• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابن حجر عسقلانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: عسقلانی (ابهام‌زدایی).

اِبْن‌ِ حَجَر عَسْقَلانی‌، شهاب‌ الدین‌ ابوالفضل‌ احمد بن‌ علی‌ بن‌ محمد بن‌ محمد بن‌ علی‌ بن‌ احمد بن‌ محمود بن‌ احمد حجر عسقلانی‌ کِنانی‌ مصری‌ (۲۲ شعبان ‌ ۷۷۳ - ذیقعده ۸۵۲ق‌/۱۶ فوریه ۱۳۷۲ - ژانویه ۱۴۴۹م‌)، یکی‌ از علمای‌ بزرگ‌ حدیث ‌ و فقهشافعی ‌، موّرخ‌ و شاعر می‌باشد.

فهرست مندرجات

۱ - احاطه بر حدیث و فقه
۲ - منابع در شرح‌حال ابن حجر
۳ - وجه تسمیه
۴ - پدر
۵ - ولادت
۶ - دوران کودکی
۷ - تحصیلات
۸ - مشایخ و اساتید
۹ - سفر و ملاقات با بزرگان
۱۰ - تدریس علم الحدیث
۱۱ - تدریس
۱۲ - کثرت افتاء
۱۳ - مناصب و وظایف
۱۴ - ابن‌ حجر در مسند قضا
       ۱۴.۱ - اهمیت منصب قضا در دوره ممالیک
       ۱۴.۲ - اکراه در پذیرش منصب قضا
       ۱۴.۳ - نیابت جلال‌ بلقینی‌
       ۱۴.۴ - نیابت ابن‌ العراقی‌
       ۱۴.۵ - خصومت با علم‌الدین‌ بلقینی‌
       ۱۴.۶ - مقاوت در برابر نفوذ سلاطین
       ۱۴.۷ - مشکلات قضا
       ۱۴.۸ - دلبستگی ابن حجر به مناصب
       ۱۴.۹ - انتقاد از ابن حجر و بررسی آن
       ۱۴.۱۰ - تعهد به مبانی شرعی
۱۵ - مخالفان‌ ابن‌حجر
       ۱۵.۱ - قاضی‌ بدرالدین‌
       ۱۵.۲ - شمس‌ الدین‌ محمد بن‌ عطاءالله‌
       ۱۵.۳ - علم‌ الدین‌ بلقینی‌
       ۱۵.۴ - شمس‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌ قایانی‌
۱۶ - زنان‌ و اولاد ابن‌ حجر
۱۷ - وفات‌ ابن‌ حجر
۱۸ - خصوصیات
۱۹ - شاگردان
۲۰ - تألیفات‌ ابن‌ حجر
       ۲۰.۱ - تألیف درباره صحیح بخاری
       ۲۰.۲ - تألیفات دیگر درباره صحیح بخاری
       ۲۰.۳ - لسان المیزان
       ۲۰.۴ - الدرر الکامنة
       ۲۰.۵ - انباء الغمر
       ۲۰.۶ - سایر تألیفات
۲۱ - فهرست منابع
۲۲ - پانویس
۲۳ - منبع


از او به‌ «حافظ العصر» و «شیخ‌ الاسلام‌» و «امیر المؤمنین‌ در حدیث‌» یاد کرده‌اند
[۱] ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهرة، ج۱۵، ص۵۳۲، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ علی‌ طرخان‌، قاهره‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.
[۲] ابن‌ عماد، عبدالحی‌، ج۷، ص۲۷۰، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌.
و در زمان‌ او، بجز چند تن‌ که‌ شرح‌ آن‌ خواهد آمد، همه‌ به‌ بزرگی‌ و دانش‌ و احاطه مسلم‌ و بی‌ چون‌ و چرای‌ او در حدیث ‌ و فقه ‌ گواهی‌ داده‌اند و او در میان‌ حفّاظ بزرگ‌ حدیث‌ نبوی‌ در ردیف‌ کسانی‌ مانند ابونعیم‌ اصفهانی‌ و دارقطنی ‌ و خطیب‌ بغدادی ‌ و ذهبی ‌ قرار دارد.


سخاوی ‌ بزرگ‌ترین‌ شاگرد و شرح‌ حال‌ نویس‌ او، نام‌ او و اجداد وی‌ را به‌ طریقی‌ که‌ ذکر کردیم‌ آورده‌ است‌ و تاریخ‌ تولد او را در ۲۲ شعبان ‌ ۷۷۳ و تاریخ‌ وفاتش‌ را در اواخر ذیحجه ۸۵۲ نوشته‌ است‌.
[۳] سخاوی‌، محمد، ج۲، ص۳۶-۴۰، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
همو کتاب‌ جداگانه‌ای‌ در احوال‌ شیخ‌ خود تألیف‌ کرده‌ به‌ نام‌ الجواهر و الدّرر فی‌ ترجمه شیخ‌ الاسلام‌ ابن‌ حجر که‌ هنوز چاپ‌ نشده‌ است‌ و ما به‌ نسخ‌ خطی‌ آن‌ دسترسی‌ نداریم‌ و آنچه‌ از این‌ کتاب‌ نقل‌ خواهد شد از کتاب‌ محمد کمال‌ الدین‌ عزالدین‌ است‌ به‌ نام‌ التاریخ‌ و المنهج‌ التّاریخی‌ لابن‌ حجر العسقلانی‌. در شرح‌ حال‌ ابن‌ حجر تکیه عمده ما بر گفته‌های‌ دیگر سخاوی‌ در الضوء اللامع‌ و الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر عن‌ قضاة مصر و مهم‌تر از همه‌ بر کتاب‌ انباء الغمر بابناء العمر تألیف‌ خود ابن‌ حجر است‌ که‌ مهم‌ترین‌ منبع‌ موثق‌ درباره زندگی‌ اوست‌؛ همچنین‌ از گفته‌های‌ معاصران‌ او مانند ابن‌ تغری‌ بردی ‌ در النّجوم‌ الزّاهرة و مقریزی ‌ در السّلوک‌ لمعرفة دول‌ الملوک‌ استفاده‌ شده‌ است‌.


به‌ گفته سخاوی‌
[۴] سخاوی‌، محمد، ج۲، ص۳۶، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
«ابن‌ حجر» لقب‌ یکی‌ از اجداد او بوده‌ است‌ که‌ به‌ اولاد و احفاد او هم‌ بسط یافته‌ و شاخص‌ترین‌ عنوان‌ وی‌ شده‌ است‌.


پدر او علی‌ بن‌ محمد عسقلانی‌ (ح‌ ۷۲۰-۲۳ - رجب ‌ ۷۷۷ق‌/۱۳۲۰- ۱۹دسامبر ۱۳۷۵م‌) نیز اهل‌ علم‌ و مدتی‌ در حکم‌ و قضا نایب‌ ابن‌ عقیل‌ بهاءالدین‌ ابومحمد عبدالله‌ بن‌ عبدالرحمان‌ شافعی‌ (د ۷۶۹ق‌) بود. او شاعر هم‌ بود و چند دیوان‌ داشت‌ و به‌ دادن‌ فتوا و قرائات‌ سبع‌ مجاز بود. ابن‌ حجر می‌گوید که‌ در وفات‌ پدرش‌ هنوز ۴ سالگی‌ را تمام‌ نکرده‌ بود و او را مانند خیال‌ به‌ یاددارد‌ و گفته‌ بود که‌ کنیه فرزندم‌ احمد، ابوالفضل‌ است‌.
[۵] ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۱۷۴- ۱۷۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.



تولد ابن‌ حجر در قاهره ‌ در خانه‌ای‌ در کنار رود نیل‌ ، نزدیک‌ دارالنحاس‌ و جامع‌ جدید، اتفاق‌ افتاد. پدر او را فرزندی‌ بود که‌ در زمان‌ حیات‌ پدر از دنیا رفت‌ و او از آن‌ باب‌ سخت‌ اندوهناک‌ شد. یکی‌ از شیوخ‌ به‌ نام‌ شیخ‌ یحیی‌ صَنافیری‌ (د ۷۷۳ق‌) او را تسلیت‌ داد. این‌ شیخ‌ که‌ اهل‌ کشف‌ و کرامات ‌ بود او را به‌ فرزند دیگری‌ بشارت‌ داد که‌ همین‌ ابن‌ حجر بود.
[۶] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۲۰۱، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/۱۹۷۲م.



پس‌ از وفات‌ پدر یکی‌ از بازرگانان‌ مشهور به‌ نام‌ زکی‌الدین‌ ابوبکر علی‌ الکارمی‌ الخروبی‌ (د ۷۸۷ق‌) وصایت‌ ابن‌ حجر را بنا به‌ وصیت‌ پدرش‌ به‌ عهده‌ گرفت‌.
[۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۲، ص۱۹۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
ابن‌ حجر در ۵ سالگی‌ به‌ مکتب ‌ فرستاده‌ شد و قرآن ‌ را نزد صدر سفطی‌ مصری‌ شافعی‌ یاد گرفت‌. در ۷۸۴ق‌ که‌ ۱۱ ساله‌ بود با وصی‌ خود زکی‌الدین‌ خروبی‌ به‌ مکه ‌ رفت‌ و با او در آن‌جا مجاور شد. به‌ گفته خودش‌ در ۷۸۳ق‌ قرآن‌ را ختم‌ کرده‌ بود و در همین‌ سال‌ که‌ به‌ مکه‌ رفتند، خواست‌ تا ختم‌ را اعاده‌ کند، اما چون‌ مصادف‌ با ایام‌ حج ‌ شد، عمل‌ اعاده‌ موقوف‌ ماند و آن‌ها در مکه‌ ماندند تا در سال‌ بعد تشریفات‌ اعاده‌ به‌ عمل‌ آمد و آن‌ خواندن‌ نماز تراویح با مردم‌ بود.
[۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۲، ص۱۰۰-۱۰۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
[۹] ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۲۶، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.
[۱۰] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۶، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

در اینجا باید متذکر شد که‌ محمد کمال‌الدین‌ عزالدین‌
[۱۱] عزالدین‌، ج۱، ص۷۱، حاشیه ۶، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
معنی‌ «اعاده‌» را در عبارت‌ ابن‌ حجر «واشتغلت‌ بالاعادة» درنیافته‌ است‌، و «اعاده‌» را به‌ معنی‌ آنچه‌ مُعید (= بازگوکننده درس‌ استاد) انجام‌ می‌دهد، گرفته‌ است‌. ابن‌ حجر که‌ در ۷۸۵ق‌ بیش‌ از ۱۲سال‌ نداشت‌ و حفظ قرآن ‌ را تازه‌ تمام‌ کرده‌ بود چگونه‌می‌توانست‌ در دروس‌ عالی‌ حاضر شود و درس‌ را برای‌ دانشجویان‌ «اعاده‌ کند» ؟ اعاده‌ در اینجا به‌ معنی‌ اعاده‌ ختم‌ قرآن‌ است‌ برای‌ انجام‌ تشریفات‌ آن‌ که‌ همان‌ نماز تراویح‌ باشد. عبارت‌ ابن‌ حجر در انباء چنین‌ است‌: «و فیها (سنه ۷۸۴) حججت‌ُ مع‌ زکی‌الدین‌ الخروجی‌ و کانت‌ وقفة الجمعة و جاورنا، فصلَّیت‌ُ بالناس‌ فی‌ السنة التی‌ تلیها و قد کنت‌ ختمت‌ من‌ اول‌ السنة الماضیة و اشتغلت‌ُ بالاعادِة فی‌ هذه‌ السنة فشغلنا امرُ الحج‌ الی‌ ان‌ قُدَّرَ ذلک‌ بمکة و کانت‌ فیه‌ الخیرة».


سخاوی‌ به‌ نقل‌ از کتاب‌ ابن‌ حجر المجمع‌ الموسّس‌ فی‌ معجم‌ المفهرس‌ می‌گوید که‌ به‌ هنگام‌ مجاورتش‌ در مکه‌ در ۷۸۵ق‌ نزد محمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ ظهیره‌ علم‌ الحدیث ‌ یاد گرفت‌ و کتاب‌ عمدة الاحکام‌ ابن‌ سرور جماعیلی‌ را نزد او خواند و در سال‌ بعد که‌ همراه‌ زکی‌الدین‌ خروبی‌ به‌ مصر بازگشت‌، باز به‌ فراگرفتن‌ حدیث‌ مشغول‌ شد. نیز در مکه‌ صحیح‌ بخاری ‌ را از عبدالله‌ بن‌ محمد بن‌ محمد بن‌ سلیمان‌ نیشابوری‌ مکی‌، معروف‌ به‌ عفیف‌ نشاوری‌ (د ۷۹۰ق‌) استماع ‌ کرد..
[۱۲] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۵-۷۶، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
[۱۳] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۷۱-۷۳، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

در ۱۷ سالگی‌ از شمس‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌ بن‌ محمد قطان‌ مصری‌ (د ۸۱۳ق‌) که‌ یکی‌ از اوصیای‌ او بود، فقه‌ و عربیّت‌ و حساب‌ یاد گرفت‌ و نیز در نزد ابومحمد (یا ابواسحاق‌) اَبْناسی‌ (د ۸۰۲ق‌) فقه‌ خواند.
[۱۴] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۷، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
سخاوی‌ می‌گوید که‌ ابناسی‌ دوست‌ پدر ابن‌ حجر بود و ابن‌حجر پس‌ از ۷۹۰ق‌ ملازمت‌ او را اختیار کرد.
[۱۵] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۱۷۳، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.



ابن‌ حجر استادان‌ و مشایخ‌ بسیاری‌ دارد و او همه آن‌ها را در کتابی‌ به‌ نام‌ المجمع‌ المؤسّس‌ فی‌ معجم‌ المفهرس‌ نام‌ برده‌ است‌. این‌ کتاب‌ هنوز چاپ‌ نشده‌ است‌ و ذکر همه شیوخ‌ و استادان‌ او در اینجا ممکن‌ نیست‌، اما بعضی‌ از مشاهیر مشایخ‌ او را در اینجا از قول‌ خودش‌ در انباء و از گفته سخاوی‌ در سرتاسر الضوء و در کتاب‌ ذیل‌ نام‌ می‌بریم‌:
۱. عمر بن‌ رسلان‌ بن‌ نصیر، معروف‌ به‌ سراج‌ بلقینی‌ ، از فقها و محدثان‌ بزرگ‌ شافعی ‌ (د ۸۰۵ق‌). ابن‌ حجر به‌ گفته خودش‌ در انباء
[۱۶] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۱۰۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
تصانیف‌ او را از خود او استماع‌ کرده‌ است‌ و دلائل‌ النّبوة بیهقی‌ و نیز دروسی‌ از روضة الطالبین‌ و عمدة المتقین‌ نووی ‌ را در فقه‌ شافعی‌ نزد او خوانده‌ است‌ و بلقینی ‌ به‌ خط خود به‌ او اجازه‌ داده‌ است‌.
۲. ابن‌ جماعه‌ عزالدین‌ محمد بن‌ ابی‌ بکر بن‌ عبدالعزیز (د ۸۱۹ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید
[۱۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۲۴۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
که‌ از ۷۹۰ق‌ تا سال‌ وفاتش‌ ملازم‌ او بوده‌ است‌ و می‌گوید من‌ در تعظیم‌ او مبالغه‌ می‌کردم‌، حتی‌ در غیابش‌ او را فقط به‌ نام‌ «امام‌ الائمه» می‌خواندم‌ و او نیز مرا دوست‌ می‌داشت‌ و با من‌ نهایت‌ ادب‌ را روا می‌داشت‌ و در غیاب‌ من‌ به‌ تقدم‌ من‌ گواهی‌ می‌داد. ابن‌ حجر حاشیه عضد و شرح‌ جمع‌ الجوامع‌ را از او فرا گرفت‌.
[۱۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۲۴۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۳. بزرگ‌ترین‌ شیخ‌ او در حدیث‌ شیخ‌ زین‌الدین‌ کرد عراقی‌ ، عبدالرحیم‌ بن‌ حسین‌ بن‌ عبدالرحمان‌ الکردی ‌، معروف‌ به‌ زین‌ عراقی‌ (د ۸۰۶ق‌) بود، ابن‌ حجر می‌گوید که‌ ده‌ سال‌ ملازم‌ او بوده‌ است‌.
[۱۹] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۱۷۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۴. جمال‌ الدین‌ ابوالمعالی‌ عبدالله‌ بن‌ عمر بن‌ علی‌ بن‌ مبارک‌ ازهری‌ حلاوی‌(د ۸۰۷ق‌). ابن‌ حجر
[۲۰] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۲۳۹-۲۴۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
می‌گوید: در میان‌ شیوخ‌ روایت‌ او کسی‌ در حسن‌ اداء به‌ پای‌ او نمی‌رسید. ابن‌ حجر مسند احمد بن‌ حنبل ‌ را در مدتی‌ کوتاه‌ که‌ مجالس‌ آن‌ طولانی‌ بود از او استماع‌ کرده‌ است‌.
۵. ابوعلی‌ محمد بن‌ احمد بن‌ علی‌ المهدی‌ البزاز معروف‌ به‌ ابن‌ المطرز (د ۷۹۷ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: قرأت‌ علیه‌ الکثیر.
[۲۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۲۷۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۶. عبدالرحمان‌ بن‌ احمد بن‌ مبارک‌ بن‌ حماد بن‌ ترکی‌ الغَزّی‌ یا المعرّی‌
[۲۲] ابن‌ عماد، عبدالحی‌، ج۶، ص۳۵۹، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌.
معروف‌ به‌ ابوالفرج‌ ابن‌ الشیخه‌ یا ابن‌ الشیخه‌ (د ۷۹۹ق‌). ابن‌ حجر در انباء می‌نویسد: او دوست‌ پدرم‌ بود. هنگامی‌ که‌ در صدد آموختن‌ حدیث‌ بر آمدم‌، به‌ او پیوستم‌. او مرا گرامی‌ داشت‌ و به‌ صبر بر مداومت‌ قرائت‌ کتب‌ وامی‌داشت‌ تا آن‌جا که‌ بیشتر روایات‌ او را فراهم‌ گرفتم‌ و صحیح‌ مسلم‌ را به‌ روایت‌ ابونعیم‌ نزد او قرائت‌ کردم‌.
[۲۳] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۳۴۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۷. ابن‌ الصّائغ‌ علی‌ بن‌ محمد بن‌ محمد الدمشقی‌ (د ۸۰۰ق‌) که‌ به‌ «ابن‌ خطیب‌ عین‌ شرما» نیز معروف‌ بود. ابن‌ حجر می‌گوید: سنن‌ ابن‌ ماجه‌ و مسند شافعی ‌ و تاریخ‌ اصفهان ‌ و غیر آن‌ از «کتاب‌ کبار و اجزاء صغار» و نیز بیش‌تر مسموعاتش‌ را نزد او خوانده‌ است‌.
[۲۴] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۴۰۷- ۴۰۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۸. زین‌الدین‌ عمر بن‌ محمد بن‌ احمد البالِسی‌ الصالحی‌ الملقّن ‌ (د ۸۰۷ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: «قرات‌ علیه‌ الکثیر».
[۲۵] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۳۱۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۹. نورالدین‌ علی‌ بن‌ ابی‌ بکر بن‌ سلیمان‌ الهیثمی‌(د ۸۰۷ق‌). ابن‌ حجر کتبی‌ را که‌ پیش‌ او خوانده‌ است‌، یاد کرده‌ است‌، از جمله‌ نیمی‌ از مجمع‌ الزوائد تألیف‌ خود او و یک‌ ربع‌ از زوائد مسند احمد . و می‌گوید: اشتباهات‌ او را در مجمع‌ الزوائد جمع‌ می‌کردم‌ و چون‌ شنیدم‌ که‌ این‌ کار من‌ بر او گران‌ می‌آید به‌ رعایت‌ خاطرش‌ دست‌ از این‌ کار برداشتم‌.
[۲۶] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۲۵۶-۲۶۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۰. ابن‌ البرهان ‌ابوهاشم‌ احمد بن‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ الظاهری‌ التیمی‌ّ(د ۸۰۸ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: سمعت‌ من‌ فوائده‌ کثیراً.
[۲۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۳۱۷- ۳۱۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۱. شهاب‌ الدین‌ احمد بن‌ عمر جوهری‌ (د ۸۰۹ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: سنن‌ ابن‌ ماجه‌ را در جامع‌ عمرو بن‌ العاص‌ پیش‌ او خواندم‌ و نیز قسمت‌ بزرگی‌ از تاریخ‌ بغداد خطیب ‌ و طبقات‌ الحفاظ ذهبی ‌ را نزد او خواندم‌.
[۲۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۱۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۲. محمد بن‌ انس‌ الحنفی‌ الطنتدائی‌ یا طنتدی‌ (د ۸۰۹ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: کتبت‌ منه‌ الکثیر.
[۲۹] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۴۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۳. مجدالدین‌ محمد بن‌ یعقوب‌ فیروزآبادی‌ شیرازی، مؤلف‌ کتاب‌ مشهور قاموس ‌ (د ۸۱۷ق‌). ابن‌ حجر از او استماع‌ حدیث ‌ کرده‌ است‌ و او کتاب‌ قاموس‌ را به‌ او داده‌ و اجازه‌ داده‌ است‌ که‌ آن‌ را از خود او روایت‌ کند.
[۳۰] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۱۶۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

۱۴. محمد بن‌ محمد بن‌ علی‌ الغماری‌ المالکی‌(د ۸۰۲ق‌). ابن‌ حجر می‌گوید: «اجازلی‌ غیر مرّة».
[۳۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۱۸۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

علاوه‌ بر اشخاص‌ مذکور می‌توان‌ از جمله‌ شیوخ‌ و استادان‌ او اشخاص‌ ذیل‌ را نام‌ برد: زفتاوی ‌، محمد بن‌ احمد بن‌ علی ، د ۸۰۶ق‌
[۳۲] سخاوی‌، محمد، ج۷، ص۲۴، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
ابشیطی ‌، سلیمان‌ بن‌ عبدالناصر ، د ۵۱۱ق‌
[۳۳] سخاوی‌، محمد، ج۳، ص۲۶۵، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
بدر بشتکی‌ ، ابوالبقاء محمد بن‌ ابراهیم‌ انصاری‌ دمشقی‌ ، د ۸۳۰ق‌
[۳۴] سخاوی‌، محمد، ج۶، ص۲۷۸، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
که‌ معلم‌ ادبیات‌ و عروض‌ ابن‌ حجر بود؛ جمال‌ ماردانی‌ ، عبدالله‌ بن‌ خلیل‌ بن‌ یوسف‌ ، د ۸۰۹ق‌
[۳۵] سخاوی‌، محمد، ج۵، ص۱۹، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
ابن‌ الملقن‌ ، سراج‌ الدین ‌، د ۸۰۴ق‌
[۳۶] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۷، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
قنبر بن‌ عبدالله‌ شروانی‌ ازهری‌ ، د ۸۰۱ق‌
[۳۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۷۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
و شمس‌الدین‌ ابوالمعالی‌ محمد بن‌ احمد حبتّی‌ حنبلی‌، د ۸۲۵ق‌.
[۳۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۴۸۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

اما اینها نمونه‌ای‌ از استادان‌ و مشایخ‌ اجازات‌ اوست‌ و برای‌ تفصیل‌ آن‌ باید به‌ مجلدات‌ الضوء سخاوی‌ و انباء الغمر و از همه‌ مهم‌تر به‌ المجمع‌ المؤسّس‌ وی‌ مراجعه‌ کرد. سخاوی‌ در الذیل‌
[۳۹] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص‌ ۷۹، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
می‌گوید: شیوخ‌ بزرگی‌ که‌ او داشت‌ و همه‌ مشارالیه‌ و مرجع‌ مشکلات‌ بودند. هیچ‌ یک‌ از معاصران‌ او نداشتند، زیرا هر یک‌ از این‌ شیوخ‌ در فن‌ خود متبحر بودند و کسی‌ در فن‌ اختصاصی‌ آنها به‌ پایه‌ ایشان‌ نمی‌رسید، مانند تنوخی‌ در معرفت‌ قرائات‌ و عراقی‌ در معرفت‌ علم‌ الحدیث‌ و هیثمی‌ در حفظ متون‌ و بلقینی‌ در وسعت‌ محفوظات‌ و کثرت‌ اطلاع‌ و ابن‌ الملقن‌ در کثرت‌ تصانیف‌ و مجدالدین‌ فیروزآبادی‌ صاحب‌ قاموس‌ در معرفت‌ لغت‌ و غُماری‌ در ادبیات‌ عرب‌ و عزّبن‌ جماعه‌ در احاطه‌ بر علوم‌ گوناگون‌.


ابن‌ حجر در سفرهای‌ متعدد خود به‌ خانه خدا و شام ‌ و قدس ‌ و یمن ‌ و عدن ‌ و اسکندریه ‌ هیچ‌ گاه‌ از کسب‌ علم‌ غفلت‌ نمی‌کرد و هر جا شیخی‌ و فقیهی‌ می‌یافت‌ که‌ می‌توانست‌ از او حدیثی‌ بشنود و فایده‌ای‌ برگیرد، بی‌درنگ‌ به‌ دیدنش‌ می‌شتافت‌.
ابن‌ حجر می‌گوید: در ۷۹۳ق‌ به‌ قوص‌ و دیگر شهرهای‌ صعید مصر سفر کردم‌، ولی‌ چیزی‌ از مسموعات‌ حدیث‌ در این‌ شهرها استفاده‌ نکردم‌ و فقط با جمعی‌ از اهل‌ علم‌ ملاقات‌ کردم‌، از جمله‌ ناصرالدین‌ قاضی‌ شهر «همو» و ابن‌ السراج‌ قاضی‌ شهر قوص‌ و نیز با جمعی‌ از اهل‌ ادب‌ دیدار کردم‌.
[۴۰] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۷۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
در ذیقعده ۷۹۹ از راه‌ طور و دریای‌ سرخ‌ به‌ یمن‌ رفت‌
[۴۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۳۳۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
و در ۸۰۰ ق‌ به‌ یمن‌ رسید. سلطان‌ یمن‌ ملک‌ اشرف‌ اسماعیل‌ بن‌ عباس‌ از سلاطین‌ رسولی‌ (د ۸۰۳) او را به‌ حضور خود خواند. ابن‌ حجر می‌گوید که‌ او را مدح‌ گفتم‌ و او به‌ من‌ صله ‌ داد.
[۴۲] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۲۶۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
در این‌ ملاقات‌ نسخه‌ای‌ از خریدة القصر را که‌ به‌ خط ابن‌ الفوطی ‌ بود به‌ سلطان‌ مذکور اهداء کرد،
[۴۳] به‌ نقل‌ از سخاوی‌، الجواهر و الدّرر، ج۱، ص۱۲۵، عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
در عدن‌ با علی‌ بن‌ یحیی‌ الطائی‌ الصعدی‌ که‌ از اعیان‌ تجار یمن‌ بود و از طرف‌ سلطان‌ بازرسی‌ تجارت‌ یمن‌ به‌ او محول‌ شده‌ بود، ملاقات‌ کرد. می‌گوید در نیکی‌ به‌ من‌ مبالغه‌ کرد و از دیدن‌ من‌ بسیار خوشحال‌ شد زیرا با دایی‌ من‌ دوستی‌ قدیمی‌ داشت‌.
[۴۴] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۳۰۴، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
در شهرهای‌ یمن‌ با علماء و شیوخ‌ معتبر آن‌ دیار دیدار کرد و از آن‌ها استماع‌ حدیث‌ کرد. در ۸۰۰ق‌ همراه‌ محملی‌ که‌ سلطان‌ یمن‌ برای‌ حج‌ّ ترتیب‌ داده‌ بود به‌ مکه ‌ رفت‌.
[۴۵] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۲۵، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

در یمن‌ بود که‌ با مجدالدین‌ فیروزآبادی‌ صاحب‌ قاموس‌ ملاقات‌ کرد.
[۴۶] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
در ۸۰۳ق‌ به‌ شام‌ رفت‌. مدت‌ اقامت‌ او در دمشق ‌ صد روز طول‌ کشید و در این‌ صد روز در حدود هزار جزء مربوط به‌ حدیث‌ استماع‌ کرد از جمله‌ معجم‌ اوسط طبرانی ‌ و معرفة الصحابة ابن‌ منده ‌ و بیش‌تر مسند ابی‌ یعلی‌ . در اول‌ محرم ‌ ۸۰۳ از دمشق‌ بیرون‌ آمد.
[۴۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۱۸۹، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
در بازگشت‌ به‌ قاهرهکتاب‌ تعلیق‌ التّعلیق‌ را درباره زندگانی‌ مشایخ‌ بزرگ‌ خود به‌ اتمام‌ رسانید.
[۴۸] بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۸، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).
در سفر به‌ شام‌ در شهرهای‌ قطیه‌، غزّه‌، رمله‌، قدس‌ و صالحیه‌ از علما سماع‌ حدیث‌ کرد.
[۴۹] بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۸، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).
چنانکه‌ در انباء
[۵۰] ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۷۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
می‌گوید: بازگشتش‌ به‌ قاهره‌ به‌ سبب‌ شیندن‌ خبر حرکت‌ تیمور به‌ بلاد شام‌ بود. در قاهره‌ به‌ تصنیف‌ ادامه‌ داد و از ۸۰۸ق‌ در خانقاه‌ شیخونیه‌ الابعین‌ المتباینة و نیز قسمتی‌ از عشاریات‌ صحابه ‌ را در صد مجلس‌ در طی‌ چند سال‌ املاء کرد.
[۵۱] بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۸، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).



در سوم‌ رجب ‌ ۸۱۱ امیر جمال‌ الدین‌ یوسف‌ البیری‌ البجاسی‌ استادار سلطان‌ مدرسه‌ای‌ را که‌ در رحبة العید ساخته‌ بود، افتتاح‌ کرد و در آن‌ چهار مدرس‌ برای‌ مذاهب‌ چهارگانه‌ تعیین‌ کرد و تدریس‌ علم‌ الحدیث‌ نیز به‌ ابن‌ حجر واگذار گردید.
[۵۲] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۹۵-۹۶، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

در شرح‌ حال‌ علی‌ بن‌ یوسف‌ ابیاری‌ نحوی‌ (د ۸۱۴ق‌) آمده‌ است‌ که‌ جمال‌ الدین‌ استادار تدریس‌ در «شیخونیه‌» را به‌ او واگذار کرد ولی‌ ابیاری‌ در آن‌جا فقط یک‌ روز تدریس‌ کرد و آن‌ منصب‌ را در برابر مبلغی‌ به‌ ابن‌ حجر سپرد.
[۵۳] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۹، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

در ۸۱۳ ق‌ نورالدین‌ علی‌ بن‌ عبدالرحمان‌ ربعی‌ رشیدی‌ مدرس‌ حدیث‌ در قبّه بیبرس‌ درگذشت‌ و ابن‌ حجر به‌ جای‌ او برای‌ محدثان‌ تدریس‌ کرد.
[۵۴] ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۲۵۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
تدریس‌ در بیبرسیه ‌ میان‌ او و برادر جمال‌الدین‌ استادار مورد نزاع‌ بود. در ۸۱۵ق‌ برادر جمال‌ الدین‌ در مشیخه بیبرسیه‌ با او شریک‌ شد و در ۸۱۶ ق‌ بر تمام‌ آن‌ دست‌ یافت‌. ابن‌ حجر دوباره‌ در ۸۱۸ق‌ آن‌ را به‌ دست‌ آورد و سلطان‌ مؤیّد شیخ‌ (د ۸۲۴ق‌) توقیعی‌ به‌ نام‌ ابن‌ حجر صادر کرد و برادر جمال‌ الدین‌ را از آن‌جا بر کنار کرد. در اینجا باید بگوییم‌ که‌ این‌ امر نتیجه بحث‌ او با شمس‌الدین‌ هروی‌ بود و سلطان‌ در ازای‌ پیروزی‌ او در این‌ بحث‌ از او خواست‌ که‌ پاداشی‌ بطلبد. ابن‌ حجر گفت‌ که‌ او شیخ‌ بیبرسیه‌ بود و برادر جمال‌ الدین‌ آن‌ را به‌ زور از او گرفته‌ است‌. سلطان‌ موافقت‌ کرد و ابن‌ حجر گواهانی‌ بر آن‌ گرفت‌ و فردای‌ آن‌ روز خلعت‌ پوشید و در مدرسه مذکور حضور یافت‌.
[۵۵] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۱۷۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
پس‌ از آنکه‌ شمس‌ قایانی‌ (د ۸۵۰ق‌) در ۸۴۹ق‌ قاضی‌ شافعیه‌ گردید، ریاست‌ مشیخه بیبرسیه‌ را از ابن‌ حجر گرفتند و به‌ او دادند. سخاوی‌ می‌گوید عقلا قبول‌ قایانی‌ را نپسندیدند.
[۵۶] سخاوی‌، محمد، ج۸، ص۲۱۳، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
ابن‌ حجر دوباره‌ در اوایل ربیع‌الثانی‌ ۸۵۲ به‌ مدرسه مذکور بازگشت‌ و دوباره‌ معزول‌ شد. سخاوی‌ می‌گوید ابن‌ حجر نام‌ اشخاصی‌ را که‌ در مدرسه مذکور بودند به‌ ترتیب‌ حروف‌ معجم‌ و به‌ اقتباس‌ از رسم‌ دیوان‌ الجیش‌ مرتب‌ ساخته‌ بود، او بیش‌تر مستحقان‌ مدارس‌ را چنین‌ ترتیبی‌ داده‌ بود و این‌ اشخاص‌ پیش‌ از او (به‌ سبب‌ نامرتّب‌ بودن‌) در رنج‌ بودند.
[۵۷] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۷۱، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.



ابن‌ حجر در صفر ۸۲۷ در خانقاه ‌ بیبرسیه‌ شروع‌ به‌ املای‌ حدیث‌ کرد و مستملی‌ شیخ‌ زین‌الدین‌ رضوان‌ بود. در ربیع‌الاول‌ همان‌ سال‌ که‌ ابن‌ حجر هم‌ منصب‌ قضا و هم‌ منصب‌ تدریس‌ در مدرسه مؤیّدیه‌ را داشت‌، شیخ‌ شمس‌الدین‌ برماوی‌ ادعا کرد که‌ واقف‌ مدرسه مذکور شرط کرده‌ است‌ که‌ مدرس‌ آن‌ نباید منصب‌ قضا داشته‌ باشد و عده‌ای‌ از او طرفداری‌ کردند و تدریس‌ فقه‌ شافعی‌ در مدرسه مذکور را از او گرفتند. ابن‌ حجر وقف‌ نامه‌ را به‌ دست‌ آورد و معلوم‌ شد که‌ چنین‌ شرطی‌ در آن‌ نشده‌ است‌، بنابر این‌ تدریس‌ در مدرسه‌ را دوباره‌ به‌ او واگذار کردند.
[۵۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۸، ص۴۰-۴۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

سخاوی‌ نام‌ دروس‌ و مدارسی‌ را که‌ ابن‌ حجر در آن‌ها تدریس‌ کرده‌ است‌، چنین‌ نام‌ می‌برد: تفسیر در حسنیّه‌ و منصوریه‌: حدیث ‌ در بیبرسیه‌، جمالیه‌، زینبیّه‌، شیخونیّه‌، جامع‌ طولون‌ و قبّة منصوریّه‌؛ اسماع‌ حدیث‌ در محمودیّه‌؛ فقه‌ در خروبیه‌، فخریّه‌، شیخونیّه‌، صالحیّه‌، صلاحیه‌ و مؤیّدیّه‌.
[۵۹] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۵، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

در ۸۱۱ ق‌ وظیفة اِفتاء در دارالعدل‌ به‌ او محول‌ گردید و این‌ وظیفه‌ همچنان‌ ادامه‌ یافت‌.
[۶۰] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۲، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
با داشتن‌ همین‌ وظیفه‌ بود که‌ در اول‌ شعبان ‌ ۸۱۵ در مجلس‌ بیعت‌ با سلطان‌ مؤیّد شیخ‌ به‌ اتفاق‌ امراء و قضات‌ حضور داشت‌ و پیشنهاد کرد کنی سلطان‌ «ابوالنّصر» باشد، زیرا نصرت‌ با لقب‌ مؤیّد سازگارتر است‌.
[۶۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۷۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

تخصّص‌ اصلی‌ ابن‌ حجر حدیث‌ بود، اما چون‌ امام‌ محب‌ الدین‌ بن‌ الواحدی‌ مالکی‌ به‌ وی‌ پیشنهاد کرد که‌ قسمتی‌ از شوق‌ و همت‌ را صرف‌ فقه‌ کند و گفت‌ چنین‌ می‌بینم‌ که‌ علمای‌ این‌ شهر روی‌ به‌ انقراض‌ نهاده‌اند و به‌ زودی‌ مردم‌ به‌ تو نیازمند خواهند شد. ابن‌ حجر می‌گوید این‌ اندرز برای‌ من‌ مفید افتاد و بدین‌ جهت‌ همیشه‌ به‌ او رحمت‌ می‌فرستم‌.
[۶۲] به‌ نقل‌ از بقاعی‌، عزالدین‌، ج۱، ص۱۵۲، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.



ابن‌ حجر به‌ کثرت‌ افتاء مشهور بود و می‌گویند: غالباً در هر روز قریب‌ به‌ ۳۰ فتوا صادر می‌کرد و کمتر اتفاق‌ می‌افتاد که‌ در یک‌ مجلس‌ ۲۰ فتوا ننویسد. خود ابن‌ حجر فتاوای‌ یک‌ ماه‌ خود را در کتابی‌ به‌ نام‌ عجب‌ الدهر فی‌ فتاوی‌ شهر جمع‌ کرده‌ است‌ و در آن‌ به‌ کسانی‌ که‌ به‌ بعضی‌ از فتواهای‌ او اعتراض ‌ کرده‌اند، پاسخ‌ گفته‌ است‌. سخاوی‌ می‌گوید کسی‌ که‌ در یک‌ ماه‌ بیشتر از ۳۰۰ فتوا صادر می‌کند عجیب‌ نیست‌ که‌ در ۳ فتوا یا حتی‌ در ۳۰ فتوا اشتباه‌ کند.
[۶۳] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۳، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.



از جمله‌ مناصب‌ و وظایف‌ او ایراد خطبه‌ در مساجد مصر بود، از جمله‌ در جامع‌ الازهر و جامع‌ عمرو بن‌ العاص‌ خطیب‌ بود. وظیفه خطابت‌ در جامع‌ الازهر را محمد بن‌ محمد بن‌ رزین‌ به‌ او واگذار کرده‌ بود.
[۶۴] سخاوی‌، محمد، ج۹، ص۲۳۵، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
در آخر رمضان ‌ ۸۳۸ نیمی‌ از وظیفه خطابت‌ در الازهر را با نیمی‌ از وظیفه خطابت‌ در جامع‌ عمروبن‌ العاص‌ با شیخ‌ شمس‌الدین‌ محمد بن‌ یحیی‌ معاوضه‌ کرد و در همین‌ روز در جامع‌ عمرو خطبه‌ خواند.
[۶۵] ابن‌ حجر، احمد، ج۸، ص۳۵۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

از جمله‌ وظایف‌ او کتابداری‌ کتابخانه مدرسه محمودیه ‌ بود که‌ محتوی‌ نفیس‌ترین‌ کتاب‌ها بود، و این‌ کتاب‌ها را قاضی‌ برهان‌الدین‌ ابراهیم‌ ابن‌ عبدالرحیم‌ ابن‌ جماعه جمع‌ کرده‌ و در آن‌، کتب‌ به‌ خط مؤلفان‌ فراوان‌ بود. بیشتر این‌ کتاب‌ها را پس‌ از او جمال‌ الدین‌ استادار گرفت‌ و آن‌ را وقف ‌ مدرسه خود کرد.
[۶۶] ابن‌ حجر، احمد، ج۲۰، ص۲۹۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
[۶۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۲۰، ص۲۹۴، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
ابن‌ حجر پس‌ از تصدی‌ کتابداری‌ کتابخانه مذکور دو فهرست‌ برای‌ آن‌ تنظیم‌ کرد: فهرستی‌ موضوعی‌ بر طبق‌ علوم‌ و فهرستی‌ به‌ ترتیب‌ حروف‌ الفباء برای‌ اسامی‌ کتب‌. ابن‌ حجر هفته‌ای‌ یک‌ روز در این‌ کتابخانه‌ کار می‌کرد و توانست‌ کتاب‌هایی‌ را که‌ پیش‌ از او از این‌ کتابخانه‌ مفقود شده‌ بود، باز گرداند.
[۶۸] به‌ نقل‌ از سخاوی‌، الجواهر و الدرر، ج۱، ص۱۷۲، عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.





۱۴.۱ - اهمیت منصب قضا در دوره ممالیک

منصب‌ قضا در زمان‌ حکومت‌ ممالیک‌ از اهمیت‌ خاصی‌ برخوردار بود و چنین‌ اهمیتی‌ در تاریخ‌ اسلام‌ حتی‌ در زمان‌ خلافت‌ عباسی‌ در بغداد سابقه‌ نداشته‌ است‌. قضات‌ در قاهره ‌ و دمشق ‌ و شهرهای‌ مهم‌ دیگر تحت‌ تسلط ممالیک‌ از استقلال‌ خاصی‌ بهره‌مند بودند. در قاهره‌ و دمشق‌ برای‌ هر یک‌ از مذاهب‌ چهارگانه‌ قاضی‌ خاصی‌ از جانب‌ سلطان‌ تعیین‌ می‌شد و این‌ قضات‌ نیز به‌ نوبه خود نواب‌ یا جانشینانی‌ داشتند که‌ در حکم‌ دستیاران‌ قاضی‌ بودند و عدّه نواب‌ در مواقع‌ مختلف‌ فرق‌ می‌کرد. در قرن‌های‌ ۷ و ۸ق‌ اعتبار و اهمیت‌ قضات‌ بسیار بود، اما به‌ تدریج‌ بر اثر فساد دربار و امرای‌ بزرگ‌ و عدم‌ رعایت‌ شرایط تقوا و اخلاق‌ و فضلیت‌ اهمیت‌ معنوی‌ این‌ مقام‌ رو به‌ ضعف‌ نهاد. ابن‌ حجر در انباء الغمر بارها به‌ فساد قضات‌ و رشوه‌گیری‌ آنان‌ اشاره‌ کرده‌ است‌.

۱۴.۲ - اکراه در پذیرش منصب قضا

ابن‌ حجر در اثر دانش‌ پهناور خود در حدیث‌ و فقه‌ شایستگی‌ بی‌چون‌ و چرایی‌ برای‌ منصب‌ قضا داشت‌، اما خود او در آغاز رغبت‌ چندانی‌ به‌ این‌ شغل‌ ظاهر نمی‌ساخت‌ و وقتی‌ در اواخر قرن‌ ۸ق‌ قاضی‌ ابوالمعالی‌ محمد بن‌ ابراهیم‌ سلمی‌ (د ۸۰۳ ق‌) خواست‌ او را نایب‌ خود کند، نپذیرفت‌ و نیز سلطان‌ مؤیّد شیخ‌ بارها این‌ منصب‌ را به‌ او پیشنهاد کرد و گفت‌ قاضی‌ دمشق‌ با مسئولیت‌های‌ دیگرش‌ هر ماه‌ ۱۰ هزار درهم ‌ درآمد دارد و ممکن‌ است‌ این‌ درآمد به‌ دو برابر هم‌ برسد، اما ابن‌ حجر شدیداً استنکاف‌ کرد.
[۶۹] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
[۷۰] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۶، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.


۱۴.۳ - نیابت جلال‌ بلقینی‌

سلطان‌ مؤیّد شیخ‌ او را در قضیه خاصی‌ حاکم‌ کرد و آن‌ درباره قاضی‌ شمس‌الدین‌ محمد بن‌ عطاءالله‌ هروی‌ (د ۸۳۹ق‌) بود که‌ مردی‌ ستیزه‌گر و مورد بحث‌ و شک‌ بود و دشمنان‌ زیاد و طرفداران‌ زیاد داشت‌. خود ابن‌ حجر می‌گوید که‌ در این‌ قضیه‌ به‌ دردسر افتاد و گرفتار شد.
[۷۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۴۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
نتیجه حکمیت‌ ابن‌ حجر صدور رأی‌ بر ضد شمس‌الدین‌ هروی‌ گردید و سلطان‌ هروی‌ را از منصب‌ قضا معزول‌ و جلال‌الدین‌ بلقینی‌ را به‌ جای‌ او منصوب‌ کرد.
[۷۲] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۴۶، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
ابن‌ حجر به‌ جهت‌ دوستی‌ با جلال‌ بلقینی‌ نیابت‌ او را در قضا پذیرفت‌.
[۷۳] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.


۱۴.۴ - نیابت ابن‌ العراقی‌

پس‌ از مرگ‌ جلال‌ الدین‌ بلقینی‌ در ۸۲۴ق‌ قاضی‌ ولی‌الدین‌ ابن‌ العراقی‌ به‌ جای‌ او منصوب‌ شد و از ابن‌ حجر خواست‌ که‌ نیابت‌ او را بپذیرد. ابن‌ حجر با آنکه‌ به‌ نیابت‌ توجهی‌ نداشت‌، این‌ پیشنهاد را پذیرفت‌ تا نگویند که‌ بلقینی‌ را بر او ترجیح‌ می‌دهد.
[۷۴] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۷، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.


۱۴.۵ - خصومت با علم‌الدین‌ بلقینی‌

پس‌ از ولی‌الدین‌ ابن‌ العراقی‌ قاضی‌ صالح‌ علم‌ الدین‌ بلقینی‌ در ذیحجه ۸۲۶ به‌ قضای‌ شافعیه ‌ منصوب‌ شد؛ سخاوی‌ می‌گوید: شیخ‌ ما (ابن‌حجر) در این‌ کار به‌ او مساعدت‌ کرده‌ بود.
[۷۵] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۱۶۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
علم‌ الدین‌ بلقینی‌ از ابن‌ حجر خواست‌ که‌ نوشته‌ای‌ را درباره مدرسه خشّابیّه‌ تنفیذ کند. ابن‌ حجر پنداشت‌ که‌ قاضی‌ با این‌ درخواست‌ می‌خواهد شأن‌ او را بالا ببرد و به‌ همین‌ جهت‌ آن‌ را تنفیذ کرد، اما چندی‌ نگذشت‌ که‌ علم‌الدین‌ بلقینی‌ او را نادیده‌ گرفت‌ و از اینجا خصومت‌ میان‌ این‌ دو تن‌ آغاز شد و طرفین‌ از کارشکنی‌ درباره یکدیگر دریغ‌ نکردند و این‌ امر تا مرگ‌ ابن‌ حجر و حتی‌ پس‌ از او از سوی‌ بلقینی‌ ادامه‌ یافت‌.

۱۴.۶ - مقاوت در برابر نفوذ سلاطین

با اینکه‌ در عصر ابن‌ حجر قضا از استقلال‌ نسبی‌ و اهمیت‌ زیادی‌ برخوردار بود، باز سلاطین‌ و امرا از اعمال‌ نفوذ در دستگاه‌ قضایی‌ خودداری‌ نمی‌کردند، با این‌همه‌ نفوذ دین ‌ و روحانیت‌ و قضات‌ عالی‌ مقام‌ سد و مانعی‌ در راه‌ اعمال‌ نفوذ و تسلط کامل‌ دستگاه‌ نظامی‌ و سلطنتی‌ بود. از مقاومت‌های‌ ابن‌ حجر در برابر سلاطین‌ معاصرش‌ شخصیت‌ و تقوای ‌ او نمایان‌ می‌شود، گر چه‌ حرص‌ و ولع‌ او برای‌ این‌ مقام‌ و رقابتها و هم‌ چشمیهای‌ او با معاصران‌ و اقران‌ خود، که‌ ناشی‌ از ضعف‌ کلی‌ انسانی‌ است‌، اندکی‌ از معنویت‌ او کاسته‌ و زبان‌ مخالفانش‌ را بر او دراز کرده‌ بود.

۱۴.۷ - مشکلات قضا

سخاوی‌ که‌ از معتقدان‌ و پیروان‌ پرو پا قرص‌ اوست‌، مشکلاتی‌ را که‌ بر سر راه‌ ابن‌ حجر در کار اعمال‌ حق‌ و عدالت ‌ بوده‌ است‌، می‌شمارد. او می‌گوید: شیخ‌ ما روز به‌ روز از این‌ که‌ قضا را پذیرفته‌ بود، پشیمان‌تر می‌گردید، زیرا دولتیان‌ میان‌ قاضیان‌ صاحب‌ فضیلت‌ و دیگران‌ فرقی‌ نمی‌گذارند و اگر درخواست‌های‌ ایشان‌ از قاضی ‌، گر چه‌ برحق‌ نباشد، پذیرفته‌ نشود، در ذم‌ّ او مبالغه‌ می‌کنند، بلکه‌ دشمنش‌ می‌دارند. از این‌ رو قاضی‌ ناگزیر است‌ با کوچک‌ و بزرگ‌ بسازد تا جایی‌ که‌ دیگر نمی‌تواند موفق‌ به‌ اجرای‌ عدالت‌ بشود. نیز می‌گوید که‌ ابن‌ حجر صریحاً می‌گفت‌ که‌ با قبول‌ این‌ منصب‌ بر خود جنایت‌ کرده‌ است‌ و با اشخاصی‌ که‌ آرزوی‌ ملاقات‌ او را داشته‌اند و چون‌ شنیده‌اند که‌ او این‌ منصب‌ را پذیرفته‌ است‌، از او روی‌ برگردانده‌اند. در ۸۴۱ق‌ که‌ ابن‌ حجر مجدداً قضا را پذیرفته‌ بود و قضات‌ برای‌ تهنیت‌ حلول‌ ماه‌ پیش‌ سلطان‌ رفته‌ بودند، از او مؤکدّاً خواست‌ که‌ هرگز نامه‌ و توصیه صاحب‌ جاهی‌ را برای‌ فشار بر قاضی‌ نپذیرد و اگر صاحب‌ مقامی‌ خواست‌ ملک‌ وقفی‌ را اجاره‌ کند، قبول‌ نکند تا قاضی‌ از این‌ راه‌ بتواند از روی‌ حق‌ و عدالت‌ حکم‌ کند. سخاوی‌ می‌گوید شرط خوبی‌ بود، اگر مراعات‌ می‌شد.
[۷۶] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۰ -۸۲، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
سخاوی‌ در جای‌ دیگر
[۷۷] سخاوی‌، محمد، ج۲، ص۳۸، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
می‌گوید: ابن‌ حجر سرانجام‌ در آخر عمر از کثرت‌ رنج‌ و محنتی‌ که‌ در این‌ راه‌ بر او وارد آمد، تصمیم‌ گرفت‌ دیگر این‌ منصب‌ را نپذیرد و گفت‌ در بدنش‌ مویی‌ نیست‌ که‌ بخواهد این‌ منصب‌ را قبول‌ کند.

۱۴.۸ - دلبستگی ابن حجر به مناصب

اما ابن‌ حجر ظاهراً به‌ مرور زمان‌ به‌ مناصبی‌ که‌ به‌ او داده‌ شده‌ بود، دلبستگی‌ پیدا کرده‌ بود و با از دست‌ دادن‌ آنها غمگین‌ می‌شد. چنانکه‌ پس‌ از گرفتن‌ تدریس‌ بیبرسیه‌ از او تأثّر خود را نهان‌ نکرد و به‌ ملک‌ ظاهر گفت‌: وظیفه‌ (یعنی‌ وظیفه تدریس‌) مرا به‌ کسی‌ دادی‌ که‌ از اسلام ‌ خبر ندارد.
[۷۸] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۶۱، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
و نیز درباره عزل‌ خود از قضا گفته‌ بود که‌ از ولایت‌ قضا مسرور نبوده‌ اما از معزول‌ شدن‌ ناراحت‌ گردیده‌ است‌.
[۷۹] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.


۱۴.۹ - انتقاد از ابن حجر و بررسی آن

ابن‌ فهد مکی‌ (د ۸۷۱ق‌) می‌گوید که‌ گاهی‌ سلطان‌ از ابن‌ حجر ناراضی‌ می‌شد و در میان‌ مردم‌ شایع‌ می‌گردید که‌ می‌خواهند او را معزول‌ کنند. ابن‌ حجر مقداری‌ پول‌ هدیه‌ می‌کرد و در منصب‌ خود باقی‌ می‌ماند. آنگاه‌ می‌افزاید که‌ اگر ابن‌ حجر خود را از مسند قضا دور می‌داشت‌ و شب‌ و روز به‌ علم‌ مشغول‌ می‌گردید و به‌ زیارت‌ حج‌ و قبر نبی‌ می‌رفت‌ و مجاور حرمین‌ می‌شد، مقامش‌ نزد خدا و مسلمین‌ بالا می‌رفت‌؛ اما حب‌ّ منصب‌ در دل‌ او جای‌ گرفت‌ و فریب‌ پسرش‌ را خورد و این‌ پسر او را در مهلکه‌ها انداخت‌.
[۸۰] ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۳۰-۳۳۱، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.

درباره این‌ انتقاد ابن‌ فهد مکی‌ باید گفت‌ که‌ دارای‌ دو قسمت‌ است‌: یکی‌ راجع‌ به‌ پسرش‌ و دیگری‌ راجع‌ به‌ منصبش‌. نظر ابن‌ فهد درباره پسرش‌ از منابع‌ دیگر نیز تأیید می‌گردد: پسر او بدرالدین‌ محمد (د جمادی‌ الاول‌ ۸۶۹) نام‌ داشت‌. ابن‌ تغری‌ بردی‌
[۸۱] ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهرة، ج۱۵، ص۵۳۳، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ علی‌ طرخان‌، قاهره‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.
می‌گوید: در ابن‌ حجر عیبی‌ نبود جز آنکه‌ پسرش‌ را خیلی‌ به‌ خود نزدیک‌ کرد و این‌ پسر نادان‌ و بد سیرت‌ بود، اما او در این‌ باره‌ چه‌ می‌توانست‌ بکند. ابن‌ حجر جز این‌ پسر که‌ فرزند صلبی‌ او بود، پسری‌ دیگر نداشت‌. ولی‌ الدین‌ سفطی‌ که‌ در ربیع‌الاول‌ ۸۵۱ پس‌ از بلقینی‌ بر مسند قضای‌ شافعیه‌ نشست‌، برای‌ دور نگاهداشتن‌ ابن‌ حجر از منصب‌ قضا امر به‌ تعقیب‌ پسر او کرد با آنکه‌ او به‌ شمس‌ قایانی‌ به‌ جهت‌ همین‌ کار، یعنی‌ تعقیب‌ پسر ابن‌ حجر، سخت‌ اعتراض‌ کرده‌ بود.
[۸۲] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۴۹، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
البته‌ اگر پسر ابن‌ حجر بهانه‌ای‌ به‌ دست‌ نمی‌داد، تحت‌ تعقیب‌ واقع‌ نمی‌شد. ابن‌ حجر برای‌ دفاع‌ از پسرش‌ کتابی‌ نوشت‌ به‌ نام‌ رَدْع‌ُ المجرم‌ فی‌ الذّب‌ّ عن‌ عرض‌ المسلم‌.
[۸۳] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۴۹، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
خود ابن‌ حجر هم‌ وقتی‌ که‌ مردم‌ به‌ خانه او برای‌ دلداریش‌ از عزل‌ منصب‌، و تهنیت‌ به‌ قاضی‌ قایاتی‌ برای‌ تصدی‌ منصب‌ رفته‌ بودند، شعری‌ از یکی‌ از شعرای‌ پیشین‌ انشاد کرد که‌ در آن‌ تلویحاً به‌ حرص ‌ و ولع‌ خود به‌ منصب‌ اقرار کرده‌ بود.
[۸۴] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۴، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

اما انتقاد ابن‌ فهد که‌ چرا به‌ جای‌ اشتغال‌ به‌ قضا به‌ تصنیف‌ و زیارت ‌ مشغول‌ نشد، بی‌معنی‌ است‌، زیرا ابن‌ حجر بارها به‌ زیارت‌ حج ‌ رفته‌ است‌ و همه اوقات‌ فراغت‌ خود را صرف‌ تدریس‌ و تصنیف ‌ کرد و شماره تألیفات‌ او به‌ ۱۵۰ می‌رسد.
اما حرص‌ و ولع‌ او به‌ منصب‌ چنانکه‌ اشاره‌ شد واقعیت‌ دارد. او هم‌ مانند قضات‌ دیگر در مقابل‌ مناصب‌ «بذل‌» یا «تقدمه‌» (هدیه‌ و تحفه‌) می‌داد. چنانکه‌ از مطالعه کتب‌ تاریخ‌ آن‌ زمان‌ برمی‌آید، این‌ امر به‌ منزله رشوه ‌ نبوده‌ است‌. بلکه‌ صاحبان‌ مناصب‌ بایستی‌ از درآمدهای‌ حاصل‌ از وظایف‌ خود و مخصوصاً تصدی‌ اوقاف‌ بدون‌ پرده‌پوشی‌ مبلغی‌ به‌ سلطان‌ بدهند و این‌ در حقیقت‌ در حکم‌ مالیات ‌ بر درآمد بود. به‌ گفته سخاوی‌، ابن‌ حجر از درآمد خالص‌ سالانه خود از بابت‌ وظایف‌ ۱۳ هزار دینار به‌ ملک‌ ظاهر می‌داد، در حالی‌ که‌ برای‌ وصول‌ این‌ درآمد و مصرف‌ حاصل‌ اوقاف‌ به‌ او سند می‌دادند.
[۸۵] به‌ نقل‌ از سخاوی‌، عزالدین‌، ج۱، ص۱۶۰، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
اتهام ‌ ابن‌ حجر به‌ اینکه‌ در منصب‌ قضا و وظایف‌ دیگر تعدّی‌ و اجحاف ‌ کرده‌ نیز نادرست‌ است‌. او با داشتن‌ مخالفان‌ و دشمنان‌ سرسخت‌ هرگز به‌ تصرف‌ در اموال‌ متهم‌ و محکوم‌ نشد، در صورتی‌ که‌ بسیاری‌ از قضات‌ و صاحبان‌ مناصب‌ شرعی‌ و متولیان‌ اوقاف ‌ تحت‌ تعقیب‌ و مصادره‌ قرار می‌گرفتند، مانند همان‌ ولی‌الدین‌ سفطی‌ که‌ با همه سختگیری‌ در املاک‌ موقوفه‌ و زیاد کردن‌ عایدات‌ آن‌ متهم‌ و محکوم‌ به‌ سوء استفاده‌ گردید.
[۸۶] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۴۵- ۲۵۵، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.


۱۴.۱۰ - تعهد به مبانی شرعی

از مواردی‌ که‌ احتیاط و تعهد ابن‌ حجر را به‌ مبانی‌ شرعی‌ در برابر الزام‌ امرا و سلاطین‌ می‌رساند، مسأله تکفیر قرایوسف‌ آق‌ قویونلو است‌. این‌ تکفیر مسأله‌ای‌ سیاسی‌ بود و غرض‌ از آن‌ برانگیختن‌ مردم‌ به‌ جنگ‌باقرایوسف‌ و حمایت‌ از دشمن‌سرسخت‌ او امیرعثمان‌قرایولوک‌ امیر آق‌ قویونلو بود. در قاهره‌ محاضری‌ برای‌ تکفیر قرایوسف‌ و پسرش‌ ترتیب‌ دادند و به‌ مشایخ‌ علم‌ نشان‌ دادند تا امضا کنند. ابن‌ حجر می‌گوید که‌ این‌ لطف‌ خدا درباره من‌ بود که‌ ملتزم‌ به‌ امضای‌ تکفیرنامه‌ شدم‌، اما آن‌ را امضا نکردم‌. سلطان‌ در ۴ شعبان ‌ ۸۲۳ قضات‌ و امرا را جمع‌ کرد و فتاوای‌ فقها در این‌ باب‌ خوانده‌ شد. سلطان‌ چون‌ امضای‌ ابن‌ حجر را ندید، سبب‌ امتناع‌ او را پرسید. ابن‌ حجر عذر آورد که‌ چون‌ استشهادنامه‌ را نخست‌ به‌ او نشان‌ نداده‌اند، او از امضا خودداری‌ کرده‌ است‌. سلطان‌ دستور داد نسخه جدیدی‌ بنویسند و آن‌ را نزد او بفرستند. اما ابن‌ حجر این‌ بار نیز به‌ بهانه‌ای‌ از امضا سرباز زد. زیرا تکفیرنامه قرایوسف‌ متضمن‌ اتهاماتی‌ بود که‌ اثبات‌ آن‌ از نظر شرع‌ مشکل‌ بود.
[۸۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۸۷- ۳۸۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.



ابن‌حجر با داشتن‌دوستان‌ و شاگردان‌ومعتقدان‌ زیاد، مخالفانی‌ هم‌ داشته‌ است‌ که‌ مخالفان‌ ایشان‌ بیشتر یا به‌ سبب‌ رقابت‌ برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مناصب‌ و وظایف‌ و یا به‌ سبب‌ رقابت‌ در علم ‌ و یا صرفاً از حسد بوده‌ است‌.

۱۵.۱ - قاضی‌ بدرالدین‌

یکی‌ از مخالفان‌ مشهور او قاضی‌ بدرالدین‌ محمود بن‌ احمد عِنتابی‌ حنفی‌، معروف‌ به‌ عینی‌ (د ۸۵۵ق‌) است‌.
[۸۸] برای‌ شرح‌ حال‌ او رجوع کنید به، سخاوی‌، ج۱۰، ص۱۳۱- ۱۳۵، محمد، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
[۸۹] برای‌ شرح‌ حال‌ او رجوع کنید به، سخاوی‌، ج۱، ص۴۲۸- ۴۴۰، محمد، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
وی‌ و ابن‌ حجر در آغاز با همه رقابتی‌ که‌ میان‌ معاصران‌ اتفاق‌ می‌افتد، با یکدیگر دوستی‌ داشتند و در سفر ملک‌ اشرف‌ برسبای‌ به‌ شام‌ و دیار بکر همراه‌ او بودند و عینی‌ در زادگاه‌ خود عینتاب‌ از ابن‌ حجر، پذیرایی‌ کرد. این‌ دو از یکدیگر استفاده‌های‌ علمی‌ نیز کردند و عینی‌ به‌ هنگام‌ تصنیف‌ رجال‌ طحاوی‌ از ابن‌ حجر استفاده‌ کرد و ابن‌ حجر نیز از او چند حدیث‌ استماع‌ کرد، ولی‌ رقابت‌ این‌ دو پس‌ از آنکه‌ ابن‌ حجر کتاب‌ فتح‌ الباری‌ را در شرح‌ صحیح‌ بخاری‌ نوشت‌ و منتشر کرد، شروع‌ شد. بدرالدین‌ عینی‌ یک‌ کتاب‌ دو جلدی‌ در شرح‌ صحیح‌ بخاری‌ به‌ نام‌ عمدة القاری‌ نوشت‌ و با آنکه‌ از کتاب‌ ابن‌ حجر نقل‌ و استفاده‌ کرد، اعتراضاتی‌ بر او وارد ساخت‌. ابن‌ حجر دو کتاب‌ در جواب‌ اعتراضات‌ او نوشت‌: یکی‌ به‌ نام‌ الاستنصار علی‌ الطاعِن‌ المعثار و دیگری‌ به‌ نام‌ انتقاض‌ الاعتراض‌. فضلا و علما در مقایسة اعتراضات‌ عینی‌ و پاسخهای‌ ابن‌ حجر حق‌ را به‌ جانب‌ ابن‌ حجر دادند و کتاب‌ عینی‌ آن‌ مقبولیتی‌ را که‌ کتاب‌ ابن‌ حجر یافت‌، پیدا نکرد.
[۹۰] سخاوی‌، محمد، ج۱۰، ص۱۳۱- ۱۳۵، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
[۹۱] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۴۲۸- ۴۴۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.

عینی‌ کتابی‌ در سیره ملک‌ مؤیّد شیخ‌ نوشت‌ به‌ نام‌ السّیف‌ المهنّد فی‌ سیرة الملک‌ المؤیّد و ابن‌ حجر کتابی‌ در ردّ آن‌ نوشت‌ به‌ نام‌ قَذی‌ العین‌ فی‌ ردّ غراب‌ البین‌. ظاهراً مخالفت‌ این‌ دو از ۸۲۰ ق‌ شروع‌ شد. در آن‌ سال‌ مناره برج‌ شمالی‌ جامع‌ مؤیّدی‌ در شرف‌ افتادن‌ بود و ابن‌ حجر در مجلس‌ سلطان‌ دو بیت‌ در این‌ باره‌ گفته‌ بود که‌ بعضی‌ از اعضای‌ مجلس‌ آن‌ را تعریض‌ به‌ عینی‌ دانستند، عینی‌ که‌ خود شعر خوب‌ نمی‌گفت‌ از یکی‌ خواست‌ تا دو بیت‌ در جواب‌ ابن‌ حجر بگوید و آن‌ را به‌ خود نسبت‌ داد.
[۹۲] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۲۸۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
سخاوی‌ می‌گوید: سرانجام‌ عینی‌ در مرض‌ موت ‌ ابن‌ حجر به‌ عیادت ‌ او رفت‌ و در یک‌ مسأله‌ مربوط به‌ حدیث‌ با او گفت‌ و گو کرد.
[۹۳] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۴۳۴، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.


۱۵.۲ - شمس‌ الدین‌ محمد بن‌ عطاءالله‌

از دیگر مخالفان‌ او شمس‌ الدین‌ محمد بن‌ عطاءالله‌، معروف‌ به‌ شمس‌ هروی‌ (د ۸۲۹ق‌) است‌. ابن‌ حجر در مجلس‌ مناظره‌ای‌ که‌ در ۲۸ ربیع‌الاخر ۸۱۷ با حضور علما و فقها تشکیل‌ شد، او را سخت‌ در تنگنا قرار داد. داستان‌ این‌ مجلس‌ مناظره‌ و توطئه‌ای‌ که‌ طرفداران‌ هروی‌ و مخالفان‌ او برای‌ خوار داشتن‌ یکدیگر کرده‌ بودند و رفتار سلطان‌ مؤیّد در آن‌ مجلس‌ از داستان‌های‌ بسیار جالب‌ مباحثات‌ علماست‌ و ابن‌ حجر در انباء آن‌ را به‌ تفصیل‌ ذکر کرده‌ است‌.
[۹۴] ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۱۷۲- ۱۷۹، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.


۱۵.۳ - علم‌ الدین‌ بلقینی‌

یکی‌ از دیگر از مخالفان‌ او علم‌ الدین‌ بلقینی‌ است‌. او سرسخت‌ترین‌ دشمن‌ ابن‌ حجر بود و دائماً می‌کوشید تا به‌ مناصب‌ و وظایف‌ او دست‌ یابد و دشمنی ‌ او تا بدانجا رسید که‌ پس‌ از مرگ‌ ابن‌ حجر می‌خواست‌ با بیوه او ازدواج ‌ کند، ولی‌ سخاوی‌ او را از این‌ کار بازداشت‌. چنانکه‌ قبلاً اشاره‌ شد ابن‌ حجر او را به‌ حمق‌ متصف‌ و به‌ تصرفات‌ غیر شرعی‌ متهم‌ کرده‌ است‌.
[۹۵] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۷۹، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.


۱۵.۴ - شمس‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌ قایانی‌

شمس‌الدین‌ محمد بن‌ علی‌ قایانی‌ نیز از مخالفان‌ او بود و هنگامی‌ که‌ به‌ قضا رسید، پسر ابن‌ حجر را تحت‌ تعقیب‌ قرار داد.
[۹۶] سخاوی‌، محمد، ص۲۸۴، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
همو به‌ مساعدت‌ و تحریک‌ بلقینی‌ وظیفه مشیخه‌ و نظارت‌ خانقاه‌ بیبرسیه‌ را از ابن‌ حجر گرفت‌. ابن‌ حجر ناگزیر از خانقاه ‌ مذکور نقل‌ مکان‌ کرد و عیالش‌ را به‌ جای‌ دیگر برد
[۹۷] سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۸۵-۲۸۶، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
با این‌همه ‌ابن‌حجر در حق‌ او خوبی‌ کرد و پس‌ ازمرگشش‌ او را به‌ « نزاهت ‌» و « عفت ‌» ستود.
[۹۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۹، ص۲۴۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.



ابن‌ حجر زنی‌ فاضله‌ داشت‌ که‌ از خاندان‌ بزرگی‌ بود و این‌ زن‌ برای‌ او چند دختر آورد که‌ همگی‌ در زمان‌ حیات‌ مادرشان‌ فوت‌ کردند. زن‌ دیگری‌ هم‌ داشت‌ که‌ بیوه ابوبکر امشاطی ‌ (د ۸۳۳ق‌) بود. از این‌ زن‌ دختری‌ پیدا کرد که‌ دیر نپایید. زن‌ دیگری‌ بنام‌ لیلی‌ داشت‌ که‌ از او فرزندی‌ پیدا نکرد. سرانجام‌ کنیزی‌ گرفت‌ که‌ مادر محمد تنها پسرش‌ بود و این‌ کنیز را به‌ اصرار زنش‌ رها کرد.
[۹۹] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۷۷-۸۳، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

پسر او بدرالدین‌ محمد در ۱۸ صفر ۸۱۵ متولد گردید و زیر نظر پدر بزرگ‌ شد و در مجالس‌ املای‌ او شرکت‌ جست‌ و در زمان‌ حیات‌ پدر مشیخه خانقاه‌ بیبرسیه‌ و امامت‌ جامع‌ طولون ‌ را عهده‌دار گردید، اما پس‌ از مرگ‌ پدر به‌ دنبال‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مشاغل‌ و وظایف‌ او نرفت‌ و در ۸۶۹ق‌ پس‌ از تحمل‌ ۱۰۰ روز بیماری ‌ سخت‌ وفات‌ یافت‌.
[۱۰۰] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۸۷ - ۸۸، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.

ابن‌ حجر یک‌ سبط ( نوه دختری‌) داشت‌ به‌ نام‌ ابوالمحاسن‌ یوسف‌ ابن‌ شاهین‌ بن‌ قطلوبن‌ الکرکی‌. او با آنکه‌ مدعی‌ علم‌ بود، به‌ قول‌ سخاوی‌، سیرتی‌ ناپسندیده‌ داشت‌ و حرمت‌ جد خود ابن‌ حجر و دایی ‌ خود (پسر ابن‌ حجر) را نگاه‌ نداشت‌ و بدین‌ سبب‌ سخاوی ‌ او را نکوهش ‌ کرده‌ است‌.
[۱۰۱] سخاوی‌، محمد، ج۱۰، ص۳۱۳-۳۱۷، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.



ابن‌ حجر در ذیقعده ۸۵۲ پس‌ از پایان‌ مجلس‌ املاء بیمار شد. بیماری‌ او را مؤلف‌ لحظ الالحاظ اسهال‌ و استفراغ‌ خون‌ نوشته‌ است‌. درمان‌ اطباء مفید نیفتاد و در شب‌ شنبه‌ ۲۸ ذیحجه سال‌ مذکور وفات‌ یافت‌.
[۱۰۲] ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۳۷، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.
مردم‌ قاهره‌ بازارها و دکانها را بستند و در تشییع‌ جنازه او شرکت‌ جستند. عده تشییع‌ کنندگان‌ را ۵۰ هزار تن‌ نوشته‌اند و می‌گویند پس‌ از تشییع‌ جنازه ابن‌ تیمیه‌ چنین‌ تشییعی‌ دیده‌ نشده‌ بود. سلطان‌ و خلیفه‌ در تشییع‌ جنازه‌ حاضر بودند و سلطان‌ از خلیفه‌ خواست‌ که‌ بر او نماز گزارد.
[۱۰۳] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۹۳-۹۴، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
در حاشیه لحظ الالحاظ
[۱۰۴] ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص‌ ۳۳۸، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.
به‌ نقل‌ از تاریخ ‌ ابن‌ طولون ‌ دمشقی‌ آمده‌ است‌ که‌ علم‌الدین‌ بلقینی‌، دشمن‌ سرسخت‌ ابن‌ حجر، به‌ درخواست‌ خلیفه‌ بر او نماز خواند. نعش‌ او را به‌ قرافه صغری‌ حمل‌ کردند و در آن‌جا در گورستان ‌ بنی‌ الخروبی‌ میان‌ مرقد امام‌ شافعی ‌ و شیخ‌ مسلم‌ سلمی ‌ در برابر جامع‌ دیلمی‌ به‌ خاک‌ سپردند. مؤلف‌ لحظ الالحاظ می‌گوید: سلطان‌ و رؤسای‌ دولت‌ جنازه او را به‌ دوش‌ کشیدند..
[۱۰۵] ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۳۸، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.



ابن‌ حجر خوش‌ صورت‌ با قدی‌ مایل‌ به‌ کوتاهی‌ و نحیف‌ اندام‌ و فصیح‌ زبان‌ بود. معاصرانش‌ همه‌ او را به‌ قدرت‌ حافظه ‌ و هوش ‌ تند و دانش ‌ زیاد و موثق‌ بودن‌ ستوده‌اند، استادش‌ شیخ‌ زین‌الدین‌ عراقی‌ گواهی‌ داده‌ بود که‌ او داناترین‌ اصحاب‌ او به‌ علم‌ حدیث ‌ است‌. شعر خوب‌ می‌گفت‌ و اشعار زیادی‌ حفظ داشت‌. بسیار روزه ‌ می‌گرفت‌ و بسیار عبادت ‌ می‌کرد. متواضع ‌ و حلیم ‌ و خوش‌ معاشرت‌ بود. محضرش‌ دوست‌ داشتنی‌ و خلقش‌ پسندیده‌ بود.


شاگردان‌ فراوانی‌ داشت‌ و چندین‌ نسل‌ از علماء شاگردان‌ او بودند. بزرگ‌ترین‌ و مشهورترین‌ شاگردان‌ او شمس‌الدین‌ محمد بن‌ عبدالرحمان‌ سخاوی ‌ مورخ‌ مشهور قرن‌ ۸ ق‌ است‌ و چنانکه‌ سابقاً گفته‌ شد، کتابی‌ در شرح‌ حال‌ استادش‌ به‌ نام‌ الجواهر و الدرر تألیف‌ کرده‌ است‌.


فهرست‌ کامل‌ تألیفات‌ ابن‌ حجر را شاگردش‌ سخاوی‌ در الجواهر و الدرر در ۱۰ برگ‌ آورده‌ است‌. سخاوی‌ می‌گوید: او تصنیف‌ را از ۷۹۶ق‌ آغاز کرد. بعضی‌ از تألیفاتش‌ را پیش‌ از وفات‌ تکمیل‌ کرد و بعضی‌ از آن‌ها همچنان‌ به‌ حال‌ مسوده‌ باقی‌ ماند. بعضی‌ از آن‌ها را فقط شروع‌ به‌ نوشتن‌ کرد و بعضی‌ از آن‌ها را می‌توان‌ در مرحله آمادگی‌ گفت‌. خود او نام‌ بیشتر مصنفات‌ خود را در «کرّاسه‌» ای‌ جمع‌ کرده‌ است‌. من‌ از خودش‌ شنیدم‌ که‌ می‌گفت‌: من‌ از هیچ‌ یک‌ از تألیفات‌ خود راضی‌ نیستم‌، زیرا به‌ این‌ امید تألیف‌ آنها را آغاز کردم‌ که‌ کسی‌ در تحریر آن‌ها مرا یاری‌ دهد، ولی‌ کسی‌ را نیافتم‌ بجز در مورد کتاب‌های‌ شرح‌ بخاری‌ و المشتبه‌ و التهذیب‌ و لسان‌ المیزان‌. در لسان‌ المیزان‌ می‌گوید اگر پیش‌ بینی‌ کار را می‌کردم‌ در این‌ کتاب‌ مقید به‌ ذهبی‌ نمی‌شدم‌ (زیرا لسان‌ المیزان‌ اختصار و تهذیب‌ کتاب‌ میزان‌ الاعتدال‌ ذهبی‌ است‌) و کتابی‌ مستقل‌ و ابتکاری‌ در این‌ باب‌ می‌نوشتم‌. سایر کتاب‌های‌ من‌ زیاد است‌ اما از لحاظ ماده‌ و «عُدّت‌» ضعیف‌ است‌.
[۱۰۶] بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۱۲، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).

سخاوی‌ می‌گوید: من‌ اوراقی‌ را که‌ ابن‌ حجر در فهرست‌ تألیفات‌ خود نوشته‌ است‌، بررسی‌ کردم‌ و دیدم‌ که‌ گاهی‌ پس‌ از ذکر اسم‌ کتاب‌ می‌گوید «تبییض‌ آن‌ را کامل‌ کردم‌» یا «تبییض‌ کردم‌» و یا «قسمتی‌ از اوایل‌ آن‌ را تبییض‌ کردم‌» و یا «به‌ صورت‌ مسوّده‌ است‌».
[۱۰۷] بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۱۲، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).
طبیعی‌ است‌ کسی‌ که‌ سالیان‌ دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت‌ اوقاف‌ مدارس‌ و جوامع‌ گذرانده‌ باشد، نمی‌تواند تمام‌ ۱۵۰ تألیفی‌ را که‌ از او ذکر کرده‌اند، به‌ طور کامل‌ در دست‌ مردم‌ قرار دهد. با این‌همه‌ ابن‌ حجر یکی‌ از پرکارترین‌ مؤلفان‌ جهان‌ اسلام ‌ است‌.
تألیفات‌ ابن‌ حجر به‌ طور عمده‌ در حدیث ‌ و رجال‌ حدیث ‌ و تاریخ ‌ است‌.

۲۰.۱ - تألیف درباره صحیح بخاری

مهم‌ترین‌ کتاب‌ او در حدیث‌ فتح‌ الباری‌ بشرح‌ حدیث‌ البخاری‌ است‌. چنانکه‌ خود در پایان‌ کتاب‌ گفته‌ مقدمه آن‌ را در ۸۱۳ق‌/۱۴۱۰م‌ نوشته‌ است‌. این‌ مقدمه‌ به‌ نام‌ «هَدْی‌ الساری‌ لمقدمه فتح‌ الباری‌» است‌ که‌ در ۱۰ فصل‌ است‌ و در بیان‌ موضوع‌ کتاب‌ بخاری‌ و تحقیق‌ درباره شروط روات‌ و تراجم‌ آن‌ (عناوین‌ ابواب‌) است‌ و نیز علت‌ اینکه‌ چرا بخاری ‌ گاهی‌ احادیث‌ را تقطیع‌ و یا تکرار و اعاده‌ کرده‌ است‌ و نیز اینکه‌ بعضی‌ احادیث‌ را «معلق‌» و «موقوف‌» آورده‌ است‌، نیز ضبط کلمات‌ غریب‌، نام‌های‌ مشکل‌، کنی‌ و انساب‌، همچنین‌ جواب‌ انتقادات‌ دارقطنی‌ و دیگران‌ و مطالب‌ دیگر است‌. این‌ مقدمه‌ یکی‌ از کتاب‌های‌ مهم‌ در باب‌ صحیح‌ بخاری‌ است‌. او در ۸۱۷ق‌ شروع‌ به‌ شرح‌ متن‌ صحیح‌ بخاری‌ کرد.
مؤلف‌ کشف‌ الظنون‌ می‌گوید: ابتدا به‌ طریق‌ املاء در تألیف‌ آن‌ آغاز کرد و بعد به‌ تدریج‌ شروع‌ به‌ نوشتن‌ آن‌ کرد. پس‌ از آنکه‌ «کرّاسه‌» ای‌ (در حدود ۸ ورق‌) را تمام‌ می‌کرد، جمعی‌ از ائمه معتبر آن‌ را می‌نوشتند و با اصل‌ مقابله‌ و یک‌ روز در هفته‌ درباره آن‌ بحث‌ می‌کردند و علامه‌ ابن‌ خضر آن‌ را می‌خواند. تألیف‌ کتاب‌ با این‌ ترتیب‌ ادامه‌ یافت‌ تا آنکه‌ در اول‌ رجب‌ ۸۴۲ به‌ پایان‌ رسید. بعد مطالبی‌ به‌ آن‌ الحاق‌ می‌کرد که‌ تا اندکی‌ پیش‌ از وفات‌ او ادامه‌ داشت‌. پس‌ از آنکه‌ تألیف‌ کتاب‌ در تاریخ‌ مذکور به‌ پایان‌ رسید، مجلسی‌ بزرگ‌ از علما و قضات‌ در بیرون‌ قاهره‌ در محلی‌ به‌ نام‌ «التّاج‌ و السّبع‌ وجوه‌» تشکیل‌ داد و قسمت‌ آخر کتاب‌ خوانده‌ شد. در این‌ مجلس‌ ولیمه‌ای‌ داد که‌ هزینه آن‌ ۵۰۰ دینار شد (به‌ تاریخ‌ شنبه‌ دوم‌ شعبان‌ ۸۴۲). ملوک‌ اطراف‌ از جمله‌ ابوفارس‌ عبدالعزیز پادشاه‌ مغرب‌ از روی‌ آن‌ نسخه‌ نویساندند و یک‌ نسخه‌ به‌ ۳۰۰ دینار فروخته‌ شد.
مدتها پیش‌ از اتمام‌ کتاب‌ شهرت‌ آن‌ به‌ اطراف‌ ممالک‌ اسلامی‌ رسیده‌ بود و شاهرخ‌ پسر تیمور در ۸۳۳ق‌ رسولی‌ به‌ دربار الملک‌ الاشرف‌ برسبای‌ فرستاد و این‌ کتاب‌ را خواست‌. ابن‌ حجر ۳ جلد کتاب‌ را که‌ تا آن‌ تاریخ‌ تمام‌ کرده‌ بود فرستاد. شاهرخ‌ در ۸۳۹ق‌ دوباره‌ آن‌ را خواست‌، ولی‌ کتاب‌ هنوز به‌ پایان‌ نرسیده‌ بود.
[۱۰۸] ابن‌ حجر، احمد، ج۸، ص۱۹۴، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.


۲۰.۲ - تألیفات دیگر درباره صحیح بخاری

ابن‌ حجر دو کتاب‌ دیگر هم‌ درباره صحیح‌ بخاری ‌ دارد: یکی‌ به‌ نام‌ تغلیق‌ التعلیق‌ که‌ در بیش‌تر فهارس‌ تعلیق‌ التعلیق‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و آن‌ اشتباه‌ است‌، زیرا خود در مقدمه این‌ کتاب‌ می‌گوید: «و سمیّته‌ تغلیق‌ التعلیق‌ لان‌ اسانیده‌ کانت‌ کالابواب‌ المفتوحة فغلقت‌». مؤلف‌ کشف‌ الظنون ‌ می‌گوید که‌ تألیف‌ آن‌ در ۸۰۷ ق‌ به‌ پایان‌ رسید، اما خود ابن‌ حجر در کتاب‌ انتقاض‌ گفته‌ است‌ که‌ آن‌ در ۸۰۴ق‌ تکمیل‌ شده‌ است‌ و شاید این‌ آخری‌ تاریخ‌ کتابت‌ باشد. انتقاض‌ کتابی‌ است‌ که‌ نام‌ کامل‌ آن‌ انتقاض‌ الاعتراض‌ است‌ و در پاسخ‌ اعتراضات‌ بدرالدین‌ عینی‌ بر کتاب‌ فتح‌ الباری ‌ است‌. کتاب‌ دیگر ابن‌ حجر درباره صحیح‌ بخاری‌ الاعلام‌ بمن‌ ذکر فی‌ البخاری‌ من‌ الاعلام‌ است.

۲۰.۳ - لسان المیزان

از جمله‌ کتب‌ مهم‌ ابن‌ حجر کتاب‌ لسان‌ المیزان ‌ است‌ که‌ اختصار و تکمله‌ای‌ است‌ بر کتاب‌ میزان‌ الاعتدال‌ ذهبی‌ درباره رجالی‌ که‌ به‌ قول‌ اهل‌ سنت‌ از ضعفا و متروکین‌ و مجهولین‌ هستند. ابن‌ حجر در لسان‌ المیزان‌ نام‌ راویان‌ کتب‌ ستّه را که‌ مزّی‌ در تهذیب‌ الکمال‌ ذکر کرده‌، در کتاب‌ خویش‌ نیاورده‌ است‌، زیرا حاجتی‌ به‌ تکرار آن‌ها احساس‌ نمی‌کرده‌ است‌.
[۱۰۹] ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۴، لسان‌ المیزان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
ذهبی‌ در میزان‌ الاعتدال‌ تشیع‌ و غلو در تشیع ‌ را جزء بدعت ‌ کوچک‌ شمرده‌ است‌ و می‌گوید اینگونه‌ اشخاص‌ در میان‌ تابعین ‌ و اصحاب‌ تابعین‌ زیاد بوده‌اند و اگر حدیث‌ آنها رد شود، مقدار زیادی‌ از احادیث‌ نبوی‌ از میان‌ می‌رود، اما رفض‌ را جزو بدعت‌ کبری‌ شمرده‌ است‌ و آن‌ عبارت‌ از رد ابوبکر و عمر و نقص‌ مقام‌ آنان‌ است‌ و می‌گوید در میان‌ اهل‌ رفض‌ آدم‌ راستگو دیده‌ نمی‌شود.
[۱۱۰] ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۹، لسان‌ المیزان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.

ابن‌ حجر در مقدمه لسان‌ المیزان‌ پس‌ از نقل‌ قول‌ ذهبی‌ می‌گوید: مالک‌ و اصحاب‌ او و ابوبکر باقلانی ‌ قول‌ مبتدعه‌ (مانند رافضه ‌ و خوارج ‌) را مطلقاً منع‌ می‌کنند. ابوحنیفه ‌ و ابویوسف ‌ روایت‌ آنها را مطلقاً قبول‌ کرده‌اند، مگر اینکه‌ بدعت‌ راوی‌ موجب‌ کفر باشد، یا اینکه‌ راوی‌ کذب‌ را حل‌ شمرد و از شافعی ‌ نیز چنین‌ روایت‌ شده‌ است‌. اما بیش‌تر اهل‌ حدیث ‌ قائل‌ به‌ تفصیل‌ شده‌اند، مثلاً برخی‌ از ایشان‌ گفته‌اند: اگر مبتدع‌ راستگو باشد و مبلّغ‌ (داعی‌) نباشد، حدیث‌ او مقبول‌ است‌ و فقط حدیثی‌ که‌ در تأیید بدعت‌ خود نقل‌ کند، مقبول‌ نیست‌....
[۱۱۱] ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۱۰-۱۱، لسان‌ المیزان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
ابن‌ حجر و ذهبی‌ فراموش‌ کرده‌اند که‌ در میان‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ راویانی‌ هستند که‌ دشمنان‌ سرسخت‌ شیعه ‌ بوده‌اند و احادیثی‌ درباره شیعه‌ و مذمت‌ ایشان‌ و نفی‌ عقاید شیعه‌ نقل‌ کرده‌اند. اگر میزان‌ رد حدیث‌، حدیثی‌ باشد که‌ مبلّغ‌ یا داعی‌ در تأیید قول‌ خود می‌آورد، فرقی‌ میان‌ شیعه‌ و اهل‌ سنت‌ نباید باشد.

۲۰.۴ - الدرر الکامنة

از کتاب‌های‌ مهم‌ ابن‌ حجر در تاریخ‌، الدرر الکامنه فی‌ اعیان‌ المائة الثامنه است‌. در مقدمه کتاب‌ می‌گوید: در این‌ کتاب‌ ترجمه احوال‌ اعیان‌ و ملوک‌ و امرا و نویسندگان‌ و وزرا و ادبا و شعرا و روات‌ حدیث‌ نبوی‌ را در قرن‌ ۸ق‌ گرد آورده‌ است‌ و در آن‌ از اعیان‌ العصر و اعوان‌ النصر صفدی ‌ و مجانی‌ العصر ابوحیانمحمد بن‌ یوسف‌ اندلسی‌ (د ۷۴۵ق‌) و ذهبیة العصر شهاب‌ الدین‌ بن‌ فضل‌الله‌ العمری‌ و ذیل‌ سیر النّبلای‌ ذهبی‌ و دیگران‌ استفاده‌ کرده‌ است‌. تألیف‌ کتاب‌ در ۸۳۰ق‌ تمام‌ شده‌ ولی‌ تا ۸۳۷ق‌ آن‌ را تکمیل‌ می‌کرده‌، با این‌ حال‌ کامل‌ نشده‌ است‌. از مطالعه متن‌ کتاب‌ و تراجم‌ اشخاص‌ برمی‌آید که‌ کتاب‌ به‌ طور کامل‌ از سواد به‌ بیاض‌ نیامده‌ است‌. بعضی‌ از نواقص‌ کتاب‌ را سخاوی‌ تکمیل‌ کرده‌ است‌. اصل‌ کتاب‌ شامل‌ ۵۰۰، ۴ترجمه‌ است‌ و سخاوی‌ ۹۰۰ ترجمه‌ بر آن‌ افزوده‌ است‌. چاپی‌ که‌ در مصر با مقدمه محمد سید جاءالحق‌ منتشر شده‌، در ۵ جلد است‌ و شامل‌ ۲۰۴، ۵ترجمه‌ است‌.
[۱۱۲] ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۲-۳، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/۱۹۷۲م.
[۱۱۳] عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۴۷۵-۴۷۶، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.


۲۰.۵ - انباء الغمر

کتاب‌ مهم‌ دیگر ابن‌ حجر در تاریخ‌ اِنباء الغُمر بأبناء العمر است‌. ابن‌ حجر در این‌ کتاب‌ حوادث‌ زمان‌ خود را در ۷۷۳ق‌ تا ۸۵۰ق‌ آورده‌ و در آن‌ تاریخ‌ پادشاهان‌ و امرا و بزرگان‌ و روات‌ حدیث‌ و مشایخ‌ خود را ذکر کرده‌ است‌. و در تألیف‌ آن‌ از کتاب‌های‌ ناصرالدین‌ ابن‌ الفرات ‌ و صارم‌ الدین‌ ابن‌ دقماق ‌ و ابن‌ حجی‌ دمشقی ‌ و مقریزی ‌ و تقی‌الدین‌ محمد بن‌ احمد فاسی ‌ و اقفهسی ‌ و بدرالدین‌ محمد عینی ‌ استفاده‌ کرده‌، ولی‌ کتاب‌ عینی‌ را سخت‌ مورد انتقاد قرار داده‌ و گفته‌ است‌: عینی‌ گاهی‌ یک‌ ورقه کامل‌ را از روی‌ تاریخ‌ ابن‌ دقماق‌ استنساخ‌ و حتی‌ اغلاط او را تکرار کرده‌ است‌. و در بعضی‌ موارد نیز مدعی‌ شده‌ که‌ شاهد وقوع‌ حادثه‌ای‌ بوده‌ است‌ که‌ در مصر رخ‌ داده‌، در حالی‌ که‌ او در شهر خود عَیْنتاب‌ بوده‌ است‌.
[۱۱۴] ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۲-۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.

کتاب‌ انباء الغمر از کتاب‌های‌ مهم‌ تاریخ‌ ممالیک‌ در اواخر قرن‌ ۸ و نیمه‌ اول‌ سده ۹ق‌ است‌ و در آن‌ مؤلف‌ نه‌ تنها به‌ حوادث‌ سیاسی‌ و نظامی‌ زمان‌ خود توجه‌ کرده‌، بلکه‌ اوضاع‌ مالی‌ و اقتصادی‌ و کشاورزی‌ مصر را نیز از نظر دور نداشته‌ است‌ و به‌ جزئیاتی‌ از قبیل‌ وضع‌ هوا و باران‌ و قحطی‌ها و بیماری‌های‌ مسری‌ مخصوصاً طاعون ‌ که‌ در آن‌ زمان‌ در سال‌های‌ مختلف‌ در مصر و شام‌ کشتار وحشتناک‌ می‌کرده‌، پرداخته‌ است‌. در شرح‌ حال‌ علما و امرا به‌ خصوصیات‌ اخلاقی‌ آنها اشاره‌ کرده‌ و از انتقاد بسیاری‌ از معاصران‌ غفلت‌ نکرده‌ است‌. ابن‌ حجر این‌ کتاب‌ را کاملاً به‌ بیاض‌ نیاورده‌ است‌، لذا در آن‌ نقص‌ و تکرار بسیار دیده‌ می‌شود.
در اینجا باید افزود که‌ بعضی‌ ابن‌ حجر را به‌ عدم‌ رعایت‌ اصول‌ بی‌طرفی‌ در شرح‌ حال‌ معاصران‌ خود متهم‌ داشته‌اند، مثلاً گفته‌اند: ابن‌ حجر به‌ سبب‌ اشتغال‌ به‌ شعر و ادب‌ و مدح‌ و هجا از جوانی‌ به‌ جست‌ و جوی‌ خطاها در تراجم‌ رجال‌ پرداخته‌ و گاه‌ آنان‌ را حتی‌ اگر از اصحاب‌ و شیوخ‌ او بوده‌اند، انتقاد کرده‌ است‌. بقاعی‌ گفته‌ است‌: او کسانی‌ را که‌ واقعاً شایسته اکرام‌ بوده‌اند، چنانکه‌ بایست‌ وصف‌ نکرده‌ است‌. ا بن‌ شحنه حنفی ‌ نیز در مقدمه شرح‌ هدایه ‌ درباره ابن‌ حجر گفته‌ است‌ که‌ او بر مشایخ‌ و احباب‌ و اصحاب‌ خود سخت‌ حمله‌ کرده‌ است‌ و مخصوصاً بر حنفیان ‌ سخت‌ تاخته‌ است‌، همچنانکه‌ ذهبی‌ نیز درباره شافعیه‌ و حنفیه‌ چنین‌ کرده‌ است‌ و به همین‌ جهت‌ سبکی‌ گفته‌ است‌ نباید در ترجمه حال‌ شافعیان‌ و حنفیان‌ از ذهبی‌ نقل‌ کرد، همچنانکه‌ نباید در ترجمه حال‌ هیچ‌ حنفی‌ اعم‌ از متقدم‌ و متأخر به‌ ابن‌ حجر مراجعه‌ کرد.
[۱۱۵] طهطاوی‌، احمد رافع‌، ج۱، ص۳۲۷- ۳۲۸، حاشیه‌ بر لحاظ الالحاظ (نک: ابن‌ فهد در همین‌ مآخذ).

از جمله‌ مواردی‌ که‌ ابن‌ حجر جانب‌ عناد و تعصب ‌ را گرفته‌ و جانب‌ حق ‌ و ایمان ‌ و عدالت ‌ و تقوا را رها کرده‌، شرح‌ حالی‌ است‌ که‌ از شهید اول‌ در انباء الغمر آورده‌ است‌ و در آن‌جا می‌گوید: «در این‌ سال‌ محمد بن‌ مکی‌ رافضی‌ در دمشق‌ کشته‌ شد و این‌ به‌ جهت‌ آن‌ بود که‌ بر ضدّ او به‌ الحاد و اعتقاد به‌ مذهب‌ نصرانیت‌ و حلال‌ شمردن‌ شراب ‌ و قبایح‌ دیگر گواهی‌ دادند و این‌ در جمادی‌ الاول‌ ۷۸۱ بود و بعضی‌ از اصحاب‌ ما آن‌ را در ۷۸۶ق‌ نوشته‌اند».
[۱۱۶] ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۳۱۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
او در حوادث‌ سال‌ ۷۸۶ق‌ نوشته‌ است‌: محمد بن‌ مکی‌ عراقی‌ دانای‌ اصول‌ و عربیت‌ بود. او را به‌ جهت‌ مذهب‌ رفض‌ و نُصیری‌ در جمادی‌ الاول‌ کشتند.
[۱۱۷] ابن‌ حجر، احمد، ج۲، ص۱۸۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
از دو قطعه مذکور که‌ در شرح‌ حال‌ یکی‌ از پارساترین‌ و بزرگ‌ترین‌ فقهای‌ شیعه‌ است‌، مقدار تعصب‌ و بی‌دقتی‌ ابن‌ حجر معلوم‌ می‌شود که‌ گاهی‌ او را به‌ مذهب‌ نصرانیت‌ و گاهی‌ به‌ نصیریت‌ متهم‌ داشته‌ است‌ و اگر نصیریت‌ درست‌ باشد و نصرانیت‌ تحریف ‌ آن‌ باشد، باز از شدت‌ اتّهام‌ نمی‌کاهد زیرا نُصیریت‌ در نظر فقهای‌ شیعه‌ و همین‌ شهید اول‌ از نصرانیت‌ بدتر بوده‌ است‌، زیرا نصرانی‌ها را اهل‌ کتاب می‌دانند ولی‌ نُصیری‌ها را به‌ غلو و الحاد متهم‌ می‌دارند.

۲۰.۶ - سایر تألیفات

از کتاب‌های‌ مهم‌ و مشهور ابن‌ حجر الاصابة فی‌ تمییز الصحابة است‌ که‌ شاید از مهم‌ترین‌ کتاب‌ها در علم‌ رجال ‌ باشد. تألیفات‌ ابن‌ حجر زیاد است‌ و بسیاری‌ از آن‌ها به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ و فهرست‌ آن‌ در کتاب‌های‌ سخاوی‌ و در شذرات‌ الذهب ‌ و دیگر کتب‌ شرح‌ حال‌ او آمده‌ است‌.


(۱) ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهرة، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ علی‌ طرخان‌، قاهره‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.
(۲) ابن‌ حجر، احمد، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
(۳) ابن‌ حجر، احمد، تبصیر المنتبه‌ بتحریر المشتبه‌، به‌ کوشش‌ علی‌محمد بجاوی‌، قاهره‌، ۱۳۸۳ق‌/ ۱۹۶۴م‌.
(۴) ابن‌ حجر، احمد، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/۱۹۷۲م.
(۵) ابن‌ حجر، احمد، فتح‌ الباری‌، قاهره‌، ۱۳۴۸ق‌.
(۶) ابن‌ حجر، احمد، لسان‌ المیزان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
(۷) ابن‌ عماد، عبدالحی‌، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌.
(۸) ابن‌ فهد مکی‌، محمد، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.
(۹) بجاوی‌، علی‌محمد، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).
(۱۰) سخاوی‌، محمد، التبر المسبوک‌، قاهره‌، مکتبة الکلیات‌ الازهریة.
(۱۱) سخاوی‌، محمد، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
(۱۲) سخاوی‌، محمد، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
(۱۳) طهطاوی‌، احمد رافع‌، حاشیه‌ بر لحاظ الالحاظ (نک: ابن‌ فهد در همین‌ مآخذ).
(۱۴) عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
(۱۵) مقریزی‌، احمد، السلوک‌، به‌ کوشش‌ سعید عبدالفتاح‌ عاشور، قاهره‌، ۱۹۷۲م‌.


۱. ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهرة، ج۱۵، ص۵۳۲، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ علی‌ طرخان‌، قاهره‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.
۲. ابن‌ عماد، عبدالحی‌، ج۷، ص۲۷۰، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌.
۳. سخاوی‌، محمد، ج۲، ص۳۶-۴۰، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۴. سخاوی‌، محمد، ج۲، ص۳۶، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۵. ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۱۷۴- ۱۷۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۶. ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۲۰۱، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/۱۹۷۲م.
۷. ابن‌ حجر، احمد، ج۲، ص۱۹۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۸. ابن‌ حجر، احمد، ج۲، ص۱۰۰-۱۰۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۹. ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۲۶، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.
۱۰. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۶، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۱۱. عزالدین‌، ج۱، ص۷۱، حاشیه ۶، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۱۲. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۵-۷۶، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۱۳. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۷۱-۷۳، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۱۴. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۷، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۱۵. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۱۷۳، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۱۶. ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۱۰۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۱۷. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۲۴۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۱۸. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۲۴۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۱۹. ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۱۷۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۲۰. ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۲۳۹-۲۴۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۲۱. ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۲۷۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۲۲. ابن‌ عماد، عبدالحی‌، ج۶، ص۳۵۹، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، ۱۳۵۰ق‌.
۲۳. ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۳۴۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۲۴. ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۴۰۷- ۴۰۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۲۵. ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۳۱۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۲۶. ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۲۵۶-۲۶۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۲۷. ابن‌ حجر، احمد، ج۵، ص۳۱۷- ۳۱۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۲۸. ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۱۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۲۹. ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۴۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۳۰. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۱۶۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۳۱. ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۱۸۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۳۲. سخاوی‌، محمد، ج۷، ص۲۴، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۳۳. سخاوی‌، محمد، ج۳، ص۲۶۵، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۳۴. سخاوی‌، محمد، ج۶، ص۲۷۸، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۳۵. سخاوی‌، محمد، ج۵، ص۱۹، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۳۶. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۷۷، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۳۷. ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۷۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۳۸. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۴۸۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۳۹. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص‌ ۷۹، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۴۰. ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۷۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۴۱. ابن‌ حجر، احمد، ج۳، ص۳۳۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۴۲. ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۲۶۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۴۳. به‌ نقل‌ از سخاوی‌، الجواهر و الدّرر، ج۱، ص۱۲۵، عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۴۴. ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۳۰۴، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۴۵. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۲۵، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۴۶. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۲۳-۱۲۴، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۴۷. ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۱۸۹، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۴۸. بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۸، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).
۴۹. بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۸، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).
۵۰. ابن‌ حجر، احمد، ج۴، ص۷۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۵۱. بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۸، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).
۵۲. ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۹۵-۹۶، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۵۳. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۹، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۵۴. ابن‌ حجر، احمد، ج۶، ص۲۵۲، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۵۵. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۱۷۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۵۶. سخاوی‌، محمد، ج۸، ص۲۱۳، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۵۷. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۷۱، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۵۸. ابن‌ حجر، احمد، ج۸، ص۴۰-۴۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۵۹. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۵، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۶۰. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۲، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۶۱. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۷۰، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۶۲. به‌ نقل‌ از بقاعی‌، عزالدین‌، ج۱، ص۱۵۲، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۶۳. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۳، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۶۴. سخاوی‌، محمد، ج۹، ص۲۳۵، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۶۵. ابن‌ حجر، احمد، ج۸، ص۳۵۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۶۶. ابن‌ حجر، احمد، ج۲۰، ص۲۹۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۶۷. ابن‌ حجر، احمد، ج۲۰، ص۲۹۴، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۶۸. به‌ نقل‌ از سخاوی‌، الجواهر و الدرر، ج۱، ص۱۷۲، عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۶۹. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۷۰. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۶، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۷۱. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۴۵، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۷۲. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۴۶، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۷۳. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۷۴. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۵۷، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۷۵. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۱۶۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۷۶. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۰ -۸۲، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۷۷. سخاوی‌، محمد، ج۲، ص۳۸، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۷۸. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۶۱، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۷۹. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۸۰. ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۳۰-۳۳۱، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.
۸۱. ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهرة، ج۱۵، ص۵۳۳، به‌ کوشش‌ ابراهیم‌ علی‌ طرخان‌، قاهره‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.
۸۲. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۴۹، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۸۳. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۴۹، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۸۴. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۸۴، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۸۵. به‌ نقل‌ از سخاوی‌، عزالدین‌، ج۱، ص۱۶۰، محمد کمال‌ الدین‌، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۸۶. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۴۵- ۲۵۵، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۸۷. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۳۸۷- ۳۸۸، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۸۸. برای‌ شرح‌ حال‌ او رجوع کنید به، سخاوی‌، ج۱۰، ص۱۳۱- ۱۳۵، محمد، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۸۹. برای‌ شرح‌ حال‌ او رجوع کنید به، سخاوی‌، ج۱، ص۴۲۸- ۴۴۰، محمد، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۹۰. سخاوی‌، محمد، ج۱۰، ص۱۳۱- ۱۳۵، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۹۱. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۴۲۸- ۴۴۰، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۹۲. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۲۸۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۹۳. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۴۳۴، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۹۴. ابن‌ حجر، احمد، ج۷، ص۱۷۲- ۱۷۹، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۹۵. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۱۷۹، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۹۶. سخاوی‌، محمد، ص۲۸۴، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۹۷. سخاوی‌، محمد، ج۱، ص۲۸۵-۲۸۶، الذیل‌ علی‌ رفع‌ الاصر، به‌ کوشش‌ جوده‌ هلال‌ و محمد محمودصبح‌، قاهره‌، ۱۹۶۶م.
۹۸. ابن‌ حجر، احمد، ج۹، ص۲۴۷، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۹۹. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۷۷-۸۳، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۱۰۰. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۸۷ - ۸۸، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۱۰۱. سخاوی‌، محمد، ج۱۰، ص۳۱۳-۳۱۷، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۴ق‌.
۱۰۲. ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۳۷، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.
۱۰۳. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۹۳-۹۴، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۱۰۴. ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص‌ ۳۳۸، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.
۱۰۵. ابن‌ فهد مکی‌، محمد، ج۱، ص۳۳۸، لحظ الالحاظ، به‌ کوشش‌ احمد رافع‌ طهطاوی‌، همراه‌ ذیل‌ تذکرة الحفاظ ذهبی‌، به‌ کوشش‌ حسام‌الدین‌ قدسی‌، قاهره‌.
۱۰۶. بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۱۲، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).
۱۰۷. بجاوی‌، علی‌محمد، ج۱، ص۱۲، مقدمة تبصیر المنتبه‌ (نک: ابن‌ حجر در همین‌ مآخذ).
۱۰۸. ابن‌ حجر، احمد، ج۸، ص۱۹۴، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۱۰۹. ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۴، لسان‌ المیزان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
۱۱۰. ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۹، لسان‌ المیزان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
۱۱۱. ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۱۰-۱۱، لسان‌ المیزان‌، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۲۹-۱۳۳۱ق‌.
۱۱۲. ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۲-۳، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/۱۹۷۲م.
۱۱۳. عزالدین‌، محمد کمال‌ الدین‌، ج۱، ص۴۷۵-۴۷۶، التاریخ‌ و المنهج‌ التاریخی‌ لابن‌ حجر، بیروت‌، ۱۹۸۴م‌.
۱۱۴. ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۲-۳، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۱۱۵. طهطاوی‌، احمد رافع‌، ج۱، ص۳۲۷- ۳۲۸، حاشیه‌ بر لحاظ الالحاظ (نک: ابن‌ فهد در همین‌ مآخذ).
۱۱۶. ابن‌ حجر، احمد، ج۱، ص۳۱۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.
۱۱۷. ابن‌ حجر، احمد، ج۲، ص۱۸۱، انباء الغمر، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۹۲ق‌/ ۱۹۷۳م‌.



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابن حجر عسقلانی»، ج۳، ص۱۰۸۶.    






جعبه ابزار