آلبریدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آل بریدی،
خاندانی شیعه مذهب منسوب به ابوعبدالله محمد بریدی که از ۳۱۶ق/۹۲۸م تا ۳۳۸ق/۹۴۹م بر واسط و
اهواز و
بصره فرمان راند.
روایت دیگری که نام آنها را یزیدی
منسوب به یزید بن منصور حِمیَری یا جَهیری
مخدوم نیای این خاندان میداند، مردود است.
بریدیان در آغاز، صاحب منصبانی کشوری و
کاتب یا روزگاری که
خلافت عباسی در شیب ناتوانی افتاده بود و امیرالامراها برای دست یافتن بر
بغداد با هم در کشاکش بودند و خلیفگان را
عزل و
نصب میکردند، بریدیان یک چند
پرچم استقلال برافراشتند و بغداد را
تصرف کردند و در واسط
واهواز و بصره فرمان راندند. این سلسله
حکومتی منتشکل از ۳
برادر به نام های ابوعبدالله احمد، ابوالحسین عبدالله (علی)، ابو یوسف یعقوب، به اضافه ابوالقاسم
پسر ابوعبدالله بریدی مُقطِع بود.
لقب مقطع، که در برخی منابع آمده، میتواند حاکی از اقطاع داری اینان باشد. اگرچه ابوعلی مِسکَوَیه در ضمن وقایع ۳۱۱ق/۹۲۳م از ابوعبدالله احمد، برادر بزرگ تر یاد میکند، ولی او از ۳۱۶ق/۹۲۸م در صحنه
سیاست پدیدار شد.
بخش یکم ـ نخستین دوره حکومت ۳۱۶-۳۲۳ق/۹۲۸-۹۳۵م.
حکومت واسط و
اهواز و بصره: در ۳۱۶ق/۹۲۸م ابوعبدالله احمد، برادر خود ابوالحسین را به بغداد فرستاد تا به
وزیر جدید
خلیفه رشوه دهد که حکومت
اهواز را به نام او کند. ابوالحسین ۰۰۰‘۲۰
دینار به ابوعلی بن مُقله وزیر
مقتدر (خلافت: ۲۹۵-۳۲۰ق/۹۰۸-۹۳۲م) داد و حکومت
اهواز ـ جز
شوش و
جندیشاپور ـ را برای ابوعبدالله گرفت و خود به حکومت فُراتیه منصوب شد. ابوعبدالله در همین سال به فرمان ابن مقله مأمور شد به
شوشتر رود و ابن ابیالسَّلاسِل، از این کار چشم پوشید.
پس از عزل ابن مقله از
وزارت، خلیفه فرمان داد ابوعبدالله و ابوالحسین و
برادر دیگرشان، ابویوسف، دستگیر و
زندانی شوند. سپس به
بغداد احضار شدند و خلیفه از آنان ۰۰۰‘۴۰۰ دینار طلب کرد. آنان برخلاف انتظار خلیفه آن مال را پرداختند و به کار خویش بازگشتند.
در ۳۱۹ق/۹۳۱م ابویوسف بریدی از سوی حسین ابن قاسم عبیدالله بن سلیمان بن مُذهِب، وزیر مقتدر،
بصره و توابع آن را به اقطاع گرفت و مقرر شد هر ساله
مالی به بغداد فرستد. در ۳۴۰ق/۹۳۲م ابن مقله که مجدداً به وزارت رسیده بود، بریدیان را از ولایتهایی که داشتند برداشت و اموالشان را مصادره کرد. سال بعد ابوعبدالله بریدی، قاهر (خلافت: ۳۲۰-۳۲۲ق/۹۳۲-۹۳۴م) و مونس امیرالامرای بغداد را تشویق کرد که برای
سرکوب عبدالواحد بن المقتدر که به قصد مخالفت با خلیفه به
اهواز رفته بود،
لشکر کشد، همچنین ۰۰۰‘۵۰
دینار بداد تا پس از پیروزی بر ابنالمقتدر حکومت
اهواز را در دست گیرد. پس از آن با سپاهی که مونس آراسته بود، روانه
اهواز شد. گرچه میان
خلیفه و شورشیان
صلح افتاد، ولی بریدی بر
اهواز و دیگر شهرهای ناحیه چیره شد و دست ستم گشود و با مردم چنان کرد که فرنگان نکنند
در ۳۲۲ق/۹۳۴م، یاقوت رئیس حاجیان خلیفه برای مقابله با مرداویج که لشکری به
اهواز فرستاده بود، فرمانروایی آن دیار یافت. وی ابوعبدالله بریدی را به عنوان
کاتب خود برگزید و برادر او ابوالحسین را به جای خود در بغداد نشاند. پس از آنکه مرداویج
اهواز را تصرف کرد، ابوعبدالله به بصره رفت و آنگاه در واسط به یاقوت پیوست. پس از
قتل مرداویج، آن دو به
اهواز روانه شدند. در اَرَّجان میان آنان و علی بن بویه پیکار شد که به شکست یاقوت انجامید. ابوعبدالله پس از جلب موافقت
خلیفه (الراضی) با
آل بویه صلح کرد و با یاقوت در
اهواز مستقر شد.
اختلاف با بغداد: در ۳۲۳ق/۹۳۵م که یاقوت روانه فتح
فارس شد. ابوعبدالله بریدی در
اهواز بود. در آن وقت برادرانش ابوالحسین و ابویوسف که
مالیات شوش و
جندیشاپور را به اقطاع داشتند مال به بغداد نفرستادند و به
دروغ ادعا کردند که آل بویه مالیات را گردآورده و بردهاند. آنگاه با نماینده ابن مقله که برای آگاهی از حقیقت حال به آنجا رفته بود، هم داستان شدند و آن رسول به سود آنان رأی داد. اگرچه گفتهاند که از ابوالحسین ۰۰۰‘۱۰۰ دینار گرفتند، مع هذا بریدیان از این راه ۴ میلیون دینار فراهم آوردند و کارشان بالا گرفت.
بخش دوم ـ دومین دوره حکومت (۳۲۳-۳۳۸ق/۹۳۵-۹۴۹م.
چیرگی بر واسط و
اهواز و بصره: ابوعبدالله بریدی پس از استقرار در
اهواز به مولای خود یاقوت که پس از شکست از آل بویه در عسکر مُکرَم اقامت داشت خیانت کرد و موجب قتل او شد. آنگاه اموال او را از
شوشتر بیاورد و تصاحب کرد. گفتهاند که وی به فرمان خلیفه (الراضی) او را کشت
در ۳۲۵ق/۹۳۷م ابن رائق امیرالامرای بغداد با خلیفه به قصد سرکوب
ابوعبدالله بریدی که مال به بغداد نمیفرستاد و مردم از ستمگری او نالهها داشتند، روانه
اهواز شد. اما کار به تجدید
پیمان انجامید و ابوعبدالله پذیرفت که هر ساله ۰۰۰‘۳۶۰ دینار به بغداد فرستد و لشکریان
اهواز را به نماینده خلیفه تسلیم کند تا روانه فارس شوند. با این همه بدعهد کرد و حتی از نماینده خلیفه که برای گرفتن سپاه به
اهواز آمده بود، زر خواست و سرانجام او را واداشت که شبانه از شهر بگریزد.
در همان سال به مخالفت با
ابن رائق، سپاهی به فرماندهی غلام خود اقبال، به حصن مهدی، نزدیک بصره فرستاد، و در پاسخ ابن رائق ادعا کرد که آن سپاه را برای مقابله با قَرمَطیان که بصریان از آنان بیمناکند فرستاده است. چون میان آن دو کار به دشمنی کنید، ابن رائق سپاه به واسط برد و بریدی به اقبال فرمان داد که وارد شهر شد. ابن رائق نیز بَدرِ خَرشَنی و بَجکَم را در رأس سپاهی برای سرکوب ابوعبدالله روانه کرد. بجکم تا شوش باز نایستاد و بریدی به مقابله شتافت و سپاهی به فرماندهی غلامش محمد، معروف به حمال روانه کرد، اما شکست خورد.
بار دیگر سپاهی با حمال به پیکار فرستاد که بدون
جنگ واپس گریختند و بریدی به بصره رفت و در اُبُلّه ساکن شد. اقبال که در بصره بود به مقابله سپاه ابن رائق رفت و آن را بشکست و گروهی را به
اسارت گرفت. ابوعبدالله بریدی اسیران را آزاد ساخت و با ارسال
نامه و گسیل داشتن گروهی از بزرگان بصره نزد ابن رائق، کوشید او را بر سر مهر آورد، ولی ابن رائق روی خوش نشان نداد. پس بریدیان در بصره گذاشت. ابوالحسین سپاه ابن رائق را بشکست. ابن رائق با سپاهی دیگر شخصاً آهنگ پیکار کرد و بجکم نیز از
اهواز به او پیوست. از آن سوی ابوعبدالله به نزد عماد الدوله بویهای رفت و او را به تصرف
عراق برانگیخت.
عماد الدوله سپاهی به سرکردگی برادرش معزالدوله با بریدی روانه
اهواز کرد. ابن رائق به سرعت بجکم را به
اهواز بازگرداند و سپس خود نیز به دنبال او روانه شد. ابوعبدالله در اَرجان، سپاه بجکم را بشکست و بر
اهواز دست یافت (۳۲۶ق/۹۳۸م). چندی بعد معزالدوله از ابوعبدالله خواست که سپاهش را از
بصره به نزد رکن الدوله به
اصفهان فرستد تا به جنگ وُشمگیر بروند. ابوعبدالله ۰۰۰‘۴ تن از سپاهیان خود را احضار و آماده کرد، ولی معزالدوله باز از او خواست تا سپاهیان حاضر در حصن مهدی را نیز به واسط روانه کند.
ابوعبدالله از
عاقبت خویش بیمناک شد و از این کار سر باز زد و با
تهدید، معزالدوله را وا داشت که به عسکر مکرم رود. وی سپس شخصی را به
نیابت از خود در
اهواز گماشت. بجکم از این اختلاف ها سود برد و سپاهی روانه کرد. این سپاه بر شوش و جندیشاپور چیره شد و جز عسکر مکرم در دست معزالدوله نماند. پس آل بویه از عماد الدوله یاری خواستند و او سپاهی فرستاد و
اهواز را از دست بریدی خارج ساخت و قلمرو بریدیان به
بصره محدود شد.
همان سال ابن رائق امیرالامرای بغداد، از بیم بجکم با ابو عبدالله
صلح کرد و مقرر شد، او واسط را از دست بجکم خارج سازد و در مقابل هر سال ۰۰۰‘۶۰۰ دینار به امیر دهد، امّا بجکم پیش دستی کرد و بر ابوعبدالله تاخت و او را شکست داد. با این همه وی از بریدی پوزش خواست و با او
پیمان کرد که اگر بر
بغداد دست یابد، واسط را به وی دهد. چندی بعد بجکم به بغداد رفت و به جای ابن رائق، امیرالامرایی یافت (۳۲۶ق/۹۳۸م) و واسط را به بریدی داد.
وزارت و تصرف بغداد: در ۳۲۷ق/۹۳۹م ابن فُرات وزیرالراضی (خلافت ۳۲۲-۳۲۹ق/۹۳۴-۹۴۱م) درگذشت و ابوعبدالله بریدی به پایمردی ابوجعفر محمد بن شیرزاد، به وزارت برگزیده شد و وی عبدالله بن علی النُّقُری را به نیابت خود در بغداد گماشت. ابوعبدلله در ۳۲۸ق/۹۴۰م بجکم را برانگیخت که بغداد را به قصد تصرف
بلاد جبل را ترک کند به این امید که او در این لشکرکشی شکست خورد یا کشته شود و خود به بغداد درآید و امیرالامرایی یابد.
ولی بجکم از حقیقت امر آگاه شد و به سرعت بازگشت و
سپاه به واسط راند و بریدی را از وزارت خلع کرد. پس ابوعبدالله به بصره گریخت و بجکم وارد واسط شد. وزارت بریدی یک سال و ۴ ماه به درازا کشید. سال بعد بجکم کشته شد و
دیلمیان به ابوعبدالله پیوستند و او نیرو گرفت و عازم تصرف واسط گشت. المتقی (
خلافت : ۳۲۹-۳۳۳ق/۹۴۰-۹۴۴م) از او خواست از این کار چشم پوشد. بریدی زر خواست و خلیفه ۰۰۰‘ ۱۵۰دینار فرستاد.
از سوی دیگر خلیفه، ترکان بغداد را نیز که خواستار پیکار با بریدی بودند، مال داد و سَلامه طولونی را بر آنان گماشت و روانه کارزار با بریدی کرد. ابوعبدالله نیز به سوی بغداد راند و چون به سپاه ترکان نزدیک شد، گروهی از ترکان به او پیوستند و طولونی گریخت. پس ابوعبدالله وارد
بغداد شد (رمضان ۳۲۹ق/مه ۹۴۱م) و بزرگان شهر به دیدار او رفتند و خلیفه به وی تهنیت گفت. سپس ۰۰۰‘۵۰۰ دینار با تهدید از
خلیفه ستاند تا میان سپاه تقسیم کند، ولی چنین نکرد و
لشکریان بر او شوریدند و
خانه وی و یارانش را
غارت کردند و سوزاندند.
پس ابوعبدالله در بغداد ۲۴ روز بود. در ۳۳۰ق/۹۴۲م ابن رائق که مجدداً به امارت بغداد دست یافته بود سپاه به واسط فرستاد. بریدیان به بصره گریختند و سپس به وساطت ابوعبدالله کوفی به واسط بازگشتند. چندی بعد که در بغداد سپاهیان بر ابن رائق شوریدند و گروهی به ابوعبدالله پیوستند، ابن رائق به
مدارا با بریدی پرداخت و او را مجدداً وزارت داد و
خلعت فرستاد. ابوعبدالله که اینک خود را به
مال و مرد، نیرومند میدید، باز قصد تصرف بغداد کرد و
برادرش ابوالحسین را با سپاه به آن دیار فرستاد.
ابن رائق نام بریدی را از وزارت بفکند و دستور داد او را بر
منابر لعن کنند. آنگاه به مقابله با ابوالحسین شتافت، اما شکست خورد و با خلیفه (المتقی) به نزد حمدانیان در
موصل رفت و ابوالحسین بر بغداد چیره شد و (از
مراسم قتل و
غارت دقیقهای مهمل نگذاشت)
و آن رسم بیدادگرانه معروف را بنیاد کرد که در
بهار مالیات خواست و بر
مالکان و
ذمّیان فشار آورد و بر هر کُر
گندم و
جو و انواع جبوبات ۷۰
درهم (به روایتی دیگر، ۵ دینار) عوارض نهاد و بخشی از اموال بازرگانان را به
ستم بگرفت. غارت بغداد یک شبانه
روز ادامه داشت. خلیفه از ناصرالدوله حَمدانی یاری خواست. وی سپاهی به سرکردگی
برادرش سیف الدوله به بغداد گسیل کرد. ابوالحسین که یارای
مقاومت در خود نمی دید به واسط گریخت و خلیفه با حمدانیان وارد بغداد شدند. ابوالحسین بریدی ۳ ماه و ۲۰ روز در بغداد بود.
نبرد با حمدانیان و آل بویه: حمدانیان پس از استقرار در بغداد با سپاه به واسط راندند. ناصرالدوله در
مدائن اردو زد و سیف الدوله را به پیکار فرستاد. سیف الدوله از ابوالحسین بریدی شکست فاحش خورد
اما در نبردی دیگر او را بشکست و
جماعتی از یارانش را به
اسارت گرفت. ابوالحسین به واسط رفت و چون چندی بعد سیف الدوله
آهنگ واسط کرد، بریدیان به بصره رفتند.
در ۳۳۱ق/۹۴۳م معزالدوله بویهای به بصره تاخت ولی پارهای از لشکریانش به بریدیان پیوستند و معزالدوله به ناچار بازگشت. در همان سال بردیان پس از خروج سیفالدوله از واسط وارد این شهر شدند، ولی توزون امیرالامرای بغداد به واسط لشکر کشید و بریدیان گریختند. در
ذیحجه ۳۳۱ق/اوت ۹۴۳م، یوسف بن وَجیه امیرعُمان از طریق
دریا به بصره یورش برد و ابلّه را تصرف کرد اما یکی از
کارگزاران ابوعبدالله به نام الرنادی،
کشتی های امیر عمان را به
آتش کشید و وی ناگزیر در
محرم ۳۳۲ق/سپتامبر ۹۴۳م ابلّه را رها ساخت و گریخت. در این سال توزون از واسط به بغداد بازگشت و آن شهر را به ابوعبدالله بریدی داد و دخترش را نیز به
ازدواج او درآورد.
پایان کار بریدیان: در ۳۳۲ق/۹۴۴م، ابوعبدالله از برادرش، ابو یوسف که مالی فراوان گرد آورده بود، برای چندمین بار
وام خواست. ابو یوسف از اجابت این درخواست سرباز زد و ابوعبدالله او را کشت و آنچه در سرایش یافت تصرف کرد. ۸
ماه بعد خود او نیز در
بستر بیماری درگذشت و برادر دیگرش ابوالحسین به جای او نشست، اما با سپاه به
ستمگری پرداخت و آنان بر او تاختند تا به قتلش رسانند.
ابوالحسین گریخت و به هَجَر نزد قرمطیان رفت و ابوالقاسم پسر ابوعبدالله به
حکومت نشست. ابوالحسین با سپاهی به سرکردگی برادران ابوطاهر قرمطی به
بصره تاخت و شهر را به
محاصره گرفت. ولی کار به صلح بست و با
رداری دیلمی بر ضد ابوالقاسم هم
داستان شد. اما میان آن دو اختلاف افتاد.
سردار دیلمی یانس را
مجروح کرد و گریخت و
پنهان شد و ابوالقاسم بریدی نیز پس از آنکه ۰۰۰‘۱۰۰ دینار از یانس گرفت، او را بکشت و سردار دیلمی را
تبعید کرد.
در ۳۳۳ق/۹۴۵م ابوالحسن بریدی در
بغداد از ابن شیرزاد برضد ابوالقاسم
قول یاری گرفت، ولی ابوالقاسم مالی فراوان به بغداد فرستاد. توزون و ابن سیرزاد نیز او را
خلعت دادند و حکومتش را به رسمیت شناختند. این معنی بر ابوالحسن گران افتاد و کوشید تا میان توزون و ابن شیرزاد را برهم زند. ابن شیرزاد پیش دستی کرد و او را گرفت و به
زندان افکند. در این میان
فقهای بغداد که قبلاً به قتل او
فتوا داده بودند، آن را تأیید کردند. پس ابوالحسین را بشکنند و بر دار کردند و سپس پیکرش را در
آتش افکندند و خانهاش را به غارت دادند. در همین
سال توزون و المستکفی که برای راندن معزالدوله از واسط به این شهر آمده بودند، رسماً بصره را به ابوالقاسم سپردند.
در ۳۳۴ق/۹۴۶م میان معزالدوله بویهای و ابوالقاسم بریدی که پیش از آن بددلی بود
صلح افتاد و او واسط را به بریدی داد، اما
سال بعد اختلافی پدید آمد و ابوالقاسم از سپاه معزالدوله شکست خورد و واسط را از دست بداد. در ۳۳۶ق/۹۴۷م معزالدوله بالمطیع (خلافت: ۳۳۴-۳۶۳ق/۹۴۶-۹۷۴م) برای رها ساختن بصره از دست ابوالقاسم بریدی به آنجا لشکر کشید. قرمطیان به حمایت از بریدی، معزالدوله را از این کار
نهی کردند، ولی معزالدوله وقعی ننهاد و بصره را تصرف کرد و ابوالقاسم به هجر نزد قرمطیان گریخت و بریدیان به کلی از حکومت ساقط شدند. در ۳۳۷ق/۹۴۸م ابوالقاسم از معزالدوله امان خواست و به بغداد رفت. معزالدوله او را گرامی داشت و املاکی به اقطاع به او داد. او در همان املاک
سکونت داشت تا در ۳۴۹ق/۹۶۰م درگذشت و سلسله بریدیان
منقرض شد.
تاریخ ۲۰ ساله این
خاندان، مانند بیشتر
دولت های پراکندهای که در سدههای ۴ و ۵ق/۱۰ و ۱۱م در سرزمین های
خلافت شرقی پدیدار شدند، داستان ستمگری و
نیرنگ و
خیانت و چپاول مردم است. چنانچه در اوایل کار، وقتی
خلیفه پس عزل آنها از
حکومت اهواز، ۰۰۰‘۴۰۰ دینار طلب کرد، بی درنگ آن مال را بپرداختند و به کار خویش بازگشتند. از این معنی معلوم میشود که تا چه اندازه دست غارت گشوده بودند که این مقدار به خلیفه دادند.
به همین دلیل (چنانکه ملاحظه شد)
ابن اثیر میگوید: با اهوازیان چنان کردند که (فرنگان نکنند). حتی مالیاتها را در
قلمرو خود گرد میآوردند و به بغداد نمیفرستادند و آنگاه که بر بغداد چیره شدند ـ چنانچه یاد شد ـ نه تنها نیم میلیون دینار با
تهدید از خلیفه ستاندند، بلکه از (مراسم قتل و غارت دقیقهای فروگذاری نکردند). مالیاتخواهی بیهنگام و عوارض هنگفتی که بر مایحتاج مردم بستند، نشانه دیگری از بیدادگری بینظیر آنان است. در خیانت و نیرنگ نیز چنان بیپروا بودند که نه تنها ولی نعمت خود یاقوت را به کشتن دادند، بلکه بر خود نیز ابقاء نکردند و بزرگ آنها ابوعبدالله، برادر خود ابویوسف را بکشت و اموالش را تصاحب کرد.
برادر سوم ـ ابوالحسین ـ نیز بر ابوالقاسم برادرزاده خود بشورید و به
پیکار پرداخت.
فتوای فقها و علمای بغداد بر قتل و بر دار کردن و سوزاندن ابوالحسین، چیزی نیست جز انعکاس همان ستمگریها که در بغداد کردند و مال هایی که به
تاراج بردند.
(۱) ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت ـ دارصادر، ۱۹۷۹م، ۸ (فهرست).
(۲) ابن طقطقی، محمد بنعلی، تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران.
(۳) بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۰ش، ص ۳۸۸؛ ابنعبری، غریغوریوس، تاریخ مختصرالدول، ص ۱۶۴.
(۴) ابن کثیر، اسماعیل بنعمر، البدایة والنهایة، مصر، مطیعةالسّعاده، ۱۳۵۱ق، ۱۸۷، ۱۹۲.
(۵) ابوعلی مسکویه، احمد، تجاربالامم، به کوشش آمد روز، مصر، طبع افست، ۱۹۱۴م، ۱/۱۱۰، ۱۵۸، ۲۲۳، ۲/۵۳، ۱۱۲.
(۶) تنوخی، محسن، نشوارالمحاضرة، به کوشش عبودالشاجی، ۱۳۹۱ق، ۱/۱۷۵.
(۷) خواندمیر، غیاتالدین، حبیبالسیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، خیام، ۱۳۶۲ش.
(۸) سیوطی، جلالالدین، تاریخ خلفاء، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، مصر، مطیعةالسّعاده، ۱۹۵۲.
(۹) صولی، محمدبنیحیی، اخبارالراضی، به کوشش ج. هیورث دین، مصر ۱۹۳۶م، صص ۷۰، ۹۰، ۲۲۷، ۲۲۸، ۲۴۴، ۲۶۰.
(۱۰) متحده، روی، «خلافت عباسیان در ایران»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، به کوشش ر. ن. فرای، ترجمه حسن اتوشه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳ش، ص ۷۶.
(۱۱) متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲ش، ۱/۳۱.
دانشنامه بزرگ اسلامی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آلبریدی»، شماره۳۸۴.