیرند و انبوهی از جمعیت و
توده وسیعی از مردم با هم از جا کنده شوند و به هم بپیوندند، شورش فراگیر و سیلآسایی پدید میآید که همه چیز را در هم میریزد و تمام کاخها را بر سر کاخنشینان خراب میکند.
اگر فقر به تنهایی فقیر را در آستانه
کفر قرار میدهد، (کاد الفقر ان یکون کفرا).
با مشاهده
تبعیض و
کاخهای برافراشته متمکنین بی درد و زمامداران مرفه در نظام اسلامی، ممکن است به نقطهای خطرناکتر برسد.
این در حالی است که اصل
نهضت و پیروزی
انقلاب و قوام و دوام نظام اسلامی همواره بر دوش همین قشر بوده است و از دست دادن آنان یعنی از دست رفتن همه چیز، که چنین مباد!
قابل توجه است که در راستای همین توصیه ها و دستورالعملهای مؤکد
پیشوایان معصوم و
سیره عملی آنان تمام
علمای راستین و مراجع بزرگ، همواره در اوج
سادهزیستی و همگون با مردم عادی زندگی میکردند و بیگمان یکی از رموز محبوبیت آنان در بین تودههای مردم همین ویژگی بود و خواهد بود که نمونه آن زندگی امام بود.
امام علاوه در زمان
مرجعیتش در
نجف اشرف از جهت
خانه و سطح زندگی مثل مردم عادی و
طلاب معمولی بود و در دوره رهبری بعد از پیروزی
انقلاب اسلامی نیز همانند توده مردم، با حداکثر رعایت
صرفهجویی و
قناعت زندگی کرد و علاوه بر آن، مرحوم شهید حاج آقا
مصطفی و مرحوم
حاج احمد آقا را نیز چنان
تربیت کرده و بر زندگی آنها نظارت داشت که آنان نیز به همین گونه زندگی کنند. (گوشه هایی از ویژگیهای امام در این زمینه، در کتاب «
در سایه آفتاب » به قلم نویسنده این سطور، ذکر شده است).
بررسی و تحریر این ویژگی در
علماء بزرگ و مراجع دینی کتاب مفصلی را میطلبد و در اینجا به ذکر یک نمونه از قول مرحوم
علامه شهید مطهری بسنده میکنیم:
در شرح احوال استاد الفقهاء
وحید بهبهانی رضواناللهعلیه مینویسند: که روزی یکی از
عروسهای خود را مشاهده کرد که پیراهنی الوان از نوع پارچههایی که معمولا زنان اعیان و اشراف آن عصر میپوشیدند به تن کرده است.
فرزندشان (مرحوم
آقا محمد اسماعیل شوهر آن خانم) را مورد
ملامت قرار دادند، او در جواب
پدر این
آیه قرآن را میخواند: «قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق؟».
یعنی «بگو چه کسی زینتهایی که
خدا برای بندگانش آفریده و هم چنین روزیهای پاکیزه را
تحریم کرده است؟»
ایشان جواب دادند من نمیگویم خوب پوشیدن و خوب نوشیدن و از
نعمتهای الهی استفاده کردن
حرام است، خیر در اسلام چنین ممنوعیتهایی وجود ندارد، ولی یک مطلب دیگر هست و آن اینکه ما و خانواده ما به اعتبار اینکه پیشوای دینی مردم هستیم
وظیفه خاصی داریم.
خانوادههای
فقیر وقتی که
اغنیا را میبینند که از همه چیز برخوردارند طبعا ناراحت میشوند، یگانه مایه تسکین آلامشان اینست که خانواده «آقا» در تیپ خودشان هستند؛ اگر ما هم در زندگی به شکل اغنیا در آئیم این یگانه مایه تسکین آلام هم از میان میرود.
ما که قادر نیستیم عملا وضع موجود را تغییر دهیم لااقل از این مقدار همدردی مضایقه نکنیم.
سایت اندیشه قم.