اخلاق ذاتی و اکتسابی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
کلمه اخلاق از نظر لغت، جمع
خلق است. این کلمه زمانی به کار میرود که شخص
صفت نفسانی یا
ملکه راسخه ، و یا حالتی که در نفس او رسوخ کرده، را دارا باشد.
هر زمان که صفتی در انسان ملکه شد افعالی که متناسب با آن صفت هستند، بدون نیاز به فکر کردن، سنجیدن از
انسان صادر شود. مثلا خلق
سخاوت یک حالت نفسانی است که کسانی که این خلق را دارند در موقع
بذل و بخشش دچار تردید نمیشوند بلکه این حالت، انسان را از این که درباره کاری که میخواهد انجام دهد
تفکر کند یا
شک و تردیدی در انجامش داشته باشد بی نیاز میکند نکته قابل توجه این که در مفهوم خلق، ذاتی و فطری بودن خصلت ملاحظه نشده و هم چنین منشا این خصلت یا ویژگی آن، مشروط به تکرار عمل نشده است.
کلمه اخلاق از نظر اصطلاح
علم اخلاق، در دو مورد استعمال میشود؛
۱ـ جائی که شخص عملی را انجام دهد و لو علت آن
ملکه راسخه نباشد و حتی با تامل و فکر انجام شده باشد.
۲ـ به عنوان
صفت فعل به کار میرود، یعنی کار اخلاقی که منظور تنها صفات نفسانی نیست. وقتی میگویند فلان کار، اخلاقی است، یعنی متصف به فضیلت و خوب است و یا فلان کار غیر اخلاقی است یعنی متصف به رذیله و ناشایسته است.
معادل واژه اخلاق، «سیره» است که در این مبحث خواهد آمد.
در بررسیهای بدست آمده اخلاق به معنایی که به آن اشاره شد، امری اجتماعی و فرد
کاشف آن است. اخلاق مانند
زبان ،
مذهب و... قبل از فرد اخلاقی وجود دارد و فرد، داخل آن میشود و با رفتار اخلاقی در آن سهیم میگردد و پس از فرد نیز به وجودش ادامه میدهد. البته اجتماعی بودن به معنای وجود نظامی حاکم بر ارتباطات افراد نیست، بلکه وجود اخلاق در یک جامعه میتواند ساخته و پرداخته یک فرد باشد.
اخلاقی که از ناحیه اجتماع همه گیر شده باشد، ضمانتهای اجرائی و کاکرد هایش هم اجتماعی است.
بنابر این، پس از فرایند درونی شدن اخلاق، هرگاه فرد رفتار اخلاقی داشته باشد آن را متخلق به اخلاق شمرده و این سرشت اجتماعی را به اخلاق نسبت میدهیم. غیر از این مورد، نظام حاکم بر شخص که بر گرفته از غیر اجتماع است، چیزی در مقابل مصلحت اندیشی است. این نظام حاکم، مجموعه رفتارهای دائمی فرد است که در زوایای زندگی او تبلور دارد. اگر اخلاق را نظام اجتماعی در نظر بگیریم، از یک سو شبیه حقوق و از سوی دیگر مانند قرارداد و آداب اجتماعی است.
درباره این که آیا اخلاق، فطری و ذاتی است یا نه، بررسیهای انجام گرفته است. از آن جا که برخی خلقیات در هر دورهای نمود پیدا کرده و پس از آن دوره، شکل و نوع خلقیات تغییر کرده معلوم میشود که همه خلقیات ذاتی نیست. (در سوره شمس آیه ۱ خداوند میفرماید: «فالهمها فجورها و تقواها» این
آیه میرساند که در وجود انسان گرایشهایی تعبیر شده تا نفس به کمک عقل (ظاهری، باطنی) بتواند به کمال دست یابی داشته باشد.)
اموری که فطریاند تحت عنوان گرایشها و امیال انسان مورد بررسی قرار گرفتهاند که اصولا از ویژگیهای روحی
انسان است. گرایش و کشش، نقش
محرک و زایندگی نخستین را در رفتارهای ارادی انسان دارد. میل بر دو گونه است: ۱ـ میل طبیعی ۲ـ میل شعوری.
گرایش و میل شعوری نیز بر دو گونه تقسیم میشود. اما گرایشهای حیوانی (
غریزه ،
حب ذات ،
تغذیه ،
غریزه بقا نوع بشر ) ۲ـ گرایشهای انسانی. این گونه تمایلات از روح و انسانیت انسان نشات گرفته است از جمله این گرایشها:
حقیقت جویی ،
فضیلت خواهی ،
زیبایی خواهی ،
پرستش ،
جامعه گرایی ،
جاودانگی ،
قدرت جویی ، میباشد.
یکی از گرایشهای اصیل در حوزه روان، میل و گرایش
انسان به فضایل و یا ارزشهای اخلاقی است.
انسان به صورت طبیعی به ارزشهای اخلاقی مانند
عدالت ،
صداقت و همانند آنها گرایش دارد، چنان که به صورت طبیعی رذایل اخلاقی یا ضد ارزشها را
زشت و ناپسند میداند. درباره این گرایش، و منشا و ارزش آن، آراء گوناگون و مباحث مبسوطی در
فلسفه اخلاق مطرح است، برخی گمان کردهاند به گونهای بازگشت این گرایش به گرایش مادی و منفعت طلبی است، اما این تصور نابجا است زیرا اگر هیچ گونه منفعت یا سود مادی فرض نشود، باز گرایش به ارزشهای اخلاقی وجود دارد و اگر فضیلت خواهی به نوعی به سودجویی باز گردد این سود، سود روحی ـ روانی است نه مادی.
با این توضیح
خلقیات بر دو قسم است. قسمی از آن پایدار است و در تمام ادوار وجود دارد که نشان از فطری بودن است و قسمی هم ناپایدار و مقطعی است، به همین لحاظ خلقیات، اخلاق ذاتی نیست. البته آن جا که
عقل بود و نبود خلقی را تایید کند در پایدار بودن و نبودن آن تاثیر دارد. و سخن
پیامبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ـ که فرمود: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»
همانا من برای تکمیل مکارم و ارزشهای اخلاقی مبعوث شدم روشن میسازد که
اخلاق لازمه
انسان است.
اما نوع آن میتواند تحت تاثیر شرایط و موقعیت زمان و مکان تغییر کند و پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ آمدند تا
کرامتهای اخلاقی را تمام کنند.
اخلاق از نظر مکتب ما اخلاق دین است. نه اخلاق عادتی، رفتاری و رسومی، و نه حتی آن مواردی که برخی جزو
فطریات مطرح میکنند. پس اخلاق فردی یک نوع خلقیاتی است که میتواند بر اساس
وراثت ،
آداب اجتماعی ، و یا شرایط تربیتی بوجود آید، اما
خلق و اخلاق مکتبی آن است که انسان بر اساس خواسته دین و مکتب پایبند باشد. در اخلاق مکتبی قیود زمان، مکان، سود جویی و... مطرح نیست. این جا است که میتوان گفت اگر بر اساس تعلیمات دینی خلقیاتی در افراد پدیدار شد، آن اخلاق اکتسابی است. مثلا درباره
تولی و
تبری که از اخلاق دینی است وجود
حب و
بغض منشا رفتار و حالتی میشود که در آن حالت، شخص متخلق نشان میدهد که دارای
حب و بغض است. این
حب و بغض به خاطر وجود دستورهایی است که در آن از فرد مکتبی خواسته شده که نسبت به ارزشها و ضد ارزشها بی تفاوت نباشد.
اخلاق لغوی، اخلاقی است که
فطری نیست و نیز فکر کردن و تردید داشتن ندارد. اخلاق اصطلاحی حتی با تامل هم اخلاق است. در اخلاق از یک سو پای
فطرت به میان آمده تا نشان دهد انسان و اخلاق لازم و ملزوماند. فطرت اصل
فضیلت خواهی را تایید کرده اما به شیوه آن کاری ندارد پس
اجتماع ،
خانواده ،
زمان ،
مکان و حتی
دین میتواند منشا خلق یک خلق باشد آن چه در دین مطرح شد وجود خلقیاتی است که غایت آن دین مداری است و اخلاق، مکتبی اخلاقی است که در آن به انسان یاد میدهد تا چگونه زیستن را
تجربه کند و حتی چگونه مردن را نیز انتخاب کند. اخلاق دینی ـ مکتبی نوعی اخلاق اکتسابی است که در آن فرد با خواستههای دین آشنا شده و افعال و رفتارش را مطابق با آن تنظیم میکند. غیر از
دین ، محیط و موقعیتهای خاص میتواند خلقیاتی را برای انسان اکتسابی کند. مثلا شرائط اقلیمی در مناطق کویری خصلتهای
قناعت ،
صرفه جویی ،
ایثار گری ، ذخیره سازی را تعبیر میکند و شرائط ویژه حاکم بر دوره سربازی روحیه و خلقیات،
سحر خیزی ،
حراست از خود،
نظم ،
دفاع و... را در انسان رشد میدهد. آن چه در اخلاق فطری مورد نظر است گرایشهای یکسان انسان هاست و آن چه در اخلاق اکتسابی مطرح است، خصلتهای فردی است. در نگاه عامیانه به اخلاق، دست کم شرطی که در آن مورد توجه است تکرار عمل یا اصرار بر آن است. در غیر این صورت به عنوان یک فعل توصیفی مورد قضاوت قرار میگیرد. یکی از کلمات معادل اخلاق واژه سیره است. این کلمه در اصطلاح فن، حالت انسان، یعنی نوع خاص و رفتار و عمل او است. از این رو بسیاری سیره را، معنای طریقه، هیات، و حالت دانستهاند.
این تعریف با شناختی که از اخلاق لغوی بیان شد، هماهنگ است. در کنار این واژه،
علم سیره شناسی است. شناخت اصول، روشها و سبکهای گوناگون افراد در رفتار و کردارشان را سیره شناسی گویند. بنابر این در سیره و سیره شناسی آن چه موضوع بحث قرار میگیرد حالت و کردار افراد است. منظور از حالت، وجود وضعیتی ثابت در افراد است که این حالت سبب بروز کردارهایی در همان راستا است.
در خصوص نیاز انسان به فضیلت که در نهاد او تعبیر شده، وجود اسوه و الگو امری ضروری به نظر میرسد به همین خاطر در
قرآن وجود پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ را به عنوان اسوه و الگو معرفی میکنند «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة؛
مسلما برای شما در زندگی
رسول خدا سرمشق نیکویی بود...» این
آیه در
قرآن بر ضرورت وجود اسوه به نکتهای دیگر اشاره میکند که این اسوه از همه جهات میتواند الگو باشد. زیرا واژه «حسنه» از لحاظ لغت اطلاق دارد. (
اطلاق در مقابل
مقید است هرگاه کلمهای دارای قید باشد آن را مقید گویند مثلا
نماز جمعه ، فقط مراد نمازی است که در
روز جمعه میخوانند اما کلمه «
نماز » هر نمازی را شامل است حتی
نماز جمعه را. این کلمهای که میتواند شامل همه نمازها شود، را اطلاق (و یا مطلق) گویند.)
و میرساند که پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ـ علاوه بر مسائل اخلاقی، میتواند الگویی برای سیاست،
قضاوت ،
مدیریت جامعه ،
خانواده و... باشد و همگان میتوانند از آن اسوه حسنه بهره مند شوند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله«اخلاق ذاتی و اکتسابی».