اتحاد مسیلمه کذاب و سجاح
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مسیلمه کذاب و
سجاح بنت
حارث بن سُوید، از جمله کسانی هستند که به
دروغ مدعی
نبوت شدند. چون سرنوشت این دو مُتنبّی به نحوی به یکدیگر پیوند خورده است، ما به صورت یک جا مطالبی را در خصوص این دو
پیامبر دروغین ذکر میکنیم.
مسیلمه کذاب و
سجاح بنت
حارث بن سُوید، از جمله کسانی هستند که به
دروغ مدعی
نبوت شدند. چون سرنوشت این دو مُتنبّی به نحوی به یکدیگر پیوند خورده است، ما به صورت یک جا مطالبی را در خصوص این دو
پیامبر دروغین ذکر میکنیم.
مُسَیلَمه بن حَبیب، معروف به مسیلمه کذاب از جمله پیامبران دروغین بود که در اواخر دوره زندگی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ادعای نبوت کرد.
علاوه بر او
طُلیحه در میان
بنی اسد،
اسود عنْسی در
یمن و سجّاح در میان
بنیتمیم مدعی پیامبری شدند.
سال نهم
هجری به دلیل ورود هیاتهای نمایندگی قبایل به
مدینه با هدف
اسلام آوردن، به
عام الوُفود مشهور شده است. در همین زمان، مسیلمه به همراه هیات نمایندگی قبیله خویش (
بنی حنیفه) به مدینه آمد.
در این که آیا مسیلمه در این زمان اسلام آورده یا نه ابهام است.
یعقوبی مینویسد: «مسیلمه اسلام آورده بود و در سال دهم مدعی پیامبری شد.»
اما در برخی از منابع آمده است: «فرستادگان بنی حنیفه وقتی نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند، مسیلمه را پیش بارهای خود گذاشتند، آنها وقتی
مسلمان شدند به پیامبر عرض کردند: ما یکی از یاران خویش را پیش بارها و مرکبهای خویش نهادیم تا مراقب آنان باشد.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که معمولا به این نمایندگان هدیهای میداد، به کسی که مسئول اعطاء هدایا بود دستور فرمود: تا هر چه به نمایندگان دادید به مسیلمه نیز بدهید. و فرمود: او (مسیلمه) بدتر از شما نیست. نمایندگان وقتی نزد مسیلمه رفتند،
هدیه او را دادند و سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به او گفتند.
قبیله بنی حنیفه به
یمامه بازگشتند و مسیلمه وقتی به آن جا رسید ادعای پیامبری کرد.»
منابع مینویسند: «مسیلمه وقتی به یمامه رسید به
دروغ مدعی شد که من در کار پیامبری با
محمد شریکم و به همراهیان خویش میگفت: «مگر وقتی نام مرا پیش محمد یاد کردید نگفت که او بدتر از شما نیست؟ محمد این سخن را از این جهت گفت که میدانست من
شریک پیامبری او هستم.»
طبق نقلی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده بود: «منزلت او (طلیحه) کمتر از شما نیست.»
طلیحه با سوء استفاده از این سخن میگفت: مثل این که محمّد خودش میداند که فرمانروایی پس از او با من است.
رحّال بن عُنْفَوَه مردی از بنی حنیفه که به مدینه آمده بود و اسلام آورده بود، وقتی به یمامه آمد
شهادت داد که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسیلمه را در کار پیامبری، شریک خود ساخته است.»
بدون شک این شهادت دروغ در گرایش مردم به مسیلمه تاثیر زیادی داشت.
مسیلمه به منظور جلب بنیحنیفه میگفت: «چگونه
قریش نسبت به
خلافت و
امامت از شما سزاوارترند؟ به
خدا سوگند که جمعیت آنان افزونتر از شما نیست، چنان که شجاع تر از شما هم نیستند. سرزمین و
اموال شما هم از آنها زیادتر است.»
مسیلمه که به دروغ مدعی بود در پیامبری با حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شریک است، در نامهای به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نوشت: «من با تو در امر نبوت شریک شدهام. پس نیمی از
زمین از تو است و نیمی از من. لیکن قریش مردمی بیداد گرند.
نامه مسیلمه را دو نفر از فرستادگان او نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آوردند. آن حضرت از
عقیده آنها درباره مسیلمه سؤال کرد. آنها گفتند عقیده ما همان است که در این نامه نوشته شده است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «به خدا سوگند اگر ناپسند نبود که فرستادگان را به
قتل برسانند، اکنون گردنتان را میزدم.
سپس آن حضرت در جواب نامه مسیلمه نوشت: «مِنْ محمد رسول الله الی مسیلمه کذاب، فان الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین؛
از محمد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مسیلمه کذاب، زمین برای خداست و آن را به هر که خواهد از بندگانش به
ارث دهد و سرانجام نیک برای
پرهیزکاران است.»
سپس پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مسلمانان فرمود: «او را
لعنت کنید که خدایش لعنت کند.»
ابن سعد مینویسد: «زمانی که مسیلمه در یمامه ادعای پیامبری کرد،
ثمامة بن اثال (از
اصحاب پیامبر که در یمامه ساکن بود.)
قومِ خویش را
نصیحت کرد و گفت: ... محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیامبر خداست و نه تنها پس از او پیامبری نیست که هیچ پیامبر دیگری هم با او شریک نیست. سپس
آیات اول تا سوم
سوره غافر را بر ایشان خواند که خداوند میفرماید:«حم، تَنْزِیلُ الْکِتابِ من الله الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ. غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ، شَدِیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ، لا اِلهَ اِلَّا هُوَ اِلَیهِ الْمَصِیرُ؛
حم، این کتابی است که از سوی
خداوند قادر و دانا نازل شده است. خداوندی که آمرزنده
گناه، پذیرنده
توبه، دارای مجازات سخت، و صاحب نعمت فراوان است هیچ معبودی جز او نیست و بازگشت (همه شما) تنها بسوی اوست.» (ترجمه
آیتالله مکارم شیرازی.)
و گفت: این سخن، سخن خداست. این کجا و آن کجا که میگوید. «یا ضفدع نقیّ، لا الشراب تمنعین و لا الماء تکدّرین» (اشاره به یکی از سخنان سجع گونه مسیلمه کذاب) «ای قورباغه!
آواز بخوان، نه
آب را تیره میسازی و نه آشامیدن را باز میداری» به خدا سوگند که خود میبینید که این گفتار از دهان هیچ خدایی بیرون نیامده است.»
علاوه بر این سخنان سجع گونه که ثمامه به آنها اشاره کرده است، مسیلمه برای جذب حامیان بیشتر، کلماتی به خیال خودش هم طراز با
قرآن میگفت. از جمله سخنان او این بود: «لقد انعم الله علی الحبلی اخرج منها مسنه تسعی….»
خداوند به زن باردار
نعمت داد و موجودی زنده و روان از او بیرون آورد.... او
شراب و
زنا را
حلال کرد.
«قوم مسیلمه از او درخواست کردند همان گونه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در چاهی آب دهان انداخته بود و به
برکت این آب دهان
آب چاه بالا آمده بود، او نیز این کار را انجام دهد. مسیلمه در چاه آب دهان انداخت؛ اما آب چاه، شور و بد مزه شد.»
علاوه بر قبیله بنی حنیفه، افرادی از
قبیله ربیعه نیز از مسیلمه حمایت کردند.
سجاح دختر حارث بن سُوید بن عقفان
یا دختر
اوس بن حق یا
اوس بن حریز نیز از جمله پیامبران دروغین بود که تقریبا هم زمان با مسیلمه در میان بنی تمیم ادعای نبوت کرد.
(
مؤذن او
شبث بن ربعی یا
جنیة بن طارق بود)
او موفق شد
زَبَرقان بن بدر و
عَطارد بن حاجب (این دو نفر از نمایندگان بنی تمیم بودند که خدمت پیامبر رسیده بودند و اسلام آورده بودند.) و مردم بسیاری از بنی تمیم را پیرو خویش سازد.
هُذیل،
مالک بن نُویره،
بنو تَغلب (از اقوام مادریاش)
وکیع (پسر مالک بن نویره)
نیز دعوت او را پذیرفتند و با او متحد شدند.
سجّاح علاوه بر
جادوگری و
کهانت برای جذب دیگران، همانند مسیلمه سخنانی سجع گونه میگفت. در یکی از سخنان سجع گونه او آمده است: «اعدوا الرکاب و استعدوا للنهاب، ثم اغیروا علی الرباب، فلیس دونهم حجاب.
سواران را آماده کنید و برای
غارت آماده شوید و به سوی قبیله رباب حمله برید که مانعی در مقابل آنها نیست.
از عقاید انحرافی او این بود که زن را در گرفتن دو
شوهر آزاد میدانست.
به نظر میرسد مسیلمه پس از آگاهی از
قدرت نیروهای سجاح تصمیم گرفت او را
فریب دهد. پس از این که سجاح با سپاهیان خویش به قصد مدینه حرکت کرد، به علت عدم همیاری برخی از نیروهایش، تصمیم گرفت به یمامه برود. او در این رابطه گفت: «علیکم با الیمامه و دفوا دفیف الحمامه...»
به سوی یمامه حرکت کنید و چون کبوتر بال بگشائید. طبق نقلی دیگر سجاح وقتی شنید که در سرزمین یمامه مسیلمه ادعای نبوت دارد و مردم را به سوی خویش دعوت میکند، با جماعتی انبوه از پیروان خویش به سوی یمامه روی آورد.
صاحب
الفخری مینویسد: «سجاح که افرادش از افراد مسیلمه بیشتر بودند، به
جنگ مسیلمه رهسپار شد. وقتی مسیلمه از حرکت سجاح آگاه شد، صلاح را در این دید که با او
مشورت کند. و به قول خودش درباره وحیی که از
آسمان بر آنها نازل میشود، گفتوگو کنند تا هر کس بر
حق بود، دیگری از او پیروی کند. مسیلمه خیمهای بر پا کرد و موفق شد سجاح را فریب دهد.»
(سجاح از خیمه مسیلمه خارج شد و به یاران خویش گفت: مسیلمه قدری از وحیی که برایش نازل شده بود برای من خواند و من هم دیدم حق با اوست. از این رو امر نبوت را به او
تسلیم کردم.) با توافقی که بین آنها صورت گرفت، مسیلمه با سجاح
ازدواج کرد.
و
مهریه این ازدواج را بخشوده شدن
نماز صبح و
نماز عشاء اعلام کرد.
اتحاد این دو نیروی عظیمی را بر علیه مسلمانان شکل داد. ابوبکر
خالد بن ولید را مامور سرکوبی آنها کرد.
ثَمامة بن اَثال، با یاران خویش به ملازمت خالد پیوست.
قبل از جنگ، لشکریان اسلام به دستهای از یاران مسیلمه برخوردند از آنها پرسیدند: عقیده شما چیست؟ آنها گفتند: منا نبی و منکم نبی. پیامبری از ما و پیامبری از شما! پس از آن بود که درگیری آغاز شد.
خالد بن ولید با نیروهای خویش با مسیلمه درگیر شد. در این جنگ که در ماه
ربیع الاول سال دوازدهم هجری صورت گرفت،
مسیلمه به قتل رسید. بدین ترتیب که
ابودجانه انصاری نیزهای به او زد، مسیلمه، ابودجانه را
شهید کرد، آنگاه
وحشی (قاتل
حمزه، عموی پیامبر.) زوبین خود را به سوی او پرتاب کرد و او را کشت.
وحشی خود در این رابطه میگوید: قَتلتُ خیرالناس و شر الناس.
من بهترین مردم (حمزه سیدالشهداء) و بدترین مردم را کشتم. سجاح موفق به فرار شد و به
بصره رفت و در همان جا از
دنیا رفت.
بنا به نقلی کشته شده است.
ابن حجر مینویسد: «او پس از
قتل مسیلمه به اسلام برگشت.
و تا زمان
خلافت معاویه زنده بود.
در این جنگ که یکی از سختترین جنگها با مدعیان نبوت و مرتدین بود، مسلمانان بسیاری به شهادت رسیدند. منابع از کشته شدن ۱۲۰۰ تن از مسلمانان که ۷۰۰ نفر از آنان
حافظ قرآن بودهاند، خبر دادهاند.
رفتار خالد که پس از این نبرد و این همه کشتهای که مسلمانان داد با دختر
مُجّاعة بن مراره (یکی از سران توطئه گر بنی حنیفه) ازدواج کرد. موجبات اعتراض مسلمانان را فراهم کرد.
مسلمانان در اعتراض به این کار نامهای به
ابوبکر نوشتند.
عمر گفت: خالد همیشه کاری میکند که دل ما را به درد میآورد. ابوبکر نامه تندی به خالد نوشت. وقتی نامه به دست خالد رسید خندید و گفت: من مطمئن هستم این کار عمر است و الا ابوبکر از من راضی است.!!
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مسیلمه کذاب و سَجّاح از پیامبران دروغین»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۵/۰۱.