ابنابجر کنانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِ اَبْجَرِ کِنانی، عبدالملک بن
سعید بن
حیّان بن
ابجر عجلی کنانی همْدانی کوفی، مکنّی به ابوبکر،
طبیب و
محدث.
از زندگی ابن ابجر کنانی آگاهی چندانی در دست نیست، اما در
کتابهای رجالی، با همین نام و نشان و گاه با اندکی اختلاف، از او یاد شده است.
در مآخذ به کوفی بودن او تصریح شده است.
ابن قتیبه و
عجلی از
طبابت او و
خاندان ابجر یاد کردهاند. عجلی به ویژه
دانش او را در پزشکی ستوده و یادآور شده است که ابن ابجر برای
درمان،
مزد نمیگرفت.
در منابع یاد شده، از
شعبی،
عکرمه،
طلحة بن مصرف و
واصل بن احدب به عنوان
مشایخ وی در
حدیث و از فرزندش
عبدالرحمان،
سفیان ثوری،
زهیر بن معاویه،
عبیدالله اشجعی،
سفیان بن عُیینه و
اَعمش به عنوان کسانی که از او روایت کردهاند، یاد شده است.
در میان مشایخ ابن ابجر ظاهراً شعبی زودتر از همه درگذشته است (۱۰۳ق). به نوشته ابن حجر
وی در ۱۶۱ق/۷۷۸م
حیات داشته است.
در
کتب رجال شیعه از خاندان ابجر به عنوان خاندانی در
کوفه که افراد آن به طور موروثی اهل طبابت بودهاند، و از عبدالملک و برادرش ابوعمر عبدالله، به عنوان
محّدثین ثقه نیز یاد شده است.
عبدالله کتابی به نام الدّیات دارد که آن را از پدران خویش روایت کرده و بر
امام علی بن موسی الرضا (ع) عرضه داشته است.
این نخستین رساله فقهی شیعه در باب دیات است و فقهایی مانند
کلینی،
ابن بابویه و
طوسی مطالبی از آن را نقل کردهاند.
نجاشی بر
تشیّع عبدالله تصریح دارد و به نظر میرسد که در تشیع عبدالملک نیز جای تردید نباشد. به گفته نجاشی، عبدالملک در ۲۴۰ق/۸۵۴م حیات داشته است.
در منابع شیعی از مشایخ عبدالملک و کسانی که [[از او روایت کردهاند، ذکری به میان نیامده است.
بدین ترتیب ملاحظه میشود که میان سخن رجالشناسان]] عامه و خاصه درباره سنوات زندگی عبدالملک اختلاف بسیار است.
از سوی دیگر
ابن ابی اصیبعه،
عبدالملک را از اساتید
مدرسه اسکندریه در عصر بیزانس به شمار آورده که مدتی پس از
فتح مصر به دست
مسلمانان، در دوران امارت
عمر بن عبدالعزیز بر
اسکندریه و به تشویق او
مسلمان شده و در شمار نزدیکان وی درآمده بود.
ابن ابی اصیبعه تاریخ گرویدن او را به
اسلام ذکر نکرده است، اما ووستنفلد آن را مربوط به حدود ۷۰ق/۶۸۹م دانسته، و عبدالعزیز بن مروان والی مصر را مشوق او در قبول اسلام شمرده است.
ابن ابی اصیبعه همچنین از اعمش و سفیان به عنوان کسانی که برخی سخنان مربوط به روشهای حفظ
تندرستی را از ابن ابجر
روایت کردهاند، نام برده و به موضوع انتقال
مدرسه پزشکی از
اسکندریه به انطاکیه، که در روزگار خلافت عمر بن عبدالعزیز (۹۹-۱۰۱ق/۷۱۸- ۷۲۰م) اتفاق افتاد، اشاره کرده است.
روایت
سلیمان ابن مهران رازی ملقب به اعمش (د۱۴۸ق) و سفیان بن عیینه (د ۱۹۸ق) و
سفیان الثوری (د ۱۶۲ق) از ابن ابجر در برخی از
کتب رجال اهل سنت که پیش نام بردیم، آمده است، اما سخن ابن ابی اصیبعه با توجه به فاصله زمانی طولانی میان فتح مصر و عصر
راویان یاد شده، قطعاً
نادرست است.
چه با فرض آنکه عبدالملک به هنگام سقوط
اسکندریه به عنوان
مدرس طب، دست کم ۳۰ سال داشته و با توجه به سخن ابن حجر، حاکی از زنده بودن وی در ۱۶۱ق، باید بیش از ۱۲۰ سال زیسته باشد.
بدین ترتیب میان معلم
مدرسه اسکندریه و عبدالملک ابن ابجر در منابع
اهل سنت و شخصی به همین نام در منابع شیعی، به ترتیب در حدود ۸۰ سال اختلاف سنی وجود دارد.
سزگین برای حل بخشی از این دشواری (ظاهراً، وی منابع شیعی را ندیده است) پزشک
مدرسه اسکندریه را ابجر و عبدالملک محدث را پسر وی شمرده و تصور کرده است که خطای ابن ابی اصیبعه تنها خلط میان
پدر و
پسر بوده است و واقعاً ممکن است در
مدرسه اسکندریه فردی به نام ابجر به
تدریس مشغول بوده است، اما چنانچه دیدیم، در همه کتب
رجال، اسلاف عبدالملک به نامهای عربی معرفی شدهاند و
تدریس یک فرد
عرب در
مدرسه اسکندریه عصر بیزانس قابل قبول نمینماید.
از سوی دیگر در
سده اول ق، یک دانشمند مسیحی به نام ادفر، که از کیمیا نیز اطلاعاتی داشته، در
اسکندریه معروف بوده است. به نظر لکلرک، ادفر همان است که ابن ابی اصیبعه، وی را ابن ابجر نامیده است.
در عین حال، وجود خاندانی به نام ابجر در کوفه، از موالی کنانه یا
بنی عجل یا
بنی همدان غیر قابل تردید است. اشتغال سنتی افراد این
خاندان به طب نیز در برخی منابع آمده است.
بدین ترتیب، در حقیقت دو
محدث به نام عبدالملک که احتمالاً هر دو
طبیب نیز بودهاند، وجود داشتهاند که یکی از آنها در سده ۲ق/۸م و دیگر در سده ۳ق/۹م درگذشته است.
این احتمال را که درباره نامهای پدران آنان در مآخذ شیعه و سنی اشتباهی رخ داده باشد، نادیده نمیتوان گرفت.
(۱) ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش ماکس موللر، بولاق، ۱۲۹۹ق/ ۱۸۸۲م.
(۲) ابن ابی حاتم رازی، محمد، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۳م.
(۳) ابن بابویه، محمد، من لایحضره الفقیه، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۴) ابن حجر، احمد، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۶ق/۱۹۰۸م.
(۵) ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر.
(۶) ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۷) ابن منجویه، احمد، رجال صحیح مسلم، به کوشش عبدالله اللیثی، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۸) بخاری، اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م.
(۹) بسوی، یعقوب، المعرفة و التاریخ، به کوشش اکرم ضیاء العمری، بغداد، ۱۳۹۴ق/۱۹۸۱م.
(۱۰) طوسی، محمد، تهذیب الاحکام، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۱۱) عجلی، احمد، تاریخ الثقات، به کوشش عبدالمعطی قلعجی، بیروت، ۱۹۸۴م.
(۱۲) کلینی، محمد، الفروع من الکافی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۱۳) مایرهوف، ماکس، «من الاسکندریه الی بغداد»، التراث الیونانی فی الحضارة الاسلامیة، ترجمه عبدالرحمان بدوی، بیروت، ۱۹۸۰م.
(۱۴) نجاشی، احمد، رجال، قم، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن ابجر کنانی»، ج۲، ص۷۷۵.