ابواسحاق جمالالدین ابراهیم بن علی فیروزآبادی شیرازی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَبو اِسْحاقِ شیرازی، جمالالدین ابراهیم
بن علی
بن یوسف فیروزآبادی (۳۹۳-۴۷۶ق/۱۰۰۳-۱۰۸۳م)، فقیه بزرگ
شافعی و استاد نامدار مدرسه نظامیه
بغداد .
زادگاه وی شهر گور در
فارس بود که در زمان عضدالدوله دیلمی (حک ۳۳۸-۳۷۲ق) و به فرمان او فیروز آباد نام گرفت.
تاریخ ولادت او را برخی در یکی از سالهای ۳۹۵، ۳۹۶ و ۳۹۷ق نیز گفتهاند،
ولی بیشتر منابع در سال ۳۹۳ق اتفاق دارند.
از خاندان و بازماندگانش اطلاعی در دست نیست، تنها ابوطاهر مجدالدین
محمد بن یعقوب فیروزآبادی (د ۸۱۷ق) مؤلف قاموس اللغه، مدعی شده که ابواسحاق نسب میبرد، اما باتوجه به اینکه فرزندی از ابواسحاق بر جای نمانده و حتی همسری اختیار نکرده است، در باب این انتساب تردید شده است.
ابواسحاق خود از برخی استادانش در فیروزآباد، غُندجان،
شیراز و شمار بیشتری از آنان در
بغداد به صراحت نام برده است و چنانکه خواهد آمد، نام بعضی از ایشان را نیز زندگی نامهنویسان پس از وی یاد کردهاند. او مقدمات علوم را در فیروزآباد از ابوعبداللـه
محمد بن عمر شیرازی که از اصحاب
ابوحامد اسفراینی بود، فرا گرفت
و چندی نیز در غندجان، از شهرهای فارس، نزد ابوعبدالرحمن
بن حسن غدنجانی دانش آموخت.
در ۴۱۰ق در حدود ۱۷ سالگی برای ادامه تحصیلات رهسپار شیراز شد
و در حلقه درس قاضی ابوعبداللـه جلاب، خطیب و فقیه معروف شهر، شرکت کرد. وی در همان سالهای نوجوانی در مجالس درس قاضی ابوالفرج فامی شیرازی، برجستهترین دانشمند ظاهری مذهب فارس، حضور مییافته و با او مناظره میکرده
و از همان آغاز زبردستی و توانایی خود را در مناظرات فقهی نشان داده است. در شیراز همزمان با تحصیلات ابواسحاق و پیش از آن، مذهب
اصحاب حدیث و مذهب
حنفی و
شافعی ، رایج بوده است و ظاهری مذهبان، از پیروان داوود اصفهانی (د ۲۷۰ق) در شیراز هواداران و مجالس درس فراوان داشتهاند و امور قضایی به دست انان بوده است.
هرچند در نوشتههای ابواسحاق اشارتی به توقف و تحصیل او در
بصره نشده است، از جزری نامی که به اختلاف خوزی یا خَزَری نیز نوشته شده، در فهرست استادان او در بصره یاد کردهاند و چنین مینماید که او در
سفر به بغداد چندی در بصره مانده و در همین فرصت از محضر آن استاد استفاده کرده است.
ابواحمد ابن رامین بغدادی نیز که ابواسحاق از او در شمار استادانش یاد کرده، هرچند اشارهای به محل استفادۀ خود از محضر درس او نکرده، به احتمال از استادان وی در بصره بوده است،
اما تذکره نویسان او را از استادان ابواسحاق در شیراز نوشتهاند.
به هر روی ابواسحاق که خود را از مدرسان و فقیهان فارس بینیاز دیده، برای تکمیل دانش خود به بغداد رفت، بغدادی که روزگاری دراز رونق مراکز آموزشی
شیعیان بر اثر نفوذ حکمرانان شیعی مذهب
آل بویه از یک سو و غلبه حنبلی مذهبان از سوی دیگر، پیروان مذهب شافعی را تا حدودی در این شهر ناتوان ساخته بود.
ابواسحاق در ۴۱۵ق به بغداد درآمد و در حلقه درس
قاضی ابوالطیب طبری (د ۴۵۰ق) استاد و پیوشایی بزرگ شافعیان مرکز خلافت عباسی حضور یافت و از شاگردان برجسته و معید مجلس درس او شد. ابواسحاق با ستایش فراوان از این استاد نام برده و یادآور شده که ده واند سالی در حلقه درس وی حضور یافته و از او و نیز استاد دیگرش
ابوحاتم طبری بیش از دیگران بهره برده است. گفتنی است که ابواسحاق دو سال با اجازۀ ابوالطیب در
مسجد او به تدریس پرداخت.
از دیگر استادان ابواسحاق در بغداد، ابوالحسن شیرجی فرضی حاسب،
ابومحمد عبدالوهاب
بن علی
بن نصر، ابوالقاسم منصور
بن عمر کرخی، قاضی ابوعلی
محمد بن احمد هاشمی حنبلی (د ۴۲۸ق) از بزرگان هاشمیان و پیشوای حنبلیان بغداد و از نزدیکان خلیفه القادر عباسی،
و ابوبکر خوارزمی برقانی، ابوعلی ابن شاذان و ابوالفرج
محمد بن عبداللـه خرگوشی در حدیث، و ابوعلی زجاجی در
فقه و
اصول ، و ابوحاتم قزوینی شاگرد
ابن باقلانی در کلام بودهاند.
ابوعبداللـه
محمد بن عبداللـه بیضاوی از دیگر استادان او با اینکه به گفته خود ابواسحاق ساکن بغداد بوده است
اما
ابن نجار به صراحت، بیضاوی را استاد فقه او در شیراز نوشته است.
کوشش بیوقفه ابواسحاق در اشتغال به تحصیل و استحکام مبانی علمی به حدی بود که به اعتراف خویش هر قیاس را ۰۰۰‘۱ بار و هر درس را ۱۰۰ بار تکرار میکرد، چنانکه برای استشهاد به بیتی از قصیدهای، تمامی آن قصیده را از بر میکرد و استادش ابوالطیب طبری او را به جهت اشتغال همیشگی در مجالس درس مسجد، «حمامه المسجد» مینامید.
ابواسحاق با تنگدستی و تحمل انواع سختیها دیری نپایید که در دانشهایی چون فقه و اصول، کلام، خلاف، جدل،
حدیث و نیز
تصوف مهارتی به کمال یافت و بر دقایق مسائل و نکات مباحث و زبدۀ مطالب چنان آگاهی یافت که ریاست مذهب شافعی بر او مسلّم و آستانش مجمع رجال فقه و فتوا و صوفیان و سالکان از اقطار و اکناف عالم اسلام شد.
در ۴۳۰ق ابوالطیب طبری که ابواسحاق سالها معید درس او بود، از وی خواست که در مسجدش در باب المراتب به جای وی تدریس کند.
از آن تاریخ در حکم فقیهی جامع الاطراف و استادی دانشمند بر کرسی تدریس نشست و از ۴۵۹ق که به مدرسه نوبنیاد نظامیه انتقال یافت، تا واپسین دم حیات روزگار خود را به تدریس گذرانید.
این مدرسه از کهنترین و بزرگترین نهادهای آموزشی
مذهب شافعی در بغداد بوده که در ۴۵۹ق گشایش یافت.
خواجه نظامالملک طوسی بنیانگذار این مدرسه، هنگامی که به منصب وزارت در دستگاه سلاطین سلجوقی دست یافت و در سرزمینهای خلافت شرقی و قلمرو سلجوقی سررشته امور را به دست گرفت، شافعی مذهبان و
اشعریان ، به خصوص در بلاد
خراسان ، بر اثر سختگیریهای عمیدالملک کندری (د ۴۵۶ق) وزیر حنفی مذهب و متعصب پیش از او، در وضعی دشوار و آشفته به سر میبردند و با آنکه حنفی مذهبان بر اثر حمایت خلفای عباسی و
حنبلیان بغداد به جهت اکثریت پیروانشان آرامشی نسبی داشتند، آموزشهای آشکار شیعیان در دورۀ حکمرانان شیعی آل بویه و تبلیغات نهانی فاطمیان اسماعیلی، اطاعت روحانی از آل عباس و مذاهل
اهل سنت را سخت سست کرده بود. از اینرو نظامالملک شافعی مذهب بر آن شد که با تأسیس مدارسی در قلمرو سلاطین سلجوقی و خلافت عباسی برای شافعی مذهبان به یاری مذهب خویش که در آن تعصبی تمام داشت، ثیام کند تا با رواج و اشاعه مذهب شافعی و تقویت مذاهب اهل سنت، پیشروی تعلیمات شیعیان و
اسماعیلیان و جمعالازهر، مرکز فعال تبلیغاتی آنان، را در این بخش وسیع از دنیای اسلام سد سازد.
شایستهترین چهرۀ نامداری که ممکن بود از وجود او به عنوان اعلم پیشوایان مذاهب اهل سنت و استاد بیمانند برای تدریس در این مدرسه پرآوازه استفاده شود، ابواسحاق بود که خواجه نظامالملک از مدتها پیش به پایگاه والای علمی و اجتماعی او آگاهی داشت. از اینرو از وی دعوت کرد که به عنوان نخستین استاد نظامیه در روز ۱۰
ذیقعده ۴۵۹ همزمان یا برگزاری مراسم باشکوه گشایش مدرسه به تدریس پردازد. بامداد آن روز که ابواسحاق راهی مدرسه بود، چون شنید که بخشی از زمینها و ابزار مدرسه
غصبی است، بیتوجه به آنهمه تشریفات و انبوه حضار که به ورود و شرکت در درس او چشم دوخته بودند، مسیر خویش را تغییر داد و در نقطهای پنهان شد و چون او را نیافتند، ناگزیر شیخ ابومنصور ابن یوسف، یکی از بزرگان حاضر در مدرسه، از ابونصر
ابن صباغ فقیه بزرگ شافعی و تالی ابواسحاق در علوم مذهب، درخواست کرد که تدریس را آغاز کند و مراسم گشایش نظامیه با تدریس او برگذار شد. چون این خیر به نظامالملک رسید، سخت برآشفت و از عمید ابونصر خواست تا ابواسحاق را به هر نحو که شده، به حضور و تدریس در مدرسه راضی کند و سرانجام با اصرار نمایندۀ او و طالب علمانی که خواستار حضور او در مجلس درس بودند، به تدریس در نظامیه تن در داد و از اول
ذیحجه همان سال تا آنگاه که زنده بود، در
انجا به تدریس پرداخت و
نظامیه بغداد از معیدان درس و مدرّسان پس از او در نظامیه بودند، از بزرگترین مراکز آموزشی فقه شافعی و ادب عربی و مرکز تبادل افکار و آراء و وعظ و تذکیر و مناظرات فقهی و حل و فصل مسائل سیاسی در شرق اسلام شد.
ابواسحاق بیش از ۳۰ سال به تدریس و ۵۰ سال به
افتا اشتغال داشته.
حضور ابواسحاق در نظامیه و توجه خاص نظامالملک به این مدرسه چنان شهرت و منزلتی از آغاز به آن داد که بسیاری عقیده داشتند هر طالب علمی که در این مدرسه قدم نهد، حق تعالی بهرهای از دانش نصیب او میگرداند.
از اینرو بسیاری از شاگردان ابواسحاق پس از فراغ از تحصیل در نظامیه، به بالاترین مدارج علمی و اجتماعی آن روزگار یعنی منصب قضا، افتا، پیشوایی، تدریس و وعظ در مراکز بزرگ بلاد اسلامی دست یافتند.
تنی چند از مشهورترین آنان عبارتند از: ابوالولید سلیمان
بن خلف باجی،
وزیر ابوشجاع رودراوری،
ابوعبداللـه
حسین بن محمد طبری،
ابوالفرج عبیداللـه
بن حسن قاضی بصره،
ابونصر مؤتمن
بن احمد ساجی،
ابوبکر
محمد بن حسین شاشی
و ابوسعد یحیی
بن علی حلوانی
. همچنین نامورانی چون
خطیب بغدادی ،
ابوزکریا خطیب تبریزی ،
عبدالغافر فارسی ،
ابونصر حمیدی ،
شیرویه دیلمی و
ابوبکر ابن شهرزوری ، در بغداد یا شهرهای مسیر سفر ابواسحاق به خراسان از او حدیث و دیگر فواید علمی را فرا گرفتهاند..
پس از گذشت زمانی افزون بر ۶۰ سال ــ از هنگامی که ابونصر شاپور
بن اردشیر وزیر بهاءالدوله، دارالعلم و کتابخانه معروف
شیعیان را در
بغداد بنیاد نهاد تا سلطه سلجوقیان ــ بغداد هنوز از مراکز معتبر آموزشی شیعیان بود و سرانجام دو سالی پس از غلبه سپاه طغرل بر بغداد (۴۴۷ق) و حمایت وی از خلیفه
عباسی و انقراض قدرت آل بویه، این دارالعلم و خانه و کتابخانه فقیه نامدار
امامیه ،
شیخ طوسی به آتش کشیده شد و تأسیسات آموزشی شیعیان از رونق افتاد.
از سوی دیگر، تأسیس مدرسه حنفیه در کنار آرامگاه
ابوحنیفه توسط ابوسعد مستوفی، نمایندۀ الب ارسلان و همزمان با آن، گشایش نظامیه شافعیه بغداد در ۴۵۹ق، نقطه آغازی برای تقویت مبانی و رونق و اقتدار مذاهب اهل سنت در بغداد بود.
ابواسحاق که در ۴۴۷ق پس از مرگ قاضی ابوعبداللـه
حسین بن ماکولا از درخواست خلیفه مبنی بر پذیرفتن منصب مدرسی نظامیه بغداد و حمایت بیدریغ خواجه نظامالملک وزیر مقتدر، در رویدادهای مهم سیاسی ـ مذهبی این قلمرو وسیع سهم و اعتباری قابل ملاحظه یافت؛ چنانکه در ۴۶۵-۴۶۶ق با مساعدت ابوجعفر هاشمی رئیس حنبلیان بغداد در وادار ساختن خلیفه قائم به جلوگیری از رواج
فحشا و
شرابخواری در بغداد توفیق یافت
و سرانجام چنان مورد توجه قرار گرفت که در ۴۶۷ق بغدادیان بر رأی وی در انتخاب خلیفه جدید صحه گذاشتند و او که مقتدی را برگزید، نخستین کسی بود که از سوی پیشوایان مذاهب با وی بیعت کرد.
در ماجرای درگیری اعتقادی ابونصر قشیری اشعری با حنبلیان بغداد در سالهای ۴۶۹-۴۷۰ق، ابواسحاق حداکثر نفوذ خود را در دفاع از وی به کار گرفت.
بزرگداشت خلیفه مقتدی و وزیر سلجوقی، نظامالملک، در حق ابواسحاق به پایهای بود که در رویدادهای سخت و حل اختلافات از نفوذ معنوی او استمداد میکردند. چنانکه در ذیحجه ۴۷۵ به درخواستی خلیفه به ریاست هیأتی به منظور شکایت از ابوالفتح
بن ابی اللیث، عمید سلجوقیان در
عراق به سوی ملکشاه و نظامالملک به
خراسان گسیل شد. در این سفر چند تن از بزرگان عراق نیز که غالباً از شاگردان و پیروان ابواسحاق بودند، چون ابوعبداللـه طبری و فخرالاسلام شاشی، با وی همراهی کردند.
آوردهاند که وی در مسیر سفر خود به
نیشابور با استقبال و پذیرایی بیسابقه پیشوایان مذاهب و صوفیان و بزرگان مواجه شد و مردم هرچه داشتند، بر مقدم او نثار میکردند و خاک زیر سم استر او را برای تبرک میبردند.
امام الحرمین
ابوالمعالی جوینی (د ۴۷۸ق) که خود پیشوای شافعیان خراسان و رئیس و استاد نظامیه نیشابور و در حکم رقیب ابواسحاق در آن دیار بود، در بیرون شهر با گرمی و فروتنی از او استقبال کرد و در محضر نظامالملک با او به مناظره پرداخت.
این سفر ابواسحاق به خراسان و بزرگداشت و اکرامی که شاه و وزیر در حق او کردند، برای عراقیان پیروزی بزرگی بود، زیرا که او علاوه بر کوتاه کردن دست نمایندۀ سلجوقیان از مداخله در امور بغداد که خواست همه مردم بود، توانست دختر سلطان را برای خلیفه
خواستگاری کند و با تقویت مبانی دوستی و خویشاوندی بین سلطنت سلجوقی و خلافت عباسی با پیروزی به بغداد بازگردد.
ابواسحاق حدود ۳ ماه پس از بازگشت در بغداد درگذشت و
ابوالوفاء ابن عقیل از بزرگان
حنابله بغداد او را
غسل داد و خلیفه مقتدی بر او
نماز گزارد و در باب ابرز بغداد به خاک سپرده شد.
ابواسحاق در گذران زندگی بسیار ساده و بیپیرایه بود و تا آنگاه که در نظامیه به تدریس پرداخت، حقوق و مستمری دریافت نمیکرد.
وی از معدود پیشوایان مذهبی بود که به سبب نداشتن
استطاعت مالی
حج نگزارد.
استقلال روحی و آزادگی و خویشتنداری ابواسحاق به حدی بود که با آنهمه احترامی که نظامالملک، بزرگترین رجل سیاسی آن عصر، برای وی قائل بود، وی او را «بهترین ستمکاران» نامید و در استشهادی که نظامالملک از برخی زهّاد در تأیید
عدالت و پاک اعتقادی خویش گرفت تا با خود به گور برد، تنها ابواسحاق بود که نوشت: «
حسن خیر الظَلَمه» و چون خواجه بزرگ این پدید،
اعتراف کرد که هیچکس راستتر از ابواسحاق ننوشته است.
حضور ابواسحاق در مجالس وعظ ابونصر قشیری، واعظ و صوفی مشهور نیشابوری و جانبداری از ابونصر در درگیری با حنبلیان در بغداد، از سالها پیش بر محبوبیت ابواسحاق نزد صوفیان خراسان افزوده بود، چنانکه در سفر به خراسان وقتی به بسطام رسید، شیخ سهلکی، صوفی سالخوردۀ آن ولایت، به دیدار ابواسحاق شتافت و دست او را بوسید و ابواسحاق نیز در حق او اکرام بسیار روا داشت.
دربارۀ پایگاه دانش ابواسحاق، قاضی القضاه ابوالحسن ماوردی از رجال سیاسی ـ مذهبی معاصر ابواسحاق گفته است که کسی را در مذهب به پایه ابواسحاق نیافته است.
امام موفق حنفی، پیشوای اصحاب رأی روزگار خود نیز ابواسحاق را «امام المؤمنین» فقیهان خوانده و عمدالدوله ابن جهیر وزیر عباسیان و قاضی
محمد بن محمد ماهانی و شجاع ذُهلی از معاصران ابواسحاق، پیشوایی و برتری علمی و مراتب زهد و پارسایی او را تأیید کردهاند.
ابواسحاق در عقاید پیرو مکتب
اشعری بود و اگرچه برخی چنین میپنداشتند که دفاع وی از معتقدات اشعری به رغم میل درونی و به سبب مقام او در استادی و ریاست مدرسه نظامیه شافعیه بر وی تحمیل شده است، ولی این مدعا را بزرگان شافعی ـ اشعریِ نزدیک به زمان او مردود شمرده و در اثبات خود به یکی از فتاوای او اشاره کردهاند که در آن به صراحت مخالفان اشعریان را اهل
بدعت شمرده است.
محمدحسن هیتو در کتاب الامام الشیرازی، حیاته و آراؤه الاصولیه، به تفصیل به بررسی آثار و نظریات اصولی ابواسحاق شیرازی پرداخته است.
ابواسحاق در اصول و فروع، خلاف و جدل و زندگینامه فقیهان آثاری دارد به شرح زیر:
۱. التبصره، که از متون مهم در اصول فقه شافعی به شمار میرود، به کوشش محمدحسن هیتو در ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م در
دمشق به چاپ رسیده است.
۲. التنبیه، مختصری است در فقه برای مبتدیان و دانش آموختگان که تألیف آن در ۴۵۲ آغاز و در ۴۵۳ق به پایان رسیده است. این کتاب یکی از متون فقهی مهم شافعیان است که جمعی آن را شرح و تلخیص کرده یا به نظم درآوردهاند.
متن عربی التنبیه نخستینبار به کوشش جوینبول همراه با متن ترجمه لاتین در ۱۸۷۹م در لیدن و پس از آن بارها به چاپ رسیده است.
۳. رساله فی علم الاخلاق، به کوشش عبدالعلیم صالح، قاهره، ۱۳۱۹ق.
۴. الطب الروحانی، در مواعظ که در ۱۲۹۹ق چاپ شده است.
۵. طبقات الفقهاء، شرح مختصری در احوال فقیهان از
صحابه و
تابعین و نسلهای پس از آنان از پیروان مذاهب
اهل سنت تا روزگار مؤلف که بارها از جمله به کوشش احسان عباس در بیروت (۱۴۰۱ق/۱۹۸۰م) به چاپ رسیده است.
۶. عقیده ابی اسحاق الشیرازی، نوشتهای است بسیار کوتاه که نسخه خطی آن در کتابخانه سلطنتی برلین و کتابخانه گوتا وجود داشته و عبدالمجید ترکی متن نسخه برلین را در مقدمهاش بر شرح اللمع
به چاپ رسانیده است. این متن با نسخهای تحت عنوان معتقدات ابی اسحاق الشیرازی، موجود در کتابخانه حاجی
محمود افندی در استانبول قابل مقایسه است.
۷. اللمع، مختصری در اصول فقه که شروحی بر آن نوشتهاند: از جمله شرح ضیاءالدین هذبانی در دو مجلد و شرح طاهربن یحیی
بن ابیالخیر سیری و کتاب الامثال در شرح امثال اللمع از قاضی مسعود
بن علی اشرفی.
۸. الملخص فی الجدل، که تحقیق آن موضوع پایاننامه
محمد یوسف آخندجان نیازی بوده و در دو جزء در
مکه (۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م) به چاپ رسیده است.
۹. المهذب، در فقه که ابواسحاق با تألیف آن توانایی خود را در دانش
فقه نشان داده است.
تألیف این اثر در ۴۵۵ق آغاز شد و در ۴۶۹ق به پایان رسید
و بارها از جمله در ۱۳۲۳ و ۱۳۲۹ق و ۱۹۷۶م در
قاهره به چاپ رسیده است. المهذب نیز همچون التنبیه، در فقه شافعی از متون پایه به شمار میرفته و حتی در حیات مؤلف متن درسی بوده است.
شرحهای بسیاری بر این کتاب نوشتهاند که مشهورترین آنها شرح
نووی به نام المجموع است.
۱۰. الوصول الی علم الاصول یا شرح اللمع، به کوشش عبدالمجید ترکی، بیروت/ الجزائر، ۱۹۷۹م.
۱. الاشاره الی مذهب اهل الحق، که نسخهای از آن در کتابخانه بلدیه اسکندریه هست.
۲. عقیده السلف، که دوسلان نسخهای از آن را در کتابخانه ملی پاریس نشان داده و آغاز آن با اثر چاپی شم ۶ متفاوت است.
۳. علل الفقه، که تلخیصی از آن در کتابخانه سلطنتی برلین نگهداری میشود و تلخیص کننده ناشناخته است.
۴. ملخص فی الحدیث، که گزیدهای از مقدمه آن دربارۀ
نماز در کتابخانه ملی پاریس موجود است.
۵. النکت فی المسائل المختلف فیها بین الامامین ابی حنیفه والشافعی، که نسخههایی از آن در کتابخانه دانشگاه لیدن و وهبی استانبول نگهداری میشود. نسخهای از این کتاب که در کتابخانه
احمد ثالث در استانبول است، عنوان اختلاف الفقهاء را دارد.
تحقیق بخش معاملات این کتاب موضوع پایاننامه زکریا عبدالرزاق مصری بوده و در ۱۴۰۵ق در مکه به چاپ رسیده است.
(۱) ابن اثیر، الکامل.
(۲) ابن جوزی، عبدالرحمن
بن علی، صفه الصفوه، به کوشش
محمود فاخوری، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۳) ابن جوزی، عبدالرحمن
بن علی، المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۹ش.
(۴) ابن جوزی، یوسف
بن قزاوغلی، مرآه الزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
(۵) ابن خلکان، وفیات.
(۶) ابن دمیاطی،
احمد بن ایبک، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر ابوفرح، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۸م.
(۷) ابن عساکر علی
بن حسن، تبیین کذب المفتری، دمشق، ۱۳۴۷ق.
(۸) ابواسحاق شیرازی، ابراهیم
بن علی، طبقات الفقهاء، به کوشش خلیل میس، بیروت، دارالقلم.
(۹) اسنوی، عبدالرحیم
بن حسن، طبقات الشافعیه، به کوشش عبداللـه جبوری، بغداد، ۱۳۹۱ق/۱۹۷۱م.
(۱۰) بنداری اصفهانی، فتح
بن علی، زبده التواریخ، قاهره، ۱۹۷۴م.
(۱۱) ترکی، عبدالمجید، مقدمه و تعلیقات بر شرح اللمع ابواسحاق شیرازی، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۱۲) جعدی، عمربن علی، طبقات فقهاء الیمن، به کوشش فؤاد سید، قاهره، ۱۹۵۷م.
(۱۳) حاجی خلیفه، کشف.
(۱۴) ذهبی،
محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و
محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۴م.
(۱۵) سبکی، عبدالوهاب
بن علی، طبقات الشافعیه الکبری، قاهره، ۱۳۲۴ق.
(۱۶) سخاوی،
محمد بن عبدالرحمن، الضوء اللامع، قاهره، ۱۳۵۵ق.
(۱۷) سمعانی، عبدالکریم
بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
(۱۸) صریفینی، ابراهیم
بن محمد، تاریخ نیشابور (منتخب السیاق عبدالغافر فارسی)، به کوشش
محمد کاظم
محمودی، قم، ۱۴۰۳ق.
(۱۹) عمادالدین کاتب،
محمد، خریده القصر (قسم شعرای ایران)، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
(۲۰) الفهرس التمهیدی للمخطوطات المصوره، قاهره، ۱۹۴۸م.
(۲۱) قفطی، علی ابن یوسف، انباه الرواه، قاهره، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م.
(۲۲) کسائی، نوراللـه، مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۳) مقدسی،
محمد بن احمد، احسن التقاسیم، لیدن، ۱۹۰۶م.
(۲۴) نووی، یحیی
بن شرف، تهذیب الاسماء واللغات، قاهره، اداره الطباعه المنیریه.
(۲۵) هندوشاه
بن سنجر نخجوانی، تجارب السلف، به کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۵۷ش.
(۲۶) هیتو، محمدحسن، الامام الشیرازی حیاته و آراؤه الاصولیه، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۲۷) یاقوت، ادبا.
(۲۸) یاقوت، بلدان.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابواسحاق شیرازی»، ج۵، شماره۱۹۴۷.